توجه به داشته ها، راهِ رسیدن به خواسته ها - صفحه 56

2649 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    علی رونق گفته:
    مدت عضویت: 3692 روز

    با سلام خدمت استاد گرامی و دوستان عزیز ..

    مطلب زیبایی رو خوندم که با اجازه شما و دوستان اون رو کپی میکنم و به اشتراک میگذارم ..

    ?چهار شمع به آرامی می سوختند، محیط آن قدر ساکت بود که می شد صدای صحبت آنها را شنید.

    اولین شمع گفت: « من صلح هستم، هیچ کس نمی تواند مرا همیشه روشن نگه دارد.

    فکر می کنم که به زودی خاموش شوم. هنوز حرف شمع صلح تمام نشده بود که شعله آن کم و بعد خاموش شد. »

    شمع دوم گفت: … « من ایمان هستم، واقعا انگار کسی به من نیازی ندارد برای همین من دیگر رغبتی ندارم که بیشتر از این روشن بمانم . » حرف شمع ایمان که تمام شد، نسیم ملایمی وزید و آن را خاموش کرد.

    وقتی نوبت به سومین شمع رسید با اندوه گفت: « من عشق هستم توانایی آن را ندارم که روشن بمانم، چون مردم مرا به کناری انداخته اند و اهمیتم را نمی فهمند، آنها حتی فراموش کرده اند که به نزدیکترین کسان خود محبت کنند و عشق بورزند. » پس شمع عشق هم بی درنگ خاموش شد.

    کودکی وارد اتاق شد و دید که سه شمع دیگر نمی سوزند.

    او گفت: « شما که می خواستید تا آخرین لحظه روشن بمانید، پس چرا دیگر نمی سوزید؟»

    چهارمین شمع گفت: « نگران نباش، تا وقتی من روشن هستم، به کمک هم می توانیم شمع های دیگر را روشن کنیم. من امید هستم. »

    چشمان کودک درخشید، شمع امید را برداشت و بقیه شمع ها را روشن کرد.

    ففضای زندگی امروز من در این سایت و کنار شما همون اطاق و همون شمع امید هست ..پاینده باشید..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    حسن میرزایی گفته:
    مدت عضویت: 2938 روز

    سلام بر گروه تحقیقاتی عباس منش

    حسن میرزایی هستم 25 ساله

    من حدود دو ساله که از طریق نتوورک با این گروه اشنا شدم ولی یک ساله که تقریبا به صورت جدی دارم روی فایلها و محصولات این گروه کار میکنم و خداروشکر نتایج جالب زیادی هم گرفتم. به طور خلاصه اتفاقاتی که در سال نود و شش برام افتاده رو میگم.

    در سال نود و شش ازدواج رویایی که می خواستم انجام دادم. من شغلی نداشتم و ازدواج کردم هیچ پس اندازی نداشتم و هیچ درامدی نداشتم. ولی الان 100 ملیون دارایی خالص دارم ،تونستم خونه رهن کنم. شغلهای مختلفی رو تست کردم و الحمدلله تو همشونم موفق بودم و تجربیات مختلفی کسب کردم. مثلا از قشم و بانه جنس میوردم به کمک همسرم میفروختم ، یه مدت کتاب کودک میفروختم. در کنارش تدریس ریاضی و زبان هم انجام میدادم و باز هم الحمدلله در این زمینه هم موفق بودم.اتفاقات فوق العاده ای برام براحتی میفته. خیلی دوست دارم به صورت جزیی بگم ولی طولانی میشه. خلاصه خداروشکر میکنم که منو در مسیر متفاوت بودن قرار داده و دارم تجربیات مختلفی رو بدست میارم. برای سال نود و هفت هم برنامه های زیادی دارم. گامهای اول بهم گفته شده. میرم جلو ببینم خودش چی میگه .

    دوستون دارم.

    زندگی باحالی داشته باشید.

    بدرود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    آتوسا غبرائی گفته:
    مدت عضویت: 2727 روز

    سلام بر خداوند مهربان و استاد عزیز و تمام دوستان

    بارها استاد عزیز مسابقه گذاشتند و من وقت نداشتم در مسابقه شرکت کنم. ی هو متوجه میشدم که بله، مسابقه تموم شد و از قافله عقب ماندم. اینبار به خاطر اتقاقات بسیار خوبی که برام افتاده قسم خوردم، باید بنویسم.باید استادم و همه بدانند که برای حتی آتوسای (بهتر است بگم گذشته) می تواند اتفاقات عجیب و غریب که تنها مجری آن، مدیر آن، هر چیزی که شما اسمش را می گذارید، خدای لاشریک و بی همتا و بی نظیر می تواند باشد. خدایی که سراسر هستی را خلق کرده و من چه احمقانه 50 سال (بغیر 5 سال اول که بچه بودم) زندگیمو طی کردم. چقدر احمق و نادان بودم. در یک روز پاییزی خواهرم، خواهر عزیزم فایل های آفرینش را برامون فرستاد. سخت درگیر دنیا و باورهای کهنه و سیاه بودم. نیازمند یک چراغ روشن تا حرکت کنم. از مهر ماه 96 تا الان کلی تغییرات روحی و اجتماعی و دریافت ثروت داشتم.

    به سوالات استاد اینجوری پاسخ میدم:

    سوال اول:تمام اتفاقات خوب و تجارب عالی که در سال 96 در زندگیت کسب نموده ای را بنویس

    سال 96 بعد از عید بود که یک مسافرت کاری از طرف شرکت خودم(که حضور در شرکت آراد هم یک معجزه زندگی من در 50 سالگی بود یعنی 5 سال پیش)داشتم. بدلیل بی پولی که معمولاً با باور کهنه همیشگی بعد از عید داشتیم.نتونستم به همایش تبریز برم.به خودم قول دادم و روی یک کاغذ معمولی نوشتم: هرگز به خاطر بی پولی و مشکلات مالی ، کارهایم عقب نمی افته.خدا رو شکر با افزایش درآمد تونستم، همایش های بعدی شرکت در شهریور ماه و آذر ماه را به راحتی (البته نه خیلی دست پر )بروم و بسیاری از مشکلات مالی را با ضرب و زور حل کنم.

    اواخر مهرماه سال 96 فایلهای آفرینش را خواهر عزیزم الهام، که میدانست در فشار سختی هستیم و این در کل خانواده به چشم می خورد و البته که آبرودار هم هستیم(از بیرون همه فکر می کنند که طبقه متوسط روبه بالا هستیم البته خدارو صد هزار مرتبه شکر که اینجور فکر می کنند) برای ما فرستاد.یعنی من و بقیه خواهرها. همیشه دوره های اینجوری و کلاسهای این مدلی در زندگی خواهران من بوده که من هیچ اشتیاقی به آنها نداشتم. چرا که تغییر خاصی در رفتار و زندگی آنها مشاهده نمی کردم.

    اما این فایل، با شور و اشتیاق عجیبی هر صبح گوش می کردم. دست و پا شکسته تمرینها انجام میشد. به خودم قول داده بودم باید تا اخرشو ی دور برم.اخرش انقدر بخصوص فایل 6 به بعد، حال غریبی به من دست می داد که دیگه نمی تونستم گوش ندم. دوباره از اول همه رو گوش میدادم و همینطور گاه و بی گاه. هر وقت، وقت می کردم. از همان اوایل اتفاقات خوبی برام افتاد.با اینکه باورهای سیمانی هنوز هم در وجودم بودند و هستند.در مقطعی حدود آبان و آذر کارم حتی به شدت افت کرد.در امدم پایین آمد. اما با ایمان و چیزی در درونم که می گفت:راه درست است، کوتاه نیامدم.اتقاق خوب این بود که همسرم از کارش بیرون اومد که کارمندی بود و تازه حقوقشم نمی دادند. کنارهم کار رو ادامه دادیم. از دی ماه در امد مون به حد نرمال یک زندگی انسانی خوب با تعریف من، یعنی ماهی 10میلیون رسیدیم.با توجه به مخارج دخترم که تیرانداز است،بازهم کمبود مالی حس می شد ، در کمال تعجب و ناباوری، تونستیم دخترمونو را به مسابقات صربستان بفرستیم.شما نمی دونید که چطور ظرف 15 روز هم شناسنامه عکس دار و هم پاسپورت و هم کفش تیراندازی و … جور شد. ایشون 15 ساله هستند.روزی نام دخترم، نورا کسری که الان هم جزنامداران رشته تیراندازی است، می شنوید. مات و متحیر با همسرم، به تمام وقایع نگاه می کردیم. به همسرم گفتم: اینه اون خدایی مهربان و بزرگوار که باید درست شناختش و خدارو شکر که با قوانین تغییر ناپذیر خدای مهربانم بیشتر و بیشتر اشنا شدم. بالاخره معجزاتی بخصوص در حوزه ثروت یعنی درامد در ماه اسفند 96 رخ داد که نمی تونم توصیفش کنم. معجزاتی که در هفته آخر اسفند رخ داد و ما که تمام تنمون از بی پولی می لرزید(درامد بود به لطف خداوند مهربان داشتیم اما باید از طرفهای مقابل دریافت می شد)ضمن اینکه از اول اسفند مادرم در بیمارستان بود، خودم روحا بهم ریخته بودم و می گفتم یعنی چه ؟ من الان باید تغییر داشته باشم به سمت عالی بودن.اما انگار خداوند منو قرنطینه کرده بود تا قدرت مطلقشو بهم بیشتر و بیشتر نشون بده، حدود 15میلیون تومان ، از دست غیب، از قراردادهایی که به جرات می تونم بگم : خود خدا بست، بدستمون رسید. من باور داشتم. و باور دارم که خدا بیشتر می خواست به من ثابت کنه که هیچ عنصری، هیچ انسانی، هیچ قدرتی، هیچ فکری، نمی تونه برتر ووالاتر از خودش باشه که به انسان کمک می کنه. بالاخره به یک ثبات مالی رسیدیم .در نهایت جواب سوال یک:

    بزرگترین دستاورد عالی من در سال 96، حضور و وجود پررنگ خدا در تمام ابعاد زندگی من بوده و هست. شناخت آگاهانه که از خودش خواستم، بیشتر بیشتر منو به آگاهی و شناخت وجود و ذات بی همتاش برسونه.

    جواب سوال دو:

    من آتوسا غبرائی، می خواهم در سال 1397 و به بعد در اوج ثروت و عشق و آرامش، بندگی کنم و خداوند مهربان، خدایی کنه واسم. صاحب اختیارم باشه.

    در سال 1397 به لطف پروردگار مهربان و سالهای بعد، می خوام اولین زن ایرانی و جهانی در حوزه شناخت خداوند باشم و دلم می خواد مثل مولانا یا … حظ کنم با خدای مهربان و بزرگوارم.می خوام نفر اول باشم.باید نفر اول باشم. باید در میان زنان هم کسانی مانند مولانا یا شمس یا حتی استاد عزیزمون اقای عباس منش باشه.

    می خوام در صنعت باسکول که حوزه کاریم هست، نفر اول در ایران و جهان باشم.یعنی سایت نفر اول و قدرتمند فروش باسکول و ترازو را داشته باشم.

    می خوام ازادگی رو به حد کمال برسونم. پیشرفت رو به سرحد کمال، معنا کنم و در نهایت لذت ببرم از تجربه انسان بودنم.

    من کاملم و کاملتر هم میشم. می خوام حضور پررنگتر و آگاهانه تر و عمیق تر ار عشق بازی با خدا را تجربه کنم.می خوام عبد باشم و خدا خدایی کنه.

    خب فکر می کنید چی میشه؟ تجاربی که نمی تونم حدس بزنم، نمی دونم چی هستند، ولی برام صددرصد اتقاق می افتند. 107 آرزو که چه عرض کنم(که نوشتیم در دوره افرینش) بیشتر و بیشترش رو کسب می کنم.من پرواز می کنم، پروازهای عاشقانه و عارفانه. جاذب ثروت میشم. الرزقو رزقان.

    راستی سال 97 را با روانشناسی ثروت 1 شروع کردم. خواهر عزیزم برام فرستاد. الان که مطلب رو می نویسم. یک قرارداد که از روی سایت زنگ خورد (روز 14 شهریور) و روز 15 شهریور بسته شد. سود این درامد دو نیم میلیون است. باورتون بشه که روزی و رحمت خداوند هر لحظه و بی شمار است و قطع نمیشه و عید و … نمی شناسه.

    حرف زیاد دارم. دلم می خواد یک روز از اسفند 96 که چقدر سخت گذشت و خدا چطور به حال عالی تبدیلش کرد بنویسم.ولی قراره اینجا از دستاوردهای عالی بنویسم. و نوشتم.

    استاد عباس منش عزیز، از خداوند عاشق بی همتا و بی نظیر، سپاسگزارم که دست خوبی براش بودی و به من خیر رسوندی و با تغییر باورهام ، هر چی و هر کس که خیره در دنیای من ، به صورت فراوان وارد شدند.

    آنقدر از حال غریبم ، ذوق دارم که نمی دونم چی بگم و چکار کنم. فقط رو به جلو حرکت می کنم.

    سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    هدیه شهرکی گفته:
    مدت عضویت: 2658 روز

    به نام خالق زیبایی ها

    خواهش مندم، متن زیرا را مطالعه فرمایید.

    هدیه شهرکی هستم، 14 سال دارم که در این سن توانستم محبوبیت زیادی نسبت به، هم سن هایم کسب کنم.

    فردی بودم که نسبت به خواسته هام خیلی محکم بودم و خیلی فراوان در خواست می کردم، شخصی هستم که در کودکی تصویر های زیادی از 18 سالی ام و آینده ام در ذهنم نقاشی می کردم. همه به فکر کشیدن نقاشی های کودکانه از زندگی های مختلف بودن اما من با توکل و دوست داشتن که نسبت به خدا داشتم تموم برگه های نقاشی هایم را با رنگ هایی واقعا جذاب از اهدافم پر می کردم.

    خیلی خوشحال هستم که امسال سالی بود که در سن 14 سالگیم توانستم وارد پروسه کار کردن شوم و الان کم تر از یک سال هست شاغل هستم و در راه موفقیت قدم برمی دارم. شخصی هستم که برای رسیدن به اهدافم و ساخت آینده ای بسیار عالی و درخشان تمام وقتم را در کنار خانواده ام نیستم و از 6 صبح که از خانواده دور می شوم و به مدرسه می رم و بعد از آن به محل کارم تا ساعت 9 شب به منزل نمی یام. و همین ها باعث شد که دستم را بالا نگه می دارم و می گویم الان در کنار بهترین هام که در کنار خودم و خدا تونستن باعث پیشرفتم بشن یک شرکت. داریم.

    19 روز بعد از روز تولدم یعنی در 29 اردیبهشت توانستم با ذهنم شاغل بشم.

    در شغلم با ذهن، کائنات، مدار، باور و از همه مهم تر با خالق آشنا شدم. این بزرگترین و عالی ترین و لذت بخش ترین لحظه زندگی ام در سال 96 بود. در 31 اردیبهشت با جناب استاد عباس منش. آشنا شدم که زندگیمو به اوج رسوند وهمیشه تلاش می کردم که در سایتش ثبت نام کنم اما موفق نمی شدم ولی در گوشه کنار ها در تلگرام با کانال های آیشون جلو می رفتم و الان به زیبایی می دونم که آینده ام چیه و قراره چی بشه و همیشه به سال 1400 باور و اعتقاد زیادی دارم که باعث شده این سال در ذهنم بهترین سال باشه و از اون جایی که 18 سالگی ام از کودکی سنی بود که به تموم اهدافم از جمله ماشین و…. می رسم. جالبه بدانید 18 سالگیم همون سالی است که سال اوج بیش از حد من یعنی و همون سال 1400 هست.

    خیلی خوشحالم که هرچی می خوام وارد زندگیم میشه و با ندای درونم جلو رفتم.

    در سال 1397 از خداوند درخواست آرامش، سلامتی، ثروت دانایی، پول، عزت، شهرت، و مثبت ترین نکات را آرزو دارم. با توکل و امیدی که به خدا دارم و ارتعاشاتی که به کائنات فرستادم مطمئنم در امسال به هدف گوشی ای که زدم می رسم و انشالله به همراه خانواده ام در این سال سفری می روم که در ذهنم نقاشی اش کرده ام و با ارتعاشاتی که به کائنات ارسال می کنم تموم هدف های امسالم که در قلبم دارم تیک می خوره و به امید خدا در سال آینده اون هارو براتون به عنوان بهترین های سال 97 یاد می کنم.

    باید بگم سال 96 همش عالی بود.

    بهترین تولدم رو که واقعا عشقم کردم در 10 اردیبهشت امسال داشتم و اون هم با توجه به متنی بود که در اتاقم چسبانده بودم و تموم نقاط اتفاقی اون شب رو نوشته بودم.

    19 اردیبهشت روز اوج و موفقیت من بود و ادامه دارد…

    در 23 مرداد در جلسه بسیار مهمی دعوت شدم و در اون جا صحبت کردم و در اون مکان خیلی ها رو با هدف و زندگی عالی که می تونن خودشون ایجاد کنن آشنا کردم و در اون جلسه خیلی لذت بردم چرا که افتخار خیلی ها بود بعد از جلسه با من صحبت کنن.

    در اوایل شهریور ماه با تلاش هایی برای گذر از پله های بیشتر تونستم خیلی به موفقیت نزدیک بشم و بلاخره تونستم سهام دار یک شرکت بشم و واقعا عالی از زندگی ام لذت ببرم.

    و باید اعتراف کنم که سال 96 سالی بسیار عالی بود. حالا چرا؟ زیرا که نسبت به بقیه سال ها شاد تر بودیم، موفق تر بودیم، بخدا بیشتر نزدیک شدیم، و لذت زیادی از زندگی بردیم، آرام تر بودیم و زیبا تر زندگی کردیم.

    یقین دارم در سال 97 من و شمایی که دارین این متن رو می خونید هزاران برابر آهنربای پول، ثروت، آرامش، لذت، شادی، موفقیت، شهرت و از همه مهم تر درک بیش از اندازه خداوند و کائنات هستیم.

    مطمئنم سال بعد این موقع موقع نوشتن متن هاتون توصیفی بسیار زیبا از سال گذشته دارین و همتون در سال 98، سال 97 رو به زیبا ترین شکل یاد می کنید.

    در پناه خالق شاد، موفق، ثروتمند و عالی باشید.

    عید رو هم به تمومی شما عزیزان تبریک می گم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    حمید رجایی گفته:
    مدت عضویت: 2734 روز

    به نام خداوند یکتا

    سلامی گرم و صمیمی خدمت استاد وتمامی دوستان وخانواده عزیز و گرامی

    خدایا شکرت به خاطر این همه نعمت که در 28 سال ازعمرم به من عطا کردی وواقعا بی نهایت سپاس به خاطر این همه عنایات بزرگ و کوچک .خدایا ممنون همه عمرم سرشار از لطف بی کرانت بوده و هست خدایا به نظرم سال 96 پر بارترین سال زندگیم بوده درسته که من در این سال به موفقیت بسیار دست یافتم مثلا من در این سال صاحب خانه ی 150 متری نوساز با تمام وسایل نو شدم این سال سال پر برکتی بود چون در این سال عروسی کردم و به خانه شخصی خودم امدم و رابطه زیبای متاهلی ام را شروع کردم و از خیلی ها هدیه گرفتم و واقعا مورد توجه خدا بوده ام چون من برای شروع زندگی

    هیچ پس اندازی نداشتم و به طور نا اگاهانه از قوانین کیهانی و توحید عملی استفاده کردم یعنی فقط و فقط با این باور قوی به جلو رفتم که همه به من گفتند برو جلو خدا جورش میکنه(البته نا گفته نماند که افکار منفی خیلی بیشتر از از افکار مثبت بود مثل اینکه تو این وضع تو شکم خودتم زورکی سیر میکنی میخوای یکی دیگه رو بیاری چجوری بهش نون بدی الان راحتی هر جایی دلت خواست میری ،فردا که زن گرفتی کجا میخوای زنتو ببری با این اجاره های سنگین تو که خونه نداری و اوووووووو هزار تا فکرمنفیه دیگه ) ولی با تمام قدرت افکار منفی راپس زدم و به خدا توکل کردم که صد البته او هم مرا رو سفید کرد الان که میبینم من حدود یک سال و دو ماهه که از عقدم میگذره و من دررشروع هیچ نداشتم و الان به لطف خدا صاحب همسر وخانه شخصی ورابطه زیبای متاهلی هستم .

    الان که فکرشو میکنم میبینم که من به طور نا اگاهانه از قوانین کیهانی وتوحید عملی استفاده کردم و به خواسته ام که تا چند سال پیش دائما فکرشو میکردم و کانون توجهم روی این موضوع بود رسیدم.خدایا شکرت .

    در سال 96 من حدود 350میلیون تومن چک و بدهی پرداخت کردم ،مهارت های جدید اموختم، شغلم یک درجه ارتقاع پیدا کرد ،خلاقیت های جدیدی

    ارائه دادم،با افراد خوب و جدیدی اشنا شدم.در کلاس دلخواهم شرکت کردم ،ازدواج خواهرم صورت گرفت ،روابطم بهبود یافت،قدرت بخشیدن را در خودم تقویت کردم در امدم افزایش داشت وازهمه مهمتر باسایت ویا بهتر بگم خانواده بزرگ عباسمنش اشنا شدم و خدا شاهده اینقدر از خدا سر نمازم ،

    توی دعا هام ،توی حرم امام رضا و..از خدا خواستم کمکم کنه و راهونشونم بده تا اینکه این خانواده گرم و صمیمی رو پیدا کردم و در هر لحظه خدا

    رو شکر میکنم به خاطر این اشنایی و لطف بی کرانش.

    الان که دارم کمی فکر میکنم میبینم که قبل از اینکه حرف های استاد رو بشنوم و با ایشون اشنا بشم قوانینو تجربه کردم .همه میدونند که بهترین و شاد ترین دوران هر شخص دوران نامزدیه هر فرده و هر کس این دوران زندگی را شادتر سپری میکنه و من در این دوران بهترین اتفاقات زنگی ام را تجربه کردم و یاد حرف استاد می افتم که میگوید :وقتی انسان اتفاقات خوب رو تجربه میکنه که حالش خوبه که لبخند رو لب داره و اون وقته که ازدر دیوار براش میباره بله واقعا همین طوره خدایا شکرت شکرت شکرت.

    خواسته های من دراین سال

    اول اینکه به لطف خدا قوانین کیهان و خودم وخدای خودم رو بیشتر شناختم.خدایا شکرت

    در هر لحظه و در همه ی امور به یاد خدا هستم واز او کمک میگیرم .خدایا شکرت

    تمامی دوره های اموزشی این سایت را تهیه کرده ودر حال کار کردن روی ان هستم خدایاشکرت

    تمام بدهی هایم را صاف کرده ام و موبایل و لب تاب جدید خریدم .خدایا شکرت

    اتومبیل جدید و عالی گرفتم و به مسافرت های گوناگون رفته ام .خدایا شکرت

    شغلم را از واحد صنفی به شرکت بزرگ خدماتی تبدیل کرد ام .خدایا شکرت

    یک فروشگاه بزرگ و نمونه ایجاد کرده ام .خدایا شکرت

    وازهمه مهمتر یک کارگاه تحقیقاتی بزرگ برای کار روی ایده هایم ایجاد کرده ام.خدایا شکرت

    و من هرلحظه شادم و خدار رو در وجود خودم حسش میکنم در حال تجربه ی اتفاقات خوب وعالی هستم خدایا شکرت

    ودر اخر برای همه ی افراد این خانواده ارزوی خوشبختی،سلامتی،عشق،ثروت مادی ومعنوی،وسعادت دنیوی و اخروی,وشادی هر لحظه رامیطلبم.خدایا شکرت.خدا نگه دار.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    ابراهیم حمیدی گفته:
    مدت عضویت: 2762 روز

    1-4

    ادامه موضوع

    وحالا برنامه های زیادی برای سال 97 دارم ولی تمرکزم روی چند مساله است

    1…… تو سال جدید میخوام اول خدا رو بیشر درک کنم و بفهمم چطوری میتونم بهش نزدیکتر بشم تا درک بهتری از قوانین خدا و خودش داشته باشم خدایا شکرت

    2.. اطلاعاتم رو میخوام تا میتونم از طریق مطالعه واموزش بیشتر کنم خدایا شکرت

    3 …میخوام کنترل بیشتری روی ذهنم و ارتعاشاتم داشته باَشم تا هر لحظه احساساتم بهتر و عالی بشه خدایا شکرت

    4 خدایا میخوام مثل خودت به دیگران کمک کنم وبخشنده باشم خدایا شکرت

    5 من تقاضای ثروت وراحتی از خدای خودم دارم میخوام کسب ثروت با ارامش و لذت باشه خودش میدونه و دلم روشنه من برای خواسته های مالیم راه تایین نمکنم موقعش که بشه خدای خوبم الهام میکنه ومن انجام میدم خیلی خواستهی دیگه دارم که به زودی بعداز به دست اوردنشون حتما توی سایت اعلام میکنم

    دوستان عزیزم ممنونم وقت گداشتید و نوشتهای من رو خوندید دوستون دارم امیدوارم همیشه احساستون پر از شور وشادی باشه

    استاد بابت تمام راهنمایی هاتون ممنونم شما خیلی خاکی وخوبید بابت تمام لطف و زحمتی که برای ما میکشید ممنون وسپاسگزارم شما راه زندگی کردن رو به من اموختی همیشه میخوامت دوست دارم و امیدوارم همیشه سلامت وپایدار باشی دوستدارتان ابراهیم حمیدی………

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    ابراهیم حمیدی گفته:
    مدت عضویت: 2762 روز

    1-3ادامه موضوع ……

    بعدا از اون تصمیم همش فکرای کارای جدید تو سرم می اومد ولی یکی همش به من میگفت نه این راهش نیست من حالا که با شما صحبت میکنم راننده تاکسی هستم و خلاصه کم کم یه صداههای میشنیدم انگار یه الهامی به من میشد باور نمیکنید یه کسی یه چیزی تو خلوتم میاومد میگفت ابراهیم دیگه هیچ کاری نکن فقط ذهنت رو عوض کن من با خودم فکر میکردم یعنی چی ……..

    خانمم چند بار پیشنهاد چن کارو داد ولی من گفتم نه این بار یه جور دیگه کار میکنم خانمم تعجب کرده بود میگفت چی کار میخوای بکنی چه راهی داری بهش میگفتم نمیدونم ولی این دفعه دلم روشن بود انگار از جانب خدا وضل شده بودم هی تو ذهنم نجواهاش میومد هی میگفت باید افکارت رو تغییر بدی به خدا قسم دیگه کاملا فهمیدم برام همه چی روشن شد میدونستم باید تغیر کنم ولی نمیدونستم از کجا شروع کنم تا اینکه از طریق یه فایل با استاد اشنا شدم تو اون تاریکی محض یه نوری از طرف خدابود یه معجزه شاید کسی مثل من نتونه اون لحضه رو باور کنه اضلا نمیدونم چی بگم شروع کردم به گوش کردن فایلهای رایگان استاد ازاواسط دی ماه 96 باورتون نمیشه زندگی من چقدر تعقییر کرده

    خدایا شکرت شکرت به خاطر این همه وجودت این همه کرمت این همه رحمتت چطوری میتونم جبران کنم نتایج زیادی کسب کردم استاد ممنونم ازت تو چه کردی با این دل من مردم خدا از این حس خوب چه زندگی خوبی پیدا کردم چه قدر دارم تغییر میکنم این همه سال کجا این 3 ماه زندگی من کجا

    1 ارامش کامل تو لحظه لحظه زندگیم خدایا شکرت

    2 درک کاملی از خدا وجود خدا همه چیز منه

    راه اصلی رو دارم یاد میگیرم استاد ممنونتم میخوام فقط یاد بگیرم راه زندگی رو تشنه اموزشم خدایا شکرت

    4 فقط احساس خوب فقط وفقط میخوام بیشتر شه خدایا دوست دارم

    وقتی انسان بفهمه چی میخواد تازه میفهمه کجای کاره این اسباب بازیهایی که ما تو زندگی میخوایم همش وسیله هستش اصل یه چیز دیگست

    5 خدایا شکرت بابت نگرشی که به وسیله استاد عزیزم عباسمنش به من بخشیدی

    6 من توی همین 3 ماه اموزشم از فایلهای رایگان تونستم یه ماشین صفر بخرم البته 20 میلیون پول نقد داشتم ولی 20 میلیون دیگه وارد زندگیم شد یکی به من پول رو داد گفت کم کم داشتط به من بده اصلا دارم شاخ در میارم

    7 دوباره قبل از عید برنامه مسافرت نداشتم یکی به من 3 میلیون پول داد برای مسافرتم بدون این که پول رو از من بخواد بدون برگشت

    خدایا شکرت من تازه اول راهم تازه فهمیدم ثروت چطوری به دست میاد همش از طریق ذهنه منی که این همه زور میزدم برای کسب پول حالا خودش میاد دنبالم خدایا شکرت

    اینا گوشهای جذبهای سال 96 بوده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    کاوه شاد گفته:
    مدت عضویت: 3228 روز

    با سلام به تمام دوستان مثبت اندیش ، سال 96 ی سالی بود ک شناخت خودم از قدرت های درونی ام با اتفاقاتی افتاد و رابطه ام با پروردگار به مرور زمان نزدیکتر گردید .

    از لحاظ شغلی من شهریور ماه سال قبلش یعنی شهریور 95 با اینکه توانسته بودم وارد یک مجتمع بزرگ پتروشیمی شوم احساس خوبی داشتم .

    این قبول شدن و مشغول شدنم احساسات خوبی در من ایجاد کرده و از طرفی باعث بالارفتن عزت نفسم شده بود .

    1- این احساس رو هر روز داشتم که من توانستم در دو مصاحبه علمی و فنی ک برای گزینش کردن ورود به مجتمع پتروشیمی برگزار شد ، من از بین شش نفر این لیاقت رو داشتم ک قبول بشم ، اطلاعات فنی ام ، سوابق کاری ام موجب شد ک من بعنوان فردی ک لایق این سمت شغلی باشد برگزیده شوم و این موضوع با تقویت عزت نفسم انرژی زیادی به من بخشیده بود .

    2- در صنعتی مشغول بکار شدم ک یکی از صنایع مورد علاقه ام بود ، از لحاظ فنی ، اطلاعاتی و …. از اینکه میتوانستم از نزدیک با بسیاری از تجهیزات ، نحوه کارکرد ، نحوه تعمیرکردنشان آشنا شوم خیلی مشتاق و خوشحال بودم .

    3- با یکسری از همکاران و دوستان جدید آشنا شدم ک براحتی دانش و تجربه شان رو در اختیار من می گذاشتند و من هم از هرفرصتی برای کسب اطلاعات جدید از آنها استفاده می کردم ک موجب اشتیاق من شده بود .

    4 – در محلی مشغول بکارشدم ک یکسری افراد شوخ و بذله گو بودند و موجب شد که من براحتی با آنها دوست شوم و رابطه نزدیکتری با آنها داشته باشم و از کارکردن در آن محیط لذت بیشتری ببرم .

    5- توانستم ماه رمضان رو روزه بگیرم و به تعهدی ک با پرودگار بسته بودم پایبند باشم / در همین مدت توانستم 100 آیه سوره بقره را حفظ کنم و رابطه بهتری با پرودگار بوجود آورم .

    به مرور زمان با لذت بردن از شرایط شغلی ام ، من به تضادی خوردم ک موجب شد مسیر پیشرفتم ک تازه شروع شده بود را خودم تغییر دهم . با وجود اینکه صنعت نفت و گاز مورد علاقه ام بود ، ولی درآمد پایین و هم چنین طولانی بودن ارتقا شغلی موجب شد که بخواهم تغییر کنم . این تضاد کمک موثری به من کرد :

    5- من هدفم را نوشتم و مشخص کردم ک چه شرایط را میخواهم با چه در آمدی که خود مسیر شغلی بعدی ام را تعیین نمود .

    6- همزمان که محصول عزت نفس را خریداری کرده بودم ، با صدای خودم فایلی ضبط کنم و شایستگی و لیاقت بیشتری به خودم بدهم و موفقیت هام رو یادآوری کنم .

    7- موجب شد که بتوانم به خواسته ام توجه کنم ، با همکارانم در مورد هدفم (مشغول شدن در شرکت پیمانکاری نفت وگازی در جنوب کشور) صحبت کنم ، تصور کنم و احساس بهتری بوجود بیاورم .

    8- در همین بازه زمانی محصول شکرگزاری رو خریدم و شروع به گوش دادنش کردم که موجب شد احساس بهتری را تجربه کنم ، به داشته هام توجه کنم و سپاسگزار باشم .

    9- با مفهوم فرکانس تازه آشنا شدم و اینکه میتوانم در مداربالاتری قرار بگیرم ک موجب شد عزت نفسم بازم قویتر بشه .

    10- برخورد با تضاد موجب شد دنبال راهی بگردم ک تعهدم به هدفم را بالاتر ببرم ، اهرم رنج و لذت رو دانلود کردم و چندین بار گوش دادم ک موجب شد خواسته هام رو جدی تر بگیرم ، یادداشت کردم ک به چه دلیلی میخواهم موقعیت شغلی ام را تغییر بدهم .

    11- با اینکه وقت آزاد زیادی داشتم ، این تضاد باعث شد بیشتر به اهدافم توجه کنم ، دنبال فرصت های شغلی مناسب تر باشم ، مهارت های فنی برای موقعیت شغلی مدنظرم رو بالاتر ببرم و آگاهتر شوم .

    با این روند من توانستم در مرداد ماه 96 در یک شرکت پیمانکاری نفت وگازی در جنوب کشور مشغول بکار بشم . این موضوع ک من توانستم با استفاده از قانون توجه به خواسته ها و شکرگزاری توانستم به هدفم برسم ایمانم به قانون فرکانس را افزایش داد .

    12 – اینکه من توانسته بودم بدون کمک گرفتن از کسی ، برای ساختن ی زندگی بهتر با معیارهای مدنظرم در جنوب کشور مشغول بکار بشم احساس لیاقت و احساس قدرت میکردم .

    13- اینکه من توانستم همزمان در مصاحبه یک شرکت معروف دیگر در زمینه نفت وگازی قبول شوم و از من دعوت به کار بشه واقعا عزت نفسم را بالاتر برده و واقعا احساس لیاقت و ارزشمندی رو واقعا داشتم تجربه می کردم .

    14- اینکه من تا قبل ار مشغول شدن در این موقعیت ، با گوش دادن به فایل ” چگونه در عرض یکسال درآمدخود را سه برابر کنید ” و نوشتن تعهدم توانستم در کمتر از یکسال درآمدم را تقریبا چهار برابر شده از یکطرف موجب تقویت عزت نفس و از طرف دیگر باعث بالارفتن ایمانم به قانون فرکانس شد ، همین اتفاق موجب شد من فایل جدیدی ضبط کنم و از این” چندبرابرشدن درآمد در کمتر از یکسال ” برای تمرین تقویت عزت نفسم استفاده کنم .

    15-در این شرکت ، من توانستم با فردی مستقیما در ارتباط کاری باشم که نسبت به جایگاه شغلی ام کاملا آگاه بوده ک موجب ایجاد رابطه بهتر در کارم شد .

    16 – رسیدن به هدفم موجب شد که رابطه ام با پروردگار نزدیکتر شود ، دست او را ببینم که از شهری در غرب ایران مرا به هزار کیلومتر در جنوب کشاند ، موجب شد حمایت و هدایت او را بیشتر احساس کنم ، دنبال نشانه های جدیدی از او در کارهای روزانه ام باشم که مرا به سمت همکاران مناسب تر هدایت نمود .

    17 – این رسیدن به هدفم موجب شد که تعهدم به شکرگزاری صبحگاهی ک هر روز با نوشتن انجام میدادم را با تعهد قویتری ، با فکرکردن به نعمت ها و رحمت های بیشتری انجام بدهم ک موجب ارسال فرکانس های قویتر و رسیدن به احساس بهتر را برایم بوجود آورد.

    18- این تغییر مکان شغلی باعث شد که من دست پروردگار را ببینم و احساس کنم ، طوری که مرا از شهری در غرب ایران به هزاران کیلومتر آنطرف در جنوب کشور مرا هدایت کند بدون اینکه درآنجا کسی را بشناسم با سابقه کاری درآنجا داشته باشم . / موقعیت شغلی ام بگونه ای بود که روزانه مناظر طبیعی فوق العاده ای از دشت های وسیع ، کوهها ، خاک ها ، دریای بیکران را می دیدم و به عظمت ، بزرگی پرودگار فکر می کردم و سپاسگزاری می کردم / این عوامل موجب شده بود که ایمانم به اینکه پرودگار در هر لحظه مرا هدایت می کند بیشترشده و در اتفاقات روزانه ام دنبال نشانه های حضور پرودگار باشم که موجب ایجاد احساس بهتری در من شده بود .

    19- دور شدن با فاصله زیاد از محل زندگی ام موجب شد که بیشتر روی خودم و خدا حساب کنم ، ایمانم به اینکه توانایی های زیادی دارم بیشترشود ،بتوانم به خودم ، به ارتباطم با پرودگارو وضعیت شغلی ام بیشتر شده وبتوانم تصمیم گیری کنم .

    20 – این دستیابی به هدف موجب شده ک ایمانم به اینکه من خودم خالق زندگی ام هستم بیشتر شده و اینکه خودم با شرایط درونی ک دارم شرایط زندگی ام را می توانم تغییر دهم و این عوامل بیرونی نیستند که شرایط زندگی مرا تحت تاثیر قرار می دهند.

    البته در شرایط جدید نیز به یکسری تضادها برخوردم که اهمیت هدفگذاری را برایم مشخص کرده طوریکه هر روز بدانم بدنبال چه هستم و چه میخواهم که کارکردن روی محصول “هدفگذاری ” در برنامه سال 97 قرار می گیرد .

    این سیر تحولات موجب شده که من رابطه بهتری با پروردگار از منظر شکرگزاری کسب کنم ک نتایج آن را واضحتر بیان می کنم :

    1- بدانم ک پرورگار همیشه همراهم هست ، مرا مورد رحمت وسیع و گسترده اش قرار میدهد ، تنها کافی است چشم هایم را کامل بازکنم ، بیشتر تامل کنم .

    2- با دیدن روشنایی روز ، تاریکی و سیاهی شب نعمت های بیکرانش ، قدرت عظیمش ، برای قوانین و خاصیت هایی ک در طبیعت قرارداده سپاسگزاری می کنم و موجب شده ایمان قلبی ام بیشترشده و احساس بهتری را تجربه کنم .

    3- از اینکه کاملا احساس می کنم که طبیعت مملو از فرکانس و انرژی است ، سرشار از حضور پرودگار است و هرگاه در طبیعت هستم به اصل وجودی ام نزدیکتر میشوم و احساس رقیق تری دارم .

    4- از اینکه توانستم حداقل شش ماه ، هر روز صبح پروردگار را برای سلامتی ، توانایی مالی ، روابط ، همکاران ، نشانه ها و رحمت هایش سپاسگزاری کنم بدون اینکه یک روز را جا انداخته باشم و این تعهد را انجام دهم .

    5- از اینکه متوجه شدم ک پروردگار به من ، به انسان بالاترین ارزش و جایگاه را داده است ، این حرکت روز وشب ، این طلوع و غروب خورشید ، این آسمان بیکران ، این خاک ها ، گیاهان ، این دریاها را برای من خلق کرده است ، تمام کائنات را مسخر من ساخته که من بکار بگیرم ، بهره ببرم ، تحت کنترل درآورم تا احساس بهتری داشته باشم و شکرگزاری کنم .

    از آب برای سیراب شدن ، از خاک برای رویاندن بذرها و نهال ها ، از درخت ها برای ثمردهی ، از حیوانات همانطور که در قرآن آمده برای خوردن و نوشیدن که من بتوانم زندگی کنم ، آرامش داشته باشم ، پیشرفت کنم ، این هدف خلقت است رسیدن به احساس بهتر با شکرگزاری .

    با تشکر ، اهداف و برنامه های سال 97 در قسمت دوم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    ابراهیم حمیدی گفته:
    مدت عضویت: 2762 روز

    ادامه موضوع 1-2

    وقتی خانه خدا بودم با خدای خودم خیلی صحبت کردم بهش میگفتم اخه خدا من که لیاقت تو رو نداشتم منی که نسبت به تو شرک میورزیدم چرا من رو انتخاب کردی این همه ادم خوب وبهتر از من بود منی که این همه گناهانم زیاده چرا من اونجا بودم که احساس کردم خدا منو بخشیده وبه من فرصتی دوباره داده خیلی ازش خواستم گره از مشکلات مالی زندگیم باز کنه خلاصه بعد از اومدن از مکه حالی عجیب داشتم چند ماهی گذشت از اون موضوع 4 سال گذشت هر چی میگذشت زندگی من مشکلاتی داشت ولی خدا انگار از دور منو میدید وقتی از اون دور میشدم وسالهای زیادی حتی نمازم نمیخوندم بازم احساسش میکردم باور کنید از این زندگی کردن دیگه بریده بودم شب روزم تکراری و خسته کننده بود نه پیشرفتی نه راه حلی هر چقدر تلاش میکردم باز خونه اول نمیدونید چقدر کارفیزیکی برای پیشرفت زندگیم‌ کردم ولی همش به در بسته میخوردم به خدا دیگه به همه چی شک کردم با خدای خودم بحث میکردم بغص میکردم و گریه میکردم میگفتم این چه خداییه که یه نظر به ما نمیکنه من که به همه در زدم هر کاری رو امتحان کردم چرا نمیشه خانمم هم میگفت از این زندگی کردن دیگه خسته شده فکرم دیگه کار نمیکرد تا کی باید این زندگی من میبود صبحها با استرس از خواب بیدار میشدم با فشار روحی زیاد خلاصه سرتون رو درد نیارم یه روز پا شدم گفتم من دیگه این زندگی رو نمیخوام تا کی باید سختی بکشم هی فکر میکردم نشستم با خدای خودم صحبت کردم بهش گفتم خدا دیگه بسه از خودت میخوام از ته دلم گفتم و گریه کردم گفتم میخوام یه جور دیگه زندگی کنم احساس عجیبی داشتم انگار احساس میکردم خدا به من خیلی نزدیکه با این که حتی عبادتش نمیکردم فقط تو خلوت خودم باهش صحبت میکردم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    ابراهیم حمیدی گفته:
    مدت عضویت: 2762 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    با سلام خدمت استادعباس منش عزیز باوقار ولطیف ومهربانم چقدر ساده و دوست داشتنی هستید

    همچون الماس میدرخشی دوست دارم عاشقتم

    سلام خدمت دوستان گرامی امیدوارم سال جدید برایتان پر از موفقیت باشد

    نمیدانم از کجا شروع کنم من حدود 3 ماه با استاد اشنا شدم من در زندگی گذشته با خیلی از مشکلات دست و پنجه نرم کردم از سن 17 سالگی کار میکردم نقاشی ساختمان …کارگری ..بازاریابی برای چندین شرکت …کار فنی خلاصه مغازه داری بعد از7 سال شاگردی و در نهایت ورشکستگی ویک سال افسردگی تا این که چشم بهم زدم دیدم 40 سالم شدم و متعهلم ودارای یه دختر 4ساله که دنیای منه بابت این همه اتفاقات خدا رو شکر میکنم من سال 92 مکه بودم

    به نیابت بابام

    قرار بود بره ولی سال 90 فوت کرد ومن به جای اون رفتم اصلا باورم نمیشد

    باورم نمیشد منی که به وجود خدا شک داشتم خدا از من دعوت کر د بیام به جایی که خودش خو استه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: