چندبرابر کردن درآمد در یک سال | قسمت ۱ - صفحه 31

به نام خدا

نوزدهمین روز سفر پربرکت 💰💰💰💰💰💰💰💰💰💰💰💰💰💰💰💰💰💰💰

ایمان دارم که مرور این 👣 در آینده ای نزدیک برای من بسیار بسیار قدرتمند کننده خواهد بود و باورساز .

ماجرا از این قرار ه که :

روزی که به این منزل از سفر پر برکت رسیدم یه جورایی ترس تمام وجودم رو در بر گرفت . چون این دقیقا یکی از اساسی ترین پاشنه های آشیل من هست : تولید ثروت و داشتن درآمد مستمر و افزایشی …

من مدتهااا بود هیچ درآمدی نداشتم به جز یه مبلغ جزیی که وقتی توی تمرین روز اول نوشتم یه جورایی انگار ذهنم مسخره م کرد … اما نوشتم و سه برابر ش رو هم نوشتم که به یک میلیون تومان هم نمی رسید .

اونوقت به خودم گفتم من چقدررررر باورهای محدودکننده در باب ثروت دارم که تازه الان و تو این سن و سال می خوام تاتی تاتی کنم …

اما من معجزات هجده منزل قبلی رو در زندگی م دیده بودم و همین قلبم رو کمی قوی می کرد و ایمانم رو کمی بیشتر .

این منزل رو با امید به خداوند اما با تردید شروع کردم چرا که در ذهن محدود من نمی گنجید که بتونم درآمدی که دوست دارم ، از شغلی که بهش علاقه مند هستم و می تونم علاقه مندتر بشم و من رو روز به روز رشد میده می تونم داشته باشم … سفر رو شروع کردم . وقتی فایل رو دیدم . البته خیلی قبلاً دیده بودم اما برای اولین بار در سفر پربرکت دیدم ، و این دیدن کجا و آن دیدن !؟… با خدام علاوه بر تعهدی که نوشتم یه عهد بستم که خودم هم ازش می ترسیدم . عهد بستم که تا زمانی که درآمدم سه برابر نشده از این منزل کوچ نکنم و سفر رو ادامه ندم …. تمارین رو انجام دادم که در کامنت های قبلی م مشهود هست و مشهود هست که من به منزل بعد سفر نرفتم چرا که ردپایی از من نیست .

ذهنم بارها و بارها مسخره م کرد . می گفت :

اگه یک سال طول بکشه که تو درآمد ت سه برابر نشه اونوقت چی ؟

یعنی می خوای همینجا متوقف بشی ؟

خب اگه کار نکنی و ادامه ندی ضعیف میشی ؟

حالا برو روزهای بعد ، اینا رو هم انجام بده .

اصلا چرا همچین عهدی ببندی ؟

فکر کردی الکیه ؟

تو با این همه تررررس مثلا می خوای چطور تو این اوضاع خراب کرونایی درآمدت رو سه برابر کنی ؟

اصلا حواست نیست !

مگه استاد این تعهد رو داده ؟

اون گفته در یک ساااال .

این همه سال هیچ اتفاقی نیفتاد تو این مدت می افته ؟

حالا استاد یه چیزی میگه تو چرا اینقدر جدی می گیری ؟

بابا اون فرق داشت .

اون شرایط خاصی داشت .

اصلا اون مرد بود ، تو زنی ….

اون که مثل تو تو یه شهر و قومیت بلوچ که بزرگ نشده .

بابا بی خیال !

دست بردار .

ببین همه ش نمی تونی خود ت رو کنترل کنی و هی حال ت و حس ت بد میشه !

بعد تو با این حس بدهایی که همه ش سراغ ت میاد انتظار داری مثلا اتفاق خوبی بیفته ،

معجزه بشه و تو مشغول به کار بشی …

…چی ؟ کاری که نزدیک ت باشه و هزینه برای رفت و آمد نکنی ؟

دیوانه شدی ؟

تمام دور و بر شما پر از تعمیرگاه ه و اصلا مغازه ای نیست حتا، اونوقت تو چه کاری می خوای شروع کنی که تازه نزدیک هم باشه و تو دوستش هم داشته باشی و درآمد ت هم سه برابر بشه که تازه سه برابر تو میشه یک میلیون تومان ! ( وقتی اینجاها بهم می خندید خیلی رنج می بردم ولی یه صدایی در قلبم می گفت : ایمان داشته باش ، و فقط ادامه بده . تو نیاز نیست کاری بکنی . فقط درهای وجودت رو باز بذار . خودش اتفاق می افته یه چیزی اینجا اضافه کنم : این یکی از ترمزهای من هست ، من وقتی حالم بد می شد تمام درهای امید م به رحمت خداوند رو می بستم و خودم رو در تاریکی مطلق فرو می بردم و … به امید خدا بعد در موردش بنویسم ) …

این نجواها و هزاران نجوای دیگه همینطور ادامه داشت و ادامه داشت و ادامه داشت . گاهی واقعا برام فلج کننده می شد و منو از پا در می آورد . گاهی فکر می کردم دیگه با بد شدن حس و حال م باید همه چیز رو از اول شروع کنم و دیگه هیچی خوب نمیشه . گاهی با تمام وجود ناامید می شدم از اینکه بتونم کاری رو انجام بدم که دوستش دارم . ذهنم از هر دری که چه عرض کنم از هر روزنی وارد می شد و منو آزار می داد و سعی می کرد ایمانم رو فرو بریزه .

و خدارو شکر می کنم برای تمام اون شرایط سخت و حال بد ، چرا که به قول استاد در لایو شماره ۱۶ این باعث شده الان بهتر شرایط خوب و حال خوب رو قدر بدونم و دوست داشته باشم .

خدایا شکرت 🙏🌸

…

اما من به عهد م حتا در ناامیدی مطلق وفا کردم . و فایل های چند برابر کردن درآمد یک و دو ، نسخه قدیمی و جدید رو بارها و بارها و بارها دیدم . عبارات تاکیدی رو وویس کردم و بارها و بارها شب تا صبح در گوش م گذاشتم تا تکرار بشن و …

…

معجزات کاملا بدیهی رخ میدن. اونقدر بدیهی که دیگه انگار معجزه نیستن . خیلی اتفاقات طبیعی هستن . یه جوری که انگار معلوم بود که رقم می خوره .

و معجزات در زندگی من خیلی خوب و طبیعی در حال رقم خوردن هستن .

من دوره ی عزت نفس رو در کمال ناباوری خریدم . بدون اینکه از همسرم پولی تقاضا کنم . و این برای ذهن من یه غیرممکن بود . اما ممکن شد .

در محله ی ما که همه ش تعمیرگاه و … هست یه فروشگاه معتبر تاسیس شد و ما ذوق کردیم و خوشحال شدیم و خدا رو شکر کردیم و من وقتی احساس م رو بررسی کردم دیدم دوست دارم که کار کردن رو در اونجا تجربه کنم . از خیلی وقت پیش. از زمانی که برای اولین بار این فروشگاه رو در شیراز دیده بودم و اثری ازش در استان ما نبود احساس خوبی بهش داشتم .

و

و

و

به من درخواست همکاری داده شد در فروشگاهی معتبر، دو کوچه بالاتر از خونه مون که کمتر از ده دقیقه پیاده روی داره . و تو نوشته ی بالا خوندید که این درخواست من بود که من بتونم در خانه ام یا نزدیکی خانه ام مشغول به کار بشم و چقدر این درخواست برای این موقعیت غیرممکن بود .

و همکارانم انسان هایی محترم و شریف هستن که خدا رو شکر خداوند اون ها رو کاملا هماهنگ با من کرده .

و معجزات بدیهی دیگه که زمانی برای من بسیار بسیار بزرگ بود .

من هنوز اولین مبلغ درآمد م رو دریافت نکردم اما مبلغ قرارداد من دقیقا بیشتر از سه برابری هست که نوشته بودم . سه برابر من کمتر از یک میلیون تومان می شد و الان قرارداد من یک میلیون تومان هست . که ایمان دارم روند افزایشی و رو به رشدی خواهد داشت چرا که من در حال رشد هستم و ثروتمند شدن به هیچ عامل بیرونی ارتباطی نداره .

…

نمی دونم چقدر قابل درک هست شادی این روزهای من !

چقدر قابل وصف هست احساس سربلندی من در برابر سرزنش های ذهن م که خداوند به عهد من عمل کرد و من در کمتر از دوماه بعد از نوشتن تعهد نامه ی سه برابر کردن درآمد به مبلغ بیشتر از مبلغ نوشته شده در تعهد نامه رسیدم و حالا می تونم منزل های بعد سفر پر برکت رو هم تجربه کنم !

حتا همسرنازنیمم هم حمیدشاه عزیزم ، درآمد ش در همین مدت یک و نیم برابر افزایش داشته…

چقدر حتا همین مبلغ کم شیرین هست وقتی می بینی که خودت بودی که خلق ش کردی . اون هم از دل هییییچ ! و اون هم با تغییر باورها ت نه هیچ کار بیرونی ای .

من اون سوال استاد رو بارها و بارها از خودم پرسیدم که بپرس با همین شرایط چطور می توانم درآمدم رو افزایش بدم و همیشه جواب قلبم این بود که خودم و باورها م رو باید بهبود بدم و فقط همین . قلبم می گفت سهم من همینه . اینه که سمت خودم را عالی انجام بدم و خداوند هیچ وقت کارش رو ناقص انجام نمیده ، اون همیشه کامل ه و این باور چقدر به من آرامش میده و احساس رهایی …

چقدر ستودنی ست خدای من و قوانین خدای من !

خدایا شکرت 🙏🌸

امروز وقتی به مخاطبینم اطلاعیه ای دادم که در فروشگاه محل کارم که برام حکم یه کلاس درس رو داره دوست دارم ببینم شون و خدمتی در راستای وظیفه م رو براشون انجام بدم، ( و این کار هم ایده ای از طرف خدام بود در راستای بهبود انجام کارم و خدا رو شکر می کنم 🙏🌸) دوستی از تجربه ش گفت که سه سال پیش تو شهر دیگه ای برای استخدام در این فروشگاه زنجیره ای مصاحبه داده و گفت که اون ها خیلی تمرکز دارن که مطمین بشن شخص مدنظر شون انسان توانمندی هست و … و به من تبریک گفت که تونستم از این مرحله با موفقیت عبور کنم و انسان توانمندی هستم و من در یک لحظه نوشتم من با خدا مصاحبه کردم و اون بقیه رو مجاب کرد همین !

خودم هم به وجد اومدم از جوابی که نوشته بودم و برام کلی درس داشت .

یا مثلاً تعدادی از مخاطبینم پرسیدن فروشگاه مال خودتون هست و من در یه آن جواب دادم مال خداست و این پاسخ ها برای خودم هم شاهکار بود . و ایمانم رو قویتر و قوی تر می کرد .

چقدر مثل استاد شدن ومثل استاد عمل کردن شگفت انگیز هست !

من این روزها باز بیشتر دارم درک می کنم که باید کلام استاد رو مثل وحی منزل بپذیرم و اجرا کنم و نوشته ی برادر نازنین عباس منشی ام علی جوان عزیزم که نوشته بود باور کردن استاد سکوی پرتاب شماست

خدایا چی بگم من ؟!

چی می تونم بگم !؟

تو همیشه من رو با این عملکرد عالی ت شگفت زده می کنی و غافلگیر .

من همیشه حتا از فکر کردن به معجزاتی که برای من رقم میزنی به وجد میام و بیشتر دلم قرص میشه که تو عاشق منی ، منو دوست داری ، منو قضاوت نمی کنی ، برای من ارزش قائل هستی … و این ها بی نظیر ه .

خدایا شکرت 🙏🌸

خدایا شکرت 🙏🌸

خدایا شکرت 🙏🌸

خیلی خوشحالم و به قول استاد از خداوند می خوام کمکم کنه همینطور ذوق کنم و به وجد بیام برای معجزات شگفت انگیز زندگی م .🙏🌸

استاد نازنینم !

می دونم که شما بارها و بارها

خبرهای شگفت انگیز تر از نتیجه ی الان من رو شنیدی و ذوق کردی و اشک ریختی .

می خوام بهتون بگم دیگه برام مهم نیست که وقتی با خودم عهد می بندم که با شما در پارادایس آتیش روشن می کنیم و کلی کیف می کنیم و ذوق ، یا با هم می پریم تو آب و آب بازی می کنیم و کلی تجربه ی شگفت انگیز دیگه ، ذهنم من رو به تمسخر می گیره و بهم پوزخند می زنه، چون دارم می فهمم قدرت در دست خداوند ست و لاغیر . همه چیز از خداوند است و لاغیر و من چه خوشبخت هستم که تنها رابطه ای که باید داشته باشم ، تنها قول و قراری که باید بگذارم ، تمام مصاحبه ها و مشورت هام و معامله هام رو فقط و فقط باید با خداوند داشته باشم و بس . و اون از رگ گردن به من نزدیک تر هست و من چه راحت می تونم بهش دسترسی داشته باشم . بی وقت ملاقات گذاشتن، بی انتظار کشیدن ، بی دلهره و ترس از دست دادن … اونقدر بی نظیر هست که حتا وقتی داد زدم ، وقتی قهر کردم ، وقتی باهاش جدل کردم ، هرکاری که کردم نه از من رنجید ، نه منو ترک کرد ، نه منو رها کرد ، نه منو قضاوت کرد ، نه هیییچ . فقط در آغوش م گرفت و نوازش م کرد و بهم گفت : من هستم !… و این عبارت قدرتمند ترین عبارت زندگی م هست وقتی بهم میگه . من هستم خداوند یعنی همه چیز . یعنی تمام . وقتی قدرت مطلق کاینات بهت بگه من هستم چه عظمتی و قدرتی رو احساس می کنی ؟ چقدررررر آسوده میشی ….

من از این حال و این احساس و این روزها چه می تونم بگم ؟

و چطور می تونم بنویسم؟

به قول الهام محمدی عزیزم !

استاد از ما سخت ترین کار رو خواستی ، حتا سخت تر از کار خودتون ، اینکه نتایج مون رو در این مسیر شرح بدیم !

من که بارها احساس ناتوانی کردم در کلام م و شرح آنچه در قلبم احساس می کنم .

همه چیز رو در … و خدایا شکرت 🙏🌸 خلاصه می کنم .

…

بازم نمی دونم چی نوشتم اصلا !

شاید کامنت پربار و سنجیده و بی‌نظیر ی نشد اما شد یه 👣 برای خودم و عزیزانم .

استادم !

در آغوش ت می گیرم و میگم دوستت دارم ⁦❤️⁩

عزیزان هم خانواده ای من!

چقدر بودن تون در این مسیر برای من بی نظیر هست و خواستنی !

دوستتان دارم ⁦❤️⁩

خدای نازنینمم !

تو مخاطب خاص منی ، تو همه چیز منی ، تو همه خواسته ی منی . من از تو فقط خودت را می خواهم و بس . دوستت دارم ⁦❤️⁩