توجه به داشته ها، راهِ رسیدن به خواسته ها - صفحه 67
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2018/03/abasmanesh-3.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2018-03-29 03:48:162020-08-28 08:14:21توجه به داشته ها، راهِ رسیدن به خواسته هاشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سال 97
حقیقتا برای سال 97 کلی خواسته بود که بنویسم.از خرید ماشین و پس انداز بالا گرفته تا بچه دار شدند .اما امروز که این مطالب رو برای شما نوشتم کلی به وضوح رسیدم که علی عرجی این دستاورد هایی که تو سال 96 بدست آوردی هیچ کدوم رو به این صورت بدست نیاوردی که براشون سخت کار کنی و برنامه ریزی کنی و از همه چی بزنی تا به اونا برسی .بلکه در تمام این مدت تو باورهای درستی رو داشتی نسبت به اونا پرورش میدادی و اون باورها نه تنها اون نتیجه رو برات به بارآوردند بلکه کلی نتایج ریز و درشته دیگه در کنار اون برات ایجاد کردند .مثل همون مورد جا به جا شدن از محل قبلی به تهران که زمان رو برات آزاد کرد .استراحت رو برات فراهم کرد.باشگاه رو برات فراهم کرد .تناسب اندام رو برات فراهم کرد.مطالعه رو برات فراهم کرد .روابط عاطفی بهتر رو برات فراهم کرد .و کلی چیزه دیگه .برای همین تو سال 97 من فقط 3 تا چیز رو میخوام بنویسم و از خداوند هم میخوام از لطف خودش اراده ای پولادین به من بده که رو این موارد کار کنم.
1) از بین بردن باور کمبود و ساخت باور فراوانی:
وقتی تو سال 96 رو خودم جسته گریخته کار میکردم .برای بار چندم نشستم و به سوال های روانشناسی ثروت ایندفعه خیلی دقیق تر جواب دادم .البته بعد از یکسال .دیدم خیلی از باورهارو اصلاح کردم که نتایجش تو اتفاق هایی که براتون نوشتم محسوس بود .ایندفعه اومدم دوباره امتیاز هارو جمع زدم و دیدم بابا این باور اختلافش با بقیه وحشتناک بالاست .البته این بخاطر این بود که من موقع جواب دادن سوال ها یه مقدار ناراحت بودم و این باورهای عمیق و واقعی منو رو میکرد.برای همین اولین خواسته این هستش که این باور رو اصلاح کنم.ماشین و خونه و ویلا پشت این میان خودشون .به قول معروف چون که صد آمد نود هم پیش ماست.
2) شکرگذاری روزانه رو نهادینه کردن:
این مورد هم وقتی تو سال 96 بازنگری میکنم میفهمم که هر موقع من شکرگذار خداوند بودم حال بهتری داشتم و در کل توجه به دارایی هایم و داشته هایم بیشتر بوده و کلی اتفاق های خوب رو مثل افراد مثبت و مشتری خوب رو برای خودم میساختم .اما طبق چیزی که استاد تو سخنرانی های عمل به دانسته ها میگفتند , من ایمان نداشتم که این نتایج رو همین کار ساده داره میسازه و باز هم بقول خود استاد آنقدر این قوانین ساده هستند که کسی فکر نمیکنه هیمن چندتا کار کوچک اینچنین نتایجی رو خلق کنه و همه و حتی خودم بدنبال یه ورد و قانون عجیب غریب و خاص میگردیم. برای همین امسال دومین کارم اینه که روی شکر گذاریم کار کنم.
3) بالا بردن اعتماد به نفس یا همون فاکتور اصلی موفقیت:
و در نهایت آخرین کاری که برای سال 97 میخوام انجام بدم این هستش که روی اعتماد بنفسم کار کنم .بطور مثال وقتی مدیر از من خواست تقلب کنم اگر من فقط اعتماد بنفسم بالا بود این کار رو نمیکردم و این همه زیر دین بقیه نمیموندم .و یا وقتی حقوقم رو بی دلیل کم کردند خیلی راحت میرفتم بیرون و برای خودم کار میکردم .
و خیلی راحت تر اینکه میتونستم با اعتماد به نفس بالای خودم کلی مشتری جدید برای خودم خلق کنم و به راحتی هرچه تمامتر انگلیسی صحبت کنم .مواردی هست که نمیشه اینجا گفت اما وقتی بهشون فکر میکنم میفهمم بسیاری از مشکلات ما و اطرافیان بخاطر نداشتند اعتماد به نفس هستش .مثل همون مبلغی که قرض دادم .کلی پول از دستم رفت و کلی فشار متحمل شدم که فقط نتونستم بگم نه نمیتونم و دلیلشم هم کاملا شخصیه.
امیدوارم مفید بوده باشه براتون تجربیات بنده .سالی پر از باور درست داشته باشین .بقیه چیزا خودشون میاند
با سلام عرض تبریک سال نو خدمت آقای عباس منش و گروه خوبشون و همچنین تمام هم فرکانسی های عزیز
من کلی اتفاق جالب تو سال 96 داشتم و کلی موفقیت و شکست.اینجا فقط به چندتاش اشاره میکنم .بهتون قول میدم داخل این اتفاق ها براتون نکته هایی داره که شاید چیزی رو تو ذهن شما بیدار کنه.
1) انتقال خونه از شهرستان به تهران
محل کار من در مرکز تهران بود ومحل زندگی من نزدیک استان سمنان,یه پراید داغون داشتم که هر روز با اون تا مترو پیروزی میومدم و بقیه راه رو با مترو میومدم که تقریبا این رفت و برگشت , روزانه 6 ساعت از من میگرفت و این زمان واقعا دیوانه کننده بود.اواسط سال 95 به همسرم گفتم سال 96 که پایانه قرارداد هستش میریم تهران که بتونم زمان بیشتری رو با هم بگذرونیم و به کارهای دیگه هم برسیم چون من هر روز 5 صبح بیرون میزدم و 10 شب یا دیرتر میرسیدم .همسرم گفتش پولش رو از کجا میاری, اون لحظه جوابی به ذهنم نرسید و فقط گفتم خدا بزرگه جور میشه.چون ما این خونه رو 12 میلیون رهن کرده بودیم و برای یه خونه معمولی تو منطقه دلخواه من 120 میلیون میخواستند , تازه اگر گرونتر نمیشد.در تمام روزهای باقیمانده کل زمان رفت برگشت رو فقط به سخنرانی های استاد گوش میدادم و خیلی دست و پا شکسته تمرینات رو انجام میدادم .فروشم نسبت به سال قبل رشد خوبی داشت طوری که تونستم تا آخر 95 حدود 40 تومن پس انداز کنم .برام غیر قابل باور بود.در سال 96 از تیر شروع کردم دنبال خونه گشتن.روزی 3 تا 5 ساعت میگشتم .هم روی اپلیکیشن های متفاوت و هم بصورت حضوری و بنگاه به بنگاه.آقا انگار کل همکارهای من هیچ کار دیگه ای نداشتند جز اینکه صبح تا غروب به من بگند با این پول نمیشه اینجا خونه بگیری.اونم خونه نوساز و بزرگ .منم مدام با خودم تکرار میکردم پیدا میکنم و شما هارو ساکت میکنم.دیگه روز به روز گذشت و یک هفته مونده بود به زمان تخلیه و ما 2 تا مشکل داشتیم .اولی اینکه هنوز خونه پیدا نکرده بودیم و دومی اینکه هنوز برای خونه فعلی مستاجری نیومده بود ,چون صاحبخونه میگفت من پولی ندارم بهتون بدم و باید یکی بیاد که من بتونم پول اون رو بدم به شما.همسرم هم مدام سوال پیچم میکرد که چی شد پس.منم که هر خونه ای تو روز میرفتم برای بازدید بیشتر به حموم قدیمی شبیه بود تا خونه.دیگه دست از پا درازتر به خدا پناه بردم .گفتم خدایا آبروم داره میره .یک سال هستش که به همه گفتم میخوام برم تهران .الان اگر نتونم برم مضحکه عام و خاص میشم .تا اینکه 2 روز مونده بود به تخلیه .رفتم بنگاه بغل دفترمون که قبلا هم رفته بودم و موردی برای من نداشت .گفت یدونه جدید دارم که فقط به زوج میده .100 متری نوساز ,همین کوچه بغلی. با اینکه صاحبخونه گذاشته بود 120میلیون و من کلا 80 جور کرده بودم گفتم بریم ببینیم .فردا با همسرم رفتیم دیدیم .عجب خونه بزرگ و تمیزی بود .یک کوچه با محل کارم فاصله داشت و تو یک خیابان بسیار ساکت و آرام بود.درجا پسندیدیم و رفتیم برای قرار داد.صاحبخونه جدید بسیار آدم خوش اخلاق و منطقی بود و تا بهش شرایطمون رو گفتیم 20 تومن از رهن کم کرد و حاظر شد بقیه کمبود رو تبدیل به اجاره کنه.ما رفتیم که پول جور کنیم و برگردیم .تا رسیدیم خونه, مادر خانمم زنگ زد و گفت برای خونتون مستاجر پیدا کردم .تا رفتم دیدم همسایه قدیممون هستش .همون شب به من کل مبلغ رو داد و تونستیم تو 2 روز خونه رو بهش تحویل بدیم .تونستم خونه رو ببرم به جای که همه میگفتند نمیشه و اگر اون اعتماد به رب تو آخرین روزها نبود واقعا نمیشد.
طولانی شد ,ولی چندتا قانون رو تو این داستان به خودم یادآوری میکنم شاید بدرد شما هم خورد دوست من.
اولی قانون وضوح از طریق تضاد هستش. تو خونه قبلی بینهایت همسایه های بی فرهنگ و پر سروصدایی داشتیم .کاری نبود که نکرده باشند .از کوبیدن پشم و شستن فرش تو بالا پشته بوم گرفته (با اینکه خودشون طبقه اول و همکف بودند ) تا آوردن مرغ و خروس تو آپارتمان و کشیدن تریاک و غیره. و محله هم که دیگه نگو .نمیشد تو خونه یک ساعت بخوابی.آب و برق تو هفته 5 روز قطع بود و خونه ای کوچیک که تو زمستون سرد بود و تو تابستون داغ.مدام با خودم تکرار میکردم که جای بعدی بهتر میشه .الان همسایه های بی نهایت با فرهنگ دارم ,محله ای که کوچکترین صدایی نمیاد .خونه بزرگ که تمام امکاناتی رو که میخواستم داره .
قانون دوم این بود که تا جایی که میتونی به کسی قرض نده که هم پولت بره و هم رابطه ات.
تو این گیروداد که میگشتم دنبال خونه یکی از اطرافیان نزدیک از من درخواست پول کرد و گفت 3 ماه میده .دلم راضی نبود بدم و چون عدد بالایی بود و خودم نیاز داشتم .اما چون خیلی وقت پیش بهم قرض داده بود .مجبور شدم بهش دادم و حرف های استاد رو که میگفت بابا قرض نده اونم بدون هیچ نوشته ای و امضایی رو نادیده گرفتم .قرار بود 3 ماه بده که من به خونه ام برسم .الان شده یک سال و هنوز نداده منم مجبور شدم بخاطر اون کسری و بدقولی هر ماه کلی اجاره بدم و بهش هم که گفتم ناراحت شد و قطع رابطه کرد.
قانون سوم این بود که چیزی رو با چک و قرضی نگیر.
ما قبل از این خونه رفتیم یه برج دیدیم که برجی 3 تومن اجارش میشد و همه چک های اجاره و پول شارژ کل سال و حتی هزینه احتمال دیرکرد تخلیه رو هم میگرفتند همین اول کار .و من چون همین یه قانون نداشتن دسته چک رو تو عمرم انجام دادم قبول نکردم .یه مدت بازارمون راکد شد و درآمدم کم شد طوری که اگر اونجا بودیم نمیتونستم هیچ چکی رو پاس کنم.خداشاهده روز نیست که بخاطرش شکر خدا نکنم .که چقدر خوب شد که نرسیدم به اون خواسته.
2) فروختن ماشینی که مشکل سند داشت:
تو مورد اول گفتم که یه پراید داغون داشتم که چون سرم کلاه گذاشته بودند و بهم انداخته بودن به هیچ عنوان نمیتونستم بفروشمش .چون وقتی به من فروختند کارشناس تعویض پلاک پول گرفته بود و ماشین رو سالم قید کرده بود .سال بعد که من فروختم سندش رو مخدوش کردند و گفتند دو تکه هست و باید تا بازیافتش پیشت بمونه یا بفروشی به اوراقچی ها.حسابی هم خرج بر میداشت .بیشتر از پیکان دنده آرژانتینی استاد عباسمنش.کلی خرجش کردم و سرحالش کردم .ولی باز نمیشد .تا یک روز بحثش تو محل کار ما پیش اومد و یکی از همکارانم گفت من آشنا دارم که یه نگاهی بندازه بهش .رفتیم اونجا دیدیم یه سرهنگه و وقتی ماشین رو بازدید کرد .گفت کسی که این کار رو کرده (یعنی همون کارشناس) صلاحیت مخدوش کردن سند رو نداشته و سرخود این کار رو کرده .اما چون بقیه حال ندارند درستش کنند میگند که دیگه نمیشه.خلاصه یه نامه نوشت و مارو فرستاد کارشناسی کل .اونجا همه بازدید کردند و گفتند مشکلی نیست .سند تازه بهم دادند و به لطف خدا درست شد.ماشین بردم پارکینگ و نامه کارشناسی قیمت بهم دادند.منم بدون کوچکترین ترسی هر کی اومد بخره همون نامه رو نشون دادم .یه نفر زنگ زد و گفت که تو اپلیکیشن های مختلف عکس ماشین رو دیده و اگر ماشین همون هست که عکسش رو گذاشتم بیاد ببینه.منم وقتی اومد نامه رو نشون دادم و گفتم کارشناس گذاشته این قیمت .اونم پول رو نقد داد (بنده خدا بچه شهرستان بود و خیلی ساده .اومده بود تهران کفش بخره ببره با خودش ).هر ایرادی هم بود تو نامه قید شده بود .اونم قبول کرد و کلی تشکر کرد که حقیقت رو بهشش گفتم.منم خدارو شکر کردم که این ماشین رفت که بهترش تو زندگیم جایگزین بشه.
قانونی که این داستان برای من داشت این بود که از راه درست حلال کارت رو انجام بده .مثل اون قسمت از داستان استاد که قطعات رو ماشین رو بردند و نه پول داخل سررسید رو.
3) بوجود آمدن شرایط برای ورزش کردن:
خوب من یه مدت ورزشکار نیمه حرفه ای بودم .اما به خاطر شرایطی که تو کار برام بوجود اومد و اون دوری مسیر بین محل کار و خونه ,مجبور شدم کنار بذارم که همین باعث 20 کیلو اضافه وزن شد و کلا تناسب اندامم نابود شد .وقتی که خونه ام رو آوردم نزدیک محل کارم زمان برای ورزش آزاد شد .تو یه باشگاه اسم نوشتم و تونستم 10 کیلو از این اضافه وزن رو کم کنم که خدا میدونه چقدر تو اعتماد بنفسم و شرایط روحی ام تاثیر گذاشت .از یک طرف هم مسیر باشکاه تا خونه بد مسیر بود و باید کلی پیاده میرفتم و باز مسئله زمان مطرح بود و چون صبح زود میرفتم این کار باعث میشد از حضور به موقع تو شرکت عقب بیفتم .با خودم هر روز به این فکر میکردم که چه خوب میشد یه موتور داشتم که این مسیر رو راحت میرفتم .10 روزی پیاده میرفتم که برادرم یه موتور بهم هدیه داد .خدا میدونه چقدر خوشحال شدم .حالا تو 5 دقیقه میرسیدم باشگاه .
قانونی که این اتفاق برای من داشت توجه به خواسته بود .من زمانی که تو خونه اولم بودم همش به این فکر میکردم چی میشه یه خونه پیدا کنم جایی که نزدیکش یه باشگاه خوب باشه .خونه پیدا شد اما باشگاه نزدیک نبود .تو فکرم این بود که چی میشد یه موتور داشتم که این مسیر رو راحت میرفتم که اونم خدا برام رسوند .
4) تونستم برای خودم کار کنم:
بعد از جا به جایی منزل اتفاقهایی تو شرکتمون افتاد که باعث شد درآمد من بسیار کمتر از تلاشی که میکردم بشه .
پایه حقوق و پورسانت من رو بی دلیل و بدون کوچکترین هماهنگی کم کردند و حتی با اعتراض من هم برنگردوندند به حالت قبل .خوب کلی زحمت کشیده بودم تا این شرکت رو از هیچ به اینجا رسونده بودم و شده بودم مدیر فروش و حالا که یه مقدار قوی شدده بودند و توان مالی قابل قبولی پیدا کرده بودند سعی کردند منو ضعیف کنند تا تهدیدی براشون نباشم .اوایلش خیلی داغون بودم چون تازه اومده بودم تهران و کلی هزینه داشتم .از اونور خونه جدید بزرگ بود و ما حتی فرش هم براش نداشتیم .اتاق خواب ها هیچ وسیله ای نداشت .بدتر از همه اینکه مجبور شدم بخاطر نقل مکان طلاهای همسرم رو هم بفروشم (مردا میفهمند چه حس بدی به آدم میده این کار) و بهش قول داده بودم براش بخرم.با این اوضاع اجاره رو میدادم هنر کرده بودم.اولش سر در گم بودم .بعدش یه ایده رسید به ذهنم که بابا تو داری این همه برای اینا کار میکنی ,چرا برای خودت نکنی.خارج از ساعت اداری شروع کردم برای خودم کار کردند .تو کمتر از3 ماه تونستم به همون اندازه ای که ازم کم کرده بودند پول در بیارم .تونستم فرش , پرده ,تخت و وسایل خونه رو بخرم و از همه مهمتر تمام طلاهای همسرم و حتی بیشترش رو براش خریدم و این یه اتفاق عالی تو سال 96 بود.
یه درسی که این اتفاق به من داد کنترل احساسات در مواقع بد بود و اینکه بتونی وقتی یه اتفاقی خارج از کنترل تو برات میوفته یه خیری توش ببینی و نذاری قانون احساس بد = اتفاقات بد , بصورت حرکت آونگی وارد زندگیت بشه.
5) خرید بهترین گوشی :
اواسط 95 بود که گوشی همسرم از دستش افتاد و شکست .خیلی ناراحت بود چون میدونست با توجه به شرایطمون یا باید یه گوشی خیلی ساده بخره و یا اصلا نخره و بیخیال بشه .چون خیلی هم به عکاسی علاقه داشت و دوربین گوشی براش خیلی مهم بود نمیتونست خودش رو راضی کنه که یه گوشی معمولی بگیره .یه روز که داشتیم تو میدون ولیعصر قدم میزدیم .دیدم مثل بچه ها وایستاده داره به ویترین موبایل فروشی نگاه میکنه .اومدم خوشحالش کنم ,گفتم کدوم رو میخوای برات همین فردا بگیرم .اونم نامردی نکرد دست گذاشت رو S8 که اون موقع تازه اومده بود.روم نشد بگم بیخیال بابا بیا بریم .تو دلم مثل تمام دفعه های قبل از خدا خواستم .گفتم خدایا این داره از من میخواد .منم که خودت میدونی هیچی نمونده برام .منم از تو میخوام .همون فرداش قضیه کم کردن حقوقم پیش اومد که بدتر ریختمون به هم.از اونور هم قول داده بودم به همسرم و اونم 6 ماه بدون گوشی مونده بود که یدونه خوبش رو بخره.ولی تو کمتر از یک هفته تونستم برای خودم کار کنم که با اولین پول رفتم گوشی رو خریدم و به عنوان کادوی تولد همسرم بهش دادم .
تازه فهمیدم اون مشکلی که تو کارم برای من بوجود اومد شاید جواب دعاهای من بود .
6) حفظ کردن 1100 و خوندن کتاب های عالی
قبل از جا به جایی اصلا وقت نمیکردم دست به یه روزنامه بزنم چه برسه به اینکه بخوام کتاب بخونم .خیلی وقت پیش کلاس زبان میرفتم و اوضاع انگلیسیم هم خوب بود .چند سال پیش کتاب 1100 رو گرفتم و شروع کردم به حفظ لغات اما هر دفعه بخاطر یه مشکل و اللخصوص کمبود وقت میذاشتم کنار.اوایل 96 تو لیست اهدافم این اولین هدفم بود اما بازم وقت نمیشد و هر روز جدول مزایا و معایب و لیست بها رو برای این هدف مرور میکردم .اما بازم وقت نمیشد و اگر چیزی حفظ میکردم چون زمان تکرار نداشتم میپرید و میرفت .کلا دیگه بخیالش شدم و گفتم بابا نمیشه با این وضع که , منم آدم هستم نمیتونم زمانم رو برسونم برای این .خدایی هر موقع در کشوم رو باز میکردم و اون کتاب رو اونجا میدیدم انگار رو من آب یخ میریختند .همون ندای درونی شروع میکرد کوبیدن که نتونستی یه کتاب رو بخونی, به خودت میگی مهندس و از این جور نجواهای درونی .
خدا برامون جور کرد جا به جا شدیم و زمان آزاد شد (نتایج همون خواستن ها بود که چند ماه قبل فرکانسش رو میفرستادم ,فقط با یه مقدار تاخیر اومده بود .البته شاید در زمان مناسبش اومده بود ومن فکر میکردم با تاخیر)دیگه بهونه نداشتم .ایندفعه بجای این که خودم زور بزنم حفظ کنم از دنیای اینترنت کمک گرفتم و با یه روش خیلی ساده تو کمتر از 2 ماه 1100 رو برای همیشه حفظ کردم و گذاشتم کنار.سوای این تونستم تو این مدت چندتا کتاب خوب رو بخونم که بهترینش اثر مرکب بود .البته من به نصیحت استاد عباس منش تو این مورد گوش دادم و بجای اینکه زیاد کتاب بخونم ,کتابهای خوب رو زیاد خوندم.
قانونی که تو این داستان برام همین الان بوضوح رسید این بود که که تو نا امید نشو و روی باورت کار کن اما بهشون نچسب , خودش در زمان مناسب و در مکان مناسب میاد سراغت.
7) چند برابر شدن فروشم و صادقانه کار کردن:
تو سال 96 شرکت بخاطر هزینه های بالای اداری و دارایی به شدت رو من فشار گذاشتند که تو اجناس فروشی یه مقدار تقلب کنیم و در حقیقت اجناس با کیفیت واقعی به مردم ندیم تا آستانه سودمون بره بالا.اوایل کار مخالفت کردم و قبول نکردم اما با ادامه فشار ها و تنش ها اینکارو کردم و خودم رو قانع کردم که کل این بازار دارن این کار رو میکنند و واقعا هم همه میکردند به غیر از 3 تا شرکت معتبر.من با خودم میگفتم تو چرا مثل همون چندتا نباشی که دارند درست کار میکنند و درآمد بسیار بالایی هم دارند .عذاب وجدان و ترس هم ندارند که روزی دستشون رو بشه .بگذریم یه مدت با همین روش پیش رفتیم اما اتفاقهایی که افتاد جالب بود .شرکت ما که تا الان کسی سرمون رو کلاه نذاشته بود تو 2 مرحله کلی پول توسط بهترین مشتریهامون برده شده و فرار کردند و رفتند .این اتفاق باعث شد به فکر فرو برم که چرا تا الان اینجوری نشده بود و الان شد.رفتم سراغ مدیریت و گفتم دیگه تقلبی نمیفروشم گفت پولی در نمیاد که حقوق بگیری.منم گفتم خدا بزرگه تلاش میکنم.2 ماه اول خیلی سخت شد اما بعدش وقتی خدا دید که من سر عهدم بودم به وعده خودش عمل کرد و خدارو شکر اوضاعمون الان خیلی با ثبات و خوبه و جالبه مرجع اورجینال بودن بسیاری از مشتری ها تو بازار تائیدیه شرکت ما هستش.
سلام علی عرجی عزیز با خوندن کامنتت مو ب تن من سیخ شد اصلا
کلی درس و باور های درست تو کامتت بود و کامنت تو خودش ی کتابه ارزشمنده
واقعا خداروشکر میکنم بابت نتایجی که گرفتی و واست بهترین هارو درخواست میکنم خداخیرت بده
موفقیت های تو بازهم اینو یادآور من شد که من فقط با موفقیت هام میتونم ب آدم های دیگه کمک کنم و موفقیت و ثروتمند شدن معنوی ترین کاره جهانه
سلام. من مدتهاس جناب عباسمنش رو میشناسم و یه مدت زیاد گیگیر بودم. تا اینکه درگیر بچه و زندگی شدم و دوباره سال گذشته یادم افتاد باید به رشد شخصیم اهمیت بدم.
سال 96 در ظاهر سال سختی برای من و خانواده م بود علی الخصوص به لحاظ مالی و البته روحی.
مدیر داخلی یک آموزشگاه زبان بودم ولی بدلیل برخی مسایل قراردادم رو تمدید نکردم در حالیکه به پولش هرچند اندک بود ولی برای اقساط خونه ای که خریدیم احتیاج داشتم اما با تمام سختیش خوشحالم که اتفاق افتاد، برخلاف نظر اطرافیان! یه جورایی نقطه عطفی شد که به خودم بیام، بخ رشد روحیم فکر کنم، اهدافم رو پیدا کنم، مطالعه کنم، توو دوره ها شرکت کنم و.. خداروشکر. تابستون سختی بود، همسرم مجبور شد بره یه کارخونه، کاری که دوست نداشت، شرایط روحی و فشار کار نامناسب، من و پسرم تنها… کم کم یه کار دیگه رو شروع کردیم، چون سرمایه نداریم باید فعلا مورچه ای جلو بریم ولی همین که هر دو داریم روی خودموو کار میکنیم، داشته های زندگیمونو میبینیم و هر روز بیشتر قدردانیم چون توو آموزشها فهمیدیم شکرگزاری یکی از راه های داشتن حال خوب و پیشرفت بیشتره
همون که میگن شمر نعمت نعمتت افزون کند.
شاید در ظاهر اوضاع مالیمون بهتر نشده باشه اما حس داشتنمون بیشتره، خیالمون راحتتره و آرامش بیشتری داریم، میدونیم که خدا هست و به تلاشمون ادامه میدیم از سکون دراومدیم و هدف داریم پس نمی مونیم.
و بخش دوم در سال 97 هدفهامون رو نوشتیم، میخواییم روی خودمون بازم کار کنیم،براط ادامه دوره ها ومطالعه، سمینار هزینه هاشو جور کنیم. یه بخشی از درآمد مال بخششه، یه بخشیش رشد شخصی، یه بخشش پس انداز… و هنوز داریم اجرای اینا رو تمرین میکنیم… امسال سال بی نظیری خواهد بود چون به خودمون و تواناییمون ایمان داریم دیگه.
میخواییم یه مغازه مرتبط به آکواریوم و.. راه بندازیم.
من دوس دارم روو اینکه چطور به بقیه کمک کنم اموزش ببینم اول. انگیزشی یا مشاوره یا تاسیس مدرسه که هنوز داریم فکر میکنیم.
و تلاش و مطالعه بیشتر برای رفتار مناسب و تربیت.پسر دو ساله مون.
سرمایه شم فعلا بنطر میرسه نداریم ولی مطمئنم در زمان مناسب بدستمون خواهد رسید.
ببخشید تایپ با گوشی سخت بود.
سپاسگزارم از جناب عباسمنش. شما اولین استاد انگیزشی و رشد شخصی ای بودین که من باهاشون آشنا شدم. سپاس از همگی
به نام الله سلام خدمت همفرکانسی هام و دوستان عزیزم و آقای عباس منش گرانقدر امیدوارم سال جدید براتون سال پر از خوبی ها و زیبایی ها باشهسال 96 سال تغییرات برام بود.ابتدای سال 96 رو با دانلود فایل های رایگان سایت آغاز کردم و شروع کردم به تغییر باورهام که اولین نشانه اش اولین مسافرت خارجی خوب خودم در تیر 96 رفتم با کوله باری از خاطرات قشنگ بدون هیچ گونه دغدغه مالی منی که آرزوم رفتن ی مسافرت خارجی بود بعد از اون رابطه ام با خدا بسیار بهتر شد و خدا رو با تموم وجود در زندگیم حس میکردم.منی که همیشه برا ساده ترین چیزای زندگیم پول نداشتم و همیشه به خاطر باور اشتباه از بیکاری و بی پولی مینالیدم تا لنگ ظهر میخابیدم آبان 92 تونستم با استفاده از فایل چگونه درآمد خود را در یکسال سه برابر کنیم درآمد خودم رو سه برابر دقیقا افزایش بدم که زنیدگیم شروع به تغییر کرد و هر روز صبح زود با توکل بخدا و انگیزه فراوان میرفتم سرکار تا همین شکل تا پایان سال 96 تونستم پس اندازی رو برا خودم ایجاد کنم که نتیجه اون بخشی از پس انداز رو دو فایل چگونه هدف گذاری کنیم و روانشناسی ثروت یک تونستم در آخرین لحظات تخفیف 40 درصدی تهیه کنم سال 97 رو سال تغییرات زندگی ام گذاشتم اول پیدا کردن رسالت زندگیم و دوم افزایش چندین برابری درآمد به لطف خدای مهربان خواهد بوددر سال جدید براتون بی انتها خوشبختی،آرامش، سلامتی،ثروت،شادی،ایمان بخدا آرزومندم
سلام خدمت دوستان عزیزم و استاد بزرگم …
روز اول ک استاد این فایل رو گذاشتن . خیلی سریع دانلود کردم و دیدم …
از اون روز تا امروز داشتم به این موضوع فکر میکردم من چه پیشرفت خاصی داشتم که بخوام یادآوری کنم بخودم …برای همین ببخیال شدم تا به امروز ک دوباره دیدم توی کانال آخرین فرصت نظرسنجی زده شده …
هر چند پیشرفتهای من کوچیک و حقیر بودن اما یه حسی بهم گفت بیام و راجب همین پیشرفتای کوچیک حرف بزنم …
بذارید داستان رو از اول بگم …
عید سال 96 بود . اون زمان اونقدر اوضاع من از نظر روحی داغدن بود که من با خانواده ام مسافرت نرفتم
موندم خونه … حوصلم سر رفته بود ….
اون روزا کاملا گیج بودم .نمیدونستم کجام به چی میخوام برسم …
اخه اوضاع روحی و پولی من جوری بود که هیچ جوره نمیتونستم به شروع مجدد فکر کنم.
تا اینکه یک شب داشتم توی اینترنت همینجوری دنبال یه کلمه یه حرف از امید میگشتم که اتفاقی وارد سایت عباس منش شدم و یک کلبپ انگیزشی دیدم …
همون کلیپی ک استاد میگن “باید از خودمون سوال کنیم چقد از خواسته ها و ارزو هامون محقق شدن”
راستش این کلیپ اونقدر واسم زیبا بود که تا صبح توی تنهایی خودم 87 بار دیدمش حتی تعداد دفعاتش دقیقا یادمه …
یه حسی ک نمیشه راجبش صحبت کرد بعد از اون کلیپ نذاشت بخوابم . و زود عضو سایت شدم و فایل های رایگان زیادی دانلود کردم و نگاه کردم …
استاد حسی رو در من زنده کرد ک مدتها بود مرده بود…
و اون اشتیاق بود…
تا قبل از اون من هدفهای بزرگی داشتم و به هیچکدوم نرسیده بودم …
صبح ک شد هر چند چشمام خواب آلود بود نشستم پیش خودم یاداوری کردم اهدافم چی بوده و چرا بهش نرسیدم و چیکار باید بکنم برای رسیدن بهشون …
اصلا چرا من اون زمان اون اهداف رو داشتم …
دلیلش چی بود ک من هدف داشتم و میخواستم پیشرفت کنم . برای چی بدنیا اومدم اصلا؟؟
توی 15 روز تنهایی خودم کارم شده سایت عباس منش و فکر کردن راجب زندگی خودم .
و یک بار برای همیشه تصمیم گرفتم اونقدر تلاش کنم تا دیگه حسرتی نداشته باشم .
مدتها قبل یک یاز خریده بودم چون ب موسیقی علاقه داشتم اما چون اوضاعم خوب نبود و همش فکرم درگیر بود نتونسته بودم تا اون زمان حتی بیشتر از 10 بار تمرین کنم . سختیها حوصله منو گرفته بودن …
تصمیم گرفتم اولین هدفم تموم کردن یادگیری ساز باشه و من تا اواخر سال 96 توی کنسرت ساز زدم . هدف دوم کار کردن و درامد زیاد بود …کار خوب پیدا نکردم
مجبور شدم توی یک کارگاه بلوک زنی کارگری کنم. منی ک توان نداشتم حتی بیل خالی دست بگیرم بعد از اشنایی با استاد این باور رو در خودم به وجود اوردم ک قدرتمندم و ب مدت 9 ماه اونجا کار کردم تا سرمایه ای برای ایده هام بدست بیارم …
کار یخت بود مخصوصا توی تابستون ک گرما طاقت فرسا بود حتی یک بار تشنج کردم . اما یه سرمایه کوچیک بدست اوردم برای شروع کار خودم و اون دفتر تبلیغاتی بود …چون من ایده های تبلیغاتی زیادی داشتم و میخواستم ب حرف استاد که میگن ب الهامات عمل کنید عمل کنم چون این ایده برای من الهام شده بود …
و بعد کار کارگری رو رها کردم تا کار خودمو شروع کنم اما اتفاقاتی افتاد ک من اون سرمایه ک بسختی بدست اورده بودم از دست دادم . بخشی صرف مداوای پای بردارم شد و بخشی دیگه جوری دیگه از بین رفت انگار ورق برگشته بود و من دوباره تمام امیدم رو از دست دادم . همین دیشب اونقدر حالم بد بود ک توی بخش عقل کل از دوستان و استاد راجب همین موضوع راهنمایی خواستم . استاد عزیزم بزرگواری میکنید و من رو تا قیامت بنده خودتون میکنید اگه سری به بخش عقل کل بزنید و راهی جلوی من بگذارید …
پیشرفتهای دیگه ای ک داشتم شاید این کوچیک تر و حقیر تر بنظر برسن .
اول یه دسته چک گرفتم .
یکم اوضاع مالیم بهتر شده بود
ادم شاد تری شده بودم ک تا قبل از اون این حس شادی رو نداشتم .
هر روز ایده های بیشتری واسه درامد با ذهنم میمومد
پیش خودم میگفتم عالیه . اما چند روز ک میگذشت خودم بهش میخندیدم .میگفتم ای بابا من کجا اون ایده کجا .اصلا کی ب من توجه میکنه …
تا اینکه یه مدت بعد دوستی قول پول زیاد به من داد برای شروع کسب و کار خودم . اما ن این ک اون بنده خدا نخواد ….
یه اتفاقایی باعث شد نتونه . مثلا دقیقا همون روزا ورشکست شد …
اما الان ک چند روزی از سال 97 میگذره من حس میکنم دوباره برگشتم سر خونه اولم . نمیدونم چرا اون اشتیاقی سال 96 با دیدن فایلهای استاد داشتم الان کمرنگ شده .
نمیدونم چرا امیدم بی رنگ شده .
چون انتظار داشتم سال 97 بیشتر پیشرفت کنم ن پس رفت و بر خلاف انتظاراتم اتفاق افتاد …
اما میخوام دوباره ب خودم یاداوری کنم اهدافم چی بوده و چطور و با چه راهی باید بهشون برسم .
حالا اهدافم توی سال 97 رو مینویسم …
میخوام کتاب بنویسم و چاپ کنم .چون حسم و اون الهام بهم میگه این کارو بکن . حتی نصفشو نوشتم انگار کسی میگفت و من فقط مینوشتم . منی ک حتی تحصیلاتم دیپلمه و کلاس داستان نویسی هم نرفتم …
اما وقتی همون نصفه رو به یک ناشر نشون دادم واقعا تعجب کرد و ازش تعریف کرد…
هدف دومم اینکه هر جوری شده کار تبلیغاتی رو شروع کنم …
هدف سوم با ایمان تر باشم . توی همون سوال ک گفتم این موضوع رو پرسیدم ک چطور میشه ب اون ایمانی برسم ک عباس منش داشت
ایمانی ک باعث بشه همه چیز رو رها کنی و از صفر شروع کنی با ایمان ب اینکه خدا دسستو رها نمیکنه …
(استاد عزیزم لطفا بزرگواری کنید و توی اون سوال بخش عقل کل بگید من از کجا و چطور باید به ایمانی ک شما دارین برسم . چون واقعا لازمش دارم)
هدف بعدی اینکه روی باور هام کار کنم . چون تقریبا یک سال طول کشید تا من فقط بتونم این موضوع رو فقط درک کنم و بفهمم . و اونطور ک باید روی باورهام کار نکردم و حالا میخوام بیشتر انرژیم رو روی این موضوع بذارم…
هدف بعدیم اینکه قران بخونم . و از خود خدا بشنوم ک پشمه و دستم رو رها نمیکنه .
من نماز هم نمیخونم اما استاد من رو با خدایی اشنا کرد ک فقط اون ب من ثروت میده هر چقدر ک بخوام رابطه خوب و ارامش میده . ک تا قبل از این اون خدا رو فقط بعنوان بهشت و جهنم میشناختم و یک ملاد ک کارش تنبیه آدمای گناه کاره … کاش از بچگی با کسی مثل عباس منش اشنا بودم تا داستان خدا و بنده اش رو درستر واسم تعریف کنه و من فقط از خدا بخوام ..
هدف بعدی اینکه باورهامو در زمینه ثروت تغییر بدم و تعهد بدم امسال یا کشته میشم یا ثروتمند …
اهداف زیادی هست …
اما فکر کنم تا همینجا کافی باشه . عذر میخوام ک طولانی شد …
استاد عزیزم و همه شما دوستان خوبم
اگر ممکنه سری ب بخش عقل کل بزنید سوال من رو پیدا کنید …
خصوصا شما استاد عزیز بعنوان ادمی ک قبلا راه رو رفته .من واقعا به شما نیاز دارم .
امیدوارم ک کامنت من رو ببینید
ممنونم از لطف و شکیبایی همه شما دوستان خوب و استادم
بابت بعضی اشتباهات تایپی عذر میخوام . تایپ با گوشی موبایل یکم واسم سخته…
یکم تصحیح میکنم اشتباه نشه(م و یک “جلاد” ک کارش تنبیه آدمای گناه کاره …)
(و خدا “پشتمه” و دست من رو رها نمیکنه)
باسلام خدمت استاداین مردبسیاربزرگ ودوستان هم فرکانسیم سال96بهترین سال عمرمن بودومن بیشترین رشدرادرهمین سال کردم کلاتموم زندگی من دگرگون شدسالی بودکه همه چیزمن تعغیرکرداولین کاربزرگ من کنارگذاشتن وابستم بودکه حتی توخوابم فکرشونمیکردم وسعی کردم تمام کارایی که ازدیدخودم خوب نبودراکناربزارم که خیلی تواین راه موفق بودم وبعدبه محض واردشدن به این مسیرپاک واقعااتفاقای بزرگی رو دیدم من یه مغازه داشتم که واقعاهیچوقط پولی نداشتم که بتونم نقدی خریدکنم ومجبوربودم چکی اونم به قیمت بالافقط ازیک نفرخریدکنم ولی واقعا نمیدونم چه اتفاقی افتادواقعابغض گلوموگرفته چون خیلی دردبی پولی کشیدم ولی یکدفعه فروشم چندبرابرشدوشروع کردم نقدی اونم به قیمت خیلی خیلی خوب ازعمده فروشای تهران خریدکنم بعداز2ماه اونقدرپول توحسابم امدکه یه شعبه دیگه اضافه کردم واقعاتوخوابم نمیدیدم وجالب ترازهمه اینکه بعدگذشت 2ماه ازشعبه دوم تونستم یه طبقه خونمون رااونجوری که دوست داشتم بسازم واقعایعنی مسیروفرکانس درست اینقدرقدرت داره خدایاااااشکرت وتموم این اتفاقات تو6ماه دوم سال رخ داد
وهدفهایی که درسال97دارم
ا-خریدماشین جدید
2-خریدخانه
3-ازدواج کردن
4-اضافه کردن شعبه توکاره خودم
5-خریدتمام محصولات استادکه واقعادارم لحظه شماری میکنم
6-خریدباغ خیلی دوست دارم تمام جشناروتواون باغ مجانی برگزارکنم
7-کارکردن روی باورام
8-به خدانزدیک شدن وتومسیرحرکت کردن
سپاسگزارم ازخداکه بهم لیاقت دادتاوارداین سایت بشم ودرهمین جایه تشکرمیکنم ازاین استادبزرگواروخانوادی تحقیقاتی عباس
سلام خدمت دوستان خوبم
اتفاقات خوب از همون اول سال96 شروع شد کلیپ های رایگان استاد رو که گوش میدادم بهم آرامش خاصی میداد منو به خدا نزدیک تر کرد و خدا رو تو تمام قسمت های زندگیم میدیدم و هس میکردم.
من سربازم و در حال خدمت با این حال درآمد خوبی دارم نسبتا تو نستم با لطف خدا با یکی از دوستام کاری رو شروع کنم و تولیدی راه بندازیم که قطعات نو و جدیدی به بازار ارزه کنیم.با یه دختر بسیار مهربان به لطف خدا ازدواج کردم.ماشین خردیم .کلی پیشنهاد کاری بهم میشه که هر روز هم داره زیاد میشه از دویت آشنا همکار که نشونه فراوانی تو این دنیاست.کلی اتفافت ریز و درشت که تو زندگیم میوفته مثل جای پارک دقیقا جایی که میخوام چراغ سبز صبر کردن چراغ مرخصی که لازم داشتم ولی حتی به زبون نیاوردم ولی به من داده شد بیشتر از اون چیزی که فکرشو کنم.هدایایی که از در و دیوار برام میرسه برخورد های عالیی که هر جا میرفتم با من میشد.محصول قانون آفرینش کمک زیادی به من کرد هرلحظه در وجودم انتظار اتفاقات فوق العاده رو دارم انتظار معجزه رو دارم میدونم که در زمان درست و در مکان دریت قرار دارم و هر روز خدارو شاکرم برای تمام این اتفاقات عالی که تو زندگیم و هر روز انتظار بیشتری دارم
درود و سلام به استاد عباس منش و دوستان مثبت و پر انرژی
خدای مهربان رو سپاس بابت تمام آنچه در سال 96 به لطف رحمانیت و وهابیش به من عطا کرد و آنچه به واسطه حکمت اش به ان دست نیافتم تا از طریق آن من رو با باورهای محدود کنندم آشنا کنه و به انچه بسیار عالی تر از خواسته ام بود بهش دست یافتم و خواهم یافت و یک جورایی با همه وجود به همان اندازه که از رسیدن به خواسته ام خوشحال میشم از نرسیدن به بعضی از خواسته هام هم حس بینهایت سپاس گزاری بهم دست میده که داره بهم میگهه یاسمن ببین دارم به خواسته هات و به باورهای محدود کننده ات با نرسیدن به این هذف وضوح میدم بدو برو درساتو بخون و باورهات و درست کن و دوباره بیا و من با اعتماد به نفس بیشتری و با امید نمره 20 میرم جلو….
اهداف و خواسته ها و نعاماتی که تونستم بهشون دست پیدا کنم همه با استفاده از بکار بردن قوانین که از آموزه های استاد یاد گرفتم
1٫ یک استاد عالی و گرفتن ایلتس 8 در 2 ماه
2٫ پدیرش از چندین دانشگاه عالی در انگلستان و استرالیا
3٫ تدریس ایلتس و زبان انگلیسی و کسب درامد عالی بدون هیچ سایقه تدریس
4٫ راه اندازی یکی از ایده هام در زمینه رژیم و پخش مواد غدایی و جذب انسنانها و شرایط عالی و کسب درآمد عالی بدون هیچ سرمایه اولیه و مکان خاص
5٫ اعتماد به شهود درونی و الهام خرید و فروش عسل و سود مناسب
6٫ سورپزایز شدن توسط دوستام برای تولد 30 سالگیم (قبلا هیچوقت اتفاق نیافتاده بود و جالبه این دوستام تا حالا این کارو واسه هیچ کس نکرده بودن)
7٫ آشنا شدن با دوستای عالی
8٫ انتخاب بعنوان مربی برای تدریس یوگا در باشگاهمون بین 30 شاگرد عالی با تجربه و آشنایی با یک مربی عالی و دنبال کردن حرفه ای یوگا
9٫ شروع کردن یاد گیزی زبانن فرانسه و یادگیری آسان
10٫ جذب بسیاری از کالاهای مورد نیارم بصورت رایگان
11٫ چاپ چندبن مقاله بین المللی
12٫ تماشای کلی فیلم عالی و انگیزشی . موسیقی های عالی
13٫ یک شکست عاطفی بکار بردن قوانین برای خوب کردن حس ام و از بین بردن کامل وابستگیی (در پس زمینه ذهتم جذب فرد مورد نطر بود ) اما در کمال تعجب که اون شخص برگشت بدون هیج ناراحتی و حس بدی در کمتر از یک ماه از هم جدا شدیم و با شخص دیگری آشنا شدم نامزد کردم و هر چه بیشتر خدا رو بابت این رابطه رویاییی شکر میکنممم نا توان تر میشم و یاد گیری عمیق این حرف ستاد که دست جهان و خدا رو باز بذارید تا جهان سوزپرایزتون کنه
14٫ سلامتیی کامل از بین رفتن کامل آسم ام و مصرف نکردن حتی یک قرص 9 ماه آخر سال 96
15٫ گاهی وسایلم خراب میشن و من باهاشون حرف میزنم چون میدونم انرژی دارن و حس میکنن و به طرز عجیبی فردا که میرم سراغشون مثل قبل کار میکنن حتی در مورد وسایلی که گم میکنم
16٫ رابطه عالی با خانوادم
17٫ راطه بینظیر با خدا بخصوص بعد از مظالعه کتاب “چگونه فکر خدا را بخوانیم” دیدن جهان به صورا سیستم و رفتار طق قوانین
18٫یه عالمه سفر داخلییی با کلی حس عالی و تجربه عالی
19٫ زدن گالری نقاشی
20٫ مهمترینننن اتفاق سال 96 : احساس بی نظیر قدرت اعتناد بنفس توکل و گمتن نیک به الله و ادمها ….همه ادمها رو خدایی دیدن و باور به اینکهه شرط رسیدن به تمام اهدافممممم فقط و فقط نوع رابطع من با الله یکتاست و بس و مدام یاد اوری کردن به خودم که هکه جهان انسانها اهداف پول همه و همه از جنس خدا هستن و با انجام قوانین الهی اونها هستن که مشتاقانه به مست تو مییان و این حس قدرت و عشق و توکل رو با هیچ کذوم از هدف های سال 97 ام عوض نخواهم کرد
اهداف سال 97٫
1٫ بالاتر بردن مدار مالیم هر روز و هر روز
2٫ خرید سهام یک شرکت و اپلیکسشن استارت آپ که بیشگ در ایران و انشالله جهان نامی و کارا خواهد بود
3٫ تاسیس شرکت سرمایه گزاری استارت آپ ها
4٫ عملی کردن ایده های مالیم
5٫ مدرک بین المللی یوگا از هند و زدن یک باشگاه
6٫ یادگیری بهتر زبان فرانسه
7٫ سفر دور دنیا و اکثر شهر های ایران
8٫ اقدام برای ویزای سرمایه گزاری آمریکا
9٫ گالری نقاشی بزرگتر
10٫ تدریس در دانشگاه
11٫ خرید خانه رویاهام
12٫ عشق عشق عشق بیشتر به همه مخلوقات و به خودم و به خدای قشنگم
13٫ شکر گزاری سپاس سپاس سپاس بیشتر و تبدیل شدن به یک انسان شاکر در داشته ها و نداشته ها
14٫ خرید تمام دوره های استاد عباس منشششش و هر روز و هر روز گوش کردن و عمل کردن به تمارین
15٫ سعی بر زیباتر کردن هر روزم نسبت به روز قبل توکل بیشتر حسن ظن بیشتر بخداا
16٫ یک انسان آزاد زها شاد و سپاسگزار و قدرتمندددددددد و پذیراااا و مسیولیت پدیررررررررررررررررررررر
خدایااااا شکرت شکرت شکرتتتت
به نام خداوند بخشنده مهربان
با یاد و نام حضرت حق و با توجه به عنایات خاصه حضرت ولی عصر(عج) امروز رو با انرژی مثبت و عالی و با رزق و روزی وسیع و با موفقیت و سلامتی کامل آغاز میکنم
سلامی با عشق از اعماق وجودم به استاد عزیز و مهربانم و به همه عزیزانم در خانواده بزرگ عباسمنش
بزرگترین نعمت و موهبت خداوند در سال 96 به من این بود که به من لیاقت آشنایی با این خانواده بسیار گرم و صمیمی را عطا نمود
سالیان سال بود که همیشه در چرخه بسته افکارم دور میزدم و هر چه تلاش میکردم نمیتونستم راه گریزی پیدا کنم تا از دست این افکار آزاردهنده و پوچ رهایی یابم .
تا اینکه لطف خدا شامل حالم شد و ابتدا با چند متن و کلیپ در مورد افکار مثبت و نحوه تفکر در مورد هستی و کائنات آشنا شدم و هر چه جلوتر رفتم و مشتاق تر بیشتر با این دنیای جدید آشنا شدم تا اینکه اولین فایل استاد رو گوش دادم و منو چنان جذب کرد که گویی سالها بود منتظر چنین سخنانی بودم و هر چقدر جلوتر رفتم نسبت به شنیدن صحبتهای استاد حریص تر شدم و وقتی چند هفته گذشت دیدممنم عضو خانواده بسیار بزرگ عباسمنش شدم .
بعد اون شروع کردم به تمرینات استاد از نوشتن مطالب و تعهد دادن به خودم که تا سال آینده درآمدم به سه برابر افزایش پیدا کنه
نکته جالب این تعهد اینکه هنوز به شش ماه نکشید که در امدم در ماه بهمن و اسفند به سه برابر رسیده و هر روز خدا رو بخاطر این موهبت شاکر و سپاسگذارم
در سال 96 خداوند موهبتهای فراوانی به من داد از جمله سلامتی خودم و خانواده ام ، تسویه نمودن بسیاری از بدهی هایی که داشتم ، رفتن به چندین مسافرت و ….
اما برای سال 97
از خداوند منان همانطور که تا به امروز لطفش رو شامل حال من کرده خواستارم
که ابتدا به من و خانواده ام و پدر و مادر عزیزتر از جانم سلامتی و تندرستی همراه با دل شاد عنایت کنه
دوم اینکه کمکم کنه که همین روند رشد و ترقی رو هر روز بیشتر و بیشتر طی کنم و هر روز بیشتر نور و الطاف الهی رو درک کنم
سوم اینکه بتونم ماشین دلخواهم رو بخرم تا دل همسر و فرزندم رو شاد کنم (بخاطر ساختن خونه قبل عروسیم ماشینم رو که پراید بود فروختم که بعد اون قیمت ماشین چند برابر شد و من نتونستم دیگه ماشین بخرم)
و در آخر بزرگترین آرزوم اینکه شما استاد عزیز رو از نزدیک ملاقات کنم و بتونم با شما همکلام بشم و از ناگفته هام برای شما بگم .
با آرزوی سالی خوش همراه با موفقیت و سلامتی برای همه مردم کشورم و مردم جهان مخصوصا شما استاد عزیز و اعشصاء بسیار خوب خانواده بزرگ عباسمنش
ارادتمند شما
سید ابوذر ساداتی
سلام و درود فراوان خدمت جناب آقای عباسمنش
خودمو معرفی میکنم من در سال 57 با عنایت خدای خوبم و در سلامت کامل بصورت انسانی مهربان با گذشت و با پشتکار فراوان در یک خانواده معمولی در محله عشقی مشهد متولد شدم
در 18 سالی وارد دانشگاه بیرجند بعدشم شیراز در رشته الکترونیک شدم و در همان 18 سالگی ازدواج کردم
خلاصه ….
در ابتدای سال 96 اوضاع مالی و زندگی زناشویی من به بدترین نقطه خود رسیده بود. در ماه خرداد ماه بصورت جدی از خدای خوبم خواستم که بتونم از تخصص خودم کاری خوب داشته باشم و به او می گفتم الهم اغننی به حلالک عن حرامک و به فضلک عمن سواک
اونو خیلی گفتم نا امید هم نشدم تا تونستم در یک شرکت و به منظور طراح الکترونیک در زمینه طراح ecu موتور های تولید برق گاز سوز برای تولید برق با حقوق خوب استخدام بشم خیلی زود تونستم قابلیتهای کاری کم نظیرمو به مجموعه ثابت کنم و تا الان 85 درصد پروژه با موفقیت تمام کردم این رو از خدای خوبم خواستم و به من داد و هر وقت میرم سر کار هر وقت فکر پروژه تو سرم هست از خدا سپاسگذاری میکنم
یکی دیگه از نعمات خدا اینه که از همسرم جدا شدم میدونم فکر میکنید اینکه بده ولی مطمئن باشین بهترین تصمیمی است که باید پس از سالها زندگی زودتر میگرفتم . خدای خوبم نعمت رو به من تموم کرد ازش تا آخر عمر سپاسگذارم
یکی دیگه از اتفاقات سال 96 این بود که توی کارم با یه خانوم بنام خانوم رودکی که از اعضای این سایت است و از محصولات استفاده میکنند آشنا شدم و آقای عباسمنش رو به من معرفی کردند و فایلهای رایگان رو در اختیارم گذاشتند و من پس از مدتی موفق با استماع اونها شدم و با ذوق بیشتر دنبالشون کردم و هنوزهم در جریان است
اون وقت دیدم من چه عادات بدی دارم که موفقیت از من دور میشه اونها رو به کار بستم و باعث شده حالم خوبتر باشه
برای سال 97 برنامه میخوام به اینها برسم
اول: بسته روانشنسی ثروت 1 رو خریداری کنم میدونم استاد به زودی دوباره تخفیف میذارن و پولش هم جور میشه و میتونم خریدش کنم
میخوام درآمدم رو 3 برابر و بیشتر کنم
دوم : میخوام همسری رویایی بدست بیارم میخوام و بهش فکر میکنم و خبرشو هم توی سایت میذارم بدونید من دو تا بچه دارم و الان هم در وضعیت مالی مساعدی نیستم ولی دارم قوانین رو فرامیگیرم تا اونی که میخوام رو خلق کنم با روابط حساب و کتابی دو ، دو تا چهارتا جور در نمیاد ولی این حساب برای ما آدمهاست من از خدای خوبم با توجه به قوانین میخوام و اون به مت میده حتما
سوم: پروژه ecu رو هر چه سریعتر کامل کنم بدون نقص مدتهای زیادی کار کنه و به افتخارات کاری من افزوده گردد
چهارم: رابطه خودمو با دختر بزرگم که 15 سالشه در بهترین حالت قرار بدم
دوستان من براتون دعا می کنم که همیشه موفق باشید و شما نیز لطفا برام دعا کنید بتونم سریعتر قوانین رو بیاموزم و بشوند باورهای قطعی من
جناب استاد عباسمنش خداوند طول عمر و عرض عمر شما را افزون کند آمین