توجه به داشته ها، راهِ رسیدن به خواسته ها - صفحه 39

2649 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    Arezu Moradii گفته:
    مدت عضویت: 2779 روز

    سلام به استاد عباسمنش بزرگوارم

    و تمامی دوستانم در سایت

    خدای بی همتای من سلام

    این روزها تازه متولد شدم ، نوزاد چند روزه ام

    و

    خیلی نیاز دارم به تو

    به تویی که خالق منی و رب العالمینی

    تازه می خواهم راه رفتن را بیاموزم از تو

    می خواهم این بار تو دستم را بگیری و مرا راه ببری ، یادم بدی کلمه به کلمه عشق الهی رو

    هستی ام را تو بساز

    تو وجودم را پرکن از عشق و یقین الهی ات

    من تازه چشم باز کردم به دنیایی که از آن توست ، دنیایی که خالقش فقط تویی

    من نوزاد تو هستم ،

    اگر لحظه ای دستم را رها کنی و منو به حال خودم بگذاری معلوم نیست چه به سرم بیاد

    دوست دارم با تو بزرگ بشم

    دوست دارم روزهای نخستین رو با تو جشن بگیرم

    تو دستم را بگیر و به هرجا میروی ببر

    خدا جانم ،

    حالا که دوباره متولد شدم مرا بینا کن و از شر شیطان پناهم بده

    بگذار جز صدای تو در گوشم نپیچد

    گفتی همه چیز و همه کس می شوی برایم ،

    خودم را به تو می سپارم ، تو برایم مونس شو ، دوست و رفیق دانا و مهربان شو

    حالا که تازه متولد شدم

    تو حرف زدن یادم بده

    بنده خالص و بی شرک و ریا بودن یادم بده

    تو یادم بده

    راه درست و مستقیم را یادم بده

    تو راه روشن رسیدن به خودت را نشانم بده

    بگذار در حرا بمانم

    برای یک عمر با تو خلوت کنم !

    نگذار لحظه ای از تو غافل بشم ، من مسیر را نمیدانم اگر تو را گم کنم در این شلوغی ها نمی دانم چه بر سرم می آید

    من نام تو را بر گردنم آویزان کردم تا نشانی ات را فراموش نکنم ،

    توهم مرا رها نکن و همه جا با خودت ببر …

    “””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””

    ساده میگویم اما از صمیم قلبم مینویسم :

    امسال دوباره متولد شدم

    بینا شدم

    این بار به عشق خدا چشم باز کردم

    دهم فروردین تولدم بود

    تولد دوباره

    امروز نوزاد نوپا هستم

    و خودم را به خدا سپردم تا خودش مرا راه بیندازه در راه مستقیم

    سالی که گذشت سالی پر از اتفاقات غیر قابل پیش بینی بود

    خدا را صدا زدم

    خوب جوابمو داد

    استادانی برایم فرستاد

    گفت : برای رسیدن به خاسته هات باید خودت رو به من بسپاری

    گفتم : پروردگارم تمام موانع را از سرراهم بردار

    ازش سپاسگزاری کردم و سپاسگزاری کردم

    موانع رو از سراهم برداشت

    چشم باز کردم دیدم از نزدیکترین افراد زندگیم جدا شدم

    گفت : اگر میخواهی با من باشی و من با تو باید از وابستگیهات جدابشی

    دیدم تمام خانه ام پر است از وسایل

    لباس و ظروف و پر از وابستگیها

    و ذهنم پر از حرفهای پوچ

    دیدم جایی نگذاشتم برای حضور خداوند در زندگیم

    دیدم گوشم پر از صداها و نجوای شیطان است

    یاد گرفتم باید ببخشم

    بخشی از وسایل و لباسهامو بخشیدم و دور کردم از خودم

    ذهنم را پاک کردم

    تمام تلاشم رو کردم خودم رو دور کنم از وابستگیهام

    چشم باز کردم دیدم هیچ کدوم از اون وسایل رو ندارم

    همه رو سپردم به خدا

    خودم رو سپردم به خدا

    دیدم در یک چار دیواری کوچک با خدا خلوت کردم

    منم و خدا

    دیدم چقدر زود موانع را از سرراهم برداشته

    چه قدرتی

    چه پروردگار دانا و توانایی …

    دو روز پیش که تولدم بود دیدم چه افراد باایمان و زیبایی برایم پیام تبریک میفرستند

    دیگر خبری از اون افراد در سال گذشته در زندگیم نیست!!!

    چقدر زود خدا دوستانم رو هم عوض کرد

    کسب و کارم رو هم به خدا سپردم

    برایم نشانه فرستاد

    راهنماییم کرد

    دیدم هنر رو سالهاست که درونم نهاده

    دست به قلم شدم

    همان قلمی که خودش در قرآن به آن قسم خورده

    کانال زدم و کارم رو شروع کردم

    پستی و بلندی هایی داشت اما خوب پیش رفت

    در عرض چندماه پیشرفت کردم

    دید دارم آموزش میدم با روشی جدید و زیبا

    با یک خودکار ساده و فایلهای آموزشی دارم زیبانویسی با خودکار رو آموزش میدم

    یک خودکار بیک آبی شد تمام سرمایه من !

    رونق کار رو هم به خودش میسپارم

    گفت: از کلام تو بر تو حکم میشود

    آنچه بنویسی و مکتوب کنی رخ میدهد

    و حالا که این را مینویسم چندمین دفترم را تمام کردم و هروز چندین صفحه از خاسته ها و داشته هایم را برای خدا مینویسم

    مینویسم و مینویسم تا رخ دهد

    چون میدانم خدا هست و خدا هست و خدا هست…

    ” آرزوی عزیز و دوست داشتنی تولدت مبارک “

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  2. -
    کاناز دستام گفته:
    مدت عضویت: 3341 روز

    باسلام به خدا و استاد خوب و دوستان عزیزم در این مسیر الهی

    عزیزان اعتراف میکنم که سوال مسابقه در عین سادگی خیلی سخته چرا که باید تمام اتفاقات خوب و.

    نشانه های خوب را به چشم بیاریم و بنویسیم و خداوند را بسیار سپاسگزارم که الان که دارم به آنها بفکر میکنم آنقدر زیاد هستند که

    خیلی هاشون در مجال این دیدگاه نمی گنجند .

    عزیزانم اول از هر چیز بهتر است همین جا یه آگهی تبلیغاتی از خودم بنویسم چون مدتها. پیش بود میخواستم ابن کار را بکنم ولی هر بار با اومدن یه مسئله ای کمی به فراموشی سپرده میشد البته در محل کارم شفاهی یه چیزایی از خودم میگفتم که همکارانم هم با لبخند مرا تائید میکردند و هم به شوخی می گذراندن ولی همینجا از این فرصت استفاده میکنم و خصوصیات خودم را مینویسم حالا میخواهید بگید دارم جلب توجه میکنم یا اینکه باور میکند که حقیقت دل خودمه ،

    میل میل خودتونه

    بهر جهت من دختری هستم خیلی مهربان و وظیفه شناس ، با سنی بالا که البته کوچکتر از سنم نشون میدم و چهره ای زیبا که به دل هم می شینم

    ( اینو دیگران گفتن ) با قدی کوتاه

    خیلی دلم میخواد به کسانیکه دوست دارم و نیازمندن کمک کنم . حتی تا مدتی پیش که در محل دیگری کار میکردم ، پشت پنجره محل کارم خرده نونای اضافی را بجای ریختن تو نون خشکه ها برای گنجشکا ریز ریز میکردم و میریختم پشت پنجره و اونا نوش جان میکردن

    بعضی از همکارا هم از من تقلید میکردن و کلا”در برخوردهای اول همکارا و یا حتی

    غریبه ها یه جورایی از من

    الگو برداری میکنند مثلا وقتی فرق چپ میزنم و یا موهامو قهوه ای روشن میکنم می بینم روی همکارم یا حتی غریبه ای اثر گذا شتم و روز بعد اونا رو هم مدل شکل و موی خودم

    می بینم و از حرفا و نکاتی که میگم دیگران اونو دیکته میکنن و همونو بکار میبرن البته این کارها باعث افتخار منه که بطور مثبت روی دیگران اثر میزارم . ماشین نویسی هستم با سرعت تند

    البته اشتباه هم میزنم ولی دستم هزار ماشااله سرعتش خوبه و میتونم چند صفحه را در چند دقیقه تایپ کنم 4 سال دیگه هم بازنشست میشم که از خدا میخوام همین فردا

    موجبات رهایی مرا خودش آماده کنه تا در این سال نو براحتی به اونچه که میخوام برسم .الهی آمبن

    و در آخر تبلیغات خودم

    دلم میخواد کسانیکه از من کمک میخوان را نه آنطور که به من وابسته شون ولی یه جورایی ساپورت کنم و شادشون کنم . ضمنا”همیشه از توی دید بودن بدم میاومده چه .اون موقه که توی دبیرستان بودم و چه الان که سنی ازم گذشته و کارمند اداره هستم .

    من هنوز روی باورای خودم کار نکرده بودم. اون موقه ها فکرکنم خرداد یا تیر 95 بود خانمی نیازمند

    می اومد پیش من که البته هنوز هم میاد یه روز به من الهام شد که بابت بدهی که دارد مقداری حدود 100000 تومن کمکش کنم و.احساس خوبی داشتم از طرفی قرار بود بخاطر کسری سنوات رسمی شدنمون که حدود 30000000 تومن بود که طی شکایتی که از طرف یکی از همکارام به نمایندگی از طرف همه پرسنل طلبکار به دیوان عالی وشکایت از شهرداری بخاطر کسر حقوق در 8 یا نه سال از ما ، ارسال شد ، دیوان رای نهایی را به ما پرسنل شهرداری داد البته اون موقع من زیاد مطمئن نبودم که میتونیم بزودی این پولو دریافت کنیم خلاصه کارها روال خودش رو طی میکرد و البته من هنوز بدرستی به الفبای باوراهم نرسیده بودم . البته اینرا میدونستم که در ضمیرناخوداگاه میشه هر بذر خواسته ای را کاشت و با تلقین به خود اونو هر جور که بخوایم به عمل آوریم ولی هنوز چبزی از باورا بدرستی الانم نمیدونستم .خلاصه چند ماه بعد در آذر 95 قرار شد اون 30 میلیون تومن که ما فکر میکردیم 20 میلیونه هرماه بصورت اقساط در 10 قسط به ما داده شود و داده هم شد وخداوند را صد هزار مرتبه شکر گزارم که این اون نویدی بود که خدا به دل من انداخت که البته اون موقع از مقدارش بدرستی اطلاع نداشتم و در ابن نزدیک به یکسال حقوق من 6 میلیون تومن در ماه بود.بعد در بهمن سال 95 روی باور دو برابر شدن حقوقم کار کردم و یکی دو ماه روی تکرار جمله بلند بالایی کار کردم حتی یه بار حقوقم به 12 میلیون تومان رسید ولی بعد دوباره همون روند 6 تومن شد تا اینکه به جایی دیگه منتقل شدم و در اونجا چون من و همکار دیگرم این مقدار حقوق میگرفتیم باعث تعجب همکارام شده بود .بعد از مدتی هم تکرار این باور را کنار گذاشتم چون هم برایم خسته کننده شده بود وهم جای جدیدی که در اونجا کار میکردم کمی براش مشکل بود که مبلغ حقوق ما دو نفر را با این مقدار پرداخت کند و فقط یکی دوماه آخر پرداخت این مبلغ بعهده محل جدید کارم شد .

    سال 95 بود و تازه داشتم با استاد عزیزمون آشنا میشدم روز 21 ماه مبارک رمضان بود بعد از نماز صبح نیت کردم که خدایا چه باوری برای ثروتمند شدن داشته باشم و.چشمامو بستم همون موقع خودمو در تصویری دیدم که داشتم حرف میزدم و صدا بود . بعد برای

    همسر الهی ام نیت کردم و باز تصویری از

    نشونه ای دیدم . اون موقع نمیدونستم که اینها الهاماتی هستند که باید حتما به اونا عمل کنم حتی همون موقع یه باورایی ساختم برای این الهامات و کمی هم تکرار میکردم ولی مطمئن نبودم این کاری که دارم انجام میدم تا چه حد درسته و به عبارتی خودمو لایق این الهام. نمیدیدم و یا بدرستی ازش سر در نمیاوردم.

    و دلم میخواست از کسی سوال کنم و.جواب درستی به من بدهد و.مرا از این سردر گمی نجات دهد تا اینکه اونو در مهر ماه

    سال 95

    در یکی از دیدگاهها عنوان کردم که آیا باید به هر باوری عمل کرد و بعد گفتم خوب این یه الهام بود برای من و دوباره در دیدگاهم .نوشتم آیا باید به هر الهامی عمل کرد و.دوستان جوابایی دادن ولی جواب

    درست تر را از استادم گرفتم که گفت باید به هر الهامی عمل کرد حتی اگه ظاهرش بد باشه ولی یه حس خوبی درآن وجود داشته باشه بعد من دوباره شروع کردم به ساختن باور قدرتمندی از این الهام و عجیب اینکه به شکر خدای وهاب

    نشونه هاشو از تلویزیون میدیدم که انگار به من میگفت تو همینو میخوای دیگه و هنوز هم دیدن این نشونه ها با سپاس فراوان از خدای رزاقم در اطرافم مثل روز برایم روشن میشه از وقتی که به یاری خدا در این مسیر قرار گرفتم یادمه 94/10/16 یه لوح قرآنی حک شده سفارش دادم از اسماء خدا و همراه با اون یه سی دی از استاد فکر کنم همون فایل سه برابر کردن درآمد دریک سال که در ویلای خودش گرفته بود برای من فرستاده شد ولی کیفیت صدا اصلا خوب نبود و.زیاد اونو جدی نگرفتم چون جملات واضح نبودن و.تعجب کردم من لوح قرآنی سفارس دادم برای رسیدن به

    خواسته هام ولی همراش این سی دی رسیدن به ثروت بود و.اون موقع به خاطر باورای غلطم زیاد هماهنگی بین این لوح حکاکی شده قرآن و سی دی ثروت

    نمی دیدم در صورتیکه این یه نشونه از خدا برای من بود که در مسیر ثروت بیافتم و.من

    کم کم به این مسیر پر ارزش وارد شدم و با خرید فایلا وکار کردن روی خودم

    روی باور لایق بودن و با ارزش بودن کار کردم و هدایایی گرفتم روز تولدم یه سکه رب بهار به اضافه هدایایی دیگه ، روز زن هدایایی دیگه با مراسم خاص این روز حتی همین اول سال نو ساعت 10 هم پاداش آخر سال گرفتم ، بیشتر از سالای قبل و هم اینکه روز 29 ساعت 10 صبح ما در محل کار بودیم و اتفاقی برام افتاد که هر چند هنوز صبحونه نخورده بودم و از این بابت کمی خسته بودم ولی کاری پسندیده را برای کل پرسنل انجام دادم که در این چند سال عمرم در اداره انجام نداده بودم و اونو یه نشونه عالی از رسیدن به بزرگترین خواستم در این مسیر دیدم وخدا را سپاسگزار شدم بخاطر این نشونه و همه فراوانی نعمت و

    نشونه های عالی و ارجمندش که در این مدت برای من فرستاده شد و باز هم ادامه دارد .

    چندی جلوتر هم

    یکی از همکارام آقا سعید برای پشتیبانی از من میگفت اگه من یه روز

    ( فامیلیمو میگفت ) نبینم نمیشه و خلاصه خوابایی که هر کدام از ساختن باور لیاقت و خوش شانسی به من پیام میدادن ، همه و همه این اتفاقات ریز و درشت دست بدست هم دادن و حکایت از باور با ارزش بودن من میکردن که با سپاس فراوان از خدای منان و استاد خوبم عباس منش که دستی از دستان خدا در این راه اس هنوز هم ادامه داره

    و.اما در سال 1397 از خدا میخوام به اونچه که ازش خواستم برسم و ثروتی بی حد و حساب به من بدهد که به هر که خواهم بیشتر و بیشتر ببخشم و آرزو دارم که بزودی زود مستقل شوم چون سن بالایی دارم و در حال حاضر با خانواده زندگی میکنم و با باورای غلط و تضعیف کننده مادرم که همیشه میگه تو چه جور میخوای فردا تنها زندگی کنی دست و پنجه نرم میکنم دلم میخواد اونقد ثروتمند شوم که بتونم برای نیازمندان خصوصا کسانیکه از کمیته امداد یه حقوق ناچیزتر از ناچیز میگیرن کمک کنم طوریکه مجبور نشن دیگه گدایی کنن و دستی، پیش این و اون دراز کنند چون ما که اینقدر ادعا میکنیم که فقط باید از خدا بخوایم و باور داشته باشیم که میتونیم به اونچه که میخوایم برسیم حالا حالا ها باید روی خودمون کارکنبم تا در وجودمون نهادینه بشه و باید باورهای قوی را تکرار و تکرار و تکرار. کنیم . پس خدا به داد این

    متکدی ها برسه که اصلا چیزی از این باورها و تکرار و خدای درون نشنیدن و اصلا َ” نمیدونن چی به چیه .

    باری دلم میخواد هر چه زودتر از این خانه مادری بدر آیم پدرم که 23 سال است به رحمت خدا رفته و.مستقل شدن برای من آرزویی شده البته یکی دو سال است که اصولا دلم میخواد از ایران برم به کشوری که با هدف بزرگم و خدمت بزرگم ، همخوانی و هماهنگی داشته باشه و در این زمینه با آدمای فرهیخته چون شما استاد خوبم روبرو شوم و از مصاحبتشون و راهکاراشون و حالو هواشون لذت ببرم و استفاده بهینه کنم

    به امید رسیدن همه ما به اونچه که روح ما را شادتر کند و در مسیر پرثروت الهی افتخار آمیز باشیم انشااله .

    کاناز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  3. -
    سوگل ملک گفته:
    مدت عضویت: 3828 روز

    به نام خدای وهاب

    داستان یک سقوط آزاد:

    سال نو همگی‌ مبارک و به امید خدا امسال برای همگی‌، همون سالی‌ باشه که به اندازه تمام سالیان زندگیمون از همه لحاظ پیشرفت کنیم.

    خیلی‌ خیلی‌ خدا رو شکر می‌کنم که دقیقا چند روز قبل از این آپدیت، با چه حالی‌ از خداوند نشان‌هایی‌ از امید می‌خواستم و وقتی‌ به خانوم شایسته عزیز ایمیل زدم و گفتن دقیقا این آپدیت برای افراد موفقی‌ هست که از یک جایی سقوط میکنند خیلی‌ آرامش گرفتم که خداوند همیشه از راه‌های مختلف با من‌حرف می‌زنه و هدایتم می‌کنه که مبادا سر درگم و گیج از مسیرم دور بشم.

    سالی‌ که گذشت ساله عجیبی‌ بود.من 96 رو طبق فایل بسیار دوست داشتنی استاد برای عید، هدفگذاری کردم:

    1- فارغ التحصیلی با نمرات بسیار عالی در شرایطی که طبق قانون دانشگاه‌های آلمان، اگه 3 تا از امتحاناتم رو برای بار آخر میفتادم تمام زحماتم برای کل تحصیل هدر میرفت و باید قید مدرکم و آرزو هام تو میزدم. در این شرایط تمام وجودم شده بود خواستن برای موفقیت. تمام شب و روزم رو به ساختن باور مناسب گذشتم که من می‌تونم با این که تجربیات بدی داشتم در گذشته ولی‌ با نمرات باور نکردنی از پاس همه چیز بر اومدم و شاگرد اول شدم.

    2- هر چند در گذشته در مقاطعی سر کار رفتم و در شرکت دویچه تلکام در آلمان کار می‌کردم ولی‌ هدفم رفتن سر یک کار با قرارداد نه محدود و حقوق مناسب بود تا اقامت ناا محدود بگیرم و در واقع پاسپورت‌ام رو بگیرم . با این که تقریبا همه به دلیل بسیار زیاد و ظاهراً منطقی‌ به من می‌گفتن تو نمیتونی‌ به این صورت بری سر کار، تجربه کاری کافی‌ نداری، تخصص کافی‌ نداری، هنوز درست تموم نشده، معدلت در این لحظه (قبل از این امتحانات آخر) چنگی به دلم نمیزنه، کلا کار پیدا کردن اونم با این شرایط قرار داد ناا محدود مگه الکی‌ ؟؟ اصلا به صورت اتفاق نمیوفته و …

    ولی‌ من ایمان داشتم که می‌شه قانون فراوانی‌ رو بار‌ها و بار‌ها تمرین می‌کردم. صبح تا شب دنبال نشان‌هایی‌ بودم که قانون رو تایید میکرد . افرادی که با وضعیت بد تر از من سر کار رفته بودن. با توجه به این که در شرایط بسیار استرس زا و تحت فشار شدید برای درسم بودم و به خاطر ویزام.

    بلاخره باور هام بهتر شد و طوری شد که سر قرار داد بستن بین چند تا شرکت خیلی‌ خوب رقابت شو. حتا طوری که به من حقوق بهتر پیشنهاد شد از هر طرف. چون آرزو داشتم در شهر کلن باشم، اون قرارداد را نوشتم. با حقوق بالا تر از نرمال و نامحدود و محیط خوب و شهری که می‌خواستم

    3- درواقع علتی که می‌خواستم کلن باشم به اینجا برمیگرد که من سریع تصمیم گرفتم در مقطع مستر تو بهترین دانشگاه آلمان در آخن (نزدیکی‌ کلن) پذیرش بگیرم، باز چه نشدن‌هایی‌ که گفتن اصلا به این راحتی‌ نیست. مثل آب خوردن به من پذیرش دادند.

    4- موقع تغییر ویزام از دانشجویی به کاری خیلی استرس دستم که اگه بفهمان من هم دانشجو هستم هم کار می‌کنم نه محدود قطعاً بیچرمیشم ولی‌

    به لطف خدا هیچ آب از آب تکون نخورد. اینقد خداوند زیبا برنامه ریزی و زمان بندی کرد که داستان مفصلی داره.خودم به این زیبایی نمیتونستم همه چیز رو هندل کنم.

    5- رابطه رویائی می‌خواستم با کسی‌ که سالها بود حتا دیگه خبری ازش نداشتم و حتا خواستم فراموش شده بود.

    خودم هم الان فکرش رو می‌کنم میبینم اصلا چی‌ شد که خوب شد! در کامل آرامش و اینقدر قشنگ اتفاق افتاد که خودم اصلا فکرشم نمیکردم روزی این اتفاق بیفته. علتش اینه که یه دوره‌ تمرینات ذهنی‌ از دور عشق و مودّت رو انجام دادم.

    خیلی‌ خوشحال بودم و زمان به صورت فقلدهیی بر وفق مراد می‌گشت.

    من به راحت‌ترین شکل ممکن اسباب کشی‌ کردم ، کلا جا به جا شدن در آلمان روند کمی‌ پیچیده یی داره که در این مابین اینقد خداوند برای هر کاری بی‌ نهیات به من لطف کرد همه چیز در لحاظت به موقع درست میشد که من احساس می‌کردم رو ابرها هستم و اهم فرشته‌هایی‌ از طرف خدا.

    نقطه سقوط :

    همه چیز داشت فوق‌العاده پیش میرفت از نظر کاری آهه چیز عالی بود و در ربطم احساس آهلی خوبی‌ داشتم. اما چون میسفن اعتماد به نفسم خوب نبود هر چیز کوچکی در ربطم به من احساس بدی میداد. انگار ساختمون شیشه‌ای زیبایی سخته بودم که از طرف ربطم کم کم داشت ترک میخورد. اونجا بود که سعی‌ می‌کردم اعراض کنم و به خودم بقبولونم که باید به نکات خوب توجه مکنی. واقعا در کار استارت آاپ‌ام هم داشتم هر روز پیشرفت می‌کردم و حالم رو خوب میکرد اما وگهیت اینه که اعتماد به نفس پیینم در رابطه داشت مثل موریانه درونم رو نبود میکرد. هیچ اتفاق بدی بین من نیفتاد هیچ بحثی‌ یا هیچ بی‌ احترامی اما هر چی‌ میشد من از درون احساس بدی بهم دست میداد که نکنه من به اندازه کافی‌ خوب نیستم.

    تا این که بالاخره یک روز ددم که همه چیز خیلی‌ غیر عادی شده و دوستم کلا بی‌ توجه و بی‌ خیال شده. من که انگار منتظر این روز بودم پریشون تر از اهم شدم انگار وجودم منتظر این خروسه بود. و اینقدر حالم بد شد که نتونستم خودم رو کنترل کنم و متاسفانه در کامل ناباوری گفت آن‌ مگه ما با هم رابطهای داشتیم ؟؟؟ انگار آب سرد رو من ریختن ولی‌ به لطف خانوم شایسته عزیز باز به مسیر برگشتم و به آلمان اومدم و زندگیمو از سر گرفتم. هنوز این درس رو نفهمیده بودم که سر زنجیر از جایی باید قطع میشد. تا مدت‌ها این موضوع اذیتم میکرد. سر کار هم همکرایی داشتم که سعی‌ میکردن به من نزدیک بشن ولی‌ من به شدت درگیر استارت آاپ و موفقیت‌های پی‌ در پی‌ شدم .اما دقیقا از یک ماه پیش نمیدونم چرا به شدت به سر کارم حسس بدی پیدا کردم حسس می‌کردم همکارم از موفقیت‌های من ناراحت میشن و از این که من سنم از اونها کمتر هست و خانوم هستم خیلی سعی‌ داشتن من رو اذیت کنن یا به شوخی‌ یا با کار یاد عزم کشیدن و انرژی و وقتم رو گرفتن. من متاسفانه این بر هم نتونستم خودم رو کنترل کنم تا این که 2 روز به پایان در آزمایشی‌ کار من رسد بود که از نظر قانونی‌ هم هنوز تردید دارم اجازه داشته باشن من رو اخراج کنن. چون بد از پایان در آزمایشی‌ قرارداد من به صورت خودکار ناا محدود می‌شه و نمی‌تونن به این راحتی‌ عذرم رو بخوان.

    خلاصه از اون چه که میترسیدم شدیدا به سرم اومد. درست لحظه که آماده بودم واسه تنظیم وقت پاسپورت با این قرارداد کاری گفتن خبر رسیده که تو جای دیگیی‌ مشغولی‌ و همکارای دیگه الان (با تاخیر 6 ماه) گفتن که از کار با تو راضی‌ نیستند.در صورتی‌ که فهمیدم فقط یکی‌ که به ظاهر خیلی‌ هم دوست بود با من زیارب من رو به شکل غیر شرافتمندانه یی زده .خلاصه که وقتی‌ این فایل استاد رو ددم شیدا شدم تازه فهمیدم سقوط از کجا میاد. من متاسفانه در هر دو بر رابطه و کار نتونستم جلو احساسات بدم رو بگیرم. حالم بد بود، عصبی بودم گریه می‌کردم و ناراحت بودم وقتی‌ که هنوز اتفاق جدی نیفتاده بود. اما الان که این قانون رو درک کردم تصمیم گرفتم برم دنبال استارت آاپ و به امید خدا اینقدر موفق باشم که تمام سالهای گذشتم جبران بشه. اهداف جدید من :

    1- جذب سرمایه‌های میلیون دلاری به استارت آاپ‌ام تا پایان سال (20 میلیون دلار)

    2- تست کردن موفقیت آمیز ایده هم زمان با جم جهانی‌ در روسیه

    3- پاسپورت آلمانی‌

    4- ازدواج با کسی‌ که کاملا با خسته هام مطابق باشه(در این مورد همه من رو به زیاده خی‌ و بلند پروازی متهم می‌کنن که باز‌ها من میدونم اگه باور مناسب بسازم هیچ چیزی محل نیست)

    5-موفقیت‌های پی‌ در پی‌ مالی در ساله 97 و حضور در لیست جوانان زیر 30 سال مجله فوربس

    استاد عزیز، من یه باور کهترنک دته واسعم سخته میشد که الان به لطف خدا و شما هدایت شدم من فک می‌کردم که می‌شه به راحتی‌ موفقیت مالی کسب کرد اما نمی‌شه همزمان خوشبخت بود و خانواده رویائی دست. خدا رو شکر که این مشکلم رو فهمیدم و تمام وجودم رو امسال میزارم روی این دو بسته ثروت و عشق و مودّت. وگهنننننن حق با هست. ورودی‌های ذهن بی‌ نهیات خطر ناک میتون باشه. حتا نزدیک ترینا بهت باورت ندران و چه نشدن‌هایی‌ بهت گوش زد می‌کنن. من ایکهام از همین لحظه عرض کنم قرنطینه کنم خودم رو روی هیچ کس جز خداوند حساب نکنم و به قول شما اولویت یک یک زندگیم این بسته‌ها باشه نه کارای دیگه.

    خیلی‌ خیلی‌ سپاسگزارم که با این تاکید می‌گید که دلم عدم قرص می‌شه . که اگه کسی‌ از این دور استفاده کنه محل هست نتژ دلخواهشو نگیره.

    لطفا یک آپدیت هم روی محصول عشق و مودّت بذرید. با سپاس فراوان

    ارادتمند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  4. -
    نیما گفته:
    مدت عضویت: 3071 روز

    بسم الله النور

    الله ولی الذین آمنو

    یخرجهم من الظلمات الی النور

    سلام به اعضای خانواده صمیمی

    کارهایی که خداوند در سال 95-96 به لطف بی انتهای خودش برام انجام داد

    نرم افزار و کل مجموعه ADOBE که در زمینه گرافیکه رو یاد گرفتم . الهی سپاس

    ترک تحصیل دانشگاه . الهی سپاس

    به مدت یه سال در دو نوبت در شرکت تبلیغاتی رسته گرافیک و موشن گرافیک با حقوق خوب مشغول بودم . الهی سپاس

    کتاب صوتی معجزه سپاسگزاری رو کار کردم . الهی سپاس

    کتاب رویاهایی که رویا نیستند و چگونه فکر خداوند رو بخوانیم رو تهیه کردم و تا حالا سه بار خوندم و ادامه میدم به امید خدا

    تعهد درآمد سه برابر و نوشتم و به لطف خداوند رزاق خیلی راحت انجام شد . الهی سپاس

    گوشی و لپ تابی که میخواستم خریدم . الهی سپاس

    ………………………………………..

    کارهایی که از خدا میخوام در سال 97 واسم انجام بده

    1٫ میخوام با اراده ، خالق خودم رو باور کنم و اونجوری که هست بشناسم و درک کنم و باورهای مناسب در موردش بسازم

    2٫میخوام خودمو و باورهای خودمو خیلی خوب بشناسم و مسئولیت تمام اتفاقات و به عهده بگیرم و با اراده قوی روشون کار کنم و تغییرشون بدم

    3٫ همه دوره های استاد عباس منش عزیز رو تهیه کنم و با تمام وجود به لطف خداوند روشون کار کنم

    4٫درآمد 50 میلیون تومان در ماه

    5٫به فضل و هدایت خداوند از شهرهای مختلف ایران و جاهای دیدنی سفر کنم و لذت رو با تمام وجود تجربه کنم و مهاجرت محل زندگیم به اون شهری که دوست دارم

    6٫خرید دوچرخه Giant Talon , یه سیستم خونگی غول واسه کارم و پیشرفت در ساخت ویدیو 2D ,3D,4D که همکاری در شرکت والت دیزنی جزء اهداف 5 ساله س

    خداوند رو شکر میکنم و ازش میخوام هرچی بخوام از خودش بخوام از خالق من و جهان من . ای هادی و کافی برای بندگان سپاس

    استاد خالصانه میخوام بهت بگم دمت گرم که خوب زندگی کردی و کمک کردی تا کسانی که میخوان به لطف خداوند خیلی راحت راضی زندگی کنن و امیدوارم به فضل خدا زبان انگلیسی رو فول بشی و بقیه این مسیر …

    و یه تعهد قوی که در بام همدان (عباس آباد) برای ادامه این مسیر تا آخر عمر به امید خداوند

    اینجانب سید محمدرضا حسینی نیما بنده ی خداوند با دیده ها و شنیده های درست و غلط با حرص و طمع در مورد ثروت و هدایت دیگران و احساس خوب و گاهی اوقات بد

    متعهد می شوم که همواره با احساس آرامش و طبق قوانین بدون تغییر جهان هستی فکر کنم و عمل کنم و تمرکزم فقط روی خودم باشه و در نهایت آرامش و احساس خوب مسائل زندگی خودمو از راههای درست به هدایت خداوند حل کنم . بازهم به لطف خداوند و وقت آزادی که بهم داده همواره روی خودم کار کنم و هرلحظه بهترین خودم باشم

    الهی سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    هادی توکلی گفته:
    مدت عضویت: 2881 روز

    توجه به داشته ها تا رسیدن به خواسته ها

    ازاینکه این فایل را ترتیب داده اید خیلی خوشحالم و از خدا

    سپاسگزارم .که مرا در مسیر ومدار

    تغییر قرار داده

    هرچه خواستم به چیزهای داشتم که در سال 96 برایم اتفاق افتاده.

    خیلی برایم مشکل بود که به نکات توجه کنم به من احساس خوب بده. حدود نیم ساعت فکر کردم‌هی داشت ذهنم از واقعات منفی میآمد

    اما خواستم به چیز های توجه کنم که به من احساس خوب بده. اگر چند آنقدر اتفاقات بدی هم نیفتاده بود در این سال ولی اگر به سفری فکر کردم فقط همان جاهای به یادم آمد که یک اتفاق خوبی برایم پیش نیامده بود ولی در آن سفر چقدر خوشحالی، چقدر زیبایی، چقدر احساسات خوب،چقدر تجربه های جدید عالی برای من افتاده بود

    داشته ها و نکات خوب 96من

    1- گرفتن نمره خوب در مکتب که باید برایم جای خوشحالی میبود. اما این ورق نتیجه مان را گرفتیم آنوقت خیلی خوشحال نبودم وخیلی از خدا سپاسگذار هم‌نبودم.چونکه آنوقت اصلا این سایت را نمیشناختم فقط یک ویدیو انگیزشی گوش کرده بودم ولی در ذهنم آنها را خیلی یک چیزی مشکل و عمل ناپذیر میدیدم .چونکه من اصلا دیگر فایل های استاد ندیده بودم.وقتی ماه رمضان بود یکی از دوستان فایل زیبایی استاد را گوش میداد من به حرف استاد خیلی خیره شدم. واقعا مرا به فکر انداخت ولی اراده قوی پیدا نکردم که ویدیو های شمارا دنبال کنم وبیشتر آنهارا گوش کنم.ولی شش ماه قبل یک فایل قسمت ازدوره روانشناسی ثروت رانگاه کردم که خیلی خوشم آمد آنرا چندین بار گوش کردم ولی نتوانستم بیشتر به فایل ها گوش کنم چون همه اش خودم را درگیر مساییل زندگی ام میکردم و مساییل مهاجرت را برای خود دلیل می آوردم که نمیشود در این دنیایی مهاجرت خودم را تغییر دهم.

    که درخواست پناهندگی ام هم ردخورده

    بعد از اینکه این افتاد من دنبال فایل های استاد عباس منش افتادم  بعدش حدود یک دو ماه میشه همیشه به فایل های استاد گوش میدم وحالا یکی از ارزشمندترین داشته هایم آشنایی خوبی با این سایت و کم کم در مدار تغییر قرار گرفته ام را از بهترین داشته هایم از سال 96 را شمرده ام و واقعا که بهترین نکته مثبت در زندگی ام  و سال 96 بوده است.

    مساییل دیگر که حالا کم کم به روی خودم کار میکنم و میخواهم قدرتمند بشم در این مدار و به نداهای شیطان هرگز توجه نکنم.با اطمینان کامل میخواهم در این مسیر پیشرفت کنم.

    نکته های خوب و مثبت کوچک زیادی در این سال اتفاق افتاد مثل توانستم شنا تا آن حدی که میخواستم بلد شدم و با راحتی شنا میتوانم.شاید برای خیلی ها این نکته ها ارزش نداشته باشد وبرای من نیز ازاین قبل زیاد مهم  نبود ولی حالا از داشته هایم خوشحالم و از داشتنش از خدا سپاسگذارم و آن فایل که چگونه باور های خودرا تغییر دهیم که جواب استاد بود که اگر میخواهی پیشرفت کنی تغییر کنی جا و مکان دلیل نمیشود مثلا اگر در افغانستان وایران خودمان را تغییر دهیم و به این فکر باشیم که نقل مکان کنیم تغییر این کار شدنی نیست اگر در افغانستان و ایران تغییر نکنیم در اروپا نیز تغییر نمیکنیم من این تجربه دارم و واقعا همین طور است. من به این نظر بودم اگر در افغانستان بمانم همه در ها برایم بسته است ولی در اروپا برم کلی تغییر میکند. ولی کاملا برعکس حالا به این نتیجه رسیدم که اگر در وطن خود  را تغییر ندهم در هیچ دیگری نمیتوانیم ‌.تغییرکنیم و آن حرف های استاد گفت که من هدفم برای همه مردم جهان است چه ایرانی افغانی و عربی باشید و چه غیره خیلی شوق و ذوق به گوش کردن فایل هایش بیشتر شد. و حتما خودشما بهتر میدانید افغانی ها در ایران چه وضعیت بدی دارند من قبلا نظر و باور دیگه یی به آنها داشتم وحالا نه من به این باور رسیدم زندگی هرکس دست خودشان است و با فریکانس که آن افغانی ها نسبت به برخورد دولت ایران و مردم به جهان هستی میفرستند ازهمان اتفاقات و شرایط وارد زندگی شان میکنند. و آنها دارند همین وضعیت را باباورهای اشتباه دارن تحمل میکنند و همیشه احساس بدی تجربه میکنند.

    و شاید قبل  از گوش دادن این فایل استاد نمی توانستم که با واضحیت خودم را افغان بگویم چون دراین مورد خیلی استاد توضیح داده است.

    من حالا از لحاظ موقعیتی وامکانات آنقدر وضعیت خوبی  قرار ندارم ولی احساس آرامش و احساس خوبی بیشتری را دارم تجربه میکنم.

    در سال 97 میخواهم با این داشته های 96 که به خاطر شات از خدا سپاسگذاری میکنم و خدارا هزار بار شکر گذارم که به من فرصت داد که اولین دید گاهم را در این فایل مسابقه یی درج کنم وهیچ توقع برنده شدن هم ندارم چون نظر خیلی هارا خواندم که خیلی پیشرفت های کردن شاید آنها برنده شون ولی برای مهم نیست.مهم اینست که دارم با شوق اولین نظریه ام مینویسم با آنکه مدت خیلی کوتاه در ایران بودم خدارا شکر از طرف پولیس و مامور به خاطر غیر قانونی وارد شدنم دستگیر نشدم.

    اگر در این سایت ایرانی های متعصب هم‌باشن به من فحش بدن هم برایم مهم نیست باور دارم که همه در این سایت انسانیت دارند و احساس خوبی دارم نسبت به نوشتن این مسایل با آنکه آنقدر با موضوع ربط ندارند.

    دراین سال جدید میخواهم که قوانین هستی و کیهانی را هرچه بیشتر درک کنم و عملکرد نسبت به آن داشته باشم باورم را نسبت به خدا خیلی بهتر‌کنم .

    نسبت به حرف های مردم خودم را آماده کنم میخواهم صحبت های مردم در مورد من هیچ تاثییری رویم نگذارد.

    میخواهم که مخصوصا قانون جذب را واقعا واقعا جزء از زندگی ام کنم و همیشه فریکانس های از نوع خوب و دارای احساس خوب را از خود به جهان هستی انتقال بدهم بفرستم.

    میخواهم بسته قانون آفرینش را امسال بخرم و کاملا کاملا آنهارا در زندگی ام عملی کنم  وحالا شاید کمی نسبت به خیلی صحبت ها و حرف های استاد در کنج ذهنم شک و تردید پیش می آیند آنها را میخواهم ترمیم کنم .

    بعداز این بسته،بسته ای عزت نفس و قدرت تصمیم گیری را و بسته های روانشناسی ثروت را بخرم و تهیه کنم باورم را آنقدر قوی کنم اما حالا آنچنان باور قدرتمند ندارم اما این را باور دارم که باور های خودرا تغییر داده میتوانم و باور دارم که در این سال و سال های بعدی باور هایم را مستحکم تر و قوی تر میتوانم و میشوند 

    حل مسائل زندگی و بسته های دیگر را خریداری میکنم و باور دارم بعد از این ها و در جریان این بسته ها خودم زیاد وابستگی به استاد نکنم چون وابسته گی زیاد نیز خوبیت نداره کوشش میکنم خودم یادبگیرم که این فایل هارا برای خودم بسازم.

    باور هایم رانسبت به قوانین هستی و  ثروت بی حد اندازه خوب و ضربه ناپذیر میسازم که همیشه و حتی با هزاران بار شکست لطمه یی نبیند.

    اصل هدف من ثروت است اما ثروت داشتن بدون احساس خوب، سلامتی و شکر گذاری ازخدا و ترس از دست دادنش، ثروت اصلا معنی نداره

    به همین دلیل است که من اول روی خودم کار میکنم دوره قانون آفرنیش و عزت نفس واعتماد به نفس خودرا بالا میبرم بعدش تمرکزم را روی ثروت

    میکنم

    میخواهم فامیلم را دوباره ببینم من خودم 18 ساله بودم از افغانستان آمدم بیرون و حالا میخواهم که به دیدن فامیلم که در ایران به سر میبرند بروم و خیلی احساس خوب میده وقتی به آن فکر کنم ولی حالا من روی خود آنقدر کار بکنم که استاد خود شوم.

     و هزاران خواسته های کوچک را بدست آورم.

    امیدوارم از این به بعد بیشتر در نظریه نوشتت سهم بگیرم و احساسات خودرا کنترل کنم.

    برای خودم برای همه و برای استاد عزیز مان آرزوی شادی ،سلامتی،احساسات فوق العاده خوب و یک دنیا ایمان و ثروت میخواهم  تا بار بعدی همه خودمان را به خدای مهربان می سپارم.????

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    بهنام واثقی گفته:
    مدت عضویت: 3041 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    به نام خدای که انسان را خلق کرد تا تجلی قدرت و اراده اش باشد بر روی زمین

    با سلام و درود محضر استاد عالیقدر و پدر مهربان و تبریک میلاد امام علی (ع) و روز پدر. واقعا سید حسین عباسمنش برای ما پدر مهربانی است که همه ما را برای شناخت خداوند ، توحید و یکتاپرستی بصورت عملی و جانانه هدایت میکند و چقدر فکر و ذهن مرا به سمت توحید هدایت کرده است استاد هر وقت در خصوص توحید لب به سخن می گشاید بی اختیار اشک هایم سرازیز می شود و چقدر این لحظات شیرین است و وقتی درک میکنم آگاهی ام افزایش پیدا می کند و چقدر ایمانم راسخ تر و استوار می شود و باور می کنم که اگر یکتا پرست باشم و تنها منبع قدرت را خدا بدانم چقدر رسیدن به رویا هایمان آسان و سهل است…..

    بنده بهنام واثقی هستم متولد 14/12/1362 که چهار سال است در بانک مشغولم .چون در ایام میلاد امام علی (ع) هستیم دوست دارم ابتدا سخنی را از امام علی (ع) بنویسم که استاد در تمام فایل ها ما را باین سمت راهنمایی میکنند.امام علی (ع) در تحف العقول ص224 می فرمایند با بی توجهی به امور پست بر ارزش خود بیافزایید.من از بچگی علاقه داشتم آدم بزرگی باشم کارهای بزرگی انجام دهم تا اینکه در شروع مقطع ارشد م موضوع پایان نامه ام را بررسی ویژگی افراد کارآفرین انتخاب کردم کتاب های مختلفی مطالعه کردم من در پایان نامه ام بالاترین نمره 19٫75 گرفتم اما بصورت عملی نتوانستم خودم کسب و کار شخصیم را شروع کنم اما میدانستم هر کاری بخواهم میتوانم ولی نمیدانستم که چگونه !!

    حدود شش سال پیش بود که دایی احدم استاد را با تند خوانیش برام معرفی کردند و بنده هم یک مطالعه جسته و گریخته ای انجام دادم و دیگر کاری انجام ندادم اما همیشه به فکرم بود .!!که بعد ازآن به خدمت سربازی رفتم که فقط 2 ماه آموزشی دیدم.و سپس به عنوان امریه سربازی در جهاددانشگاهی مشغول بودم.و بعد از آن هم در بانک استخدام شدم .من هیچ علاقه ای به کارمندی ندارم و همیشه دوست داشتم و دارم که کسب و کار شخصی و فوق العاده عالی و جهانی داشته باشم …..تا اینکه 3 ماه پیش که ظهر از سر کار برای صرف نهار به خونه می آمدم همسرم تماس گرفتند گفتند که چند دقیقه ای را تو راهرو منتظر باش که به ترنم نهار میدهم .نهار ترنم تمام بشود بعد بیا داخل.ترنم دخترم 2٫5 ساله است ترنم خانم علاقه زیادی به من دارد وقتی مرا میبیند دیگر همه چیز یادش می رود و میاد میپره بغلم که بازی کنیم…… آن دقایقی که در راهرو بودم تلگرام گوشیم را باز کردم که بصورت اتفاقی کانال تلگرام گروه تحقیقاتی عباس منش روی صفحه گوشیم ظاهر شد و من هم جوین شدم و از همان لحظه رشد ترقی و آرامش ام آغاز شد. من اواخر 95 با مراجعه به سایت استاد دوره تند خوانی را تهیه کرده بودم با اینکه چند باربه سایت مراجعه کرده بودم از این همه نعمت فراوانی که در سایت عباسمنش است چیزی ندیده بودم.بعدا متوجه شدم نه بابا هیچ چیزی اتفاقی نیست این واقعا هدایت خداوند است که اینطوری مرا راهنمایی کردند.

    خداوند متعال را سپاسگزارم در همه حال و در همه زمان خدایا شکرت .داشته های من در سال 1396

    در سال 95 محل کار بنده به 200 کیلوتر دور تر از محل زندگی ام انتقال یافته بود که در آن موقع خیلی ناراحت شدم و احساس بدی داشتم با احساس بد هر کار کردم درست نمی شد که برگردم.چون قوانین را نمیدانستم که احساس بد مساوی با اتفاقات بد..تا اینکه اول 96 احساس خوبی را که با تغییر زاویه دیدم در خودم ایجاد کرده بودم و بدون وابستگی به خواسته ام ،به خواسته ام رسیدم به طوری که اکنون فاصله محل کارم با خونه ام کمتر از یک کیلومتر است.الحمدالله رب العالمین خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت

    بزرگترین داشته من شناخت خداوند و توحید یکتا پرستی .بهترین لذت بهترین داشته و بهترین عشق .خدایا شکرت من فقط تو رو میخواهم خدا یا شکرت الحمدلله رب العالمین

    در خرداد سال 96 به راحتی به راحتی خونه دلخواه خودمان را در بهترین محل خریدیم.ما که قبل از آن در خونه های اجاره ای ودر سطح خیلی خیلی پایین تر از این خونه مون مستاجر بودیم اکنون در خانه خوشگلمان با امکانات عالی و خیلی خیلی با سطح بالا زندگی می کنیم خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا خداوندا شکرت الحمدالله رب العالمین.خداجونم ممنونتم …واقعا به گفته استاد عزیزمان همه چیز را خدا خودش درست می کند فقط کافیه ما باورهایمان را تغییر بدیم فقط کافیه روی خدا حساب کنیم نه کس دیگه ای فقط خدا و فقط خدا…خدایا شکرت.

    خدایا شکرت که مرا به سمت سید حسین عباسمنش راهنمایی فرمودید و خدایا شکرت که هر لحظه مرا رشد می دهی خدایا شکرت با زبان سید حسین عباس منش با ما سخن میگویی خدایا شکرت که سید حسین عباس منش را به ما هدیه دادی.خدایا دوستت دارم .سید حسین عباسمنش دوستت دارم که یکی از دستان خداوند هستی برای راهنمایی ما .

    من در گذشته برای خرید های زیاد مقاومت نشان می دادم اما از وقتی که استاد برای من باور فراوانی را یاد دادند دیگر با اشتیاق و ذوق و شوق فراوان با همسر عزیزم میرویم خرید.ما 96 فرش های خیلی خوشگل خریدم که 3 تا برای حال یک قالیچه برای آشپزخانه و یک کناره برای راهرو و دو تا هم پادری .هر وقت این فرش های خوشگل را می بینم میگم خدایا شکرت الحمدلله رب العالمین خیلی لذت می برم

    و یک ساعت دیواری اعلا هم خریدیم که وقتی هر بار نگاه میکنم ببینم ساعت چند است میگویم خدایا شکرت و چقدر این ساعت زیباست خدایا شکرت. و یک گلدان زیبا با گل های زیباتر و یک زیر گلدانی واقعا خیلی زیبا است خدایا شکرت الحمدلله رب العالمین.

    و چه لباس های زیبای برای ترنم خانم ،فاطمه عزیزم و خودم خریدیم و برای هر کدامشان آنقدر ذوق و شوق داشتیم و برای هر کدامشان خداوند مهربان را هزاران هزار بار شکر گفتیم و میگوییم خدایا شکرت الحمدلله رب العالمین

    خدایا شکرت که دوره راهنمایی عملی دست یابی به رویا ها را به من هدیه دادی که چقدر با استفاده از این دوره و عمل به سخنان ناب و شیرین سید حسین عباسمنش زندگی ام شیرین و آرامش ام بیشتر و بیشتر شده است و ترقی ام پیشرفته تر.خدایا شکرت که این همه فایل رایگان استاد را به ما هدیه دادی که هرکدام مسیر شادی و لذت مان را چندین برابر می کند

    خدایا شکرت که روابط م را با همسرم و سایر افراد هر روز شیرین تر می کنی الحمدلله رب العالمین

    خواسته های من در سال 97

    روابط عالی تر با خداوند متعال و شناخت هر چه بیشتر خداوند توحید.خدایا شکرت

    روابط عالیتر و عاشقانه و همیشگی با همسرم و سایر افراد خدایا شکرت

    رسیدن به عالیترین درجه در کارم خدایا شکرت

    افزایش 100 برابری در آمدم و کسب دو میلیارد ریال پول خدایا شکرت

    خرید ماشین شاس بلند نیو سانتافا خدایا شکرت

    خرید دوره های روانشناسی 1 .2 3 و دوره عشق و مودت و عزت نفس استاد عباسمنش خدا یا شکرت

    و خواسته های من در سال های دیگر ایجاد و راه اندازی 100 کارخانه از کارخانه تولید اسباب بازی گرفته تا تولید خودرو و سایر محصولات بطوری که در هر کدام از کارخانه هایم 1000 نفر کارمن داشته باشم در مجموع در کارخانه های من صد هزار نفر کار می کنند به به چه باور عالی ای که به گسترش جهان در تمام جنبه های آن کمک میکند خدایا شکرت خدایا شکرت .

    به قول استاد عزیزم همیشه سلامت سعادتمند و ثروتمند در جهان و آخرت باشید خیلی دوستون دارم عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  7. -
    رومی راشدی گفته:
    مدت عضویت: 2675 روز

    من در سال 96 با صحبت‌های استاد عباس منش آشنا شدم و بلافاصله نشانه هایش را دیدم نشانه هایی مثل. :

    گذشته نمی توانستم برای دانشگاه انتقالی بگیرم چون بدون کنکور وارد دانشگاه شدم اما در سال 96 بخشنامه‌ای اومد که میشه انتقالی بگیرم و بدون اینکه اذیت بشم این اتفاق برایم می‌افتد چون یک از اساتیدم خودش به من این پیشنهادو داد که کارهای انتقالی ام را انجام بدهد.

    یا برای پایان نامه خیلی دغدغه داشتم که چه موضوعی انتخاب کنم که به آینده ام کمک کنند اما یکی از اساتید به من پیشنهاد داد که موضوعی را به من بدهد و به من در آن پایان نامه کمک کنند

    من در سال 96 برایم مسئله ای به وجود آمد که به تضادی بزرگ برخوردم و همچنان با آشنا شدن با سایت استاد عباس منش تمرکزم را به هنگام این تضاد گذاشتم بر روی خواسته هایم و نه تنها بسیار در این مسئله به آرامش رسیدم بلکه به من کمک کرد که بدونم چی می خواهم و تلاش کنم تا به اون خواسته برسم

    به هنگام گوش دادن به صحبت های استاد فهمیدم که یک چیز خیلی قوی در زندگی من بوده که هیچگاه به این اندازه بزرگ ندیده بودم آنهم کسی جز خدای خودم نبود خدایی که بهترین فرشته اش ابلیس را به خاطر سجده نکردن بر من از درگاه خودش بیرون کرد و شاید این بزرگترین نعمتی بود که من در سال 96 به دست آوردم اخه تا گذشته احساس می‌کردم دیگران خیلی تاثیر گذار در زندگی من هستند که می توانند مرا خوشحال کنند اما حال نتنها اینگونه فکر نمیکنم بلکه جز عشق بازی با خدا چیز دیگری مرا به آن قدر خوشحال نمیکند

    حذف افراد و چیزهایی که باور اشتباه به من می دهند و جالبه که امسال اولین عیدی است که نه تنها به دنبال این نبودم که چه فیلم هایی برای عید در تلویزیون می زارند بلکه امسال اولین سالی بود در خانه خود بودم و به جایی به عنوان عیدی ویا دیدوبازدید نرفتم چرا که اطرافیان باورهای اشتباه داشتند ومن تلاش برای کنترل ورودی هایم داشتم

    سال 96 بعد از 5 سال ازدواج اولین مسافرت را با همسرم رفتم با اینکه فکر میکردم با 250 تومان نمیتوان سفر کرد کرد و یا مسافرت خوبی داشت اما بهترین سفرو داشتم و در این سفر فوق العاده به ما خوش گذشت

    امسال اولین سالی بود که شب قدر عزاداری می‌کردم و از خدای خودم خواستم تا معجزه ای برایم انجام دهد بدون اینکه من اذیت شوم وآن هم این بود که جزخودت چیزی تو این دنیا نخواهم (چون خداوند به راحتی برای مامعجزه می کند) خدا هم تنها مرا با استاد عباس منش آشنا کرد تا با بحث های توحیدی آشنا بشم بلکه کمکم کرد تا زیبایی های جهان را هم بجز خودش بخواهم

    سال 96 همسرم و مادرم هر دو باهم مرا سوپرایز کردن و برایم تولد گرفتند و این اولین سالی بود که برای تولدم سوپرایز می‌شدم

    امسال اولین سالی بود که برای مادرم کادو تولد گرفتم و کلی مادرم ذوق کرد

    سال 96 همسرم باور لیاقتش بیشتر شد و به سراغ و پروژه های چند میلیونی رفت که گذشته آرزویش را داشته و پیشرفت روزانه اش مرا خوشحال می کند

    بدون هیچ دغدغه‌ای در سال 96 خانواده ام چون دیدن من امسال بخاطر باورهایم قصد سفر به شهرم راندارم به همین علت در اسفند ماه عیدی مرا به حسابم ریختند به مبلغی که هیچگاه فکر نمیکردم و من تونستم با عیدیم بسته عشق و مودت را از سایت استاد عباس منش بخرم و کلی نتیجه مثبت برایم به همراه داشت چراکه شیوه درست ارتباط با اطرافیان و همسرم را به من یاد داد.

    من تا سال 96 هم زخم معده داشتم و هم افسردگی، اما در سال 96 که باور سلامتی را درک کردم نه تنها خود به خود بدون خوردن هیچ قرصی زخم معده ام خوب شده بلکه روحیه شادی دارم و دیگه افسرده نیستم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    داود لقمان گفته:
    مدت عضویت: 3484 روز

    با عرض سلام و احترام خدمت همه دوستان

    من اوایل سال 95 با استاد آشنا شدم و چنتا از فایلهاشونو گوش دادم اما چون تو یه مدار دیگه بودم ذهنم مقاومت میکرد بعضی از حرفهای استاد رو قبول نمیکردم برای خودم دلایلی داشتم وقبول نمیکردم من آدمی بودم اهل مطالعه و کلا سخنرانی های مختلف زیاد گوش میدادم البته نمیگم همه اونا خوب نبود خیلی از این صحبت ها باعث شد من تو مسیر تکامل قرار بگیرم اما خیلی ها باعث سردرگمی من میشد خدای من اون موقع خدای سختگیری بود با کوچکترین اشتباه خودمو تنبیه میکردم اما بجای پیشرفت پسرفت میکردم خیلی دوست داشتم ازدواج کنم اما چون قوانین و بلد نبودم جور در نمیومد اینم بگم من ورزشکارم واز اون وقتی که یادم میاد مشغول کار بودم و یکی از عقایدی که داشتم این بود که پول حلال بسختی در میاد بخاطر همین نسبت به زحمتی که میکشیدم درامد کمتری داشتم وبخاطر مشکلات پدرم بحث ملی و سلامتی و ازدواج خواهرام قسمت بیشتر درآمدم به خانوادم کمک میکردم وتقریبا چیزی برام نمیموند و همیشه تو ذهنم این بود که خانوادم بدونه من نمیتونند زندگی کنند ولی چون قرآن میخوندم ولی با دیدگاه خودم و چون خدا تو قرآن گفته بود ازدواج کنی روزی تو میدم ته دلم قرص بود البته نگران خانوادم بودم که اونا چی میشن خودم با این درآمد میتونم هم خودمو بگردونم هم خانوادمو این بگم که ما مستاجر بودیم طی یه اتفاقی خونمونو از دست دادیم ولی با همه این موارد میخواستم ازدواج کنم چون واقعا خدا نمیشناختم احساس میکردم حتما باید کامل بشم تا ازدواجم ردیف بشه هی به این طرف و اون طرف چنگ میزدم با خدا بصورت التماس بصورت جنگ خلاصه حال خوبی نداشتم تا این که چون اهل مطالعه بودم نه هدف دار و سخنرانی زیاد گوش میدادم تو یکی سخنرانی های استاد که تک و توک تو کامپیوترم بود استاد میگفت افراد با ایمان شادند آرامند فهمیدم این کارای من از بی ایمانیه تصمیم گرفتم بیشتر رو این قضیه کار کنم من چند مدتی روی باورام نه خیلی پیگیر کار کردم .

    برادرم برای یکی از (من یه برادر بزرگتر دارم که اونقدر درامد نداشت که بتونه به خانواده کمک کنه )سرمایه دارهای شهر یه کاری انجام داد و اون کار باعث شد تا پول زیادی گیر اون سرمایه دار بیاد اونم برای تشکر یخونه خالی نو ساز که چند سال بود خالی بود داشت همینجوری داد تا ما توش بشینیم

    تازه فهمیدم خدایم این خداست

    این خدای مهربان و آشناست

    دوستی از من بمن نزدیگتر

    از رگ گردن بمن نزدیگتر

    کم کم خدای سختگیر من داشت عوض میشد من سالها خدارو اینجوری میپرستیدم با حال بد و گاهی خوب .

    من تو محل و اقوام آدم خوش نامی بودم چون ورزشکار بودم تحصیل کرده بودم به خانوادم کمک میکردم ، بخاطر همین خیلی ها بمن پیشنهاد ازدواج میدادند ولی اونی من میخواستم نبود تا اینکه بیشتر تو سایت عباس منش میومدم وصحبت های استادو گوش میدام چند روز بعد از اسباب کشی تصمیم گرفتم برم مشهد اما نه با دیدگاه قبلی من چیزی که از خدا میخواستم و گرفته شده فرز کردم فقط میخواستم برم تشکر کنم (حرم امام رضا حس فوق العاده خوبی بمن میده قابل توصیف نسیت) باور کنید دو روز بعد از امدنم یکی از مدارکم ظاهرا تو اسباب کشی گم شده بود که بعداز چند روز معلوم شد زیر میز کامپیوترم بوده. من چاپ مجدد مدرکم رفتم اون اداره دقیقا اونی که میخواستمو دیدم اونجا شاغل بود بعد با خانوادش آشنا شدیم و منجر به ازدواج شد .

    من واقعا فهمیدم من خدای خانوادم نیستم خدا خودش نگهبان ونگهدار همست بعد از درک این قانون اونارو بخدا سپردم البته نه اینکه بیخیالشون بشم فقط خودمو بعنوان شخصی میدیدم که میتونم کمکشون کنم کی وقتی خودم موفق بشم .

    بعد از این قضیه دیگه واقعا با فایل های استاد مانوس شده بودم حتی تو باشگاه هم تو گوشم بود بلطف خدا تونستم تا جلسه 6 قانون آفرینش و بارها گوش بدم. کتاب شکر گزاری رو دارم گوش میدم .

    اول سال 96 بدونه هیچ ترسی با دست تقریبا خالی ازدواج کردم خیلی آبرومندانه که خیلی ها هنوزم از عروسیم تعریف میکنند .

    تونستم یه خونه خیلی خوب تو جای خوب شهر رهن کنم با صاحب خونه بسیار عالی واقعا به این باور رسیده بودم با تغییر باور خدا انسانهای خوب رو سر راه آدم قرار میده.

    تو این بین قبل از عروسیم تونستم یه ماشین برای خودم بخرم که خیلی کارم رو راه انداخت خداروشکر.

    سال96 رو قانون آفرینش خیلی کار کردم و خیلی از قوانین و به فضل خدا و کمک استاد یاد گرفتم .

    مهمترین درسی که از استاد یاد گرفتم حساب کردن رو خدا بود وقتی به این باور میرسی ونتیجه میگیری آرامش عجیبی داری اونوقت میفهمی خدا چقدر مهربان و بزرگه.

    الان یکی از کتابهای که میخونم کتاب چگونه فکر خدا را بخوانیم هست که واقعا عالیه.

    سال 96 خیلی بدهی داشتم بلطف خدا هرروز داره کمتر میشه هر جا تو کارام واقعا بخدا توکل میکنم بخدا میگم خدا خودت به بهترین و راحترین شکل ردیفش کن چون تو قدرتمندترین و ثروتمندترین و مهرباترین کسی هستی که میشناسم فقط از تو میخوام. واقعا از جایی که فکرشو نمیکردم بهم میرسونه.

    مثال ملموسش یه اداره ای کار اداری داشتم اتفاقا مدیر کل اون اداره آشنا بود تو ذهنم گفتم دیگه این آقا هست کارم براحتی حله اما تو کارم گره عجیبی خورد وانجام نمیشد اونجا بود که فهمیدم بجای خدا رو اون شخص خاص حساب کردم بخاطر همین با اینکه بالاترین آدم اون اداره با من آشنا بود کارم انجام نمیشد . تصمیم گرفتم با توکل بخدا خودم پیگیر کارم باشم که کارم راحت انجام شد. اگه از اول رو خدا حساب میکردم کارم راحتر انجام میشد.

    یا یموقع پولی میخواستم کسی برام ردیف کنه چندین بار بهش زنگ زدم یا جوابم نمیداد یا امروز فردا میکرد باز تو فکرم رفتم سراغ خدا گفتم خدایا من از تو میخوام خودت برسون میدیدم فرداش همون آقا زنگ زده میگه بیا پولت آمادست.

    از وقتی که باورام نسبت بخدا عوض شده تو محل کار احترام بیشتری دارم به همه احترام میذارم ولی از کسی حساب نمیبرم سال 96 بلطف خدا دو بار حقوقم افزایش پیدا کرد (فقط بخاطر اینکه بخدا توکل کردم) کلی موقعیتم از لحاظ شغلی بهتر شد . الان جوری شده که من میتونم حتی تو محیط کارم بدونه اینکه لطمه ای بکارم بخوره تو سایت استاد باشم کلی از نظرات بچه های سایت تو بخش عقل کل که واقعا قسمت عالی سایته استفتده کنم و کم کم باورام عوض بشه.

    ارتباطم با خانوادم پدر. مادرم برادرام خیلی بهترشده خیلی صمیمی تر شدم.

    سال 96 بلافاصله بعد از ازدواج مشهد رفتم با یه سوئیت عالی وامکانات خوب از طریق هواپیما خیلی هم خوش گذشت .

    دقیقا 90 درصد چیزایی که از خدا میخواستم در همسرم هست حتی از لحاظ ظاهری بخاطر همین همیشه خدارو شکر میکنم.

    من سال 96 به این نتیجه رسیدم که تمام اتفاقات زندگیمو خودم رقم میزنم با باورام هر چقدر باورام بهتر بشه نتیجم بهتره این عین عدالت خداست.

    شما در هر دوره از زندگی هر فکری داشته باشی جهان اسبابش و برات فراهم میکنه من به محض اینکه مقدمات ازدواجم فراهم شد فکرم بهتر کردن وضعیت اقتصادیم بود که بصورت خیلی ناخوداگاه با فایل چگونه درآمد خود را سه برابر کنید آشنا شدم .واقعا اونجا فهمیدم جنس حرفای استاد با بقیه فرق داره شوق و امیدو تو دل آدم زنده میکنه(این حرف و منی میزنم که خیلی سخنرانی از اساتید مختف گوش دادم خیلی زیاد)

    بعد از گوش دادن به اولین جلسه قانون آفرینش فهمیدم که کتاب و مطالب زیاد خوندن خوب نیست بهترین راه اینه که کتاب خوب و بارها بخونی.

    سال 97 میخوام تو قانون آفرینش استاد بشم .

    درآمدم و بیشتر کنم 3 برابر

    محصول روانشناسی1 استادو تهیه کنم

    بلطف خدا میخوام وهابیت خدارو بیشتر درک کنم

    رو روابطم کار کنم خانوادگی و اجتماعی

    ماشین مدل بالا در حد 50 تا 60 میلیون که نوعشم مشخص کردم بگیرم

    به فضل خدا بیشتر به خانوادم کمک کنم و اهداف دیگه. که قابل نوشتن نیست.

    من تو این یکسال اینو فهمیدم که خداوند همه کس میشود همه کسرا اما بشرط ایمان

    زملک تا ملکوتش حجاب برگیرند هر آنکه خدمت جام جهان نما بکند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    ایمان گلستانی گفته:
    مدت عضویت: 3601 روز

    به نام خدایی که از رگ گردن به ما نزدیکتر است

    ای نسخه ی نامه ی الهی که تویی

    ای آینه ی جمال شاهی که تویی

    بیرون زتو نیست هر آنچه در عالم هست

    از خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی

    سلامی گرم از طرف تنها فرمانروای جهان هستی که از زبان و دست بنده اش به استاد عشق و خانواده بی نظیرم در گروه تحقیقاتی عباسمنش

    به خودم گفتم چرا مثل چند هفته قبل احساس عالی و شادی ندارم و انگار فرکانسش رو ارسال کردم و خدا در جوابش فایل صوتی که دوست خوبمون از فایل های رایگان استاد ویرایش کرده بود رو بهم داد.دوستان دیگه رو نمیدونم ولی من با گوش دادن به این فایل اشک از چشمام جاری شد و نمیدونید خدا چه احساسی در من ایجاد کرد که فقط میتونم بگم صاحب اختیارم شکرت و توی این چند روزه نمیدونم چند بار این فایل رو گوش کردم حسابش از دستم در رفته و نتایجی باهاش گرفتم که خودم شوکه شدم وبه خودم گفتم ببین وقتی فقط روی خدا حساب باز میکنی دستان بینهایتش رو چه جوری و از جایی که فکرشو نمیکنی وارد زندگیت میکنه تا اجابتت کنه. همین جا از اون دوستی که این فایل رو تهیه کرد خدا رو خواستارم چون با خدا همه چیزها ممکنه،بدیهیه،طبیعیه و آسانه.از این دوستمون بی نهایت سپاسگزارم.

    قبل از اینکه بخوام در جواب سوالی که استاد مطرح کردند بنویسم داشتم نظرات دوستان رو میخوندم   فقط یک صفحه رو خوندم چنان اشتیاقی و حس نزدیکی به خدا رو حس کردم که وصف کردنش بی نظیره.

    اگر بخوام مهمترین چیزی که در سال 96 بهش رسیدم رو بنویسم پیدا کردن خدایی است که فاصلش با خدای قبلی یک خداست. آن خدای پیش از این را باد برد  واینو بارها با گوش دادن فایل 10 دوره راهنمای عملی دستیابی به رویاها نهادینه اش کردم و به چنان اعتماد به نفسی رسیدم که با خودم میگم اصل مطلب رو دارم بقیه اش حله. به این باور رسیدم که قدرت تنها در اختیار خودم و خدای خودم هست و خدا بهم میگه اجابتت میکنم.

    باخدا باش پادشاهی کن

    قبل از اینا وقتی میخواستم بلند بشم میگفتم یا علی و با شناخت قوانین و مفهوم شرک به خودم گفتم نکنه من دارم به جای خدا از بنده اش کمک میخوام و خدا گفته شرک رو به هیچ کسی نمیبخشم و از اون روز به بعد به هنگام بلند شدن ذکر یا ارحم الراحمین رو میگم و چقدر احساس نزدیکی به خدا دارم.

    خدا بزرگترین دستاوردم در سال 96 بود و خواسته هایی که میتونم تعدادیشو بنویسم اینا بودند:

    سفر به کربلا

    دادن بدهی هایم

    خرید چند تا از فایلهای عقل کل

    خرید دوره شیوه حل مسائل(با وجودی که یک هزاری از پولش رو نداشتم)

    آزادی زمانی

    آزادی مکانی

    گذراندن دوره تند خوانی

    مرور کتاب چگونه فکر خدا را بخوانیم

    مرور کتاب رویاهایی که رویا نیستند

    و……

    واهداف سال97

    تهیه دوره های روانشناسی ثروت1و2و3

    تهیه دوره عشق و مودت

    تهیه دوره قانون آفرینش

    و دوره هدف گذاری برای تکمیل کردن پازل باورهام

    رسیدن به درآمد100میلیونی تا آخر سال

    خرید خودرو ریو نوک مدادی

    خرید موتور سیکلت پالس اونجر

    و…….

    ودر آخر اگر دوستان دنبال رسیدن به خواسته هاشون هستند یک فرمول ساده داره:

    همه چیز پر از خداست

    1درخواست کن

    2باور کن

    3 دریافت کن

    ممنون که وقت گذاشتید و نظر من رو خوندید زندگیتون شاد و پر از حضور خدا.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      ابوالفضل اشرفی گفته:
      مدت عضویت: 2772 روز

      سلام دوست عزیز ? امیدوارم که حالت همیشه عااالی باشه

      سپاسگزار خداوندم که همواره باورهای توحیدی رو از طرق مختلف به ذهنم القا میکنه ?

      سپاسگزارم دوست خوبم که باورهای توحیدی قشنگی داری و از خوندن کامنت قشنگ و دوست داشتنیت بسیار لذت بردم و برای خودمم تکرار شد ? ? ? ? ?

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    سید میثم روح الامینی گفته:
    مدت عضویت: 3691 روز

    یادمه وقت سال تحویل نود و شش بود که اجاره آپارتمان ما اضافه شده بود. من میخواستم که مغازه خودم رو راه بندازم ولی پولی نداشتم که این کار رو بکنم برای همین بجای پول پیش مغازه چک بیست روزه دادم که در ماه اول به این امید باشم که قبل از بیست روز به درآمد برسم . خیلی روزهای سختی رو داشتم از بانکی که وام گرفته بودم و پولش رو از دست داده بودم دائما پیامک تهدید آمیز میومد هم برای من و ضامن هام که خیلی فشار سختی بود این در حالی بود که در ایام عید هیچ پولی تو عید نداشتم و باید دایما با بهانه هایی از زیر بار مسئولیت و میهمانی رفتن فرار میکردم موتورم باعث آبروریزی بود بصورتی که هیچ کس در فامیل موتور نداشت جز من. همه فامیل به چشم ترحم به من نگاه میکردند. ولی الان عید سال نود و هفت شده و باید بگم خوشبختانه سال نود و شش بهترین سال زندگی من بود به طوری که بابام قسمتی از خانه خودشو که نیمه ساز بود به صورت آبرومند درست کرد و من به اولین خونه ای که صابخونه نداشتم اسباب‌کشی کردم از وقتی که ازدواج کردم هیچ وقت این احساس آرامش رو تجربه نکرده بودم نمیتونم براتون شرح بدم که چه حس فوق العاده زیبای داره که شما دیگه این احساس ترس و نگرانی ناشی از چک اجاره خونه سر ماه رو نداشته باشی . چه احساس پرواز و سبکبالی میکنید وقتی منت کسی بالای سر خود نمی‌بینی. بازم خدارو شکر میکنم بخاطر این آزادی.الان من که دارم می‌نویسم صاحب ماشین خودم هستم که بسیار آبرومند و به چشم خودم خوشگلترین ماشین دنیاست. بله با خانواده خودم اینور و اونور میریم مسافرت میریم نمی‌دونید برای من که ماشین نداشتم و حسرت ماشین در دلم بود چقدر شیرینه که با ماشین خودم جایی بریم.تا جایی که میدونم گرفتن گواهینامه هم از خریدن ماشین سخت تر بود و هم موفقیت بزرگی برای من در سال نود و شش بود. و خدارو بابت این موفقیت که از لطفش بدست آوردم شکر میکنم . یکی از موفقیت های بزرگ در سال نود و شش، استخدام اولین نیروی کاریم بود که جهش بزرگی در‌کارم محسوب میشد خداروشکر میکنم بابت این موفقیت

    یکی دیگر از موفقیت های بزرگ در سال نود و شش این بود که من تونستم مشتری بسیار عالی که همیشه از خدا میخواستم بدست بیارم و تا پایان سال با این مشتری کارهای فوق‌العاده ای انجام دادیم که خداروشکر که پولشون هم نقد بود . مشتریانی دیگه پیدا کردیم که اونها هم فوق‌العاده بودند .

    یکی از اهدافی که در خطوط اول خواسته های بزرگ من بود خرید سیستم قدرتمند کامپیوتری با پردازنده رایزن بود که به حول الله بهش رسیدم. بذارین داستانش بگم…یک هفته قبل از گرون شدن دلار یه روز صبح خواب بودم که یه نفر در گوشم گفت بلند شو برو سیستم رایزن رو بخر : نمی‌دونستم کیه ولی انگار قشنگ می‌شناسمش بهش گفتم آخه پول میخواد ندارم. بهم گفت چک پنج میلیون رو ببر. وقتی اینو گفت شوکه شدم آخه یه چک پنج میلیون داشتم و اصلا فراموش کرده بودم که این چکم هست . چون تاریخش مال شش ماه دیگه بود و قطعات سخت افزاری حتی چک بیست روزه هم قبول نمی‌کنند ولی با اینکار من یکی از دوستان رو میشناسم که با دوستم رفتم پیشش. از اونجا که میدونستم اون نجوایی که در گوشم گفت برو سیستم بخر بیمورد نمیگه الان برو بخر، به کامپیوتر فروشی گفتم که ببین من همین چک رو دارم و دیگر هیچی ندارم ولی تو میلیون و میتونم پیش بدم . در کمال ناباوری دیدم قبول کرد انگار جادو شده بود . من بهش گفتم ببین پس فردا زنگ نزنی بگی دلار فلان شد فلان قطعه گرون شد موقع ماست شدن چون کلی ضرر کردم . گفت نه من چند صد میلیون تو بازار دارم بنا به ضرر باشه خیلی بیش از این حرفا ضرر میکنم. بعد چند روز تماس گرفتن گفتند هم دلار بشدت رفته بالا و کلا کارت گرافیک قیمت جهانی رفته بالا و شما کلی سود کردی.

    یکی دیگر از موهبت های الهی که به من داده شد این بود که من متوجه شدم دارم صاحب بچه دومم میشم.

    روی هم رفته من در سال نود و شش پیشرفت های چشم گیر داشتم و اول و آخر از خداوند ممنونم که این اتفاق برای من افتاد و استاد عباسمنش رو سر راه من قرار داد تا از آگاهی های واقعی باخبر شوم . ممنون از همه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: