دلیل سرقت تاکسی دنده آرژانتینی ام! - صفحه 30

685 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    گیتی جابری گفته:
    مدت عضویت: 1452 روز

    سلام استادگرانقدر

    من دقیقا این تجربه رو سالها قبل داشتم و بر اثر تکرار اینجور اتفاقات و البته توجه کردن به نتایج بعدش به این باور رسیدم که الخیرُفی ما وَقَع هر اتفاقی بیافته، خیره

    یعنی با تمام وجود اینو باور دارم.

    ولی اینکه شما در اون زمان در همون لحظه ی اول که متوجه دزدیده شدن ماشینتون شدین، کاملا ارامش خودتونو حفظ کردین، خیلی خیلی قابل تحسین هست و کار هر کسی نیست …

    چون معمولا آدم بعد از یک زمان کوتاهی میتونه خودشو جمع و جور کنه و موضوع رو بپذیره

    اولین بار که جرقه ی این باور زده شد، سال ۸۴ بود که از مدرسه ای که نتایج درخشانی توی قبولی تیزهوشان بچه ها داشتم، اخراج شدم (صرفا بخاطر یه اشاره ی کوچیک که اگه امکانش هست منو بیمه کنید یا حداقل بخاطر عدم پرداخت بیمه نصف هزینه ی ماهیانه بیمه رو به حقوقم اضافه کنید)

    اواسط تابستون بود و برنامه ی سال بعدرو برام مشخص کرده بودن، ولی فردای روزی که به موصوع بیمه اشاره کردم، از مدرسه تماس گرفتن و گفتن ، شما دبیر بسیار خوب و توانمندی هستین و همه جا برای شما کار هست، ما برای درس شما دبیر گرفتیم و خدانگهدار.

    پشت تلفن اینققققدر شوکه شده بودم که گوشی از دستم افتاد و نشستم زار زار گریه کردم. اینقدر خوب و عالی عمل کرده بودم و در روز معلم جزو دبیران برتر تقدیر شده بودم که فکر میکردم تا زمانی که این مجموعه مدارس وجود داشته باشن، من جزو تیم ثابت شون خواهم بود.

    اینقدر کارم رو دوست داشتم و اونجا برام احترام و ارزش قائل بودن که امممکان نداشت خودم از اون مدرسه بیام بیرون، و سالها با همون حقوق کم بخاطر احساس رضایتمندی از محیط، استثمار میشدم.

    ولی بعد از این اتفاق و به فاصله ی یک هفته هدایت شدم به یک مدرسه ی عالی که مبلغ قراردادم دقیقا دوبرابر مدرسه ی قبلی بود،( مبلغ قرارداد هم خیلی اتفاقی بهم الهام شد و کمی بالاتر از دوبرابر حقوق مدرسه ی اول نوشتم، با کمی صحبت قرارداد با حقوق دوبرابر بسته شد.)

    هنوز توی شوک بستن قرارداد با پیشنهاد خودشون برای ۴ روز در هفته بودم و داشتم یه مسیری رو پیاده برمیگشتم که تابلو یک دبیرستان توی کوچه توجهم رو جلب کرد، با خودم گفتم یه سر هم به اینجا بزنم.

    اسم و رشته مو گفتم، معاون مدرسه با روی باز و خیلی خوشحال قرارداد رو گذاشت جلوم و امضا کردم و روزهای کاری مو هم مشخص کرد و تمام.

    من نه اون معاون رو میشناختم نه مدیر و نه ….

    باورتون نمیشه که بعدها متوجه شدم اون روز به سفارش مدیر مدرسه، خانم معاون منتظر یه دبیر دیگه با همین رشته برای همین درس بوده و اصصصصلا به ذهنش هم نرسیده که یه فرد دیگه بیاد و بیخبر از همه جا باهاش قرارداد بسته بشه…

    و از اون سال من دیگه هیییچوقت از هیییچ اتفاق بظاهر بدی ، بهم نریختم، چون باز هم بارها و بارها در موصوعات مختلف بهم ثابت شد هر انچه اتفاق بیافته قططططعا توش خیری هست که من بعدا متوجه میشم.

    و این مایه ی ارامش من شده.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    مهدی منفرد گفته:
    مدت عضویت: 1508 روز

    سلام استاد عزیز من ۳ .۴ ماهه با شما اشنا شدم خیلی عاشقتون شدم تمام زندگیم شده عباس منش صبح تا شب فایلاتونو گوش می کنم .فایلهای زندگی در بهشت رو تا قسمت ۹۱ نگاه کردم زندگی شما دقیقا همان رویاهای که من همیشه تو ذهنم داشتم وقتی نگاه می کردم اشکم می ریخت .که خدا چطور منو با شما اشنا کرد .خیلی دوست دارم استاد .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    یاسین نظری گفته:
    مدت عضویت: 1619 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    روز 60 سفرنامه : ما در هر لحظه داریم با توجه به فرکانس هامون حتی یک دقیقه بعد رو هم خلق می کنیم ، و وقتی که داریم رو باور هامون کار میکنیم اتفاقات در جهت خواسته هامون تو زندگیمون به وجود می‌آید امکان داره که ظاهر اون اتفاق بد باشه ولی این برای رسیدن به خواسته تو خوب باشه اما ممکنه که اتفاقات در جهت خواسته ها بیافتند که هم ظاهارشون خوب باشه و هم نتیجه اونا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    محمدحسین بلاغی گفته:
    مدت عضویت: 1636 روز

    این فایل چه اگاهی های زیبایی داشت…

    اول اینکه که اتفاقات دست خداونده و اتفاقاتی که برای ما میوفته به خودی خود هیچ معنی ندارن …

    در واقع فرکانس های ما به اون اتفاق معنا میدن …

    فرکانس بد = اتفاقات بد

    فرکانس خوب= اتفاقات خوب

    هیچ چیزی در اینده نیس حتی یک دقیقه اینده ما هم مشخص نیست … و خدا همه چیزو سپرده به ما ک انتخاب کنیم…

    در هنگام کار بر روی باور ها ممکنه اتفاقات بد بیوفته اما صد در صد در باطن موجب خیر و سود ما هستند … مثل همین سرقت تاکسی دنده ارژانتینی…

    خدا رو سپاس گزارم ک در مسیر کسانی که به انها نعمت داده نه کسانی ک بر انها غضب کرده و گمراهان قرار دارم ♥️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    اعظم آبست گفته:
    مدت عضویت: 1786 روز

    بنام رب تنها قدرتمند کیهان

    سلام به دوستان عزیز

    ردپای من در روز شصت

    قانون : من هر ثانیه با افکارم در حال ساخت زندگی ام هستم = هیچ چیزی در یک دقیقه دیگه ی من مقدر نشده = اتفاقات زندگی من در این لحظه ( حال ) اتفاق میوفته = هیچ چیزی در آینده مقدر نشده یک دقیقه دیگه؛ یک سال دیگه ده سال دیگه یا پنجاه سال دیگه

    وقتی روی باورهام کار میکنم و اتفاقات به ظاهر ناخوشایند میوفته ؛ اون اتفاقات بد نیست برای این اون اتفاق افتاده که در راستای

    خواسته ای هست که از خدا دارم .

    همه اتفاقات به نفعه منه .حتی اگه ظاهرش

    خوشایند نباشه

    اون اتفاق قدم اوّله و قدم های بعدی در ادامه ی مسیر گفته میشه ‌.

    الزاما اتفاقات بد نمیوفته . گاهی ممکنه اولش خوب باشه و تا آخر همین جور خوب پیش میره

    موفقیت یعنی داشتن همه چیزهای خوب با هم

    ربنا لاتزغ قلوبنا بعد اذ هدیتنا و هب لنا من لدنک رحمه انک انت الوهاب

    الحمد لله رب العالمین

    سپاسگزار استاد و خانم شایسته عزیز و همه ی دوستان هستم

    با آرزوی موفقیت برای همه

    موفقیت در راه است .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    رکسان اسماعیلی گفته:
    مدت عضویت: 2170 روز

    به نام خداوند بخشنده ی مهربان

    درود به همه ی عزیزان

    فایل ۶۰

    نحوه ی کار جهان و فرکانس ها

    اتفاقاتی که در زندگی ما رخ می دهد بواسطه ی فرکانس ها و باورهای ماست، اما نتیجه ی این اتفاقات مشخص می کند که ما در مدار درست بوده ایم یا نه، باورهای درستی داشته ایم یا نه، یعنی در جهت خواسته بوده است یا خیر…

    اتفاقی که می افتد که شاید به ظاهر هم بد باشد،، به خودی خود معنایی ندارد یعنی می تواند به نفع یا ضرر ما باشد،، و نتیجه ی آن اتفاق به باور ما بر می گردد…

    مثلا خود من چند ماه پیش درخواستم از خدا این بود که در رابطه ی عاطفی ام و همینطور روابطم با دوستان و دیگران به آرامش بیشتری برسیم و کلا در خواست هایی در این مورد داشتم، که در یک روز به طور عجیبی تمام روابط قطع شد و من فقط دو، سه روز بابت این موضوع ناراحت بودم و بعدش خودم رو جمع و جور کردم، در هر حالی که از همون لحظه ی اول گفتم حتما خیریتی دارد، الان تقریبا ۳ ماه می گذرد و من در تنهایی که با خود و خدای خود داشتم و دارم به آرامشی رسیدم که حد ندارد و به صلح درونی رسیده ام و کم کم خودمو برای یک رابطه ی عاشقانه آماده می کنم که تمامش را به خدای خودم سپردم که با توجه به خواسته ها و مدارم در تمام زمینه ها هدایتم کند…

    قانون این است که ما در هر لحظه فرکانس هایی را به جهان هستی می فرستیم و جهان هستی با توجه به فرکانس هایمان زندگیمان را رقم می زند…

    هیچ چیزی از قبل برای آینده ی ما مقدر نشده جز فرکانس هایی که ارسال می کنیم که در هر لحظه می توانیم آن باورها و فرکانس ها را بهتر و بهتر کنیم…

    واقعا این آگاهی ها خیلی ارزشمند هستند استاد عزیزم

    و سپاسگزارم بابت عشقی که به ما می دید🙏🏼♥️

    مریم جانم از شما هم صمیمانه سپاسگزارم🙏🏼♥️

    خدایا شکرت🙏🏼♥️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    گلبرگ گفته:
    مدت عضویت: 1547 روز

    سلام به استاد عزیزمممم

    من این فایلو خیلی وقت پیش گوش داده بودم و اون موقع خیلی درکش نکردم و حتی یادم رفته بود این موضوعو

    ولی امروز خیلی اتفااااااقی توی سایت یهو از این قسمت سر دراوردم و با دیدن ماشین قرمزو خوشرنگتون گفتم بذار این فایلو گوش بدم ک یکم حواسم از اتفاقی که امروز برام افتاده پرت بشه

    دقیقا بعد از اینکه دوباره به صورت جدی شروع کردم ب گوش دادن فایلا، تمرکز رو زیبایی ها ، و کنترل ذهنم و خوب نگه داشتن حسم ، یه اتفاق به ظاهر بددددد برام افتاد ، انقدر عصبانی شدم و انقدر از شدت عصبانیت حالم بد شد که گفتم خدایا واقعا دستت درد نکنه! چرا این اتفاق برام افتاد؟! من ک توجهم رو زیباییا بود من ک توجهم رو خواسته هام بود من ک تماااام تلاشمو میکردم ورودی هامو کنترل کنم و حسم رو خوب نگه دارم؛ این اتفاق چی بود یهو وسط این همه کار کردن رو خودم؟!به زووووور خودمو جمع و جور کردم و به نجوا های ذهنم گفتم ساکت شید ببینم باید چیکار کنم، فورا اومدم توی سایت ،اول رفتم توی قسمت مرا به سوی نشانه ام هدایت کن و بعد از دیدن یکی از قسمت های سفر به دور امریکا حالم خیلی بهتر شد ،بعدش یهو سر از اینجا دراوردم و بخدا الان هرچی فکر میکنم ک ببینم اصلا وارد چه قسمتی شدم یا چه دکمه ای رو زدم ک رسیدم به این فایل، یادم نمیاد!!!!

    خدارو صدهزار مرتبه شکر بابت این سایت

    بخدا هرررررر وقت ک دنبال یه چیزی میگردم یا حسم خوب نیست، وقتی میام تو سایت قششششنگ یه چیزی پیدا میکنم که مثل اب رو اتیش میشه برام

    این اتفاق باررررها افتاده هاااا…مثلا یه سری دیگش موقعی بود که از دست کسی عصبانی بودم و کینه ب دل داشتم ، هدایت شدم ب یکی از فایلای آرامش در پرتو آگاهی و اولین جمله رو که شنیدم اشکم سرازیر شد! اولین جمله این بود::::::::( قلبت را پاک کن ؛ اتفاقات خوب تنها زمانی از راه میرسند ک قلبت را پاک کرده باشی….)

    دستتونو میبوسم بخاطر تک تک کارایی ک برای سایت و انتشار این آگاهی ها میکنین ؛ای دست اندرکاران عزیزززززززز سایت عباش منش❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    نرگس کیانیان گفته:
    مدت عضویت: 2208 روز

    استاد عزیزم سلام

    برای اولین بار دارم مینویسم توی سایت وتازه ده روزه قدم اول رو خریدم حالم عالیه قرآن میخونم انرژی بالایی دارم و دقیقا امروز توی محل کارم بهم گفتن تا آخر مرداد ماه تسویه کن و من نه اینکه ناراحت بشم از اینکه این کار رو از دست بدم نه چون این کار مورد علاقه من نبود اما خوب به پولش خیلی احتیاج دارم خیلی میترسیدم که خوب بعد چکار کنم اجاره خونه رو خرج و قسطو فلانو بهمانو چی ؟گفتم برم بعشون بگم چرا آخه یا بخوام نگهم دارن حالم رو خوب کردم گفتم برم تو سایت خدا منو هدایتم میکنه که چکار کنم که هدایت شدم به این فایل و انگار خدا داشت باهام حرف میزد میگفت مگه پول زیاد نخواستی مگه استقلال مالی نخواستی خوب باید از اون کار لعنتی بیای بیرون دیگه زن مومن 🤔 اصلا ی حالی شدم انگار دیگه نگران نیستم میگم حتما قراره اتفاقی خوب برام بیفته من وظیفمه اعتماد کنم به اون بالایی اونم رب منه ارباب منه خودش همه چیزو ردیف میکنه اینو اینجا نوشتم تا ی روزی بیام بخونمش و یادم بیاد از کجا به کجا برد منو نتیجه اعتماد به رب رو ببینم حس خوب همینه که اعتماد کنی به اون که قدرت فقط تو دست اونه بقیه فقط دستای خدان من به دست خدا وابسته نیستم من فقط به خودش دل دادم اون منو هدایتم میکنه به سمت اون چیزی که من میخوام نه خودش انقدر مطمئنم که داره در جدیدی بروم باز میشه که اصلا نگران کارم نیستم اصلا انگار نه انگار اتفاقا خیلی ذوق زده ام انگار جیبم پر از پوله انگار یکی میگه دست منو بگیر بیا ببرمت تو مدار ثروت اینجا برات کمه کوچیکه انگار میگه تو به من اعتماد کن

    چقدر حالم خوبه دوره دوازده قدم روبه صورت هدایتی خریدم پولش رو هم هدایتی برام فرستاد میدونم زندگیم خیلی تغییر میکنه حالم عالیه بهش اعتماد دارم خداروشکر بابت اخراجم😊

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    فاطمه ابراهیمی گفته:
    مدت عضویت: 1646 روز

    سلام به روی ماه همه ی شما

    روز شصتم

    چقدر خوشحالم که دو ماه را هر روز به شوق فایل های شما صبحها گوشی را بر می داشتم.

    سپاسگزارم.

    دیشب بچه هام مشغول بازی و بدو بدو بودند که پای یکی از آنها به سیم شارژر لب تاپ گیر کرد و از روی میز افتاد. لب تاپ امانت یکی از آشنایان بود. من یک لحظه از جا پریدم و از دست بچه ها عصبانی شدم و آنها را دعوا کردم که حواستون نیست و این امانت بود. شاید در کل ۱۰ یا ۲۰ ثانیه در احساس عصبانیت بودم.

    بعد از عصبانیت نجوای ذهنم شروع کرد به دادن عذاب وجدان و سرخوردگی که تو چرا آن موقع نسبت به این مسئله واکنش نشان دادی تو که روی قوانین کار می کنی این موقع ها نباید واکنش نشان بدی.

    اما خدا روشکر با توجه به قوانین و فرمایشات استاد سریع به خودم گفتم احساس بد = اتفاقات بد توانستم ذهنم رو کنترل کنم.

    گفتم اگر من خودم اتفاقات و شرایط را رقم می زنم ببینم این اتفاق چه درسی برایم داشت و چه باورهای نادرست.

    ۱_ فهمیدم خشم من از باور کمبود ناشی می شد اما ذهن من با گفتن اینکه من از سر یک ارزش اخلاقی به اسم امانتداری است داشت من را منحرف می کرد. من بخاطر باور کمبود احساس کردم حالا من باید خسارت به آشنایم بپردازم و هزینه ای به من وارد شده که نمی دانم از کجا پرداخت کنم. اما با توجه به باور فراوانی و تغییر نگاهم به خودم گفتم خداوند بی نهایت ثروت و فراوانی به زندگی من می آورد که من اصلا نگران پرداخت این هزینه ها نباشم.

    ۲_ فهمیدم نظر دیگران برایم مهم است و من از اینکه پیش آشنایمان باید خجالت بکشم هم سرخورده شده بودم. که به خودم گفتم من بسیار ارزشمند هستم و این یک اتفاق بود. بنابراین نباید خودم را ناراحت کنم و احساس خجالت داشته باشم. و به خودم احساس ارزشمندی دادم و حسم خوب شد.

    خلاصه دیدم کمتر از یک ساعت من به احساسی خیلی خوب رسیدم.

    باورم نمی شد با خودم گفتم خداجون اگه این آگاهی ها و تمرین ها همین اندازه هم برایم مفید باشند که من را از خشم واحساس کمبود و محدود بودن به حس خوب رساند. بسیار بسیار ارزشمند است و میلیون ها تومن می ازرد.

    درود بر تو استاد عزیز با آگاهی های عالی و من خوشحالم که روز شصتم را گذراندم و می بینم که چقدر درون خودم تغییر کردم و چقدر از بابت سپاسگزار و خوشحالم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    سمیه اسفندیاری گفته:
    مدت عضویت: 1888 روز

    به خدای وهاب و بی نهایت بزرگ…

    استاد اینجا دقیقا جایه که باید باشم،خداروشکر برای این مکان زیبا که وقتی میام حس باز شدن قلبم رو دارم و احساس سبکی دارم،این فایل ها و آگاهی هارو کسی درک میکنه که باور کرده،باور کرده استاد از این‌جاده جنگلی زیبا و باشکوه بردوش خداوند به هر آن‌چه که خواسته رسیده،به خدا توکل کرده و پارو نزده،از یه جایی تو زندگیش دیگه پارو نزده،خدای من منم میخوام دیگه پارو نزنم و رها بشم،رها از زنجیرها و وابستگی‌ها رها از ترسها و نگرانی‌ها،دل بسپرم به خدایم که برایم کافیه

    من آخرهای اسفند ۹۹بود که اتفاقی افتاد برام که میدونم نقطه عطف زندگیم خواهد شد الان درکش نمیکنم،ولی یه شب که از خدا هدایت خواستم و کلی گریه کردم،صدای از قلبم بهم گفت مگه هدایت نمیخواستی،مگه رفتن تو دل ترسها رو نمیخواستی،هدایت شدی هدایت،سمیه عزیزم من برات بسم،به من تکیه کن،از من بخواه،تو داشتی شرک میورزیدی،تو وابسته شده بودی،الان که دارم مینویسم اشکهای به پهنای صورتم جاریه،اشک شوق و باز شدن قلبم،که باهر بار مرورش میگم خدایا هدایتم کردی به سمت قوی شدن و توکل به تو،تکیه به تو و تو همه چیزم هستی،خدای من هر روز بعد از اون اتفاق دارم احساس میکنم رها تر شده‌ام قوی تر شده‌ام،از تو میخواهم…میدانم اتفاقات آینده هر چه شود به نفع من میشه ایمان دارم،چون قلبم باز شده،هر وقت با اون اتفاق میخواد منو بترسونه یه صدای بلند میگه دل به خدات سپردی و نگران نباش،خدا برات کافیه،مگه مهمه کسی تو این دنیا نداشته باشی،مگه مهمه همه رفتن،مگه مهمه نظر دیگران،مگه مهمه…تو من رو داری،دل قوی دار،امیدت هستم تو شب نا امیدی…

    اون اتفاق فقط نتیجه دعاهام بود…خدایا شکرت شکرت که الان اینجام و اکثر موقع ها کامنت هام رو اشک مینویسم،احساس میکنم بعد از شصتمین روز مدارم عوض شده و نسخه جدیدی دارم میشم،قانون درسته و بی نقص،این‌منم که راهش رو بسته بودم،خدای من وقتی این سد بشکنه بوم بوم بوم میاد،برکت و فراوانی… هر چند اون دیوار بتونی نشتی پیدا کرده🙂نشانه هارو میبینم،هر روز بیشتر از دیروز،به خدا گفتم دلم جنگل و دشت و کوه میخواد،دو روزه هر چی میبینم عکس و فیلم کوه و جنگل و دشته…خدای من شکرت…گفتم پول زیاد میخوام،همش ثروت و چیزهای که لازم دارم انگار الان دارمشون،احساسشون میکنم هستن…گفتم راه نشانم بده،هر فایلی میبینم،هر چی میشنوم میگه رها باش و خوشحال باش،همه چی خود به خود درست میشه،تو فقط مسیر رو ادامه بده و متوکل باش

    به نظر شما این هارو میشه با پول قیمت گذاشت،میشه بی تفاوت رد شد و رفت و بگی اتفاقی بود…نه اتفاقا اتفاقی نیست،این ها هدایته،هدایتی که هر کس آماده باشه درک میکنه و میگیره و فقط اشک میریزه و شکر شکر شکر میکنه،اینها ارزشمنده،هیچ جا پیدا نمیکنی هدایتی به این زیبایی،خدایا بی نهایت سپاسگزارم

    استاد عزیزم شما لایقی و ارزشمند،مگه میشه این لیاقتی که ازشما لبریز هست بی تاثیر باشه،شما کسی هستی که خداوند به شما فتبارک الله احسن خالقین گفته…❤❤❤دوستون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: