توجه به داشته ها، راهِ رسیدن به خواسته ها - صفحه 2

2649 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «ملیحه توان» در این صفحه: 33
  1. -
    ملیحه توان گفته:
    مدت عضویت: 3437 روز

    ادامه پارت 1

    خیلی عالی بقیه جلسه ها هم پیش رفت .

    تا اینکه داشتم به این فکر میکردم که یه دوره دیگه هم برگزار کنم .جلسه بعدش که مادر و دختر اومدن .مادرش بهم گفت اگه دوره های دیگه هم برگزار میکنید به ما خبر بدین ما شرکت میکنیم .

    فکر کنید فقط فکرش از ذهن من گذشت .

    قبل از جلسه های آخر داشتم به این فکر میکردم که برم مؤسسه های مختلف و کارمو معرفی کنم .و کار کنم تو مؤسسه هاشون . ولی یه باوری مانع می شد من همیشه نگران دزدین ایده هام هستم اینقدر روی خودم کار کردم

    و به خودم گفتم هر کس هر چقدر ثروت بخواد براش

    ساخته مبشه

    خداوند پول از تو جیب من نمی گیره تو جیب کس دیگه ای بذاره

    هر کس هر چقدر بخواد بهش داده مبشه .

    اگه کسی از نور بیشتر خورشید استفاده کنه باعث نمی شه به من نور کمتری برسه .یا اگه من ببشتر بخوام به کس دیگه ای نور کمتر برسه .

    ای نعمت گسترش پیدا میکنه به اندازه نیاز هرکس

    و من مقدس ترین انسان روی کره زمین هستم که خداوند هر آنچه را بخواهم بهم میده

    مثالی که توی ذهنم میاد اینه که کلی لوله تو هوا هست که ما هر دفعه نظم بیشتری داریم بهش میدیم .اینقدر نظم پیدا میکنه و به هم جفت میشه که آب بتونه ازش جریان پیدا کنه .و وقتی. آب جریان پیدا کرد .ما مغناطبس می شویم برای همه خواسته. هامون .

    ????

    جلسه بعد که مادر و دختر اومدن وقت رفتن بهم گفتن من شما رو به چند تا از مؤسسه های آشنام معرفی میکنم

    فکر کنید فقط فکرش از سرم گذشت و روی باورم کار کردم

    و خداوند برام شد اعتبار شد چون کلاسی که ارزش داشته باشه کسی حاضره وقت خوابش رو بزنه و بره کلاس

    ????

    اهداف من در سال 97

    1_خدایا از اینکه با جفت ارتعاشی خودم دارم زندگی می کنم سپاس گزارم

    2_خدایا از اینکه به راحتی آب خوردن مجوز م رو گرفتم. سپاسگزارم که منشا خیر و برکت در زندگی ام شده

    3-خدایا سپاسگزارم که مؤسسه خودم رو تأسیس کردم و. کلی برام اعتبار و ثروت آورد .

    4_خدایا سپاسگزارم که تو خونه خودم هستم با نمای سنگ بسیار زیبا و نور پردازی بسبار زیبا .سقف کاذب بسیار شیک و وان حمام جکوری داره و المنت برای گرم کردن مجدد آب

    5_خدایا سپاسگزارم که درآمدم به 20 میلون رسیده و در حال افزایش باور نکردنی هست .

    6_خدایا سپاسگزارم که کانال بسیار پر باردید دارم .

    7-خدایا سپاسگزارم که از طریق کارم در دل میلیون نفر عشق و امید و تأثیر مثبت گذاشتم .

    8_چشمم مثل گذشته خیلی واضح و روشن میبینه والهام بخش خیلی ها هستم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  2. -
    ملیحه توان گفته:
    مدت عضویت: 3437 روز

    سلام به استاد عززیزم و دوستای گلم

    اولین تصمیم سال 96 من رفتن به پارک شهرمون بود .دوست داشتم برم بدمینتون بازی کنم . و یه پایه پیدا کردم و رفتیم .صبح ها خیلی خوش گذشت و خیلی بچه های پارک به ما اظهار لطف میکردن و از بازی مون. تعریف میکردن و از اینکه دو تا دختر خوش تیپ به پارک اضافه شده بود خوشحال شدن .و میگفتن شما به وزن پارک اضافه کردین یعنی به اعتبارش ???

    قبل از اون نمی دونستم اگه برم عکس العمل مردم چیه چون من توی شهر کوچکی بودم .البته من خودم بسبار دختر با اعتماد به نفسی هستم. ولی از بس شوهرم میگفت این کار رو بکن اون کار رو نکن …

    امسال کلی رفتم بنگاه ماشین ماشین پورشه وبی ام و و سانتافه. و تویوتا سوار شدم .چقدر بهم میاد که این ماشین ها رو داشته باشم جدی میگم??

    امسال یه دوره ای رو آماده کردم و رفتم برای گرفتن مجوز بهم گفتن شما اصلا رزومه کاری ندارین و درسته معلومات دارید ولی باید رزومه ارائه کنی .و من هم هیچ چیز نداشتم که ارائه کنم .و رفتم خونه ولی ناامید نشدم و رفتم روش دوباره کار کردم پربار. ترش کردم .

    دوباره. رفتم .همون حرف ها رو بهم زدن .ولی با همون کسی که صحبت کردم گفت شمارتو بده بچه هامو بیارم کلاس شما . بعد از یک هفته اومدن کلاس من

    اولین بار بود من هیچ تجربه. تدریس نداشتم ولی خدا بهم گفته بود من توی کلاس همراه تو هستم و دلم آروم شده بود .جلسه. اول اینقدر عالی برگزار شد .بعدش تازه فهمیدم خداوند حرف شده بود از طریق من چون اون مادر ودختر شدیدا به حرف های من که ربطی به کلاس نداشت احتیاج داشتند . و بهم گفتند چقدر حرفاتون ارامش بخشه و کلی از من تشکر و قدردانی کردن و گفتن هر کاری از دستمون بر بیاد براتون انجام میدیم ِ خداوند دلهای اونها رو بررای من نرم کرده بود

    من از ساعت 3_7در مورد خداوند حرف زدم ولی اصصصصلا خسته نشدم .تازه وقتی که رفتن می خواستم از خوشحالی جیغ بزنم. ویک. ساعت رفتم پیاده روی تو ابر ها انگاررری داشتم پروازز میکردم

    پاررت 1

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای: