با ارزش‌ترین سرمایه گذاری زندگی ما - صفحه 23

372 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    افشین دیناروند گفته:
    مدت عضویت: 331 روز

    بسم‌الله الرحمن الرحیم.

    سلام خدمت استاد عزیز و تمام دوستان هم فرکانسی

    خدایا شکرت که از روح بزرگ و قدرتمند خودت در وجود همه ما دمیدی و مارا خالق تمام اتفاقات و شرایط زندگی هامون قرار دادی

    خدایا شکرت که جهان هستی را به تسخیر ما درآوردی که در هر لحظه به افکار و فرکانس های ما پاسخ می‌دهد.

    چه خدای عادلی چه خدای مهربانی که این چنین قوانین جهان هستی را وضع کرده که بصورت منظم

    و ظرافتی دقیق به افکار همه‌ی ما پاسخ می‌دهد

    از این به بعد این دیگر وظیفه ماست که به افکار و باور ها و فرکانسهایمان جهت بدهیم

    من خودم بوضوح میبینم از وقتی که به قوانین خداوند آگاه شده ام فرکانس‌های که به جهان هستی ارسال میکنم به معادل آنها اتفاقات و شرایط زندگیم رقم می‌خورد

    در صورتی که قبلا بصیرتی به چنین آگاهیهایرو نداشتم.

    بقول قرآن که میگه یه سری‌های ،کر،کور،لال،هستند و نمیفهمند

    از خداوند سپاسگزارم که مرا به این آگاهی ها و این مسیر توحیدی هدایت کرده است

    از خداوند سپاسگزارم که مرا به استاد عباس منش که یکی از بهترین معلمهای معنوی و یکی از بهترین دستان مهربان خودش است که به من کمک میکند آشنا کرده است

    از خداوند اجابت میخواهم که همه‌ی ما را به این آگاهی ها و به این مسیر توحیدی و الهی و این سایت‌ که بهترین مکتب خانه الهی است هدایت کرده سابت قدم قرارمان بدهد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  2. -
    الهام سیاوشی فرد گفته:
    مدت عضویت: 494 روز

    به نام تنها فرمانروای کل کیهان خدای مهربانم خدای وهابم خدای رزاقم سپاسگزارم

    سلام عزیزان جان

    فایل عالی با ارزش ترین سرمایه زندگی ما

    سوره فرقان

    وَتَوَکَّلْ عَلَى الْحَىِّ الَّذِى لَا یَمُوتُ وَسَبِّحْ بِحَمْدِهِ وَکَفَى‏ بِهِ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِیراً,58

    و بر (خداى) زنده ‏اى که هرگز نمى‏ میرد توکّل کن و به ستایش او تسبیح‏ گوى همین بس که او به گناهان بندگانش آگاهى دقیق دارد.58

    الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَىٰ عَلَى الْعَرْشِ ۚ الرَّحْمَٰنُ فَاسْأَلْ بِهِ خَبِیرًا﴾

    [ الفرقان: 59]

    آن که آسمانها و زمین و هر چه را در میان آنهاست به شش روز بیافرید، آنگاه به عرش پرداخت. اوست خداى رحمان و در باره او از کسى بپرس که آگاه باشد.

    خدایا شکرت که در این روزها همزمانی با دوره جدید این فایل های بینظییییر در کنار اون دوره

    کلی برای رشد و پیشرفت من کمک کننده و هدایت گرم هست

    خدایا شکرت که مهمترین سرمایه گذاری سرمایه گذاری روی کنترل ذهنم است

    هر چقدر خودم را در طول روز برای هر کاری با توکل بر خدا و در مسیر درست الهی ماندن با احساس خوب اتفاقات خوب را در زندگی ام خلق میکنم.

    قانون کلی جهان

    به هر چیزی توجه کنم از همان جنس بیشتر وارد زندگی ام میشود

    خدایا شکرت کمکم کن تکاملم را بدرستی طی کنم و هر لحظه حضور ت را در کنارم حس کنم و با خیال راحت و آسوده تری به تکاملم سرعت بدهم هر لحظه هدایت های ذره ذره ات را متوجه شوم و از آنجا پیروی کنم

    خدایا شکرت من تسلیمم هرآنچه دارم از آن توست مالک اصلی تویی عاشقتم جان جانانم سپاسگزارم

    خدایا شکرت که هر لحظه سعی میکنم آگاهانه روی مدار تو باشم و هم جهت با جریان خداوند باشم

    چون به این باور و ایمان رسیده ام که در هر لحظه برای تمام اموراتم بهت توکل کنم و وکارهامو خودت مدیریت کنی

    خدایا شکرت کمکم کن تا در شرایط هر لحظه زندگی ام را با افکار سالم و مثبتم به نفع خودم کنم

    با این باور قوی و توحیدی که هر اتفاقی بیوفته الخیر و فی ما وقع است

    من به هر خیری از طرف خدا وند برسد فقیر ترینم

    خدایا شکرت که اولویت زندگی ام تقوا و کنترل ذهن است.

    به هر شرایطی از زندگی ام ببینم من چه باوری دارم که داره اینجوری پیش می‌ره

    ببینم ایراد کارم کجاست

    خودم را بشناسم

    چون هیچ عامل بیرونی در زندگی ام قدرتی ندارد

    متوجه شوم که من چطور دارم با اتفاقات زندگی ام برخورد میکنم

    خودم را بهتر بشناسم تا به خدا شناسی برسم

    تمرکز و توجهم را روی افکار و باورها و فرکانس های خودم بزارم

    تمام تمرکزم بر بهبود شخصیتم بزارم

    نگاهم را به اتفاقات بهتر و زیباتر کنم و هر روز روی بهبود شخصیتم زمان بگذارم و اجازه ورود علف های هرز را به باغچه زیبای ذهنم ندهم

    کنترل کنم ورودی هامو

    کاری به شرایط بیرونم نداشته باشم

    فقط روی باورهای توحیدی قدرتمند خودم کار کنم

    چون اتفاقات را من دارم خلق میکنم

    کاری با واقعیت و اوضاع بیرونی نداشته باشم

    تمرکز کنم روی فراوانی ها در هر جنبه ای که باید بهبود بدهم فراوانی و خوب های اون وضعیت را به ذهنم نشان بدهم

    سلامتی و روابط عالی و ثروت و فراوانی را به ذهنم الگو نشان دهم

    واقعیت زندگی من اینه کاری به کسی نداشته باشم

    به افراد موفق و ثروت مند توجه کنم تحسین کنم که برای اونا شده پس منطقی که برای من هم بشود

    چون ما از یک سیستم ذهنی و عصبی برخورداریم

    وقتی باورهامو درست کنم رابطه ام با خداوند بهتر میشود

    استاد بلطف خداوند و عبارتهای قدرتمندتوحیدی تاکیدی هر بار تکرار میکنم کلی قلب من گشاد میشه و لذت میبرم که هر روز داره چرخ زندگی ام روانتر میشود در کل آسان میشوم بر آسانی ها

    خداوند در وجود من هست و آگاهی های ناب الهی را در من جاری کرده و ایده های ثروت آفرین را بهم میگوید و خودش هم شجاعت بهم میده برای عمل کردن و در مسیر درست هدایت شدن

    خدا یا شکرررررررررت من تسلیمم هرآنچه دارم از آن توست

    من هیچی حالیم نیست تو همواره مرا به راه راست هدایت کن

    میخواهم هر لحظه بهت توکل کنم و وصل باشم به اصلم

    هر روز پیشرفت هایم را یادداشت کنم بلطف خداوند که دارم هر روز در دفترم قدم‌های تکاملی را ثبت میکنم و لذت میبرم.

    اعتبار و کریدیت هر یه ذره پیشرفت و موفقیت هامو فقط و فقط بخدا میدهم.

    و هر چقدر باور کنم که خداوند در هر لحظه داره با من حرف میزند و هدایتم میکند و از رگ گردن به من نزدیکتره

    خدایا شکرت که باور دارم که هر چقدر زیبای های جهان را ببینم باورم قوی تر میشود که برای من هم میشود.

    من آماده ام و اجازه میدهم که خداوند همواره مرا به مسیر درست و صحیح پراز نعمت و ثروت و فراوانی هدایت میکند.

    من ایمان دارم باور و امید دارم که خداوند هرگز مرا فراموش نکرده است.

    خدا یا شکرررررررررت که من خالق زندگی خودم هستم

    هر جوری که من انتخاب کنم به همان مسیر هدایت میشوم

    و انتخاب من بلطف خداوند مسیر درست الهی است

    و آماد ه تغییر هستم به سمت توحید و یکتاپرستی

    خدایا شکرت برای تمام نعمت ها و داشته های زندگی ام

    من تسلیمم هیچی نمیدووووونم خودت کمکم کن تکاملم را بدرستی و با سرعت بیشتری طی کنم با هدایت خداوند و تغییر باورها یک امکان پذیر هست به آسانی و عزتمندانه و زیبایی و راحتی

    خدا یا شکرررررررررت

    در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند خوشبخت و سعادتمند باشید در دنیا و آخرت دوستون دارم الهام جون عزیز دردانه خداوند عالم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    پونه گفته:
    مدت عضویت: 1080 روز

    سلام به استاد گرامی و عباسمنشی های عزیز

    این فایل رو‌ امروز دیدم و گوش کردم و دیدم تو هر مسئله ای که باعث پیشرفت تو آدما شده ،بحث سرمایه گذاریست.یه موقع هایی سرمایه گذاریهامون مادی هست یه موقع هایی معنوی و یه موقع هایی هردو.

    حتی موقع ایکه ما وقت میزاریم برای عبادت و سپاسگزاری از خدا ،داریم وقت میزاریم،سرمایه گذاری میکنیم برای حال خوب ،برای توجه به داشته ها.

    به نظرم مطرح کردن مسائلی که برمیگرده به (شرایط حساس کنونی)فقط برای توجیه پیشرفت نکردنه،برای توجیه در جا زدنه،برای توجیه عقب افتادنه،برای توجیه شکستها و ناکامیهاست.مثل این میمونه که ما دانشگاه بریم و درسها که سنگین میشه بگیم :نمیدونید چقدر درسها سخت شده ،اصلا نمیشه پاس کرد.غافل از اینکه خیلیها همین درسهای سنگین رو پاس کردند و خیلیها همین درسها رو به راحتی و با بهترین نمره پاس کردند.

    اینجاست که تعهد و تلاش که قطعا نتیجه مثبت داره جایگاه خودش رو نشون میده و هیچکس این توجیه رو قبول نمیکنه.

    اگر بخایم به کمبودها توجه کنیم تا ابد این کمبودها وجود داره و ما با تمرکز کانون توجهمون روی اونا میتونیم مدام کمبودها رو جذب کنیم.خوب چرا؟مگه با خودمون دشمنیم .درسته سخته اما وقتی به نتایج فکر میکنیم برامون راحتتر میشه که تمرکزمون رو آگاهانه ببریم روی نکات مثبت.

    مثل کسایی که همیشه دوست دارند غصه بخورن و غمگین باشند ..خوب همیشه وقتی بگردیم مسائلی پیدا میشه برای غصه خوردن.

    توجه به نکات منفی،به کمبودها به نظرم عین ناسپاسی هست .یعنی ما فقط نداشته ها رو میبینیم و ارزشی برای داشته ها قائل نیستیم :

    شکر نعمت نعمتت افزون‌کند

    کفر نعمت از کفت بیرون کند

    وقتی این فایلها رو‌نگاه میکنم حس میکنم که به به چقدر حال من خوبه و من چقدر توانایی کنترل افکارم رو دارم و میتونم ذهنم رو کنترل کنم ،اما وقتی ناخواسته ای پیش میاد میبینم که افکار منفی چگونه به ذهن هجوم میارند ،چقدر نجواهای شیطان زیاد میشه…..اون موقع هزار بار به خودم نهیب میزنم که الان باید قدرت کنترل ذهنت رو نشون بدی ،نزار وقایع تو رو و احساستو کنترل کنند تو باید با کنترل ذهنت نتیجه این ناخواسته رو اونطوری که دلت میخاد خلق کنی….در همون لحظات ناآروم ذهنی شروع میکنم به شکرگزاری برای داشته هام ،سعی میکنم ذره ذره نعمتهامو به یاد بیارم،اینطوری میبینم زمان زیادی گذشته و من تو اون مدت به اون ناخواسته فکر نکردم و قطعأ نتیجه سپاسگزاری حس آرامشه.

    خدایا ما رو به راه راست هدایت فرما

    راه کسانیکه به آنان نعمت داده ای

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 693 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 27 دی رو با عشق مینویسم

    نشانه روز من

    امروز یکی از عجیب ترین و شگفت ترین روزهای زندگیم بود

    هرچی پیش میرم اصلا هیچ روزی نبوده که عین روز قبلم باشه

    دیگه داره هر روزم خیلی متفاوت تر از روز قبلم میشه

    پیام خدا برای امروز من :

    لذت ببر و عشق و حال کن

    خدا کاراتو انجام میده

    به هموار ترین شکل ممکن

    امروز که بیدار شدم داداشم رفته بود سرکار، صبحانه مون خوردم و رنگ روغن و سه پایه و وسایلای نقاشیمو برداشتم و بردم تو حال تا اونجا کار کنم

    دیگه پنج شنبه ها و جمعه ها که داداشم میره سر کار من تو حال نقاشیامو انجام میدم که هم از نور طبیعی خورشید که از پنجره شرقی مون میتابه استفاده کنم و هم لذت ببرم

    از ساعت 10 تا 1:30 تمرین رنگ روغنم رو انجام دادم

    باورم نمیشه

    من از وقتی شروع به کار کردم ، تمرکزمو دادم به گوش دادن به صدای ضبط شده خودم که برای باور عشق و مودت و عزت نفس ضبط کرده بودم

    همینجوری با دقت گوش میدادم و حواسم به گفته های خودم بود و لذت میبردم و میخندیدم

    اصلا متوجه نشدم کی کارم تموم شد

    به قدری کارم ریزه کاری داشت و طرحم برای رنگ روغن کدو و تخمه داره و یه عالمه داخلش ریش ریشی داره

    من که روزای قبل با سختی میتونستم انجام بدم و حتی 10 تا بیشتر قلمو برمیداشتم

    اما الان با یه قلمو کلش رو رنگ کردم ، حتی جاهای ریز رو

    چی دارم میگم من

    رنگ‌کردم چیه

    من کاری نکردم که

    من داشتم با گوش دادن به باورای قوی لذت میبردم و میخندیدم

    اینجاست که یاد حرف استاد میفتم

    میگفت

    من عشق و حال میکنم خدا داره کارامو انجام میده

    و تقسیم کار کردیم با خدا

    دلم میخواد به منم یاد بده که باهم تقسیم کار کنیم

    و خدا داشت دستمو حرکت میداد

    به قدری محو گوش دادن بودم که اصلا متوجه نشدم کل طرح کدو رو کار کردم

    و یه چاقو هم وسط کدو بود اونم رنگ زدم

    چقدر شگفتی

    خدایا شکرت

    دلم میخواد بهم آموزش بدی که مثل الان شاد باشم و لذت ببرم با تکرار باورهای قوی در همه جنبه ها و تو همه کارهای منو به هموار ترین شکل ممکن انجام بدی و من فقط لذت ببرم

    ببین چقدر همه چی آسونه و وقتیایی که من تکرار نمیکنم باورای قوی رو ،فکر میکنم باید تقلا کنم ،حتی در رنگ‌کردن نقاشی

    حالا اگه روزای قبل بود یه تیکه رو به زور کار میکردم اونم با ترس که یه وقت خرابش نکنم

    اما چقدر راحت پیش رفت

    اصلا هیچ گونه نگرانی نداشتم

    انگار تازه فهمیدم تمرکز صد در صد یعنی چی؟

    و البته باید انقدر اینجوری تمرین کنم تا بره تو وجودم و ناخودآگاه انجامش بدم

    یعنی همین لحظه ای که من 3 ساعت و نیم ،حتی تو زمان کم ، کل طرحم رو رنگ زدم و به قدری دقیق و زیبا شد که فکرشو نمیکردم

    به قدری محو گوش دادن به باورهایی برای عشق و مودت و عزت نفس بودم که با صدای خودم ضبط کرده بودم و 4 تا فایل شده بود که هرکدوم یک ساعته بودن

    به قدری لذت میبردم که کل اون 3 ساعت و نیم رو لبخند به لب داشتم و حتی صدای خودمو که ضبط کرده بودم و با لبخند ضبط کردم و حتی بین کلام هام به قدری با لذت میگفتم و ضبط میکردم که میخندیدم

    از شنیدن صدای خودم میخندیدم و لذت میبرم

    خدایا شکرت

    من اگر سعی کنم مثل امروز تمرکز بذارم روی هر کاری

    خود به خود کارهام انجام میشن

    اصلا من تو دنیای دیگه ای بودم

    اصلا هیچی رو متوجه نشدم

    چقدر زیباست این تمرکز

    یاد فایل انیشتین که استاد درموردش گفته بودن میفتم

    دلم میخواد از این به بعد بیشتر تمرکز رو تمرین کنم تا یاد بگیرم

    خدایا شکرت

    وقتی کارم تموم شد با تعجب گفتم چقدر زود تموم شد چقدر ریز و درست کار شده

    خدایا شکرت

    بعد شروع کردم به انجام کار نیمه تمامم

    جدول های رنگ شناسی رو رنگ کردم و رنگ ساختم

    دو ماه از جدول های رنگ شناسی گذشته و من مدام فکرم درگیر بود که ایراداتم رو برطرف کنم و ببرم استادم ببینه

    جدیدا استادم سرکلاس میگفت که بچه ها نذارین هیچ کدوم از کارای تمرین کلاسیتون ناتمام بمونه

    تمومش کنید و تثبیت کننده اش رو بزنید و هیچ وقت کار رو نصفه رها نکنید

    و یه هنرجویی از یزد میاد که کارش خیلی عالی هست و استادم خیلی تعریفش رو میکنه که با اینکه نمیاد اما داره تلاش میکنه و کاراش عالیه

    این حرفش به من برخورد، که استادم خیلی ازش تعرقگیف کرد گفتم استاد کار منم درست بود؟ گفت آره

    این هفته که سرکلاس بودم یادم اومد اول هر ماه میاد تهران

    و استادم گفته بود هیچ کس جدول رنگ شناسیش رو تکمیل نکرد بیاره و از اون دختر خواست که کارش رو بیاره تا عکس بگیرن

    وقتی من اینو شنیدم گفتم استاد کار منم درست بود گفت آره اما تکمیلش نکردی که عکس بگیریم

    این حرفش سبب شد من حس رقابت داشته باشم با همکلاسیم و گفتم وقتی اون از راه دور میاد و تلاش میکنه

    منم تلاش میکنم پس منم جدولارو زودتر از اون تکمیل میکنم و میبرم استادم ببینه

    و من امروز رنگ ساختم و انجام دادم

    به قدری زیبا و درست شد که کلی کیف میکردم

    وقتی غروب شد

    بعد اذان بود

    17:54

    نمیدونم چی شد خود به خود گفتم

    محبوبم ، مقصودم ، سرورم ، ربّ من هرچی تو بگی

    در مورد خواسته عشق که ازت داشتم و در مورد همه خواسته هام هرچی که تو بگی

    ربّ من ، یادم بده که بگم هرچی خدا بخواد

    ان شاء الله

    در هر کاری تو رو یاد کنم

    همیشه بگم

    اینو گفتم و دیدم عموم زنگ زده ،بهش زنگ زدم گفت طیبه میتونی حاضر بشی بیای سمت خونه ما

    گفتم چرا

    گفت بیا مادربزرگت حوصله اش سر رفته گفتیم بریم یکم بگردیم

    به تو و داداشتم بگیم باهم بریم

    چون مادرم هنوز خونه خواهرم بود و سه هفته شد که رفته اونجا ،خیلی از فامیلامون میگفتن بیاین ناهار یا شام ولی هیچ جا نرفتیم

    به قدری مشغول کار و تمرینات دوره ها بودم تو این سه هفته ،که متوجه نشدم چجوری گذشت

    حتی منی که اگر مادرم خونه نبود اذیت میشدم الان دیگه اصلا اذیت نمیشم

    برعکس بهش میگم برو بگرد و لذت ببر

    ما خودمون از پس کارامون برمیایم و ناهار و شامم که بلدیم خودمون درست میکنیم

    تو برو بگرد

    چقدر من تغییر کردم

    طیبه ای که اگر یه نصف روز از مادرش دور میشد اذیت میشد و حتی مسافرت نمیرفت ، حتی تو خود تهران تو خونه فامیل تنها نمی موندم

    اما الان ، وای خدای من شکرت

    چقدر من تغییر کردم

    طیبه ای که یه خرید نمیرفت

    الان همه جا میره و خودش خرید میکنه و کارای خودشو خودش انجام میده

    خدایا شکرت

    چه یادآوری جذابی بود

    وقتی عموم گفت پاشو بیا ، گفتم باشه به داداشم گفتی ؟که گفت آره و وقتی رسیدی بگو بیایم دنبالت از ایستگاه بی آر تی برت داریم و بریم داداشتو برداریم

    وقتی اینو گفت من متوجه شدم میخوان ببرنمون بیرون شام بخوریم

    گرفتم هدیه خدا رو

    آخه عموی من از این کارا میکرد اما خیلی وقت بود از این کارا نکرده بود و این یه نشونه بود برای من که من هر روز دارم تو دفتر تمرین ستاره قطبیم مینویسم که من دوست دارم هدیه بزرگ ازت بگیرم خدای من

    و از وقتی هر روز دارم هدیه عشقش رو میگیرم

    پر رو تر شدم

    هر روز مینویسم هدیه های مختلف میخوام

    دیگه نمیدونم چی

    خدا خودش خوب میدونه

    به قول استاد عباس منش که در قرآن آیه شو میخوندن ،خدا از باطنمون آگاهه

    پس من فقط هدیه رو میخوام و خدا خودش میدونه چه چیزهایی میخوام و یکی یکی بهم عطا میکنه

    و من دقیقا چند روزی بود دلم میخواست یکی کباب بگیره

    من حاضر شدم و رفتم ظرفای خواهرمو به خواهر زاده ام دادم و رفتم

    امروز و دیروز همه اش احساس میکردم باید پاسخی که از دوستان برای فایل مصاحبه با استاد | تفاوت «تسلیم بودن دربرابر خداوند» با «تسلیم شدن دربرابر مسائل» – صفحه 22

    اومده

    دقت کنم و حس میکردم یه پیامی داشت اما نمیدونستم چی

    وقتی رفتم و رد پای خودم رو برای این فایل خوندم متوجه شدم اون روزا که رد پامو نوشتم دو تا چیز رو انجام ندادم

    یکی گوش دادن به قسمت 7 برنامه زندگی پس از زندگی بود

    یکی هم دستامو با لباسم خشک کردن بود که خدا تاکید داشت که بعد شستن دستات ،با لباست خشک نکن

    و من هنوز هم این عادت رو دارم و دستامو با لباسم خشک میکنم

    رد پام برای رد پای روز 3 اردیبهشت بود

    که اون روزها چالش من رفتن به مترو و فروش نقاشیام بود

    و معرفی کردن کارای نقاشیم

    و این روزها چالش من رفتن به طلا فروشیا بود که انجامش داده بودم

    و این روزها هدایت شدم به فایل نشانه من برای واضح تر شدن قدم بعدی که در توضیحاتش نوشته بود به سادگی نگذر از هدایت ها

    من وقتی یاد این پاسخ افتادم و دیدم مدام یه حسی بهم میگه برو رد پای خودت رو و پاسخی که برات اومده رو دوباره با دقت بخون

    سوار بی آر تی که شدم شروع کروم به خوندن

    نمیدونستم منظور خدا چیه

    اما چشم گفتم و خوندم دوباره پیام رو

    دوستی از سایت نوشته بودن :

    اومدم برم کامنت بعدی رو بخونم اون خدای درونم که عاشقشم بهم گفت بنویس در پاسخ کامنتی که گذاشته الانم هم از خودش میخوام که بگه تا من تایپ کنم طیبه عزیز وقتی داری با ایمان قدمهات رو برمیداری،من تو رو به جایی میرسونم چون داری با عشق کارت رو انجام میدی و سپاسگزار هستی و روی من حساب کردی وهر روز خودت رو رشد میدی فقط در این مسیر ثابت قدم بمون وظیفه تو بندگی کردنه وظیفه من اینه که تو رو به هر آنچه که از من میخوای بتو بدم پس فقط از مسیر لذت ببر و شاد باش

    وقتی اینو بارها خوندم

    خدا به وضوح تک تک این صحبت ها رو تو این چند روز به طرق مختلف بهم گفته بود

    در فایل کلید اجابت دعا

    در نشانه های روزهام

    در صحبت های دوستانی که برام پاسخ مینوشتن

    و به بی نهایت طریقی که تاکیدش رو بهم گفت که باورهامو متمرکز بشم و حتی متمرکز تر ادامه بدم

    بعد رفتم رد پای خودمو بخونم

    وقتی رسیدم به نوشته ام که زندگی پس از زندگی قسمت 7 رو نوشته بودم که تا نصفه دیدم و خوابم برد

    داشتم ادامه شو میخوندم که حس کردم اول برو ببین اون قسمت رو

    با خودم گفتم ،من اصلا اون موقع 3 اردیبهشت دیگه گوش ندادم و از اون روز 8 ماه گذشته داره میشه 9 ماه

    الان که بهم یادآوری کرده باید گوش بدم حتما یه نشونه داره برای من

    من داشتم به زندگی پس از زندگی نگاه میکردم

    به عدد 9 اشاره کرد

    9 رو که شنیدم گرفتم منظورش چیه

    همون عددی که روی پنجره کپی کلانتری نوشته بود 9 ماه مانده و من شمردم و 9 ماه بعد میفتاد به مهر ماه

    و بعد که خدا درکش رو بهم داد و گفت اگر تکاملت رو با تجربه بیشتر طی کنی 9 ماه بعد دیگه طیبه الانتم نمیشناسی

    و تاکید کرد که روی خودت تمرکزی کار کن

    وقتی داشتم به متن فایلش نگاه میکردم نوشته بود فصل 5 قسمت 7

    که حس کردم 5 مهر و کلا تو ماه مهر یه رخداد خیلی خوب قراره رخ بده

    البته اینم حس میکردم که اگر من سریع قدم بردارم و روزانه به صورت مستمر ،تمرکزی کار کنم ،هم روی باورهام و هم روی پیشرفت مهارتم در نقاشی و هم عمل کردن به ایده ها

    مهر ماه میتونم این خبر خوب رو دریافت کنم

    وگرنه اگر عمل نکنم هیچ اتفاقی رخ نمیده

    وقتی به حرفای کسی که داشت صحبت میکرد در برنامه زندگی پس از زندگی گوش میدادم

    پرسیدم چی ؟

    چی باید بفهمم از صحبت هاش

    یه نشونه از حرفای کسی که داشت صحبت میکرد گرفتم ،

    چقدر واضح بود

    اول صحبتاش دقیقا یه چیزی گفت که نشونه من بود

    من همینجوری داشتم با تمرکز گوش میدادم که وقتی بی آر تی وایستاد تو یه ایستگاه

    18:40 بود اصلا متوجه نشدم چرا دارم بیرونو نگاه میکنم دیدم نوشته یه مغازه تعمیر ماشین بود

    چشمم افتاد به یه شماره

    974

    این عدد رو خدا میدونه که چیه که بهم نشونه میده

    همین که دیدم گرفتم منظورشو

    خندیدم

    اما گفتم خدای من هرچی خیره و از تو به من برسه من به خیر تو محتاجم

    گفتم اگر این نشونه منظورت اینه که به خواسته ای که داشتم ازت و آگاهی در مسیر تو باشیم

    و خواسته ام که ازت عشق خواستم و رها کردم و دارم ازت یاد میگیرم که چجوری آزادانه عشق بورزم و رها باشم و خودخواهانه عشق بورزم مثل خودت ربّ من

    یه نشونه بده که بدونم درست متوجه شدم

    یکم جلوتر چند تا ایستگاه بعد

    یه مغازه رو دیدم اسمش دقیقا منظور خدا بود برای نشونه ام

    اصلا من نمیدونستم اونجا چنین مغازه ای هست که بخوام سرمو بچرخونم و بیرونو نگاه کنم

    وقتی این نشونه رو گرفتم دوباره گفتم هرچی که تو بگی

    قدم به قدم خدا داشت هدایتم میکرد

    18:50

    حسبی الله

    رفیق فقط خداست

    پشت یه ماشین نوشته بود

    و من داشتم قسمت 7 زندگی پس از زندگی رو گوش میدادم

    که گفت :

    ماه عسل اربعین کربلا رفتیم

    به قول استاد که نوشنه بودن تو قسمت نشانه من برای واضح تر شدن قدم بعدی

    به کلام ساده‌تر‌، زبانِ هدایت را می‌فهمی

    من دقیقا این روزا به قدری ریز ترین هدایت هاشو متوجه میشم که قشنگ قدم به قدم بامن صحبت میکنه

    راستش یه وقتایی هم شده که میگم مثلا مثل امروز میگفتم اگر من طبق باورهای اشتباهم این نشونه هارو بگیرم چی

    و از طرف خدا نباشه چی

    اما وقتی فکر میکنم که وقتی گذشتم از خواسته ام درمورد عشق و رها شدم و قدم های رهایی رو برداشتم

    خدا به من به طرق مختلف هدیه داده تو این روزا

    هر روز عشق عمیقی در قلبم حس میکنم

    آرامشم بیشتر و بیشتر شده

    حتی دوره عشق و مودت و عزت نفس رو بهم هدیه داده

    حتی از طریق انسان ها به من هدیه داده

    تقریبا من هر روز دارم هدیه میگیرم از روز 2 دی

    وقتی اینارو یادم میارم میبینم که نه مسیرم درسته

    حتی خدا با این هدایت های ریز که بهم گفت جایزه ات رو بهت میدم و خودت انتخاب کن جایزه ات رو

    و من این بار گفتم

    جایزه ام رو اینگونه انتخاب میکنم که آگاهی میخوام ازت

    که خودش میدونه

    و حتی تو نشونه هاش گفت که باید رها بشی

    درخواستتو گفتی

    الان وقتشه بگذری و به مسیرت ادامه بدی و روی باورهات کار کنی که فایل کلید اجابت دعا ها رو بهم هدیه داد

    همه اینا نشونه هست که من درمسیر درستم

    پس من باز هم سعی میکنم رها باشم و به خواسته هام نچسبم

    وقتی من از بی آر تی پیاده شدم و عموم و مادربزرگم و پسر عموم اومده بودم سوار شدم و رفیم داداشمم از مسیر کارش برداریم

    تو راه مدام نشونه ها قدم به قدم به چشمم دیده میشدن

    19:18

    جنسمون جور شد ، اینجا همه چی داریم

    بیلبورد ایستگاه اتوبوس بود ، فقط من متوجه میشدم که خدا چی داره میگه

    19:26

    کنار هم کامل تریم

    بیلبورد روی پل

    19:32

    تخفیف سفرتو انتخاب کن نوین تراول

    بیلبورد کنار اتوبان

    حتی وقتی چشمم میفتاد به این بیلبوردا میگفتم طیبه تو داری نگاه میکنی میبینیشون پس نشونه نیست ، سرمو میاوردم پایین و به قسمت 7 زندگی پس از زندگی گوش میدادم که حواسم به بیلبوردا نره

    اما یهویی بدون اراده خودم بیرونو نگا میکردم و میدیدم

    که دقیقا پیام بود برای من

    یکم بعدش 19:33

    همون بیلبوردی که نوشته بود خودت انتخاب کن

    رو روی یه ایستگاه اتوبوس دیدم

    پرسیدم چی رو خودم انتخاب کنم ؟

    تخفیف سفرم ؟

    نکنه منظورت کربلاست که گفت ماه عسل ؟؟؟

    نمیدونم منظورت چیه خدا

    اینارو داشتم ازش میپرسیدم

    میگفتم اربعین ؟ولی چون دقیق متوجه نمیشدم رها کردم

    یه سری درک هایی داشتم اما گفتم به وقتش گفته میشه

    همینجور نشونه پشت سرهم میومد

    +بشتابید که وقت تنگ است

    تو تاریکی شب که از اتوبان رد میشدیم رو دیوار یه نوشته بود ، آخرشو خوندم

    هر نشونه ای هم میدیدم پشت سرش فقط عدد 74 رو میدیدم‌

    20:6

    خبری در راه است….

    این نشونه رو که دیدم مطمئن تر شدم که اگر من این 9 ماه رو تمرکز بذارم واقعا شگفتانه ها رخ میده

    بعد که میرفتیم عموم گفت راستش ما ، هر چند وقت یه بار میریم الهیه و وایمیستیم ماشینای بنز و گرون قیمت رو میبینیم ،اینبار گفتیم با شما بیایم‌

    وقتی حرفشو شنیدم خیلی برام جالب بود،گفتم ببین طیبه عمو همیشه این کارو میکنه و ناخودآگاه بدون اینکه از قانون خدا چیزی بدونه همیشه به طرق مختلف زمین و خونه و ماشین گرفته

    حتی به قول استاد عباس منش ،که میگفت آدمای بی خیال که هرچی میشه میگن بابا بی خیال ،و همه چی رو راحت بدست میارن هست

    ببین خودشو در مداری میاره که با دیدن ماشینای آدمای پولدار و ثروتمند ،که از خیابون رد میشن ،به خودش میگه آره برای منم‌میشه

    و و یادمه سال ها پیش هم این کارو میکرد و هدایت شد به سمت خریدن ماشینای گرون قیمت

    وقتی رسیدیم رفتیم از شیرینی فروشی الهیه 33 خرید کنن و شیرینی بخرن

    از ماشین که پیاده شدیم و رفتیم کلی رستوران بود تو اون سری

    انسان های ثروتمندی که عموم میگفت پول یه شام اینجا 20 میلیون میشه

    من وقتی باهاشون رفتم شیرینی فروشی

    اولش که بین آدما راه میرفتم کمی حس کردم که من چیزی ندارم

    اما سریع یاد دوره عزت نفس افتادم

    گفتم درسته الان من از نظر فرکانسی درمداری هستم که نمیتونم برم تو اینجور رستورانا

    اما همیشه که اینجوری نمیمونه

    منم اگر روی باورهام قوی و تمرکزی کار کنم میتونم به سرعت تکاملم رو با تجربه های سریع طی کنم

    پس وقتی برای اینا شده برای منم میشه

    و سرمو بالا بردم و جوری راه رفتم که محکم قدم هامو برداشتم وقتی برگشتیم تا سوار ماشین بشیم

    عموم گفت تا 9 میشینیم ماشینا رو ببینیم بعد برگردیم شام بخریم

    میخوام ببرمتون کباب فروشی

    من پرسیدم ، کنار اون رستوران یه مرکز خرید بود اونجا چی میفروشن؟؟

    عموم گفت بابا طیبه لباسای اونجا 20 میلیون 10 میلیونه

    ندیدی؟

    گفتم نه و گفت برو ببین

    اولش گفتم به پسر عموم بیا باهم بریم

    خودمو خوب میشناسم ،حس میکردم که تنهایی نمیتونم برم و من از اونا پایین ترم

    اما گفتم نه خودم تنهایی میرم

    اولین بار بود تنهایی تو پاساژی میرفتم که به قول عموم پاساژ ثروتمنداست

    پیاده شدم و رفتم بازم قدم هامو محکم تر برداشتم و به خودم گفتم ببین طیبه ، امروز تو اومدی اینجا

    خوب ببین

    دقت کن

    تو داری باورهای قوی رو تکرار میکنی

    و ابن یه نشونه هست

    اینکه اومدی تو الهیه منطقه ای از تهران ،که حتی از وقتی اومدی تهران یه بارم نیومدی به این منطقه

    پس این یعنی اینکه قانون داره جواب میده و خیلی خیلی راحته که تو هم در این مدار ها قرار بگیری

    فقط کافیه بیشتر تلاش کنی

    بیشتر کنترل کنی ورودی های ذهنت رو

    خوب ببین

    با دقت ببین

    چرا قبلا نمیومدی اینجا

    چرا الان داری میری سمت پاساژی که گرون قیمته

    پس حتما دقت کن

    داره مدارت تغییر میکنه پس سعیتو بیشتر کن

    وقتی رسیدم نزدیک پاساژ سام سنتر ، حالا نمیدونم عموم دقیق میدونست قیمت لباساش 20 میلیونه یا نه

    وقتی رفتم پاساژ خیلی شلوغ نبود

    با خودم گفتم اینجا که پرنده پر نمیزنه و مغازه دارا فروش ندارن

    میدونستم همه اینا از باورای محدودم بود که این حرفارو میزدم

    من اول از طبقه اولش نگاه کردم و بعد رفتم طبقه دومش

    دختر و پسرایی که پوششون جوری بود که لباساشون مشخص بود گرون قیمته رو میدیدم از کنارم رد میشدن

    اما من اون لحظه اصلا ذره ای به خودم نگفتم که من از اونا پایین ترم

    با اعتماد به نفس و محکم قدم برمیداشتم و مغازه هارو میدیدم و میگفتم منم میتونم

    برای منم میشه

    لازمه اش تلاش بیشتره برای ساخت باورهای قوی

    کلی حرف میگفتم برای خودم و کل پاساژ رو گشتم و اومدم تا برم سوار ماشین عموم بشم

    برام عجیب بود من یه بار این مسیر رو با عموم رفتم و برگشتم چرا این جمله سوپر مارکت رو ندیدم

    داشتم میرفتم چشمم افتاد به نوشته سوپر مارکت

    20:57

    بهترینِ خودت باش

    گرفتم منظور خدا چی بود

    بعد برگشتن من از مرکز خرید بهم گفت الان که داری میری خونه تون ، این پیام رو بگیر

    برو و 9 ماهی که گفتم رو جوری روی خودت کار کن و بهترین خودت رو بساز

    تا من برای تو تمام کارها رو انجام بدم

    وقتی رسیدم و عموم خواست راه بیفته ،گفتم اونجا که مشتری زیاد نداشت

    گفت طیبه کجایی ؟!

    ثروتمندا که نمیان هر روز برن بازار یه ساعتای مشخصی داره و یا اینترنتی میخرن

    وقتشونو نمیذارن که برن

    اینترنتی میخره میفرسته در خونه اش

    وقتی اینو گفت یاد استاد عباس منش و خیلی از افرادی که ثروتمند بودن افتادم که استاد تو سریال زندگی دربهشت یه عالمه کفش خریده بود

    و خودش نرفته بود

    وقتی راه افتاد و رفتیم

    داشتم به همه این نشونه هایی که گرفتم فکر میکردم که دیدم دو جا پشت سر هم نوشته بود

    جایزه بگیر

    بعدش نوشته بود

    جایزه بزرگ

    و بلافاصله بعدش یه ماشین رد شد پلاکش

    74

    21:16

    من قشنگ داشتم بمباران میشدم با نشونه هایی که به وضوح میگفت طیبه مسیرت درسته ، باوراتو متمرکز شو و تکرار کن

    و سریع عمل کن به ایده ها و تکاملتو سریع طی کن

    جایزه تو خیلی بزرگتره اگر این نشونه هارو بگیری و شروع کنی

    گرفتی که طیبه؟

    جایزه خدا بی نهایت بزرگتر از اون چیزی خواهد بود که فکرش رو میکنی

    پس شروع کن

    ساعت 10 رفتیم جمهوری و عموم جلوی یه کباب لقمه ای نگه داشت

    تو یه خیابونی بود که کنارش کلیسا بود من تاحالا نرفته بودم

    به قدری شلوغ بود که صف وایساده بودن

    با خودم گفتم حتما که نه 100 در صد باورایی داره که سبب شده مشتریش انقدر زیاد باشه

    تو فکرم بود کباباش عین کبابای دیگه هست

    اما وقتی عموم اومد و برای هر کدومون 3 لقمه خریده بود وقتی خوردم واقعا فوق العاده بود

    کبابش با کبابای دیگه فرق داشت

    اما ته ته مزه اش یکم شبیه کبابای مادرم بود

    واقعا خوشمزه بود

    وقتی فکر کردم گفتم طیبه کیفیت

    کیفیتی که استاد میگفت

    هم باورهاشون و هم کیفیت کارشون

    تو یه فایلی استاد میگفت که هرجا باشی از کارت نزن

    کیفیت رو همیشه داشته باش

    نگو کارم دیده نمیشه

    تو کارتو بکن بالاخره کارت دیده میشه

    امروز با نشونه ها و مهمون کردن عموم برای شام کلی درس یاد گرفتم

    مادربزرگم مدام تعریف میکرد میگفت دوست داشتم یه رو با شما بیایم ،امروز گفتم بهتون بگیم

    چقدر همه چی تغییر کرده

    مادربزرگم ،عموم ،پسر عموم ،اصلا فامیلامون به کل رفتاراشونم تغییر کرده

    یه وقتایی خندم میگیره میگم یعنی انقدر ساده بود و من سختش میکردم

    الان چند ماهه که رفتارایی از خانواده و فامیلامون میبینم که متحیر میشم ،واقعا لذت بخشه دیدن این همه نتیجه

    حالا شاید من به کمی از این تمرینات عمل کردم اما سعی میکنم تمرکزی عمل کنم

    وقتی برمیگشتیم تو راه دوباره خبر خوب در راه است رو دیدم

    بعد یهویی چشمم افتاد به اسم یه مغازه ، پیوند

    نوشته بود رعد

    سریع آیه رو خوندم

    الا بذکر الله تطمئن القلوب

    گفتم آره چقدر آرامش دارم ،چقدر تو این یکسال حالم عالیه خیلی حس خوبی داشتم ،خداروشکر میکردم و لذت میبردم

    وقتی 22:40 رسیدیم خونه

    من اومدم سایت و یه لحظه گفتم خدا میدونم که هر لحظه ریز به ریز هدایتم کردی و واضح بهم گفتی و آخرش گفتی بهترین خودت باش

    اما میخوام یه نشونه بهم بدی از سایت که قلبم آروم بشه که تک تک این نشونه ها رو درست متوجه شدم

    همین که نشونه ام رو از سایت باز کردم

    با ارزش‌ترین سرمایه گذاری زندگی ما

    وقتی دیدم و فایل رو گوش دادم فهمیدم

    که درست بوده و خدا دوباره تاکید کرد که فقط روی باورهات کار کن طیبه و وقتی در توضیحات نوشته شده بود :

    مهم ترین سرمایه زندگی من، تلاش برای تقویت باورهای قدرتمند کننده ای است که از طریق درک بهتر قوانین جهان و تلاش ذهنی بیشتر، برای کنترل ذهنم، ساخته ام. باورهایی که کنترل تمام اتفاقات زندگی ام را در دست خودم قرار داده است

    من امروز رو ریز به ریز هدایت شدم تا خدا به من بگه طیبه حواست باشه

    اینارو دریافت کردی به سادگی نگذر

    دقت کن

    دارم کلید سعادت و خوشبختی رو بهت میدم

    اگر حرکت کنی

    من بی نهایت به سمتت حرکت میکنم

    پس با اطمینان و محکم حرکت کن

    خدایا شکرت که این همه عاشقمی

    خیلی دوستت دارم ربّ ماچ ماچی من

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      علیرضا فرح گفته:
      مدت عضویت: 2253 روز

      سلام.زهرا هستم همسر علیرضا

      طیبه عزیزم چقدر لذت بردم از نوشته زیبا و دلنشینی که خلق کردی.باورم نمی شه وقتی به آخرپیامت رسیدم برگشتم تا اسمت رو چک کنم و برات کامنت بذارم دیدم خدای من این متن چقدرطولانی بوده و هرچی رد می کنم بازم هست.منی که هیچ وقت حوصله خوندن پیام های طولانی رو ندارم اصلا نفهمیدم کی همه مطالب تو رو با لذت خوندم .من برای نشانه امروزم به این صفحه هدایت شدم و 10تا اسکرین از نوشته های تو گرفتم نوشته هایی که دیدم کلام خدابرای من هست.دلم می خواد چند تا شو دوباره بنویسم:

      _من عشق و حال کردم و خدا داره کارامو انجام می ده تقسیم کار کردم با خدا.

      _محبوبم مقصودم سرورم رب من هرچی توبگی.یادم بده که بگم هرچی خدابخواد(من عااااااااشق این نگاهم چون وقتی انجامش می دم بهم قدرت بی نهایت و آرامش بی نهایت می ده و از استاد عباسمنش عزیزم بی نهایتتتتتتتتت ممنونم که این نگاه شگفت انگیز رو به من یاد داد.من اینو بلد نبودم و تجربه های سختی توی زندگی داشتم چون فکر می کردم خودم باید مسائل زندگیمو حل کنم اما از استاد یاد گرفتم که من هیچم هیچ. من فقط باید تسلیم و رها و سراسر اطمینان به خدای مهربان و قدرتمندم باشم.خودش کارامو انجام می ده.)

      _من فقط هدیه رو می خوام و خدا خودش می دونه چه چیزایی می خوام و خودش یکی یکی بهم عطا می کنه.

      _به سادگی از هدایت ها نگذر.

      دوست عزیزم از انرژی و احساس دلپذیری کا امروز با نوشته قشنگت به من دادی و الان با انرژی و اراده قدم برمی دارم ازت ممنونم.

      از استاد نازنین به خاطراین که چشم من رو به همه زیبایی هایی که در زندگی و اطرافم دارم باز کرد بی نهایت ممنونم.

      از خدای قدرتمند و مهربانم به خاطر این لحظه ممنووووونم.

      درپناه خداباشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        طیبه گفته:
        مدت عضویت: 693 روز

        به نام ربّ

        سلام زهرای عزیزم

        سپاسگزارم به برای من با عشق نوشتین

        چقدر صحبت هاتون برای من پیام داشت

        اینجا که نوشتین

        منی که هیچ وقت حوصله خوندن پیام های طولانی رو ندارم اصلا نفهمیدم کی همه مطالب تو رو با لذت خوندم

        یاد پیامای چند ماه پیش افتادم که چند نفر هم همین حرفو بهم گفته بودن و بعد گفته بودن میتونم کتابی بنویسم

        و من تو گوگل درایوم 30 آذر شروع کردم و 5 دی یکم نوشتم اما ادامه ندادم چون نمیدونستم چی بنوییم

        تا اینکه 3 بهمن که شب داشتم میخوابیدم به یک باره تصویر یه کتاب جلو چشمم اومد که نوشتم و اسمشو ماچ ماچی گذاشتم

        همون شب ببدار شدم و نخوابیدم و شروع کردم چند سطر نوشتم

        الان که پیامتونو دوباره خوندم

        صبح که بیدار شده بودم یه بار خوندم و رفتم رد پای 3 دی رو نوشتم تا در سایت بذارم

        حس میکنم باید بنویسم

        اما باید این همیشه یادم باشه که رها باشم و از خدا کمک بخوام

        ممنون که برام نوشتین

        من فقط باید تسلیم و رها و سراسر اطمینان به خدای مهربان و قدرتمندم باشم.خودش کارامو انجام می ده.)

        وقتی به این قسمت رسیدم

        دوبارا تاکید بود از طرف خدا که طیبه ببین چقدر راحته

        تلاش کن تسلیم بشی

        نمیگم سعی کن به یک باره بیشتر تسلیم بشی

        اما اگر تلاش کنی قدم هاتو کوچیک کوچیک برداری زندگیت تغییر میکنه

        اینو یادت باشه که تو باید سمت خودتو انجام بدی

        پس حرکت کن و به من اطمینان داشته باش

        ممنونم از شما زهرا جانم بی نهایت زیبایی و شادی و سلامتی و ثروت و عشق و آرامش خدا برای شما

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    زهرا محمد خانی گفته:
    مدت عضویت: 978 روز

    به نام خدای بخشنده مهربان

    شکرت برای یه قدم هدایتی ولدت بخش دیگه

    شکرت برای یاد اوری قانون طلایی کنترل زهن وارامش لدت توی زندگی

    تاییده حرفای استاد به صورت منطقی

    خاطره

    استاد من یه سری دستمو بریدم یعنی سر سایت بودم داشتم منت و اینا می‌خوندم کار می‌کردم که پام گیر کرد به مبلمون و زخم شد ی نمی‌دونی چه جوری من احساسم می‌خواست بد بشه یادمه قبلاً چند سال پیش دستمو با چاقو بریده بودم انقدر گریه کرده بودم بام می‌خندید می‌گفت می‌برم بخیه می‌کنم ولی الان بدون اینکه نگاهش بکنه بدون کمترین توجهی 5 دقیقه نکشید که خوب شد خوبه ولی اون موقع چقدر گریه کردم و و چقدر سخت بود ذهنمو کنترل کردن و بعدش فهمیدم ذهن م با یه زخم کوچیک ا من چه کار می‌کنه فهمیدم ذهنم چقدر شلوغ کاره چقدر یه مسئله کوچیک و زرگ می‌کنه یعنی کافیه به قول استاد وسط بهشت باشی ولی با یه چیز کوچیک مچنان ناراحتت می‌کنه به بزرگش می‌کنه ه دیگه هیچ چیزیو نمی‌تونی ببینی فقط غصه می‌خوری بارها شده که رفتی مسافرت و همه چیز اوکی بوده بخور و بگرد و بگو و بخند و همه چی دیگه روز خفنی بود روزی رویایی ولی ذهنت ن زشتی‌هاشو که باز نسبت به بقیه به زور پیدا می‌کنه و میاره هی شلوغش می‌کنه تا حال تو رو بد کنه بالاخره کار خودشو کرده زشتیو پیدا کرده حالا اونو انقدر بزرگش می‌کنه تا منو بشونه به گریه خیلی باحاله بفهمی این تو ه می‌گذره خیلی باحاله رچه می‌گذره افسارشو بهتر قدرتمندتر ی‌تونی تو دست بگیری مثلاً کسی که اولین بار نشسته رو اسب قدر می‌ترسه اصلاً نمی‌تونه خودشو کنترل کنه چه برسه فکر می‌کنه می‌خواد بیفته یا چسبیده به اسب ازه من که از اسبم می‌ترسیدم چسبیده بودم به داداشم که بغلم بود جرت نکردن دستمو از روش بردارم ولی ی‌دونم هرچی که سوارش بشی ترست می‌ریزه روم آروم دیگه نیاز به داداشت نداری حرکتم بکنه نمی‌ترسی بعدش ی‌تونی افسار اونم به دست بگیری و با هم کلی لذت ببریم ذهن تو تسلیم خودت کنی مثلاً من دیروز یه بهبود باورنکردنی داشتم اینجا می‌نویسم تا برای باورسازی منطقی ذهن خودمو بقیه مراجعه کنم دیروز دیروز ایده‌ای که به ذهنم رسید این بودش که وقتی یده‌ای یا گوش میدم یا هر چیزی یاد گرفتم بیام برا خودم با گوشی توضیحش بدم کلی مثال بزنم تا خیالم راحت شه رفته توی ذهنم من مثال زدنو خیلی دوست دارم و ینجوری تو ذهنم تثبیت می‌شه و شب هم با همسری به طور معجزه اوکی بودی تا حالا انقدر خوب نبوده با هم چقدر بازی کردیم خودش گفت خوراکی آورده بود بدون اینکه بگم و خیلی چیزا اتفاقی جور شد و قشنگ معلوم بود یلی اون لیاقت و ارزشی که برام می‌ذاشت بیشتر بود می‌دونم منشأش همه نترل ذهن‌ها و قدم‌های اوکیم بود و واقعاً شکره این حالا چه ربطی به قانون اصلی داشت این یعنی با این قدم انقدر نتیجه داد و جواب داد باز هم می‌تونه با درک بهترش بیشتر و بیشتر نتیجه بگیرم و بهبودا بزرگترش کنم و اینکه چیزی هم کشف کردم این بود چقدر ذهن ما تنبله و سختشه کار کنه و من برام شیرین شده که منطقی کنمش بعد عجیب مامانم حرفی زدم که ‌گفت چیکار می‌کنی گفتم همین کارای همیشگی خونه و باورسازی فیلم لی تعجب می‌کرد پس صدام معلوم بود چقدر حالم خوبه چقدر پر انرژیم قدر لذت می‌برم واقعاً نمی‌دونم چرا ذهنش جلوی لذت بردنشو بگیره ولی من تونستم انقدر راحت تو خونم عشق و حال کنم و لذت ببرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    سعید گفته:
    مدت عضویت: 621 روز

    به نام خداوند عزیز

    سلام به دوستان

    امروز صبح که رفتم بیرون و مشغول خرید شدم ذهنم همش دنبال قیمت اجناس بود و حالم رو بد کرد و توی مسیر به این فکر میکردم چرا من نباید انقدر روی خودم کار کنم و در جایگاهی باشم که اصلا به این چیزها توجه نکنم و چرا هنوز ذهنم درگیر این مسائل هست با اینکه اینقدر اتفاقات خوب افتاده .

    به جای کوچک کردن خواسته هام بیام باورامو عوض کنم

    . بارها این بهم گوشزد شده که تا باورهام تغییر نکنه حتا با تغییر مکان زندگیم هم اوضاع درست نمیشه . خداوند به باورها پاسخ میدهد و هیچ دلسوزی نداره

    یکی از نمونه انسان هایی که توی ذهنم میاد شخصی به اسم نیک وی آیچیچ هست که بدون دست و پا هست و در اصل این ادم مثل گیاهه اما یکی از موفق ترین ادم های دنیاست . این ادم که کاری نمیتونه بکنه اما اینقدر موفقه و الهام بخش ادم های زیادی هست و همه این ها رو با ذهنش خلق کرده چون دست و پایی نداره که کار کنه.

    این شخص چه خودباوری و احساس لیاقتی داره که از هزاران ادم سالم موفق تره

    پس باور کنیم ما خالقیم و تمام موفقیت ها از درون شروع میشه.

    در خیابان پایین تر از ما دوتا میوه فروشی هستن که چسبیده به هم هستن یکی از اونا همیشه شلوغه طوری که باید بری توی صف که نوبتت بشه و کناری خلوت هست. هردو در یک مکان ولی با نتایج متفاوت.

    خداروشکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    یزدان ملکی گفته:
    مدت عضویت: 1143 روز

    بنام خدا

    سلام

    استاد خواستم بگم واقعا زندگی من دوساله دقیقا همین جوریه که شما میگین.یعنی پارسال از سال قبلش چون زندگی به شیوه دوازده قدم رو شروع کردم صدها برابر بهتر شد.یعنی تازه پارسال فهمیدم احساس خوب دائمی یعنی چی.تازه از ته چاه اومدم بالا و امسال هم تا الان صدها برابر بهتر از پارساله و چقدر امیدوارم که بهتر و بهتر و بهتر بشه به امید خدا.زندگی یعنی احساس خوب در لحظه یعنی دوازده قدم.

    سپاس گذارم استاد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  8. -
    فاطمه بهرامیان گفته:
    مدت عضویت: 752 روز

    به نام خدایی که به تنهایی کافیست.

    سلام.

    با ارزش ترین سرمایه گزاری در زندگی نه خرید دلار وطلا ونه خرید زمین وملک ونه پس انداز در بانک هست بلکه ارزشمندترین سرمایه گزاری، سرمایه گزاری روی روی خودمون ذهنمون وباورهامون هست.

    این خودمون وعوامل درون ماست که اتفاقات زندگی رو می سازه نه عوامل بیرونی.

    اگه باور درست وذهن ارومی داشته باشی اگه به کنترل ذهن برسی اون وقت ثروتها ونعمتها سرازیر می شه.

    دنیای دنیای فراوانی هست وما برای رنج وزحمت به این دنیا نیومدیم اما چی می شه که در عذاب ورنج وکمبود زندگی می کنیم.

    باورهای ما وافکار ما اتفاقات رو رقم می زنند.

    وقتی باورهای نادرست داری تمرکزت روی نازیبایی وکمبود هست هر چقدر هم طلا ودلار بخری توی بورس سرمایه گزاری کنی فقط کمبود وفقر رو وارد زندگیت می کنی در حالی که شخص دیگه ای با یه کار به ظاهر ساده با افکار درست هر روز پول می سازه.

    خدایا شکرت که در این جهان پراز زیبایی وثروت قرار گرفتم.

    خدایا شکرت که به این مسیر توحیدی این سایت توحیدی واستاد توحیدی هدایت شدم.

    استاد ومریم عزیز سپاسگزارم .

    در پناه خدا.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    ساناز جمشیدیان گفته:
    مدت عضویت: 876 روز

    وقتی ما ادامه بدیم مسیر برامون راحتتر و راحتتر میشه من خودم این حرف شما را درک کردم اوایل اصلا نتیجه چشمگیری نبود ولی کم کم تغییرات شروع شد مثل دانه ای هست در دل خاک داری بهش اب و… میدی و اون زیر داره بزرگ میشه اما چیزی نمیبینی بعد میبینی جوانه زد و بعد میشه یک درخت تنومند و ما متاسفانه زود دست میکشیم و همین باعث شکست ما هست

    وقتی به خودم گفتم ادامه میدم و رهاش نکردم کم کم تغییرات اومد و با جدیت بیشتر ادامه دادم

    استاد حرفاتون خیلی زیباست باعث میشه بیشتر از قبل مصمم باشم

    ممنون از این ویس عالی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    پویا گفته:
    مدت عضویت: 1863 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    خدایاشکر به خاطر این قوانین فوق‌العاده زیبا

    من پویا سهرابی خالق زندگی خودم میخواهم گوشه‌ای از پیشرفت شخصیتم را بنویسم

    من از یک پسر کم رو خجالتی تبدیل شدم به یک پسر خوش‌رو و پررو که توی ارتباط گرفتن با افراد فوق‌العاده عمل میکنم و منی که فکر میکردم حرف هایم بی ارزش هست الان از صحبت کردن خسته‌ نمیشوم و لذت میبرم

    اون پسری که توی کل دوران نوجوانیش به ورزش و تحرک هیچ علاقه‌ای نداشت-الان به اندازه‌ای پر تحرک و پر انرژی ام ‌که دگ نمیتونم باشگاه نرم دگ نمیتونم فعالیت نداشته باشم و چقدرر لذت میبرم از ورزش کردن پسری که نمیدونست باید چیکار کنه و از چه راهی باید ثروت بسازه و به درس هم علاقه نداشت-الان داره کسب و کار خودش رو راه میندازه و در تمامی این مسیر خدا کنارم بوده با ایمان به او به مسیرم ادامه میدم خدایی که میگه جناب انسان تو ثروتمند بدنیا اومدی تو سلامت به دنیا اومدی تو ازاد به دنیا اومدی چرا نمیبینی چرا دست خودت رو کوتاه کردی از این همه نعمت

    خدایا شکرت چقدر دارم لذت میبرم از زندگی

    خدایا شکرت به خاطر تمامی نعمت هایت

    شما بی نیازید به واسطه ایمان به خدا .تمام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای: