توجه به داشته ها، راهِ رسیدن به خواسته ها - صفحه 34
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2018/03/abasmanesh-3.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2018-03-29 03:48:162020-08-28 08:14:21توجه به داشته ها، راهِ رسیدن به خواسته هاشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
درود بر همگی?
من برخلاف سوال اول ،
خیلی چیزها در ظاهر از دست دادم?
اجناسمو بردن چک دادن همشون برگشت خورده بالای 200 م تومن ضرر کردم . ?
چون اعتبارم رفته بود ، ب دلیل چکهای برگشتی باندازه چکهای برگشتیه مشتریا همون مبلغو بدهکار شدم و ورشکسته شدم و جم کردم کارو.?
چون درامدی نداشتم اقساط وام عقب افتاد ومجبور شدم خونه رو بذارم برا فروش.?
مسافرکشی میکردم برا گذران زندگی که تصادف کردم اونم با سانتافه اونم با رئیس آگاهیه … که 80 تومن فقط خسارت طرف بود از طرفی بیمه بدنه هم نداشتم.?
خلاصه پشت سر هم اومد برام.?
هرکی میشنید ماجرای یکسالمو میگفت چطور سرپایی؟! چطور ستکه نزدی؟!?
ولی
چیزی که بدست اوردم جونم بود ?
چون توی جاده چالوس بود تصادف و همونطور که میدونید
بصورت دره و صخره هست کل جاده?
حالا
میخوام بگم که چرا سکته نزدم و همچنان سرپا هستم و تلاش میکنم سال 97 حتما درامد خوبی از راه جدید کسب کنم
دلیل سرپا بودنم ایمان به رحمت و مهربانی خداست که این اخلاقو به من داده که هیچ وقت تسلیم نمیشم .?
من از سال 82 تا به الان مطلب . مقالات.کتاب و … با موضوعات ذهن ناخوداگاه و مثبت و … زیادی خوندم و مثبت اندیشی رو کموبیش تمرین کردم.
من باور دارم که کنترل فکر کمک زیادی به من کرده
این پست رو توسط پیام تلگرامی جناب عباس منش دیدم و به ذهنم اومد که شرکت کنم تا جایزه رو ببرم و بتونم هزینه قسمتی از پکیج ثروت ایشونو از این طریق تامین کنم.?
دوستان
کمترین فایده مثبت اندیشی و …
به هرکسی میتونه مثل من سرپا موندن باشه که من پراکنده این مطالب رو دیدم و خوندم
حالا تصور کنید که پکیج جناب عباس منش که از روی تجربیات موفق ایشون تهیه شده چه میکنه?
برای همین قصد دارم تهیه کنم ?
ممنون که پای صحبتهام نشستین و امتیاز میدین
موفق و سربلند باشید
سلام استاد خوب هستید من 2بار نظرمو دراین مورد نوشتم در وسط نوشتم میره اول وپاک میشه چون سال 96برام فوق الهاده بود به خیلی اهدافم رسیدم وبرای سال 97 در قانون افرینش 107ارزوم واهدافم رو مینویسم زیاد هس نمیدونم چرا سایت 1لحظه میره اول و نوشته هام پاک میشه میشه در ورد بنویسم ایمیل کنم ؟تشکر
سلام دوست گرامی
از آنجا که اگر پس از مدت زمان معلومی در یک صفحه از سایت بمانی و هیچ اتفاقی رخ ندهد، سایت به صورت خودکار صفحه را رفرش می کند، بهترین حالت برای درج نظرات طولانی، نوشتن آن در word است
سپس اول آن را از word کپی و در notepad چسبانده و سپس از notepad کپی و در باکس نظرات بچسبانید
دقت کنید که هرگز مستقیما آن را از word در باکس نظرات کپی ننماید بلکه حتما اول آنرا در notepad بچسبانید
موفق و سلامت باشید
سلام لیلا جان تا اونجایی که من متوجه شدم مطلب که زیاد باشه این اتفاق می افته تو چند تا پارت مطلب باید بگذارید .
و اینکه تایم داره. یعنی وقت هایی شده که من خیلی ویرایش میکنم .یه هویی مطلبم می پره .از گروه عباس منش می خوام بپرسم نمی شه کارش کرد .
سلام دوست عزیزم تو ورد بنویسید بعد اینجا کپی کنید.
سلام خدمت خانواده ی صمیمی استاد عباس منش خوشحالم که درجمع شما هستم .من چند سال است از ویس های صوتی استاد عباس منش استفاده می کردم .من تغییر زیادی کردم .چند روز است عضو سایت شدم ، این یکی از اتفاقات خوب در زندگی من در سال 1397 است و همیشه این روز را به خاطر خواهم سپرد زیرا تایک سال دیگر این نقطه شروع موفقیت ها و دستآورد هایم خواهد بود .بسیار از استاد عباس منش سپاسگزارم که این مسابقات را برگزار می کنندبه قول استاد شرکت در این مسابقه واقعا به معنی برنده شدن است از وقتی خواستم در مسابقه شرکت کنم بخاطر دستآورد هایی داشتم، خودم را تحسین کردم و اعتماد وباور و انگیزه من صد برابر شد .من به علت مشکلاتی که با آنها روبرو بودم فقط تا پنجم دبستان به مدرسه رفتم ولی عشق من به یادگیری و مطالعه باعث دوری من از مطالعه نشد .از آموخته هام برای انگیزه دادن به دخترم استفاده می کردم حالا او جزئی از رتبه برتر هاست .تصمیم گرفتم تجربیات عملی خودم و دخترم را دریک کتاب به نام (خودباوری و انگیزه ی پایدار) بنویسم .
کتاب من به زودی وارد بازار خواهد شد . من یک کانال برای کمک به دانش آموزان جهت مشاوره و انگیزه دایر کردم .از رتبه بر تر ها دعوت کردم آنها هم دعوت من را قبول کردند وبه دانش آموزان کمک می کنند تعداد رتبه برترها به بالای 80نفر رسید یک گروه تشکیل دادیم من از اساتیدی، که در بهترین دانشگاهها ی جهان از جمله دانشگاه استنفورد دانشگاه توکیو ..آلمان … وچندی از متخصصان در رشته ی پزشکی که در کشور خودمان خدمت می کنند برای کمک و مشاوره دانشجویان دعوت کردم با کمال میل دعوت من را پذیرفتند. وقتی به آدمهای دور خودم نگاه می کنم عزت نفس و اعتماد من بیشتر و بیشتر می شود ،جان مکسول می گویید وقتی شما رشد کنید آدمهای دور وبر شما هم تغییر می کنند من به چند مدرسه لیستی از دانش آموزان نیازمند تهیه کردم در کانال خودم اطلاع رسانی کردم برای جمع آوری کتاب کمک درسی برای دانش آموزان نیازمند کمک زیادی جمع آوری شد .روز های جمعه که با دخترم به
حوزه ی آزمون می روم جمعی از دانش آموزان که به آنها کمک کرده ام منتظر من هستند. احساس شادی و شعف وارزش زیادی می کنم .من توانستم 10 کیلو از وزن خودم را کم کنم باروش صحیح تغذیه و ورزش واین به من حس اعتماد به نفس می دهد .خداوند به طور معجزه آسایی انسانهای خوبی بر سر راه من قرار می دهد من با کمک آنها توانسته ام همه این اموراتم را انجام دهم.واین اهداف یکساله من که هر روز آنها را بازنویسی می کنم .ودر کنار هر کدام می نویسم خدایا شکرت .
من یک موسسه کمک به دانش آموزان را ثبت کرده ام ، من یک شغل عالی دارم وبه مردم زیادی کمک می کنم .من در تهران زندگی می کنم .کتاب من پرفروش ترین کتاب سال است .دخترم در دانشگاه تهران تحصیل می کند………
من هرروز با بازنویسی اهدافم انگیزه و شورو نشاط زیادی در طول روز دارم .
1 میلیادم درصد اتفاقات خوب 96 برای من (اگر بخوام تمام اتفاقات را بنویسم یک رمان 1000 صفحه ای میشه)
افزایش 30 برابری درامدم نسبت به سال قبل
افزایش 2 نمره ای معدل درسی ام
روابط بی نطیر و شاهکار در سال 96 داشتم ک قبل از آن تجربه نکرده بودم
اعتماد به نفس بی نظیر و احساس ارزش باورنکردنی
آشنا شدن با قانون جذب
دوستان در سال 96 خدا به من چیزی داد که مطمینم در جهان تا الان به کسی نداده ولی نمیتونم بگم که من اون اول که این نعمت عظیم به من داده شد شب و روز عشک میریختم و به سجده بودم
//////////////
در سال 97 به این خواسته ها قطعا میرسم
افزایش 100 برابری درامد سالانه
سلطانه الکائنه شدن (یعنی به قدری کار کنم روی خودم و خدا را باور کنم که اراده کنم و به دست بیارم)
مطالعه کامل قرآن کریم و تفکر در آن
اعتماد به نفس بیشتر و عشق بیشتر
خواندن بیش از 50 کتاب ارزشمند
خودتون میدونید که نمیشه بعضی چیز هارو نوشت وگفت در این صفحه
شاید این چیز ها که گفتم 1 میلیاردم درصد بود که گفتم
آرزوی من برای تمامی شما اینه که به تمام خواسته هاتون برسید
سعی کنید با رسیدن به خواسته هایی که برایتان قابل درک تر و کوچک تر هست هر چه بیشتر قانون را لمس کنید
چون اگر قانون را لمس کنید برای رسیدن به خواسته های بزرگ تر ایمان بیشتری دارید
ایمان قلبی خیلی مهمه
سال پر از شادی و ثروت براتون از خدا میخوام
سلام بر شما
افرین به شما
با عرض سلام و درود خدمت استاد و تمامی دوستان گلم
من طبق گفته استاده هر شب تمرین سپاس گذاری رو انجام میدهم.
در گوشیم یک فایل نت باز گردم و نوشتم: تمرین های سپاس گذاری و هر شب اتفاقات خوبی را که از تغییر فرکانسم برام بوجود امده را یادداشت و از خداوند مهربان تشکر میکنم بخاطر این قوانین ثابتش و اینکه این راه را به من نشان داد.
بدلیل اینکه من اتفاقات رو یادداشت میکنم، اتفاقات خوب زیادی برایم افتاده و آنها را یادداشت کردم و فکر نمیکنم بشه تمام این فایل نت را که یادداشت کردم اینجا بنویسم و چندتا از بهتریناشو براتون میزارم:
اتفاقات خوب سال 96 که بر باتغییر فرکانسم و با انجام تمارین استاد بدست آورده ام:
برای من تمرین سناریو نویسی خیلی خوب جواب میدهد نسبت به بقیه تمارین، یعنی اگر در اول صبح من تمرین سناریو نویسی رو انجام دهم و چیزهای کوچی را بنویسم تا 90 درصد برام بوجود می آیند، ولی ماجراهای بزرگ را که مینویسم ” نه ” برایم بوجود نمی آیند و احساس میکنم باید روی خودم کار کنم چون هنوز قدرت فرکانس هایم به آن سطح نرسیدند.
اتفاقات خوب:
هنگام سوار شدن تاکسی قبلا این مشکل را داشتم که تاکسی اخر مسیرش تا میدون بود و دیگر از میدون بالاتر نمیرفت حالا هر بار قبل از سوار شدن تاکس به این فک میکنم تاکسی تا مسیر من رو میرساند و هربار اتفاقی می افتد که تاکسی من رو تا سر مسیر اصلیم می رسوند. مثلا یک بار سوار شدم و اتفاقا ان راننده تاکسی خونش سر مسیر من بود و تا سر مسیر من رو رسوند و رفت خونش. یک بار دیگر سوار تاکسی شدم و یک نفر تاکسی رو دربست گرفت و هم مسیر من بود و من هم تا سر مسیر خودم رسوندن یعنی دیگه هربار من تا سر مسیر اصلیم رسونده میشم بدون دردسر و تاکسی دیگر سرمیدون من رو پیاده نمیکند و یک اتفاقی می افتد که من تا مسر خودم رسونده میشم.
یک روز دیگر در باشگاه یکی از دوستانم که روی بوفه باشگاه است داشت ماکارونی میخورد. منم آدم شکمویی نیستم و واسم مهم نبود و منم نگاش کردم و باهاش حرف میزدم و بعد از باشگاه امدم خونه دیدم ماهم ماکارونی داریم.
یک روز دیگر که نهار کم خورده بودم و داشتم میرفتم باشگاه گشنم بود و فک میکردم چی بخورد اینجوری تمرین نمیشه کرد، پیش خودم گفتم برم آبمیوه گیری شیرمورزی چیزی بخورم که آبمویه گیری سرمسیر من نبود گفتم عیبی نداره میرم باشگاه از بوفه یه چیز میگیرم و قبل از تمیرین میخورم، بعد همین که رفتم باشگاه و بادوستانم سلام احوال پرسی کردم دیدم کی.ان دوستم که روی بوفه است داره ماکارونی میخوره و گفت بخدا باید بخوری، منم گفتم نه ممنونم تشکر گفت باید حتماااا بخوری و یک عالمهع ماکارونی و با ته دیگ سیب زمینی بهم داد.
به یکی از دوستام پول قرض داده بودم و خیلی وقت بود، چون صمیمی بودیم روم نمیشد ازش درخواست کنم و گفتم شاید نداشته باشه عیبی نداره، امدم و در تمرین سناریو نویسی نوشتم که امروز بهم زنگ میزنه و پولو بهم میده بطور عجیبی با تلگرام بهم پیام داد و گفت شماره کارتت رو بده شرکت قراره بهم چند روز دیگه پول بده!!!!! من از الان گفتم بهت پیام بدم و شماره کارتت رو برام بفرستی.
یک روز دیگر اول صبح در تمرین سناریو نویسی نوشتم امروز وب سایتم فروش خوبی میکند………….. و اتفاقا اون روز هم فروش خوبی داشتم.
برای یک شرکت که در ضمینه پخش کولر گازی کار میکنند کار تبلیغاتی و برنامه نویس انجام میدهم و فقط تمرکزم روی وب سایتشون بود بدون اینکه کار خاصی انجام دهم یک روز باهام تماس گرفتند و ازم تشکر کردند که فروش خوبی داشتند این یکی دوروزه.
یک روز باخواهرم در بازار بودیم و بامادرم تلفنی حرف زدم و گفت بعد از خرید از بازار بیاید خونه مادربزرگ شام انجا هستیم و ما داریم میریم. فکر میکرد که خریدمون زیاد طول میکشه و ما دیر میایم، منم هواس نبود بگم صب کنید نرید ماهم تموم شدیم و الان میرسیم و گفتم عیبی نداره خودمون میریم خونه و وسایل هارو میزاریم و از انجا میریم خونه مادربزرگ که سر راه مادرم رو دیدم که باماشین جلومون سبز شدن و سوارمون کردند.
یک شب توخونه حوصلم سر رفته بود و باخودم گفتم برم بیرون و یک هوایی بخورم، ولی تنهایی حوصلم نمیشد و یک دفعه دوستم باهام تماس گرفت و گفت باماشین دارم میام پیشت بریم یه دوری بزنیم آماده شو زنگ زدم بیا پایین تا بریم.
از دوستم در باشگاه برای اجاره خونه سوال کردم و گفتم آشنایی دوستی نداری بنگاه داره باشه میخوام خونه اجاره کنم که واسه فرداش خودش بهام تماس گرفت و گفت رفتم به دوستم گفتم و چند مورد مناسب برات پیدا کرده فردا بیا باهم میریم پشش و خونه هارو نگاه کن ببین کدوم رو میپسندی. و رفتیم و خیلی زود کارم راه افتاد در صورتی که من قبلا کارم خیلی گیر بود و بادردسر مواجه میشدم و کاری نبود که زود راه بیفته
برای لپ تاپم مشکلی پیش امده بود و یکی از فامیل هامون میتونست برام کاری کنه و منم زیاد باهاش رابطه نداشتم و پیش خودم فک میکردم چجوری بهش بگم کمکم کنه و هی فکر میکردم و این فامیلمون برادرش قصابی داره.
دوستم یک روز جمعه باهام تماس گرفت گفت هیج جا باز نیست به فامیلتون یه زنگ میزنی برام قصابی رو باز کنه گوشت میخوام منم گفتم باشه و باهاش تماس گرفتم و گفت داخل شهر نیست الان به برادرم میگم (همون که من بهش فکر میکردم که برای لپ تاپم کاری کنه) بیاد بهتون گوشت بده و قصابی رو براتون باز کنه، اتفاق جالی بود و امد و قصابی رو برامون باز کرد و منم گفتم فرصت خوبی پیش امده الان بهش بگم که ببینم میتونه برام کاری کنه و از قانون درخواست استفاده کردم و گفتم لپ تناپم مشکلی براش پیش امده و تو تواین ارگان هستی برام کاری کن و با کمال خوش رویی و باکمال میل این کار رو برام انجام داد. اتفاق خیلی جالبیبود که برای گوشت خریدن من به اون کسی که فک کردم ملاقات کردم و درخواستم رو بهش گفتم.
برای تعویض شناسنامه و کارت ملیم نوبت گرفته بودم و شناسنامه تعویض کردن باید خودت عکس بگیری از عکاسی و باخودت ببریش. منم گفتم برم پیش بهمن دوستم که عکاسه و به بهمن فکر میکردم که سر راه دیدمش و گفتم اتفاقا اداشتم میامدم پیش تو و گفت رو عکاسی بشین الان من دودقیقه دیگه میام. و چون بهش فکر کردم زود سر راهم دیدمش اگه نمیدیدمش اون میرفت دنبال کارش و بخاطر من زود برگشت و کارمو راه انداخت
اتفاقات خوبی هرروز هرروز برایم پیش میاد یعنی هرورز برام یک اتفاق خوب پیش میاد، مخصوصا اگه تو سناریوم بنویسم حتما پیش میاد.
اتفاقات خوب در سال 97:
از خداوند تعالی میخواهم که در این مسیر پیشرفت های چشم گیری کنم و منو به جایی برسونه که از مال دنیا بی نیازم کنه و به هرچیز بزرگ و کوچکی که فکر میکنم و فرکانس میفرستم زو برایم پیش بیاد و فقط به رب تعالی عشق بورزم و این دفعه در شناخت دنیا و قوانین خداوند و شناخت جهان های موازی قدم بردارم.
از خداوند رازق میخوام که در این سال 97 به تمامی تصاویر جعبه آرزوهایم برسم.
خدایا شکرت بخاطر تمامی نعمت هایی که بهمون بخشیدی، شکرت بخاطر قوانین ثابتت،شکرت بخاطر وهاب بودنت بخاطر رزاق بودنت بخاطر عشق به بندهات.
و از آقای عباس منش و خدمات و تلاش هایش که برای تغییر زندگی ما انجام میدهد صمیمانه سپاس گذارم،
امیدوارم آقای عباس منش که هرکجا هستند سالم و سعادتمند و خوشبخت و ثروتمند باشند.
سلام، چه زیباست
من سال ٩6 دستاوردهای جدیدی بدست نیاوردم در واقع همه ی این نعمت هارو داشتم از همون اول، از زمان تولد فقط نمیدیدمشون همین!
الان میبینم
خدایا ممنونم که من میبینم، حس میکنم، میشنوم،بوی خوششون رو استشمام میکنم و در موردشون حرف میزنم.
خدایا من همه چی دارم همه چی،ممنونم!
استاد ممنون که چراغ هدایت شدید.
وقتی خودمون رو بهتر میشناسیم و رسالت حیاتمون رو درک میکنیم همه چیز برای ما معنا پیدا میکنه.
و دوست دارم این سال جدید بیشتر حس کنم و بشنوم و …
با سلام و تبریک سال نو و تبریک میلاد حضرت علی (ع) و روز پدر خدمت استاد ارجمندم و همه ی دوستان گرامی
از اینکه باز فرصتی دست داد تا بعد از مدتها نظر خودمو بنویسم خداوند را هزاران بار شاکرم.
هدف من از نوشتن ، مسابقه و جایزه نیست چون همونطور که استاد فرمودند همه ی ما با این کار خواه ناخواه برنده هستیم و فقط و فقط به خودمون کمک میکنیم که سال جدید را با مرور کردن اتفاقات خوب گذشته و برنامه ریزی برای اتفاقات بهتر در آینده شروع کنیم. راستش مدتها بود که میخواستم این کار را انجام بدم ، از استاد واقعا متشکرم که با طرح این سوال منو وادار کرد که بالاخره انجامش بدم.
من از اواخر سال 93 با استاد و دوره های شگفت انگیزشون آشنا شدم. اون موقع من واقعا تو دنیای تاریکی که خودم برای خودم ساخته بودم زندگی میکردم. هر روز من با غر زدن و نالیدن و شکایت از خدا شروع میشد و با گریه و حس بد به پایان می رسید . احساس میکردم تنها قربانی این زندگی و این دنیا من هستم . احساس میکردم در حق من بی عدالتی شده و هیچ کاری از من ساخته نیست و فقط باید بسوزم و بسازم تا موقع مرگم برسه . اما ته قلبم یه صدای ضعیفی بود که می گفت این حقیقت نیست امیدتو از دست نده . نمیدونم از کجا و چطور یه کلیپ انگیزشی از استاد به دستم رسید . با دیدنش فقط اشک می ریختم . همون کلیپ دریچه ای شد برای من به سوی نور. وارد سایت شدم از شدت هیجان نمیدونستم باید چکار کنم . شروع کردم فایلهای رایگان را دانلود کردن و دیدن . بعد از مدت کوتاهی چند قسمت اول قانون آفرینش را خریدم و کار هر روزم شده بود گوش کردن و گوش کردن . احساس میکردم اون حرفا از عمق وجود خودم میاد. خودم همه ی اون حرفا را میدونستم ولی انگار پرده های سیاهی گوشهای منو کر و چشمهای منو کور کرده بود . کلمه به کلمه ی حرفهای استاد را با جان و دل گوش میکردم و سیراب میشدم . اوایل تغییرات زیادی نبود ولی احساس من به معنای واقعی کلمه متحول شده بود . حس خوب امید ، احساس فوق العاده ی شکرگزار بودن از خداوند و احساس بی نظری که من میتونم شرایط خودم رو تغییر بدم . همین احساس خوب باعث شد بتونم در دوره ی هدفگذاری و بعد دوره ی عزت نفس شرکت کنم و با اشتیاق تمریناتش رو انجام بدم . اگر بخوام از دست آوردهایی که این دوره ها برای من داشت صحبت کنم به اندازه ی یک کتاب باید بنویسم ولی همین قدر میگم که به عنوان حسابدار در موسسه ای مشغول به کار شدم. خیلی سریع ترفیع رتبه گرفتم و شرایط طوری شد که مدیر مالی استعفا داد و من مدیر مالی شدم . حقوقم چند برابر شد . کارشناسی ارشد قبول شدم و با معدل 18 فارغ التحصیل شدم. چقدر اعتماد به نفسم بالا رفت و از همه مهمتر و شیرین تر ارتباط زیبایی که با خدا پیدا کردم .
نکته ی جالب اینکه هر وقت به سراغ فایلها و دوره ها میرفتم و احساس خوبم را با گوش کردن اونها شارژ میکردم اتفاقات خوب و مثبت سریع و پشت سر هم میومد و هر وقت بخاطر کنترل نکردن ورودی های ذهنم و توجه به ناخواسته ها از سایت و اون دوره ها فاصله میگرفتم جریان اتفاقات خوب متوقف میشد و یا حتی گاهی اتفاقات ناخوشایند پیش میومد. البته در تمام لحظات وقتی که نیاز داشتم حرفی را بشنوم که محرک من باشه فایل رایگانی از طرف استاد بر روی سایت قرار می گرفت و از طریق کانال مطلع میشدم و اون حرف ها و نکته های طلایی احساس خوب منو بهم بر می گردوند . از این بابت واقعا از خداوند و استاد عزیزم که الحق دست قدرتمندی از طرف خداوند هست سپاسگزارم.
در ادامه ی اتفاقات خوب ، سال 96 هم سال بسیار خوبی برای من بود. درسته به مهمترین هدفی که برای خودم تعیین کرده بودم که به دست آوردن سلامتی کامل بود نرسیدم و بیماری من که سالهاست با اون درگیرم از بین نرفت ولی احساس من در تمام مدت خوب و عالی بود و خودم کاملا میدونم که نرسیدن به اون هدف به خاطر خوب کار نکردن روی باورها و تمرکز نداشتن بر روی هدفم هست.
اولین اتفاق عالی در ابتدای سال 96 این بود که تونستم دوره ی عملی دستیابی به رویاها را خریداری کنم و با انگیزه ی وصف ناپذیری شروع به گوش دادن و انجام تمریناتش کردم . تا اواخر اردیبهشت همه چیز عالی پیش میرفت تا اینکه به خاطر یک سری باورهای غلط مخفی در وجودم وارد یک رابطه ی اشتباه شدم . آقایی که چند سال از من کوچکتر بود و در شهری بسیار دور از شهر من زندگی میکرد از طریق یک پروژه ی کاری مجازی با من آشنا شد. اون پروژه ی کاری انجام شد و من تمایلی به ادامه ی این ارتباط نداشتم ولی هرچقدر بیشتر سعی میکردم که از این ارتباط خارج شوم بیشتر درگیرش میشدم. از طرفی از فرکانس مطلوب خودم و دوره ها و فایلها دورتر و دورتر می شدم به طوری که واقعا نمیتونستم روی اهدافم متمرکز بشم. یکی از خصوصیات من که از بچگی با من بوده و هنوز هم هست و نمیدونم بخاطر کدوم باوراشتباهه اینه که با هرکسی ارتباط برقرار میکنم و چند روزی صحبت میکنم به من شدیدا وابسته میشه! و باید به زور و گاهی توسل به دروغ از اون رابطه خارج بشم. اصلا هم فرقی نمیکنه جنس مخالف باشه یا همجنس خودم.
خلاصه با اینکه بارها به طور جدی ازش خواسته بودم بهم پیام نده و دست از سر من برداره ولی هربار با گریه و زاری و التماس و اظهار تنهایی و بی کسی باز سر صحبت را باز می کرد و باعث می شد به خاطر دلسوزی باهاش صحبت کنم . مورد دیگه ای که باعث تعجب من میشد و شاید به خاطر باورهای من هست این بود که علی رغم مخالفت شدید من ، با اینکه وضع مالی خوبی نداشت و اینکه خودش میدونست شاید هرگز منو از نزدیک نبینه ، به شدت علاقه مند بود برای من هدیه های گرانقیمت بفرسته! از انگشترهای نفیس گرفته تا لباس و سرویس طلا و نقره و تبلت اپل و … که نمیدونستم به خاطر این موضوع باید خوشحال باشم یا ناراحت و همین مساله باعث پیچیده تر شدن این رابطه می شد. البته این موضوع یه باور خیلی خوب برای من ساخت و اون اینکه من آدم ارزشمندی هستم و باید خودم هم برای خودم وسایل خوب و گرانقیمت بگیرم . شاید تا قبل از اون با احتیاط خرج میکردم ولی الان به راحتی از هرچیزی که خوشم بیاد برای خودم و نزدیکانم میخرم و از این بابت خوشحالم . همچنان من هر روز از خدا میخواستم کاری کنه من از این رابطه ی بی هدف خارج بشم. تا اینکه دقیقا در روز 28 اسفند در حالی که داشتم فکر میکردم که با چه بهونه ای به این رابطه خاتمه بدم ، به طرز معجزه آسایی که فقط کار خدا بود و هربار یادش می افتم به قدرت بی انتهای خدا پی میبرم توسط ایمیل و سرویسی که من تا اون موقع هیچ اطلاعی ازش نداشتم به گالری گوشی ایشون دسترسی پیدا کردم و متوجه شدم که با چندین نفر در ارتباط هست و همین موضوع باعث شد بدون اینکه حرفی بزنه عذر خواهی کنه و برای همیشه اون رابطه تموم شد و من احساس کردم خداوند با دست خودش منو از اون زندان رها کرد. شاید بهترین اتفاقی که در سال 96 برای من افتاد همین بود که به خاطرش هر روز خدا را هزاران بار شکر میکنم.
اتفاق عالی دیگه تولد خواهر زاده ام بود. یه دختر ناز و شرین و سالم که در خرداد ماه به دنیا اومد و یک دنیا شادی و حس خوب برای ما به وجود آورد.
ماشین مورد علاقه ی پدرم را که مدتها بود میخواست برایش خریدم.
اتفاق خوب دیگه سفر ما به شمال و مشهد در شهریور ماه بود که خاطرات خوبی برای من و خانواده ام ساخت.
حقوقم افزایش پیدا کرد به طوری که حدود پنج برابر سالهای قبل تونستم پس انداز داشته باشم.
آرزو کردم یکی از همکارام که کمی رو مخم بود از محل کارم بره . ایشون باردار شدند و در سال جدید ایشون را نخواهم دید. حتی 2، 3 نفر دیگه که از لحاظ فرکانسی با من متفاوت بودند هر کدام به دلایلی از موسسه ی ما رفتند.
اتفاق بسیار عالی دیگه اینکه در اواخر شهریور ماه تو قرعه کشی سایت اسم من دراومد و تونستم دوره ی روانشناسی ثروت 1 را با تخفیف 40 درصد خریداری کنم اما به خاطر درگیر شدن در حواشی و اون مسائل که قبلا گفتم تا جلسه ی 10 بیشتر پیش نرفتم و ادامه اش ندادم.
تونستم به خانواده ی نیازمندی کمک هرچند ناچیزی کنم و هم اونهارو خوشحال کنم و هم خودم از احساس بسیار خوبی سرشار بشم.
اتفاق بسیار بسیار خوب دیگه اینکه امسال خدا را در درون خودم و به یه شکل جدید شناختم و حس کردم. بسیار شبیه اون تعریفی که استاد از خداوند ارائه میکنه و من قبلا در مورد این تعریف مقاومت شدید داشتم و نمیتونستم بپذیرمش. اما هرچقدر مقاومتم کم شد و سعی کردم حرفهای استاد را باور کنم خدا را بیشتر دیدم و حس کردم و معنی توحید را تازه الان دارم متوجه میشم. تازه این موضوع رو کشف کردم که وقتی اتفاقی میوفته بدون اینکه بترسم یا نگران نتیجه اش باشم فقط کافیه به خدای درونم پناه ببرم و بابت نتیجه ی عالی که خدا برام به وجود میاره از صمیم قلب سپاسگزاری کنم و همون موقع اتفاقات عجیبی پیش میاد که واقعا متحیر میمونم.
با تمام وجود ایمان دارم که سال 97 برای همه ی ما سال بسیار بسیار خوبی خواهد بود.
اولین هدف من در سال 97 تمرکز صد در صد روی سلامتیم هست و با خدایی که در درونم شناختم و باورهای قدرتمندی که برام به وجود آمده شک ندارم که در چند ماه اول سال به این خواسته ی دیرینه ام می رسم.
در باشگاه بدنسازی و کلاس آموزش شنا ثبت نام میکنم و ورزش و رقص را که خیلی بهشون علاقه دارم با جدیت دنبال میکنم و در این زمینه ها پیشرفت شگفت انگیزی دارم.
امسال بالاخره گواهینامه رانندگی میگیرم.
در اولین روزهایی که دانشگاهها دایر شدند به دانشگاه محل تحصیلم میروم و مدرکم را که 2 سال است از دانشگاه نگرفته ام میگیرم.
سرمایه گذاری مورد نظرم را انجام می دهم.
دوره ی روانشناسی 1 را با جدیت تمام از اول شروع میکنم و به پایان می رسانم.
به ایده ای که چند روز پیش به ذهنم رسید در مورد ایجاد کسب و کار شخصی می پردازم و به هدف نهایی این ایده میرسم.
خانه ی مورد نظرم را با تمام وسایل درونش میخرم.
خودروی مورد نظرم را می خرم.
با شخصی با خصوصیات مد نظرم آشنا میشوم و یک رابطه ی رویایی میسازم.
حداقل 2 مسافرت عالی خواهم داشت.
کمک های خیرخواهانه مورد نظرم را انجام خواهم داد.
خداوندا! کمک کن تا ” باور” داشته باشم که آن سلامتی، آن ثروت، آن رابطه عالی ، حق الهی منست و من میتوانم “به آسانی” در این راه موفق شوم . زیرا تا زمانی که خواسته ام را “باور” نکنم به نتیجه ی دلخواه نمیرسم.
امروز قدر زندگی را بیشتر میدانم. زیرا زندگی بوی عشق، طعم محبت و رنگ آبی آسمان را دارد و من در مسیر رسیدن به اهدافم گام بر میدارم و ایمان دارم موفقیتم حتمی است.
خداوندا! سپاسگزارم ، سپاسگزارم ، سپاسگزارم…
با سلام خداقوت
سال نو بهتون تبریک میگم به استاد عزیز همه همکارای عزیزشون و دوستان همدارم با خداوند و شما حتمآ به رویاها میرسم
سال نود شش بی نهایت عالی بود خیلی
خوب و همه از شغلم شروع شد و این دیگ استارت نقاط عطفی بود ک در زندگیم بود
1..شروع کار
2..استارت دوباره جلسات بهبودی در محل کار
3.. آشنای با دوستان عالی و تجربه کار با افرادی ک از شهرستانهای دیگ بودن با فرهنگ و اداب اجتماعی
4..تجربه کار پایپینگ ..جوشکار ارگون و برق
5.. وهمه چیز از اینجا به بعد شروع شد ان هم وقتی ک دوستی کتاب راز رو بهم داد با خوندنش همچیز تغییر کرد
و شروع کردم به تمرین کردنش و نتایج ریز درشتی گرفتم و ایمانم قوی شد اما کافی نبود ک بعدآ بهتون میگم چی شد
6..خرید عینکی ک 4 سال پیش دوست داشتم بگیرم و با استفاده از تکنیکهای کتاب راز خریدمش
7.. تغییر شرکت ب جای عالی تر شرکت بهتر با امکانات رفاهی بهتر
8..پرداخت بدهی ها ک فقط سه میلیون دیگش مونده ک چتد دقیقه بیش تماس گرفتم و زمان خواستم برای پرداخت کردنش ک میدونم خداوند زودتر از من مسیر رو هموار میکنه تا من بهش برسم و پرداختش کنم.
9..مصاحبه با فراد موفق در شغلی ک قصد داشتم پیمانکارش بشم جرعت و اعتماد بنفس پیدا کردن از اینکه در مورد خواستهام با دیگران صحبت کنم
10.. همه چیز از اینجا شروع شد رفتم پیش دوستم نمیدونم چی شد ک در مورد فیلم راز و کتاب راز با من صحبت کرد منم تائید کردم با هیجان تجاربم رو بهش گفتم و اون ی سایتی رو به من معرفی کرد ک چند سال پیش ی کلیپ انگیزشی ازش دیده بودم و با بی میلی کلیپ رو حذف کردم و گفتم بابا ایرانیا هم بدام کلیپ انگیزشی میزارن کلیپ انگیزشی یعنی اریک توماس و لوس براون بقیش داستانه ..اما با اون حال نمیدونم چی شد ک این سایت رو قبول کردم و چون از اینترنت ایمیل ایمجور چیزا در دسترس نبود بقیه کارا رو خودش انجام داد مثل ثبتنام و..
به هر حال تو اون سایت ثبتنام کردم فایلهای رایگان رو در کانال تلگرام دانلود کردم و به حرفهای دوستم گوش دادن مو به مو اجرا کردم شبانه روز گوش دادم شبانه روز
وواخر هر هفته بیست کیلومتر میرفت تو اوج گرما عسلویه کنگان ک فقط افرادی ک اونجا کار کردن و استاد عزیز میفهمد معنی گرما و شرجی یعنی چی
میرفتم و دوستم بهم کمک میکرد با شوق میرفتم اخر شب برمیگشم و این دستاورد بزرگی بود دستاوردی ک توی اون سایت عایدم شد سایت مقدس عباسمنش داد کام. خداوند را خوب شناختم کم کم پله پله ولی بسختی باورهای سخت رو از ذهنم پاک کردم
وقتی ی فایل گوش میدادم تکرارش باعث میشد بهتر درک کنم و فایل بعدی شک تردید ها رو از بین میبرد و سوالات قبلی رو جواب میداد
11..دوستان از اون به بعد دیگ دستاوردها بی نهایته بی نهایت وامی ک پنج سال بود برای دوستم گرفته بودم و اون پرداخت نمیکرد رو با ی تمرین ساده بعد از یک ماه ک با اشنا شده بودم پرداخت شد چقدر خوشحال بودم و به دوستم گفتم خیلی رومانتیک بود بغض کرده بودم شبها همه خواب بودن کتاب میخوندم .صبح زود سر کار میرفتم شب و روز فایل گوش میدادم و تمریناتی ک قراربود انجام بدم انجام میدادم قرار بود شهریور ماه یک میلیون پس انداز کنم ک چهار میلیون پس انداز کردم خیلی لذت بخش بود هر روز معجزات رو با دوستم در میون میزاشتم و تمریناتی رو ک میگفت انجام میدادم
12.. ی بیزینس ک سال 94 استارت زده بود رو دوباره استارت زدم و اینبار خیلی عجیب نه تو شهر خودمون تو شهر کرمان اصلآ نمیدونم چطوری این ایمان ووتوکل در وجودم جوش میزد ک بلند شو و حرکت کن با اینکه پس اندازم فقط دو میلیون سیصد مانده بود ولی به قول ارنولد با جیبی خالی و قلبی پر از ایمان وارزو و رویا حرکت کردم
13..ی لپ کوچولو خرید
14.. ی موتور هوندا داشتم صد رحمت به یاماهای استاد
فروختمش 400 استاد موتور شمارو دزدیدن ولی روی موتور من ی مولی میزاشتن ک برم ی جایش رو درست کنم ک بتونن حرکتش بدن چون غیر از خودم کسی نمیتونس روشنش کنه یا حرکتش بده ?
15..وقتی راه افتادم سمت کرمان قبل از من خداوند قلبها رو کرده بود مسیر رو هموار کرده بود دوستان ی خونه کامل شش ماه دستم بود بدون ی قرون کرایه
16..ستارت کارم شروع جلسات کاریم و تمرینات نتایج عالی
17..مطالعه کتابهای ک قدرت ایمان و توکل را زیاد میکرد
18.. دوری از افراد منفی ی رابطه وابستگی رو ترک کردم پایان تلخی داشت خیلی بد ولی (ی پایان تلخ بهتر از تلخی بی پایان است) با این باور بیخیالش شدم و چند مدت پیش خبردار شدم ک ازدباج کرده من بخشیدمش و براش ارزوی خوشبختی سلامتی و سعادت میکنم این رو از صمیم قلب براش ارزو میکنم ????
19..کسب کاری در کنار تجارتم داشتم ک خیلی شرایط سخت و باورهای محدود کننده افرادی رو شبانه روز میدیدم ک از باورهای کمبود لبریز بودند و من همش میگفتم ک این شرایط برای تمرین منه برای اینکه من تمام باورهام رو تست کنم همه شش ماهی ک اونجا بودم هندسفری تو گوشم بود و تمریناتم رو مرور میکردم خدایا ازراین بابت از تو سپاسگذارم
20..دیگ چی گیج شدم هوووو از این همه روابط سالم دوستان عالی راستی ی سوئیت کامل با تمان امکانات کامل اونم رایگان رایگاناااا نمیدونم چی بگم خدایا شکرت من تو این سالی ک گذشت مخصوصآ شش ماهی ک با سایت اشنا شدم و تو رو شناختم دیگ برای غیر از اشک نریختم مابین خودم خودت کسی رو نزاشتم خدا خدا
21.. دوستم من با ی ایمیلی ثبتنام کرده بود ک نه خودش یادش بود نه به من گفته بود اما بعد از ی مدتی با خانم فرهادی تماس گرفتم و با ی ایمیل جدید وارد شدم و حالا سه ماهی هست ک توسایت میام خدایا شکرت شکرت شکرت
سال نود شش سالی رویایی بود
مطمعنم ک 97 کهکشانی خواهد بود کهکشانیاااااا
خدایا سپاسگذارم سپاسگذارم سپاسگذارم
.استاد با تو خدا رو شناختیم فیلمهای ک از دارای مالیت برامون میزاری عشق میکنم پر انرژی انگیزه میشم
طول عمری باشه فلوریدا میبینمت ?? جزی از خواستهامه خواستها
سالی از باورها وونتایج فوق العاده براتون ارزو میکنم .حق نگهدارتون
بنام آفریدگار عشق…
سالها بود که چشمان غم زده ام ساعت ها به دور دستها خیره میشد، چشمانم در جست و جوی خدایی بود که به فاصله یک خدا برایم دور بود … سنگینی حسرت در عمق جملاتم به وضوح حس میشد… ساعت روی دیوار زمزمه گر دقایقی بودند که هنوز زندگی نکرده بودم و وسعت خیابانهای شهر یادآور مسیرهای منتهی به اهدافی بود که تا بحال طی نکرده بودم… در سکوتم، بی قراریهایم را فریاد میزدم…هر از گاهی خوشبختی را در لابه لای کتابهای انگیزشی میجستم، چندی بعد سردرگم از راه های پیشنهادی نویسندگان، در گوشه ای بلاتکلیف می ماندم، و من بودم و آرزوهای دور و درازم…
با این وجود میدانستم که حقیقتی است نهفته در من و خدایی وجود دارد که از رگ گردن به من نزدیک هست…
با وجود اینکه من به تازگی و حدودا نزدیک به دو ماه هست که با جناب آقای عباسمنش و دوستان عزیز آشنا شدم، دستاورد سال 96 را بدست آوردن حس ناب آرامش در سرتاسر وجودم و باور خداوند به عنوان یگانه حمایتگر، تنها منبع مطلق خیر تا ابدیت میدونم …
برای سال 97 برنامه ها و اهدافی دارم که قصد دارم با حمایت خداوند عملیشون کنم… با توجه به اینکه به تازگیا به این خانواده بزرگ ملحق شدم و تا بحال از از فایل های رایگان وکتاب رویاهایی که رویا نیستند بهره مند شدم، میخوام به لطف خداوند در سال جدید دوره های عزت نفس و عشق و مودت رو تهیه کنم ، تا بتونم روی عزت نفسم کار کنم ، و چون میخوام در این سال همراه و همدم زندگیم رو بدست بیارم میخوام از دوره عشق و مودت که حاوی راهنمود های استاد عزیز بهره مند شوم…
با یاری خدا قصد دارم خودم را برای برگزاری نمایشگاه نقاشی انفرادیم آماده کنم …هدف دیگری که دارم این هست که در سال دید درآمدم رو به سه برابر برسونم…
در سال جدید برای استاد عزیز و خانواده بزرگمون سلامتی و لمس موفقیت رو میخوام…
قسمت سوم:
شریکم واقعا واقعا کاردان وعالی بود خیلیییییییی زحمت می کشید ضمنا منی که مثل مرد کار می کردم و همیشه در همه کارهای وارد بودم خیلی سخت بود که خودم را کمتر تصور کنم و ببینم و ماشاله دوستم این طوری بود و خیلی کمکم می کرد، کارهای سخت تا الان هم مال ایشان است و کارهای راحتتر مال من است ، این همان خداوند مهربان من است ، قسمت عصرها هم مخصوص آقایان بود و آقایی مدیر آنجاست که خیلی پسر خوبی است خیلی خیلی زیاد و هر چی که ما بگوییم گوش می کند و خدا از آقایی واقعا کمش نکند و این هم بازم رحمت خدا است، رحمت الهی واسع است و شامل هر چیزی میشود «وَرَحمَتِی وَسِعَت کُلَّ شَیء» ، خلاصه باشگاه راه افتاد و هر کاری را که لازم بود 80 درصدش را انجام دادیم و باشگاه باز شد، از روز اول مشتری ثبت نامی داشتیم و تا همین امروز هم هر روز حداقل حداقل یک ثبت نامی داریم ، خدای من کجاست خدای من همین جاست، ناامیدی قاتل صاحب خویش است پس از شرک به خدا، هیچ گناهی بزرگتر از یأس نیست،خدای من است که یکسره مرا راهنمایی می کند خدا را شاهد می گیرم که اگر واقعا این سایت نبود من با خدا آشنا نمی شدم من توسط استاد بود که خدای یکتا را شناختم من فقط می دانستم خدا کسی است که اگر زیاد بهش فکر کنم دیوانه می شوم به من گفته بودند خدا وایساده بری آن دنیا حسابی عذابت بده که چون یک تار مویت از زیر روسری معلوم بوده ، خدا تو خدایی است که تو را یکسره عذاب میدهد که چرا دروغ گفتی چرا وچرا و چرا؟ حالا دلم می خواهد به همه آنهایی که اینها را به من یاد دادند بگویم آن خدای شما کجاست که شما را از همه جا رونده و بدبختتان کرده است ، این خدای مهربان من است این خدای مجیب من است که عباس منشم به من یاد داده و او را به من شناسانده است. باشگاه راه افتاد فقط با رحمت خداوند و از فضل خداوند ، شریکم بسیار زیاد فرکانسش به من نزدیک است این مدتی که با هم قهر بودیم هر دو بسیار تغییر کردیم برایم عجیب بود که ما این چند سال با خود چه کرده ایم شاید حدود 80 درصد با هم هم فرکانس هستیم و این همان چیزی بود که من از خدای خود خواسته بودم. اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْأَسْمَاء الْحُسْنَی[15]
«خدایى که جز او معبودى نیست [و] نام هاى نیکو به او اختصاص دارد.»
این قدر از این جور اتفاقات خوب دارم که بگویم که نگو ولی ترجیح می دم همین یک مورد را فعلا بگویم امید به رحمت خدا برایمان باید بی پایان باشد. به نظر شما این همه اتفاقی بوده است یا از باورهای درست من و خدای مهربانم که این قدر کمکم کرده است:
دوستانی بسیار خوب که دارم و قبلا نداشتم.
شرکایی به این خوبی از هر نظر و فهمیم.
بهبودیم با این شرایطی که دارم و از پس خرجهای خودم راحت بر می آیم.
همه همه شاگردان از باشگاه ما راضی هستند خیلی زیاد ومی گویندا نرژی اینجا خاص است.
هم فرکانس بودن شرکایم.
با این شرایطم پا به پای شرکیم کار می کنم .
می توانم خوب مربیگری کنم بیشتر با زبانم و کسی هم متوجه بیماری من نشده است و خیلی هم دوستم دارند.
خیلی خیلی زیاد چیزهایی که می خوام بگویم واقعا زیاد هستند و وقتش را ندارم که همه را بگویم و ضمنا یک سری اتفاقات عالی در شرف اتفاق افتادن است که عالییییییییییییی هستند و من ازخدایم اینها را خواسته بودم وقتی کامل انجام شد جدای از مسابقه براتون تعریف می کنم خودم که دارم ازرحمت خدایم شوکه می شوم.
در چند قسمت نوشتم چون از مسابقات قبلی فهمیده بودم که باید در محدوده خاصی بنویسم و من تیکه تیکه نوشتم.
خواسته های سال 97:
راستش با آگاهی نوشتم و زیادهستند من چند تایی از آنها را می نویسم :
داشتن باشگاهی تمام وقت بانوان- خرید یک ماشین صفر – ثروت زیاد- رسیدن به عشقی که عالی از همه نظر باشد – خداشناسی بیشتر – این قدر ثروت داشته باشم که راحت هر محصولی از استاد را بخرم- بازم هر روز در حال یادگیری نکات جدید باشم- زبان انگلیسیم فول بشود و برای این کار هر روز باید کم کم طبق برنامه ام پیشرفت کنم- خودشناسی بیشتر و شناخت بیشتر احساساتم – روابط عمومی ام را بهتر کنم یعنی همان ارتباطات-
خدا جونم شکرررررررررررت