دلیل سرقت تاکسی دنده آرژانتینی ام! - صفحه 42
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2018/09/abasmanesh-8.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2018-09-30 05:33:522024-07-14 12:05:26دلیل سرقت تاکسی دنده آرژانتینی ام!شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خداوند بخشنده و هدایتگرم
ردپای من در روز 6٠ ام سفرنامه
درسته که بیشتر از 6٠روز از شروه این سفر برای من میگذره اما خوشحالم که تا اینجا تعهد داشتم و مداومت به خرج دادم منی که قبل از این کامنت گذاشتن برام کار سختی بود حالا فقط 6٠تا کامنت روی سفرنامه دارم که با مرورشون میتونم تکاملم رو ببینم و لذت ببرم… بین این کامنت و کامنت قبلی من حدود دو ساعت فاصله هست و هر دو رو امروز گذاشتم اما دوست دارم که با ذوق و شوق بگم به تعهد کامنت قبلیم عمل کردم و دوره دوازده قدم رو خریدم و الان میخوام برم که اولین جلسش رو گوش کنم… خیلی برام لذت بخشه که کوچکترین تردیدی توی خریدش نداشتم و با اطمینان و ایمان قلبی وارد دوره شدم و میدونم که براش آمادم و میدونم جواب کلی از سوال هام توی این دوره هست میدونم چه آگاهی های زیادی که قراره ظرف وجودیم رو بزرگتر کنه و ایمان و آرامشم رو بیشتر و براش کلی ذوق و شوق دارم به خودم افتخار میکنم و از خدای خودم ممنونم که هرچی دارم از اونه…
بنام رب هدایتگرم
سلام ودرود بر استاد توحیدی وتمام دوستان هم مدارم
سفرنامه 60
خدا را بابت حضورم در این سایت واینکه تا پایان فصل دوم سفرنامه تونستم در مسیر بمانم بینهایت سپاسگزارم
نکات این فایل با توجه به مدارم که متوجه شدم
وقتی که روی باورامون کار میکنیم جهان، دنیای اطرافمان را به سمت بهتر تغییر میدهد زیرا جهان هر لحظه به فرکانسهای ما جواب میدهد واگر در اول راه با تضادها و اتفاقات به ظاهر بد مواجه شدیم باید آنها را نشانه دید و اولین قدم در راستای رسیدن به خواسته هامون بدانیم
وقتی که ما باور میکنیم که فرکانسهامون هست که زندگیمونو خلق میکنه وتلاش میکنیم که روی باورامون کار کنیم و ورودی هامونو کنترل کنیم و شخصیتمون به صورت بنیادین تغییر میکند در مدار بالاتر قرار میگیریم و اوضاع زندگی بهتر میشود و حتی اگر اتفاقات به ظاهر بد باشند
وقتی پیام این نشانه ها و اتفاقات به ظاهر بد را میگیریم که امید را ازدست ندهیم و دچار شک نشویم وبا ایمان و یقین در مسیر بمانیم و آنوقت نتایج عالی رخ میدهدومیفهمیم که اتفاقات لازمه رسیدن به خواسته ها بوده
همیشه نتیجه تغییر باورها به شکل اتفاقات به ظاهربد نیست در بیشتر موارداز همان ابتدانتیجه تغییر باورها ،هم ظاهر خوبی دارد وهم باطن خوبی
اگر الان شرایط مناسبی نداری و بدهی زیادی داری و سلامتی و روابط خوبی نداری قرار نیست همیشه اینطور بماند ،با ایجاد باورهای قدرتمند کننده از همین لحظه به سمت زندگی دلخواه هدایت می شوی، زیرا زندگی تو با فرکانسای اکنون تو شکل میگیره نه با تجربیات تلخ گذشته
زمانی میتونی زندگی نا دلخواه را به زندگی دلخواه تبدیل کنی که باور کنی و بپذیری که قدرت خلق زندگی دلخواه با فرکانسهات را داری
دوره کشف قوانین ،فرصتی هست که قوانین رابشناسی وبدانی زندگیت بر اساس آن رقم میخوره وبذر موفقیت را در خود بکاری
از استاد عزیز و خانم شایسته گلم بینهایت سپاسگزارم برای این سفرنامه بینطیر وتمام زحمت های که برای این سایت می کشن
از تمام دوستان گلم که تجربیاتشون را با ما به اشتراک می ذارن سپاسگزارم
از خدای قدرتمندمون برای همه بهترینها را خواستارم
به نام خدا
روز آخر فصل دوم
پروردگارم را میلیون ها بار شاکرم که توانستم این فصل را تمام کنم، به پایان رساندن این فصل اعتماد به نفس زیادی به من می دهد و شوق و اشتیاق من را برای ادامه دادن بیشتر می کند، خدایا شاکرت هستم.
خداوند عزیزم را هزاران بار شاکرم که امروز هم مثل دیروز در مدار فعالیت در سایت قرار دارم، خدایا شکرت.
َچیزی به اسم اتفاق خوب یا بد وجود ندارد، این ما هستیم که بر روی اتفاقات برچسب می زنیم و دیدگاه ما به آن اتفاق است که تعیین می کند نتیجه آن اتفاق به خیر ما است یا خیر، پس هر وقت اتفاق به ظاهر بدی می افتد باید باور داشته باشیم که آن اتفاق به خیر ما است.
وقتی ما به طور مداوم روی خودمان کار می کنیم و شکرگزار هستیم وقتی اینگونه مسائل رخ می دهد ما به طور ناخوداگاه به آن اتفاق با دید مثبت نگاه می کنیم و این حرکت ما اثر به خصوصی در زندگی ما دارد.
در این لحظه شکر گزار خداوند هستم که برخی از انسان ها خود به خود از زندگی ام خارج شده اند، چون با خارج شدن آن ها جا برای افرادی که در در مدار من هستند باز شد و از طریق آن ها یک انقلاب در زندگی من رخ داد، خداوند را هزاران بار شاکرم، پروردگارم را بابت این که انسان های شکرگزار را به زندگی من وارد کرده است هزاران بار شاکر هستم.
مهمترین عاملی که باعث پیشرفت من می شود خارج شدن از منطقه امنی است که برای خود تعریف کرده ام، منطقه ای که نه جا برای پیشرفت هست و نه جا برای پس رفت، معمولا خارج شدن از این منطقه برای من ریسک است و به خاطر ترسی که نجوا های ذهنم می سازند می ترسم که کاری کنم، با کار کردن روی خودم قانون کاری می کند که من مجبور شوم از آن منطقه خارج شوم و راه را برای پیشرفت باز کنم، این مسئله ها بار ها تجربه کرده ام، اتفاق بدی باعث شده است که من حرکت و پیشرفت کنم و سال ها بعد متوجه شده ام که آن اتفاق چه نعمت بزرگی بود! از آن موقع است که هر اتفاقی که می افتد باور می کنم که آن اتفاق به خیر و سود من است چون بار ها تجربه اش کرده ام.
خداوند عزیزم را شاکرم که همین لحظه که من در حال نوشتن این کامنت هستم اتفاق زیبایی دارد رخ می دهد و تا به این لحظه زیباترین اتفاق سال 402 است، نمی دانم بعدا که این کامنت را خواهم خواند این اتفاق زیبا را به یاد خواهم داشت یا نه :)
خدایا شکرت.
با سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان ارزشمندم
هزاران بار خداروشاکرم که دراین مسیر هستم و از وقتی پا در این راه گذاشتم روزی نبوده که بدون گوش دادن به فایل های استاد بگذره. من هیچ وقت کامنت نمیذاشتم حس میکردم همین که حرف های استاد رو درفایل ها متوجه بشم و در دفترم یادداشت کنم و عمل کنم کافیه ولی الان خدارو شاهد میگیرم که هدایت شدم یدفعه یه حسی بهم گفت بنویس مگه نمیگی عمل کنم؟ پس بنویس تا نتیجه هاتو یادت نره تا هزاران برابر تو ذهنت بزرگتر بشن تا باورهای قبلیتو بشکنن
من حدود یک هفته پیش با یک آقایی آشنا شدم که در حد خودشون همه چی داشتن ظاهر خوب، وضع مالی خوب و… اما همیشه چیزی که در تصورات من هست فوق العاده بهتر و سطح بالاتر از این آقا هست (همون داستان کم نخواستن و بهترین رو خواستن)خلاصه ما درحد یک آشنایی کوچیک باهم در مجازی ارتباط داشتیم و ایشون دوبار از من درخواست قرار حضوری داشتن بار اول نپذیرفتم چون شناختی ازشون نداشتم بار دوم روز های اول عید بود که من به خودم قول داده بودم این تعطیلات رو فقط به خودم و بالابردن مهارت های زندگیم و آموزشای استاد اختصاص بدم و خودم رو بهتر کنم و وقتی ایشون درخواست کردن(حتی مدل درخواست کردنشون برای قرار از یک خانم خیلی محترمانه و مطابق با اون تصوراتی که من از پارتنر آیندم داشتم نبود) با این حال من خیلی هم به این توجه نکردم که مطابق میلم رفتار نمیکنن و ایشون رو آدم سطح بالایی میدیدم اما چون به خودم قول داده بودم و شناختی هم ازشون نداشتم گفتم ممنون اما من قصد دارم فعلا وقتم رو به خودم اختصاص بدم و صادقانه گفتم اما ایشون فکر کردن من براشون قیافه گرفتم و من رو آنفالو کردن(اینم بگم من از لحاظ ظاهری خیلی به خودم اهمیت میدم و دیگران هم ازم تعریف میکنن) خلاصه که من خیلی بهم فشار اومد و گفتم مگه من چی کم داشتم که من رو آنفالو کرد مگه ظاهرم بده؟ مگه حرف بدی زدم؟ چون درخواستشو قبول نکردم باید آنفالو کنه؟ و خیلی ناراحت شدم که این اتفاق افتاد و حس پس زده شدن داشتم و چون من در زندگی قبلیم یعنی قبل از آشنایی با این مسیر پیشرفت آدم خیلی مغروری بودم و هنوز تا حدودی اون ریشه های غرور در من هست و همش به خودم میگفتم من باید اونو پس بزنم نه اون من رو️حس میکردم غرورم خدشه دار شده و بهشون پیام دادم و گفتم ممنون میشم وقتی قصد آنفالو دارید از گزینه ریمو استفاده کنید که دیگه من هم شمارو فالو نداشته باشم و ایشون گفتن قصد ناراحت کردنت رو نداشتم ولی واقعا خوشم نمیاد کسی برام قیافه بگیره(دقیقا با همین لحن) و من گفتم من قصد قیافه گرفتن نداشتم و زود قضاوت کردید و من فکر دیگه ای درمورد شما میکردم این حرکت درخور شخصیت شما نبود( در واقع حس عزت نفس و مهم بودن بهش دادم که از کتاب آیین دوست یابی یادگرفتم)و ایشون عذرخواهی کردن و دوباره من رو فالو کردن اما من فالو رو اکسپت نکردم و ایشون گفتن چرا اکسپت نمیکنی من هم گفتم متاسفانه من دیگه دیدگاه مثبت و حس خوبم نسبت به شمارو از دست دادم و پیامم هم به این خاطر بود که وقتی آنفالو میکنید ریمو رو بزنید که دوطرفه آنفالو بشه چون طرف مقابل هم تمایلی به دنبال کردن شما نداره و براشون آرزوی خوب کردم در واقع کاری کردم که متوجه اشتباهش بشه و من این بار پسش بزنمکه الان پشیمونم از این کار چون در لحظه و تحت فشار اون اقدامات رو انجام دادم و همه این ها از احساس عدم لیاقت نشات میگیره و من الان متوجهش میشم من باید رها میکردم و ایمانم رو حفظ میکردم که قطعا خیری در این اتفاق بوده و تقریبا همین کاررو هم کردم اما دلم آروم نمیگرفت و 2 3 روز گذشت و من آرومتر شده بودم و همش خودم رو قانع میکردم که تو لیاقتت بیشتر از اینا بوده اگر اون تو زندگیت میموند تو به همون لِوِل و سطح اون آدم راضی میشدی و دیگه به پارتنر رویاییت نمیرسیدی و واقعا هم درسته که اون آدم در حد خودش همه چی داشت اما دارایی فقط پول و ظاهر نیست و ایشون اصلا رفتار های مدنظر من برای پارتنر رویاییم رو نداشت و من چون باور عدم لیاقت در وجودم بود که به لطف خدا الان دارم روش کار میکنم، این هارو نمیدیدم و ناراحت بودم که مگه من چی کم دارم که اون رفت؟
و 2 3 روز بعداز اون اتفاق به قول استاد اون نعمت، یک آدم سطح بالا و تقریبا متناسب با معیار های من وارد زندگیم شدن و من الان حکمتش رو متوجه شدم اگر اون آقا نمیرفت( خیلی هم پیگیر بودن و یکی از علت های ناراحتی من همین بود که با این همه پیگیریش چرا رفت) من به ایشون راضی میشدم و هیچ وقت دنبال آدم های سطح بالاتر از ایشون نبودم و دیگه بهشون توجهی نمیکردم و از مدارشون خارج میشدم اما خداروشکر اون اتفاق افتاد و من بابتش بسیار سپاسگزارم که تونستم ذهنم رو کنترل کنم و الان فهمیدم لیاقت من خیلی بیشتر از ایشون بوده و خودم نمیفهمیدم و خدا اینجوری من رو متوجه کرد و اصلا از همین طریق بود که من تصمیم گرفتم کار کردن روی باورهای لیاقت و روابطم رو هم شروع کنم درواقع پشت یک اتفاق به ظاهر ناجالب 2تا درس بزرگ بود
اولین کامنتم خیلی طولانی شد از این بابت متاسفم
خیلی دوستتون دارم استاد عزیزم ومریم جانم و همینطور شما دوستان ارزشمندم که هیچ کدومتون رو ندیدم اما در قلبم حستون میکنم و اولین باره که کسایی رو که نمیشناسم انقدر دوست دارم و این نشون دهنده درست بودن مسیر هست
زنده باشید به مهر دوستان خوبم
سلام بر استاد عزیز
سلام بر دوستان خوب خودم
یاد گرفتم که اتفافاتی که در زندگی من می افتد نتیجه فرکانس های من است
نتایجه این اتفاقات به من این را می گوید که این اتفاقات به نفع من بوذه است و یا خیر و همچنین این حرف را دارد که آیا فرکانس های من به جهان هستی خوب بوده است و یا خیر
اینها دلیل بر این دارد که من یاد بگیرم که همیشه و همیشه در حال ارسال فرکانس خوب به جهان هستی باشد
هر اتفاق بدی که برای من رخ می دهد بفهمم که در راستای هدف و خواسته من است
پس هرگز نباید به این اتفاقات به چشم بد نگاه کنم و بدانم که جهان هستی در راه خیر و برکت برای من قدم بر می دارد
نکته زیبایی در این صحبت های استاد من دریافت کردم
وقتیکه اتفاقات بدی برای من رخ می دهد
به خودم بگویم خوب حال با این اتفاق بد من چه کاری می توانم انجام بدهم؟
من چکار کنم تا از این اتفاق بد من درس بگیرم ؟
این اتفاق بد چه درس و چه نکته ای برای من دارد؟
در راستای رسیدن من به اهداف خودم اتفاقاتی برایم رخ می دهد که من را به اهداف و خواسته هایم نزدیک تر می کند
جالب اینجا است که من به اتفاقات معنی می دهم
این من هستم که با افکار و باورهای خودم حوادث زندگی خودم را رقم می زنم و از همه مهمتر اینکه باید ببینم چگونه می توانم از این اتفاقات درس بگیرم و از همه زیباتر اینکه باید ذهن خودم را کنترل کنم
با توانایی کنترل ذهن هم احساس خودم را خوب نگه می دارم و با این احساس خوب بالطبع جریان های خوب را وارد زندگی خودم می کنم
چقدر عالی وز یبا که همه چیز تغییر می کند وقتی که باورهای من تغییر کند و همه چیز چه خوب وبد در جهت تغییر اهداف من است
همیشه این نکته را باید در نظر داشته باشم که این برای من و در جهت خیر و شادی و روزافزونی من است
زندگی من در هر لحظه در حال رقم خوردن است و هیچ چیز در آینده رقم نمی خورد و هر چیز که هست از ارسال فرکانس خودم است و نتیجه افکار و باورهای خودم است
حال که اینطور است پس با افکار خوب و با حال خوب و با شادی و فرکانس برای خودم اتفاقات خوب را رقم بزنم
این بزرگترین درسی بود که من امروز از این فایل روزشمار زندگی خودم کسب کردم
خدای من ممنون از تو که سالم هستم
خدای من ممنون از تو که آرامش دارم
خدای من ممنون از تو که حالم خوب است
خدای من ممنون از تو زندگی زیبایی دارم
سپاس از خدای فراوانی ها
به نام خداوند بخشنده هدایتگرم
عرض سلام خدمت استاد عزیزم
و خانم شایسته مهربون
و دوستان هم فرکانسم
روز شمار زندگی من روز 60
چقدر امروزم با برکت آغاز شد پر از آگاهی های دوره حل مسائل زندگی از دوستان گلم
امروز صبح پیام تبریک سال نو دوستم از آمریکا رو از تلگرام خوندم ( چون فیلتر شکن نداشتم تا الان طول کشیده) بعد هدایت شدم به سایت تلگرام عباس منش و آگاهی دوستان از دوره حل مسائل زندگی رو خوندم و چقدر خوشحال شدم و با خوندن کامنت دوستان عزیزم روز خودمو ساختم و دونستم که چه گنجی رو من از سایت خریدم
که تو خود دوره کامنتشو برا استاد عزیزم میزارم که چقدر منو متحول کرده
امروز من هدایت شدم به صفحه تلگرام تا این آگاهی ها رو دریافت کنم و یه انگیزه ای برام بشه که دارم مسیرو درست میرم هرچند که توش تضاد هم باشه چون فهمیدم که این مسیری که من باید برم و وقتی اومدم تو روز شمار و کامنت استاد و خوندم فقط گریه کردم و متوجه شدم که من دارم درست حرکت میکنم و باید یه سری اتفاقات تو زندگیم رخ بده چون اینم جزعی از مسیر زندگیمه هر چند که به صورت یه تضاد باشه
من بعد خوردن سحری نشستم پای سایت زیبا و پر از آگاهی های ناب دوستانی که خود یه پا انرژی هستند و حال خودمو خوب کردم
امروز خداوند به من لطف و محبت فراوان کرد
صبح که از خواب بیدار شدم برا سحری در اتاقمو که باز کردم بوی نشتی گاز و از آشپزخانه به مشامم خورد و اومدم دیدم شب که سماور شعلشو کم کرده بودم خاموش شده و داره گاز میره سریع پنجره رو باز کردم تا گاز از خونه خارج بشه و چقدر من شکر گزاری کردم و خدای خودمو سپاسگزارم که از یک حادثه من و خانوادم جان سالم به در بردیم
و اینم لطف خداوند متعال دیدم و امروزم پر از اتفاقات خوب بود تو این چند ساعت نخست روز که تازه داره آفتاب طلوع میکنه بابت این روز قشنگم سپاسگزار خداوندم هستم
من سعیم بر اینه که هر روز نسبت به روز قبلم یه کمی بهتر بشم و این پروسرو دارم ادامه میدم و خدای خودمو سپاسگزارم بابت این روز بسیار خوبم که لطف مهربونی شو به من امروز هدیه داد و به من فهموند که هوای منو داره حتی زمانی که من تو خواب هستم بیدارم میکنه و از یه حادثه آگاهم میکنه
خدا جونم سپاسگزارم بابت امروزم
برگی دیگر از سفر نامه من
سلام به استاد جانم مریم عزیز و دوستان هم مسیرم
سال نو مبارکتون باشه الهی که همیشه در مسیر حق باشید
امروز به وقت 5 فروردین 1402 تو یه روز یه دفعه اتفاقایی افتاد نه چندان عجیب اما متفاوت که میگم
یه جورایی اتفاقایی گه واسم افتاد داغه داغه و با خوندن کامنت بچه ها و گوش دادن این فایل دارم سعی میکنم با این قضایا کنار بیام
من از 28 اسفند اومدم سفر و گیلانم و از همون روز که اومدم خیلی حالم خوب بود فایلای عزت نفسو گوش میدادم و هروروز که بیدار میشدم حدود 2 ساعت با حال عالی و توجه به نعمتای خداوند پیاده روی میکردم و درکل این یه هفته با وجود نجواهای منفی درمورد یه فرد در ذهنم
شاید یکی از سالمترین دوره های زندگی من بود
تا دیروز عصر که وقتی داشتم میدوییدم افتادم زمین و تقریبا تمام دو تا دستم و زانوی راستم زخمای عمیق برداشت و خونی بود و اطرافیانم هم خیلی ترسیده بودن و خودمم درد زیادی داشتم درد جسمی بود فقط و باز خداروشکر کردم که صورتم به زمین نخورد چون اونجایی که افتادم سیمان ریخته بودن و خیلی بافت زبر و سختی داشت فقط هر دفعه میگفتم خدایا شکرت که صورتم نخورد و خودمو اروم کردم این گذشت
تا حدودا دوساعت بعد از فردی که 4 روز ازش خبری نبود و ما باهم خیلی صمیمی بودیم طوری که روزی 2 ساعت شاید حرف میردیم اکثر اوقات
فهمیدم ایشون که دوست پسر سابق من بودن و به رابطه قبلیشون برگشتن
و چون حس کردم دیگه ارتباط ما باهم درست نیست گفتم دیگه باهم ارتباط نداشته باشیم گفتم برو خدا به همراهت امیدوارم خوشحال باشی همیشه و حتی خیلی میخواست خودشو توضیح بده من گفتم توضیحی لازم نیست با اینکه اون لحظه داشتم فرو میریختم از درون
و برعکس همیشه که خیلی اصرار میکرد برای نگه داشتن من چیزی نگفت و وقتی باهم تلفنی حرف زدیم و موضوعو بهم گفت قلبم مچاله شد چون انگار یه امیدی داشتم که باهم باشیم بازم
این اتفاق زمانی افتاد که من از نظر جسمی واقعا تو اوضاع بدی بودم یعنی همین دیشب
دورم 14 نفر ادم بود که حتی گریه کردن و بغض کردن واسم واقعا سخت بود
و اون فرد از زندگی من خارج شد چرا ؟
صبح دیروز وقتی داشتم پیاده روی میکردم گفتم خدایا من میخوام عشق واقعی رو تجربه کنم یه رابطه عاشقانه تو بهار ازت میخوام مثل سال قبل که خواستمو اجابت کردی
و شب قبلش فایلی از استادو گوش دادم که هدایت شدن بزشونو رها کنن و رها کردن و بز اومد سمت استاد همون موقع که این فایلو گوش دادم زمانی بود که 3 روز از این دوستم که دیگه ارتباطم باهاش قطع شد خبر نداشتم و به خدا گفتم خدایا من تلاش نمیکنم واسه نگه داشتن کسی من رها میکنم مدیریتش باتو یا برمیگرده یا میره
و توالی همه این اتفاقا به من ثابت میکنه که مسیر من از کشتن این بز میگذشت
اون حرفای اخر شبم به خدا درمورد رها کردن
اون حرف درخواست رابطه عاشقانه موقع پیاده روی صبح
اون حال عالی چند روز قبلش و درمسیر الهی بودن
ودر نهایت خبری که شنیدم
دقیقا موقعی که درخواست رابطه عاشقانه دادم اون فرد شبش از زندگی من خارج شد
نمیگم اسونه نه هر لحظه تو ذهنم خیلی چیزا میاد اما اومدم بنویسم که بمونه رد پام
بمونه برام که تو این حالمم امیددارم و توکل میکنم به خدا گریه میکنم اما ادامه میدم
همون خدایی که به طرز کاملا اتفاقی اون فردو تو اتوبوس بغل من نشوندو اشنا شدیم
و خیلی چیزارو تجربه کردیم همون خدا قدرت اینو داره یه ادم خیلی خیلی بهترو بیاره سر راه من
من فقط اومدم بنویسم واسه نسترن چند ماه دیگه شایدم 1 ماه دیگه
که خدا جونم خالق من دلم گرمه به چینشی که واسم انجام میدی تو اون فردو ازم دور کردی با اتفاقی که اصلا انتظارشو نداشتم
ما دیگه هم مدار نبودیم باهم خوب بودیم اما هم مدار نبودیم و قانون تو بی نقصه خالق من
امروز که رفتم عکس از پام بگیرم ببینم شکسته یانه
و لنگ لنگ داشتم میرفتم و
تنم پر زخم شده و غم تو دلمم بابت همون قضیه زیاد بود
و گلومم درد میکرد
(همه اینا تو یه روز اتفاق افتاد )
فقط گفتم این همه فایل گوش دادی الان موقعشه ایمانتو نشون بدی این یه اتفاقه که فقط ظاهرش بده اما اگه برگردی ببینی جه درخواستایی از خدا داشتی تو این چندروز متوجه میشی بزت باید کشته میشد
الان باید صبرتو نشون بدی نسترن
اتفاقای خیلی خوبی قراره بیافته به قول خواهرم که گفت خارج شدن این فرد از زندگیم عیدی 1402 من بود
قطعا حالم عالی نمیشه به این سرعت اما من ادامه میدم و و وقتی زخمای عمیق تو دستمو میبینم به خودم میگم اروم باش نسترن به خودت سخت نگیر هر وقت زخمای رو دست و پات بهتر شدن زخم قلبتم بهتر میشه تو فقط به زمان نیاز داری و این حال دائمی نیست
من به خودم افتخار میکنم خیلی دختر قوی هستم و هیچوقت برای بودن کسی تو زندگیم اصرار نکردم هر وقتم حس کردم لازمه کسی نباشه خودم پیشنهادشو دادم برای ارتباط نداشتن …
من دیگه حتی مادرمم اصرار نمیکنم یه کاریو واسم انجام بده دارم اروم اروم رها کردنو یاد میگیرم
خالق من تو میدونی چطوری داری میچینی
من کلی حال خوب داشتم و ادمای خوب دورم بودن بی انصافیه همرو نادیده بگیرم
من ادامه میدم واسه خودم چون هیچکی به اندازه من نمیتونه کمکم کنه
دوست داشتم بنویسم واسه خودم خدای خودم واسه نسترن بعدا که بیاد بنویسه چقدر خیر بود این اتفاقا حتی افتادنم رو سیمان و زخمام …
خالق دوست دارم و الان فقط تو ارومم میکنی چون تو منو خلق کردی و کامل به من احاطه داری
استاد جانم خوشحالم که با شما هم مسیرم دوستون دارم ️️️
نسترن عزیزم من امروز به کامنتت هدایت شدم و دوست داشتم برات بنویسم که چقدر کارت عالی و درسته که میدونی در مسیر هستی و اتفاقات با ظاهر ناخوشایند هم در جهت هدایت تو به سمت خواسته هاته بهت افتخار میکنم و بخشی از خودم رو درون تو میبینم میدونم کار راحتی نیست اما در هر تضادی زاویه دیدی وجود داره که وقتی از طریق اون نگاه میکنیم حتی حس های بد در لحظه هم ازمون دور میشن امیدوارم به این نکته هم برسی و حتی در لحظه هم حس بدی نداشته باشی… ایمان و آرامش نصیب قلبت عزیزم
سلام خدمت استاد عزیزم
من این فایل رو یک ماه پیش دانلود کرده بودم و میخواستم که نگاش کنم ولی نمیدونم چرا نمیشد تا اینکه امروز نگاش کردم.
استاد چقدر زیبا شما از اتفاقات و قوانین صحبت میکنید و به ماهم میگین.برای منم یه اتفاق به ظاهر بد افتاد اونموقع که این اتفاق افتاد من اصلا تو این وادی ها نبودم همش در حال گله و شکایت و فرستادن افکار منفی بودم. اتفاقی که برای من افتاد این بود که یه روز مثل همیشه ناراضی داشتم میرفتم سرکار و اونروز خیلی خیلی سرمون شلوغ بود و خیلی بار باید ارسال میکردم.وقتی که شما گفتین شما درخواستی داشتین که زندگیتون عوض بشه یادم افتاد که منم درخواست کرده بودم که زندگیم عوض بشه چون واقعا خسته شده بودم.اون روز من که مسئول ارسال بار بودم همه چی بهم ریخته بود تمام وسایلی که باید باهاش محصولات رو جابجا میکردیم خراب بودن و مجبور بودیم با همون جک پالت های خراب تمام اون محصولات رو ببریم بیرون و بار بزینم. هر جوری که بود بار زدیم تموم شد ولی بعدش یه اتفاق خیلی بد افتاد که حتی الانم که فکرشو میکنم دردم میگیره.بعد ازینکه ما بار زدیم بخاطر خراب بودن جک پالت ها فشار خیلی خیلی زیادی به دست چپم اومد و همین باعث شد جلوی درب ورودی کارگاه کتف چپم از جاش در بیاد و همین باعث شد که دیگه نتونم کار کنم و بعدش مثل شما گفتم اگرم خوب بشم و ازم درخواست کنن که بیا دیگه نمیرم و همین طور هم شد، خوب شدم کتفم عالی شد بازم گفتن بیا ولی دیگه نرفتم و بعد از چند ماه به طور جادویی با شما آشنا شدم و کلی مهارت ذهنی یاد گرفتم و مهارت توی توانایی هام.
اینم الان یادم اومد بعد از اینکه دیگه نرفتم به اون شرکت تا زمانی که من اونجا بودم همه چیز عالی بود چون من صداقتم رو گذاشته بودم اونجا حتی وقتی که ناراضی بودم ولی بعد از یکی دوماه یکی از دوستانم که هنوزم اونجاست گفت که مسئول جدید اونجا که قبلا من مسئول اون قسمت بودم یازده میلیون جریمه کرده بودن و بعدش فهمیدم که بخاطر نبود کیفیت کالا جریمه اش کرده بودن و تا زمانی که من بودم همش به من بخاطر کیفیت کار بن کارت میدادن به من و بعضی افراد اونجا. تازه من اون موقع هم نمیدونستم که صداقت چیه وقتی با استاد اشنا شدم فهمیدم که سرمایه ی هر انسان صداقتشه و اگر کتف من در نمیرفت به هیچ وجه اینجا نبودم و همچنان تو همون شرکت و هچنان تو همون حال و هوای بد میموندم .خیلی از آدمایی که کتفشون از جا در اومده هنوز درگیرن ولی کتف من اصلا اینجوری نیست اینم از خداست.
خدایا شکرت خدایا صد هزار مرتبه شکرت.
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام به استاد و همه بندگان صالح خدا
رسیدم به پایان فصل 2 از سفرنامه تحول زندگی من
خدارا شکر که توانستم تا اینجا برسم و من به تعهدم عمل کردم و تمام فایل ها را گوش دادم و نوشتم و رد پایم را بر جا گذاشتم
خداروشکر میکنم و از خداوند میخواهم تا بتوانم از این آگاهی های خالص و ناب در زندگی ام استفاده کنم و ایمانم را در عمل بکار بگیرم
استاد جان ممنونم
الخیر فی ماوقع
چقدر زندگی زیبا میشه وقتی باور کنیم که هر اتفاقی به خودی خود معنا ندارد و آن باور های ماست که نتایج ان اتفاقات را می سازد
خداوندا ما را به راه راست هدایت کن راهی که در ان نعمت و برکت و روشنایی و حال خوب است
خدایا ایمان ما را بیفزا تا بتوانیم در لحظه زندگی کنیم و از هر تضادی خواسته امان را روشن کنیم
و زندگی امان را بسازیم
استاد من چند روز هست که دوباره برگشتم و دارم برای خودم وقت میگذارم آنقدر دلم روشن است و میدانم که باور میکنید خواب هایی میبینم هدایت وار
حتی برگشتن من هم توسط خواب الهام بخشی بود که خدا به من هدیه داده است
البته که این مسیر بسیار زیباست
و خدارو هر چقدر شکر بگویم کافی نیست
واقعا خوشحالم که باور دارم زندگی ام را خودم میسازم
الهی شکرت
️
یاحق
ورعی
به نام خدای وهاب و رزاقم
خدایا شکرت برای آگاهی های که از زبان استادم بهم میدی
خدایا شکرت برای این سایت پربار که روز به روز حالم رو بهتر و بهتر میکنه
خدایا شکرت برای قوانین ثابت جهان هستی که فقط کافیه درکش کنی و در این راستا حرکت کنی
خدایا شکرت برای زیبایی های مسیر زندگی
خدایا شکرت که هدایت میکنی کل موجودات رو،
خدایا شکرت که وقتی در مسیر درست حرکت میکنیم دیگه ایمان داریم حتی نازیبایی ها بخشی از مسیره و میدونین الخیر فی ما وقع
حتما خیر و برکتی است
خدایا شکرت که با بودنت،ارومم،خوشحالم
خدایا شکرت که زمین و آسمان ها رو مسخر ما انسان ها کردی
خدایا شکرت وقتی باورت کنیم،وقتی رها کنیم و نچسبیم،ادمها،شرایط و موقعیت ها رو در جهت خواسته هامون هماهنگ میکنی
استاد عباس منش نمیدونم چطور تشکر کنم ازتون
سپاس استاد عشق