توجه به داشته ها، راهِ رسیدن به خواسته ها - صفحه 27

2649 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    صدیقه صدیق گفته:
    مدت عضویت: 2727 روز

    سلام دوستان عزیزم و استاد عباس منش بینظیرم از خدای قشنگم میخوام که امسال سال بینظیری برای هممون باشه

    من مدت خیلی کوتاهیه که وارد جمع این خانواده مهربون شدم ولی از نیمه دوم سال 95 به لطف خدا وارد دوره قانون جذب یکی دیگر از اساتید بینظیر که این قوانین رو اموزش میدن شده بودم و تا حدودی با این قوانین آشنایی پیدا کرده بودم و به لطف خدا تو سال 96 اتفاقهای خوب زیادی برای من البته در سطح مدار خودم برام افتاد وقتی وارد اون دوره شدم در ذهنم خودم رو در چاه عمیق و تاریکی میدیدم افسردگی ناامیدی و … و به لطف خدای مهربونم که دستم روگرفت ماهها که میگذشت در ذهنم میدیم که دارم از چاه بیرون میام رسیدم به سطح زمین و از نردبونی که از زمین به اسمان وصل بود اهسته اهسته بالا رفتم و میرم

    اتفاقهای خوب من افزایش اعتماد به نفس از دست رفته م برقراری ارتباط مجدد با خدای خوبم که مرحله به مرحله اتفاق افتاد اول نماز ظهر و شبم اول وقت شد بعد برای نماز صبح بیدار شدم قران رو شروع کردم خوندن با معنی

    روابط بیرونم روز به روز بهتر شد بعد از چند سال که تعداد افراد مشخصی باهاشون درارتباط بودم تو این سال بلافاصله یه عالمه افراد جدید وارد زنگیم شدن که همشون بهم لطف و محبت داشتن ازم تعریف میکردن و البته منم یاد گرفتم عشق بورزم و افکار مثبت درباره هر انسانی که میبینم به ذهنم بیارم

    من خانه دار هستم و از نظر ثروتی ماهانه بین 1 تا 2 ملیون وارد حسابم میشه این درحالیه که قبلش به زور 300 هزار تومن وارد حسابم میشد خداروشکر

    یه سرویس طلا نقد و خیلی راحت خریدم یه گوشی ایفن روز و همینطور ماشین رو عوض کردیم به مدل خیلی بالاتر و خیای راحت به لطف خداو …

    یه بچه کوچیک دارم که تلاش میکنم تمام مدت طبق قوانین کیهانی باهاش رفتار کنم و این یه نعمت بینهایت بزرگه که خدا شامل حالم کرده و خیلی اتفاقهای خوب دیگه که گفتنش خیلی زمان میبره

    و نهایتا آشنایی با استاد عباس منش که میگن وقتی شاگرد آماده باشه استاد خودش میاد و البته استاد منم اومد چون بهش خیلی نیاز داشتم و دست قشنگ خدا برای من شدن

    بدو ورودم به سایت فایل باور خدارو دیدم که من رو منقلب کرد تازه احساس کردم من کل زندگیم داشتم به خدا شرک میورزیدم چون که دوستهای عزیزم من الان تو زندانی که خودم ساختم اسیرم و علارغم سالها تلاش و انجام راههای مختلف روز به روز اسیرتر شدم

    بدو ورودم به سایت ایمیلم مشکل داشت و نتونستم ثبت نامم رو کامل کنم ولی تو کانال تلگرام استاد دیدم که محصول حل مسیله رو با تخفیف گذاشتن

    منم از طریق خواهرم که به‌وتسطه ایشون با استاد آشنا شده بودم محصول رو خریدم که البته پولش رو خودم پرداخت کردم و چند روز کلی برای دیدن و فکر کردن وقت گذاشتم تازه فهمیدم این روند تکامل منه خداخوتسته بیام تو سایت استاد و بلافاصله استاد این محصول رو بذارن و من بخرم چون احساس کردم استاد این محصول رو برای من و امثال من ساختن

    چون منم با اینکه باورهام رو خیلی درست کرده بودم ولی روز به روز بیشتر غرق میشدم تو زندگی متاهلی که 10 سال از عمرش میگذشت و روز به روز بدتر میشد و من زندانی به معنای واقعی شدم

    الان که این متن رو مینوسم تو خونه زندانم اجازه رفتن پیش خانوادم رو ندارم و…

    و اهداف سال جدیدم اول رهایی از این زندان به اسونی و خیلی راحت و رفتن به سمت رویاهام با امید به خدای توانمند و قادرم که تنها نگهبان من و بچه م خداست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  2. -
    بهزاد پژوهان گفته:
    مدت عضویت: 3572 روز

    با سلام خدمت گروه فوق العاده عباس منش و استاد بزرگوار

    اتفاقات سال 96….

    من برای آبجی کوچکم از اموزه های استاد گفتم و برایش نزدیک به سه ساعت صحبت کردم و فقط جلسه اول قانون آفرینش رو به او دادم تا تمریناتش را شروع کند..پس از یک ماه با من تماس گرفت و گفت که خانه ای که سه سال است در ان زندگی میکنم باید تحویل دهم چون صاحب خانه گفته رهن امسال و اجاره را سه برابر خواهد کرد و أبجی ام توان پرداخت را نداشتند..حالا من چطور خوشحال باشم و تمرکز بر روی نکات مثبت زندگی ام کنم… به او گفتم حال شکرگزاری خانه ات را شروع کن.. بگو بخاطر داشتن اتاق خواب بزرگ نسبت به خانه قبلی ات،بخاطر به دنیا امدن دخترت بهار در این خانه،بخاطر همسایه های خوب،بخاطر مکان عالی خانه ات،و تمام تجربیاتی عالی که در این خانه داشته ای را بنویس… و هر روز 10 نعمتت را بر روی دفترت به عنوان شکرگزاری بنویس و هر چیزی را که میخواهی کامل و با جزییات بنویس. پس از یک ماه تماس گرفت و گفت داداشم خواستم بگم که به باورهای استاد ایمان داشته باش من اکنون خانه خریده ام.. گفت هفته اول دنبال خانه برای اجاره میگشتم اما با تمرین کامل شکرگزاری دنبال خرید خانه افتادم. و پس از سر زدن به چندین بنگاه بمن الهام شد که باید به فلان بنگاه برویم. دقیقا همون بنگاه خانه ای را بمن نشان داد که دقیقا مطابق با همون خونه ای بود که من با تک تک جزییات نوشته بودم.. پس از اینکه کارای سند رو داشتیم انجام میدادیم و قرار بود فرداش نهاییش کنیم با ما صاحب خانه تماس گرفت و گفت تصمیم فروش ندارم. اما بخاطر اون قضیه ای که من براش راجع به دختری که میخاست بره فرانسه و ناامید نشد و بر رپی خواستش تمرکز کرد ابجی ام یاد اون ماجرا که براش تعریف کردم افتاده و دوباره تمرکز کرده و خود صاحب خانه گفته بیاین قرارداد خونه رو بنویسیم….

    آبجی میگفت من هیچوقت تصویر استاد عباس منش رو ندیدم و ازش فقط یه تصویر تو ذهنم ساخته بودم وقتی از من خواست عکس استاد رو نشون بدم گفت دقیقا من همین تصویر رو تجسم کردم و اونجا من واقعا شگفت زده شدم.. شاید باورتون نشه تو نوشتش زده بود خانه ای میخام با نمای سنگی.. تمام خانه های سمت چپ و راست این خونه هیچکدوم نمای سنگ ندارن و اجر سفال هستند تنها همین خونه نمای سنگی داره

    2_ من خودم هم اکنون در خدمت سربازی هستم. و سبزواری. مجردو ساکن قشم. 6 سالی هست که برای کار به قشم اومدم. آموزشی جهرم رفتم.. اونجا منشی شدم و کسی که به همراه من منشی بود کسی بود که اونم با استاد منش کار میکرد. واسم عجیب بود چرا بین این همه سرباز فقط همین که هم مدار من بود کنار من منشی شده بود و باهم دوست صمیمی شدیم. پس از اون من تمرکز بر داشته هام کردم و دوس داشتم قشم بیفتم.. محلی که کار میکردم.هر شب در دفترم چیزهایی که میخاستم رو مینوشتم. و شکرگزاری میکردم.. تنها کسی که بالاترین درجه رو تو گروهان گرفت من بودم. تنها کسی که استان هرمزگان افتاد من بودم.. پس ازینکه اومدم بندرعباس و برای مرخصی قشم با یکی از دوستانم برخورد کردم.او گفت من کسی رو میشناسم که میتونه کمکت کنخ و بیفتی قشم.. پس ازون من به راحتی محل خدمتم در قشم بود…

    خداوند رو شاکرم که امسال برج 6 خدمت من تموم میشه و از خدا میخام در سال 97شغل،خانه،ماشین و همسری عالی به شیوه ای عالی و با خدمتی عالی برای پاداشی عالی نصیبم کنه چون خداوند رو اونم با قانون فوق العاده فراوانیش میشناسم حتما اینارو بهم میده چون ازین خدای وهاب و بخشنده کمتر ازین انتظار ندارم.

    هدف بزرگ زندگیم بهترین معمار جهان شدن هست تا سال 2023… امیدوارم بتونم به این هدف بزرگم برسم.

    با تشکر از استاد و تمامی دوستان عزیزم که با خوندن مطالبشون فوق العاده انگیزه میگیرم

    در پناه حق دوستان پر انگیزه و خدامحورم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
  3. -
    mohamad_as1995 گفته:
    مدت عضویت: 3771 روز

    به نام خدای مهربان، سال 96 سال بسیار خوبی برایم بود چراکه هرچی میگذره ایمانم به قوانین کیهانی بیشتر میشه و نتایج عالی تر

    اتفاق های خوب در سال 96:

    1. به وظیفه دلخواهم در پادگان رسیدم: من تا پایان سال 96 سرباز بودم، در طول خدمت پاسبخش بودم طوری که 24 ساعت در خانه و 24 ساعت در پادگان. شب ها خواب کافی نداشتم و حدودا 12 ماه گذشته بود و فاصله پادگان تا منزل 25 کیلومتر راه بود، در فروردین سال 96 تصمیم گرفتم که پاسبخشی را رها کنم و جایگاهی بهتر نصیبم شود، طوری که صبح تا ظهر فقط در پادگان باشم و بعد از ظهر ها به خانه بروم. این خواسته را نوشتم و ایمان داشتم که به آن میرسم حتی تاکید کردم که تا پایان خدمت همه شبها در خانه باشم ، حتی جمعه ها و روز های تعطیل. خدا راسپاسگزارم همانطور شد که میخواستم.

    2. خریدن موتور سنگین دلخواهم

    3. سفر های خوب به جنوب کشور و به دست آوردن تجربه های عالی

    4. سفر های متعدد به قم

    5. خرید محصول فوق العاده راهنمای عملی دستیابی به رویاها

    6. دریافت 17 روز مرخصی تشویقی از پادگان و پایان دوره عالی که تجربه کردم(طبق همان چیزی که میخواستم)

    7. رفتن به باشگاه بدنسازی و به دست آوردن اندام ایده آل

    8. سلامت و سرما نخوردن در طول سال.( از وقتی که با استاد عباسمنش آشنا شدم و دیدم که ایشون گفتن حدود 10 سال است که حتی 1 قرص هم مصرف نکرده اند، من هم باور کردم که میشود همیشه سالم بود و سرما خوردگی باید از بین برود. و فقط با باور کردن این موضوع من دیگر هیچ دارویی مصرف نکردم و بیمار نشدم. این در حالی بود که از حدود 3 سال پیش به قبل سالی 3 بار سرما میخوردم و باور داشتم که نمیشود سرما نخورد و دکتر نرفت)

    9. کار کردن در شب عید و در آمد بالا

    10. پایان خدمت و تسویه حساب با پادگان در 19 اسفند 96( طبق آرزویی که کردم خدمتم بسیار عالی به پایان رسید و حتی 1 پست هم در پادگان ندادم)

    11. و در آخر داشتن ارتباطات عالی با همه ی اطرافیانم و ارتباطات دوستانه با تمامی رسمی های یگان

    رویداد ها و اتفاقاتی که در سال 97 میخواهم رخ بدهد:

    1. پیدا کردن شغل دلخواه و در آمد ماهیانه بالای 5 میلیون تومان

    2. پاک کردن افکارم از هرگونه فکر منفی و عدم انتقاد از دیگران

    3. خرید مابقی جلسات دوره قانون آفرینش

    4. ادامه ورزش و بدنسازی و ساختن اندامی ایده آل تر

    5. خرید خودروی مورد نظر

    6. خواندن روزانه ی معنای قرآن و عمل به دستورات آن

    7. خواندن نماز اول وقت

    8. استقلال مالی( میخواهم در آمد بالایی داشته باشم با کمترین کار فیزیکی و به خاطر پول کار نکنم، به خاطر عشق به کارم و زندگی کار کنم)

    9. خرید دوره های عزت نفس، عشق و مودت، روانشناسی ثروت1،2،3

    10. تجربه سفر به خارج از کشور

    11. خرید املاک با ارزش

    12. تمرکز بیشتر بر روی داشته ها، برای رسیدن به حواسته ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
  4. -
    عبدالمجید بهارمست گفته:
    مدت عضویت: 3925 روز

    به نام الله مهربان.

    مهمترین اتفاقات خوب درسال 96

    1- به کمک الله رسیدن به سمت مورد نظرم درکار اداری (تغییر شغل) 2- تجربه وشناخت خوب از رفتار اطرافیان 3- باور به اینکه فقط روی الله حساب کن 4- اگر بهخدا باور داشته باشی تمام شرایطت برایت مهیا می کند

    رویدادها جهت سال 97

    1- موفقیت دربورس از لحاظ مالی وتجربه 2- رسیدن به سمت بالاتر 3- موفقیت کارآمد تر در مدیریت کاری وشغلی 4- دوستان ورفقای بیشتر درحوزه کاری

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  5. -
    اسمعیل قلی پور گفته:
    مدت عضویت: 3909 روز

    سلام سال نو مبارک

    من سال 94 بسته روانشناسی ثروت 1 و 2 رو خریدم در اون سال با کمک باورهای استاد درامد کل سالانم از 32 میلیون در سال 95به 114 میلیون تومن رسید که تونستم سه نفر دیگه هم مشغول به کار کنم تو سیستمم

    سال 95 بسته رو فراموش کردم درامدم اومد روی 75 تومن سال 96 اومد روی 65 تومن ولی یک باور از بسته روانشناسی خیلی روی ذهنم بوده که خیلی روش کار کرده بودم اینکه بتونم ساعات کاریم رو کم کنم و در انتهای سال 96 تونستم ساعات کاریم رو به شدت کم کنم و عملا حدود بیست درصد هزینه های جاری که پرداخت می کردم برای انجام پروه ها بیشتر شد، این بهترین استراتژی و دستاورد سال 96 برای من بوده که تونستم درامدی خلق کنم که نیازی نبود روزانه بیشتر از یک ساعت یا حداکثر سه ساعت کارکنم در ضمن دفتری هم لازم نداشتم دیگه همزمان تونستم به صورت شراکتی یه دفتر توی تهران باز کنم و یه دفتر برای شغلم هم در یک شهر دیگه باز می کنم تا اردیبهشت سال 97 که این سه تا دستاورد مادی بوده

    نکته جالبی که می دونم براتون برجسته می شه اینه که هر بار به صورت جسته و گریخته من شروع می کردم تو سال 96 روی باورم کار کردن مثلا از روزی که شروع می کردم دقیقا سه روز بعد اتفاقات خوبی تو فروشم می افتاد فروشم با اهنگ قابل قبولی رشد می کرد اخرینش تو دی و بهمن بوده که من واقعا دیگه پولی نداشتم به کارمندام پرداخت کنم گفتم بزار از استاد کمک بگیرم این باور رو کار کردم به مدت دو هفته

    “درامد من هر روز داره بیشتر می شه”

    و تونستم حدود 6 میلیون فروش تو حدود ده روز کنم که خدا رو شکر پول همه کارمندام رو دادم درسته امسال از نظر مالی برای من سال سختی بود ولی نمی شه از درس هایی که از تضادهای به وجود اومده برام پیدا شد پرهیز کنم واقعا یاد گرفتم که امسال خیلی چیزها رو تغییر بدم و از همه مهمتر آموزه های بسته روانشناسی الان شغل اصلی من هست

    من الان مدیر دفتر نیستم من الان دیگه بخشی از مدیریت پروژه نیستم من فقط الان دانش آموز بسته های روانشناسی ثروت هستم و دقیقا با ضد باورم شروع کردم

    تو همه جا می گفتم درامد من هر روز داره کمتر می شه

    الان برعکسش رو ساختم درامد من هر روز داره بیشتر می شه دقیقا همون باوری که تونست من رو جلوی کارمندان سربلند کنه

    اتفاق معنوی خوب امسال این بود که یه دختر زیبا خدا به ما عطا کرد که شهریور به دنیا اومد

    تونستم یه ماشین یه کم بهتر از ماشین قبلیم بخرم که حداقل تو سرعت های بالا خوب جواب می ده و قدرت نسبتا خوبی داره

    ————-

    برای سال 97

    درامدم رو بتونم با استفاده از آموزه های روانشناسی ثروت 1 و 2 که سال 94 برام درامد 114 میلیونی داشت دوباره بالا ببرم هدف من اینه

    15 برابر کردن درامدم چون تقریبا من از وقتی این بسته رو خریدم تونستم نسبت به قبل از خرید بسته به راحتی چند برابرش کنم

    بتونم دو تا دفتر دیگه افتتاح کنم

    ساعات کاریم رو به یک ساعت فیکس در یک روز در میان برسونم

    یه ماشین جفت دیفرانسل خوب بخرم که قدرتش از اینی ک دارم بیشتر باشه

    یه خونه ویلایی بخرم که حیاط خوبی داشته باشه و دلباز باشه

    بتونم دو نفر دیگه رو استخدام کنم و ازشون تو کار خودم متخصص بسازم

    تجربه خودم از بسته:

    واقعا وقتی از بسته استفاده می کردم اصلا به عینه بهم ثابت می شد که داره کار می کنه مثلا یه مشتری داشتم سه سال پیش یکی بهم زنگ می زد می گفت فلانی شما رو به من معرفی کرده کار من رو هم انجام می دین در حالی که من اصلا طرف رو یادم نبوده چند بار برام این مساله پیش اومد

    فروش های عجیب و راحت و بدون دردسر مشتری های خوب و فهمیده

    وقتی شروع می کنید به کار کردن روی باروهاتون برای من از روز سوم درهایی از نعمت و فراوانی باز می شه که واقعا گاهی اینقدر زیاد می شد که اصلا یادم می رفت یا وقت نمی کردم روی تمریناتم متمرکز بشم ولی این بار این اشتباه رو نمی کنم هر چقدر هم بخاد مشتری بیاد من کاری که می کنم اینه

    به خودم فقط می گم من دانش آموز آموزه های ثروت استاد عباس منش هستم کارها رو همه رو کارمندا می تونن انجام بدن نیازی نیست من انجام بدم من وظیفه ام اینه که روی تمرینات استاد متمرکز بشم

    به امید خدا سال 97 سال قابل قبولی خواهد بود.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  6. -
    اریانا سال گفته:
    مدت عضویت: 2662 روز

    درود

    استاد عزیز کمتر از دو ماه دیگر میشه 3 سال که من با شما اشنا شد ام ا ز17 سالگی در واقع امروز برادرم این فایل شما را برای من فرستاد و تصمیم گررفتم که بنویسم در مدت این چهار سال من و برادرم روی باور هامون کار کردیم بسیار و به خیلی چیز ها رسیدیم و خیلی چیز هارو درک کردیم .

    سال 96 به طور عجیبی شگفت اور بود برای من .همین الان که دارم مینویسم چشمام خیره شدن به یه دفترچه 100 برگ فسفری رنگ که با هر بار نگاه کردن بهش وجودم میلرزه و باورم نمیشه امسال جواب میتونم بگم از 100 تا سوال جواب 90 تاشو گرفتم هر خواسته ای که تو این دفتر نوشتم و بابتش شکر گذاری کردم هر شب بهش رسیدم و دو تای دیگه از خواسته هام مونده که بی شک تو 97 به اونا هم میرسم.

    به عنوان یه دختر 20 ساله که هر چی بگم از هر لحاظ چه مالی چه روحی چه معنوی تو چه شرایطی بوده ام و بزرگ شده ام برای کسی قابل باور نیست .سال 96 به ایمان به تلاش به احساس خوب و مهم تر از همه این ها به قدرت شکر گذاری پی بردم.

    از گوشی ایفون بگیرید که ماکتشو درست کرده بودم و با ماژیک رنگش کرده بودم تا سفر اروپا و قبولی در یکی از دانشگاه های اروپایی!واقعا معجزه رو با تک تک سلولای بدنم حس کردم!

    (یه دختر از یه خانواده ی معمولی که الان داره دکتر میشه و زندگی رویایی میسازه)

    سال 97

    من در حال اغاز سرمایه جمع کردن هستم برای سفر کردن به دیگر کشور های اروپایی در حالیکه دارم در یکی از اون کشورا در بهترین شرایط درس میخونم و کار میکنم.

    من سال 97 بسته ی ثروت یک شمارو خریداری کردم و دارم بیشتر و بیشتر روی باورام کار میکنم.

    من سال 97 بیشتر از 30 کتاب در حوزه ی موفقیت و فلسفه و پزشکی و عرفان خوندم

    من سال 97 درامدم سه برابر الان شده

    و مهم ترینش من سال 97 رو حتی عالی تر از 96 تموم کردم و به موفقیت های بیشتر و بزرگ تری در زمینه ی مالی و احساسی و تحصیلی رسیدم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
    • -
      حمید رجایی گفته:
      مدت عضویت: 2735 روز

      سلام

      خیلی خوبه که شما اینده رو در حال میبینید مثلا میگید”درامدمدر سال 97 سه برابر شده” واین همونه که استاد میگه ارزوهاتون از خودتون خیلی دیر نبینیدودر نزدیک خودتدن امسش کنید.

      موفق و پیروزوسلامت باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      مهرداد مرادی نظیف گفته:
      مدت عضویت: 3814 روز

      سلام به دوست خوبم خانم اریانا سال

      توی دوره جهان بینی توحیدی 1 پرسیده بودید که :

      سلام و عرض احترام خدمت تک تک عزیزان بخصوص استاد عزیزم…

      یه سوال دارم از شما…

      واقعا متوجه شدم که باور کمبود نسبت به پول دارم. احساس میکنم پول وجود نداره تو زندگیم و اگرم پولی بیاد مقدارش کمه و اگرم خرجش کردم از بین میره… و دیگه جایگزین نمیشه…

      چه پیشنهادی دارید برام؟ چطوری میتونم ازین باور رها بشم؟

      دوست خوبم قبل از اینکه میخواستم بهتون جواب بدم ، کامنت همین فایل “تمرکز بر داشته ها ، راه رسیدن به خواسته ها ” رو خوندم و یه لحظه تمام پاسخهام بهم ریخت

      اریانا خانم خدا رو هزاران مرتبه شکر که شما به خواستتون یعنی تحصیل در رشته مورد علاقه تون و بودن در یکی از کشورهای اروپایی هستید ، بسته روانشانسی ثروت 1 دارید ، درآمدتون سه برابر شده و گفتید که سال 97 در زمینه مالی و احساسی و تحصیلی به موفقیتهای بیشتری رسیدید خب اینا خیلی عالیه

      شما الان سرشار از فراوامی هستید

      اما جوابی که الان با این نظرتون متوجه شدم میتونم بدم اینه که روی باور فراوانی مخصوصا اوی حوزه پول بیشتر تمرکز کنیدی و کار کنید ، استاد به صورت کامل توی روانشناسی ثروت 1 همه اینارو توضیح دادن و حتی تمرین دادن

      مثلا اینکه گفتید : اگرم پولی بیاد مقدارش کمه و اگرم خرجش کردم از بین میره… و دیگه جایگزین نمیشه… ، خب استاد دقیقا همه اینارو توضیح دادن و براشون تمرین هم گفتن

      ازتون میخوام که دوره ثروت 1 رو با تمرکز و جدیت بیشتر ، با تعهد حدی دادن ، با وقت بیشتر براش گذاشت از اول شروع کنید و از همین باورهایی که میگید اول شروع کنید ، یعنی از باورهایی که پاشنه آشیلتون هست و بسیار بسیار روی خودتون کار کنید تا باور قدرتمند فراوانی و حوزه های دیگه باتون تثبیت بشه و تبدیل به باورهاتون بشه ، توی لایه های ذهنتون هک بشه ،

      من در مورد فراوانی یه پیشنهاد دیگه هم دارم فایل کمبود را باور نکن حتی اگر پرفسور هاوکینگ آن را تایید کرد! حتما نگاهش کنید و چندین بار کنار دوره ثروت 1 تکرارش کنید و باورهای فراوانی و لیاقت ثروت بسازید

      لینک فایل : abasmanesh.com

      مطمئن باشید اگر با تعهد و با تمام وجود روی دوره ثروت 1 زمان بذارید و تک تک باورهای قدرتمندی که استاد میگن باور کنید و تکرار کنید حتما حتما به نتایج دلخواهتون میرسید

      تازه الان هم که دوره جهان بینی توحیدی 1 دارید خیلی بیشتر بهتون کمک میکنه

      فقط دوره ثروت 1 از همون باورهای محدودی که پاشنه آشیلتون هست شروع کنید و خیلی بیشتر روی اینا کار کنید ، حتما نتیجه میگیرید

      شااااااد و خنداااااان و سلااااامت و سعادتمننننند و ثروتمننننننند و پراز احساس خوب در آرامش خدا باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    مليكا سياح گفته:
    مدت عضویت: 2662 روز

    سلام عرض میکنم خدمت دوستان عزیز،

    من ملیکا سیّاح هستم، من یک هنرمند هستم و در زمینه ی هنری هم فعالیت میکنم، ابتدا در سال ٩4 یک فروشنده در یک برند بودم، و در سال ٩5 در همان فروشگاه با توجه به اینکه یک بعد هنری قوی در خودم پیدا کردم در زمینه ی چیدمان و دیزاین فروشگاه مشغول شدم، در این فروشگاه خیلی تجربه های خوبی کسب کردم و با تغییر افکارم و باور هام و توجه بیشتر به توانایی هام و با راهنمایی های ارزشمند یکی از دوستانم موفق شدم که در سال ٩6 سرپرست چیدمان همان برند بشوم،و هم زمان هم موفق شدم که دروس دانشگاهم را با نمره ی خوب پاس کنم و درس و مسولیتم را با یاری خداوند مدیریت کنم، اتفاق خوب و حس خوب برای من اول اینه که خداوند بسیار بسیار منو یاری میکندو ایمان و امید من نسبت به خداوند روز به روز بیشتر و بیشتر میشود و یک ایده ی بسیار خوب در ذهن من ایجاد شد در سال ٩6، و جالب اینجا بود که دقیقا بعد از ایجاد شدن آن ایده من توسط دوستم با محصولات دکتر عباسمنش آشنا شدم و دوره هارو دنبال میکنم و خیلی خیلی این آشنایی من باعث شد بیشتر علاقمند به رسیدن به هدفم بشوم و روز به روز خوشحال ترم و هر روز هیجان انگیز تر از روز های قبل سپری میشود، در سال ٩٧ خواسته ام این است که از شغل فعلی ام خارج شوم به دلیل اینکه از نظر زمانی و مکانی من را به شدت محدود میکند و از نظر کاربدنی هم بسیار سنگین است، هدفم در سال جدید این است که تمام تمرکزم را روی کار جدیدم گذاشته و ایده ام را به نحو احسن اجرا کنم،و مطمینم که موفق میشم و این ایده ها روز به روز کامل تر میشوند، چون عاشق هنر هستم، با آرزوی سلامتی و موفقیت روز افزون برای همه ی شما ??

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  8. -
    پردیس پردیس گفته:
    مدت عضویت: 3588 روز

    ????من از ساعت 3 نصفه شب دیشب تا الان که 5 عصر روز بعدشه داشتم این داستانمونو تایپ میکردم و ویرایش میکردم جمله بندیشو بعد هر چقدر که کپی میکردم توی این صفحه دیدگاه ها بمن پیغام خطا میداد بیشتر از ده باره که ایمیلمو چک کردم و درخواست پشتیبانی فنی دادم و خلاصه ول کن ماجرا نبودم الان منو دارن صدا میزنن که بابا بیا یه چیزی بخور ???? من گفتم تا حلش نکنم نفرستم دیدگاهمو نمیام یعنی یه گیری داده بودم بعدش لپ تاپو بستم با گوشی اومدم توی سایت دوباره چندساعته درگیر همین قضیه ام فکر کنم از بی خوابی و گرسنگی مغزم کار نمیکرد

    آخرین راه این بود که فکر کردم چون از وورد دارم کپی میکنم قبولش نمیکنه و بالاخره مساله حل شد الان و من متوجه شدم که باید تیکه تیکه متنو تقسیم کنم بفرستم چون انگار با حجم زیادو نمیپذیره و منم 4 قسمتش کردم و پشت سر هم فرستادم

    و من الله توفیق ??????عجب گیری بودم من ها

    خوشحالم این مساله رو حل کردم ??????????????????????????????????????????برم برای ی نهار خوشمزه و خواب

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
    • -
      محسن سعدی خانی گفته:
      مدت عضویت: 2673 روز

      سلام یاسمین خانم. خیلی حال کردم با جریانی که داشتی. کلی خندیدم. چون فهمیدم یکی فتوکپی خودم وجود داره. تا اون لحظه فکر میکردم فقط من اینجور اخلاقی دارم.فکر میکردم فقط من یه متنی که میخوام ارسال کنم صدبار ویرایش, میکنم.الان ساعت 3:47 صبحه و از خنده ترکیدم???از خدا میخوام که تو بقیه خواسته هات هم اینقدر سمج و پیگیر باشی???

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      ابوالفضل اشرفی گفته:
      مدت عضویت: 2777 روز

      ? ? ?

      سلام چقدر خوبه این باور رو دارید که

      چیزی رو که میخوام به دستش میارم

      اتفاقا منم همچین باوری رو ایجاد کرده بودم و الان در حال ارتقا این باور به باور چیزی که میخوام خودش بهم میرسه

      و من الله توفیق??????

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  9. -
    We Trust in GOD گفته:
    مدت عضویت: 2945 روز

    به نام خداوند مهربانی ها, خداوندی که حتی در شرایط نا مناسب زندگیت ممکنه فراموشش کرده باشی با نجوایی ارام در گوشت بهت میگه نگران نباش من هستم.

    در این کامنت کسی داره تایپ میکنه که تا قبل از سال 96 چیزی به اسم خدارو قبول و باور نداشت. بارها و بارها شرک ورزیده و قدرت ربش رو هیچ میدونسته.

    ربم رو سپاس گذارم که به من این قدرت رو عطا کرده که بیام اینجا و حرفم رو بزنم, تا بلکه اول برای خودم قدرت و مهربانیش تکرار بشه و بعد هم برای کسانی که زحمت میکشن و این کامنت رو مطالعه میکنن.

    وقتی دیشب در عروسی یکی از آشناهایم بودم متوجه شدم از کانال استاد پیام امده که استاد فایل جدیدی رو روی سایت قرار دادن و همش عجله داشتم که هرچه سریع تر بیام و فایل رو دانلود و گوش کنم… وقتی فایل رو گوش کردم و استاد این سوال رو مطرح کردن که چه اتفاقات خوبی در زندگیتون در سال 96 رخ داده.. اشک شوق در چشمام جاری شد که واقعا نمیدونم چطور جلوشو بگیرم . و میخاستم حتما حتمااا … این داستان رو اینجا بنویسمم ..

    من علاقه ی زیادی به موسیقی دارم و موسیقی کار میکنم .. در واقع هم ساز میزنم و هم اهنگسازی میکنم.

    —-

    این بماند که در سال 96 چقدر خانوادم رو تحت فشار واقعا بیش از حد روحی و روانی قرار دادم که من قصد مهاجرت دارم و شما باید هزینه ی سنگین اون رو پرداخت کنید تا من به هدفم برسم.

    اما دقیقا کدام هدف؟ وقتی از من سوال میکردن که دقیقا چرا چنین تصمیمی گرفتی و میخای مهاجرت کنی, چون دقیقا هدف مشخصی نداشتم به هر کسی ی چیزی میگفتم .. طرف با خودش فکر میکرد و میگفت واو .. این خیلی برنامه ریزی دقیقی کرده و اگر بره موفق میشه در صورتی که همه ی اینها فقط حرف بود و من واقعا نمیدونستم میخام چیکار کنم . مادرم از خدا برام صحبت میکرد و میگفت امیدوارم همیشه چیزی رو برات صلاح بدونه که برات خوبه.

    و من خیلی گستاخانه جواب میدادم کدوم خدا دقیقا؟ اصلا خدایی وجود نداره شما هم این خرافاتو باور نکنید. علم کلا وجود خدارو نقض میکنه شما هم باور نکنید که خدا وجود داره انسان عقل داره اگه به عقلتون روجوع کنید میبینید من درست میگم که خدایی وجود نداره.. و مدام به شرک ورزی احمقانه ام ادامه میدادم.

    این دقیقا همون حرف استاد عباس منش هستش که توی یکی از فایل هاشون گفتن خداوند میگه این راه درست نیست این راه به صلاح تو نیست ولی وقتی میبینه بنده انقدر اصرار داره که از این راه بره بهش میگه بفرما برو..برو تا ببینی چی ب صلاحت بوده از اول.

    بعد از اون طرف میرفتم میگفتم که موسیقی از افرینش خداوند میاد موسیقی از مهربانی خداوند میاد که روح رو سیقل میبخشه. کلا یاد گرفته بودم توی بدبختیام .. توی مشکلاتم توی ناراحتیام توی شرایط نامناسب دس به دامان خدا بشم و بگم خدایا به من کمک کن و چون میدیدم اتفاقی نمیفته .. بیخیالش میشدم ( واقعا چقدر , چقدر این طرز فکر مسخره و خنده داره؟ )

    بلاخره به هر نحوی بود من وارد کشور فرانسه شدم که از اونجا بصورت کاملا قاچاق خودم رو به کشور انگلستان برسونم. وقتی برای اولین بار از ایران خارج شدم و به فرانسه رسیدم .. به خودم گفتم من دقیقا امدم اینجا چیکار کنم ؟ اینجا اون بهشتی بود که من فکر میکردم و دنبالش امدم؟ اینجا هم که با ایران فرق بسیار زیادی نداره که … یعنی من نمیتونستم توی ایران پیشرفت کنم ؟ به لطف ربم ب دلیل اینکه زبان بلد بودم مورد لطف افراد زیادی قرار میگرفتم .. که همه ی اینها لطف ربم بود و من این رو لطف بندهای خدا میدونستم.

    با شخصی صحبت کردم قرار شد مبلغ 50 میلیون تومان از من دریافت کنه و من رو به همراه تعدادی به صورت کاملا قاچاق سوار کامیون کنه حتی بدون اینکه راننده ی کامیون اطلاع داشته باشه یعنی ما میرفتیم توی یخچال کامیون با بار گوشت منجمد و دمای فریز قایم میشدیم تا زمانی که برسیم به مقصدمون . و وقتی رسیدیم بزنیم توی در تا راننده بیاد و مارو پیاده کنه. من هم قبول کردم که این کار رو انجام بدم.

    بار اول که میخاستن مارو سوار کامیون کنن .. به دلیل اینکه تعداده افراد زیاد بود من به همراه 8 نفر رو سوار نکردن و 31 نفر رو سوار کامیون کرده بودن وقتی به من گفتن شمارو فردا سوار میکنیم عصبانی شدم و شروع کردم با خدا بحث کردم .. که اگه من شانس داشتم الان سوار میشدم اخه اگه واقعا وجود داری به من کمک میکردی من سوار میشدم .. و ی عالمه ناسزای دیگه. ( واقعا اون من بودم؟ که این حرف هارو میزدم؟)

    فردا هم کار ما به عقب افتاد و تقریبا بعد از گذشته 35 ساعت خبر رسید که کامیون که 31 نفر سوارش بودن مسیرش اصلا انگلستان نبوده و از فرانسه به سمت کشور دانمارک رفته. و متاسفانه خبر رسید از 31 نفر . 21 نفر به صورت کامل منجمد شدن و تنها 10 نفر باقی مانده به شدتی در اثر سرمای فریز یخچال اسیب دیدن و منتقل شدن به بیمارستانی در کشور دانمارک وقتی این خبر از طرف رسانه های دانمارک تایید شد من گفتم .. من به شانس اعتقادی ندارم و خودم زرنگ بودم که سوار کامیون نشدم . ( واقعا یکنفر تا چه حد بزرگیه خداوند رو نمیبینه و باز هم کفر میورزه؟ )

    بلاخره نوبته من شد بار اول سوار شدم و خوشبختانه به لطف ربم بعد از گذشته 25 ساعت در کامیون یخچال دار مامور های کمرک مارو پیاده کردن و من باز هم با خدای خودم بحث کردم و ناسزا گفتم.

    برای بار دوم سوار کامیون شدم در دمای بیش از حد سرد زیر صفر … به مدت زمانه 30 ساعت بدون اب و غذا در تاریکیه مطلق و فقط در دمای سرده زیر صفر .. خوشبختانه به لطف پروردگارررر مهربانم ماموران مارو پیدا کردن و پیادمون کردن. در اون لحظه به خدا گفتم .. خدایا اگه واقعا وجود داری جان من رو بگیرم ببینم اصلا هستی یا ن ؟ و ی عالمه ناسزا و شرک….

    چند روز بعد برای بار سوم به همراه 5 نفر به همراه ترس باور نکردنی .. نا امیدی ی یاس رفتیم برای سوار شدن توی کامیون . وقتی مارو سوار کامیون کردن کسی که مارو سوار کرد به من فقط به من گفت شما طی مدت زمانه 12 ساعت میتونید توی این کامیون دوام بیارید.گفت شما کمتر از 8 ساعت دیگه به مقصد میرسید و در بزنید تا سریعا شمارو پیاده کنن .. در غیر این صورت بدلیل اینکه این یخچال کاملا کیپ هستش .. هیچ هوایی رد و بدل نمیشه توی قسمت بار و شما خفه میشید.

    چرا این داستان رو تعریف میکنم؟ چون هیچ کس جز شما قدرت رب رو درک نمیکنه تا این اندازه.

    فاصله ی من تا سقف کامیون فقط به اندازه ی یک انگشت بود. توی تاریکی مطلق .. توی سرمای منفی 4 درجه زیر صفر. ما قرار بود نهایتا 12 ساعت توی کامیون باشیم ولی 23 ساعت توی کامیون بودیم. کامیون مسریش سمت انگلستان نبود بلکه داشت میرفت سمت کشور بلژیک. مارو اشتباه سوار کردن و باز هم لطف خدا … که خوشبخانه مارو اشتباه سوار کردن.

    ما هرچقدر که به در میزدیم راننده مارو پیاده نمیکرد.. من هرچقدر سعی کردم با راننده به یک طریقی ارتباط برقرار کنم .. و باهاش صحبت کنم .. اون از صحبت کردن با من خودداری میکرد. به راننده التماس میکردم که هرکاری بخواد براش انجام میدم .. بهش پیشنهاد پول دادم گفتم فقط این درو بار کنم .. تا ما بتونیم یکم فقط .. فقط یکم نفس بکشیم .. قبول نمیکرد درو باز کنه. تلفنم انتن نمیداد تا از طریق اینترنت با کسی در تماس باشم. من بودم .. تاریکی مطلق و سرمای بیش از حد .. و هوایی که داشت تموم میشد. شروع کردم به گریه کردن .. داد میزدم درو باز کنید .. من تازه 22 سالمه .. خیلی ارزو دارم من باید به خیلی چیزا برسم .. . من نباید اینجا بمیرم .. هیچ فایده ایی نداشت . وقتی اکسیژن تموم میشه بدنت خیلی گرم میشه دیگه چیزی به اسم سرما رو تجربه نمیکنی…

    توی سرمای منفی 4 درجه زیر صفر .. من داشتم توی گرما میسوختم .. اصلا سرما رو حس نمیکردم میدونستم دارم میمیرمم… دقیقا نفسای اخرو داشتم میکشیدم .. چشمامو رو بستم خیلی اروم .. گفتم خدایا من خیلی دوست دارم خودتم میدونی من همیشه هر حرفی بهت زدم .. واقعا ازته دلم نبوده. برای اولین بار توی تمام عمرم .. اون لحظه گفتم خدایا راضیم هر اتفاقی که بیفته و اینو بدون خیلی دوست دارم. یک لحظه بعد کاملا نفسام تیکه تیکه میشد.. کامل نمیتونستم نفس بکشیم. انگار ی حسه خیلی خوبی بهم دست داد یاد همه ی اتفاقات خوبه زندگیم افتادم اینده رو میدیدم که توی اینده به همه ی خاسته هام رسیدم .. و دارم پیشرفت میکنم .. به جای اینکه یاده شرایط نامناسب بیفتم همش خوبی بود و خوبی .. همش خوبی فقط خوبی و شادی

    به خدا گفتم .. خدایا من نمیخام بمیرمم.. و مطمعنم نمیزاری من چیزیم بشه تا زمانی که من به این خواسته هام نرسیدم .. دقیقا چند دقیقه بعد پلیس کشور بلژیک در کامیون رو باز کردن و منو اوردن بیرون .. روی زمین قرار دادن.. وقتی برای اولین بار چشمام رو باز کردم دیدم خورشید و دیدم.. اسمونه ابی ابی رو دیدم .. متوجه شدم سرم رو زمینه خداونده .. شروع کردم بلند بلند گریه کردم .. زمین رو بوسیدم .. خداوند رو شکر گفتم… بلند بلند خدارو شکر میگفتم و میخندیدم.. یکی از پلیس ها امد جلو گفت که .. میدونی چرا زنده ایی؟ گفتم چرا؟ فکر کردم میخواد ی دلیل بیاره و بگه بخاطر ما بوده .. بهم گفت بخاطر اینکه خدا خیلی دوست داره الان زنده ایی نمیدونید اون لحظه من چه حال خوبی داشتم .. با اولین پرواز برگشتم ایران با قدرت و ب لطف ربم طی این یکسال به چیز هایی رسیدم که طی این 22 ساله زندگیم نرسیده بودم بهشون .. چه از لحاظ مادی . چ از لحاظ معنوی .. چه از لحاظ روحی … واقعا من حالم فوق العادست. ربم رو سپاس گذارم .. همه ی دنیا میخندن واسه من .. منم واسه همه میخندم .. همه ی اینا لطف ربمه … خداروشکر ربم رو سپاس گذارم که منو از تاریکیه زندگیم بیرون کشید و بهم زیبایی هارو نشون داد .. خیلی دوستون دارمم .. عاشقانه فایل های استاد رو .. دنبال میکنم. براتون ی دنیاا … نزدیکی با خدارو ارزو میکنم که همین یعنی همه چی. منم توی سال 96 به خیلی چیزای خوب رسیدم که حتی فکرشونوم نمیکردم ..

    خداند

    موسیقی ..

    ثروت

    سلامتی

    ارامش

    غزت

    اعتماد بنفس

    دوستان خوب

    خانواده ی خوب

    —————————————————————————————

    خواسته هایی که میخام توی سال 97 بهشون برسم :

    باور هامو تغییر بدم کانون توجه ام رو بزارم فقط روی خواسته هایی که دارم

    بیشتر و بیشتر به خداوندم نزدیک بشم .. و بتونم بیشتر بشناسمش چزا ک این کار باعث میشه ربوبیتش رو بیشتر درک کنم چرا که این کار باعث میشه به هرچیزی که میخام برسم.

    شاد زندگی کنم .. سالم زندگی کنم .. یکاری کنم دنیا جای بهتری برای زندگی باشه .. خداوند با ابزاره قدرمت موسیقی که در اختیارم قرار داده این رو بار ها و بارها بهم ثابت کرده که چقدر میتونم به پیشرفت جهان کمک کنم.

    چند ساعت قبل از شروع سال 97 من ی لیست از تمام چیزایی رو که میخاستم .. تهیه کردم و با افتخار و به لطف ربم .. تنها خالق هستیه زندگیه من .. باید بگم هنوز چند روز از سال جدید نگذشته من یکی از اون خواسته هامو بهش رسیدم و خطش زدم .

    توی سال جدید موسیقی های باکلام و بی کلام زیادی میسازم .. که همه رو با شما دوستان به اشتراک میزارم.. قراره چندتا خریده مهم داشته باشم .. که به لطف خداوند همشون رو انجام میدم بدون اینکه حتی کوچک ترین ترسی داشته باشم ..

    و در اخر خداوند رو سپاس گذارم که انقدر منو مورد رحمت خودش قرار داده توی مدت زمانه بسیار کوتاهی .. عاشقانه دوسش دارم .. سپاس گذارشم که منو هدایت کرده و هر روز منو سوپرایز میکنه که فقط راه میرمو به این فکر میکنم که خدایا چقدر تو بزرگی .. چقدر تو خوبی .. ببخشید اگر من ب زبان ساده صحبت کردم .. اخه همیشه هم عادت دارم با زبان ساده ایی ک بلدم با خدای خودم صحبت میکنم .

    دوستان .. بخندید .. همین ی لحظه .. بخندید از ته دل شاد باشید .. خداوندی که من میشناسم اصلا نمیزاره کسی لنگ بمونه چه اون کسی که بزرگیه خداوند رو میبینه چه اون کسی که قافله از همه چی.

    بازم میگم دوست داشتنه خداوند بی انتهاسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسست… منم بی انتهااا دوستون دارمم .. باور کنید برای این مسابقه شرکت نکردم من همین الانشم برنده هستم .. ممنون از استاد عباس منش .. با طرز تفکر زیباشون که هر روز مارو یک قدم به خدای خودمون نزدیک تر میکنه.. استاد خیلی دوستون دارم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای:
  10. -
    پردیس پردیس گفته:
    مدت عضویت: 3588 روز

    قسمت چهارم و پایانی …

    زود اوضاع به حالت نرمال برگشته همچنان ما تیک میزنیم در آمد به 9 میلیون رسیده خداروشکر و حدودا 40تومن از بقیه قسط ها رو پرداخت کردیم واقعا سال پر از قناعتی بود برای هممون – یک وسیله هم به خونمون نتونستیم اضافه بکنیم یا لباس اضافه ای بخریم یا تفریح خاصی یا جای خاصی نداشتیم ولی همه با صبر با امید در کنار هم قول دادیم تا این طوفان بگذریم جلوی وسوسه ها رو گرفتیم تا دوباره وام نگیریم از افراد پول دستی نگیریم و اینا خیلی جسارت میخواد که عادت های بد رو آگاهانه بذاری کنار !!! طبق برنامه ما اردیبهشت ماه تمام بدهی هامون به لطف خدای مهربون تسویه میشه و قراره که یه رستوران بریم و یه جشن خانوادگی بگیریم ! و اتفاقات خوب به همین جا ختم نمیشه بلکه باز هم ادامه داره امسال اولین سالی بود که بابا با شجاعت به کارفرماهاش عیدی ( رشوه ی اجباری ) نداد با اینکه خیلی استرس داشت که هر سال مثل بقیه این کارو انجام میده و حدودا 2 میلیون هزینه کادو عیدی دادناشه در حالی که والا این قضیه باید برعکس باشه ولی ما همیشه نزدیک عیدا باید این کار اجباری رو با اکراه مثل بقیه انجام بدیم ولی امسال با جسارت اینکارو نکرد و گفتیم که خدا روزی دهندست دلیل نداره که برای جلب رضایت اونا ما از لقمه ی خودمون بزنیم و بهشون عملا رشوه بدیم که ندادیم ! و اصلا هم برخورد بد یا منزجر کننده ای هم از طرف اونا برامون پیش نیومد واقعا همه چی در سکوت گذشت …انگار آب از آب تکون نخورده باشه !! بنظرم این دست حمایت خداوندی بوده !

    یه اتفاق جالب تر این بود که یکی دو روز پیش داشتم به داداشم نگاه میکردم که داشت میخندید خب اون یه مساله مادرزادی داشت که یک قسمت از لبش ماهیچه و عصبش باهم رشد نکرده بودن از وقتی که بدنیا اومده بود و وقتی میخندید کج بود و نصفه دهنش باز میشد و قرار شد که یکم بزرگتر که شد بازهم ببریمش دکتر تا درمان بشه ولی دیدم که داشت میخندید و خیلی خیلی زیاد باز شده بود لبش و من گفتم چقدر کمتر شده اون نقص ظاهری – و بقیه هم تایید کردن اینم یه اتفاق خوب بود که به چهره داداشم نگاه کردم و زیباتر دیدمش انگار اعصاب این بچه آروم تر شده روی جسمشم تاثیر گذاشته بابا هم یکمی لاغرتر و جمع و جور تر شده و مامان هم اصلا قرص یا دارویی که مربوط به افسردگی و اینا باشه به هیچ وجه مصرف نمیکنه فقط قرص مکمل ویتامینه تقویتی میخوره و واقعا خدارو شکر که این قضیه از لحاظ جسمی هم رومون تاثیر داشته .همچنان ما امسال باز هم بخاطر مسائل مالی نتونستیم مسافرت بریم و بابا گفت که قرض میگیریم یا مثلا حالا ی ماه دیرتر پرداخت میکنیم که خودمون قبول نکردیم این کارو بکنیم و 3 روز اول عیدو و به رسم احترام رفت و آمد کردیم و چون خانواده عذر دار بودیم مردم خیلی میومدن بازدید و بعدش با توافق هممون به فامیل اعلام کردیم که ما میخوایم یه سفر چند روزه بریم و واقعا چون بازهم داشتیم از لحاظ روحی اذیت میشدیم و نیاز به آرامش داشتیم اون چند روزو هر چی که مواد غذایی نیاز داشتیم تهیه کردیم و توی خونمون موندیم خونه خودمون ! پرده ها رو کنار نزدیم لامپ ها رو زیاد روشن نکردیم و از صبح تا شب فایل های دوره ی عزت نفس توی خونه ما پخش میشه خودم نکته برداری میکنم و توی این چند روز نشستیم و برنامه سال 97 رو توی سررسید کشیدیم – اولین پروژمون تعویض ماشین هست که دیگه پراید خخخخخ )) رو عوض کنیم چون حقوقمون دیگه از اردیبهشت از اینهمه بدهی آزاد میشه و میتونیم وسایلی رو که نیاز داریم تهیه بکنیم !

    دومین پروژمون نما کار برای خونمونه چون این چند سال آجرنما بوده و بعدشم کاغذ دیواری داخل منزل و خرید ست کامل ظرف و ظروف مجللسی و چینی جات – و در بین اینا یکسر ی وسایلی که نیاز داریم – ایشالا که یه سفر به شمال کشور بریم هممون برای تابستون توی برناممونه و خداوند عمری بده برای عید سال آینده دیگه مسافرت میریم توی تعطیلات – ما توی این چند روز هر چی عکس و اطلاعات بوده از ماشین مورد علاقمون از طرح کاغذ دیواری از نمای ساختمونمون رو همه باهم انتخاب کردیم برآورد بودجه و هزینه کردیم زمان بندی گذاشتم خودم دوباره توی تقویم که طبق اونا تیک بزنیم و اینکه به این نتیجه رسیدیم اگر روی باورهامون کار نکنیم دوباره به همون مدار اون همه بدهی برمیگردیم یعنی دنیا جای اون بدهی رو دوباره پر میکنه با بدهی پس یکی از تصمیمامون اینه که با درآمد خرداد ماهمون که کلا الان فقط 3 تا بانک باقی مونده تا اونا هم پاس بشن – بعدش درآمد آزاد میشه و دوره ثروت 1 رو تهیه بکنیم و روی افزایش درآمدمون کار بکنیم خودم کلی پلن چیدم برای فروش تخصصی شغلمون – قراره که اون فوت و فن های بیشتر فروش رو من برم دنبال و تهیشون بکنم ، البته بهتره اینو بگم که ما هم بالا و پایین هایی داشتیم گاهی خسته میشدیم ولی در 90درصد مواقع خودمون به خودمون انگیزه میدادیم و مثال های خوبو یادآوری میکردیم مخصوصا با دیدن فایل های استاد از سبک زندگیشون ما باورمون قوی تر میشد که خروج از بدهی ها و افزایش رفاه واقعا امکان پذیره حتی در شرایطی که قیمت ها بالاتر میرن ولی اگر در مسیر درستی باشی پولت کارهات و تلاشت انگار برکت میوفته بهش – توی این مدت ما تا جایی که در توانمون بود خیریه میدادیم صدقه و کمک هایی که از دستمون برمیومد و چون که خوبه بنویسم اینا رو مثلا خودم اگه لباسی اضافه داشتم یا غذایی داشتم به اون بچه های دست فروش میدادم و کلا دنبال راه هایی بودم که احساس خیر و نزدیک شدن به خدا رو در من افزایش بده که به امیدوار بودن هب رحمتش خیلی کمکون میکرد – در تمام این یکسال بیشترین قسمت مکالمه ی تلفنی من و مامانم راجبه قوانین و یادآوری الگوها و شاهد مثالا بود و این بحران رو مدیریتش کردیم همه باهم

    خودم توی سال جدید برای خودم دیگه باید شروع کنم از بعد از این تعطیلات روی پایان نامم –و تصمیم دارم که امسالم تمرینات ورزشیمو ادامه بدم و اینکه وارد لیگ بشم و این مسیرو برم جلو و روی ایده هایی که این مدت راجبه شغل آیندم به ذهنم اومده و در حال حاضر انگیزه ای برای دکترا خوندن توی دانشگاه های ایران رو دیگه ندارم ولی واقعا بهش فکر میکنم – امیدوارم که توی سال 97 خبرای خوبی از رابطه ی عاشقانم بیام و بنویسم توی این سایت هم توی دوره ی عزت نفس هم توی دوره عشق و مودت چون هنوز آدم مشخصی توی زندگیم نیست ولی من دارم حسش میکنم انگار – دیدم خیلی نسبت به روابط آگاه تر و بازتر شده واقعا خیلی خیلی فرق کردم با یکسال پیشم و کلا دارم میبینم که چقدر روابطم از نظر کیفیت فوق العاده شده و باورمو واقعا توی این یکسال راجبه پسرا تا حد محسوسی عوض کردم واسه همینه که حس میکنم اون آدمه که بهش بگم یار داره بمن نزدیک میشه و البته دوست دارم که اول ما یه دستی به سروی زندگیمون بکشیم و خلاصه راضی تر باشیم و مثلا پاییز امسال مثل پاییز سال گذشته زیباترین اتفاق زندگی من رقم بخوره اگر واقعا خدا بخواد .

    در پایان از همه ی اونایی که این متن منو و خانوادمو خوندن خیلی خیلی تشکر میکنم امیدوارم آموزنده باشه یا من تونسته باشم رفتار و احساس واقعیمونو منتقل کرده باشم

    استاد عباس منش عزیزم خودتون میدونین که توی دل من چقدر جا دارین شما رو پدر معنوی خودم میدونم کسی که حرف های خدا روبرای من معنی کرده و دارم با خیال راحت تر در این مسیر جهان هستی حرکت میکنم

    همتونو دوست دارم خیلی و حسن ختام این قصه رو « یا نور » میذارم

    وقتی همه چیز تیره و تار به نظر میرسه

    خدارو با این اسم صدا کن

    الهی تو مرا باش و هر چه خواهی کن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای: