توجه به داشته ها، راهِ رسیدن به خواسته ها - صفحه 2 (به ترتیب امتیاز)

2649 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    احسان حاجی کریمی گفته:
    مدت عضویت: 3310 روز

    به نام خدا

    با سلام مجدد خدمت همه دوستان و استاد عزیزمان.

    من شروع کردم بر روی کار کردن روی بسته روانشناسی 1 و عزت نفس به صورت هم زمان. دقیقا تایمی که هر روز برای سر کار رفتن میگذاشتم رو میرفتم به کتابخانه محل و فایل ها رو گوش میدادم و فکر میکردم و نت برداری میکردم و تمرینات رو انجام میدادم. خیلی زود ایده ها آمدند و من حرکت کردم به سمت انجام ایده ها. دوستان نکته ای که مهمه و استاد همیشه گفتن باید ایده ها رو انجام داد و نباید منتظر تضمینی بود. تضمینی در کار نیست و من اون روزها هر ایده ای که نیامد حرکت میکردم. اولین ایده این بود: شب عید 96 بود شرکت در ایران معمولا به همدیگه و به کارمندان و مدیرانشان هدایای شب عید میدن. که شامل سررسید و خودکار و کیف چرم و موارد این شکلیه که البته من گفتم پکیج های بسیار خاص تر و جدید تر درست میکنم و بهتر میفروشم. البته یه کم دیر شده بود چون ظاهرا دوستانی که کار حرفه ایشون اینه از نیمه دوم سال شروع میکنن به طراحی و ساخت و بازاریابی و غیره. اما من تازه اواسط بهمن ایده به فکرم رسید یعنی کمتر از یک ماه وقت داشتم چون تا قبل 15 اسفند دیگه شرکت ها تقریبا خریداشون رو کردن. اما گفتم هرطور شده انجامش میدم. گفتم ایده های خلاقانه و طراحی و ساخت پکیج های آماده خودم رو بیخیال میشم از موارد آماده ای که توی بازار هست استفاده میکنم و فقط بازاریابی میکنم و میفروشم. خلاصه بازاریابی کردم 4 تا تلفن زدم به شرکت ها و چند جا هم حضوری رفتم چند تا هم از شرکت های دوستان و آشنایان بود خلاصه نزدیک 40 میلیون فروش کردم که تقریبا 7،8 میلیونش سود بود و من شب عید رو به خوبی گذروندم و تقریبا هرچیزی که میخواستم برای خونه، خودم و خانمم خریدم. نکته: دوستان من قبل از این در شرکتی کار میکردم که شرکت بزرگی بود و مسئولیت من طوری بود که برای خرید هدایای شب عید نظر میدادیم و یادمه چه بودجه های هنگفتی میگرفتیم و با شرکت های بزرگ دیگه ای در ارتباط بودم اما هزار تومن هم نمیتونستم از این فرصتی که وجود داشت برای خودم پول بسازم، چرا؟ چون در مدارش نبودن و نمیدیدم، بگذریم. در اثنای اینکه بازار تهران میرفتم و میومدم دیدم ااااااااه چقدر آدم چقدر فراوانی از هر کدوم از اینا بشه هزار تومن پول در آورد میشه چند میلیون در روز. ایده ای به فکرم زد که برای این همه آدمی که اینجا هستن اگه بتونم غذای ارزون تهیه کنم خوب میشه فروخت. دوستی در کرج دارم که رستوران دارن و غذاشون خیلی ارزونه 4500 تومن میداد همه غذا ها رو و من گفتم 6500 توی بازار میفروشم و اگه 100 تا غذا در روز بفروشم میشه 200 هزار تومن و در ماه میشه 6 میلیون تومن که بد نیست. حمل و نقلشم با یکی از دوستام که تاکسی داشت انجام میدادم که یه پولی هم به اون میدادم. این ایده با شکست مواجه شد چون بعضی مسائل رو در نظر نگرفته بودم مثل دوری راه و زمان و اینکه غذا یه کم بی کیفیت میشد و کلا فروش 100 غذا از تو ماشین همینجوری سخت بود و یه کوچولو ضرر دادم. اما نا امید نشدم همزمان داشتم روی بسته روانشناسی ثروت 1 و باورهام به شدت کار میکردم. ایده ش اومد که همین غذا رو چرا تو کرج کار نکنم هم نزدیکه هم راحت تر، کلی پاساژ بزرگ هست که فقط اگه مغازه داراش بگیرن بسه. غذا میریختم تو ماشین و جلوی یکی از پاساژهای بزرگ کرج پارک میکردم مغازه دارا زنگ میزدم من بدو بدو غذا رو میبردم و زیر یک دقیقه میذاشتم رو‌میزشون. همه کف کرده بودن از سرعت عمل و میگفتن داداش بذار تلفنو قطع کنیم بعد بیار??. رسیدم به درآمد ثابت ماهی 2 تومن تقریبا میمونند برام اما با این تفاوت که تقریبا روزی 3 ساعت کار میکردم. و ایده و مدیریت کل داستان با خودم بود با آزادی زمانی بسیار زیاد و من از این قضیه بسیار سپاسگزار و خوشحال بودن نمیگفتم ماهی 2 تومن چیه اینو تو کارمندی هم میگرفتم، برام بسیار با ارزش بود که دارم با ایده های خودم پول در میارم. خب اینجا ایراداتی وجود داشت چون من سفارش ها رو از قبل نمیدونستم و من هر روز قبل ظهر باید مثلا 10 تا مرغ 10 تا کوبیده 10 تا جوجه ، قیمه .. مینداختم تو ماشین میومدم در پاساژ و از یه غذا ممکن بود زود تموم شه و دوباره بخوان و یه سری غذاها بر عکس برگشت بخوره ضرر شه. حالا بماند که بعضیا میگفتن آقا ما مرغ رون میخوایم چرا سینه آوردی ???. تا اینکه یک ایده بهتر دوستم که صاحب خود رستوران بود داد گفت احسان چرا نمیری با قنادی ها صحبت کنی، قنادی های بزرگ بالای 50،60 تا کارگر دارن و همه شوند غذا میدن به کارگراشون. دست خدا شد برا ما و این ایده رو داد منم سریع گفتم ایول رفتم شروع کردم با مدیران قنادی های بزرگ توی کرج صحبت کردن. الان یه لحظه گریه م گرفت. دوستان یک لحظه شک نکنید به این مسیری که خدا ما رو توش قرارداده. دومین یا سومین قنادی که صحبت کردم مدیرش گفت بردار نمونه غذا بیار اگه خوب بود از شنبه کار میکنیم، نزدیک 60 تا سفارش هم در روز داشت. اکی داد و رکورد بهتر شد ضرر دیگه نداشتم چون هر روز طبق یک برنامه مشخص مثلا میدونستیم شنبه 63 تا جوجه کباب و من فقط از رستوران میگرفتم مینداختم تو قنادی و همونجا پای صندوق پولمو میگرفتم، دیگه منتظر زنگ خوردن تلفن هم نبودم و همه چیز مشخص بود درآمدم شد نزدیکه 4 میلیون تومن در ماه و کمتر از یک ساعت کار در روز و من همچنان بر روی باورهام کار میکردم و خوشحال بودم وسپاسگزار.

    قسمت بعد در مورد اتفاق اصلی زندگیم در سال 96 مینویسم

    شاد و سلامت و ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید

    ادامه….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 48 رای:
  2. -
    علیرضا گفته:
    مدت عضویت: 3843 روز

    سلام به استاد عباس منش عزیزم و تک تک دوستان گلم در این خانواده صمیمی

    ?????

    برا قسمت اول تمرین من از دفترای سپاسگزاریم استفاده میکنم ???

    خدایا شکرت به خاطر این جمله که تو نامه 31 نهج البلاغه خوندم => و امرک ان تساله لیعطیک : و تو را امر کرد که از او بخواهی تا به تو عطا کند.

    خدایا شکرت به خاطر این جمله ی خالم وقتی که عید سال 96 به شمال سفر کرده بودیم : علیرضا چرا اینقدر همه تو رو دوست دارن…!!

    خدایا شکرت به خاطر این جمله‌ای که دختر داییم به زن داییم گفته بود : مامان کاش من یه داداش بزرگتر از خودم داشتم که مثل علیرضا بود.

    خدایا من به راستی سعادتمندم که چهارچوب بدنم سالم است… خدایا شکرت… خدایا شکرت…پاهایی که باهاشون میدوم… چشمانی که باهاشون مناظری زیبا از قدرت خالقم رو میبینم… گوش هایی که باهاشون صدای عزیزانم رو میشنوم… دست هایی که باهاشون قلم برداشتم و نعمت های خالقم رو یادآور میشوم… به راستی من سعادتمندم خالقم.

    خدایا بسی ازت سپاسگزارم که نعمتی همچون استاد عباس منش عزیز رو وارد زندگیم کردی… خدایا شکرت که به وسیله او هدایتم کردی که آگاهی های ناب در وجودم شکل بگیره.

    خدایا شکرت که سهام شرکت صنایع کاشی و سرامیک سینا (کساوه) رو با هدایت خودت خریدم…

    96/1/15 =>4٫99%+ ،1/16 =>4٫99%+ ،1/19 => 4٫99%+ ، 1/20 =>4٫99%+ ، 1/21 => 5%+ و…

    خدایا شکرت که بیش از 40% تو این سهم سود کردم.

    خدایا شکرت به خاطر افراد پر از مهر و صفایی که در اطرافم هستن، خدایا شکرت به خاطر دکتر وحید عزیز، به خاطر دسته گلی که برا خواهرم آورد ( گل هایی به رنگ قرمز، صورتی، لیمویی، بنفش و غنچه هایی که تلاش میکردن تا گل بشن ? خب برا اینکه زیبا بشی باید تکاملت رو طی کنی ?)

    خدایا شکرت به خاطر سفری که با هواپیما به شیراز رفتم و تونستم دوره ی داوری درجه 3 تکواندو رو بگذرونم و با قبولی در آزمون، داور رسمی فدراسیون تکواندو جمهوری اسلامی ایران بشم.

    خدایا شکرت به خاطر کلاسی که در رابطه با بورس به تقاضا یکی از اساتید دانشگاهمون (دانشگاه تهران) در دانشکده مدیریت دانشگاه تهران برگزار کردم و کلاسی که قرار بود ١ ساعت طول بکشه ٣ ساعت و نیم طول کشید.

    خدایا شکرت به خاطر آرپی‌جی که تو دوره آموزشی سربازی شلیک کردم (گردان ما 3 تا آرپی‌جی داشت که یکیش رو به تقاضا خودم من زدم، که البته به هدف نخورد ?)

    خدایا شکرت به خاطر این جمله که رو یه بنر تو ستاد فرماندهی انتظامی استان البرز نوشته شده : هرکه از غیر خدا گدایی کند سزاوار محرومیت است.

    روزی که قرار بود برا سربازی تو ستاد فرماندهی تقسیم بشیم نگاهم به این جمله افتاد و از خدا خواستم، خدایا یگان خدمتیم جایی باشه که کمترین زمان ممکن رو در اختیار یگانم باشم و جایی باشم که احساسم خوب باشه و بتونم به راحتی رو باورهام کار کنم… الان من سرباز کتابخونه ستاد فرماندهی هستم… ? خدایا شکرت.

    خدایا بسی ازت سپاسگزارم که فایل های قانون آفرینش استاد عباس منش رو خریدم.

    خدایا من عاشق خودمم، من به شدت خودم و دوست دارم… خدایا شکرت.

    ???

    این جمله ها بخشی از دفترای سپاسگزاری سال پیشم بود، بخشی از اتفاقات و شرایطی که تو سال 96 به وجود آوردم که بسیار احساس قشنگی بهم دادن… خدایا شکرت.

    ???

    و اما قسمت دوم تمرین :

    ? سال 1397 سالی خواهد بود که خواهم ساخت کسب و کاری را که بهش عشق و عطش دارم ، کسب و کاری که برا دل خودم و به چالش کشیدن خودم خلقش میکنم.

    ? یه پیشینه ای از خودم میگم تا هدفم رو بتونم واضح تر بیان کنم. کنکور ارشد دادم رتبم ٢ رقمی شد ، رشته مدیریت مالی تو یه دانشگاه دولتی تهران قبول شدم ، وسطای ترم یک بود… انصراف دادم ، ? و احساسم راهنمای من بود ? رفیق نابابم استاد عباس منش عزیز من رو از راه به در کرد ? ولی بهم آموزش داد که ایمان داشته باش به خالقی که لحظه به لحظه هدایتگر گام های توست ، نمیدونستم به چی علاقه دارم ولی این رو میدونستم که مسیر دانشگاه مسیری نیست که من میخوام ، انصراف دادم با تمام مخالفت هایی که خونواده و دوستان داشتن ، رفتم سربازی و الان سربازم و کلی وقت آزاد برای خلق خواسته هام دارم.

    ? برا اینکه بدونم به چی علاقه دارم این سوال رو از خودم می پرسیدم : علیرضا فرض کن استقلال مالی داری ، نیازی به اینکه فردا صبح پاشی بری سرکار نداری چون از لحاظ مالی آزادی و خیلی بیشتر از مقدار کافی پول داری … با این حال تو نمیتونی ساکن باشی و باید حرکت کنی ، تو نیاز داری که خودت رو به چالش بکشی… با این فرض برا اینکه برا دل خودت زندگی کنی چه هدفی برا خودت مشخص میکردی!!! ؟ چه نیازی رو برطرف میکردی!!! ؟ چه خدمتی ارائه میدادی !! ؟

    این سوال رو هر روز و هر لحظه از خودم میپرسیدم و ایمان داشتم که جوابش بهم گفته میشه و بهم گفته شد…

    ? اینکه با چه نشانه هایی خداوند هدایتم کرد به سمت جواب سوالم تو این کامنت مجالش نیست ولی ? او هدایتگری است که با نشانه ها با شما صحبت میکنه ?

    ? کسب و کاری که بهش عشق و علاقه دارم اپ آفرینی است ، ساختن اپلیکیشن… تو این حوزه بی نهایت فرصت برای ثروت آفرینی وجود داره ، و میشه زندگی رو قشنگتر و زیباتر و ساده تر و راحتتر کرد.

    باز از او خواستم و او هدایتم کرد : خدایا هدایتم کن به سمت خلق اپی که خلقش به شدت احساس سپاسگزاری رو در من به وجود میاره ، اپی که اگه استقلال مالی داشتم برا دل خودم خلقش میکردم…!!

    و او هدایتگر گام های من است.

    با یه کتاب فوق العاده آشنا شدم : داستان کسی بود که هیچ دانشی از کد نویسی نداشت ولی باور داشت که میشود بدون دانش کد نویسی هم از دنیای آنلاین ثروت ساخت و تونسته بود به استقلال مالی برسه.

    با یه نرم افزار آشنا شدم به اسم App Annie که کلی ایده داخلش هستش و برترین اپلیکیشن های جهان رو تو حوزه های مختلف معرفی میکنه.

    دوستی را بر سر راهم قرار داد که زمانی با هم هم دانشگاهی بودیم و تونسته یه شرکت نرم افزاری راه بندازه.

    تو کلاسی ثبت نام کردم که در رابطه با کارهایی که میشه توسط اپ انجام داد توضیح داده میشه و تعداد زیادی برنامه نویس تو این کلاس حضور داره.

    و…

    ???

    و اما مهمترین هدفم در حال حاضر برا سال 1397 :

    اپ آفرینی و جمع کردن تیمی توانمند برای عملی کردن ایده اپ هام هستش … به ٣ تا از مهمترین ایده هام اشاره میکنم…

    ١- چاپ طرح و نوشته دلخواه بر روی اشیا

    ٢ – آموزش بورس

    ٣ – بازی تقویت ذهن

    ???

    در پناه خالق یکتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 49 رای:
    • -
      آزاده گفته:
      مدت عضویت: 2845 روز

      علیرضای عزیز دوست خوب و گرامی

      از دیدگاهتان خیلی لذت بردم و به شما بابت جسارت و پشتکارتان فارغ از نظر اطرافیان بسیار تبریک میگم. نکته بسیار جالب برای من در دیدگاه شما مسیری که طی کردید تا بدانید کار مورد علاقه تان چیست بود. این دغدغه همیشگی من است با وجود اینکه تحصیلات عالی دارم و شغل خوبی در رابطه با تحصیلاتم ولی این کار مرا ارضا نمیکند و همیشه بدنبال پیدا کردن علاقمندی واقعی خود هستم. امیدوارم من هم بتوانم از این تکنیک به هدفم برسم.

      شاد باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      على شيرازى گفته:
      مدت عضویت: 3470 روز

      درووود بر تو دوست عزیزم فوق العاده بود تغییراتتون و همچنین اهدافتون به خدا کلی انرژی گرفتم مطمئن هستم سال بعد همه رو به چنگ میاری دوست عزیزم

      تنور دلتون گرم شما بی نظیری

      ???

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      فرهاد شکوه گفته:
      مدت عضویت: 4022 روز

      سلام علیرضا جان

      خوشحالم که دریک فرکانس و مدار فوق العاده هستیم.

      برات آرزوی بهترین ها رو در سریع ترین زمان ممکن دارم

      راستی اسم اون کتابی که گفتی خوندی چی هست؟؟؟

      (داستان کسی بود که هیچ دانشی از کد نویسی نداشت ولی باور داشت که میشود بدون دانش کد نویسی هم از دنیای آنلاین ثروت ساخت و تونسته بود به استقلال مالی برسه)

      سپاسگزارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    احسان حاجی کریمی گفته:
    مدت عضویت: 3310 روز

    به نام خدا

    با سلام مجدد خدمت استاد عزیزمان و همه دوستان.

    روی باورهام کار میکردم. تا اینکه یکی از اقوام که آدم ثروتمندی ست و انسان بسیار شریف و بزرگی ست و تاجر بسیار حرفه ای و کار بلد و در چند کشور شرکت و کارمندان بسیار زیادی داره به من گفت تو رو برای کاری انتخاب کردم. از قبل به من گفته بود ولی یکی دوبار تلفنی که صحبت کردیم به توافق نرسیدیم و کلا کنسل شده بود و جواب قطعی ای که به من داده بود کنسلی بود. اما من اصلا ناراحت نبودم و با ایمان روی باورهایم کار میکردم و ایمان داشتم که همه چیز در بهترین زمان ممکن برای من رخ میده. داستان این بود که این فامیل ما میخواست یک شرکت بزرگ و یک لاین تجاری عظیم در روسیه راه اندازی کنه و مدیریت کل سیستم رو بسپره به من و به قول خودش گفته بود اونجا میخوایم یک پایگاه بزرگ و مدیره فاضله درست کنیم. بعضی تمرینای بسته روانشناسی ثروت 1 رو پشت گوش مینداختم از جمله تمرین شکرگذاری. تو دلم بسیار شکر گزار بودم اما نمینوشتم تنبلی میکردم. بالاخره یه سالنامه برداشتم و گفتم هر روز تو صفحه خود همون روز شکر گذاری هامو مینویسم و به خودم گفتم در 21 امین روزی که این شکرگذاری ها رو مینویسم یه اتفاق خوب‌ میفته. خدا رو شاهد میگیرم در 21 امین روز فامیلمون زنگ زد پاشد اومد خونه ما منو راضی کرد که پاسم برم روسیه برای انجام اون پروژه. تقریبا تمام شرایط منو پذیرفت و همه چی رو تعدیل کرد به نفع من و یادمه که گفت من یا تو رو‌ میفرستم روسیه و‌ یا کلا این پروژه رو کنسل میکنم. دوستان معجزه فقط شکافته شدن نیل برای موسی نیست. معجزه اتفاقاتی است که داره برای ما هر لحظه تو این مسیر زیبا میفته. خلاصه منو آورد به روسیه و الان تقریبا 7 ماهه که اینجام به جز یک هفته که یه سری کارا رو انجام دادیم تقریبا میشه گفت بیکارم. واقعا هیچ کاری انجام نمیدم و پروژه و پلن اصلی کار ما تو اینجا خودش داره پیش میره توسط دستان خداوند شاید روزی یک ساعت به دفتر سر میزنم که اگرم نزنم مشکلی نیست. و خونه م توی ایران سر جاش هست اینجا یک خونه بسیار عالی در بهترین منطقه شهر با امکانات عالی و حقوق بسیار عالی و تقریبا تنها کار جدی ای که انجام میدم زبان خوندنه. آهان ماشین رو نگفتم ماشینی که هدف گذاری کرده بودم برای سال 96 وقتی اومدم روسیه دیدم ماشینی که برای ما در نظر گرفته همون مارک و همون رنگ ولی یه مدل دیگه شه که ار تعجب داشتم شاخ در میاوردم. در ماه های آخر 96 درآمدم بالای 9 میلیون تومان بود و این در حالی ست که کار جدی تجاری ما هنوز شروع نشده و درآمد های بعدی اصلا قابل مقایسه با این اعداد نیست. دوستان اینا معجزاتیه که آدمای عادی تو رویاهاشونم باور نمیکنن که به لطف پروردگار برای ما انقدر عادیه.

    دوستان عزیز اینایی که نوشتم قسمتی و واقعا قسمتی از نتایجی بود که قابل اندازه گیری و قابل بیان است و من با تمام وجودم معنی این جمله که اگر تمام درختان روی زمین قلم و آب دریاها جوهر شوند نمیتونیم شکر گزار نعمت هاش باشیم رو میفهمم. آخر چطور میتوانم و از کجا باید شروع کنم و شکر گذار کدامشان باشم که عمرم کفاف نوشتنش را بدهد.

    من هر سال حد اقل یک سرما خوردگی شدید داشتم که چندین ماه طول میکشید طوری که خیلیا‌ میگفتن تو چرا همیشه سرما خوردی، اما امسال با اینکه در سرمای -20 و -30 درجه روسیه بودم بالای یک‌سال است که حتی یک دونه قرص نخوردم. دیسک کمر داشتم که بعضی وقتا خیلی اذیت میکردم چند وقت پیش یادم افتاد عه دیسک کمرم چی شد???؟ و من شکر گذارم و روی باورهایم کار میکنم، چه کار شیرینی.

    در مورد روابط خوب و زیبا با همسرم و سایرین و عشق سرشار و تمام اتفاقات زیبایی که برایم میفتد اگر بخواهم بنویسم واقعا یه دفتر 100 برگ میخواد، اعتماد به نفس که نمیتوانم واقعا بگویم. قابل اندازه گیری نیست که بگویم‌چقدر بهتر از گذشته ام است. و این اول راه است دوستان، به اندازه ای که به خدا ایمانمان رو ثابت کنیم به همان اندازه رشد میکنیم، فقط باید شکر گذار بود و احساس خوبی داشت. بعضی وقت ها همین واقعا کار آسانی نیست ولی واقعا باید حواسمان جمع باشد باید تلاش آگاهانه کنیم و یک لحظه که حالمان بد شد سریع فکر کنیم که به چه چیز توجه کرده ایم‌ و توجه‌مان رو روی زیبایی ها بگذاریم.

    برای سال 97 ده هدف اصلی در زمینه های مختلف از جمله مالی، روابط، سلامتی، کار و تخصص و پیشرفت شخصی تعیین کرده ام که از آن 10 تا سه تایشان را انتخاب کرده ام برای تمرکز بیش‌تر 1- رسیدن به عدد 50 میلیون تومان یا 10 هزار دلار در ماه 2- انتخاب به عنوان بهترین خارجی که به زبان روسی صحبت میکند. 3- مهارت فوق العاده دربرقراری ارتباط با همه انسان ها و مدیریت بر افراد

    که البته با این جزییات نمیخواستم بیان کنم ولی اینجا نوشتم تا هم تعهدی دو چندان برای خودم و هم انگیزه ای برای دوستان باشد.

    با تمام وجودم از خداوند سپاسگزارم و همچنین استاد عزیزم و از خداوند عزت و سربلندی روز افزون، ثروت و شادی روز افزون، سلامتی و سعادت در دنیا و آخرت رو برای استاد عزیزمان سید حسین و همه شما دوستان خواستارم.

    همیشه ادامه دارد………

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 53 رای:
  4. -
    تقی خلیلی گفته:
    مدت عضویت: 3959 روز

    سلام

    سلام

    من دوست دارم اتفاقات خوب مشترک خودم و همسرم رو در سال 96 بازگو کنم که هم باعث خوشحالی وانگیزه گرفتن خودمون و شما دوستان بشه:

    در سال 96 ما به مسافرت های بینظری و عالی و هر کدوم بهتر و با کیفیت تر از اون یکی رفتیم و همه مسافرتهامون رو طوری تنظیم میکردیم که در راستای اهدافمون و کار کردن روی باورهامون باشه و تقویت خودمون باشه.

    مسافرت اول سال ما که خیلی خوب بود به کشور امارات با پرواز بینظیر امارات بود و در یک هتل بسیار ارزشمند گذروندیم که از همون ابتدای ورود به هتل اتفاق های خوب رامون افتاد مثلا با یکی از ثروتمندان شهر اصفهان به صورت اتفاقی آشنا شدیم و یه اتاق بینظیر تو طبقه 43 هتل گرفتیم که از محله های عالی دبی بود و ما مدام پیش خودمون در حال تحسین کردن بودیم که اینها همه نشونه کارکردن روی باورهامون هست خلاصه همیشه سعی میکنیم به همه نشونه ها توجه کنیم و باورهامون رو تقویت کنیم .

    زمان هایی که تو هتل بودیم مدام ثروت بی نهایت رو تحسین میکردیم و ساختمان ها رو ماشین ها رو مدام تحسین میکریدم که اینقدر ثروت زیاد هست چون هدف ما از مسافرت کار کردن روی خورمون بود و کلی سعی میکریدم هر اتفاقی که رخ میداد رو طوری ببینیم که بهمون احساس خوبی بده که هم از مسافرت لذت ببریم و هم روی قانون کار کرده باشیم مثلا بارون شدید میومد ما میگفتیم چه خوب شد وایسیم یه گوشه این بارون زیبا روتماشا کنیم و با این نحوه دید بعدش یه اتفاق خوب برامون میوفتاد و خلاصه مسافرت کلی روی باورهامون تمام و کمال کارکردیم و مدام به این که همه میتونن ثروتمند بشن و خدا دوست داره ثروامند بشیم و کلی باور دیگه کار میکردیم .

    اتفاق بینظیر بعدی که همسرم هدف گداری کرده بود و اون رو به بهترین شکل انجام داد یادگیری شنا بود . با اینکه به گفته خودش تا این سن فقط چند بار استخر رفته بود و بسیار از آب میترسید به ترس هاش حمله کرد و شنا رو بینظیر یاد گرفت . البته این رو هم با تغییر باورهاش نسبت به شنا تونست انجام بده و شنا های مختلف رو به صورت خیلی عالی یاد گرفت.

    اتفاق بینظیر بعدی قطعی شدن یکی دیگه از پروژه هایی بود که من خودم دوست داشتم اون رو قبول کنم و انجام بدم و خوشبختانه برای من جور شد به راحترین شکل ممکن و بدون هیچ زور زدنی و من اون رو در طول سال با اتفاقات خوبی که برام در مقاطع مختلفش افتاد جمع کردم . و سود خوبی نصیبم شد.

    اتفاق بینظیر بعدی مسافرت ایرانگردی ما به شهرهای غربی و شمال غربی کشور بود که واقعا عالی بود و در کل سفر در حال تحسین و تایید نعمت های بینظیر و بی پایان خداوند بود . چون اینقدر طبیعت این مناطق در اول فصل تابستان زیبا بود که ادم نمیتونه اون رو توصیف کنه از گیاهان و علف ها که به صورت خودرو در دشت های مختلف رویده بودن و مدام تو ماشین بوی بینظیرشون ما رو مست میکرد و صحنه های بینظیر طبیعت از درختان زیبا که خیلی هاشون خودرو بودن و مزارع بینهایت که به صورت دیم کاشته شده بودن و هوای عالی و مردمون خون گرم و عالی . مکا یه برنامه کلی برای سفر داشتیم و گفتیم بقیه اش هم هرچی پیش اومد خوش اومد که واقعا اتفاقات عالی رو تجربه کردیم . ما یکی از جاهایی که دوست داشتیم ببینیم (( غار سهولان )) بود که اتفاق جالبی که مثلا افتاد این بود که زمانی که ما به اون روستا رسیدیم که افتاب غروب کرده بود و هوا تازه تاریک شده بود ما وارد روستا شدیم و اصلا نگران محل خواب نبودیم گفتیم حتما یه جای بینطیر برامون پیدا میشه به صورت کاملا اتفاقی در حالیکه اون محیط روستایی هیچ کس تو کوچه پیدا نمیشد ما به صورت اتفاقی به یه اقایی برخورد کردیم و گفتیم ما تازه رسیدیم و دنبال جای خواب میگردیم – اون اقای مهربون گفت هیچ اشکالی نداره شما مهمون هستین و تشریف بیارید تا من الان براتون یه کاری بکنم . رفتیم سمت خونه اش گفت یکی از همسایه ها الان نیست و کلید رو داده به ما من الان باهاش هماهنگ میکنم تلفنی میبرمتون اونجا . بنده خدا تماس گرفت و با همسایه هماهنگ کرد و اون هم قبول کرد ما شب اونجا بخوابیم . یه خونه روستایی بینظیر کردی . حتی به بنده خدا گفتیم برای شما تخم مرغ میخوایم و نون چکار کنیم از کجا تهیه کنیم رفت در خونه چند تا از همسایه ها برای ما این ها رو جور کنه . خلاصه مسافرت بینطیری بود و ما مدام اتفاقات رو تایید و تحسین میکردیم و بهترین اتفاق ها برامون رقم میخورد . به هرشهر و روستا که میرسیدیم ادم های بینظیر و مهربون برخورد میکردیم و ما مدام اونها رو دستان خدا برای راهنمایی خودمون میدیدم و بیشتر تحسین میکردیم

    اتفاق بینظیر بعدی که خیلی عالی بود جابجایی ما به خونه جدید بود .خونه قبلی ما که اون هم به صورت بینظیری جور شده بود در منطقه زعفرانیه بود ما ما میخواستیم تو همین منطقه ولی تو خونه بهتری باشیم( البته به تضادهایی تو اون خونه برخورد کرده بودیم که باعث شده بود به فکر جای بهتر باشیم ) این خونه جدید خیلی راحت برامون جور شد چون ما دنبال خونه بودیم خیلی ارام و بدون نگرانی . دنبال خونه مورد دلخواهمون . که تو اینترنت پیدا کردیم هماهنگ کردیم و اومدیم خونه رو دیدیم دقیقا همه مشخصاتی رو که ما میخواستیم داشت و کلی امکانات بیشتر هم داشت که بعد ا متوجه شدیم که چقدر خونه خوبی هست . جالب ما شرایطمون اصلا به این خونه نمیخورد تو اون زمان ولی یه حسی بهمون گفت شما پیشنهادتون و شرایطتون رو بگید شاید قبول کردن . باورتون شاید نشه از زمانی که ما شرایطمون رو اعلام کردیم تا قطعی شدن قضیه 15 دقیقه طول کشید آخه مشاور املاکی میگفت قبول نمیکنه ولی ما گفتیم شما فقط انتقال بده حال شد شد نشد هم ما ناراحت نمیشیم . بعد 15 دقیقه مشاور املاکی با تعجب زنگ زد و گفت اوکیه و برای چند روز بعدش هماهنگ کردیم و قولنامه نوشته شد.برای جابجایی مون هم رفتیم لوازم جدید برای منزل خریدیم و تقریبا بیشتر وسایلونم رو نو کردیم .

    اتفاق بینظیر بعد به پایان رسوندن یکی از پروژه های بود که در سال 95 قبول کرده بود و به بهترین شکل سیستم ها رو راه انداختیم و تحویل کار فرما دادیم .

    اتفاق بینظیر بعدی مسافرت به شهر مسکو از گرونترین شهرهای دنیا بود . ما بدنبال سفر در فصل پاییز بودیم برای تقویت باورهامون بود . شاید براتون جالب باشه ما اخرین نفری بودیم که تونستیم تو اون تور ثبت نام کنیم بعد از ما سریع تور رو بستن چون قیمتش فوق العاده بود .ما تو این سفر هم مدام در حال تغییر باورهامون بودیم و کلی رو خوردمون تمرین میکردیم . واقعا این مسافرت هم عالی بود و خیلی به ما کمک کرد.

    اتفاق بینظیر بعدی سفر به کشور قطر بود . معروف به ثروتمندترین کشور دنیا. ما زمانیکه میخواستیم به قطر سفر کنیم همه آژانس ها میگفتن قطر ویزا نمیده و خیلی سخت گیره و حتما کلی ضمانت و این طور چیزها میخواد و ما رو نا امید میکردن . حتی به سفارت قطر تو ایران هم زنگ زدیم گفت ویزا نمیدیم . ولی ما میخواستیم به قطر سفر کنیم ولی راستش خیلیی هم بهش نچسبیده بودیم اول میخواستیم بریم عمان ولی دیدیم پرواز عمان زمانش خوب نیست برای همین گفتیم میرییم قطر . به صورت اتفاقی به یکی سایت برخورد کردم که اونها گفتن ما متونیم براتون انجام بدیم ولی قول نمیدیم حتما ویزا بدن . همسرم گفت با باور فراوانی توکل به خدا کن اقدام کن نگران نباش. ما هم دیدیم راست میگه اقدام کردیم باورتون نمیشه ویزایی که میگفتن حداقل 2 هفته طول میکشه و ممکن کلی ضمانت بخوان در عرض 5 روز اومد و اون شرکت خودش تعجب کرده بود و ما مدام داشتیم باورمون رو تایید میکردیم که این باور شماست اونا از خداشون توریست به کشورشون سفر کنه و اصلا نگران اوکی نشدن ویزا هم نبودیم .خلاصه این مسافرت هم بینظیر بود و خیلی به ما کمک کرد تو تغییر باورهامون . ما به قطر سفر کردیم و کلی آب و هوای خوب و طبیعت بینظیر رو دیدیم و کلی با آدم های برخورد کردیم و کلی روی باورهامون کار کردیم و مدام این همه روت رو که همه جای دنیا هست رو تحسین کردیم .

    ما هرجا میخوایم سفر کنیم میریم اطلاعات اون منطقه رو مطالعه میکنیم و بعد با چشم باز میریم واقعا میتونیم ثروت های اون ها رو تحسین کنیم و کلی باورمون رو عوض کنیم. مثلا پیشنهاد میکنم دوستان تاریخچه قطر رو تو ویکی پدیا مطالعه کنن تا ببین اون ها هم خودشون کشورشون رو ساختن و قوانین دنیا برای همه ثابته و تو همه جا درست و دقیق عمل میکنه.

    اتفاق بینظیر بعد که رقم خورد راه اندازی یه کسب و کار اینترنتی و انلاین بر پایه شبکه های اجتماعی توسط همسرم بود که در عرض یک هفته به سودهی بنظیر رسید و خیلی سریع به هدفی که قبل از راه اندازی تعیین کرده بود رسید و واقعا وقتی ادم قوانین رو میفهمه و سعی میکنه به نفع خودش استفاده کنه زندگی لذت بخش میشه.

    اتفاق بینظیر بعدی مسافرت اخر سال ما بود که واقعا عالی بود به کشور مالزی که فوق العاده بهمون خوش گذشت و اونجا هم کلی باور قوی کردیم و به انسان های بینظیر برخورد داشتیم . یه مسافرت طولانی مدت که خودمون همه چیز اون رو هماهنگ کردیم و حتی قسمتی از سفر مون رو با کشتی مسافرتی انجام دادیم که تجربه بینظیری بود.

    البته اینها یه بخش کوتاهی از اتفاقات بینظیری بود که برای ما افتاد و واقعا هر جا که تونستیم از قوانین به نفعمون استفاده کنیم شاهد معجزه بودیم و سعی میکنیم مدام روی خودمون کار کنیم تا از قوانین ماهرانه تر استفاده کنیم.

    با تشکر از گروه تحقیقاتی عباسمنش و جناب اقای عباسمنش از به اشترا گداشتن تجربیاتشون که خیلی به ما کمک میکنه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 52 رای:
  5. -
    فلورا صبا گفته:
    مدت عضویت: 2918 روز

    سلام و درود به انسان بزرگواری که همیشه صدا و چهرشون به همه ی ما انرژی و نیرو میده وقلب و روح ما رو مملو از عشق و حس خوب می کنه و همینطور به شما دوستان عزیز.

    نصفه شب بود که از خواب پریدم و برای به خواب رفتن مجدد تا آنجا که می تونستم به خاطر همه نعمات خداوندم شکر و سپاس او را به جا آوردم. از کودکی شنیده و در فیلم ها و کارتون ها دیده بودم که وقتی قصد خوابیدن داری و خوابت نمی بره، باید پریدن گوسفندان را از مانع شمارش کنی تا در نهایت خسته شی و خوابت ببره. ولی من این دستورالعمل را با عبارت (خدایا شکرت) جایگزین کردم تا ذهنم را تا آنجا که می توانم درگیر این سخن نیکو کنم و در همین تفکرات به خواب برم.

    وقتی نیمه شب که مشغول شکر خدا بودم به دلم افتاد تا سری به تلگرامم بزنم و از اینکه دیدم اولین نفری هستم که سخنان ناب و دلنشین آقای عباس منش را می شنود حس بسیار بسیار خوبی کردم. حس کردم خدا همون لحظه داره به من لبخند میزنه و با شنیدن صدای گرمشون دلم آرام گرفت و خود همین اتفاق قشنگ را به فال نیک می گیرم.

    اگر بخوام از اتفاقات خوب سال ٩6 براتون بنویسم که قابل شمارش نیستن ولی به چند مورد مهمش اشاره میکنم. من مدرس زبان هستم و به دلیل مسافت منزلمان با منزل پدر مادرم همیشه آرزو داشتم بتونم وقتی پیدا کنم تا بیشتر به آنها سر بزنم ، نه اینکه دو هفته یکبار. خلاصه به لطف خدا سال ٩6طوری برام رقم خورد که بتونم همسایه شون بشم و از طرفی خونه خودمونو أجاره دادیم که هم درآمد قابل توجهی تو زندگیم بود و هم تونستم در ساختمان آنها ساکن شوم خدا را صد هزار بار شکر. چند سالی بود که دنبال مدرسه خوب برای دخترم بودم که به لطف خدا در مسیری بسیار نزدیک و با معلمان مجرب ودلسوزی مواجه شدم که حس کردم از طریق قانون جذب به آن رسیدم پس بی نهایت از خدای خودم سپاسگزارم. اتفاق مشابهی در همین زمینه برای مدرسه پسرم افتاد. قصد داشتم پسرم را در مدرسه ای که شنیده بودم معلم خوبی دارد ثبت نام کنم ولی به دلیل دوری آنجا از منزل ما از تصمیمیمان صرف نظر کردیم و وقتی اسم پسرم را در مدرسه دولتی دیگری ثبت نام کردیم با کمال تعجب دیدیم که همان خانم معلم از آن مدرسه به این مدرسه منتقل شده اند و اکنون معلم پسرم هستند و ما بسیار راضی و سپاسگزار خدا شدیم. در سال٩6 مقداری از کتابهایی که آقای عباسمنش نازنین در فایلهاشون از اونها نام بردن رو خریدم و خواندم و ازشون کلی چیزها یاد گرفتم و به احساس خوب رسیدم که خودم را مدیون ایشان می دانم. شاید همتون همین احساس را داشته باشید که هر وقت تو زندگیم به دلیلی یاد جناب آقای عباسمنش می افتم هزاران بار از خدا به خاطر وجود با ارزششون تشکر میکنم که انقدر قلب و روح ما را با کلام زیبا جذاب و دلنشینشون نوازش می دهند و تا آنجا که می تونم برای ایشان و خانواده گرامیشان آرزوی سلامتی و نعمات بی نهایت از خداوند را دارم.

    اگر از خواسته هام تو سال ٩٧ بخوام بنویسم اول سلامتی برای همه کسانی که دوستشان دارم و بعد مدار بالاتر و حس آرامش بیشتره. دوست دارم موقعیت کاریم بهتر بشه و بتونم در کنترل کردن احساس خوبم تمرکز بیشتری داشته باشم گویی که فرمون زندگیم را کاملا به دست بگیرم واز وسوسه های مایوس کننده شیطان دور باشم. کتابی ترجمه کردم که با انتشار آن امیدوارم که نه تنها در فرهنگسازی کشورم کمک کرده باشم بلکه مرهمی بر زخم افرادی باشد که از این مسئله رنج کشیده اند ، امیدوارم بتوانم موفق شوم.

    امسال قصد دارم با خانواده تابستون به یک سفر خوب بریم. خیلی دلم می خواست بتونم بچه هامو به دیزنی لند ببرم مخصوصا بعد از فایل دیزنی استاد عزیز که باعث شدند در قلبم جرقه ای بزند ،امیدوارم این اتفاق برای ما هم امسال بیفته و بتونم اونها رو به دیزنی پاریس ببرم و از خدای خودم به خاطر یادآوری این همه اتفاق خوب هزاران هزار بار سپاسگزارم. از آقای عباسمنش عزیزم به خاطر جلب کردن توجه ما به درهایی از احساس خوب ،خوشبختی و سپاسگزاری از خداوند بخشاینده و مهربانمان ، ممنونم . به خاطر وجود تک تک شما هم فرکانسی های عزیز م هم از خدا ممنونم . از اینکه برای اولین بار نظری تو قسمت نظرات گذاشتم حس بسیار خوبی دارم ، استاد بزرگوارم سایتون مستدام.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 60 رای:
  6. -
    بهروز ریگی گفته:
    مدت عضویت: 3792 روز

    سلامی چو بوی خوش آشنایی…برآن مردم دیده بر روشنایی

    من یه جوون بلوچ از اهل سنت ایران هستم، بر حسب تربیت دینی محیط شهر و خونوادگی ام،تعصبات خیلی افراطی و خشک دینی،مذهبی نسبت به خود خدا و اعتقادات بقیه مذهب ها و دین ها داشتم،وبا همین عقایدم، یه موجود عجیب و غریب از خدا و یک نگاه هجومی و تند نسبت به بقیه مذهبها و دین ها،توذهنم شکل گرفته بود،تو سال گذشته(1396)به لطف و فضل خدا و برحسب یه اتفاق جالب،با استاد عباس منش و نظریه قوانین جهان هستی و دیدگاه های توحیدی ایشون آشنا شدم و این آشنایی به لطف خدا باعث شد فطرت من تحت تاثیر عقاید توحیدی ایشون،کاملا متوجه حقایق جهان هستی بشه و شخصیت من کاملا عوض شده،از یه جوون افراطی مذهبی و دین پرست، به یه پسر عاشق پیشه توحیدی تبدیل شدم(ودارم میشم) تودنیای درونی خودم،الان با همه مردم و کائنات تو صلح و وحدت و هماهنگی هستم،احساس عشق به جهان هستی و مردماش تووجودم شعله زده،و کار به جایی رسیده که به قول شیخ سعدی: به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست..عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست.و دین و مذهبم هم این روزا به گفته مولانای عزیز:مذهب عاشق زمذهب ها جداست…عاشقان را مذهب و ملت خداست.کاملا بر پایه عشق داره شکل میگیره.این روزها فقط و فقط به خوبی ها و زیبایی های مردم و مذاهب و ادیان نگاه میکنم، از قضاوت کردن، حمله کردن و رد کردن بهشون دست برداشتم و خودم رو تو جایگاهی نمی بینم و نمیدونم که بخام جای خدا قضاوت کنم و برای مردم تعیین تکلیف کنم و اونا رو خودم به بهشت یا جهنم بفرستم.عقاید توحیدی خودمو دارم و خودمو یه موحد و یکتاپرست میدونم.و معتقدم که مهمترین اصل و خواسته توحید الهی از ماها اینه که خوب زندگی کنیم واز زندگی کردن با همه نعمت هاش لذت ببریم و تلاش کنیم جهان رو جای بهتر و زیباتری برای زندگی کردن مردم قرار بدیم و بسازیم.سال 96 یکی از بهترین سال های زندگیم بود چون به لطف و فضل خدا، تونستم مهمترین و بهترین باور ممکن درباره شناخت خودم و توانایی هام، شناخت خداوند و قوانین اداره جهان هستی،درک تدریجی احساس زیبای عشق و وحدت با همه مظاهر طبیعت، رو کسب کنم و از خدا به خاطر این لطف و احسان و فضل بزرگش واقعا ممنون و سپاسگزارم.با نگاه توحیدی و استفاده از قوانین الهی،موفقیت ها و معجزات زیاد،بی نظیرو خارق العاده ای تو زمینه روابط،شغل و سایراتفاقات زندگی تو سال 96 واسم اتفاق افتاد که در فرصت مناسب اونا رو بازگو میکنم ولی مهمترین واصلی ترین موهبت خدا تو زندگیم در سال گذشته همین کسب معرفت توحیدی نسبت به خودم،خدای خودم و جهان خلقت بود که برام از هرچیز و سرمایه مادی هزاران مرتبه باارزش تر بود.واسه سال 97 دارم روی قران و ترجمه کلمه به کلمه اون کار میکنم تا خودم موفق شم روزبه روز حرف خدا رو بهتر بشنوم و قوانینشو کشف کنم و همچنین تصمیم دارم واسه سال جدید،یه مرکز مشاوره تحصیلی،و آموزش مهارت های زندگی بر پایه اصول قانون راز رو راه اندازی کنم که بتونم رسالت بزرگی که خداوند به دوشم گذاشته رو با همه مردم جهان در میان بگذارم.سال ها از پی معشوق به جان گردیدیم….یار در خانه و ما گرد جهان گردیدیم…خودسراپرده ی قدرش زمکان بیرون بود…آنکه با در طلبش کون و مکان گردیدیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 62 رای:
  7. -
    محمد زارع گفته:
    مدت عضویت: 3617 روز

    سلام بر استاد بزرگوار و همه دوستان هم فرکانسم

    سال 96سالی پر از اتفاقات عالی واسم بود.

    به ترتیب تاریخ میگم تا برسیم به پایان سال:

    1) رتبه 70 کنکور کارشناسی ارشدم بود و در رشته روانشناسی که دوست داشتم قبول شدم.

    درمورد کنکورم یادمه سال 90که کنکور کارشناسی رو دادم خیلی خیلی استرس داشتم و همه باید سکوت کنند تا من درسم میخوندم و من در شرایط بسیار ایزوله ای درس میخوندم و به هیچ عنوانم لذت نمیبردم و یادم شب کنکورکارشناسی فقط تونستم 1ساعت بخوابم و حالت روحی بسیار بدی داشتم وقتی نتیجه کنکورم امد 2000شدم و جالب بود دوستانی داشتم که خیلی خیلی کمتر از من درس میخوندن،تفریح میکردن و کارهای دیگه رتبه هاشون همشون سه رقمی شده بود اون موقع بود که به فکر افتادم و گفتم این راهی که من انتخاب کردم خیلی درست نیست که سال 91 با استاد از طریق دوره تندخوانی یزد باهاش آشنا شدم و تحول زندگیم شروع شد وقتی که تو این مدت روی خودم کار کردم در کنکور ارشدم کاملا از مسیر لذت بردم، تفریح میکردم، بادوستانم بازی میکردم و خیلی از کارهای دیگه ای که در کنکور گذشتم انجام نمیدادم دراین کنکور انجام دادم و در همه لحظات سعی میکردم احساسم رو خوب نگه دارم و شب کنکورم تا صبح به راحتی خوابیدم و رتبه خوبم کسب کردم.

    2)دومین داشته یا خواسته ای که در این سال بهش رسیدم درمورد سربازیم بود،باتوجه به اینکه من یکسال از فارغ التحصیلیم گذشته بود تیر ماه باید میرفتم سربازی و وقتی نتایج دانشگاه میومد از خدمت مرخصی میگرفتم و میرفتم دانشگاه. آموزشیم افتاده بود نیروی انتظامی مشهد و یه حسی بین خوف و رجا داشتم از طرفی مشهد دور بود و نیروی انتظامی بود که شنیده بودم خیلی سخت گیری میکنن ولی از طرفیم یه حسی بهم نیگفت این جا بهترین جا واسه توهست مطمئن باش.

    دوستان قسم میخورم تمام حرف هایی که اطرافیانم درمورد سربازی زده بودن که اونجا از کمدت دزدی میکنن، اذیت میشی، لاغر میشی، فقط باید بگی چشم،توهین بهت میکنن، هیچ کدامش واسه من اتفاق نیفتاد. من تو سربازیم نتنها لاغر نشدم بلکه چاق ترم شده بودم. نتنها اذیت نشدم بلکه تو گردان ما 4تا گروهان بود و جالبه فرمانده ما گشادترین فرمانده بود و شاید بگم ما نسبت به گروهان های دیگه خیلی خیلی کمتر تمرین میکردیم و بیشترین تشویقیم گروهان مامیشد. من چیزی به نام بشین و پاشو،خشم شب،دزدی تجربه نکردم جالبه درکمد من همیشه باز بود و هیچکسی چیزی بدون اجازه برنمیداشت. غذاهایی که ما میخوردیم:ماهی،مرغ، الویه و

    جالبه میوه ها شلیل،هلو،خربزه،هندوانه،و…

    من به هرکی میگم هیچکسی باور نمیکنه ما در این همه نعمت قرار داشتیم.

    چون ما مشهد بودیم بعضی وقت ها با قرعه کشی بچه ها رو صبحانه و ناهار حضرت میبردن و جالبه اسم من در همه این قرعه کشی ها بیرون آمد.

    3)بعداز آموزشی در مشهد، افتادم کرمان واسه خدمت و باتوجه به اینکه نتایج دانشگاهم آمده بود باید میرفتم مرخصی میگرفتم تابتونم دانشگاه ثبتنام کنم.

    چون من سه روز دفترچه خدمتم دیر پست کرده بودم اجازه ادامه تحصیل بهم نمیدادن و هرروز میرفتم نظام وظیفه ،اونا میگفتن که نمیشه فقط باید بری تهران درملاقات عمومی سردار ناجا اگه ایشون اجازه دادن شما میتونی ادامه تحصیل بدی. حالا درحین این کارها از سیرجان باهام تماس گرفتن و گفتن که اگه تافردا نیومدی سر خدمتت میشی سرباز فراری و کلا حق ادامه تحصیل نداری بعدش من باخونواده رفتم اونجا و جریان رو واسشون که توضیح دادم 13روزهایی که نرفته بودم که واسم مرخصی رد کردن و 12روزدیگه هم بهم مرخصی دادن تا برم ملاقات عمومی سردار تا اجازه ادامه تحصیل بهم بدن اینجا که اتفاقی که شاید واسه هیچکسی نیفتاده بود واسه من افتاد تا الان هیچ کسی یک ماه بهش مرخصی نداده بودن که به من دادن. وقتی که از سیرجان امدم فرداش ملاقات عمومی سردار بود که رفتم تهران و ایشونم تایید کردن و تونستم ادامه تحصیل بدم.

    اینها همه نتیجه احساس خوبی که من از قانون آفرینش یادگرفتم اینها باورداشتن به اینکه همه چیز خودبه خود درست میشه. دوستانم میگفتن کاری که تو در عرض یک هفته انجام دادی تا الان کسی نتونسته زودتر از سه ماه انجام بده و توخیلی خوش شانسی ولی از دیدگاه خودم اینها هیچکدوم شانس نیست اینها قوانینی هست که من دارم انجام میدم و باور دارم که کاملا درست عمل میکنه.

    3)مطلب بعدیم درمورد ارائه درس روانشناسی رشد دانشگام بود که من در دوره کارشناسیم به هیچ عنوانم ارائه هام رو خودم انجام نمیدادم و همیشه دوستانم واسم انجام میدادن. این دفعه چون علاقه داشتم گفتم بیام یه بار خودم انجام بدم ببینم چجوری میشه. موضوع ارائم همه دوستانم باید مقاله انگلیسی ترجمه میکردن ولی واسه من مقاله فارسی افتاد(به قول دیگران شانس)

    و وقتی ارائه دادم استادم گفت تا الان که من استاد شدم ندیدم کسی اینقدر عالی ارائه بده و اینقدر برموضوع مسلط باشه. اینم نتیجه باور داشتن به توانایی های خودم.

    4) مطلب بعدیم درمورد خواستگاری هست که کیسی که الان باهاش درارتباطم دقیقا اون خصوصیاتی که من میخوام رو داره شاید خصوصیات بدی هم داشته باشه ولی من یادگرفتم که فقط روی خصوصیات خوب خودم و اطرافیانم توجه کنم و از چیزهایی که خوشم نمیاد اعراض کنم.و جالبه اولین سوال من درجلسه خواستگاری این بود:

    خصوصیات خوب خودتون،پدرتون،مادرتون رو بگین.

    و تا الان که باهاش ارتباط دارم سعی کردم فقط روی خوبیها تمرکز کنم چون باوردارم که خوبیهای بیشتری واسم میاد.

    چون همدوماد آیندم رفیقم هست بهم میگه تو چه جوری هستی من هرکاری کردم نتونستم قبل از عقد با همسرم بریم بیرون و حتی تلفنی باهاش صحبت کنم ولی تو هرموقع میخوای باهاش بیرون میری،تلفنی باهاش صحبت میکنی،پدرزن اینقدر حامیت هست و…

    بهش گفتم همه اینها به باور هست همین.

    امیدوارم که نظرم بتونه به دوستان انرژی بده تا مسیر موفقیت و ثروت و آرامش رو راحتر طی کنن.

    واسه سال 97هم گرفتم پروژه کسرخدمتم هست که میخوام به راحترین شیوه بگیرم.

    داشتن رابطه عالی باهمسرم از طریق دوره عشق در روابط

    موفقیت مالی و گسترش کسب وکارم هست از طریق روانشناسی ثروت1٫

    به امید سالی پراز شادی،ثروت ،سلامتی و آرامش.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 65 رای:
    • -
      Parvinrmn گفته:
      مدت عضویت: 3823 روز

      باور کنید کلی قدرت به من داد کامنتتون

      اینکه این همه باور های غلط من رو

      مطرح کردید

      و عنوان کردید که خلافش رو تجربه کردید

      واقعا به من حس

      قدرت داد

      خدایا شکرت که این باور های درست رو نشون ما میدی ?

      تبریک میگم به خاطر موفقیت هاتون

      خوشبخت شاد و ثروتمند باشید ?

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        محمد زارع گفته:
        مدت عضویت: 3617 روز

        سلام

        ممنون

        خداروشکر که دیدگاهم یه دید جدیدی به شما داد تا بیشتر باور کنین که دنیا دستتونه و هرجوری خودتون میخواین میتونین بهش شکل بدین.

        ایشالا شماهم در مسیر ثروت،آرامش و سلامتی قرار بگیرین.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      حمیده مقدم گفته:
      مدت عضویت: 3916 روز

      سلام دوست عزیز اینقدر دیدگاهت قشنگ بود که اشکمو در آورد برات خیلی خوشحالم و امیدوارم هر روزت بهتر از دیروز باشه.

      سلام استاد جونم من اول گفتم نظر دوستان رو بخونم بعدش نظرمو بزارم.استاد خیلی دوستت دارم و از خدا سپاسگزارم که منو به مسیر زیبای زندگی هدایت کرد

      به امیددیدار معلم و چراغ هدایتگر زندگیم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        محمد زارع گفته:
        مدت عضویت: 3617 روز

        سلام

        واقعا بهم احساس خوبی داد و اصلا فکر نمیکردم نظرم اینقدر جالب باشه که افراد بخونند چه برسه که بهشون روحیه بده یا احساساتشون رو برانگیخته کنه.

        خدا ممنونتم که این راه رو بهم نشون دادی تا در بین دوستان هم فرکانسم باشم و ازشون انرژی بگیرم و بهشون انرژی بدم.

        خانم مقدم امیدوارم شماهم در بین دوستان همفرکانس باشین تا پله های موفقیت رو یکی پس از دیگری طی کنین.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      مرضیه صالحی گفته:
      مدت عضویت: 3140 روز

      سلام آقای زارع…چقدر عالی بود که دیدگاهتونو نوشتید واقعا بهم احساس فوق العاده ای داد که تونستید انقدر خوب و به سرعت پیشرفت کنید…خداروشکر آرزو میکنم که این روند همیشه برایتان به صورت صعودی ادامه داشته باشد

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      اسامه پروین گفته:
      مدت عضویت: 3852 روز

      دوست و برادر عزیزم محمد زارع

      خیلی از شنیدن موفقیت هات خوشحال شدم و باور های خوبی رو بهم آموزش دادی که به خاطرش اول از خدای خودم و دوم از تو برادرم سپاسگزارم

      امیدوارم که هرلحظه باورهات عالی تر و بهتر بشه و خداوند در تمام لحظاتت حضور داشته باشه و موفق و سربلند باشی.

      چیزی که من فکر میکنم ر باره این که با روانشناسی ثروت 1 کسب و کارتون رو رشد بدین فکر و آرزوی خوبی هستش اما بقول استاد ما نباید دستان خدا رو ببندیم

      روانشتاسی ثروت 1؛ بقول خود استاد یادگار تمام عمر استاد هستش اما اعتقاد دارم پیدا می کنم که نباید دستام خدا رو در هیچ جا و هیچ کاری ببندیم همونطور که خودتون گفتید کارها خودشون درست میشن.

      وقتی خداوند این همه کار بار ما درست میکنه یقین داشته باش که اینو هم می تونه با بی نهایت دستاش برطرف کنه

      این حرفو نه به این خاطر که چون هنوز دوره روانشناسی ثروت 1 رو تهیه نکردم میگم بلکه به این خاطر میگم که احساس می کنم با این نحوه ی فکر شما داری رشد خودت و اومدن ثروت های بیشتر به زندگیت رو تا رسیدن به دوره روانشناسی ثروت 1 می بندی.

      و این یک فکر و یک باور محدوده که باید برطرفش کنی.

      بازهم ازت سپاسگزارم برادر عزیزم

      موفق و موید باشی.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        محمد زارع گفته:
        مدت عضویت: 3617 روز

        سلام

        خیلی ممنون که وقت گذاشتید و دیدگاهم رو خوندید.

        این کامنت شما باعث شد که من دوباره دیدگاهمو بخونم و به یاد موفقیت های گذشتم بیفتم چون حدود سه ماهی بود که حضورم در سایت کمرنگ شده بود و انشاالله با کامنت شما بیشتر در سایت حضور داشته باشم و فایل های استاد رو مرتب گوش بدم تا از فرکانسش خارج نشم.

        درمورد روانشناسی ثروت1 خیلی تذکرتون بجا بود و من نباید دست خدارو ببندم و بذارم خدا خودش منو به بهترین جا ببره تا ثروت و نعمت بینهایش را نصیبم بکند و فکر میکنم این که دست خدا را باز بذاری خیلی خیلی سخت هست و یک ایمان و اعتقاد بی نهایت به قدرت،ثروت،علم و بزرگی خدا میخواهد و که این اعتقاد با انجام تمرین های استاد و گوش دادن به فایل هایش میسر میشود.

        به قول استاد ما باید تا آخر عمرمون تلاش و تمرین کنیم تا هم از فرکانس نعمت ها خارج نشویم و هم به موفقیت های بزرگتری برسیم.

        بازم ازت تشکر میکنم و خیلی ممنونم که وقت گذاشتی و دیدگاهم رو خوندی.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    Aida گفته:
    مدت عضویت: 3243 روز

    سلام دوستان مهربانم و استاد نازنینم???

    یک مطلبی به ذهنم رسید(شایدم الهام بود) دوست داشتم به اشتراک بزارمش??

    بیائید وقتی نتایج همدیگرو میخونیم، خودمون رو با بقیه مقایسه نکنیم که فلانی چقدر نتایجش بزرگ بوده و برای ما کم بوده و ما عقبیم?

    بیائید بقیه رو قضاوت نکنیم که بگیم نتایج من از فلاتی بهتر و بیشتره و به خودمون غره نشیم?

    ما نمیدونیم هرکس از چه جایگاه و مداری شروع به تغییر کرده و چقدر رو باورهاش کار کرده?

    ما نمی دونیم تو زندگی گذشته آدمها چه خبر بوده.?

    ما حق نداریم خودمون رو با کسی جز خودمون مقایسه کنیم?

    ما حق نداریم کسیو قضاوت کنیم ?

    ما فقط میتونیم از سال قبل و ماه قبل و روز قبل خودمون بهتر باشیم?

    ما فقط باید برای خودمون و دل خودمون زندگی کنیم?

    پس بیائید موقع خوندن نتایج همدیگه، بجای اینکه با این افکار احساسمون رو خراب کنیم، این جوری فکر کنیم که اگر بقیه تونستن به اون جایگاه برسن پس ما هم میتونیم?

    پس بیائید نتایج همدیگرو بخونیم با این نیت که باورهامون تقویت بشه که پس میشود?

    پس با عشق پیامهای همدیگرو بخونیم و لذت ببریم و همدیگرو تحسین کنیم و بهم دیگه عشق بدیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 69 رای:
    • -
      علی حیدری گفته:
      مدت عضویت: 3171 روز

      سلام

      عاااالی بود، شاید خوده من هم گاهی تو این دام گرفتار میشم

      مقایسه

      درسته، ما نباید خودمون رو با کسی مقایسه کنیم، من خودمو با گذشتم مقایسه میکنم و کلی پیشرفت داشتم، این یعنی پیشرفت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      حسین گفته:
      مدت عضویت: 3963 روز

      سلام دریا خانم این الهام بود و خدا از طریق شما خواست بهم اون حرفارو بزنه.

      چون نتایج دوستانو که میخوندم خیلی از خودم ناامید میشدم چرا هیچ تغییری نمیکنم بقیه اینقدر زندگیشون متحول شده و …

      از خدا سپاسگذارم هر لحظه بوسیله ی دوستان و استاد عزیز جوابمو میده

      سپاس فراوان

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        Aida گفته:
        مدت عضویت: 3243 روز

        سلام دوست مهربانم

        این پیام یکبار بهم گفته شد. ولی بهش توجه نکردم. اما باز دیروز ساعت 6صبح که تازه داشتم میخوابیدم، بقدری این الهام قوی بود که منو از جام بلند کرد و اورد پای لپ تاپ تا بنویسمش. خوشحالم که میبینم حتی برای یک نفر مفید بوده. و این ایمان منو به الهامات بیشتر میکنه.

        البته همون موقع بین خواب و بیداری از ذهنم گذشت که استاد این پیامو میزاره روی تلگرام نمیدونم چرا نگذاشت????

        چرا نزاشتی بابای ببیعی هاااااااااا ????

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      مرضیه پری پور گفته:
      مدت عضویت: 2758 روز

      به نام یکتای ثروت آفرین

      دوست خوبم دریای عزیزم سلام

      به خاطر این یادآوری بی نظیرت سپاسگزارم. دقیقا همین طوره خواندن نتایج فوق العاده دوستان این باور را ایجاد می کنند که قانون جواب می ده. این قانون فوق العاده عادلانه و دقیق خدا عالی جواب می‌ده. ممنونم از تمام دوستانی که نتایج زیباشون رو با ما اشتراک می گذارند. از پاسخ های عالی و کاملت هم در بخش عقل کل سپاسگزارم و خیلی از آنها یاد می‌گیرم.

      در پناه خدا در تمام جوانب زندگی ثروتمند باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        Aida گفته:
        مدت عضویت: 3243 روز

        سلام دوست مهربانم مرضیه عزیزم

        از انرژی فوق العادت سپاسگزارم.

        من هم از جوابهای زیبای شما و سایر دوستان خیلی استفاده میکنم. همه دوستان فوق العاده دارین پاسخ میدین ??

        از خداوند مهربانم سپاسگزارم از بودن در جمع دوستان نازنینی چون شما ??

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      سعیده گفته:
      مدت عضویت: 2860 روز

      سلام دریا خانم عزیزم ممنون و متشکرم بابت این یادآوری به موقع

      وقتی نتایج شما و دوستانم در سایت را می بیینم از اینکه همه بچه ها موفقیتی بدست آوردن و نتایج عالی خیلی خوشحال می شوم و باخودم می گم خدایا شکرت که این همه موفقیت در جهان وجود داره خیلی لذت بخشه اینقدر سلامتی و تندرستی وجود داره با شوق دارم نظر همه را مطالعه می کنم خیلی عالیه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      سماء طاهر گفته:
      مدت عضویت: 3362 روز

      سلام به خانواده دوست داشتنی عباسمنش!

      سلام دریاخانوم عزیز :

      من چقدر به این جملاتت نیاز داشتم

      ممنونم

      وقتی تجربیات و دستاوردهای دوستان عزیزمونو می خوندم دقیقا اینطور که شما گفتید ناخودآگاه باخودم مقایسه میکردم .

      یه حس عشق و خوشحالی از موفقیت های شگفت انگیز اونها که لبخند رو به لبم می آورد, بایه حس باختن و کم آوردن و تسلیم شدن پنهانی بهم دست می داد و ذهنم میگفت تو که دیگه هیچی….فقط بخون برای لذت!

      تو که چیزی برای نوشتن نداری,فقط بخون و از موفقیت عزیزانت لذت ببر..

      اما هنوز یه امید شیرین توی ته ته دلم سوسومیزد که شاید تو هم موفق شدی و در مداری که دوست داری قرار گرفتی و روزی نوشتی و بقیه رو هم خوشحال کردی

      من فکرکنم از مدارخیلی خیلی پایینی شروع کردم

      خیلی پایین!

      اما ادامه میدم

      احساس میکنم باورهای مخربم بدجور محکمند ولی تا رمقی در روحم باقیست ادامه میدم

      همینکه توی مسیرتغییرم خودش خیلی عالیه !

      خیلی از خدای بزرگ بخاطر وجود استادعباسمنش و شماها و سایت سپاسگزارم و اینقدر توی این سایت آرامش میگیرم که دیگه نتیجه برام مهم نیست

      من خیلی خوشبختم که دراین دنیابااین سایت و شماانسان های توانمند و قوی و موفق آشناشده ام و عذرخواهی میکنم که فقط ازسایت انرژی می گیرم و هنوز به مداری که انرژی بخش باشه نرسیدم

      خدایا سپاسگزارم

      استاد سپاسگزارم

      دوستان سپاسگزارم که تجربیاتتون رو اینقدر عالی و قشنگ می نویسید

      دریاخانوم خیلی سپاسگزارم …

      امیدوارم سال 97 همه تون موفقیت ها و تجربه های عالی تری رو تجربه کنید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        Aida گفته:
        مدت عضویت: 3243 روز

        سلام دوست مهربانم

        سپاسگزارم از تشکر شما

        اره دوست گلم… فقط باید برای خودمون زندگی کنیم و خودمون رو با خودمون مقایسه کنیم.

        نتایج رو ببینیم که پس میشود و حرکت کنیم. با قدرت ادامه بدیم

        مطمئنم ب زودی زود میای از نتایج فوق العادت تواین سایت مینویسی. ???

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    مریم امیری گفته:
    مدت عضویت: 2785 روز

    استاد من سال 96حتی یه قرض ودارو نخوردم یه بیماری اومد سراغم به خودم گفتم گلبولهای سفید من سربازهای بسیار خوبی هستند که عملکرد بسیار خوبی دارند ومن بدون خوردن حتی یه قرض درمان شدم ممنونم ممنونم ممنونم وتصوراتی که درجهت رسیدن به خواسته هام دارم مطمئنم که درسال 97تک تکشون تیک میزنم چون پی بردم که من جانشین خدا روی زمین هستم فهمیدم که خدا منو خلق کرده ومنن رسیدن به خواسه هامو خلق میکنم در این باور شکی ندارم این باور شده گوشت وپوست واستخوانم واز خدواندممنونم که منو انسان خلق کرده بابت تمام نعمتهاش بی نهایت سپاسگزارم واینکه استاد در مسیر هدایت من قرارداده بسیار شاکرم،دوستان من آنقدر خوشحالم که بایت فرصتی که دارم امکان داره همش به سایت بیان ودید گاهمو براتون بگم تا برای شما هم باورباشم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 84 رای:
  10. -
    احسان حاجی کریمی گفته:
    مدت عضویت: 3310 روز

    به نام خدا

    عجب مسابقه ای از اولش داشتم فکر میکردم که چند صفحه باید بنویسم چون انقدر زیاده نمیدونم.

    سلام میکنم به استاد عزیزم سید حسین، سرکار خانم ها شایسته و فرهادی عزیز و تمام دوستان حاضر در گروه عباسمنش. از صمیم‌ قلب آرزو میکنم که پیام من بتونه تاثیری مثبت در حال، روحیه، رفتار و زندگی تون بذاره.

    پای تمام محصولاتی که خریده ام نتایج ریز و درشتی را که گرفته ام نوشته ام تا هم تشکری از استاد کرده باشم و هم شکرگذاری چرا که قانونش را یاد گرفته ام «و إن شکرتم لأزیدنکم» اما اینجا و در این مسابقه بسیار مفصل تر شد، چون من به اندازه تمام سال‌های زندگی ام در سال 96 نتیجه های عالی گرفته ام. بیش‌تر از 2 ساله که با سایت استاد آشنایی دارم البته در اوایل بسیار کم و پراکنده، از چند سال پیش به مسائل موفقیت و قانون جذب علاقه مند بودم و دنبال میکردم و از همین طریق به کانالی در تلگرام هدایت شدم که فایل های سخنرانی اساتید مختلف ایران و همچنین فایل های انگیزشی خارجی اونجا میذاشتن. از جمله سخنرانی های استاد. بعد مدت کوتاهی گفتم این جوونه کیه که جنس صحبتاش فرق داره، تو اون کانال سرچ کردم عباسمنش و هرچی فایل از استاد گذاشته بودن دانلود کردم و شروع کردم به گوش کردن. جنس صحبتا واقعا فرق داشت احساس متفاوتی داشتم که تا به حال تجربه نکرده بودم چیزی که خیلی از اون احساس یادمه این بود که سادگی خاصی توی صحبتاش بود انگار مسیر خیلی روشنه و خیلی راحت. برای اولین بار بود که میشنیدم راحت میشه موفق شد. به درون خداگونه ی من بسیاااااااار نزدیک بود. توی یکی از فایل ها یادم نیست استاد گفت یا زیرش نوشته بود سایت عباسمنش تا دیدم گفتم عه خب میرم تو سایت خودش برا چی اینجا. زدم و رفتم و وارد جزیره زیبای خوشبختی ها شدم. خیلی سریع شروع کردم به گوش کردن فایل های رایگان. اگه اشتباه نکنم آبان ماه 95 بود که محصول راهنمای عملی دستیابی به رویاها رو استاد گذاشتن روی سایت و در هفته اول با 50‎٪ تخفیف. تقریبا 600 هزار تومن بود مبلغش که البته برای اون روزهای من زیاد بود چون 3 ماه بود که عروسی گرفته بودم و کلی بدهکار شده بودم و درآمد من خرج روزانه زندگی مان رو میگذراند و همه ش به این فکر بودم که این بدهی ها کی پاس میشن. به هر خودم رو راضی کردم که بخرم و خریدم. چه دوره با ارزشیه و نمیشه روش قیمت گذاشت واقعا. اما آن روزها ندارم انقدر خوب نبود فایل ها رو‌ یکی یکی میگرفتم و پشت سرهم گوش میدادم احساس خوبی داشتم اما ته دلم میگفتم همین!! فکر میکردم با خریدن دوره اتفاق عجیب و غریب و یا انقلاب درونی اتفاق میفته که منجر میشه به این که یه کیسه پول از بالا بیفته پایین اما دیدم نه یه کم پشیمون شدم گفتم نه انقدر ارزششو نداشت.

    اما یه ایمانی ته دلم میگفت که مسیر مسیر درستیه و باید ادامه داد تا نتیجه گرفتن. دی ماه 95 از کار کارمندی ای که داشتم اومدم بیرون و بیکار شدم و همون موقع تصمیم گرفتم بسته روانشناسی ثروت 1 رو بخرم. کل پس اندازی که داشتم تقریبا اندازه پول بسته بود و البته بدهی هام و اقساط ماهانه م بسیار بیش‌تر از همین مبلغ پس انداز بود. ولی عزمم رو جزم کردم و همون ایمانی که ته دلم میگفت این مسیر درسته حولم داد تا بسته روانشناسی ثروت 1 یا به قول خودم کوه الماس رو بخرم. حالا بیکار و بی پول و بدهکار بودم اما کلی وقت برای کار کردن روی بسته. با تخفیف و شارژی که کیف پولم شد بسته عزت نفس رو هم خریدم. تا اینجا رو داشته باشید تا برسیم و نتایج رو براتون مینویسم که تقریبا همه شون در سال 96 بودند.

    ???من شروع کردم بر روی کار کردن روی بسته روانشناسی 1 و عزت نفس به صورت هم زمان. دقیقا تایمی که هر روز برای سر کار رفتن میگذاشتم رو میرفتم به کتابخانه محل و فایل ها رو گوش میدادم و فکر میکردم و نت برداری میکردم و تمرینات رو انجام میدادم. خیلی زود ایده ها آمدند و من حرکت کردم به سمت انجام ایده ها. دوستان نکته ای که مهمه و استاد همیشه گفتن باید ایده ها رو انجام داد و نباید منتظر تضمینی بود. تضمینی در کار نیست و من اون روزها هر ایده ای که نیامد حرکت میکردم. اولین ایده این بود: شب عید 96 بود شرکت در ایران معمولا به همدیگه و به کارمندان و مدیرانشان هدایای شب عید میدن. که شامل سررسید و خودکار و کیف چرم و موارد این شکلیه که البته من گفتم پکیج های بسیار خاص تر و جدید تر درست میکنم و بهتر میفروشم. البته یه کم دیر شده بود چون ظاهرا دوستانی که کار حرفه ایشون اینه از نیمه دوم سال شروع میکنن به طراحی و ساخت و بازاریابی و غیره. اما من تازه اواسط بهمن ایده به فکرم رسید یعنی کمتر از یک ماه وقت داشتم چون تا قبل 15 اسفند دیگه شرکت ها تقریبا خریداشون رو کردن. اما گفتم هرطور شده انجامش میدم. گفتم ایده های خلاقانه و طراحی و ساخت پکیج های آماده خودم رو بیخیال میشم از موارد آماده ای که توی بازار هست استفاده میکنم و فقط بازاریابی میکنم و میفروشم. خلاصه بازاریابی کردم 4 تا تلفن زدم به شرکت ها و چند جا هم حضوری رفتم چند تا هم از شرکت های دوستان و آشنایان بود خلاصه نزدیک 40 میلیون فروش کردم که تقریبا 7،8 میلیونش سود بود و من شب عید رو به خوبی گذروندم و تقریبا هرچیزی که میخواستم برای خونه، خودم و خانمم خریدم. نکته: دوستان من قبل از این در شرکتی کار میکردم که شرکت بزرگی بود و مسئولیت من طوری بود که برای خرید هدایای شب عید نظر میدادیم و یادمه چه بودجه های هنگفتی میگرفتیم و با شرکت های بزرگ دیگه ای در ارتباط بودم اما هزار تومن هم نمیتونستم از این فرصتی که وجود داشت برای خودم پول بسازم، چرا؟ چون در مدارش نبودن و نمیدیدم، بگذریم. در اثنای اینکه بازار تهران میرفتم و میومدم دیدم ااااااااه چقدر آدم چقدر فراوانی از هر کدوم از اینا بشه هزار تومن پول در آورد میشه چند میلیون در روز. ایده ای به فکرم زد که برای این همه آدمی که اینجا هستن اگه بتونم غذای ارزون تهیه کنم خوب میشه فروخت. دوستی در کرج دارم که رستوران دارن و غذاشون خیلی ارزونه 4500 تومن میداد همه غذا ها رو و من گفتم 6500 توی بازار میفروشم و اگه 100 تا غذا در روز بفروشم میشه 200 هزار تومن و در ماه میشه 6 میلیون تومن که بد نیست. حمل و نقلشم با یکی از دوستام که تاکسی داشت انجام میدادم که یه پولی هم به اون میدادم. این ایده با شکست مواجه شد چون بعضی مسائل رو در نظر نگرفته بودم مثل دوری راه و زمان و اینکه غذا یه کم بی کیفیت میشد و کلا فروش 100 غذا از تو ماشین همینجوری سخت بود و یه کوچولو ضرر دادم. اما نا امید نشدم همزمان داشتم روی بسته روانشناسی ثروت 1 و باورهام به شدت کار میکردم. ایده ش اومد که همین غذا رو چرا تو کرج کار نکنم هم نزدیکه هم راحت تر، کلی پاساژ بزرگ هست که فقط اگه مغازه داراش بگیرن بسه. غذا میریختم تو ماشین و جلوی یکی از پاساژهای بزرگ کرج پارک میکردم مغازه دارا زنگ میزدم من بدو بدو غذا رو میبردم و زیر یک دقیقه میذاشتم رو‌میزشون. همه کف کرده بودن از سرعت عمل و میگفتن داداش بذار تلفنو قطع کنیم بعد بیار??. رسیدم به درآمد ثابت ماهی 2 تومن تقریبا میمونند برام اما با این تفاوت که تقریبا روزی 3 ساعت کار میکردم. و ایده و مدیریت کل داستان با خودم بود با آزادی زمانی بسیار زیاد و من از این قضیه بسیار سپاسگزار و خوشحال بودن نمیگفتم ماهی 2 تومن چیه اینو تو کارمندی هم میگرفتم، برام بسیار با ارزش بود که دارم با ایده های خودم پول در میارم. خب اینجا ایراداتی وجود داشت چون من سفارش ها رو از قبل نمیدونستم و من هر روز قبل ظهر باید مثلا 10 تا مرغ 10 تا کوبیده 10 تا جوجه ، قیمه .. مینداختم تو ماشین میومدم در پاساژ و از یه غذا ممکن بود زود تموم شه و دوباره بخوان و یه سری غذاها بر عکس برگشت بخوره ضرر شه. حالا بماند که بعضیا میگفتن آقا ما مرغ رون میخوایم چرا سینه آوردی ???. تا اینکه یک ایده بهتر دوستم که صاحب خود رستوران بود داد گفت احسان چرا نمیری با قنادی ها صحبت کنی، قنادی های بزرگ بالای 50،60 تا کارگر دارن و همه شوند غذا میدن به کارگراشون. دست خدا شد برا ما و این ایده رو داد منم سریع گفتم ایول رفتم شروع کردم با مدیران قنادی های بزرگ توی کرج صحبت کردن. الان یه لحظه گریه م گرفت. دوستان یک لحظه شک نکنید به این مسیری که خدا ما رو توش قرارداده. دومین یا سومین قنادی که صحبت کردم مدیرش گفت بردار نمونه غذا بیار اگه خوب بود از شنبه کار میکنیم، نزدیک 60 تا سفارش هم در روز داشت. اکی داد و رکورد بهتر شد ضرر دیگه نداشتم چون هر روز طبق یک برنامه مشخص مثلا میدونستیم شنبه 63 تا جوجه کباب و من فقط از رستوران میگرفتم مینداختم تو قنادی و همونجا پای صندوق پولمو میگرفتم، دیگه منتظر زنگ خوردن تلفن هم نبودم و همه چیز مشخص بود درآمدم شد نزدیکه 4 میلیون تومن در ماه و کمتر از یک ساعت کار در روز و من همچنان بر روی باورهام کار میکردم و خوشحال بودم وسپاسگزار.

    ???و اما اتفاق اصلی زندگیم در سال 96:

    روی باورهام کار میکردم. تا اینکه یکی از اقوام که آدم ثروتمندی ست و انسان بسیار شریف و بزرگی ست و تاجر بسیار حرفه ای و کار بلد و در چند کشور شرکت و کارمندان بسیار زیادی داره به من گفت تو رو برای کاری انتخاب کردم. از قبل به من گفته بود ولی یکی دوبار تلفنی که صحبت کردیم به توافق نرسیدیم و کلا کنسل شده بود و جواب قطعی ای که به من داده بود کنسلی بود. اما من اصلا ناراحت نبودم و با ایمان روی باورهایم کار میکردم و ایمان داشتم که همه چیز در بهترین زمان ممکن برای من رخ میده. داستان این بود که این فامیل ما میخواست یک شرکت بزرگ و یک لاین تجاری عظیم در روسیه راه اندازی کنه و مدیریت کل سیستم رو بسپره به من و به قول خودش گفته بود اونجا میخوایم یک پایگاه بزرگ و مدیره فاضله درست کنیم. بعضی تمرینای بسته روانشناسی ثروت 1 رو پشت گوش مینداختم از جمله تمرین شکرگذاری. تو دلم بسیار شکر گزار بودم اما نمینوشتم تنبلی میکردم. بالاخره یه سالنامه برداشتم و گفتم هر روز تو صفحه خود همون روز شکر گذاری هامو مینویسم و به خودم گفتم در 21 امین روزی که این شکرگذاری ها رو مینویسم یه اتفاق خوب‌ میفته. خدا رو شاهد میگیرم در 21 امین روز فامیلمون زنگ زد پاشد اومد خونه ما منو راضی کرد که پاسم برم روسیه برای انجام اون پروژه. تقریبا تمام شرایط منو پذیرفت و همه چی رو تعدیل کرد به نفع من و یادمه که گفت من یا تو رو‌ میفرستم روسیه و‌ یا کلا این پروژه رو کنسل میکنم. دوستان معجزه فقط شکافته شدن نیل برای موسی نیست. معجزه اتفاقاتی است که داره برای ما هر لحظه تو این مسیر زیبا میفته. خلاصه منو آورد به روسیه و الان تقریبا 7 ماهه که اینجام به جز یک هفته که یه سری کارا رو انجام دادیم تقریبا میشه گفت بیکارم. واقعا هیچ کاری انجام نمیدم و پروژه و پلن اصلی کار ما تو اینجا خودش داره پیش میره توسط دستان خداوند شاید روزی یک ساعت به دفتر سر میزنم که اگرم نزنم مشکلی نیست. و خونه م توی ایران سر جاش هست اینجا یک خونه بسیار عالی در بهترین منطقه شهر با امکانات عالی و حقوق بسیار عالی و تقریبا تنها کار جدی ای که انجام میدم زبان خوندنه. آهان ماشین رو نگفتم ماشینی که هدف گذاری کرده بودم برای سال 96 وقتی اومدم روسیه دیدم ماشینی که برای ما در نظر گرفته همون مارک و همون رنگ ولی یه مدل دیگه شه که ار تعجب داشتم شاخ در میاوردم. در ماه های آخر 96 درآمدم بالای 9 میلیون تومان بود و این در حالی ست که کار جدی تجاری ما هنوز شروع نشده و درآمد های بعدی اصلا قابل مقایسه با این اعداد نیست. دوستان اینا معجزاتیه که آدمای عادی تو رویاهاشونم باور نمیکنن که به لطف پروردگار برای ما انقدر عادیه.

    دوستان عزیز اینایی که نوشتم قسمتی و واقعا قسمتی از نتایجی بود که قابل اندازه گیری و قابل بیان است و من با تمام وجودم معنی این جمله که اگر تمام درختان روی زمین قلم و آب دریاها جوهر شوند نمیتونیم شکر گزار نعمت هاش باشیم رو میفهمم. آخر چطور میتوانم و از کجا باید شروع کنم و شکر گذار کدامشان باشم که عمرم کفاف نوشتنش را بدهد.

    من هر سال حد اقل یک سرما خوردگی شدید داشتم که چندین ماه طول میکشید طوری که خیلیا‌ میگفتن تو چرا همیشه سرما خوردی، اما امسال با اینکه در سرمای -20 و -30 درجه روسیه بودم بالای یک‌سال است که حتی یک دونه قرص نخوردم. دیسک کمر داشتم که بعضی وقتا خیلی اذیت میکردم چند وقت پیش یادم افتاد عه دیسک کمرم چی شد???؟ و من شکر گذارم و روی باورهایم کار میکنم، چه کار شیرینی.

    در مورد روابط خوب و زیبا با همسرم و سایرین و عشق سرشار و تمام اتفاقات زیبایی که برایم میفتد اگر بخواهم بنویسم واقعا یه دفتر 100 برگ میخواد، اعتماد به نفس که نمیتوانم واقعا بگویم. قابل اندازه گیری نیست که بگویم‌چقدر بهتر از گذشته ام است. و این اول راه است دوستان، به اندازه ای که به خدا ایمانمان رو ثابت کنیم به همان اندازه رشد میکنیم، فقط باید شکر گذار بود و احساس خوبی داشت. بعضی وقت ها همین واقعا کار آسانی نیست ولی واقعا باید حواسمان جمع باشد باید تلاش آگاهانه کنیم و یک لحظه که حالمان بد شد سریع فکر کنیم که به چه چیز توجه کرده ایم‌ و توجه‌مان رو روی زیبایی ها بگذاریم.

    برای سال 97 ده هدف اصلی در زمینه های مختلف از جمله مالی، روابط، سلامتی، کار و تخصص و پیشرفت شخصی تعیین کرده ام که از آن 10 تا سه تایشان را انتخاب کرده ام برای تمرکز بیش‌تر 1- رسیدن به عدد 50 میلیون تومان یا 10 هزار دلار در ماه 2- انتخاب به عنوان بهترین خارجی که به زبان روسی صحبت میکند. 3- مهارت فوق العاده دربرقراری ارتباط با همه انسان ها و مدیریت بر افراد

    که البته با این جزییات نمیخواستم بیان کنم ولی اینجا نوشتم تا هم تعهدی دو چندان برای خودم و هم انگیزه ای برای دوستان باشد.

    با تمام وجودم از خداوند سپاسگزارم و همچنین استاد عزیزم و از خداوند عزت و سربلندی روز افزون، ثروت و شادی روز افزون، سلامتی و سعادت در دنیا و آخرت رو برای استاد عزیزمان سید حسین و همه شما دوستان خواستارم.

    همیشه ادامه دارد………

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 74 رای:
    • -
      رضا عطارروشن گفته:
      مدت عضویت: 3818 روز

      سلام دوست توانمندم

      تبریک بی نهایت به شما که با ایمان و احساس عالی در مسیر تغییر و پیشرفت حرکت کردید و نتایج عالی کسب کردید

      وقتی نوشته های شما رو خوندم با خودم میگفتم آیا من هم در شرایط شما بودم اقدام به همچین کاری میکردم؟

      و واقعا نمیدونم میتونستم مثل شما عالی باشم یا نه

      تبریک میگم به شما دوست خوبم که خواستید و تغییر کردید و خداوند پاداشی بی نهایت به شما عطا کرد

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      فاروق رحمان نژاد گفته:
      مدت عضویت: 3558 روز

      سلام دوست عزیزم

      واقعا کامنتت خیلی خیلی احساس خوبی رو بهم داد بی نهایت ایده گرفتم بسیار مهمه که ایده ها رو جدی بگیری. عمل کنی در حالی که اصلا مشخص نیست سود میکنی نمیکنی میگیره نمیگیره فقط باید عمل کنی و همین عادت نوشتن شکرگزاری و داشتن احساس خوب واقعا معجزه می کنه

      بینهایت حالم رو خوب کرد موفقیتهات دوست عزیزم خیلی انگیزه گرفتم

      انشالله همیشه شاد و سالم و ثروتمند باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      الناز قربانی گفته:
      مدت عضویت: 3065 روز

      سلام آقای حاجی کریمی ،

      فوق العاده لذت بردم از متن تون و براتون ثروت بغیر الحساب از خداوند ، ارزو میکنم.

      واقعا لذت بردم و چند تا سوال برام پیش اومد، که تو ذهن خودم همیشه هست البته برای خودم پیش نیومده تا حالا واقعا ولی یه ذره ترس از نظر یا سوالات مردم رو دارم

      میخواستم اگر براتون ممکنه از شرایط اطرافیان یا نظرات بقیه بیشتر بگید، مثلا اگر نقد یا تایید میشدید،

      اینکه همسرتون و خانواده و …که مثلا تو زمان پخش غذا چه واکنشی داشتند، ازتون نپرسیدند که فلانی این چکاریه ؟ برنامه ات واسه اینده ات چیه یا حرفای مایوس کننده ی اینطوری؟؟؟

      یا همسرتون همراهی تون میکرد یا حتی اگر هم مدار شما هم نبود و تایید نمیکرد حداقل مخالفت و ممانعتی هم واسه ی مهاجرت و …نداشت؟

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        احسان حاجی کریمی گفته:
        مدت عضویت: 3310 روز

        ممنونم از شما الی خانم بابت پاسخ پر انرژیتون

        در مورد سوالتون، نمیدونم بسته عزت نفس استاد رو کار کردید یا نه اگر نه حتما تهیه و کار کنید، بعد از کار کردن روی این بسته نظرات دیگران در زندگی ام نمیگم صفر ولی بسیار کمرنگ شده است. در مورد این کیس خاص از خانواده فقط همسر و برادرم میدونستن که بیکار شده ام و چند تا از دوستان ولی واقعا اگر کل خانواده هم میدونستن و انتقاد میکردن بازم برا من مهم نبود چون در دنیای من و شما کسی وجود نداره به جز خودمون، من بودم و ذهنم و خدا و نمودار دارایی خالص 3 ماهه، که تا الان به لطف خدا همه ش صعودیه، در مورد همسرم به لطف خدا یکی از بزرگ‌ترین شانس های زندگی ام ازدواجم بوده و ایشون به صورت کامل بنده رو قبول داره و به تمام تصمیمات کوچک به صورت کامل رضایت داره و حمایت میکنه.

        شاد و موفق و سلامت و ثروتمند باشید.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
        • -
          الناز قربانی گفته:
          مدت عضویت: 3065 روز

          ممنونم از پاسخ عالی تون

          خدا رو شکررر ، صد هزار مرتبه شکرررر

          در واقع از قبل جوابتون رو میدونستم اما بازم میخواستم که خودتون بهم بگید که هییییچ کسی در دنیامون بجز خودمون و خدا وجود نداره ، و عزیز ترین و نزدیکترین افراد هم فقط حمایت و همراهی میکنند

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      سعید گفته:
      مدت عضویت: 3821 روز

      احسان عزیز سلام

      من دیدگاه شما را کلمه به کلمه مطالعه کردم و به شما تبریک میگم که تونستید از کارمندی رها بشید و الان در روسیه هستید و درآمدتون ماهی 9 میلیون هست / خدایا شکرت

      انشالله 50 میلیون در ما را تیک بزنی .نوش جونت

      انشاالله به تک تک اهداف تون در سال جدید برسید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      ابوالفضل اشرفی گفته:
      مدت عضویت: 2791 روز

      سلام دوست خوبم امیدوارم که همیشه در پناه الله یکتا شاد و ثروتمند و در آرامش الهی باشی

      خیلی از کامنتت لذت بردم و اونجایی که گفتی راستی ماشینم کلی خندم گرفت، واقعا الله ما تحسین برانگیزه

      فقط باور و ایمان داشته باشیم حله، کار ازین راحترم مگه داریم، که به چیزایی که دوست داریم توجه کنیم و باورای مناسب در هر لحظه ایجاد کنیم

      دیروز داشتم قسمت 14 مصاحبه با استاد رو نیگا میکردم که می‌گفت من حس خوبی که از ایجاد باور نصیبم میشه از خود اون خواسته برام با ارزش تره

      که واقعا هم همینطوره، مدتیه دارم احساسم رو در هر لحظه خوب و عالی نگه میدارم و بعدش دیدم چقدر آرامش دارم طوری که اگر به اون خواسته هم برسم اینقدر بهم احساس خوب نمیده

      و یکی از لذت بخش ترین کارای دنیام باور های قدرتمند ساختنه و اینکه احساسم هر لحژه به لطف خدا خوب باشه?????امیدوارم که در آرامش الهی به خواسته هات نزدیک تر شده باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      فریبا ترابی گفته:
      مدت عضویت: 3126 روز

      سلام آقا احسان

      واقعاً کف کردم از این همه اتفاقات !!!!! همه را خوندم مخصوصاً مواردی را که مربوط به شغل و ایده پردازی بود که تقریباً کل مطالبتون در مورد همین بود. فکر کنم به هر شخصی بگین، تعجب کنه ولی تعجبی نداره همه ی این اتفاقات به صورت اتومات اتفاق می افته. روی زبان جدیدتون کار کنید. موفق باشید. اگر بیشتر از 5 امتیاز داشت یا می تونستم دو بار 5 امتیاز به شما بدهم همین کار را انجام می دادم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        احسان حاجی کریمی گفته:
        مدت عضویت: 3310 روز

        ممنونم از شما خانم ترابی بسیار انرژی گرفتم از پاسختون،

        جهت انگیزه به همه دوستان باید عرض کنم با استفاده از قانون در این 7 ماهی که اینجا بودم به اندازه کسانی که 5 سال در روسیه بوده اند و شاید بهتر به این زبان صحبت میکنم و امسال ان شاءالله 10 برابرش میکنم.

        از خداوند براتون بهترین ها رو در سال 97 آرزو دارم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      الهه امیری گفته:
      مدت عضویت: 1330 روز

      سلام خدمت شما دوستان توحیدی وهم فرکانسم…

      ممنون آقای حاجی کریمی

      چقدر از خوندن این کامنتتون لذت بردم

      وقتی فایل رو به صورت هدایتی گوش دادم از خدا خواستم هدایتم کنه به یه کامنت عالی چشمام رو بستم ورندم یه صفحه رو انتخاب کردم ولی انجا کامنتی نبود که من میخواستم نتایج دوستان رو ببینم وایمانم بیشتر بشه که چشم افتاد به صفحه شماره 22 گفت اینو بزن گفتم چشم وخوندن کامنت شما چقدر قشنگ روند تکاملی وایمانتون رو نشون دادین ومن لذت بردم شما فقط باورتون رو درست کردن وهمیشه در لحظات به ظاهر سخت تصمیمات درست گرفتین

      استفعا دادن،خرید پکیج در زمان بدهکاری،ایده های الهامی رو بهش عمل میکردین وبراش اما و اگر نمی آوردین ونمیگفتین این چه کاری من انجام بدم در شان من نیست یا با حوزه کاریم مرتبط نیست،واینکه از کوچکترین پولی که میومده براش سپاسگذار بودین وقدرش رو میدونستین

      وای خدایا ازت ممنونم که لحظه ای نیست که پاسخم رو ندی

      الهی شکرت🪷🪷🪷

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      حسین گفته:
      مدت عضویت: 3963 روز

      سلام آقای حاجی کریمی چقدر تکاملتون را زیبا شرح دادید و واقعا لذت بردیم و خیلی انرژی گرفتم عالی بود

      سپاس که نتایجتون را به اشتراک گذاشتید

      وقتی میبینم شخصی کم کم از مدار پایین پیشرفت میکنه و به نتایج خیلی زیادی میرسه برای همه ی ما الهام بخش هست چون ما هم وضعیت مشابه داریم و اینجوری خیلی دلگرم میشیم تا تمریناتو بیشتر انجام بدیم

      آرزو میکنم در سال جدید تمام اهدافتون برسید

      موفق و شاد باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      پویا حقایقی گفته:
      مدت عضویت: 3878 روز

      سلام خدمت دوست عزیزم آقای احسان حاجی کریمی

      واقعا از شما ممنونم که با جزییات کامل مسیر موفقیتتون رو گفتین و متحیر شدم از ایمان فوق العاده ای که دارید …امیدوارم در سال 97 به همه اهدافتون برسید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: