داستان هدیه تولدم - صفحه 119
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-30.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2016-03-08 17:56:452021-10-13 23:03:29داستان هدیه تولدمشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
الهی زیبایی ها را سپاس، رسیدن به خواسته ها را سپاس، قلب آرامم را سپاس، امیدم را سپاس، توانایی ها را سپاس، فراوانی را سپاس
” تولدتون مبارک” استاد محترم
چقدر میتونه همه چی در زندگی تغییر کنه، وقتی خودمون تغییر میکنیم، چیزهایی که قبلا حسرت بوده، ولی الان اتفاق افتاده. و این نتیجه ی سالها کار کردن هست، تمرین، کردن، باور به خود و توانمندی ها، دوست داشتن خود، فارغ از اینکه کسی باور کنه یا نه
وقتی ما رها شیم، خدا رو باور کنیم، محتاج توجه دیگران نباشیم، خودبخود ارزشمند میشیم.
ما در زندگی به تضادها برمیخوریم، باید توجه روی خواسته ها باشه، تقویت کردن باور به خود و خدا، اصل قرار دادن رابطه خود با خدا
وقتی نچسبیم به چیزی، خودبخود رخ میده، رها باشیم ، صلح با خود و زندگی، رفیق بودن با قلبمون، خوشحال و شاد و امیدوار بودن ما رو به خواسته ها میرسونه.
به همین شرایط راضی باشیم، زور نزنیم، نچسبیم، نگران نباشیم، لذت ببریم، خودش اتفاق می افته.
تمرین برای پذیرفتن خود، زندگی نکردن بخاطر دیگران، احساس بهتر داشتن
چیزهایی که نداریم باعث حسرت نشه، وقتی در هماهنگی باشیم، از موفقیت دیگران خوشحال شیم، اتفاق می افته.
همه خواسته هامون با نحوه ی تفکرمون بدست میاد. تنها قدرت هستی رو خدا بدونیم و ازش بخوایم.
رسیدن به خواسته ها نیازی به زجر کشیدن نداره. خواسته ها باید راحت و ساده بدست بیاد، اگر رو خودمون کار کنیم. مسائل درونی رو حل میکنیم، مسائل بیرونی خودش درست میشه.
باید تصمیم بگیریم، حرکت کنیم، متعهد باشیم، مسیر هموار میشه، راحت اتفاق می افته.
نگاه مون رو جوری تغییر بدیم که کمی احساس بهتری به ما بده. جوری نگاه کنیم که حالمون بهتر باشه. راحت تر بگیریم. نگران نرسیدن، از دست دادن نباشیم. جوری نگاه نکنیم که اذیت بشیم.
روند طبیعی جهان اینه، که اتفاقات باید طبیعی پیش بیاد. چون قانون درسته.
امسال بهترین سال زندگی مون و سال های بعد بهتر از امسال باشه.
“یک تجربه شخصی”
مدتها در شبکه های مجازی تیم های کوهنوردی و طبیعتگردی رو دنبال میکردم، اصلا شرایط شرکت در برنامه ها رو نداشتم، وقتی تصاویر رو میدیدم، یه آهی میکشیدم، قطعا همون حسرت بود. بعدها شنیدم در فایل ها که اگه چیزی خواسته ات هست، به جای حسرت خوردن، شادی کن، انرژی بفرست.
شروع کردم به تمرین کردن. اولش سخت بود. میگفتم خدایا منم میخوام این ها رو تجربه کنم. ایده اومد که خب شروع کن. ذهنم میگفت، سخته، مجهز نیستی، سرده، دوره و ….
ولی یکجا غلبه کردم به ذهنم، از تهرانگردی شروع کردم. تنهایی، و الان یکساله که هم کوه میرم، طبیعت و ….
جالبه که پوشاک و وسایلم هم داره کامل میشه. شاید اینجا تکامل رو بهتر متوجه شدم.
چیزی که حسرت بود، الان اتفاق افتاده، شاید به همون راحتی که استاد گفتند. در مسیر افراد مناسب اومدن. هماهنگ و هم جهت با خواسته هام…
خدا خودش میدونه که چقدر این مسیر ایمانم رو بیشتر کرده، باور و اعتمادم رو …
که بقیه خواسته ها هم اتفاق می افته.
سپاس از آگاهی های دوره فوق العاده
بنام خداوند بخشنده ومهربان، بنام او که هر چه دارم از اوست
سلام ودرود فراوان به استاد ارجمندم ومریم بانوی نازنین ودوستان الهی ام
خدایا توراهزاران هزار بارشکر وسپاس بخاطر این فرصتی که در اختیارم قرار دادی
خدایا توراهزاران هزار بارشکر وسپاس بخاطر وجود اساتید توحیدیم ودوستان الهی ام
خداجونم ازت ممنونم که مرا به این مسیر توحیدی هدایت کردی ودر این مکان الهی حضور دارم
خداجونم ازت ممنونم که خودت را در زندگی ام وجود داری وهر دفعه به طرق مختلف با من حرف میزنی
خداجونم ازت ممنونم بخاطر هزاران نعمتی که از روی فضل ورحمتت به من عطا کردی
داستان هدیه تولدم
همه چیز در زندگی من تغییر میکند وقتی که من خودم تغییر می کنم
وقتی من روی خلا های درونی ام کار کنم واعتماد به نفسم را بالا ببرم وتواناییهاوتوانمندیهام را باور کنم فارغ از اینکه بقیه من رو باور دارند یا ندارند وخودم را دوست بدارم فارغ از اینکه بقیه مرا دوست دارند یا ندارند اتفاقات زندگی من تغییر می کند
اگر من رها بشم از انسانها واگر خدارا باور کنم وبا خدا عشق کنم وایمانم را تقویت کنم ومحتاج توجه دیگران نباشم خود بخود به من توجه میشه ،خودبخودمرا دوست می دارند وبرام هدیه می گیرند خودبخود ارزشمند و معروف میشم ،محبت افراد را دریافت میکنم در حقیقت خدا سبب میشه تا من بین انسانها محبوب شوم چون من در عشق او غرقم وباور دارم او برایم کافی است
وجود تضادها در زندگیم سبب میشه تا من خواسته هام را بهتر بشناسم وتمام توجه وتمرکزم را بزارم روی خواسته هام که اگر من سعی کنم روی باورهام کار کنم وخودم را تغییر دهم ،ایمانم را تقویت کنم وخدا را در زندگیم ببینم ورابطه خودم با خدا را مهمترین رابطه زندگیم بدانم ورابطه ام با بقیه نتیجه رابطه من با خدا باشد همه چیز در زندگی من تغییر می کند
وقتی من رها میشم وبه خواسته ام نمی چسبم ،وقتی خواسته ام آنقدر برام مهم نیست که به آن وابستگی پیدا کنم خودبخود همه چیز رخ می دهد
وقتی من بخاطر نداشتن چیزی ناراحتم یا نگرانم وبه فردی که آن چیز را دارند حسادت میکنم وبا حسرت به آنها نگاه میکنم من از آن خواسته دور میشوم
وقتی من خدای خودم را باور کنم وبا درون خودم رفیق باشم یعنی با خودم در صلح باشم دیگه نظر ودیدگاه بقیه ورفتار آنها برا من مهم نیست باهمه چیز در صلح ام از زیباییها لذت میبرم خوشحالم وشاد وامیدوار هستم وعاشقانه با خدای خودم زندگی میکنم نتیجه آن رخ دادن تمام آن چیزهایی است که می خواستم یعنی تمام تضادهای گذشته من ،کمبودها ،خودبخود برام بوجود میاد
قانون : تنها کاری که من باید بکنم تا همه چیز در زندگیم عالی باشد این است که با قلبم دوست باشم وشادی را در قلب خودم پیدا کنم واز زاویه ای به مسائل نگاه کنم که احساس بهتری به من بدهد
محتاج هیچ کس وهیچ چیز نباشم وبا خدای خودم رفیق باشم، خودم را همین جور که هستم دوست بدارم وبه خودم افتخار کنم چون تکه ای از خداوندم
دیگران رو هم همین جور که هستند دوست داشته باشم چون آنها هم قسمتی از خداوند هستند ونتیجه طبیعی آن آرامش ،ثروت ،خوشبختی ،سلامتی، داشتن دوستان خوب ،وهر چیز خوبی که من میخواهم هست ودقیقا هر چه که بخواهم خود بخود اتفاق می افتد اگر به هدف وخواسته ام نچسبم، وابسته نشم ،نخوام یه چیزی را به زور بدست بیارم چون هیچ وقت بدست نمیاد
اگر من با خودم در صلح باشم خودبخود خواسته هایم اتفاق می افتد ونیازی نیست که نگران باشم کی اتفاق می افتد لذت ببرم از زندگیم خودش اتفاق می افتد
وقتی من آگاهانه سعی کنم همه نگاهم به خودم باشد روی باورهام کار کنم وبا خودم در صلح باشم وخودم را بپذیرم ونظر بقیه برام مهم نباشد وبرای دیگران زندگی نکنم خودبخود خود همه چیز در زندگی ام تغییر می کند
اگر به چیزی می رسم موفقیتی بدست میارم همه ازلطف خداست که لطف خدا شامل همه مردم است ولی برای همه مردمی که آن رابطه را داشته باشند بقول قرآن خداوند میفرماید اجابت کنید مرا تا اجابت کنم شما را
یعنی وقتی این رابطه اتفاق می افتد ومن آن رابطه را درست با خدای خودم برقرار میکنم همهچیز خودبخود درست می شود
ارتباط با خداوند منظور یک رفتار ،دین یا مذهب خاص نیست ،منظور قلب است یعنی یک موضوع خیلی خیلی درونی قلبی وعاشقانه موضوعی که فارغ از دین ،مذهب ،مسلک ،عقیده وهر چیز دیگه ای هست ،یه چیزی که انتهای آن احساس فوقالعاده هست ،احساس یگانگی با منبع جهان هستی است ،احساس دوست داشتن خود ،دوست داشتن دیگران ،احساس زیباییها را دیدن اینکه در هر فضایی هستیم همه چیز را زیبا ببینم وعطر خداوند را همه احساس می کنم ،احساس اینکه خودم را عاشقانه دوست دارم همین جور که هستم وحتی زندگی گذشته ای که داشتم ،از سختی هایی که کشیدم همه چیز را دوست دارم در زندگی ام حتی روزهای تلخ را ومیدونم ودرک میکنم آن روزها ،روزهایی بودند که برای تکامل وپیشرفتم نیاز بودند وقسمتی از وجودم در آن روزها تکامل پیدا کرد
وآن تضادها به من کمک کردند تا خواسته هام برام واضح تر شوند وخواسته های جدیدی پیدا کنم وجهان گسترش پیدا کند وقتی با همه چیزدرصلحم(همسر،فرزند،دوست،دولت ،پدر ،مادر،…) وقتی همه چیز را از زاویه خداوند ببینم ومتوجه باشم همه چیز سرجاش هست ودرسته وهیچ اشکالی در کار نیست ولذت ببرم از خودم ،همه چیز خودبخود درست میشه ،همه چیز لذت بخش میشه وهمه اتفاقات رخ می دهد
وقتی من در هماهنگی قرار بگیرم ووقتی من حسرت نمیخورم وموفقیت دیگران را تحسین کنم وخوشحال باشم
همه چیز به نحوه تفکر ونگاه من بستگی دارد
خدایاشکرت…..شکرت…شکرت
در پناه الله شاد وثروتمند وسعادتمند وسلامت باشید در دنیا وآخرت
به نام خداوند بخشنده مهربان
خدا رو بسیار سپاسگزارم که استاد عزیزم پا به این دنیا گذاشته و سپاسگزار تر هستم از اینکه زند کی ایشان در زمان ما بوده و بسیار شکر گزارم که خداوند منو هدایت کرد به این آموزش ها و اطلاعات
این فایل رو که گوش کردم احساس شادی زیادی در قلبم ایجاد و بلافاصله دوباره گوش دادم و دیدم از این فایل که قبلاً ها گوش دادم فقط موضوع کادو نگرفتن و بعد شرایطی ایجاد شده که یک عالمه کادو گرفتین یادم میاد و بقیه مطالب نه اینکه اصلا یادم نمیاد حتی اصلأ نشنیدم فقط یادم اون موقع پیش خودم گفتم کاش استاد میگفت چطور به این محبوبیت و این لذت یک عالمه کادو رسیده و الان میفهمم که من در مدار دریافت این صحبت ها نبودم و الان خیلی بهتر میفهمم که استاد چی گفتن و من باید این مراحل رو طی میکردم تا به این درک برسم خدایا بینهایت سپاسگزارم خیلی حالم خوبه خیلی احساس خوبی دارم خدا رو شکر
بنام پرودگاری که هرچقدر با خود به صلح برسیم
به خود اهمیت بدیم
عاشقِ خودمون باشیم
به او نزدیکتر خواهیم شد…
سلام بر استادِ جان و خانم شایسته زیبا
الله جاری سازد کلامم را…
• شخصیت که تغیر کند، تمام زندگی ما تغیر میکند
• عین این قانون رو در زندگی خودم دیدم من که ( اگر ما رها بشویم از انسان ها، اگر خداوند را باور کنیم، اگر با او (خودمون) عشق کنیم، اگر خودمون رو (خدارو) دوست داشته باشیم، اگر خودمون رو در اولویت قرار بدیم، اگر برای خودمون ارزش قائل باشیم، اگر محتاج توجه خودمون باشیم ن دیگران، اگر از دیگران بت نسازیم، اگر با خودن در صلح باشی، نعمت ها وارد زندگیتون میشه…)
مدت ها پیش، دوستانی که با من رفیق میشدن، روابطی که تبدیل به روابط عاطفیم میشد، اتفاقاتی که در زندگیم میفتاد، به طرز عجیبی همشون در تلاطم، آشوب و تشویش بودن
هم خودشون، هم شخصیتشون، هم روابطشون با من مادام در آشوب بود
هر اتفاقی که میخواستیم برنامه ریزی کنیم که خاطر خوبی ازش دربیاد، جوری شرایط پیش میرفت که بدتر باعث شوریدگی میشد…
بعد ها که با قوانین آشنا شدم متوجه شدم که تمام این اتفاقا ها، تمام آشوب ها، شوریدگی و تلاطمی که در بیرون از من بود، ریشه در وجود من داشت..
بله من محتاج توجه دیگران بودم، من بیش از حد دوست داشتم ک برای طرف مقابلم در اولویت باشم، من مادام در فکر و یا تخیلاتم اتفاقات ناخوشآیند مرور میشد، من میخواستم که دیگران من رو دوست داشته باشن، من میخواستم که دیگران به من ارزش و اهمیت بدن…
که نتیجش پر واضح بود…
غافل از اینکه تمام این اصل هارو باید در وجود خودم میکاشتم نا ریشه بزنن و جوانه کنند…
اما اما اما..
بعد از اینکه با قوانین آشنا شدم
و اصل رو یاد گرفتم
روی باورهام، روی خودم، روی زیبایی های خودم و زندگیم، روی باارزش ترین داراییم یعنی روحم یا خدا کار کردم، وقتی که خودم رو به روحم نزدیکتر کردم…
اول از همه خودبخود افراد سمی از توی زندگی من پاپس کشیدند
و بعد افرادی با من وارد رابطه شدن
افرادی به من توجه میکنند
افرادی به من محبت میکنند، ارزش میدهند، اهمیت میدهند که من خودمم باورم نمیشه هنوز
اشخاصی که یک شهر به دنبال توجه اون ها هستند، تمام محبت و تمرکز و توجهشون به منه و خواهان ارتباط با من هستند…
چرا و به چه اندازه؟
(((( دقیقا به همون اندازه که من خود باارزش خودم رو پیدا کردم و به خودم اهمیت و ارزش میدم و با خودم در صلحم ))))
بله دوستان، این قانون برای من کار کرده، پس برای شما هم کار خواهد کرد…
انقدر حال و احساس و ارزش و اعتبار خودتون رو گره نزنید به دیگران…
این ها فقط نتیج روابط من بود…
اما بغیر از روابط
مدتهاست که در سلامت 100 به سر میبرم
مدت هاست یه تشویش در زندگی من پیش نیومده
ایده های شگفت انگیزی بهم الهام میشه برای هر کاری که بخوام بکنم و نتیجش فوقالعاده میشه
خوشحالتم، خوشبخترم، احساس رضایت دارم و زندگی رو دارم زندگی میکنم…
چقدر این فایل عالی بود و من کامنتم رو با چند بیتی از مولانای جااااان تمام میکنم…
تو به روح بیزوالی، ز درونه باجمالی
تو از آن ذوالجلالی، تو ز پرتو خدایی
تو هنوز ناپدیدی، ز جمال خود چه دیدی
سحری چو آفتابی، ز درون خود برآیی
تو چنین نهان دریغی، که مهی به زیر میغی
بدران تو میغ تن را که مهی و خوش لقایی
منگر به هر گدایی که تو خاص از آن مایی
مفروش خویش ارزان که تو بس گران بهایی
در پناه الله قادر باشید️
سلامی به زیبایی صلح با خود
حس آرامش که وقتی یکی میشی با منبع بهت دست میده
حسی که دیگه دلت میخاد تنهای تنها باشی
دلت میخاد رها باشی
بخدا توی این وضعیت اگه کسی بهت بی احترامی هم کنه میگذری
کسی رانندگی بد بکنه میگذری
کسی تیکه بندازه میگذری
شادی خوشحالی ارومی
بی دغدغه ای
در لحظه ای …
با منبع یکی شدی
و آرام
یه حسی که انگاری زمان کش میاد
یه حسی که انگار رها شدی
یه حسی که دلت میخاد از خوشحالی فریاد بزنی ولی همزمان هم دلت میخاد با هیچ کس حرفی نزنی
یه حس آرامش
یه حس امید
انگاری همه احساس های خوب اونجاست
وقتی که یه ذره وصل میشی به خدا
میری تو فرکانسش
زندگی دنیایی بی معنی میشه
نبود خواسته هایی که براشون صبح تا شب غصه میخوردی بی معنی میشه
اشتباه کردن بی معنی میشه چون توی مدار خدا اشتباهی وجود نداره
دروغ گفتن بی معنی میشه
حال بد بی معنی میشه
غرور و تکبر بی معنی میشه
فقط یه حسی اون موقع دارم که میگم کاشکی این حسه همیشگی باشه
کاشکی این حسه همیشگی باشه
کاشکی همیشه در مدار خدا باشیم و بمانیم …
سلام و درود خدمت انرژی مقدس خالق و فرمانروای کل کائنات یگانه خالق آفرین من ،،
تنها قدرت ، تنها مالک ، تنها مدیر و مدبر و گرداننده این نظام هستی ،،
خدای مهربانم صد هزار مرتبه شکرت برای این صبح فوقالعاده زیبا و رویایی ،،
این طبیعت بی نظیرت ،،
برای بی نهایت زیبایی آفریده هایت ،،
ای تنها جلال و جبروت و شکوه و عظمت این گیتی دوار ،،
همه چیز در حال گردش
کل فی فلک
سلام و درود به دوستان عزیزم به استاد بی نظیرم ،،
چقدر درست و حقیقت این رهایی استاد عزیزم
آره ، درسته ، منم تجربه اش کردم ،،
آخ آخ ببین چی اومد به ذهنم خدایا شکرت
یکی از مطالب و آگاهی های بی نهایت هایلایت شده توسط رَبِ خودم بود بچه ها
ی مستند که اومده بودن ریشه یابی میکردم و تحقیق طولانی راجب اصل رهایی یا پرتاب سکه در حوضچه آرزو ها اسمش بود فکر کنم
الله اکبر ،،
چقدر عجیب و معجزه آسا بود
میدونین داشت میگفت این مستند که توی اکثر اقوام و تقریباً سراسر کشور های مختلف این رسم بوده از گذشته تا امروز توی یکسری میدان ها یا مکانهای خاص مردم میومدن دور میدان که یک حوضچه و فرواره آب داشته خواسته ی خودشون رو به روی سکه ای پول آهنی یا همچین چیزی ، میگفتن بعد چشمانشون میبستن و اون سکه رو پرتاب میکردن در حوضچه داخل میدان ،،
سکه رو رها میکردن در حوضچه
و می رفتن دنبال ادامه زندگی خودشون تا خواستشون به حقیقت میپیوست ،، تا میرسیدن به خواستشون ،،
الله اکبر ،،
داشت توضیح میداد اون محقق که طبق نوشته ها و حکایات گذشته تا آمار تحقیق تا به امروز همینجور این رسم بیشتر و بیشتر شده چون جواب بیشتری گرفتن ازش ،،
حالا داشت باز میکرد از لحاظ متافیزیکی و علمی این قضیه رو که دقیقاً نتیجشون حرف استاد عزیزم رو اثبات میکرد که چون زمانیکه افراد خواسته هاشون رو به روی سکه میگفتن و اونو پرتاب میکردن به اصطلاح رها میکردن و در اصل با ایمان قلبی خودشون با تجربه هایی که شنیده بودن از دوست و آشنا و بقیه که من جواب گرفتم و دیگه اون خواسته رو دست یافتنی و بدست آورده میدونستن ی جورایی ،،
اتفاقی که می افتاد این بود که فرد دیگه نگرانی نداشت و دیگه هر روز و هر لحظه تو فکر خواستش نبود و بهش نمیچسبید به قول استاد عزیزم ،،
و به راحتی بهش دست پیدا میکرد ،،
با آرامش ،،
ینی طول رسیدن به خواسته رو ،، طول مسیر رسیدن به خواستش و زهرمار خودش نمیکرد و البته که به یاری انرژی مقدس خالق میرسید بهش ،،
الله اکبر ،،
خدای مهربانم صد هزار مرتبه شکرت که هر لحظه منرا آسان و آسانتر میکنی برای آسانی ها
خدای مهربانم صد هزار مرتبه شکرت برای آگاهی های روز افزونی که بهم هدیه میدی
شکرت شکرت شکرت
روز نهم
سلااااااممممم به استاد عزیزم و خانم شایسته زیبا و دوست داشتنیم ،و سلام به دوستای عزیز و هم فرکانسی
شکر برای آگاهی
شکر برای اینکه قانون اونقدر ساده است،که فقط من باید بهش عمل کنم و استمرار داشته باشم،همین،به همینننن سادگی و آسونی
شکر وجود استاد عزیزم و نگاه الهیش
شکر برای خانواده
برای این سایت الهی
برای تغییر و بهبود زندگی در همه جنبه ها
شکر برای دوستان الهی
شکر برای عشق و ثروتی که در جریانه
شکر برای حال خوب
برای فرصت زندگی
شکر برای نفس های راحتی ک برامون عادی شده اما این فرایند و مکانیزم بدن فوق العاده است ،شکر که به راحتی بدون اینکه تلاش خاصی صورت بگیره انقدر راحت نفس میکشیم، و شکر که بقیه نعمات پروردگارم رو به همین سادگی جذب میکنم
دیروز
عکسیو گذاشتم پروف برا سایت،ک بدون هیچ ارایش و ادیتی هس،یه جور دلی عاشق لبخندمم تو این عکس :)
و اما امروز
استاد امروز رفتم دانشگاه
محوطه دانشگاه خیلی قشنگه،پر از درخت و برگای خشک شده بود
عین بچه ها،بدون اینکه حواسم به نگاه بقیه باشه
رو برگا راه میرفتم و صدای خش خش قشنگشون بهم حس خوب میداد
آسمون آبی با ابرای سفید و بامزه تزئین شده بود
هوا ملایم بود، یکم رو به سرد ک با هودی قشنگم اصلا سردم نشد و خیلی همه چی قشنگ و باب دل بود
رفتم ناهار خوشمزه ای که مامانم برام گذاشته بودو خوردم ،از اسمون عکس گرفتم
یکم با خدا حرف زدم شاید دو دقیقه
ولی دو دقیقه ی طولانی و دلی
بلند شدم ک برگردم برم کلاس
عین بچه ها دور خودم چرخیدم و همزمان نگام به اسمون بود :) یه لبخند با کل وجودم زدم
ادما رو نگاه میکردم
دخترا و پسرا ،یه سریاشون دوست بودن،یه سریاشون عاشق و دل داده :) با کل وجودم یه حس تواضع داشتم،یه حس سپاسگزاری عمیق ،حس یکی بودن،نگامو انداختم به زمین و از خدا تشکر کردم که اینقدر از تنهاییم لذت میبرم
حدودا سه دقیقه بعد ،دم در ورودی، یکی از دوستای دبیرستانمو دیدم :) برا یه سری اتفاقا من دور شدم از همه دوستا و … ولی کل امروزمو سعی کردم دقیق بنویسم ،ک یادم بمونه تو چه حسی بودم ک دوستمو دیدم و کلی بهم عشق داد و ….
چقدر همزمان ،من داشتم میرفتم داخل دانشکده،همون لحظه اون داشت میومد بیرون :)
خدایا شکرت ،شکرت برای قوانین بی نقصت
شکرت ک همه چی تو وجودم اتفاق افتاد و بعد اون بیرون نمود پیدا کرد،شکر که انقدر واضح نشونم دادی
الله من … هر روز داری منو مومن تر میکنی نسبت به خودت نسبت به قوانین ،اینکه حرفای استاد عزیزمو ،قوانین رو وحی منزل بدونم ،و با ایمان قوی حرکت کنم
شکر برای همه چیز
شکر خدای من …
شکر الله من …
و امروز،روز نهم من ،شد فایل در صلح بودن با خود :)
خدایا ،چقدرررر همزمان ،چقدر ساده و راحت هدایت میکنی اگر شنوا باشیم ،اگر چشمامونو باز کنیم و ببینیم ،الله من … شکر که منو با استاد عباسمنش و این نوع نگاه اشنا کردی ،شکرت
امروز دوستم میگفت فاطمه این همه کار انجام دادی این مدت و … فقط یه فکر چرخید تو ذهنم
که تا اینجا رو تونستم به لطف الله یکتام،الان ک دیگه دارم رو ذهن و باورهامم کار میکنم ،الان ک دیگه راحت میچرخه چرخ زندگی :) همه چی عالی پیش میره، همه چیز ،خدایا شکرت شکرت شکرت
یهو تو وجودم یه تعهد شکل گرفت،یه فرکانس ک آره میتونم،باید حواشیو حذف کنم،رو اصل متمرکز شم،و ادامه بدم
استاد من همین امروز
همون لحظه ک داشتم قدم میزدم و دستام تو جیب هودیم بود
و یه لحظه خداروشکر کردم که ازت ممنونم ک حالم تنهایی خوبه ،و خودمو اون لحظه پذیرفتم
همه چیو رها کردم ،همه چیو
و الان آزادم از هر قضاوتی
از هر فکر و نگرشی
فقط حضور دارم
هرکسی دوست داشتنیه خب تو دلی میمونه
اما آزادم ،رهام، و حالم بی نظیره …
یه کامنت باید بذارم فقط نکات ناب حرفاتونو بنویسم
ولی الان دوش گرفتم و خستگی بعد از دوش گرفتنه بهم حس شکرگزاری میده و دلم میخواد با این حس الهی خوابم ببره :)
انگار ساعت ها مدیتیشن کردم
آرومم ،ازادم ،
هر آنچه باید می اید و هر انچه باید میرود
یکم ریلکس تر
یکم خونسرد تر
انقدر جدی نگیریم مسائلو
فقط لذت ببریم ،به موقعش همه چی اتفاق میوفته
تو لحظه ای ک بهش فکر نمیکنی :)
خدایا شکرت
تو آگاهی به قلبم که من تنها تو را میپرستم
و تنها از تو یاری میجویم … الله من … رفیق من …
ای کسی که نور شدی،عشق شدی،سلامتی و زیبایی شدی،حال خوب شدی،انگیزه و امید شدی،ثروت و نعمت شدی و انقدر قشنگ جریان پیدا کردی تو وجودم …
این عاشقانه ادامه دارد …
به نام خدای آسونیها
روز 9سفرنامه
استاد برای ما دهه شصتیا اینجور چیزها باب نبود البته برای من یکبار تولد گرفتن
چون عکساش رو یادمه
خدایا شکرت
بگذریم داستان اینه که اگه من خودم رو دوست داشته باشم که اونم از عزت نفس میاد نیازی به دوست داشتن دیگران ندارم اگه من رابطه ام رو با خودم و خدای خودم درست کنم نیازی به چیزی بیرون از خودم ندارم هر چند که وقتی این رابطه درست بشه بیرونم درست میشه و انسانها عاشقم میشند
و نیاز به یه سری کارها نداره نیاز به باج دادن نداره نیاز به تایید و جلب توجه کردن نداره.
تضادها برای این میان تا به ما بگن ما چیرو میخوایم منتهی ما نباید به تضادها توجه کنیم بلکه باید میوه اون تضاد بچینیم
چیزی که تازه یاد گرفتم اینکه باید به خواسته هام توجه کنم و از ناخواسته هام اعراض کنم و با جهان هماهنگ بشم تا اون چیزی که میخوام اتفاق بیفته
ایمان همه چیزه
توحید همه چیزه
اگه بتونم یاد خدا رو تو دلم زنده کنم ایمانم رو قویتر کنمو همیشه اینو به خودم یاداوری کنم که تنها قدرت مطلق دنیا فقط خداست و باورهام تقویتش کنم و باهاش عشق بازی کنم و بیرون رو فراموش کنم یقینا همه چی برام خیر میشه.و خود به خود اتفاقات عالی برام رقم میخوره و خدا برام بهترینها رو انجام میده و خداوند همه چیز میشود همه کس را به شرط باور به شرط توحید وبه شرط ایمان
باید با خودمون و دیگران به صلح برسیم خودمون رو هر طوری که هستیم با هر شکل و شمایلی و با هر وضعیتی دوست داشته باشیم و برای خودمون زندگی کنیم و به نعمت هایی که داریم توجه کنیم و شکر گزارش باشیم.
به کسی و چیزی و در کل به خواسته هامون نچسبیم و از زندگیمون لذت ببریم همه چیز به وقتش برامون اتفاق میفته.شادیمون رو به داشتن چیزی و کسی گره نزنیم و از داشته هامون لذت ببریم تا ظرمون بزرگتر بشه و نعمت ها خودبه خود وارد زندگیمون بشه.
با احساس بدمون جلوی نعمت ها رو نگیریم.
در صلح بودن با خودمون یعنی از موفقیت دیگران خوشحال شیم تایید و تحسینشون کنیم و خودمون رو با کسی مقایسه نکنیم.ناراحت و غمگین نباشیم.
حسرت نخوریم و غرور نداشته باشیم نظر دیگران برامون مهم نباشه.جلب توجه نکنیم .احساس گناه نکنیم .خودمون و دیگران رو تحقیر و سرزنش نکنیم
آرامش داشته باشیم.و به جهان و اتفاقاتش جوری نگاه کنیم که بهمون حس خوب بده تا طبق قانون اتفاقات عالی خود به خود برامون بیفته
و قانون این جهان اینه که همه چی باید راحت اتفاق بیفته و اگر مسیری داره سخت پیش میره مسیره اشتباهیه
یعنی برای رسیدن به هر خواسته ای اگر داریم زور میزنیم و تقلا میکنیم داریم سختی میکشیم. یعنی راه رو داریم اشتباه میریم
مسیر خدا راه راست و مستقیم و راحته
نه راه پیچ در پیچ و پر از دست انداز و چاله چوله.
حالا ما کی به راه راست و مستقیم و راحت هدایت میشیم زمانی که به تضادها توجه نکنیم
و کی به مسیر چاله چوله ها و دست انداز ها هدایت میشیم
وقتی که به تضادها توجه کنیم یعنی بهش فکر کنیم در. موردش حرف بزنیم
در موردش ببینیم و بشنویم و بهش واکنش نشون بدیم
خدایا شکرت بابت اینکه ما رو وارد این مسیر زیبا و این راه راست کردی و بهمون نعمت و آگاهی دادی تا از گمراهان نباشیم و به خودمون ظلم نکنیم
از استاد عزیز و خانوم شایسته سپاسگزارم بابت این فایل ارزشمند پر از آگاهی.
در پناه خدا شاد و پیروز و ثروتمندو سعادتمند در دنیا و آخرت باشید
به نام خدای آسونیها
روز 9سفرنامه
استاد برای ما دهه شصتیا اینجور چیزها باب نبود البته برای من یکبار تولد گرفتن
چون عکساش رو یادمه
خدایا شکرت
بگذریم داستان اینه که اگه من خودم رو دوست داشته باشم که اونم از عزت نفس میاد نیازی به دوست داشتن دیگران ندارم اگه من رابطه ام رو با خودم و خدای خودم درست کنم نیازی به چیزی بیرون از خودم ندارم هر چند که وقتی این رابطه درست بشه بیرونم درست میشه و انسانها عاشقم میشند
و نیاز به یه سری کارها نداره نیاز به باج دادن نداره نیاز به تایید و جلب توجه کردن نداره.
تضادها برای این میان تا به ما بگن ما چیرو میخوایم منتهی ما نباید به تضادها توجه کنیم بلکه باید میوه اون تضاد بچینیم
چیزی که تازه یاد گرفتم اینکه باید به خواسته هام توجه کنم و از ناخواسته هام اعراض کنم و با جهان هماهنگ بشم تا اون چیزی که میخوام اتفاق بیفته
ایمان همه چیزه
توحید همه چیزه
اگه بتونم یاد خدا رو تو دلم زنده کنم ایمانم رو قویتر کنمو همیشه اینو به خودم یاداوری کنم که تنها قدرت مطلق دنیا فقط خداست و باورهام تقویتش کنم و باهاش عشق بازی کنم و بیرون رو فراموش کنم یقینا همه چی برام خیر میشه.و خود به خود اتفاقات عالی برام رقم میخوره و خدا برام بهترینها رو انجام میده و خداوند همه چیز میشود همه کس را به شرط باور به شرط توحید وبه شرط ایمان
باید با خودمون و دیگران به صلح برسیم خودمون رو هر طوری که هستیم با هر شکل و شمایلی و با هر وضعیتی دوست داشته باشیم و برای خودمون زندگی کنیم و به نعمت هایی که داریم توجه کنیم و شکر گزارش باشیم.
به کسی و چیزی و در کل به خواسته هامون نچسبیم و از زندگیمون لذت ببریم همه چیز به وقتش برامون اتفاق میفته.شادیمون رو به داشتن چیزی و کسی گره نزنیم و از داشته هامون لذت ببریم تا ظرمون بزرگتر بشه و نعمت ها خودبه خود وارد زندگیمون بشه.
با احساس بدمون جلوی نعمت ها رو نگیریم.
در صلح بودن با خودمون یعنی از موفقیت دیگران خوشحال شیم تایید و تحسینشون کنیم و خودمون رو با کسی مقایسه نکنیم.ناراحت و غمگین نباشیم.
حسرت نخوریم و غرور نداشته باشیم نظر دیگران برامون مهم نباشه.جلب توجه نکنیم .احساس گناه نکنیم .خودمون و دیگران رو تحقیر و سرزنش نکنیم
آرامش داشته باشیم.و به جهان و اتفاقاتش جوری نگاه کنیم که بهمون حس خوب بده تا طبق قانون اتفاقات عالی خود به خود برامون بیفته
و قانون این جهان اینه که همه چی باید راحت اتفاق بیفته و اگر مسیری داره سخت پیش میره مسیره اشتباهیه
یعنی برای رسیدن به هر خواسته ای اگر داریم زور میزنیم و تقلا میکنیم داریم سختی میکشیم. یعنی راه رو داریم اشتباه میریم
مسیر خدا راه راست و مستقیم و راحته
نه راه پیچ در پیچ و پر از دست انداز و چاله چوله.
حالا ما کی به راه راست و مستقیم و راحت هدایت میشیم زمانی که به تضادها توجه نکنیم
و کی به مسیر چاله چوله ها و دست انداز ها هدایت میشیم
وقتی که به تضادها توجه کنیم یعنی بهش فکر کنیم در. موردش حرف بزنیم
در موردش ببینیم و بشنویم و بهش واکنش نشون بدیم
خدایا شکرت بابت اینکه ما رو وارد این مسیر زیبا و این راه راست کردی و بهمون نعمت و آگاهی دادی تا از گمراهان نباشیم و به خودمون ظلم نکنیم
از استاد عزیز و خانوم شایسته سپاسگزارم بابت این فایل ارزشمند پر از آگاهی.
در پناه خدا شاد و پیروز و ثروتمندو سعادتمند در دنیا و آخرت باشید
9همین ردپاروزشمارزندگی ام 1403/8/12به نام حبیب ومحبوبم بابام خدا.سلام به عشق ودلباخته ام خداکه همیشه روبه روم نشسته مثل بچهها ی ذوق زده دوتادستاش زیرچونشه میخنده ومنتظردستورخلیفه الله که اجراکنه خدددددداااااییییاااااااااعاشقتم دورت بگردم.سلام به استادومریم جون وهمکلاسیهای خوبم .استادازبچگی توی فازتولدنبودم والان هم ازواجبات زندگی نمیدونم نه تولدونه خریدعیدنوروزروکه ازبچگی متنفربودم وهنوزنهضت ادامه دارد!وعزیزدلم هم اصلابه خریدعیداهمیت نمیده یک جورایی ازپوشیدن لباس مخصوص عیدخجالت میکشیدیم دوست داریم لباس راهروقت لازم داریم بخریم نه که برای سال تحویل بخریم ونوبپوشیم این عقیده ی ماست!به عقیده دیگران احترام میذارم خوش باشن همیشه.استاداین فایل رومن دانلودکرده بودم ولی وقتی دیشب توی روزشمارگوش کردم اشکهام جاری شدحال وهوایی روحانی داشتم برای نوشتن ولی روزشمار8رونوشته بودم دیگه کشش نداشتم و امروزباعشق یادبچگی ام افتادم، که هروقت ازروستا میومدیم توی شهرحالانمیدونم خانه دایی جان مکتب نرجس بودکه ازخیابان ارگ وخسروی بایدمیرفتیم؟یابرای راه رفتن وتماشاوخریدکردن مادرم منوخواهروبرادرکوچکم رامیبردتوی این فضای زیبا هرمغازه رونگاه میکردم تامادرم میخواست ردبشه دستشومیگرفتم ننه ننه این لباس عروساخیلی قشنگه برام بخر!جواب میداد،ننه زوده یک روزی برات میخرم!میگفتم ننه ایناتموم میشه!میخندیدمیگفت نه ننه جان جدیدترش میاد.منم متوجه نمیشدم که این حرفهای مادرم یعنی چه؟!وهروقت توی روستاعروسی بوداگه پدرومادرادعوت بودن میرفتن ناهارمیخوردن وبهدازناهارخانمهاتوی حیاط باهمان داریه میزدن ومیرقصیدن ودخترهاهم که ناهارهم دعوت نبودن برای گرم کردن مجلس همه جمع بودیم وتازمانی که عروس روآرایش میکردن ولباس میپوشیدمیاوردن توی جمعیت یک بلندی وامیستادکه توی دیدهمه باشه ولحظه آفتاب غروب عروس خانم میرقصیدوکل جمعیت محل برگزاری عروسی روترک میکردن ولی تاوقتی که عروس نرقصیده هیچ کس ازجاش جُم نمیخوردانگاراگررقص عروسونمیدیدن نمازشون قبول نمیشد!وبزرگترین معصیت دنیاروانجام دادن خخخخخ وماهم برای تماشای لباس عروس زنده یامرده خودمونومیرسوندیم چقدرلذت بخش بود!من به عشق این لباس عروس زندگی کردم اونجامتوجه نبودم حالابه اون درک رسیدم که رسالت من ازهمون بچگی پوشیدن این لباس تقوی بوده است!وزمانی که دیگه وقت خریداین لباس شد.پدرم پیرمردخیلی قدیمی بود. که به مادرم گفته بود:خانم به دخترهات (یعنی2تاخواهربزرگترم که مسئولیت خریدوبازاربااینهابود)بگوکه میرن خرید بازپول به کفن ندن خخخخ لباس عروس رومیگفت:که من اون روزی میومدیم شهرخواب وخوراک نداشتم برای همین به گفته ی بابام کفن!مادرم به پدرم گفت:اگه بمیری اگه زنده بمونی بایداین کفن روبراش (یعنی من)بخرن اگه پدرشوهرش نخره مممممممممننننننننننننن خودم نمردم میخرم!وبرای خریددایی جان عزیزدلم روخدارحمتکنه مسئول بودبرای خریدداماد بنده خداگفتن خانم توسلی اگه صلاح میدونین ب جای لباس عروس چیزی دیگه بخرین چون این لباس فقط برای یک شبه مادرم وخواهرم گفتن ماهم میدونیم ولی دخترم آرزوداره آخه 15سالم بودآخ جون لباس عروس دارم!شمامیدونین دل بچه ام آب شده برای این لباس وکفش تق تقی مممممممممااااااااااادددددددرررررررررررروحت شادکه برام اینهاروتهیه کردی وآرزوی این کفش ولباسهای متنوع راازدل من وخواهرم بخصوص خودموبرداشتی البته کفش که توی همون بچگیم خریدولی اون زمان لباس عروس فکرکنم برابچه هانمیخریدن که پُررونشن توی شهررونمیدونم ولی توی روستانبودوگرنه مادرمن لوتی تروعراف ترازاین حرفابود!خودشم خیاطی بلدبود!البته لباس توری سبزبرای عروسی دختردایم دوخت خیلی قشنگ بودهمه تشویقم میکردن اززیبابودنم براهمون عزت نفسم بالازده خخخ همه ازبچگی دوستم داشتن زن ومردپیروجوان ازلطف خدابود. چون من هم ازبچگی همه رو دوست داشتم باخودم درصلح بودم ومدام جلوی آینه یامیرقصیدم یاموهاموشانه میکردم یاداریه میزدم هنرم ازبچگی همین شادی ولذت بود!اشک امونم نمیده شایدبرای هرخواننده ای خنده دارباشه یاحالابی ارزش ولی برای من این شدلباس تقوی!زیباترین ولذت بخش ترین لباس روبرای یک روزویک شب به یادماندنی که آرزوی خیلی هابودجای من اونشب باشن!یاآرزوی خیلی هابودکه به جای عزیزدلم باشن!خدایابه یادوخاطراون شب وروزهاکه حدود یکماه بیابروفامیلاوهمسایه هابودجلسلت دورهمی عالی بود.همگی خوشبخت باشن!آمین. آره خودمودست کم میگرفتم ولی ازدیشب دوباره متولدشدم ! با4تابچه باکارگری خانه مستاجری باآبرومندی زندگی کردم آفرین لیلاخداقوتت بده وهنوزم که هنوزه بااین سنم به لباس وتاج وگل عروس باعشق نگاه میکنم خدایابااین همه وفورتوراسپاس میگویم.استادشماهرکلامی که ازدل وقلبت خارج میکنی تولدی دوباره برای خودت وخانواده ی سایت داری! دیگه مهم نیست کی تبریک گفت؟! کی تبریک نگفت!؟من خودم ازبس که لطف خداشامل حالم هست که من برای نمایندگی وگسترش جهان محل امن خودم راباعشق زودترترک کردم و7ماهه به دنیاآمده ام همزمان باتولددوباره ابراهیم واسماعیل شب عیدقربان به خودم تبریک میگم.باعشق تولدهمتونوتبریک میگم سعادتمندوسالم وپولدارباشین آمین.
سلام استاد عزیزم وسلام خانم شایسته عزیز
خدا را سپاس می گویم که من و همسرم رابا این سایت آشنا کرد
استاد واقعا درست میفرماید که وقتی که به هر چیزی بچسبیم واقعا در کار گره میافتد
چند وقت پیش پسرم میخواست به خدمت سر بازی برود دلمون پیشش بود ومن و همسرم تصمیم گرفتیم که خودمون همون جایی که میخواست بر ه ما خودمون ببریمش نگذاشتیم با اتوبوس یا قطار بره خب ما پسرم را بردیم شب رسیدیم و دنبال پادگان میگشیم وتا ظهر علاف بودیم و هر کسی یه حرفی میزد یکی میگفت همین پادگانه یکی میگفت نه اینجا نیست ما نیرو نمیخواهیم من و همسرم خیلی ناراحت بودیم و تحمل این حرف هارا نداشتیم به خودمون میگفتم چرا ما اوردیم ببین دوستش چقدر قشنگ اومدو قبولش کردن وما همین طور به این بچه چسبیدیم
خب گذشت تا عصر و قتی که از دستمان کاری بر نمیاد پسرم گفت شما برید من تو این پادگان میمانم تا ببینم چی میشه من با چشم گریان اومد تو ی ماشین بعد همسرم خوب حرفی زد گفت وقتی که ما جای خدا خدایی کنیم نتیجه همین میشه وبعد از یک روزتلاش بیهود ه از سر راه خدا کنار رفتیم و سپردیم بخدا هر اتفایی که میخواد بیافته اگر قسمت هست که اینجا باشه که هست اگرم نباشه ما نمیتوانیم برای این پسر کاری کنیم و بعد همسر م دل کنه شد و من با همسرم برگشتم و من و همسرم خیلی قشنگ گفتم خدایا این هدیه ای بوده تو به ما دادی و ما نمیتوانیم برای این بچه کاری کنیم به خودت سپردیم چون از دست ما کاری بر نمیاد ومن همونجا عجزم رااز خدا خواستم که من ناتوانم
خدا توانا تویی و من تسلیم هستم این حرف ها را به خدا گفتیم هم من و هم همسرم خیلی قشنگ از این بچه دل کندیم و به خونه برگشتیم گفتیم خدا به خودت سپردیم حتی پسرم خیلی قشنگ گفت برید شما که اینجایی منم ناراحت شما هستم برید
و ما اومدیم
بخدا قسم دو روز گذشت پسرم زنگ زد گفت همون جایی که دلم میخواست رفتم و ما خیلی خیلی خوشحال شدیم بعد همسرم گفت دیدی تا اونجا بودیم کاری پیش نمیرفت وقتی ازصمیم قلب از خدا خواستیم و رها و رها کردیم چقدر قشنگ خدا درست کرد و من وقتی این فایل را گوش کردم گفتم ببین وقتی به هر چیزی نچسبی خدا خودش درست میکنه و این نتیجه بود برای من که باید رها باشی باید ارامش داشته باشی وقتی که بخدابسپری دیگه شک نکن وخود خدا همه کار هارا روی نظم و هماهنگی انجام میده
استاد عزیز و خانم شایسته عزیز در پناه الله یکتا