داستان هدیه تولدم - صفحه 35 (به ترتیب امتیاز)

1496 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    وحید پورتقویان گفته:
    مدت عضویت: 1943 روز

    سلام و درود امروز چیزی که من میخواستم برای خودم بخرم‌ مادرم گفت نخر من خودم خریدم‌ میتونی ازش استفاده کنی و غذایی که میخواستم رو واسم درست کرد و دوستم ازم خواست که ‌باهاش بیرون برم و واسم خوراکی خرید و یه گربه به من نزدیک شد و یواش یواش به من اعتماد کرد و من نازش کردم و بعد اومد توی بغلم و مدتی تو بغل من نشست و من نازش میکردمو عشق میکردم چیزی که ‌از بچگی بهش علاقه داشتم بازی و دوستی با حیوانات اینا همش به خاطر صلح درونه که دارم روش کار میکنم و تازه اولشه که ‌انقدر نتیجه های عالی داشته وای خدایا شکرت بی نهایت شکرت❤❤❤❤❤❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    صبا گفته:
    مدت عضویت: 2062 روز

    سلام به استاد و خانم شایسته عزیز …

    روز نهم از سفرنامه

    استاده عزیزم دو روز دیگه یعنی شش اسفند تولد منه و وقتی این فایل رو دوباره دیدم خیلی خوشحال شدم! با اینکه قبلا دیده بودمش ولی خیلی دقت به مفهموم و کاری که باید انجام بدم نکرده بودم و فقط دیده بودمش

    چیزی که نیازش داشتم صلح با خودم بود! اگر حرفی ازش میشد هیچوقت نمیدونستم باید چیکار کنم چجوری به صلح با خودم برسم .. و ایندفعه توی هر فایلی که میرفتم همش همینو مینشیدم صلح با خودم . ایندفعه تصمیم گرفتم واقعا اینکارو بکنم! البته هیچ نظری نداشتم چجوری باید اینکارو بکنم!! برای همین بارها این فایلو گوش دادم و هر نکته ریزی بود اجرا کردم

    بیخیال ترشدم ! نگرانی از خواسته هامو ول کردم! سعی کردم خودمو تحسین کنم دیکران رو تحسین کنم بابتشون خوشحال باشم!نوع تفکرم رو راجب هر اتفاقی عوض کنم به نحوی حسم خوب بشه و حس راحتی کنم ! و …..

    و اتفاقات خوب به قول استاد بصورت ذنجیر وار وارد زندگیم شد …

    دوستی که خیلی وقت بود پیام نداده بود پیام داد بهم و تولدمو تبریک گفتو گفت این چند روزه خیلی دلش برام تنگ شده

    خواهرم منو بطور شگفت انگیزی مثل همیشه سوپرایز کردو واقعا کادو های ارزشمند و زیبایی رو برام گرفت که هم نیاز داشتم هم خیلی خیلی دوستشون داشتم و خیلی وقته پیش میخواستمشون ! خدایا شکرت!

    دوستم برام یه نقاشی روی شیشه کشید که واااااقعا خفن و جذاب و زیبا بود و عاشقشم!

    حسم خیلی خوب شد به ارامش رسیدم و به حس اطمینان رسیدم ارتباطم با خدا عمیق تر شد بیشتر باهاش رفیق شدم

    خوابم خیلی تنظیم نبود و الان به راحتی میخوابم و یه خواب فوقالعاده هم دیدم که میخوام داستانشو بنویسم اینقدر باحال و طولانی و جذاب بود !

    نرم افزار هایی پیدا کردم که اهنگ های ژاپنی که دوستدارم رو توش داره!

    دوستانم بهم تولدمو تبریک گفتن

    خالم بهم گفت که چقدر دلش برام تنگ شده و چقدر خوشحاله که قراره همو ببینیم

    غذایی که درست کردمو همه خوششون اومد و بابام بلاخره بهم لبخند زد بعد از مدت ها

    برای فرصت ها و موفقیت های دوستانم خوشحال شدم و لذت برم!

    کار های دستیم بطورمعجزه اسایی دارن پشت سرهم فروش میرن درحالی قبلا اینطور نبود! خدایا شرکت سپاسگذارم

    و خیلی چیزای ریز و بزرگ دیگه بود که اتفاق افتاد و الان حس میکنم واقعا به خودم نزدیک تر شدم

    سپاسگذارم از استاد و خانم شایسته و خدای عزیزم ✋

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    سعید قاسمی گفته:
    مدت عضویت: 2541 روز

    سلام و ارادت خدمت استاد عشق و همسفران عزیزم

    میخوام امشب نظرم در مورد فایل روز نهم سفرنامه رو چیزهایی بنویسم که باید یادم بمونه و بهشون عمل کنم

    وقتی خواسته ای رو رها کنم خودش اتفاق میوفته

    خود به خود …. طبیعی …بدون درد و رنج و زحمت…بدون داد و بیداد و تقلا…

    وقتی خودم خودم رو باور داشته باشم به ناچار مطابق قوانین دیگران هم من و تواناییهامو باور میکنن

    وقتی خودم خودم رو دوست داشته باشم دیگران هم منو دوست خواهند داشت

    وقتی زندگی رو زیادی سخت نگیرم جهان هم به من سخت نمیگیره و کارها روی روال میوفته

    وقتی خیلی مسائل رو جدی نگیرم به طور طبیعی اتفاقات دلخواهم رقم میخوره

    برای رسیدن به خواسته هام قرار نیس پوستم کنده بشه یا بیچاره بشم و زیر بار فشار تیکه تیکه بشم

    وقتی حسرت چیزی رو نخورم و سپاسگذار داشته هام باشم خواسته هام به شکل طبیعی به سمت من روانه میشن

    وقتی داشتن یک خواسته رو باور کنم دیگه نگران نرسیدن بهش نیستم

    وقتی از زندگیم لذت ببرم و بیخیال تر باشم اجازه ورود نعمت و برکت رو به زندگیم میدم

    وقتی مهمترین رابطه تو زندگیم رو ارتباطم با خود مقدسم قرار میدم تمام روابط بیرونیم با انسانها و جهان اطرافم به شکل دلخواهم تغییر میکنه و تنظیم میشه

    وقتی به روند طبیعی کائنات و گسترش همه جانبه کیهان اعتماد میکنم خودم هم در چرخه این رشد و روال طبیعی قرار میگیرم و مقاومتها از سر راه خواسته هام برداشته میشه

    وقتی باور میکنم که این جهان در حال گسترشه و من با رسیدن به خواسته هام به این رشد کمک میکنم دوست دارم بیشتر و بیشتر طلب کنم و برای داشتن اونها احساس لیاقت و افتخار دارم

    وقتی باور میکنم خدا بی قید و شرط دوستم داره و از خودم مشتاق تر به رسیدن به خواسته هامه احساس اطمینان قلبی و پشت گرمی دارم

    وقتی از استاد میشنوم که با هماهنگ شدن با قوانین خداوند اتفاقات مهم و دلخواه زندگیم خود بخود رقم میخوره حالم عالی مشه

    وقتی یادم میاد قبلا تو زندگیم با همین رها کردن با همین اعتماد به خدا با همین سخت نگرفتن با همین نچسبیدن با همین باور کردن به چه خواسته هایی رسیدم که برامون رویاتر از رویا بودن ایمانم به قوانین صد برابر میشه…

    و بخاطر این آگاهیها خدای خودم رو هزاران بار شاکرم و روی ماه استاد عزیزم رو میبوسم که دست خداست برای من.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    منهتن گفته:
    مدت عضویت: 1617 روز

    سلام استاد و دوستان عزیز

    خداروشکر تا اینجای سفرنامه آگاهی های ارزشمندی بهم داده میشه.

    من از همون موقعی که به این مسیر هدایت شدم احساس خوبی رو در غالب آرامش دریافت کردم و روز به روز این احساس خوب داره بیشتر و بیشتر میشه

    هر چقدر با انرژی که جهان رو خلق کرده با قلبم با خودم ارتباطم رو قوی تر میکنم به آرامش عمیق تری میرسم

    دارم روی خودم کار میکنم که همیشه هر چیزی رو به خودش بسپارم و چقدر حس خوبیه…

    این احساس اطمینان…

    این احساس آرامش…

    این احساس رهایی…

    این احساس خوب…

    این احساس زیبا…

    احساسی که میگه همیشه به او تکیه کن و چه تکیه گاه محکمی بهتر از او…

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    حبیب الله صادقی گفته:
    مدت عضویت: 4080 روز

    به نام الله یکتا

    سلام خدمت استاد عباس منش عزیز و همه اعضای این خانواده صمیمی

    من حدود ۱۰ سال پیش قبل از اینکه با قوانین جهان هستی و این مسائل آشنا بشم، به شدت آدمی بودم که از عالم و آدم انتقاد میکردم. همیشه یادم میاد چون شهری که توش بزرگ شدم رو دوست نداشتم دعا میکردم که الهی خراب بشه و یه سیلی، زلزله ای، چیزی بیاد خرابش کنه. با آدم ها به شدت درگیر بودم و خیلی سخت ارتباط برقرار میکردم و به شدت از همه انتقاد میکردم. یه مقدار که سنم بالاتر رفت این انتقاد به حوزه مسائل سیاسی هم کشید و شروع کردم به انتقاد از مسئولین کشور و اوضاع مملکت و این چیزا. ولی خدا رو شکر از زمانی که اومدم تو این مسیر و شروعش هم با فیلم راز (Secret) بود، خود به خود شروع کردم به تغییرات روحی و روانی و بعد از مدتی دیگه هیچ علاقه ای به موضوعات سیاسی نداشتم، تلویزیون نگاه کردنم تعطیل شد و تا مقدار زیادی دست از انتقاد کردن و قضاوت کردن برداشتم. وضعیت سلامتی و روابطم کلی بهتر شد. دیگه سعی میکردم نخوام که کسی رو تغییر بدم و آدما رو همون جوری که هستن بپذیرم و به خودم یادآور بشم که قرار نیست همه مردم جهان مثل هم باشند و مثل هم فکر کنند. خدا رو شکر تو این زمینه هر روز بهتر شدم و الآن بیشتر اوقات حتی اگه یه موقعی بخوام به کسی گیر بدم و انتقاد و قضاوتی بکنم سریع یادم میاد که نه لازم نیست حتما اون آدم مثل من باشه یا به عقیده من درست عمل کنه. اون آزاد و مختاره که هر جوری که خودش میدونه فکر و عمل کنه.

    خدا رو شکر که برگی دیگه از سفرنامم رو نوشتم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    Ferial گفته:
    مدت عضویت: 1525 روز

    به نام الله یکتا

    سلام به استاد عزیزم و مریم بانوی جان مظهر صلح درون

    خدایا سپاسگزارم ک متعهدانه روز نهم سفرنامم رو می نویسم

    اول از همه بگم امروز صبح ک بیدار شدم داشتم به یه نفر فکر می کردم ک این ماه تولدشه و نمی دونستم بهش تبریک بگم وهدیه براش بگیرم یا نه..

    و خیلی توی ذهنم با خودم کلنجار میرفتم..بعد ب خودم گفتم چرا الکی روانتو ب هم میریزی ب خدا و هدایتهاش اعتماد کن..ببین تا اون موقع خدا چ نشونه ای برات میذاره و یا چطوری هدایتت می کنه..

    بعد وقتی موضوع روزشمار نهم در مورد هدیه تولد بود خیلی شگفت زده شدم و چندین بار گوش کردمش هر بار یه قسمتش برام خیلی جالب بود…تا اینکه ب خودم گفتم فقط باید طبق این فایل عمل کنم و خودمو ارزشمند بدونم و ب خواستم نچسبم و نگرانش نباشم و رهاش بکنم…بعد امشب در عین ناباوری اون دوستی ک این ماه تولدشه یه عکس از کتاب معجزه سپاسگزاری ک قبلا براش هدیه گرفته بودم ارسال کرد…درسته ک ارتباطی بین ماه برقرار نشد..ولی کلی سپاسگزاری کردم…این یه نشانه ی بزرگ بود برای من..این یعنی این قوانین درست کار می کنه و حالمو دگرگون کرد..

    واقعا چقدر وقتی خودمون تغییر کنیم همه چیز تغییر می کنه..این تغییرات دنیا و اطرافیان به اندازه ی تغییراتی هستش ک خودت می کنی

    چقدر این فایل روی من تاثیر گذاشته..اینقدر ک می خوام سفرنامم رو نگه دارم

    من خودم دوست داشتنی هستم مهم نیست ک بقیه چقدر منو دوست داشته باشند…من ب خودی خودم ارزشمندم چون تکه ای از وحود خداوندم..چقدر خوبه ک همه ی ما از وجود خداوندیم

    واقعا وقتی از هر خواسته ای رها بشیم و محتاج کسی و وابسته نباشیم وقتی نچسبیم به خواسته ای ک داریم و کامل رهاش کنیم اون موقعست ک محقق میشه..انگار تو اون لحظه ب خدا می گیم من با تمام وجود ب تو ایمان دارم و تسلیمم و توحید عملیم رو با رها کردن نشون میدم و خدا هم لطفش رو کامل می کنه…چون سیستم اینه…چون قوانین دنیا اینه..

    چقدر خوبه ک آدم با درونش و تمام دنیا در صلح باشه..حتی با گذشته اش آشتی باشه و بدونه ک گذشته هم یک روند تکامل برای رسیدن ب موفقیت بوده چرا ک اگر تضادها نبودن اون الان به خواسته هاش واقف نبود و یا برای زندگیش هدفی نداشت

    من مطمئنم وقتی در هماهنگی کامل با خداوند و طبیعت باشی و نگاه بهتری به همه چیز داشته باشی زندگی عالی تر و عالی تر میشه

    استاد عزیزم ب خاطر این همه آگاهی سپاسگزارم..مریم بانو جان از این همه سلیقه و صبوری سپاسگزارم و از خداوند سپاسگزارم ک چنین الگوهایی در مسیر زندگیم قرار داد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    مینا الیاسی گفته:
    مدت عضویت: 1622 روز

    به نام رب تنها فرمانروای جهان

    سلام به استاد عزیزم

    سلام به مریم بانو عزیزم

    سلام به همه دوستان هم فرکانسی خوبم

    خدارو سپاسگزارم که بهم فرصت دوباره داد تا بخوام برگ نهم از سفرنامه ام رو بنویسم.

    واقعا نمیدونم چجوری بگم و چقدر متجبم از اینک این سفر اینقدر دقیق برنامه ریزی شده واقعا هدایت خدا بوده و دستان پر توان مریم جانم.

    هر روز که دارم رو خودم کار میکنم مطالبی تو ذهنم میان که وقتی میام تو سایت برای نوشتن سفرنامه میبینم که دقیقا اون فایل انگار برای من گذاشته شده و دقیقا انگار از قبل آگاه میشدم که قراره چی گوش کنم خدایا شکرت.

    از چیزایی که از این فایل یاد گرفتم که نگم آخه…انقدر که این فایلا پر محتوان واقعا مثل محصولات قیمتی ان.

    استاد همیشه میگن اگر بخوام بیشتر از همه چی روی چی باید کار کنم عزت نفسه.من بار دیگ متوجه موضوع عزت نفس شدم.اینک آدم با خودش در صلح باشه آرام باشه به خودش احترام بزاره و فارغ از نظر مردم اونجوری باشه که راحته وبه سبک شخصی خودش زندگی کرد.من با گوش کردن فایلای استاد واقعا سعی میکنم تغییر بدم خودمو و دارم کار میکنم و یکی از تغییراتم این بود که من حتی تا سر کوچه هم میخواستم برم باید آرایش میکردم و بعد از اومدن به خونه سرررریع باید پاک میکردمشون!!!اصلا راحت نبودم و کلییییی از وقتمو میگرفت و کلی هم باید هزینه میکردم.همیشه هر جایی میرفتیم دیرتر از همه آماده میشدم فقطم بخاطره صرف کردن بیهوده وقت با ارزشم برای آرایش بود برای حرف و نظر مردم!!

    اما خبر خوب اینه که من دیگ خودمو اذیت نمیکنم و آزاد شدم از بند و قفسی که برای خودم درست کرده بودم برای نظری که توی زندگیم تاثیری نداشت.جالبه از بچگی هر کاری میکردیم میگفتن وااای مردم چی میگن مردم چه فکری میکنن؟؟؟؟و نکته خنده دارش اینجاس که مردم اصلا فکری درباره تو نمیکنن تویی که برای خودت اینجوری فکر میکنی وگرنه آدما انقدر فکر برای خودشون دارن که تو بین اونایی جایی نداری😂وقتی اینارو به خودم گفتم خندم گرفت از فکری که میکردم و ناراحت شدم بخاطره شرکی می ورزیدمو بقیه برام مهم بودن.اما ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازس..‌‌.

    و با افتخار میگم که من انقدر با خودم راحت شدم انقدر خودمو همینجوری که هستم عاشقانه دوست دارم و به خودم افتخار میکنم که بدون کوچکترین چیز اضافه و آرایشی بیرون میرم و نیازی نمیبینم برای اینک براش وقت بزارم چون همینجوری واقعا زیبام و خودمو تحسین میکنم برای حسی که تغییرش دادم و با خودم اوکی شدم در تمام جنبه ها.خداروشکر میکنم که بهم کمک کرد چون قبلا واقعا برام سخت بود و با کمک خدا تونستم به اصل خودم برگردم.و اینک فقط خودمم که عامل خوشبختی یا بدبختی خودمم منم که با تغییر باورام میتونم جهانمو تغییر بدم اونجوری که دلم میخواد و به طور کاملللل تمام توجهمو از جهان بیرون بردارم و بزارم روی خودم روی درونم.جالبه که منی که هیچ دوستی نداشتم حالا یکی یکی خودشون میان پیدام میکنن برام کلی احساس خوب میفرستنو آرزوهای خوب میکنن و کلی راه میان که فقط منو ببینن و باهام حرف بزنن و حتی بعضیاشونم برای ازدواجشون ازم نظر میپرسن طوری که اگه من تایید نکنم واقعا طرفو کنار میزارنو جواب رد میدن.قبلنا اصلا اینجوری نبود من دائم دنبال تایید نظر دیگران بودمو فقط دوست داشتم اونارو راضی کنم اما الان اصلا برام مهم نیس بقیه چی میگن میدونم که من چون در مسیر درستی هستم قطعا تصمیم درستی میگیرم و کار خودمو میکنم.خداروشکر واقعا خیلی آزاد و رها شدم خیلی حالم خوبه خیلی با خودم به صلح رسیدم خداروشکر و واقعا دارم از لحظه لحظه زندگی قشنگم لذت میبرم و شاهد تغییراتم تو بر خورد با تضاد ها هستم.و اینک سعی کنم از هیچکس هیییییچ انتظاری نداشته باشم و اون انتظاری که بقیه دارمو از خودم داشته باشم و تمرکزم روی خودم باشه هموارررههههه!!!!

    خداروشکر میکنم بخاطره این آگاهی ها بخاطره شما استاد عزیزم که کل شب و روزمون شده سفر نگاه کردن به سریال های زیبا و پر از درس شما.عاشقتونم به مریم بانوی عزیززززمم سلام ویژه برسونید که من به شخصه کلی چیز ازشون یاد گرفتن همیشه گفتم ایشون مثل خواهر بزرگترن برام انقددددررر که من ازشون یاد گرفتم.واقعا دوست دارم یه روزی از نزدیک ببینمتون ایشالا ایشالا…

    دوستتون دارم در پناه الله مهربان شاد و سلامت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    معصومه صادقى گفته:
    مدت عضویت: 1847 روز

    سلام به همگی

    روز نهم سفرنامه ام

    من قبلا که به نعمت های دیگران توجه میکردم همش توش گیر میکردم ‌و می گفتم خب چرا من اون و ندارم خب منم می خوامش

    و وقتی به رسیدن به خواسته ام فکر میکردم احساس خوبی بهم دست نمی داد

    چون اولا رسیدن بهش رو سخت میدیدم چون خودم رو تنها و‌اون خواسته رو بزرگ میدیدم

    و دوما اون افرادی که بهش رسیدن رو افراد خاصی میدیدم ( عزت نفس پایین و عدم لیاقت و اینکه خدا رو باور نداشتم )

    ولی اینجا یاد گرفتم واسه رسیدن به خواسته هام

    لج نکنم ، نچسبم بهشون

    یعنی با خودم در صلح باشم

    یعنی شکرگزار داشته هام باشم و از خدا بعدش بخوام نداشته هامم به داشته هام تبدیل کنه ( بدون چسبیدن بدون احساس بد )

    خدا رو باور کنم و بدونم خدایی که خواسته های کوچکم رو بهم داده بقیه رو بهم میده

    چیزی که از صبح بودن با خود یاد گرفتم اینه که

    مهم‌ترین مسئله من و‌مهمترین رابطه ام رابطه با خداست اون و‌که درست کنم خود بخود همه چیز درست میشه

    خدا رو تو ذهنم مهربان و دهنده بی منت نعمت ها بدونم نه اینکه خدایی که به هر کی که می خواد میده و ….

    البته می دونم این پاشنه اشیلم هست و هر وقت خواسته هام دیر میشه حس و خالم عوض میشه

    ولی این راهش نیست

    باید باور کنم راهش سپاسگذاری

    حال خوب

    و ایمان و‌حرکت واسه خواسته هامم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    میثم مستانی گفته:
    مدت عضویت: 3858 روز

    سلام به استاد عباس منش عزیز و حانم شایسته دوست داشتنی.

    سلام میکنم به تمامی دوستان هم فرکانسیم.

    ردپای جلسه نهم:در صلح بودن با خود

    این جلسه از اون جلساتیه که باید هزاران هزار بار گوش داد و باهاش زندگی کرد.

    منم این مشکلو دارم که گاهی اوقات به بعضی از خواسته هام وابسته میشم و نمیتونم ذهنمو کنترل کنم و باعث دور شدنم از خواسته ام میشه و تلاش بیهوده رو در پی داشت و الان که فکر میکنم متوجه میشم با نگرانی،با استرس،با حساس شدن نسبت به رسیدن به خواسته از خواستمون دور و دورتر میشیم.

    من یه مثال دارم که اخیرا باهاش مواجه بودم و با توجه به کارم یه خواسته داشتم برا رسیدن به یه قرارداد و خب هر روز بهش فکر میکردم نه توجه مثبت ،توجهی که احساس بدی بهم داد و حس نگرانی و اضطراب داشتم و نه تنها به قراردادم نرسیدم بلکه احساسم بدتر شد و از خواستم دورتر شدم و الان میتونم به قطع بگم اشتباه کردم و الان اگه بخوام اون خواسته رو بهش برسم خیلی راحت مینویسم و میرم با ایمان به اینکه خدا کمکم میکنه کارایی که باید انجام بدم رو انجام میدم و هیچ نگرانی و حس بدی ندارم همش آرامشه چون میدونم خدا کمکم میکنه.

    خدایا شکرت به خاطر کار جالب خانم شایسته و این مطالب ناب که باعث میشه مجددا مطالب مرور بشه.

    خدایا شکرت که امروزم ردپای این جلسمو گذاشتم و ایمان دارم هر روز پیشرفت میکنم و به احساس بهتر با خودم میرسم و احساس بهتر مساویست با اتفاقات بهتر..

    یا حق🙂🙂

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    امامی گفته:
    مدت عضویت: 2793 روز

    سلام به دوستان عزیزم

    این فایل واقعا خیلی عمل‌کردن بهش برای من یکی نیازه. من به خیلی از اهدافم چسبیدم و نشونه اون، نگرانی هست که توی وجودم دارم که پس کی میشه، نکنه بازم نشه؟ نکنه بازم که خوب عمل نکردی، نکنه پیشرفتی در کار نباشه، نکنه نکنه نکنه … خیلی زندگی رو جدی گرفتم نباید جدی بگیریم. روی خودمون کار کنیم، روی باورهامون کار کنیم، احساسمون رو خوب کنیم، همین تمریناتی که بهمون حس خوبی میده رو ادامه بدیم، همین‌ها خود اصل مسیر زندگیه که تو غمباد نگرفتی و داری برای خوشبختیت تلاش می‌کنی و همین جذابه، در مسیر خواسته‌ها حرکت کنیم ولی واقعا دنبال این نباشیم که نشد چی، بازم ضعیف بودم و حالت‌های منفی رو ببینیم، توکل کنیم به خدا. بگیم اقا من حرکت‌هایی که به ذهنم رسید و فکر کردم درسته و اصلاحاتی که باید انجام میدادم رو انجام دادم. من از کار کم نمیگذارم و حرکت هایی که فکر میکنم درسته و بهم کمک میکنه رو ادامهخ میدم. از خداوند هدایت میخوام. خودم رو شاد و امیدوار و در حس خوب نگهخ میدارم و اصلا میکنمش سبک شخصی زندگیم فارغ از اینکه به خواسته ای برسم یا نرسم/ قدرتی که باید میگذاشتم رو گذاشتم و اصلا میگذارم نتیجه اش هر چی شد مهم نیست، چرا انتقدر نتایج برای ما مهمه؟ نمیگم نتایج بی ارزشه نه خیلی هم اتفاقا ارشزمنده و خیلی هم دوست دارم که داشته باشم، ولی چرا انقدر مهمه که نگرانم کنه؟ چرا انقدر مهمه که حالم رو بگیره؟ چرا انقدر مهمه که گفتگوهای ذهنیم رو به هم بزنه و ارامشم رو مختل کنه؟ خب مگه من نمیخوام به اون خواسته برسم که حالم بهتر بشه؟ احساس بهتری داشته باشم؟ که لذت بیشتری از زندگی ببرم؟ خب اگه من خودم رو اذیت کنم بیش از اندازه نگران باشم اگه به اون خواسته برسم ارزشش رو نداره، جدی نگیرم. خودم رو اذیت نکنم (نه اینکه حرکت نکنم ها) روحم رو اذیت نکنم. هیچی رو جدی نگیرم. همین که خودم انقدر برای خودم ارزش قائل شدم که حرکت کنم این خودش خیلی خوبه. حتی اگه جوابنم نده و مسیر اشتباه باشه و بارها هم تکرارش کردم در نهایت خودش درست میشه. مثل همون میخی که ۹۹ بار میزنی نمیره تو ولی دفعه صدم چون جدی نگرفتی و ناامید نشدی دوباره اون کاری که به ذهنت میرسه رو انجام میدی و میبینی میخ رفت داخل، همه‌ی خواسته های زندگیمم همینطوره هست. خیلی جدی نگیرم بالاخره میشه. نشه هم ادامه میدم و توکل می‌کنم به خداوند.

    یک نکته جالب این فایل این بود که خودمون رو باور داشته باشیم فارغ از اینکه دیگرانم ما رو باور دارن یا ندارن؟

    راه کار من لیست کردن اون‌کارهایی هست که توانستم انجامشون بدم تا خودم رو باور کنم که بابا تو توانمکدی و میتونی هر کاری رو انجام بدی. خودمون رو دوست داشته باشیم فراغ از اینکه دیگران ما رو دوست دارن یا نه. شیوه نم این هست که خودم رو ببوسم و قربون صدقه خودم برم که انقدر فوق العاده هستم و با مهر و محبت وقت بگذارم در طول روز به خودم عشق بدم. منتظر این نباشم کسی بیاد حال من رو خوب کنه۷ خودم به خودم عشق بدم. هر طوری که می‌تونم. با جملات عالی.. با دوست داشتن خودم با خطاها و اشتباهاتم. جلسه دوم دوره عزت نفس استاد عباس منش بی نظیره برای این کار از دقیقه چهار بی نظیر تر میشه. تضادی هم هست بدونیم که راه حل همه ی مسائل سادست و درون خودشه. و همه مسائل حل شدنی هستند اگر حل نشدنی بودن بوجود نیومدن و هیچ مسئله ای نبوده در تاریخ بشر که بهش برخورد کرده باشیم و راه جلش رو پیدا نکرده باشیم. همه ی مسائل حل میشن. خداوند با من است. با همه ی ماست.

    تصمیم من از این فایل این هست که هومن دو تمرین اساسی رو ادامه بدم، لیستی از موفقیت ها و توانمندی هام درست کنم و انرژی بگیرم و باور کم میتونم بیشتر یادبگیرم و بیشتر قدم های بهتری بردارم و خودم رو دوست داشته باشم و به خودم عشق بدم و منتظر این نباشم که یکی بیاد به من عشق بده. خودم رو ببرم بهترین مکان‌ها، بهترین غذاها بدم به خودم، خودم برم در جاهایی که احساس خوبی بهم میده، خودم برای خودم تولد بگیرم. برای خودم جشن بگیرم. خودم برای خودم جایزه بگذارم. خودم برای دل خودم و مختص خودم برم خرید انجام بدم.

    عاشقتونم. خوشحالم یک رد پای دیگه گذشتم. آفرین محمدصادق.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: