توجه به داشته ها، راهِ رسیدن به خواسته ها - صفحه 92 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2018/03/abasmanesh-3.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2018-03-29 03:48:162020-08-28 08:14:21توجه به داشته ها، راهِ رسیدن به خواسته هاشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام استاد.
همیشه بهاری باشید
ممنونم که این فیلمهای زیبا رو میذارین
ما که واسه این ببعی هاتون دلمون ضعف رفت
دیشب با دختر هفت ساله ام اینقدر به این ببعی کوچولو خندیدم
خیلی جالب بود. و همینطور ماهی ها، این صدای ملچ و ملوچشون
منو میبره به خاطرات کودکی، که واسه ماهی های استخر نون میریختیم.
این فیلمهاتون هم واسه من آموزشه. اینکه نترسم و از زیبایی های زندگیم
برای دیگران صحبت کنم.
و صدای شما مدام تو گوشمه. ((( میشود ))))
سلام درود خدمت شما استاد عزیز و دوستان گرامی
سال 97 رو به تمام دوستان تبریک میگم و سالی پر از ، ثروت ، آرامش ،خیر و برکت بی نهایت و … برای شما دوستان آرزومندم.
چیزی که برای من مهمه اینکه کسانی که قانون رو قبول ندارن مطمئن هستیم که به نتیجه مطلوبی نمیرسند . اگر هم برسند هیچ لذتی از اون نتیجه ندارن و دلیلی که قانون من رو قانع میکنه دیدگاه دوستان هست که در این فایل قرار دادن.
یعنی اینکه این دوستان به نتیجه رسیده اند که نظر میدهند و هر کدام هم از خوبی ها سال 96 توضیح داده اند و خدا را سپاس گزار هستند .
این پیام برای دوستانی هست که هنوز قانون رو کامل درک نکردن پس دوستان من ، استاد با زبان شیرین و گویا برای ما توضیح میدهند که قانون چیست و چگونه استفاده کنیم تا به نتیجه خوبی برسیم پس خدا را شاکریم و از استاد متشکریم که راهنمای رسیدن به سعادت و ثروت رو پیش پای ما گذاشت .
خدا رو شکر که تونستیم سال 96 مدارمون رو تغییر بدیم و در مداری باشیم که سال 97 به بهترین شکل ممکن به خواسته هامون برسیم .
آرزوی خوشبختی و ثروت برای یکایک دوستان دارم.
با سپاس
پشت تلفن معلوم بود که خیلی سرش شلوغه و کلی مراجعه کننده داره گفت باشه اقای غراوی ده دقیقه دیگه زنگ بزن منم گفتم باشه ده دقیقه بعد زنگ زدم با خوشحالی و تعجب خاصی گفت که اقای غراوی با نامه تعجیل شما موافقت شده شما میتونین بیاین و نامه رو تحویل بگیریم گفتم ممنونم پدرم میاد و از شما میگیره بعد از اینکه نامه به دست خودم رسید من مدارک لازم رو گرفتم و رفتم به مرکز استان برای ثبت نام ،،صبح زود بیدار شدم تا برم مرکز استان چون یه 4 ساعتی فاصله داریم تا مرکز ..ماشین هم نبود که برم خب صبح زود رفتم ایستگاه و در حین رفتن به ایستگاه تو راه تصور میکردم و به خودم میگفتم که من صندلی جلو میشینم (وای که چقد اون روز قشنگ وعالی بود) من تو مسیر های طولانی به ندرت با راننده یا مسافرا تو ماشین حرف میزنم اون روز تو یه صبح زیبا من همون طور که به خودم گفته بودم رفتم جلو نشستم م…سافر هم بود و سریعا حرکت کردیم و این خیلی عالی بود چون معمولا تا مسافر سر صبح بیاد دیر میشه و دیر حرکت میکنن همه مسافر ها سریعا خوابیدن من و راننده بیدار بودیم (من عادت ندارم تو ماشین مخصوصا وقتی که مسافر هستم بخوابم ) راننده ادم مشتی و خوش مشربی بود سر صحبت رو باز کرد و کلی باهم حرف زدیم اصلا نفهمیدیم وقت چجوری گذشت و خیلی خوشحال بودم یه کورس دیگه هم باید مینی بوس سوار میشدم تا برسم به مرکز استانمون به خودم گفتم باز میرم و جلو میشینم تا رسیدم مینی بوس پر شد و فقط یک نفر رو میخواست و من رفتم همون جلو کنار راننده سوار شدم و رفتیم و رسیدیم پیاده شدم و رفتم سمت اداره کل و ثبت نامم رو مرحله به مرحله انجام دادم همه اون افرادی که تو اداره بودن از نگهبان گرفته از مسوال چاپ و تکثیر اونجا از معاونین و افراد حراست به بهترین نحو ممکن با من رفتار و برخورد کردن همه خوشحال خنده رو بودن و لبخند به لب داشتن و سعی میکردن روال کار رو سریعتر انجام بدن (واقعا خیلی خوشحال بودم و سپاس گزار خداوند بودم ) کارای ثبت نام رو انجام دادم گفتن باید بری شهرتون و عدم سوپیشینه و عدم اعتیاد بیاری گفتن برو یه هفته دیگه بیا من گفتم سه روزه درستش میکنم میام ..من برگشتم شهرمون عصر شده بود من فردای اون روز رفتم بهداری شهرستان.. سریع ازمایشات لازم رو انجام دادم و نامه رو گرفتم رفتم اداره پلیس از غذا نگهبان از دوستای دوران راهنماییم بود و از اینکه همدیگه رو دیدیم خیلی خوشحال شدیم و کلی منو راهنمایی کرد بعد رفتم پیش مسوال اون کار برای عدم سوپیشینه طرف بسیار ادم خوبی بود کارای من رو انجام داد و گفت که امروز نرو دادگستری (یا دادگاه یادم نمیاد) چون زود کارای من رو انجام داد گفتن تایید نامه رو بهت نمیدن من گفتم برم ببینم چی میشه فوقش فردا میرم اون روز رفتم ولی خیلی شلووغ بود فردای اون روز رفتم و مسوالین روال کاری این نامه رو انجام دادن بعدش فردای اون روز رفتم مرکز استان ادراره نامه رو دادم تعجب کردن گفتن تو چجوری این نامه رو اینقد زود اوردی روال کاری خودش حداقل یک هفته طول میکشه .گفتم خب میشه دیگه بعد گفتن خب فعلا برو و تو تاریخ گفته شده بیا امتحان بده ..رفتم و روز امتحان اومدم و امتحان دادم بعد امتحان یه مصاحبه تخصصی از من شد همه با لباس های رسمی اومده بودن من با یه تیشرت و شلوار کتان و یه کفش تابستانی رفتم همه منو نگا میکردن چون همشون لباس رسمی پوشیده بودن یکیشون گفت تو رد میشی من گفتم اشکال نداره بیخیال. رفتم تا جواب اعلام بشه تو سایت زده بودن قبول و اینکه فقط یک نفر رو برای مرکز شهرستان ما میخواستن و ما دو نفر بودیم .نفر دوم همون بنده خدایی بود که به من گفت رد میشی گفتن که بیاییم مرکز استان… رفتیم و من اونجا این قضیه رو فهمیدم که دونفر بودیم بعدش من یه قضیه خیلی جالبی رو فهمیدم میدونید چی بود من تو ازمون کتبی قبول نشده بودم یعنی من تو مرحله اصلی که ازمون بود قبول نشده بودم و نباید تو سایت میزدن قبول یکی از خانومایی که اونجا نشسته بود یواش بهم گفت چون بومی هستی قبولت کردیم وگرنه اون یکی دیگه امتیاز هاش ،سابقه کاریش از تو خیلی بالا بوده من خوشحال شدم با وجود اینکه قبول نشدم ولی قبولم کردم چون بومی بودم و خدارو شکر میگفتم پیش خودم گفتم خدایا اون بنده خدا هم یکاریش بکن اونو رد نکنن من خودم پیش خودم هیچ راه حلی برای این موضوع پیدا نکردم ولی میدنستم خدا راحت امور رو درست میکنه خیلی جالب بود اون بنده خدا شهر ما رو انتخاب کرده بود چون فکر میکرد شهر ما نیرو تو اون رشته رو نداره و قبولیش تضمین بود در حالی که 4 ساعت از شهرخودشون تا شهر ما فاصله بود و خب این براش سخت بود قوانین بدون تغییر خداوندی طوری عمل کردن که خیلی برام تعجب انگیز بود مرکز اون بنده خدا رو از شهر ما به شهر دیگه ای تغییر دادن که اون فقط 20 دقیقه از شهر خودش تا اون شهر دیگه فاصله داشت و این برای من خیلی خوشحال کننده بود و همش شکرگزار خداوند توانا رو میکردم خب من بعد از انجام تمامی مراحل ثبت نام و مصاحبه و غیره باید بر میگشتم ،،گفتن که حالا برید که به شما زنگ میزنن از تهران تا مصاحبه اصلی شما رو اونجا انجام بدن من میخواستم با یکی از دوستام که سرباز بود دیداری داشته باشم و ببینمش و گرسنه هم بودم و پولمم کم بود و حتما هم باید یه چیزی میخریدم تا به دیدنش برم یعنی دست خالی نرم
ادامه در کامنت بعد
..پادگان ما طوری بود که من میتونستم بعد ساعت اموزش لباس شخصی بپوشم ورود و خروج به پادگان با لباس شخصی بود میتونستیم طبق قوانینی گوشی داشته باشیم هر روز میتونستیم بریم بیرون از پادگان تو خود پادگان کولوپ و گیم نت بود از کامپیتور گرفته تا پلی استینن 4 و ایکس باکس خود پادگان استخر داشت(برای نوروز به بعد بود) زمین چمن داشت سالن بدنسازی داشت سالن فوتسال داشت خلاصه خیلی تجهیزش کرده بودن و کلی امتیازات ویژه داشت از لحاظ غذا اصلا کمی و کاستی نداشت تو خود پادگان رستوران و کافی شاپ بود فرمانده ها و اراشد بسیار باشعور و با فرهنگ بودن به افرادی که کارشناسی داشتن میگفتن مهندس و به افرادی که دکتر یا مدرک دکتری داشتن میگفتن اقای دکتر یا اگه نمیدونستن میگفتن اقای دانشجو اصلا از لفظ سرباز استفاده نمیکردن من تو اون دوماه با اکثر افراد اشنا شدم از کل دژبان ها گرفته (که دوستای خیلی خوبی شدیم)تا اشپز ،عکاس، مسوال اتش نشانی و فرماندها خلاصه عالی بودن تجربه بسیار بسیار خوبی بود بعد دوماه رفتیم کرج برای اموزش تخصصی رشتمون کرج خب مثل یه دانشگاه بود خانوما و اقایون همه باهم بودن کارمند های فنی حرفه ای از همه جای کشور به این مرکز میومدن امکانات زیادی داشت بهترین اتاق ها رو داشت سوییت بودن بهترین غذا ها رو سرو میکردن ما تو رشته خودمون یه اکیپ 14 نفره بودیم که همه ادمای بسیار خوشحال و شادی بودیم همه مهندس بودن ادمای بسیار با سواد و متخصص اون مرکز تمامی المپیادی های فنی رو که قرار بود برن خارج، اموزش میداد. بعد از دوماه رفتیم به شهرهای خودمون و الان یکماه گذشته که من اومدم شهرمون و دارم تو فنی حرفه ای کار میکنم و همکارای بسیار خوبی دارم یکی از یکی گلتر و واقعا خداوند رو سپاسگزارم بخاطر همه این ها و سپاسگزارم از استاد عباسمنش عزیز حرف های استاد به دل میشینه یعنی با ذات وجودی انسان ارتباط برقرار میکنه ادم با اموختن اموزه های استاد اصلا هیچوقت ترس و نگرانی نداره همیشه ریلکسه راحته و فقط خدارو سپاس میگه و به اهدافش میرسه من تو تمام مسیرم از اموزه های استاد استفاده کردم و میکنم و من شادترین ادم دنیام خدایا ممنونم ازت ممنون و دوست دارم کمک کنم که جامعه شادی داشته باشیم این بود ماجرای نحوه سرباز شدن من تو سال96 >> حالا یه چیز مهم و کلیدی دیگه اینکه دقیقا تمام این ماجرا چیزایی بودن که خودم میخواستم ،،طبق برنامه ای که خودم چیده بودم ودرخواستش رو به خداوند داده بودم و به طرز فوق العاده عالی ای کنار هم قرار گرفتن .من الان تو شهر خودم خدمت میکنم تو رشته خودم ؛؛وکارای خودم رو هم انجام میدم وبه عنوان یک استاد تو فنی حرفه ای مشغولم
حالا من تو سال 97 میخوام ادمی بشم که بسیار خودش رو باور داره و همه بهش احترام میذارن و میخوام دارمد داشته باشم چون من فعلا درامد خاصی ندارم میدونید میخوام مثل خود استاد قوانین بدون تغییر خداوند رو درک و کشف کنم و از اونا استفاده کنم این یکی از مهمترین اهدافمه… من با کلی برنامه اومدم وسال 97 رو شروع کردم من از فرصتی که هست میخوام استفاده میکنم من میخوام تو این دوسال که سرباز هستم برای خودم ماشین بخرم و و زمین و خونه شخصی داشته باشم .من با چندتا از دوستام میخواییم شهرستانمون رو از لحاظ اقتصادی و گردشگری و توریستی ارتقا بدیم من خودم برنامه هایی دارم مثلا ساخت یه شهر بازی در حد خود شهرستان که بزرگتر و بزرگتر میشه ساخت و ساماان دادن مکان های تفریحی این منطقه و خیلی برنامه های دیگه من در اینده یه ادم سرمایه گذار و تاجر خواهم بود ولی با اکثر سرمایه گذارا و تاجرا فرق خواهم کرد من ادمی هستم که بسیار تفریح میکنم و شاد هستم با دوستای خوبم همیشه ارتباط دارم و این رو ادامه خواهم داد و از ثروت خودم برای توسعه و عمران استفاده خواهم کرد من عاشق این جور کارام یقین دارم ثروت خداوندی خود به خود وارد زندگی من میشه این روزا دارم دوره قانون افرینش میبینم و کار میکنم شاید باورتون نشه من فایل صوتی جلسه اول رو حتی موقعی که میخوابم هم تو گوشم میذارم و گوش میدم یعنی تو خواب هم هدست تو گوشم هم و داره پخش میشه یه هدست بیسیم دارم که کارامو راحتر کرده من یه موتور سوارم گوشی رو میذارم تو جیبم و هدست رو بهش وصل میکنم و همش در حال گوش دادن فایل های استاد هستم من با موتورم طبیعت نوردی میکنم و همیشه خوشحالم و خداوند عزیزم رو سپاسگزاری میکنم با خودم میگم ،میخندم ، اشک از چشام میاد، و تو همه اینا فایل های استاد رو گوش میکنم مخصوصا فایل های صوتی قدیمی استاد رو در مورد بخشش در مورد نامه 31 حضرت علی و شعر ملاصدرا و پروین اعتصامی من عاشق فایل های استاد هستم با همین فایل ها تفریح میکنم اگه منظره خوبی رو ببینم تو کوهستان ها یا دشت های زیبا اینجا سریعا میرم همونجا و از طبیعت و زیبایی های خداوند لذت میبرم و شکرش رو بجا میارم خدایا شکرت ممنونم ازت این از برنامه های سال 97 و برنامه های بعد از سال 97 بود ممنونم
سلام خدمت استاد و همه دوستان عزیز
خدا رو شکر سال 96 برای من یک سال فوق العاده همراه با اتفاقات خوب و عالی بود و امیدوارم سال 97 سال پربار و همراه با موفقیت, ثروت, سلامتی و خوشبختی برای استاد و تمامی دوستان عزیز باشه. چند مورد از این اتفاقات خوب رو ذکر میکنم:
1٫ من تونستم بعد از دوسال بیکاری مشغول به کار شوم که اتفاقا شغلی نصیب من شد که با روحیات من سازگار بود و روند استخدام من به راحتی اتفاق افتاد جوری که خودمم باور نمیکردم .خدایا شکرت
2٫ درآمدم 3 برابر شد و تونستم بیشتر بدهی هام رو صاف کنم..خدا را سپاس
3٫رابطه ام با اعضای خانواده ام خیلی بهتر شده و فضای خانوادگی صمیمی همراه با شادی و خنده رو تجربه میکنیم.خدایا شکرت
4٫دوستان جدید و مناسبی پیدا کردم و با آنهایی که رابطه سردی داشتم آشتی کردم و در کل روابط حسنه با اکثر آدمهای اطرافم دارم..خدا را سپاس
5٫عادتهای مفید رو جایگزین عادتهای بد کردم برای مثال تلویزیون رو کلا کنار گذاشتم, بیشتر ورزش میکنم, همیشه سپاس گذار نعمتهای خداوند هستم و … خدای مهربان سپاس
6٫ تونستم از راه جدید کسب درآمد کنم که باعث بالا رفتن اعتماد بنفسم و ایجاد باور پولسازی و همچنین خلاقیت در من شد..خدایا شکرت
7٫محصول زمین کشاورزی افزایش یافت. خدایا شکرت
8٫ تونستم کمک کنم و ببخشم .همیشه دوست داشتم قدرت کمک و یاری به انسانها رو داشته باشم که خدا رو شکر این اتفاق افتاد
9٫بیشتر و بیشتر با گروه تحقیقاتی عباس منش آشنا شدم و این اطمینان رو به من داد تا از میان هیاهو و تبلیغات افراد دیگه این گروه رو انتخاب کنم که یقینا بهترین انتخاب هستش و تونستم جلسله اول قانون آفرینش و بسته راهنمای عملی رسیدن به رویاها رو تهیه کنم..خدایا سپاس بابت این راهنمایی
و اما خواسته های من در سال 1397:
1٫بسته روانشناسی ثروت 1 و2 و 3 رو تهیه کنم
2٫ درآمدم رو حداقل 3 برابر کنم
3٫ بیزنس جدیدم رو راه بندازم
4٫ماشین جدید (پژو پارس سفید رینگ اسپرت) رو بخرم
5٫ در خانه نوسازم ساکن بشم
6٫با دختر مورد علاقه ام ازدواج بکنم
7٫ارتباطم با قرآن رو بیشتر کنم و زیاد کتاب بخونم
من واقعا از مطالعه نظرات دوستان عزیزم انرژی گرفتم و باعث شد که به خواسته هام بیشتر توجه کنم. ان شالله که همه عزیزان به آرزوهاشون برس..
2٫ درآمدم رو 3 برابر کنم
سلام برادر عزیزم ،امروز کامنتتو خوندم و رفتم تو پروفایلت تا ببینم توسال ۹۷موفق ب خرید دوره هایی که نوشتی شدی یا خیر ،دیدم اونارو که خریدی تازه قدم هفتم هم هستی واقعا بهت تبریک میگم با موفقیتت ب من هم انگیزه بیشتری دادی و بیشتر از پیش باورم ب اینکه قوانین جواب میدن شد،
سلام دوست خوبم..اینها فقط گوشه ایی از نتایج بنده هستند…قطعا اگر نتیجه ایی در کار نبود بقیه محصولات رو تهیه نمیکردم..همه بچه ها نتایج فوق العاده گرفتند..مهم ادامه دادن با این آموزه هاست ..باید به صورت وحی منزل بپذیریم تا اثر خودشون رو نشون بدن..
برات آرزوی بهترینها رو دارم…قطعا آینده اتفاقات بزرگتری خواهد افتاد…به قول استاد خدا میدونه قرار چه اتفاقات خوبی برامون بیفته..
در پناه رب
سلام خدمت اعضای خانواده عزیزم
نعمت های سال 97:
خدایا شکرت بابت اینکه در نوروز سال 97 بعد از چهار سال به مسافرت رفتم. خدایاشکرت بابت تجربیات عالی ام در مسافرت. اینکه زندگی ام از یکنواختی بیرون آمد. اینکه توانستم در مسافرت روی باور هایم کار کنم. سپاس که جهان اطرافم رنگی دیگری گرفته بود. بابت این همه زیبایی که مشاهده کردم. نعمت هایی که در گوشی ام یادداشت میکردم. سپاس بابت تجربه موتور سواری کنار دریا، بایت رانندگی در میان جنگل های سر سبز، بابت هوای پاکیزه، منظره های زیبا، مزرعه های سبز، گندمزار های بی نظیر استان خوزستان. بایت این همه فراوانی و ثروتی که در بندر تجاری گناوه دیدم. خدایا شکرت بابت این همه مغازه و این همه فروش که انجام میشد. بابت آبشارهای زیبای شهر شوشتر، قلعه زیبای شهر شوش، بابت سد زیبای دز که در مسافرت دیدن کردم. بابت ست ورزشی زیبایی که در قسمت خواسته هایم نوشته بودم را تهیه کردم.
خدایاشکرت بابت سیزده بدر که رفتم. بابت باغ زیبای پدرم، بابت میهمان هایی که از بودن در کنار آنها لذت میبردم. بابت کوه نوردی ام در آن روز و خلوت و سکوت و انرژی پاک و مثب کوه. بابت بچه جغدی که دیدم که در زیبایی آن محو شده بودم. خدایا شکرت بابت آثار باستانی که دیدم.
خدایاشکرت بابت اینکه به اولویت هایم در فصل بهار رسیدم. عادتی که به دنبال آن بودم را در خودم ایجاد کردم. خدایاشکرت بابت تثبیت باور فراوانی در ذهنم و تلاش های ذهنی که انجام دادم در ماه بهار سال 97 که باور های من را تغییر داد و موجب افزایش نعمت ها و ثروت ها به زندگی ام شد. خدایا شکرت بابت فروش روزانه محصولاتم. خدایاشکرت که از راه های حکیمانه ات پول وارد زندگی ام شد و توانستم قانون آفرینش 4تا 10 را تهیه کنم. خدایاشکرت بابت دوره راهنمای عملی دست یابی به رویا ها و روانشناسی ثروت 1 که در سال 97 کار کردم. و موهبت ها و موفقیت هایی که بواسطه آنها دریافت کردم. خدایا شکرت بابت اینکه در سال 97 اولین اختراعم را به ثبت رساندم در زمینه ای که عاشق آن بودم.. خدایا شکرت که همه چیز دست به دست هم داد آدم ها، الهامات و احساساتی که در من پدید آمد که توانستم این کار را به آسانی انجام دهم. خدایاشکرت که به درآمدی که در تعهد نامه ام نوشته بودم در تابستان خیلی زودتر از زمان موعد رسیدم…
خدایاشکرت بابت درآمدی که ایجاد کردم. بابت جریان ثروت و نعمت به زندگی ام و اینکه همه خرج های مهاجرت دوستم به خارج کشور را توانستم پرداخت کنم. سپاس گزارم بابت اینکه توانایی مستقل شدن و گرفتن خانه مورد نظرم را در شهرم بدست آوردم. خدایاشکرت بابت دوستانی که وارد زندگی ام شدند و روابطی که ساختم شکر میکنم. خدایاشکرت بابت باورها و عادت های درست روابط را به خوبی تمرین کردم و دایره ارتباطی ام را وسیع کردم. بابت 206 مشکی که خریدم شکرت. خدایاشکرت بابت حضور فعالم در بخش عقل کل در سال 97٫ خدایاشکرت بابت هدیه هایی که دریافت کردم. بابت اینکه به همه اعضای خانواده ام در روز تولدشان هدیه دادم.خدایاشکرت بابت کارآفرینی ام در سال 97 و ثروت هایی که ساختم.
خدایاشکرت بابت اینکه درسال 97 عاشق تر از هر سالی بودم. عشق به همه انسان ها و موجودات را بیشتر تجربه کردم. بابت محبت هایی که دریافت کردم، بیشتر از هر سالی بود…
خدایا سپاسگزارم بابت اینکه ورزش بدنسازی را در سال 97 ادامه دادم و تناسب اندامم را حفظ کردم.
از خداوند بابت این خانواده صمیمی سپاسگزارم
امیدوارم که در سال جدید بتونم بیشتر در سایت فعالیت داشته باشم و بیشتر از کامنت ها و نتایج شما عزیزان استفاده کنم.
بهترین ها را برای شما آرزومندم??
سلام بر خداوند مهربان و استاد عزیز و تمام دوستان
بارها استاد عزیز مسابقه گذاشتند و من وقت نداشتم در مسابقه شرکت کنم. ی هو متوجه میشدم که بله، مسابقه تموم شد و از قافله عقب ماندم. اینبار به خاطر اتقاقات بسیار خوبی که برام افتاده قسم خوردم، باید بنویسم.باید استادم و همه بدانند که برای حتی آتوسای (بهتر است بگم گذشته) می تواند اتفاقات عجیب و غریب که تنها مجری آن، مدیر آن، هر چیزی که شما اسمش را می گذارید، خدای لاشریک و بی همتا و بی نظیر می تواند باشد. خدایی که سراسر هستی را خلق کرده و من چه احمقانه 50 سال (بغیر 5 سال اول که بچه بودم) زندگیمو طی کردم. چقدر احمق و نادان بودم. در یک روز پاییزی خواهرم، خواهر عزیزم فایل های آفرینش را برامون فرستاد. سخت درگیر دنیا و باورهای کهنه و سیاه بودم. نیازمند یک چراغ روشن تا حرکت کنم. از مهر ماه 96 تا الان کلی تغییرات روحی و اجتماعی و دریافت ثروت داشتم.
به سوالات استاد اینجوری پاسخ میدم:
سوال اول:تمام اتفاقات خوب و تجارب عالی که در سال 96 در زندگیت کسب نموده ای را بنویس
سال 96 بعد از عید بود که یک مسافرت کاری از طرف شرکت خودم(که حضور در شرکت آراد هم یک معجزه زندگی من در 50 سالگی بود یعنی 5 سال پیش)داشتم. بدلیل بی پولی که معمولاً با باور کهنه همیشگی بعد از عید داشتیم.نتونستم به همایش تبریز برم.به خودم قول دادم و روی یک کاغذ معمولی نوشتم: هرگز به خاطر بی پولی و مشکلات مالی ، کارهایم عقب نمی افته.خدا رو شکر با افزایش درآمد تونستم، همایش های بعدی شرکت در شهریور ماه و آذر ماه را به راحتی (البته نه خیلی دست پر )بروم و بسیاری از مشکلات مالی را با ضرب و زور حل کنم.
اواخر مهرماه سال 96 فایلهای آفرینش را خواهر عزیزم الهام، که میدانست در فشار سختی هستیم و این در کل خانواده به چشم می خورد و البته که آبرودار هم هستیم(از بیرون همه فکر می کنند که طبقه متوسط روبه بالا هستیم البته خدارو صد هزار مرتبه شکر که اینجور فکر می کنند) برای ما فرستاد.یعنی من و بقیه خواهرها. همیشه دوره های اینجوری و کلاسهای این مدلی در زندگی خواهران من بوده که من هیچ اشتیاقی به آنها نداشتم. چرا که تغییر خاصی در رفتار و زندگی آنها مشاهده نمی کردم.
اما این فایل، با شور و اشتیاق عجیبی هر صبح گوش می کردم. دست و پا شکسته تمرینها انجام میشد. به خودم قول داده بودم باید تا اخرشو ی دور برم.اخرش انقدر بخصوص فایل 6 به بعد، حال غریبی به من دست می داد که دیگه نمی تونستم گوش ندم. دوباره از اول همه رو گوش میدادم و همینطور گاه و بی گاه. هر وقت، وقت می کردم. از همان اوایل اتفاقات خوبی برام افتاد.با اینکه باورهای سیمانی هنوز هم در وجودم بودند و هستند.در مقطعی حدود آبان و آذر کارم حتی به شدت افت کرد.در امدم پایین آمد. اما با ایمان و چیزی در درونم که می گفت:راه درست است، کوتاه نیامدم.اتقاق خوب این بود که همسرم از کارش بیرون اومد که کارمندی بود و تازه حقوقشم نمی دادند. کنارهم کار رو ادامه دادیم. از دی ماه در امد مون به حد نرمال یک زندگی انسانی خوب با تعریف من، یعنی ماهی 10میلیون رسیدیم.با توجه به مخارج دخترم که تیرانداز است،بازهم کمبود مالی حس می شد ، در کمال تعجب و ناباوری، تونستیم دخترمونو را به مسابقات صربستان بفرستیم.شما نمی دونید که چطور ظرف 15 روز هم شناسنامه عکس دار و هم پاسپورت و هم کفش تیراندازی و … جور شد. ایشون 15 ساله هستند.روزی نام دخترم، نورا کسری که الان هم جزنامداران رشته تیراندازی است، می شنوید. مات و متحیر با همسرم، به تمام وقایع نگاه می کردیم. به همسرم گفتم: اینه اون خدایی مهربان و بزرگوار که باید درست شناختش و خدارو شکر که با قوانین تغییر ناپذیر خدای مهربانم بیشتر و بیشتر اشنا شدم. بالاخره معجزاتی بخصوص در حوزه ثروت یعنی درامد در ماه اسفند 96 رخ داد که نمی تونم توصیفش کنم. معجزاتی که در هفته آخر اسفند رخ داد و ما که تمام تنمون از بی پولی می لرزید(درامد بود به لطف خداوند مهربان داشتیم اما باید از طرفهای مقابل دریافت می شد)ضمن اینکه از اول اسفند مادرم در بیمارستان بود، خودم روحا بهم ریخته بودم و می گفتم یعنی چه ؟ من الان باید تغییر داشته باشم به سمت عالی بودن.اما انگار خداوند منو قرنطینه کرده بود تا قدرت مطلقشو بهم بیشتر و بیشتر نشون بده، حدود 15میلیون تومان ، از دست غیب، از قراردادهایی که به جرات می تونم بگم : خود خدا بست، بدستمون رسید. من باور داشتم. و باور دارم که خدا بیشتر می خواست به من ثابت کنه که هیچ عنصری، هیچ انسانی، هیچ قدرتی، هیچ فکری، نمی تونه برتر ووالاتر از خودش باشه که به انسان کمک می کنه. بالاخره به یک ثبات مالی رسیدیم .در نهایت جواب سوال یک:
بزرگترین دستاورد عالی من در سال 96، حضور و وجود پررنگ خدا در تمام ابعاد زندگی من بوده و هست. شناخت آگاهانه که از خودش خواستم، بیشتر بیشتر منو به آگاهی و شناخت وجود و ذات بی همتاش برسونه.
جواب سوال دو:
من آتوسا غبرائی، می خواهم در سال 1397 و به بعد در اوج ثروت و عشق و آرامش، بندگی کنم و خداوند مهربان، خدایی کنه واسم. صاحب اختیارم باشه.
در سال 1397 به لطف پروردگار مهربان و سالهای بعد، می خوام اولین زن ایرانی و جهانی در حوزه شناخت خداوند باشم و دلم می خواد مثل مولانا یا … حظ کنم با خدای مهربان و بزرگوارم.می خوام نفر اول باشم.باید نفر اول باشم. باید در میان زنان هم کسانی مانند مولانا یا شمس یا حتی استاد عزیزمون اقای عباس منش باشه.
می خوام در صنعت باسکول که حوزه کاریم هست، نفر اول در ایران و جهان باشم.یعنی سایت نفر اول و قدرتمند فروش باسکول و ترازو را داشته باشم.
می خوام ازادگی رو به حد کمال برسونم. پیشرفت رو به سرحد کمال، معنا کنم و در نهایت لذت ببرم از تجربه انسان بودنم.
من کاملم و کاملتر هم میشم. می خوام حضور پررنگتر و آگاهانه تر و عمیق تر ار عشق بازی با خدا را تجربه کنم.می خوام عبد باشم و خدا خدایی کنه.
خب فکر می کنید چی میشه؟ تجاربی که نمی تونم حدس بزنم، نمی دونم چی هستند، ولی برام صددرصد اتقاق می افتند. 107 آرزو که چه عرض کنم(که نوشتیم در دوره افرینش) بیشتر و بیشترش رو کسب می کنم.من پرواز می کنم، پروازهای عاشقانه و عارفانه. جاذب ثروت میشم. الرزقو رزقان.
راستی سال 97 را با روانشناسی ثروت 1 شروع کردم. خواهر عزیزم برام فرستاد. الان که مطلب رو می نویسم. یک قرارداد که از روی سایت زنگ خورد (روز 14 شهریور) و روز 15 شهریور بسته شد. سود این درامد دو نیم میلیون است. باورتون بشه که روزی و رحمت خداوند هر لحظه و بی شمار است و قطع نمیشه و عید و … نمی شناسه.
حرف زیاد دارم. دلم می خواد یک روز از اسفند 96 که چقدر سخت گذشت و خدا چطور به حال عالی تبدیلش کرد بنویسم.ولی قراره اینجا از دستاوردهای عالی بنویسم. و نوشتم.
استاد عباس منش عزیز، از خداوند عاشق بی همتا و بی نظیر، سپاسگزارم که دست خوبی براش بودی و به من خیر رسوندی و با تغییر باورهام ، هر چی و هر کس که خیره در دنیای من ، به صورت فراوان وارد شدند.
آنقدر از حال غریبم ، ذوق دارم که نمی دونم چی بگم و چکار کنم. فقط رو به جلو حرکت می کنم.
سپاسگزارم
آتوسا عزیز خوندن کامنتت امشب ب من کمک کرد مرسی ،با موفقیتت باعث رشد جهان شدی و این واضح تر شد که معنوی ترین کار جهان ثروتمندشدنه و با فضیلت ترین کار جهان ثروتمندشدنه
دوستان عزیز الان که مطلب خودم را دوباره خواندم و اشک می ریزم. متوجه شدم 14 فروردین امسال را 14 شهریور نوشتم و همینطور 15 فروردین را 15 شهریور نوشتم. قرارداد دیروز بسته شده است به لطف پروردگار مهربان
غبرائی
با سلام به همه دوستان گلم
سال96 سال فوق العاده ای برای من بود. اولین سالی که با جناب عباس منش آشنا شدم و شروع به شناخت باورهای خودم و قوانین جهان کردم.مطالعه زیادی کردم و اتفاقات خیلی عالی برام افتاد.
اول این که به خودم گفتم قدرت دست خودمه و دیگه نباید از دیگران گله کنم و زندگیم رو خودم بسازم.این باعث میشد روز به روز اعتماد به نفسم بالا بره.
فروردین 96 تو یک شرکت شروع به کار کردم.قبل از اون من یک خانم خانه دار بودم که فقط دو سالی نت ورک کار کرده بودم و مدرکم هم دیپلم بود. تو اون شرکت خیلی زود مورد اعتماد مدیر و همکارهام قرار گرفتم و پیشرفت کاریم چند برابر همکارانی بود که با من وارد شرکت شده بودند. خیلی خوشحال بودم.
تابستان 96 به دلیل مسایل مالی از شرکت اومدم بیرون .نمیدونستم باید چه کار کنم فقط سعی میکردم حالم رو خوب نگه دارم و همه چی رو به خودش بسپارم. یک مورد دیگه ای هم که بود من بخاطر اعتماد به نفس کمی که داشتم هر کسی رو که کمی اطلاعات داشت استاد خودم قرار میدادم و کامل بهش اعتماد میکردم و ازش مشورت میگرفتم این مسئله روابطم با همسرم رو کمی به مخاطره انداخته بود اما زمانی که از شرکت اومدم بیرون با خدای خودم عهد بستم با هیچ کس جز خودش مشورت نکنم و هیچ کسی رو بزرگتر از خودم نبینم. باور نمیکنید بعضی روزها چقدر برام سخت میشد ولی تا یکی تو ذهنم میگفت برای فلان مشکل برو با فلان کس مشورت کن به خودم عهدم رو یادآور میشدم و هر بار که این کار رو میکردم به طرز معجزه آایی همه چی حل میشد. تابستان بود که از شرکت اومده بودم بیرون با ه میلیون قسط عقب افتاده رفتم دنبال کار کلی ترس و دلهره میومد سراغم ولی هر بار میگفتم خدای جدیدی که پیدا کردم کمکم میکنه.در ضمن در این حین اسباب کشی هم داشتیم که به لطف خدای مهربون با قیمتی خیلی مناسب خونه ای رو در یکی از بهترین مناطق شهر گرفتیم که بسیار بهتر از منطقه قبلی هست.
چند روزی رفتم شرکت بازاریابی کتاب که اتفاقا اون چند روز من رو به محله ای که جدید رفته بودیم برای کار میفرستادند که این باعث شد روز سوم با شخصی آشنا بشم که بهم پیشنهاد کاری بسیار عالی داد و این شد که من در نزدیکی محل زندگیم کاری پیدا کردم فوق العاده توی یک موسسه آموزشی زبان بعد از یک ماه کار کردن تصمیم گرفتم خودم هم یادگیری زبان رو شروع کنم و بعد از یک ترم مدیر این موسسه با قابلیتهایی که در من دیده بود پیشنهاد تدریس رو به من داد.باورم نمیشد. و الان هم اینجا کار میکنم هم آموزش میبینم و هم تدریس میکنم.
خدا رو سپا گذارم که این راه رو به من نشون داد و این همه اتفاقات خوب رو برام رقم زد.
سال 96 سال بسیار عالی بود در روابط خانوادگی من و تحول عظیمی تو روابط من و همسرم ایجاد شد و عشق فروانی در خانه ما حکم فرماست.
در سال 96 من تونستم از لحاظ مالی رشد زیادی بکنم و بسیاری از بدهی ها و قسطهای عقب افتاده رو جبران کنم.
دوستان بسیار خوبی پیدا کردم و افرادی بسیار عالی وارد زندگی من شدند که هر کدومشون آموزه ای برای من داشتند
خیلی از لوازمی رو که دوست داشتم یا خریدم یا هدیه گرفتم
خیلی جالب بود به هر چی فکر میکردم اتفاق می افتاد
مثلا میگفتم میشه کلید محل کار رو هم به من بسپارند و مسئولیت بیشتری بهم بدن به سه روز نکشید این اتفاق افتاد.
چند روزی فکر میکردم میشه یکی بیاد بهم بگه هر چی پول میخوای بهت میدم بیا به صورت خصوصی از صفر زبان انگلیسی رو بهم یاد بده شاید باورتون نشه بعد یک هفته خانمی راجعه کرد و گفت کلاس خصوصی میخوام برای یادگیری زبان از صفر. و الان حدود یک ماهه که داره میاد کلاس.
دورهمی خانوادگی راه انداختم که باعث صمیمیت بیشتری بین اعضای فامیل شده و اتفاقات قشنگ وخاطره انگیزی رخ داد.
کتابهای خوبی از طرف دوتانم هدیه گرفتم
برای سال 97
میخوام که رشد خوبی در یادگیری و تدریس زبان انگلیسی داشته باشم
میخوام به وزن مطلوبم برسم
میخوام درآمدم چند برابر بیشتر بشه
میخوام به یکی از بزرگترین آرزوهام جامه عمل بپوشونم که دانشگاه رفتن هست
میخوام به نزدیکتری مدار به خداوند برسم و تمام تمرکزم رو روی ایجاد باورهای درست میگذارم
نشانه ها و اتفاقات جالب و مثبت سال 96«:
1-تو عید سال 96 زنده بودم ،2 سالم تن درست بودم ، عیدی گرفتم ، مادربزرگم از سفرش یک شلوار لی و کاپشن و سیوشرت سوقات آوردش ، تمام فامیل نزدیک دایی ها مو عمو هام دور هم بودیم ، همه فامیل صحیح و سالم بودند ، معافیت تحصیلی گرفتم ، گواهینامه ها آزاد شد بدون خدمت سربازی ، دوره ی دبیرستانم تموم شد ، پدر بزرگم مکه رفت و سالم برگشت ، پدر بزرگم برام یک قواره شلواری سوقات آورد ، وارد کار بابام شدم مکانیکی ، سربازی نرفتم میخوام بخرم ، به تضاد زیر پرچم بابا بودم خوردم ، سرخوردگی از اضافه بودن تو خونه انگیزه سفر کردن و حرکت از روستامون به شهر مشهد شد ، مستقل شدم ، کار تو مکانیکی پیدا کردم ، بصورت جدیدی به اطرافم نگاه میکردم و دیدگانم تغییر کرده بود چون بزرگ شده بودم ، 18سالگی مو تموم کردم ، تولد مو کسی بهم تبریک نگفت و این تضادی بود برام که چرا تو خانواده ی ما انقدر در به در دنبال بد بختیاشه که از هم یادتون بره ، به مکانیکی علاقه مند م ولی استا کار نیستم و این باعث برخورد با یک تضاد کند شد که هدفمند کار کنم ، هدف دارم که وقتی استاد مکانیک شدم دنبال دوره های تعمیرهیوندای و کیا برام ببینم ، هدف بزرگتری که دارم تو دوره های اعضامی المان فنی حرفه ای شرکت کنم و با علم روز پیش برم ، هدف دیگه که ایجاد شده و خیلی برام مهمه ایجاد یک شرکت تیونینگ و تقویت خودرو چه از نظر موتور و انجین و چه ظاهر و کیت ها و ویرایش و شخصی سازی های اتاق و بدنه ماشین به شراکت داداش بزرگم که تو کار طراحی علاقه مند ه ، اتفاق خوبی دیگه پارسال که کار پیدا کردن با شرایط عالی تو مشهد قسمت بالا شهر ، جور شدن پول پیش خونه ای که میخواستم رهن کنم ، سر زدن مادرم ماهی دو سه بار بهم ، غذا درس کردن مامانم برام و فریز کردنشون ، نزدیک بودن ایستگاه اتوبوس به خونم ، رسیدن من به استاد از طریق برادر بزرگم ، فرمولی کنجکاوانه ی من و حسودی کردنم که منجر به جذب شدن م به استاد ، خارج شدنم از سر کارم باعث شد که من توحید و ایمان م به خدا بیشتر بشه ، فقط روی خدا حساب کنم ، قوانین الهی و درک کنم که همه نعمات از سوی خدای نه بندش رسیدن به این واقعا برآن ارزش مند بود و هست و خواهد بود ، راه اندازی فاز اول پرورش قارچ داداشم از جمله ایجاد سوله تولید قفسه ها ، الهام شدن اید های زیاد از جمله محل کار اول توسط داداشم ، الهام شدن اید های زیاد به داداشم و یکی که در شروف پایانه پرورش قارچ دکمه ای ، شروع فاز پوشاندن سقف سوله پرورش قارچ داداشم ، واریز پول به موقعه زعفران ها ، خرید تلویزیون ال ای دی ، خرید ظرف شور ، کادو ی مادر بزرگم یک میز تلویزیون شکیل و زیبا ، خارج شدن خانهی پدرم که مستاجر نه اجاره میداد نه خالی میکرد و خانه رو خراب کردند ، تعمیر خانه پدرم با کمترین هزینه و به کمک خانواده پدربزرگ پدریم و همه و عمو شوهر عمه و … اینا ، پیدا شدن یک مستاجر شناس و مؤمن ، واریز کردن کامل پول رهن و دو ماه اجاره اول رو یک جا پرداخت ، و به نتیجه رسیدن شکایت پدرم از مستاجر قبلی ، واریز ماهیانه 250/000تومن از مستاجر قبلی خانه پدرم به حساب پدرم برای خرابی و قرامت ، اشنا شدن دایی م با شخصی مفید که تونست با هاش بیزینس جدید راه بندازه ، شریک شدن داداشم تو بیزینس داییم و رسیدن به چندین سود ، رشد شخصیتی فوقالعاده تعجب آور داداشم که 180 درجه تغییر کرده بود مخصوصا از استفاده فایل های استاد ، ایمان سطحی من به قانون جذب و چند موفقیت سطحی مثله 15گیگ اینترنت رایگان که دنبالش بودم ، رشد و بزرگ شدن داداش کوچیکم که سال گذشته 5سالش شد ، رشد بیشتر از سنش که واقعا خیلی باهوشه که با اینکه فقط 5سالشه به تمام گوشیم مسلطه و به مامان و بابا م یاد میده ، قدرت یاد گیریش فوق العاده بالاست ، داره از داداش بزرگم الگو میگیره و خدا رو هزاران مرتبه شکر که از خوب کسی الگو میگیره ، ناگفته نمونه از من م الگو ی ثروت و خواستن توانستن است و میگیره چون مستقل شدم و هر بار که میان مشهد میگه داداشی ما هروقت میایم مشهد پول دار تر میشم ، روز تولدش بردم براش وسایل تولد بگیرم هرچی گفت نه نگفتم فقط کارت کشیدم و با خودم می گفتم باور فراوانی براش نهادینه بشه و خلاصه به معنای واقعی بهترین روز عمر سال براش بود ، ماشین خودمون و خودم جمع کردم ، موتورم و خودم رینگ پوستون تعویض کردم ، خودم ظاهرش و جمع و جور کردم ، به پدر مادرم تو کاشت محصول سال 96 کمک کردم ، تو سال 96 ایده ی فوق العاده ثروت سازی بهم الهام شد و فعلا برای عملی کردنش آماده نیستم ، تو ماه اول کاری 1/000/000تومن درآمد داشتم ، 400/000تومن از حقوقم و به مادرم دادم برای کاشت زمین کشاورزی کمک کردم ، محصول برداشتی زمین مادرم چغندر قند بود و تو کاشت و برداشتن کمک کشون کردم ، ادامه نعمات و برکات سال 96 «:
پول چغندر ها مون تناژ خوبی داد توی دو قسط پول مون و دادن ، بعد اخراج شدنم ، جایی دیگه نزدیک به خونم پیدا کردم ، تایم کاری صاحب کار و همه و همه چیز عالیه ، از اسفند ماه تصمیم جدی گرفتم و متعهدانه روی باور هام کار کنم ، از حقوقم یک موتوری عالی خریدن ، از حقوقم 600/000تومن کلی چیز خوب برای خونم خریدم ، 25/000تومن هنروری فوقالعاده باکیفیت خریدم ، 15/000تومن یک کابل شارژر فوقالعاده سرعت بالا خریدم ، خونه ای با میزان پولی که از مادر بزرگم گرفتم رهن کردیم , دستگاه علف تراش خریدم ، و برای زدن علف های هرز زمین زعفرون خیلی راحت اوکی شد، تو هفته ی اول کاری تو محل اول کارم 30/000 تومن انعام گرفتم ، تو محل دوم کارم هفته ای 50/000 تومن میگیرم و ماهی 200/000 تومن درامد دارم ، جهار و نیم ماهه که تجربه کار واقعی و دارم ، از 18 اسفند ماه سال96 به خودم تعهد دادم که درامدم را حداقل سه برابر و بیشتر افزایش بدهم به لطف الله رزاق و وهاب و… ، از 18اسفند 96هرشب تمام اتفاقات خوب و مثبت ان روز را یاد داشت میکنم و حداقل ده مورد باشد ، که بعد از شروع شکرگذاری اتفاق زیبایی افتاد مخصوصا شبی که با حس بی نهایت بهتر دیگه روز ها شکرگذاری کردم فرداش اتفاقت بهتر بیشتری افتاد و من ایمانم بیشتر به قوانین هستی و استاد عزیز و گران قدر عباس منش پی بردم و درکـــــــ کــــــردم ، از فایل های رایگان استادشروع به کار کردم و خوش حالم که از امین سری فایل ها هم میتونم رشد کنم ، خدا یا شکرت که سال ـ96 با اتفاقات ی تموم شد که پی بردم ودرک کردم و به یقیــن رسیدم که زندگی به دست خودم ایجاد و ساخته میشه ، کابل یوسبی م خود بخود درست شد ، ???? ـ خدا یا شکر که جهانی با قوانین یکسان و دقیق افریدی ، اتفاق بی نهایت شکرگذارم از اتفاق افتادنش اشنا شدن با اول قانون جذب و بعد استاد سیدحسین عباســـمنـــــش
سلام خدمت همه دوستان عزیزم و سلام به استاد ارزشمند و بزرگوارم جناب آقای عباس منش.
چند سال قبل از آشنایی با آموزه های استاد عباس منش باید بگم زندگی من از نظر مالی خیلی داغون شده بود. 7 سال بود که ازدواج کرده بودم و به تازگی یه کار شخصی رو با شراکت دو تا از دوستان شروع کرده بودم. تازه کار بودیم و درآمد چندانی نداشتیم و از طرفی هم یکی از نزدیک ترین کسانم به نام آقای ایکس به مشکلات خانوادگی برخورده بود و دنبال راه چاره میگشت. متاسفانه از اون جایی که به این آقای ایکس اعتماد کامل داشتم برای اینکه کمکش کنم، ضمانت کردم از چند جا پول بگیره و من بجاش چک و سفته دادم تا بتونه با پولی که بدست میاره کاسبی بزنه و قول داد ماه به ماه اقساطش رو پرداخت کنه. پولهای زیادی از جاهای زیادی بود. البته به من هم گفته بود که قراره فلان بیزینس رو راه اندازی کنه و ما با هم کار خواهیم کرد من هم که دوست داشتم وضعیت بهتری پیدا کنم از این پیشنهادش استقبال کردم. متاسفانه روز به روز اوضاع بدتر شد و تمامی چک ها و سفته های من اجرایی شدن. و من حسابی عصبی و داغون شده بودم. و از همه بدتر اینکه هیچ کدوم از این غلطا رو به خانومم هم نگفته بودم. آقای ایکس همیشه با چرب زبونی میگفت درست میشه داره فلان کار رو میکنه این روزها میگذره و بعدا میشینی به این مشکلات میخندی. من دارم فلان کار رو میکنم تا دو روز دیگه و 10 روز دیگه و 48 ساعت دیگه اوضاع کاملا درست میشه.
من مشرک شده بودم. تمام امیدم شده بود کارایی که اون میگفت داره درست میشه. دعا میکردم و فکر میکردم امیدم به خداست اما در واقع امیدم فقط به کارای آقای ایکس بود. چون وقتی قولش قول نمیشد عصبانی میشدم و داد و بی داد میکردم اما دوباره خامش میشدم. عجب دوران سیاهی بود. و خدایا شکرت که دستم رو گرفتی و از اون منجلاب کشیدی منو بیرون.
همیشه تو اینترنت دنبال راه های ثروت مند شدن و قانون راز و این چیزا میگشتم. زمستان سال 93 بود که یه کلیپ انگیزشی از یکی از دوستام تو تلگرام برام ارسال شد، گوشش کردم و راستش از شنیدنش مو به تنم سیخ شد. خیلی احساس عجیبی درم ایجاد کرد. چند روز بعدش دوباره کلیپ رو گوش کردم و آخرش نام گروه تحقیقاتی عباس منش رو دیدم. عصر بعد از کار تو شرکت بودم و گفتم که گروه عباس منش رو تو اینترنت سرچ کنم ببینم چی پیدا میشه. وقتی که سایت ایشون رو تو گوگل سرچ کردم و پیدا کردم، شروع به مطالعه کردم و دیدم قانون جذب رو با استناد از قرآن توضیح دادن.
چند تا از فایل های رایگان رو دانلود کردم و اینم بگم اولین چیزی که توجه منو جلب کرد دوره روانشناسی ثروت یک بود که البته فکر کردم قیمتش صد و خورده ای هزار تومانه. همون موقع اش هم گفتم چه گرون. کی میاد صد و خورده ای بده برای یه فایل انرژی مثبت و از این حرفا.
فایل های رایگان رو گوش کردم. خیلی فکرم درگیر شده بود تو راه برگشت به خونه همش به حرفایی که استاد زده بود فکر میکردم. برام تازگی داشت و تاحالا از هیچ کس و هیچ جا همچین چیزایی رو نشنیده بودم.
تا رسیدم خونه موضوع رو به خانومم هم گفتم. و یه فایل رو گذاشتم و با هم گوش کردیم. جالبه که اون هم مثل من محو صحبتهای استاد شده بود. بهش گفتم تازه یه دوره روانشناسی ثروت هم داره که یکم گرونه، صد و ده بیست هزار تومانه. بعد از چند روز تصمیم گرفتیم دوره ثروت رو بخریم تو حسابم هم صد و خورده ای رو داشتم. رفتم که بخرم دیدم قیمت به تومنه و یک میلیون و خورده ایه. بیخیالش شدم و با همون فایل های رایگان ادامه دادم.
اصلا از فکر اون بسته در نمیومدم میگفتم وقتی با فایلهای رایگان اینطوری حال آدم بهتر میشه و انگیزه میگیره ببین با اون دوره چیکار میکنه. اواخر بهمن 93 بود که با همسرم تصمیم گرفتیم هرچی عیدی گرفتیم رو بدیم این دوره رو بخریم. و همین کار رو هم کردیم و از اون موقع بود که معنی زندگی رو فهمیدیم.
بعد از استفاده از اون دوره از نظر روحی خیلی حالم بهتر شد. کم کم سعی کردم خدا رو باور کنم و دست از انتظار از کمک این و اون بردارم. هر چند بخاطر کارها و خطاهایی که قبلا در امور مالی انجام داده بودم هنوز مشکلات فراوانی داشتم اما روند رو به پیشرفتی رو داشتم. خانمم 8 سال سابقه پرستاری داشت و شده بود سرپرستار یک بخش ویژه در بیمارستانی عالی. من هم در شرکتی بعنوان مدیر بازرگانی مشغول بودم.
اما خیلی مشکلات مالی داشتم. کم کم رابطه ام با آقای ایکس و خیلی های دیگه کمتر شد تا اینکه بطور کامل قطع شد. این فرد از جمله نزدیکترینهای من بودا ولی نمیدونم چطور شد که رابطه ام قطع شد با ایشون و خانواده ایشون.
در فاصله چند ماه بعدش من تقریبا بیش از نیمی از بدهی هایی رو که در اثر اشتباه خودم بالا آورده بودم رو به یاری خدای مهربان پرداخت کردم. بدهی هایی رو باید میدادم که اصلا ربطی به من نداشت ولی چون ضمانت کرده بودم و از همه مهمتر چون روی غیر خدا حساب کرده بودم بوجود اومده بود و باید میدادم و خدا به این ترتیب محکم کوبید تو دهنم. وام ها یی با بهره هایی نجومی و صعودی.
به شدت روی تغییر باورها و تقویت اونها و بخصوص شناخت خداوند کار میکردیم دو موتوره. و تصمیم گرفتیم محیطمون رو عوض کنیم. تصمیم به مهاجرت گرفتم و تمام وسایل خونه رو که داشتیم رو فروختیم و خانمم بعد از 10 سال کار پرستاری از سمت خودش استعفا داد و من هم از شرکت استعفا دادم تقریبا تمام بدهی ها رو پرداخت کرده بودم بجز چندتایی که اصلا دیگه ناحق بودن. (اصل پول رو داده بودم ولی مبلغی رو که روی چکها و سفته های سفید امضای من زده بودن رو میخواستن که ده ها برابر بود. ) خلاصه در زمستون 94 مهاجرت کردیم و از ایران خارج شدیم. تمام پل های پشت سر رو هم خراب کردم یعنی با خیلی ها قطع رابطه کردم و هیچ چیز در ایران نداشتم.
سال 95 در کشور جدید کلا بیکار بودیم و فقط روی بسته روانشناسی ثروت و فایلهای استاد و باورسازی کار میکردیم. جایی اومده بودیم که حتی زبانشون رو هم بلد نبودیم. اما ایمان داشتیم که خدا با ماست و خوش گذروندیم بدون اینکه حتی یک لحظه دلشوره یا نگرانی بیاد سراغمون. فقط ورودی های ذهن رو کنترل میکردیم تا شد سال 96٫
و اما اتفاقات خارق العاده سال 96 :
تصمیم داشتم که دیگه از پس انداز رو به اتمام پولی برداشت نکنم و از خدا خواستم که به من راه ثروت را نشان دهد. چون یکسال بود که روی خودمون کار میکردیم و نتایج رو یادداشت میکردیم اتفاقات شروع شد. اردیبهشت 96 میخواستم اولین اجاره خونه رو از درآمد که در اینجا داشتم بدم ولی هیچ ایده یا موقعیت کاری ای نداشتم. شروع کردیم به ساخت ویدیوهای آموزشی کودکانه و قرار دادن آنها در یوتیوب. میدونستم که وقتی با ایمان کامل چیزی رو از خدا بخوام بهم میده و روی یک کاغذ یک چک نوشتم که در تاریخ آخر اردیبهشت من مبلغ اجاره رو از خدا دریافت می کنم. تا یک هفته قبلش هم هیچ اتفاقی نیوفتاد ولی من اصلا ذره ای شک نداشتم چون هم خدا رو باور داشتم و هم باور داشتم که اون پول رو بدست میارم. دقیقا یک هفته قبلش یک کار کوتاه یک هفته ای برام جور شد و کمی بیش از مبلغی که نوشته بودم به دستم رسید.
بعد دوتایی یک کار پیدا کردیم که اونها خودشون وقتی ویدیوهای ما تو یوتیوب رو دیده بودن مشتاق همکاری با ما شده بودن. یه برنامه کودکانه بود که ما در اون پروژه مشغول فعالیت شدیم. دیگه درآمد داشتیم.
و بعد کار ترجمه هم در حین همون کار بهم پیشنهاد داده شد.
حالا بعد از گذشت دو سه ماه از سال 96 ما کار داشتیم و در عین حال داشتم روی ایده های شخصی ام هم کار میکردم تا یک بیزینس آنلاین رو راه اندازی کنم.
بعد از اون پروژه برنامه کودک من همچنان به کار ترجمه مشغول شدم و البته کارهای شخصی ام که از طرف یکی از دوستان در ایران یه پیشنهاد کاری بازاریابی اینترنتی برای فروش فرش دریافت کردم که خیلی هم موفقیت آمیز بود و مبالغ بسیار خوبی به دستمون رسید.
هر روز تمرینات روانشناسی ثروت و معجزه سپاسگذاری رو انجام میدادیم و معجزه پس از معجزه اتفاق میوفتاد.
سایر اتفاقات سال 96 از این قراره:
1- کسب درآمد خوب ماهیانه.
2- کار جدید همسرم در داروخانه.
3- ایجاد یک کانال دو نفره تلگرام بنام “فقط اتفاقات خوب” بین من و همسرم که وقتی نیگاش میکنم فقط خوبی و خوشی توش درج شده. خاطراتی که واقعا قدرت خدا رو بهم یادآوری میکنن.
4- شناخت خودم و استعدادهای خودم و شروع کسب و کار شخصی در زمینه تولید مدیا.
5- یادگیری نرم افزارهای کامپیوتری مرتبط با کارم. نرم افزارهای پیچیده و قوی که من خیلی سریع یاد میگیرفتم.
6- خرید 3 دوره از قانون آفرینش استاد عباس منش.
7- دریافت دو برابر کارمزد حاصل از ترجمه هایم، بدون دلیل، که نشانه ای واضح از روند جریان ثروت به سمت من بود. و به من یادآوری کرد که خداوند مشتاق تر از منه که من ثروتمند بشم.
8- پیدا کردن دوستان خوب.
9- شنیدن خبرها خوب از پیشرفت نزدیکان و آشنایان. خبرهایی مثل ماشین خریدنشون، ازدواجشون، بچه دار شدنشون و غیره. که سراسر احساس خوب بود برامون.
10- یکی از همسایه ها داشت نقل مکان میکرد و برای همین کلی هدیه و مواد غذایی و غیره رو که نمیتونست ببره به ما بخشید. این دیگه جریانی از نعمت از سوی خداوند به سمت ما بود.
11- خواسته بودم که تو حسابم مبلغ زیادی باشه و چکش رو هم نوشته بودم. اون پول به حسابم واریز شد ولی همش مال من نبود ولی همین که برای چند روز حسابم اون مبلغ رو تو خودش داشت بهم حساس خوبی میداد.
12- کاهش وزنم و رسیدن به وزن ایده آل و ثابت موندن در اون وضعیت.
13- خوب شدن خارشی که هر از چند گاهی دچارش میشدم و قطع استفاده از دارو.
14- ایده هایی نو برای کارهایم و عمل به آنها.
15- مسافرت به ایران برای گردش. در این مورد باید توضیح بدم:
یکی از اقوام همسرم میخواست ازدواج کنه و برای همین ازمون دعوت کردن که بریم ایران. من راستش بخاطر خاطرات سال های آخر که ایران بودم اصلا مایل نبودم ولی موافقت کردم و خودم رو راضی کردم که بریم. همین که تصمیم گرفتیم بریم فورا پیغام هایی تهدید آمیز از همون کسایی که در بالا توضیح داده بودم برام ارسال شد که پدرت و در میاریم و بیای ممنوع الخروجت میکنیم و از این حرفا. راستش من یکم ترسیدم ولی فورا یاد این فایلی که استاد گذاشته بود افتادم “فقط روی خدا حساب باز کن”. گوش کردم و یه جمله خیلی توی گوشم صدا کرد: “اگر کسی شما رو تهدید کرد بواسطه قدرتش و شما تهدیدش رو باور کردین و خدا رو فراموش کردین، بدونین که بدبختی رو وارد زندگیتون کردین”.
همون موقع باورهای جایگزین رو نوشتم و مدام با خودم تکرار کردم. بر ترسم غلبه کردم و بلیط گرفتم. باور کردم که خدا پیشاپیش من حرکت میکنه. برای هر اتفاقی خودم رو حاضر کرده بودم و میدونستم هر چی پیش بیاد از جانب خداست و من پذیرای هر چی بودم که قرار بود پیش بیاد.
هیچ ترسی نداشتم و رفتیم ایران. اتفاقا چقدر هم خوش گذشت و حتی یک کار یک هفته ای هم بهم پیشنهاد شد که کلی پول به دستم رسید. عالی بود.
16- گرفتن جشن تولد زیبا و دو نفره برای خانمم.
17- خرید کلی لباس های قشنگ و عالی.
18- یه شب مهمونی گرفتیم و خدا رو دعوت کردیم. سه تایی جشن گرفتیم و کلی خوش گذروندیم و حرف زدیم. خیلی حال داد به ما.
19- انجام کارهای تمدید اقامت به ساده ترین شکل ممکن و کمترین هزینه.
20- خرید یک کادوی با ارزش برای یکی از نزدیک ترین کسانم.
و اما هدفهایی که برای سال 97 دارم:
1- ایجاد بیزینس آنلاین خودم که مدتهاست دارم بهش فکر میکنم.
2- افزایش درآمدم به میزان 187% مبلغ فعلی تا آخر سال.
3- ساخت 12 قسمت از مجموعه انیمیشن های کودکانه.
4- سفر به اروپا
5- کسب درآمد ماهیانه 1000 دلار و بیشتر از یوتیوب.
6- کسب درآمد ماهیانه 5 میلیون تومان و بیشتر از آموزشهای نرم افزار ها به فارسی.
7- خرید یک ماشین (Nissan Juke)
8- خرید یک واحد آپارتمان در این شهر.
9- خرید یک لپ تاپ خیلی عالی. (Microsoft Surface Book 2)
10- خرید یک ساعت اندروید سامسونگ
11- داشتن اندامی عضلانی تر.
12- رسیدن به وضعیت دندونام. (من همیشه از دندونپزشکی وحشت داشتم. باید بر این ترس غلبه کنم).
13- سفر به چین.
14- اخذ ویزای آمریکا.
15- خرید بسته روانشناسی 2 و 3٫
16- ترک سیگار.
17- تقویت باورهای توحیدیم.
دوستان ببخشید که یکم طولانی شد. استاد عزیز از شما ممنونم که این فرصت رو در اختیارمون میذارید که نظرات اینچنینی مون رو بنویسیم.
موفق و پیروز در پناه خدای یکتا و قدرتمند باشید.
نمیدونم چی بگم فقط میگم دمتون گرم
خدا همه ی کار هارو واستون انجام داده بخاطره ایمان شما