دلیل سرقت تاکسی دنده آرژانتینی ام! - صفحه 32

685 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    حسن گرامی گفته:
    مدت عضویت: 1357 روز

    سلام استاد عباسمنش عزیز

    دقیقا از وقتی که من شروع کردم کار کردن روی باورهام همچین اتفاقی توی شغلی که توش کار می‌کردم افتاده

    یعنی خیلی یهویی این شد که من نتوستم برم سرکار حتی فکر کردم نهایتاً ۳-۲ روز دیگه میتونم برم ولی هنوزم نشده ، البته همون اول که این اتفاق افتاد من گفتم قطعاً چون فرکانسم تغییر کرده بابت همین من دیگه نباید اون شغلی که توش بودم قرار بگیرم ولی بازم مطمئن نبودم یعنی فکر میکردم باید همینو تا زمانیکه شغل مورد نظرم پیدا بشه باید تو همین شغل بمونم که شما گفتین وقتی این اتفاق میوفته یعنی قراره بریم یه مرحله بالاتر و بهتر از قبل

    نمیدونم والا من به خدا توکل میکنم و از خدا میخوام خودش هر چه زودتر هدایتم کنه به شغلی که الان باید توش قرار بگیرم

    خدایا خودت هدایتم کن خدایا خودت حمایتم کن

    در پناه الله یکتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    زینب اسماعیلی گفته:
    مدت عضویت: 1774 روز

    ⏳شصتمین برگ از سفرنامه من

    به نام او که نزدیک است؛

    سال پیش که تازه با این مباحث آشنا شده بودم، اولین چالشی که باهاش روبرو شدم شناخت واقعی خودم و خواسته هام بود. و این با تضادی که باهاش روبرو شدم، برام واضح شد. رویاهایی که دوباره به یاد آوردم و داشتند جان دوباره می گرفتند.. این درحالی بود که یک پروژه رو هم برای مدرسه باید انجام می‌دادم و آزمون میدادم که زیاد علاقه ای نداشتم بهش و ادامه دادنش، داشت براساس نگاه دیگران جلو میرفت و نه لذت بردن ازش. آگاهی هایی که از استاد می‌شنیدم در اون زمان، من رو تشنه تر می‌کرد که بیشتر بخوام بفهمم و درک کنم.

    خیلی قشنگ یادم میاد که استاد طوری حرف می‌زد از زیبایی ها، از همین چیزهای ساده ای که در دسترس همگی ما قرار داره که به خودم شک میکردم و میگفتم، من چشمام درست کار میکنن؟؟ چرا من نمیتونم داخل گل و درخت و آسمون و دشت و طبیعت زیبای اطرافم، این چیزایی که استاد میبینه و اینطور تحسین میکنه رو ببینم!! خیلی جدی شدم و بهم برخورد! که چشمام چرا نمیتونه این همه نعمت و زیبایی رو ببینه؟ و همین باعث درخواست جدیدی شد که: ‘میخوام چیزی که استاد میبینه رو من هم ببینم. میخوام بدونم دقیقا استاد داره چی میبینه که انقدر ذوق میکنه و مغلوب میشه در برابرش.’ من درخواست کردم که وقت بیشتری رو بتونم صرف گوش دادن به فایل ها و درک کردن شون داشته باشم، بیشتر با طبیعت خلوت کنم، بیشتر با خودم و خدای خودم خلوت کنم تا  یک سفر درونی رو آغاز کنم برای خودشناسی برای اینکه بفهمم دقیقا خواسته هام چی هستن، ارزش هام چی هستن، خدایی که میخوام از این بعد بهش نزدیک تر بشم چطور هست و…

    وقتی در آموزش ها و طبیعت و خودم غرق میشدم، کار کردن روی اون پروژه شروع کرد به کمرنگ و کمرنگ تر شدن و بعضی اوقات من رو می‌ترسوند که وای چرا انقدر کم کار شدم و دوست ندارم ادامه‌ش بدم! اگر کنار بزارم این کار و آزمون رو بقیه درموردم چه فکری میکنن؟ پدرم چقدر هزینه کرده، اون چی میگه؟ اما نکته قضیه اینجا بود که من درونم آرام بود و احساس خوبی داشتم، اینکه هر روز می‌نوشتم هر روز سپاسگزار تر میشدم و دوستی بین من و طبیعت هر روز بیشتر می‌شد واقعا لذت می‌بردم و به آرامش می‌رسیدم. تا اینکه یک روز، به خداوندی خدا حس کردم یه چیزی از جلوی چشمام برداشته شد!! من قشنگ دیدم انگار یه پرده نازک از روی چشمام کنار رفت و دیگه مثل قبل نمی‌دیدم!!! استاد خیلیی زیباتر میدیدم، خیلی بی قضاوت و با عشق میدیدم همه چیز رو. درخت ها همون درخت ها بودن، گل ها و باد و کوه و آسمان و ابرها و پرنده ها همونا بودن اما من مثل قبل نمی‌تونستم ببینم. یادم اومد داخل یکی از فایل هاتون می‌گفتید، قلب یکسری افراد بسته‌ست و نمیتونن چیزایی که کسایی که اینجا روی خودشون کار میکنند و می‌بینند یا می‌شنوند رو ببینن و بشنون! من اون روز اون پرده از جلوی چشمام برداشته شد و قلبم باز شد و من همون لحظه فهمیدم و انقدر مبهوت بودم که فقط اشک می‌ریختم. شروع کردم به دیدن و حس کردن خدا در هرچیز ساده و زیبایی.

    برای تجربه بیشتر این حس من بازم زمان میخواستم و دیگه عملا هیچ تلاشی برای اون پروژه نمیکردم چون قلبم بهم اجازه نمی‌داد!! هرچقدر ذهنم تلاش می‌کرد که برم سمتش، قلبم نمیذاشت و میگفت این راه درست نیست.برام سخت بود که رها کنم ولی واقعا دوست نداشتم دیگه ادامش بدم. یادم میاد پدرم خیلی مقاومت داشت و می‌گفت تو نمیتونی چیزی که دوسال براش تلاش کردی رو انقدر راحت رها کنی، اما استاد شما می‌گفتید “حتی اگر تا وسط راهی هم رفته باشم و براش کلی هزینه کرده باشم، اگر قلبم بهم بگه تمومش کن همون لحظه تمومش میکنم و کل جهان هم جمع بشن بگن این کارت غلطه، یک درصد هم شک نمیکنم به تصمیمی که قلبم بهم گفته بگیر.” این جمله هاتون خیلی برام بولد میشد و مطمئن بودم که باید تمومش کنم چون شرک میدیدم داخل مسیر! چون باورهای غلطی داشتم که باید روش کار می‌کردم چون باید توحید رو بهتر درک میکردم..

    کسی نتونست با تصمیم من کنار بیاد، اما منم دیگه فقط تمرکز رو گذاشته بودم روی خودم و اون معجزه زیبایی که برام اتفاق افتاده بود و هر روز آسمان برام جدیدتر میشد، غروب دیوانه‌م می‌کرد مخصوصا وقتی پرتوهای نور مابین ابرها میوفتادن.. آرایش ابرها بالای ۸۵درصد مواقع به شکل قلب و زیبایی های خاص جلوی چشمام ظاهر میشدن، و من برای اینکه ببینم واقعا درست می‌بینم هی عکس میگرفتم. من شروع به تغییر کردم…

    روز آزمون رسید، من با احساس خوب رفتم و واقعا برام نتیجه مهم نبود اما بخاطر ترس هام میخواستم قبول بشم، بخاطر دید دیگران نسبت به من دوست داشتم قبول بشم تا بقیه تحسینم کنند.. بعد از یک ماه نتایج اومد و من قبول نشدم. خیلی برام سخت بود! ذهن نجوا به پا کرده بود، پر از ترس، پر از احساس بد و من اون موقع روی قوانین کار نمیکردم هنوز. حالم بد بود و همش میگفتم الان بقیه دربارم چه فکری میکنن؟ الان چه اتفاقی میوفته؟ همه که روی من حساب کرده بودن و… اما اون تجربه، پر از خیر بود. اصلا جواب درخواست های من بود! چیزی بود که باید اتفاق میوفتاد. من اگر قبول میشدم باید داخل زمینه ای که علاقه‌ای بهش نداشتم بیشتر فعالیت میکردم و باز وقت صرفش میکردم، درصورتی که خواسته من این بود که بیشتر زیبایی های خودم، اطرافم، خدا و جهان رو ببینم و تحسین کنم؛ من می‌خواستم علایق حقیقی خودم رو پیدا کنم و روی آنها کار کنم و رویاهام رو تجسم کنم تا باهاشون راحت بشم.. اون تجربه، یک اتفاق عالی برای من بود دقیقا چیزی که بهش نیاز داشتم. و چقدر سپاسگزار خداوندم که در اون آزمون قبول نشدم! واقعا سپاسگزارم که پاسخ به درخواستم انقدر واضح داده شد.. و هر روزی که می‌گذشت من خواسته‌هام برام واضح تر از قبل میشد هرچند با ترس اما تکامل بود که باید طی میشد، و این سفر درونی برای کشف خودم رو ادامه میدادم و تا به امروز به اندازه ای که کار کردم روی خودم و باور کردم این آگاهی هارو خیلی بهتر از قبل شدم و هر روز مصمم تر میشم برای ادامه‌ی این مسیر…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    حبیب الله صادقی گفته:
    مدت عضویت: 3962 روز

    به نام الله یکتا

    سلام خدمت استاد عباس منش عزیز و همه اعضای این خانواده صمیمی

    خدا رو شکر میکنم بابت شصتمین فایل روز شمار تحول زندگی مون. خدایا ازت سپاسگزارم بابت این آگاهی ها و هدایت مون به این مسیر زیبا و فوق العاده.

    واقعا این نگاه مثبت و سپاسگزارانه به وقایع باعث میشه که شرایطی که شاید به ظاهر نادلخواه و منفی هستند، برامون خیر بشن. این خیلی مهمه که همیشه خیریت رو تو همه اتفاقات زندگی مون ببینیم. البته که این کار واقعا کنترل ذهن و ایمان و توکل قوی میخواد. وقتی یه شرایط به ظاهر ناجالبی برامون پیش میاد، اکثر اوقات ممکنه ذهن مون بره سراغ موضوعات منفی و بخواد ما رو نا امید کنه که داره شرایط بد میشه و اتفاقات منفی در حال رخ دادنه. و این ما هستیم که باید از زاویه ای به مسائل نگاه کنیم که احساس بهتری پیدا کنیم و خیریت رو تو اون موضوع ببینیم. این باور که هر اتفاقی بیفته فقط به نفع منه، کمک میکنه که همیشه بتونیم جوری به شرایط مون نگاه کنیم که اون اتفاقات به ظاهر منفی رو خیر و برکت ببینیم و باور داشته باشیم که حتما برامون مفید بوده که این شرایط پیش اومده.

    من خدا رو شکر چندین بار تو زندگیم شرایط این مدلی پیش اومده و جاهایی که تونستم خیریت رو تو اون اتفاق ببینم شرایط به نحوی برام رقم خورد که به نفع من شد و منو یه قدم به سمت خواسته هام نزدیک تر کرد. به عنوان مثال میتونم به از دست دادن شغل و کار و به هم خوردن رابطه عاطفیم اشاره کنم که خدا رو شکر هر کدومش کلی زنجیر رو از من باز کرد و باعث کلی حرکت و تغییرات بزرگ تو زندگیم شد. بازم همون قانون اصلی احساس خوب = اتفاقات خوبه. اگه بتونیم بعد از شرایط به ظاهر نا دلخواه احساس مون رو خوب نگه داریم، حتما اتفاقات خوب رو تجربه میکنیم، ولی اگه ناشکری کنیم و با ناله و شکایت در مورد شرایطی که برامون پیش اومده صحبت کنیم، قطعا نمیتونیم خیریت رو تو اون موضوع درک کنیم و شرایط منفی بیشتری رو تجربه میکنیم.

    خدایا سپاسگزارم به خاطر این آزادی ای که استاد در تمام ابعادش دارن. به خاطر این شورولت کوروت زیبا که نشون دهنده اینه که همه رؤیاها قابل دست یابی اند. به خاطر این طبیعت و مناظر زیبا. به خاطر این مردم دوست داشتنی و خون گرم. به خاطر این آرامش و در صلح بودن همه چیز. خدایا ازت ممنون و سپاسگزارم.

    در پناه الله شاد و سلامت و ثروتمند باشید.

    خدا رو شکر که برگی دیگه از سفرنامم رو نوشتم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    بیتا احسانی گفته:
    مدت عضویت: 1961 روز

    بنام الله یکتا

    سلام به استاد عزیزم و مریم جان عزیز و دوستان هم فرکانسی

    شصتمین ردپای من، خدایا شکرت

    بخدا که تمام فایل های این سایت گنجه گنننج

    من تمرین ستاره قطبی رو بصورت یک فایل کوتاه تو تلگرام شنیده بودم البته قبلش هم این کار رو انجام میدادم اما بصورت شکرگزاری، دیروز بعد از شنیدن فایل روز پنجاه و نهم تصمیم گرفتم دوباره بصورت جدی شروع کنم این تمرین رو… امروز بعد از دیدن نتیجه بارها با خودم تکرار کردم که چرا من این کار رو هرروز انجام نمیدم و چرا قدرت خدای درونم رو دست کم گرفتم!

    یکم پیش که دفترمو باز کردم و یکی یکی خواسته هام تیک خورد صدها بار خدارو شکر کردم، بینظیره این تمرین و باز هم بهم یادآور شد که این منم که اتفاقات زندگیم رو خلق میکنم، خدایا شکرت

    امروز هم به سمت اگاهی هایی هدایت شدم که من رو یه قدم دیگه به سمت خواسته هام نزدیک تر کرد

    خدایا سپاسگزارم ازت

    چقدر حال دلم خوبه تو این فضا، تو این سایت با این آگاهی ها و هدایت های بینظیر

    استاد عزیزم عاشقتونم و یه دنیا سپاسگزارتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    علی و شهرزاد گفته:
    مدت عضویت: 1664 روز

    به نام خدای مهربان

    برگ شصت از سفرنامه

    سلام به استاد جانم مریم بانو مهربانم و خانم فرهادی و آقا ابراهیم عزیز و تمام بچه های خانواده بزرگ عباسمنش

    استاد عزیزم اتفاقاً من هم در شرایطی هستم که به ظاهر بد هست.اما خوب باعث شده که وارد ترس هایی در زندگیم شوم که هرگز تا حالا به آنها ورود نکرده بود.فقط بعضی وقت ها نا امیدی باعث کندی مسیر من می شود .خیلی دوست دارم شک و تردید را از زندگیم بیرون ببرم.با تشکر علی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    اعظم پورهدایتی گفته:
    مدت عضویت: 1504 روز

    ۴سلام بنام رب جلیل وهدایتگرمن لحضه به لحضهای زندگی من خیلی خوشحالم که تو این راه اومدم وهدایتم شدم من خیلی باارزش هستم که بزرگترین هدیه رو خدای عزیزم به من داده اون ایمان واقعی اون توحید واقعی و اون یکتاپرستی وخداروصدهزاران مرتبه شکر میکنم که تو این راه هستم و هرچی تا الان یاد گرفتم از خداوندی بوده و اون رابطه اصلی که میبایستی ما با معبود یکتاداشنه باشیم رو برعکس به ما گفته بودن وخیلی خوشحالم که سیستم جهان هستی و اون دقیق بودنش رو دارم یاد میگیریم واز رب جلیل میخام تا فرستی هست دراین دنیا کمکم کنه تا خیلی بهش وصل باشم و نزدیک اونقدرنزدیک که از پیشرفت من وموفقعیتم در همه جنبهای زندگیم خوشحال بشه ومن به همه چیز برسم هم خودم عالی میشم ولذت میبرم وهم خدای عزیزم بهم افتخارکنه و خوشحال میشه که توانستم بااون توکل قوی واون تسلیم بودنم مثل استادعزیزم که میگه من به همه چیز رسیدم نیست اون چیزی که بهش نرسیده باشم این یعنی همه چیز و اون سعادتمند ی که هم دراین دنیا داره وهم درآخرت و این یعنی به خدا رسیدن و اون باورها وذهنیت عالی که داره خدای عزیزمون هم خوشحال میکنیم و این برگی از سفرنامعه ۶۰ ام روز هم که استادعزیزم خیلی عالی درموردش صحبتهای نابی کردن وواقعا هم همین جور هست و یه اتفاق به ظاهر بدی که به مارخ میدهدواگرمابه اون دید مثبت و یک خیر مطلق بهش نگاه کنیم واقعا بهترینهارخ میدهد واگر خودمونوناراحت نکنیم منفی ندیدم و بستگی به اون باورهامون داره که چجوری وبه چه دیدی نگاهش کنیم وهمه ی اینها باعث پیشرفت ما میشه و استاد هم که درموردجریان ماشین دنده آرژانتین میگن و اون یه خیر کامل مطلق بوده و باعث شده که موفقیتشون رو آغاز کنن و کم کم راهها وایده های ثروتمندبهشون الهام میشدو الان این نتیجه اون باورهای عالی وذهنیت عالی وپیشرفت فوق لعاده ای که داشتند خیلی عالی هست واقعا احساس میکنم دارم کم کم رشد میکنم و هرچه بیشترروباورها یم وفرگانسهایم وطرزفکرم کار کنم همون مقدار نتیجه میبینم استادعزیزم مریم عزیزم دوستون دارم وعاشقتونم و ممنونم سپاسگزارم که دارین بهترین اموزشهارو ار طرف خدای عزیزم روبه مامیگید والله عزیزم شمارو جلوی راه ما قرارداده تا ماهم پیشرفت عالی داشته باشیم خدا رو صدهزاربارشکروسپاسگزارم خیلی خوشحالم که جزوشمادوستان عزیزم قرار دارم وما همه خانواده یکتاپرستی وتوحیدی هستیم خیلی خوشحالم و همه شما عزیزانم و استاد و مریم عزیزم رو به رب جلیل می‌سپارم ودر همه جنبهای زندگی روز به روز پیشرفت کنید موفق باشید💞💞💞💞💞💞💞خداجونم دوست دارم وتنهاتوروبپرستم وتنهاازتواطاعت بجویم لحضه به لحضه موفق باشم کمکم کن که توحیدی واقعی باشم وتوبرایم کافی هستی ای رب جلیل

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    فاطمه مهاجر گفته:
    مدت عضویت: 2865 روز

    به نام خداوند هدایتگرم 

     سلام به استاد و خانم شایسته عزیز و همه ی همسفرهای عزیزم

    روز شصتم سفرنامه

    واقعا از خداوندم که هدایتم کرد به این سفر رویایی و تا به امروز حمایتم کرد که ادامه بدم و دو ماه پی در پی بدون هیچ تقلایی مدارم رو تغییر بدم و زندگیم رو متحول کنم سپاسگذارم خدایا شکرت که دو ماه روی تصمیم و عهدی که با تو بستم ایستادم و الان واقعا به خودم افتخار میکنم که چنین خدایی دارم که چنین اراده ایی بهم داده خدایا شکرت 

     الخیر فی ما وقع 

    کمتر از دو ماه بعد از آشنایی با استاد شغلم رو از دست دادم و به دلیل باورهای نامناسب من این روند ادامه پیدا کرد. اگر من باورهای مناسبی داشتم به یه شغل بهتر یا حتی کسب و کار خودم هدایت میشدم و اون اتفاق به ظاهر نامناسب سبب خیر و پیشرفت من میشد.

    امروز صبح اتفاقی افتاد که دقیقا نتیجه ی ورودی های من بود و دقیقا فهمیدم که چه حرف ها ، چه فکرها و چه واکنش هایی کنار هم جمع شدن و این اتفاق رو رقم زد و واقعا مبهوت شدم و فهمیدم که چقدر جهان دقیق عمل میکنه و چقدر کنترل ورودی های ذهن مهمه. خدایا شکرت

    گذشته ی من در ساختن آینده ی من کاملا بی تاثیر هست و من در هر لحظه – فارغ از اینکه گذشته ی من چی بوده – دارم زندگی خودم رو رقم میزنم . گذشته ی من هر چی که بود خوب یا بد تمام شد و امروز من آینده ی منو میسازه.

    زندگی ما یک ماهیت پویا و زنده داره که هیچ ایستایی دَرِش وجود نداره. اگر از یک جنبه از زندگیم راضی نیستم با شناسایی باورها و تغییرش آینده ی بهتری در همون جنبه میسازم. 

    * اتفاقات به ظاهر نامناسب به نفع ما تمام میشن اگر ما باورها و نگرش مناسبی داشته باشیم

    * ما در هر لحظه زندگیمون رو خلق میکنیم و گذشته ما دخالتی در آینده ما نداره پس با خیال راحت گذشته رو فراموش کنیم و آینده جدیدمون رو دلخواه رقم بزنیم.

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    سعیده اکبری فرد گفته:
    مدت عضویت: 1817 روز

    به نام خداوند هدایتگر

    برگ ۶۰ سفرنامه خودشناسی

    خدایا شکر برای اتمام دوره دوم ، من کسی هستم که هیچ کتاب غیر درسی رو را تا آخر نتونستم بخوم ، هیچ کاری که زمان لازم داشته تا نتیجه اش آشکاربشه را ته انجام ندادم ، خدایا شکرت برای اراده ای که تا اینجا منو آورده و من دارم یاد میگیرم ثابت قدم بودن چه نتایج ارزشمندی برام داره

    از وقتی شروع کردم به کار کردم روی خودم بالاترین درخواستم از خداوند پیشرفت در زمینه مالی بوده .از اونجایی که از چند وقت قبلتر شروع به سرمایه گزاری در بورس کرده بودم همش در ذهنم این بود که خداوند از این بعد هدایتم میکنه به سهم های که سود بیشتری دارند و حتی فکر میکردم خدا زمان فروش اون سهم را هم بهم الهام میکنه یا یه نشونه ای میفرسته تا من بدونم زمان فروششه.ولی برعکس هر روز افت داره وهمش داره ضرر میکنه.تمام این مدت فکر میکردم باید صبور باشم تا نتیجش را ببینم و یا شاید یک امتحانه ، و حتی فایل لایو ۲۰ استاد رو

    که گوش کردم تمام حرف های استاد در مورد اینکه ” تا زمانی که تکامل خودم را طی نکنیم نمیتونیم یهویی به دست آورد بزرگ مالی برسی ” شنیدم گفتم به محض اینکه ضررم جبران بشه خارج میشم از بورس.ولی امروز خداوند از زبان استاد با من حرف زد چون من قبلا این فایل را گوش کرده بودم ولی اصلا یه بخشی از حرف ها را نشنیده بودم و یا فکر میکردم مخاطبش من نیستم نخواسته بودم بشنوم ولی امروز خدارو شکر در مدار شنیدش بودم و تازه فهمیدم خداوند از این طریق میخواسته به من بفهمونه که بابا داری مسیرو اشتباه میری این راه که میری ره به ترکستان است ، خداوند میخواسته بگه برو سراغ کسب و کار خودت چیزی که باهاش هم به اهدافت برسی ، هم لذت دنیا ببری ،هم خودسازی کنی ، هم بتونی پاسخگویی افرادی باشی که مشکلات مشابه تو دارند نه اینکه هر روز استرس داشته باشی که امروز چقد ضرر کردم و یا چقد سود کردم و زندگی بشه دو دو تا چهارتا و حتی وقتی هم سود کرده باشم همش نگران روزای بعد باشم که نکنه دوباره افت کنه و زندگی بشه اضطراب دائمی.

    حالا که بر میگردم به عقب میبینم من قبل آشنایی بااین مباحث و کار کردن روی باورهام همش داشتم سود میکردم ولی بعدش کلا افتاد تو دور رکود ، همش میگفتم شاید حکمتی داره و …. ولی امروز فهمیدم خدا میخواسته تمام مدت بهم بگه لیاقت تو زندگی خوبه ، آرامشه ، حال خوبه ، لذت بردنه ول کن این کارو ، تمرکزت رو بزار روی علاقه و هدفت ، برو دنبال چیزی که تو رو به من نزدیک تر کنه.دل بکن از این امیدهای واهی که همش شرکه و دل بده به نشانه ها و هدایت هام تا مسیر سعادت دنیوی و اخروی را پیدا کنی

    خدایا شکرت برای این هدایت ها برای این مسیر رو به تکامل برای فهمیدن چیزهای که قبلا همش برام نامفهوم و غیر قابل درک بود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    آتی گفته:
    مدت عضویت: 1938 روز

    سلام به همه دوستان عزیزم واستادبزرگوارم

    ردپای۶۰

    یه مدته که ردپایی توی سایت ازخودم نزاشتم ولی تمام روزهای سفرنامه رو من در دفترم نکته برداری کردم،وخواستم این روز آخرهم ردپایی درسایت بزارم.

    استادجان خیلی فایلتون منو متحول کرد بااینکه بار اول نبودکه میدیدم ولی باورکنید برای من انگاریه فایل جدیدبود واقعا عالی بود….

    من همین چندوقت پیش یه تضادبرام رخ داد،اما وقتی این فایل رو دیدم خیلی دگرگون شدم،من توی خونه مستاجربودم وانقد از خدا درخواست کردم که خواهش میکنم منو ازاین خونه به سمت یه خونه قشنگترهدایت کن که همین یک ماه پیش صابخونمون گفت باید بلندشین من خونمو لازم دارم میخام تعمیرش کنم خودم بیام داخلش،اولش خیلی ناراحت شدیم چون نه خونه ای برای اجارپیداکردیم،نه اینکه ازپس رهن واجارش برمیومدیم،چون هرچی هم داشتیم خرج ساخت خونمون کردیم،آخه خونمون درحال ساخته ولی تموم نشده،مجبورشدیم بیایم خونه پدرشوهرم زندگی کنیم تامدتی که خونمون ساخته میشه،اوایل انقدناراحت بودم که چرا اینجوری شد،بعد باخودم گفتم فاطمه ناراحتی چرا آخه،خدا داره جوابتومیده،خداتورو ازاون خونه داغون آوردبیرون یعنی اینکه مدارت بالاتر رفته یعنی یه بالاتر رفتی داری پله های ترقی رو طی میکنی درسته توخونه پدرشوهرت هستی یه خورده سخته اما تو داری تغییرمیکنی،بااین دید خیلی حالم بهترشد،شب قبل از اسباب کشی کلی گریه کردم فکرمیکردم بیام خونه پدرشوهرم شرایط خیلی سخت میشه اما نه واقعااینجورنبود که فکرمیکردم انقد رابطمون خوبه انقدهمه چی خوبه که واقعا آرامش خوبی دارم،یه دورهمی خیلی خوب شده،که خیلی بهتراز تواون خونه مستاجری بود،درسته یه سری محدودیت هست اما به یاری خدا زودتری ساخت خونمون تموم میشه ومیریم توخونه خودمون وازاین اتفاق یک خاطره خوب توذهنمون میمونه

    خدایاشکرت

    همش به خدامیگفتم چرامن که اینقد فایل گوش میدم تلاش میکنم روباورام کارمیکنم یهاتفاقی نمیفته تو زندگیم چراتکون نمیخوره زندگیم چراهیچی عوض نمیشه…

    وبعداز این اتفاق به ظاهربد فهمیدم که من دارم تغییرمیکنم خداجوابمو داد…

    خدایاشکرت واقعا ازت ممنونم

    ومن فصل سوم ازسفرنامه رو الان شروع نمیکنم،چون فهمیدم که باورتوحیدیم ایراد داره،احساس میکنم نتایجم داره کندپیش میره یاحتی به سختی پیش میره،میخوام باورهای توحیدیم رو قوی کنم به خاطرهمین فایلهای توحیدی رو دانلودکردم وبعدازیک مدت کارکردن رو اونها فصل سوم رو به یاری خداشروع میکنم

    امیدوارم که نتایج خیلی خوبی رخ بده برام،وبعداز پایان فصل سوم بتونم دوره های استادرو بخرم

    خدایا سپاسگزارم

    ممنون ازشما دوستان که وقت گزاشتید کامنت منو خوندید

    درپناه الله یکتا…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    هاجر نخکو گفته:
    مدت عضویت: 2074 روز

    سپاس برای خداوند بخشاینده موهبتها

    سلام خدمت استاد گرامی و خانم شایسته عزیز و اعضای سایت عقل کل

    ردپای ۶۰

    خدایا سپاسگذارم که مرا به این سایت گرانبها هدایت کردی.

    من تمام صحبتهای استاد راباگوشت و پوست و استخوان درک میکردم چون من در این شرایط قرار گرفتم.

    زمانی که با استاد آشنا شدم و شروع به گوش کردن فایلها کردم شرایط کاری نامناسبی داشتم و از خداوند کمک خواستم که به ثروت و سلامتی و آرامش برسم .

    چند ماه بعد مجور شدم که شغلم را تعطیل کنم چون که بازدهی نداشت و ضرر میکردم .

    با اینکه کار دیگری نداشتم شغل را تعطیل کردم ولی تمرکزم روی نکات مثبت بود و خدا را شکر میکردم که از شغلم بیرون آمدم چون که داستان دزدیده شدن تاکسی استاد را شنیده بودم .

    هر چقدر دیگران نگران شرایط من بودند من توکل بر خدای مهربان بود و بعد از ۳ماه نشانه ها آمدند و شغل جدید خود را راه اندازی کردم پدر حال حاضر در شرایط مالی عالی قرار دارم .

    قرار گرفتن من در این شرایط نتیجه فرکانسهایی است که ارسال کردم و روش ارسال این فرکانسها را از استاد یاد گرفتم .

    در حال حاضر از لحاظ روابط و آرامش و تروت و سلامتی بسیار نتیجه گرفته ام.

    استاد بسیار سپاسگزارم از شما و آموزشهای باارزش شما و از خداوند وهاب که مرا به سمت شما هدایت کرد.

    امیدوارم همیشه در زندگی موفق و پیروز باشید

    تمام

    خدانگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: