دلیل سرقت تاکسی دنده آرژانتینی ام! - صفحه 45

685 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    ماریا اکبری گفته:
    مدت عضویت: 1854 روز

    به نام مهربان پروردگارِ باسخاوتم که هدایتم کرد به این سایت توحیدی

    سپاسگزارم از شما استاد عباسمنش عزیزم که این آگاهی ها رو دراختیارمون قرارمیدین

    ماریای خوبم ،خوب گوش کن ،دارم با خودت حرف میزنم

    خواهش میکنم یادت باشه که اگر در مسیر آگاهی هستی هررررررررر اتفاقی که برات میوفته در مسیر رسیدن به خواستته، خواهش میکنم اینو یادت باشه

    خدایا کمکم کن تا این قانون یادم بمونه ،کمکم کن تا به این درک برسم که تضاد هم اومده تا منو به خواستم برسونه

    واااااااااااااای این آگاهی چقدر ایمانمو بالاتر می‌بره چقدر بهم آرامش میده

    اگر عمـــیـــق درکش کنم حتی تو برخورد با تضادها هم آرامم ،شادم ، دلم قرصِ، که خداوند کنترل اوضاع رو به دست گرفته و منو به مقصد میرسونه

    خدایاشکـــرت ،تو چقدر سخاوتمندی که منو هدایت کردی به این مسیر توحیدی تا ترو بشناسم تا چرخ زندگیم روانتر بچرخه تا لعللک ترضی باشم

    خدایا شکرت ،عاشقم معبودم

    من به هرخیری از طرف تو فقیرم ، منو هدایت کن به راه راست راه کسانی که به اونها نعمت دادی….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    فرهاد نجاتی گفته:
    مدت عضویت: 1058 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    خدایا شکرت که من رو خالق زندگی و شرایط زندگیم خلق کردی

    خدایا شکرت که من میتونم آینده زندگی خودم رو به صورت آگاهانه رقم بزنم

    خدایا شکرت که هر اتفاقی ک در زندگی من رخ میدهد حتی به ظاهر نامناسب قطعا به نفع منه و در جهت بهبود زندگی من هست .

    من فهمیدم که با اتفاقهای به ظاهر نامناسب نباید نا امید بشم و بهم بریزم و از مسیر خارج بشم و باید صبر کنم و نتیجه اون اتفاق رو ببینم و متوجه بشم که در جهت رسیدن به خواسته هام اون اتفاق ب وجود اومده . ممنونم استاد بابت این همه آگاهی ک با فایل های رایگان در اختیار ما میزارید خداوند و زندگیتون برکت بده به تنتون سلامتی

    استاد ممنونم بابت لوکیشن این فایل ک چقدر ماشین های عالی و فوق العاده رو دیدم ماشین های زیبا و هیولا بینهایت ثروت و فراوانی در همین یه نقطه جا

    ممنونم بابت این همه زیبایی که ب ما نشون دادین خیابانهای سرسبز و تمیز خانه های ویلایی زیبا و شیک

    این کشور سرشار از زیبایی و ثروت و برکت هست خدایا شکرت ک در مدار دیدن این همه زیبای هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    مریم دیناشی گفته:
    مدت عضویت: 1058 روز

    روز 60 از فصل دوم روز شمار تحول زندگی من:

    خدا رو هزاران بار سپاسگزارم که تونستم این فصل از سفرم رو طی کنم

    و واقعا در این دو ماهی که گذشت درسته نتایج کوچک بود اما واقعی و پر از آرامش بود

    احساسم عالی بود و مطالب زیبایی رو دریافت کردم.

    برای منم پیش اومده که وقتی داشتم روی باورهام و شخصیتم و آگاهی ام روزها و ساعتها کار میکردم

    اتفاقات به ظاهر تلخ رخ میداد اما با گذشت مدتی متوجه میشدم که اون اتفاق به ظاهر تلخ برام سرشار از خیر و برکت بود.

    این روزها حتی ظاهر امور و اتفاقات هم بسیار زیباتر هست

    و چقدر من سپاسگزار خداوندم که این قوانین رو برای همه یکسان در نظر گرفته .

    و این یعنی عدالت .

    سپاسگزارم از استادای عزیزم

    بخاطر اینکه این شرایط رو برامون محیا کردن تا در این مسیر بدرخشیم رشد کنیم و بمونیم

    سفری زیبا تا همیشه…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    محمود کاظمی گفته:
    مدت عضویت: 961 روز

    به نام خداوند وهاب وعظیم

    خدای بزرگم سپاسگذارتم ازه ته قلبم برای هدایتم به این مسیر وراه ،هدایت شدگان به سوی شناخت تو

    خدای بزرگم شکرت برای چشمانی بینا که میبینم عظمت وبزرگیتو توی تک تک اتفاقات زندگیم

    اتفاقات فقط اتفاق هستن!!!

    بخدا نمی دونم چجوری توضیحش بدم که چقدر می تونه آدم بی انتها باشه توی این مسیر رشد وبزرگ شدن وتغیر مدار

    من قبلا فکر میکردم که دیگه اینوو خیلی خوب درک کردم که اتفاقاتو ماایم که معنا میدیم بهشون نه فقط صرف اون اتفاقه

    ولی حالا دارم اصلا یه چیزیو میشنوم ودرک می کنم که کیلوومترها فاصله داره از درک قبلانم.نکه قبلا اشتباه میفهمیدم نه.العان دارم درست تر وواضح تر متوحه میشم.انگار کسی که رانندگی بلد بوده سوار ماشینم میشده ومیرفته خریداشو توی شهر انجام میداده ولی حالا شده یه شوفر پایه یک توی دل جاده هاا واز این شهر به اون شهر میره حالا.خدایاا شکرت شکرت

    جالبیه این مسیر اینه که منی که دارم اینجوری از تغیر خودم میگم وکیف میکنم از درک العانم از قبل خودم.اگر این مسیرو ادامه بدم 6 ماه دیگه میام میگم اون موقعه هیچی نمی فهمیدم راننده جاده چیه العان خلبان f14حس میکنم شدم:)

    خدای بزرگم شکرت شکرت

    وجقدر استاد زیبا گفتین که اتفاقات فقط اتفاقن چه خوب چه بد از نظر ما

    واین باورهای ماست که به اون اتفاقه معنا میده .فارغ از خوب یا بد بودنش در ظاهر

    وجهت دهی به اون اتفاق دست باورهای مانه که اگر باورهای خوبی ساخته باشم هر اتفاقی درنهایت نتیجش عاالی میشه برام وباعث رشدم میشه

    چقدر این خدا ستودنی وپرستیدنیه که با قوانینی به این روشنی و آسانی ودرکمال عدالت قدرت تمام زندگیمونو دست خودمون داده تا خلق بکنیم هرانچه را که می خواهیم.رب من شکرت

    فقط باید اینجااااا ((باور های غالب))رو درست بچینیم تا همه چی خود به خودت اتومات درست پیش بره

    خدایاا شکرت

    امروز روز 60 از روز شمار تحول زندگیم بود

    ولیاقت بودن در این روز شمارو داشتم توی این 60 روز هر روزش یه دنیاا بزرگ تر شدم وکیلوو مترهاا کیلو مترفاصله گرفتم از محمود قبل از این شصت روز

    خدایاا سپاسس سپااس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    زیبا گفته:
    مدت عضویت: 2509 روز

    سلام استاد و مریم جان

    هر چی بگید گنجی از از قانون بدون تغییر خداوند

    خدایا شکرت که دادم بهتر درک میکنم

    دوره کشف قوانین رو خریدم و دارم کار میکنم

    و امروز به 60روز تحول رسیدم

    چه خوب گفتید

    یه خواسته دارم و دوست دارم بهش برسم

    دلایلش رو نوشتم و اینکه میتونم ترس اون ریخت

    و راهی باز شد و الان دلم انجام دادن است

    وقتی که طرف رنگ زد و گفت اصلا ناراحت نشدم به این موضوع فکر کردم که من میخواستم ولی چون دلم می سوخت براش می گفتم خودش درخواست بده

    میدونم خدا برایم آسان میکند

    و این مرحله میگذرد

    خدایا شکرت بابت همه چیز

    شاد موفق و ثروتمند باشید در دنیا و آخرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    لیلا گفته:
    مدت عضویت: 1098 روز

    به نام خدای قشنگم

    سلام استاد عزیزم مریم خانم و بقیه دوستان عزیزم

    چقدر این فایل دوست داشتم چقدر به دلم نشست و چقدر تا حدودی فهمیدمش

    سال1400بود عید بود و رفته بودیم 13بدر

    همون شب همسرم تب کرد و کرونا گرفته بود

    همه چقدر ناراحت بودن خانواده خودم و خانواده خودش ولی اصلا روی من تاثیری نداشت

    کنارش می‌نشستم میگفتم می‌خندیدم براش آب میده می‌گرفتم حتی از غذاش که اضافه میومد من

    می خوردم ولی خداشکر هیچیم نشد بعد چقدر خوشحال بودم از این که همسرم کرونا گرفته و حدود14روز تو خونه هستیم دوتامون و کلی ذوق داشتم درسته درد داشت مریض بود ولی نشستیم فیلم عروسی مون نگاه کردیم فیلم کمدی میذاشتم با هم می‌دیدیم وکلی خوش گذشت بهم و مریض نشدم و خداشکر همسرم تو نه روز حالش خوب خوب شد .

    این قضیه که شما گفتین من هم می‌تونستم بار منفی این قضیه ببینم و خودمم صد درصد مریض میشدم ولی با توجه به روی نکات مثبت باعث شدم خودم مریض نشدم و همه تعجب کرده بودن که ما تو یه خونه بودیم ولی من مریض نشدم

    این فایل خیلی قشنگ بودم یعنی گاهی اوقات باید چیز های بدرد نخور که قفل و زنجیرمون کردن و از دست بدیم تا بتونیم پرواز کنیم

    این فایل چقدر با فایل مصاحبه شما با مهندس شعبانعلی شبیه و بهم ربط داره.

    در اونجا مهندس میگن من پام شکسته بود و کلاس هام دیگه برگزار نمی‌شود گفتم حالا میوه این درخت چیه میوه این مشکل چیه که شروع کردم به کار آنلاین و شاگرد هام چند برابر اون موقع شد .

    گفتن هیچ اتفاقی به خودی خودی معنای ندارند شما بهش معنا میدین.

    یعنی تمام اتفاقات سیاه و سفید هستن ما بهش رنگ میدیم حالا با طرز نگاهمون با توجه به روی نکات مثبت با کانون توجه و با احساس مون و نوع عملکردمون و میزان ایمان و اعتمادمون به قانون و خداوند اون اتفاق به نفع ما یا به ضرر ما میشود .

    استاد واقعا ممنون واقعا خداشکر میکنم بخاطر هدایتی که به سایت شما شدم چقدر خدا دوستم داشته چه فرکانسی چه درخواستی داشتم که نتیجش شد این سایت نتیجش شد آموزه های شما که با مهربانی چجوری بگم با تمام وجودتون با دل بزرگتون بهترین و آسان ترین راه موفقیت و پیشرفت مثل یک پدر دانا مثل این برادر عزیز بهمون یاد میدین

    الهی شکر امروز روز 60سفرنامه بود

    میریم برای سی روز بعدی به امید خدای مهربان

    مریم جان ممنون بخاطر دسته بندی سایت و این سفرنامه عزیز من مطمئنم به زودی نتایجی میبینم که دوره ثروت ازتون خریداری میکنم و با امید به خدا شروع می‌کنم

    خدایا شکرت مریم خانم و استاد عزیز بازم ممنون

    دوستتون دارم

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    عارف رفيعي گفته:
    مدت عضویت: 804 روز

    به نام طراح مقتدر جهان هستی،الله یکتا

    سلام خدمت استاد و بانو گرامی و دوستان هم فرکانسی ام

    در این موضوع چقدر زیبا آقای فاضل نظری میاد و توی چند بیت شعر این موضوع رو خلاصه توضیح میده و اشاره میکنه به داستان قرآنی حضرت یوسف که ابتدا به چاه افتاد ولی با ایمان به خدا و ارتعاشات خوبی که فرستاد خدا بردش گذاشتش توی قصر که الان شعر رو براتون مینویسم

    گاهی اوقات صلاح است که تنها بشوی

    چون مقدر شده تکخال ورقها بشوی

    گاهی اوقات قرار است که در پیله ی درد

    نم نمک شاپرکی خوشگل و زیبا بشوی

    گاهی انگار ضروری ست بگندی در خود

    تا مبدل به شرابی خوش و گیرا بشوی

    گاهی از حمله ی یک گربه ،قفس میشکند

    تا تو پرواز کنی راهی صحرا بشوی

    گاهی از خار گل سرخ برنجی بد نیست

    باعث مرگ گل سرخ مبادا بشوی

    گاهی از چاه قرارست به زندان بروی

    آخر قصه همآغوش زلیخا بشوی

    من فقط دلنگرانم که خدا ناکرده

    بهترین دوست! تو یکروز یهودا بشوی

    شاعر فاضل نظری

    یادم میاد وقتی ١٨ سالم شد رفتم سر کار.اولین کارم کارگری توی فست فود بود.توی هفته سوم بود که شب جمعه داشتم پیتزا آماده میکردم و سرمون خیلی شلوغ بود که صاحب کارم داد کشید سر من و گفت:یالا پس چقدر لفتش میدی

    و من بدم اومد و جلوش وایسادم و گفتم مراقبت حرف زدنت باش و تو نمیتونی سر من داد بزنی و … که خلاصه سرتون رو درد نیاره گفت حالا که همچین شد اخراج همین حالا برو خونتون

    که من خیلی ریلکس اصن انگار نه انگار خدافظی کردم و اومدم بیرون و رفتم خونه

    مامانم گفت چرا حالا اومدی که جریان رو بهش گفتم و مامانم گفت برو ازش معذرت خواهی کن و شاگرد که با اوستاش بحث نمیکنه و الانم که کار نیس حالا توهم که کار داری میای بیرون و …

    که من گفتم جایی که بهم بی احترامی شده من نمیمونم و خدا خودش کارام رو درست میکنه

    به قول معروف کار خوبه خدا درست کنه سلطان محمود خر کیه(داستانش از حوصله بحث خارج هس ولی میتونید برید گوگل سرچ کنید جالبه)

    و یاد صحبت اون پیرزنی افتادم که گفت قبل از اینکه شما به دنیا بیای روزیه شما که شیر باشه خدا تو سینه مادرتون قرار داده یعنی قبل از اینکه بیای تو این دنیا جلو جلو روزی ات رو فرستاده و غم روزی رو نخور

    خلاصه تابستان بود و من رفتم یه هفته شمال و اونجا داشتم خوشگذرونی میکردم و اصن عین خیالم نبود که اخراج شدم که یکی از دوستانم زنگ زد گفت عارف کار میخوای؟ گفتم اره چی هس؟ گفت مدیریت باشگاه حقوقش هم دوتومن و شهریه باشگاهم برای تو که کارمند اونجایی رایگانه مربی هم رایگان برات برنامه مینویسه

    واااااای خدای من

    منو بگو داشت گیریم میگرفت یه کار خیلی راحت تر از فست فود ( چون توی فست فود نزدیک ٧ ساعت رو پا بودم ولی مدیریت باشگاه دائم رو صندلی نشسته بودم) و حقوقش هم بیشتر از اون فست فود( توی فست فود یک و نیم میلیون میگرفتم) تازه شهریه باشگاه و برنامه ورزشی هم رایگااااان بهتر از این نمیشه

    توی فست فود که بودم چون ما هفته ای سه چهار بار خودمون فست فود میخوردیم چاق شده بودم و اصن از خودم خوشم نمیومد ولی توی باشگاه رفتم ورزش کردم و یه هیکل خوبم ساختم و با دوستان اهل ورزش هم آشنا شدم و کلی ثمره دیگه که اینجا واقعا نمیتونم بنویسم که چه برکاتی وارد زندگی من شد و بعد به مادرم گفتم دیدی چقدر نگران کار من بودی بیا حل شد

    خدا خودش خوشگل برات چیده

    خلاصه که اگه اتفاق به ظاهر بد براتون افتاد نگران نشید و خوشحال هم باشید که قراره یه اتفاق بهتر بیفته مثل خونه کلنگی که اول خرابش میکنند و بعد یه برج ده طبقه خفن میسازند

    ببخشید کامنتم طولانی شد

    پر از ثروت مادی و معنوی باشید

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      زیبا گفته:
      مدت عضویت: 2509 روز

      سلام آقا عارف

      چقدر شعر قشنگی بود

      ممنون از شهر زیبایت

      و دومین مطلب حرف آن پیرزن

      که قبل از تولد شیر در سینه مادرمان بود

      خدا قبل از هر چیزی کارمون رو درست میکنه

      نگران روزی و زندگی نباشیم

      ممنون دوست گرامی

      شاد موفق و ثروتمند باشید در دنیا و آخرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  8. -
    سپیده رحمانی گفته:
    مدت عضویت: 1199 روز

    روز شصتم از سفرنامه من؛

    اصلا باورم نمیشه به همین زودی دو ماه گذشت…

    دو ماهه من هر روز دارم روی خودم کار میکنمو هر روز دارم با نوشتن کامنتام از خودم ردپا به جا میذارمو هر روز دارم با فایلهای بی تظیر و الهی استاد جانم یاد میگیرمو رشد میکنمو فرکانسهام قوی تر میشه و مدارم بالاتر میره…

    چقدر من خوشحال و خوشبختم که تو این مسیر الهی قرار گرفتم، خدایا شکرت…

    من یک سال و یک ماه پیش از کار کردن تو پروژه مسکونی با حقوق و کمیسیون های عالی استعفا دادم چون تصمیم گرفتم بیزینس خودمو راه اندازی کنم و دیگه برای کسی کار نکنمو اختیار زمان و مکانم دست خودم باشه و به استقلال مالی برسم…

    در طول این یک سال از لحاظ مالی خیلی رشدی نداشتم و حتی بهتره بگم پش رفتم کردم ولی از لحاظ شخصیتی و تغییر باورها و فرکانسها و شناخت قوانین و آگاهی از خالق زندگی خودم بودن ،به جرات و قدرت میگم که خییییییلی زندگی منو تغییر داده…

    گاهی که نجواها میومدن سراغم و حالم بد میشد، میگفتم نکنه کار اشتباهی کردم که از پروژه اومدم بیرون، نکنه لگد به خوشبختی خودم زدم، نکنه نتونم تو این بیزینس موفق بشم ولی با آروم کردن خودم و گوش دادن به صدای قلبم میشنیدم که میگفت تو کار اشتباهی انجام ندادی و تصمیم درستی گرفتی که به ندای درونیت گوش کردی و استعفا دادی تا وقت آزاد بیشتری داشته باشیو بتونی با خرید دوره های استاد و تمرکز روی خودت باورهاتو شناسایی کنیو قوانین رو درک کنیو تغییرات درونی بنیادی رو ایجاد کنه که هرگز تحت هیچ شرایطی این باورها و این ریشه های محکمی که داری میسازی ویران نمیشن و نتایح مالی هم خیلی زود اتفاق میفته…

    من همیشه چه اون وقتایی که قوانین رو نمیشناختم چه الان، به ندای درونیم گوش دادم و کاری رو انجام دادم که حسم بهم گفته و همیشع خداروهزار مرتبه سمر نتایج عالی هم در پیش داشته و مطمئنم این بار هم همونطوره و من با ایمانی که به خودمو بیزینسمو خدای خودم دارم میدونم که خیلی زود اتفاقات بی نظیری قراره برام بیفته…

    استاد راست میگن، ما تو اون لحظه که اتفاق ناگواری برامون میفته درک نمیکنیم که چرا اینطور شد، ما که داریم روی خودمون کار میکنیم و فرکانسهای مثبت میفرستیم پس چرا اتفاقات بد میفته، اون اتفاقات به ظاهر بدن و مول اون سنگی میمونه که از دل اقیانوسها اومده بیرون و خیلی قشنگ و با ارزشه ولی وقتی میفته میشکنه تازه جواهر و الماس درونش دیده میشه، و مسائل و تضادهای به ظاهر بد ما هم حکم اون سنگ رو داره که وقتی میفته میشکنه و به ظاهر دردناکه ولی درونش گنج بزرگی نهفته شده برامون…

    فقط کافیه باور داشته باشیم که ما خالق زندگی خودمونیم و به ارسال فرکانسهای مثبتمون ادامه بدیم و احساسات خوب داشته باشیم که قطعا با صبر و بردباری نتایج عالی و‌باور نکردنی هم رقم میزنیم…

    خدایا شکرت که دوماهه تو این سفر زیبا و بی نظیرم و هر روز داره مدارم تغییر میکنه و آرامش و ایمان درونیم بیشتر و بیشتر میشه…

    خدایا شکرت که همیشه کنارمی با منی و هوامو همه جوره داری و من راضیم به رضای تو…

    و یه دنیااااا تشکر از استاد جانم و مریم گلی دوست داشتنی که این سفر بی نظیرو برامون درست کردن تا هر روز بتونیم به درک و آگاهی بیشتری برسیم…

    و مرسی از همه شما دوستان و هم سفران دوست داشتنیم بخاطر کامنتهای زیبا و کمک کنندتون به رشد بیشترمون…

    در پناه الله یکتا و بی همتام شاد و سلامت و خوشبخت و سعادتمند و ثروتمند باشین…

    یا حق…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    ساناز جمشیدیان گفته:
    مدت عضویت: 1007 روز

    روز 60مسیر

    خدایا شکرت دو ماه هر روز متعهد ماندم و چقدر هدایتم کردی منیکه روز اول این مسیر را شروع کردم برای رسیدن به شغل دلخواهم تا الان دستاوردهای ارزشمندی پیدا کردم الان که ماه دوم هم کامل شد یک دور مرورشون میکنم پر انرژی تر میریم برای ماه سوم

    من روز اول با هدف تغییر شغل و رسیدن به حس رضایت شغلی این مسیر شروع کردم

    اولش فقط یک مسیر بود

    بعد ایده فروش مکمل اومد عملی کردم

    بعد ایده ضبط ذوره اومد عملی کردم

    بعد ایده ضبط دوره دیگه اومد عملی کردم

    منیکه ترس داشتم برم سراغ ایده هام هر چی به ذهنم اومد عملی کردم

    از بین ایده ها اولی کلی پول برام ساخت

    که فردا ایده جدید دیگه ای را باز عملی میکنم

    شاید اینکه هر چی به ذهنم میاد انجام میدم اشتباهه اما برای من درستترین کار چون من دقیقا دارم تک تک ترسهامم میزارم زیر پام و به توانایی هام پی میبرم مثلا من فهمیدم چقدر توانایی دارم یک روزه بیست تا فایل ضبط کنم بدون روخوانی بدون نوشتن و فایلها عالی که مدرسینم انقدر با مثال قشنگ توضیح نمیدن، من در تحقیقات عالی هستم میتونم ساعتها یک موضوغ را سرچ کنم مقاله بنویسم ازش دوره بسازم که این ماه مثلا در عرض دو ساعت من سه چهار تا مقاله برای سایتم نوشتم مقالات سایت هم حد کلمه داره و کپی نباید باشه اما من انقدر خوبم که راحت انجامش میدم بعد فهمیدم موضوع اصلا مهم نیست چون من توانایی جمع اوری هر اطلاعاتی دارم از اینکه ساعتها سرچ کنم خسته نمیشم ساعتها اموزش ببینم خسته نمیشم برای همین امشب دو ساعت تمام کل مکمل ها را سرچ کردم و برای ایده بعدی کلی امادگی پیدا کردم

    روند کاری من چی شد فعلا همه چی همه کار انجام میدم و مهمتر ار همه درامدم بالا رفته

    حالا تاثیرات دیگه که ربطی به کارم نداشت هم تجربه کردم

    قدرت نه گفتن به پیشنهادات وسوسه کننذه

    قدرت نه گفتن و توجه به هدایتم حسم خوب نبود یکبار بهش گوش دادم برعکس نظر بقیه عمل کردم

    تونستم نقاط ضعف و باورهای محدودم در مورد ثروت بیشتر پیدا کنم

    و با قران اشتی کردم طبق تعهدی که قسمت دیگه سایت نوشتم هر روز باید تفسیر قران گوش بدم حتی امشب بیشتر بیدارموندم انجامش دادم

    و اصلا دیدم خیلی فرق کرده من الان میفهمم معجزه قران چیه وقتی در سوره بقره گفته خورشید منبع نور ماه بدون نور من هنگ کردم خب اونموقع کی میفهمید اما الان ما میفهمیم این یعنی چی و هر بار که ماه میبینم یادش میفتم چون کلا خیلی میشنیدم که میکفتن کجاش معجزه است اما مگه میشه یککتاب هزارو چهارصد سال پیش بیاد اینارا بگه اونموقع حتی ستاره و ماه نمیشناختن بعد الان ببینن همینه و من ایات الان درک میکنم تمام باورهای اشتباه مذهبیم داره دور ریخته میشه وقتی بهم گفت شرکه توسل به امامزاده شرکه اسفند دود کردن شرکه این چیزا دیدم چقدر من انجامش دادم دیگه صدقه و اسپند از مغزم پاک کردم و الان نمبترسم چشمم کنن قبلا بعد از هر مهمونی اسپند دود میکردم قبل رفتن صدقه میدادم ولی الان اینکارها را نمیکنم تازه اتفاقی هم نمی افته اونموقع پشت سر هم بد بیاری حتی الانم اتفاقی بیفته میگم شده دیگه مثلا امروز دو بار چاقی خورد بدستم قبل بود هزار تا فکر منفی میکردم اینبار گفتم خب چاقو بار دومت بودا برام مهم نیست حتی توجه نکردم خون میاد یا نه و اصلا زخم خاصی هم نشد یعنی محلش ندادم حسم این بود اگه چاقو دلت میخواد دست منو ببری ببر حتما حکمتی برام هست و حتما علتی داره پس من شکایت نمیکنم و این جدیدا انجام میدم قبلا در مسیرها گفتم چقدر خوب شدم منیکه دیدم چقدر منفی بود چقدر مشرک بودم

    حالا جدیدا عاشق دیدن نعمتها خدا شدم همسرمم ناخوداگاه بدون گفتن من یاداوری میکنه امشب بهم گفت بدو بیا ماه ببین چقدر زیباست و من با دیدنش کلی خداروشکرکردم حالا من هیچوقت اینکار نمیکردم الان میبینم زیبایی ها رو، طبیعت و… فقط شکر میکنم شکر و چقدر من عوض شدم دست خودم نیست انقدر شکر میگم حتی الان بلند بلند هم شکر میگم برام مهم نیست بقیه بشنون قبلا خدامو پنهان میکردم اما الان برام مهم نیست بگن مذهبیه بگن خداپرسته چون دوستام اعتقاداتشون فرق داره الان من پای اعتقاداتم هستم بدون ترس دیگه خجالت نمیکشم بگم من قران میخونم من نماز میخونم من خدا را قبول دارم

    الان من خدا را واقعا برای خدا بودنش دارم نه برای تظاهر نه برای تسلا نه برای ترس

    الان خدام برام خدا شده و چقدر من متفاوت شدم همیشه وقتی اتفاقی میفتع از کلام من این جمله میاد الله اعلم و منیکه مذهبی نبودم دارم همه جا میسپارم به خدا

    اشتی با قران یک موضوع خیلی موثر بود که اونم هدایتی بود انقدر همه در نتابجشون از قران گفتن که فکرم این بود پول میخوای پس تو هم برو قران بخون خدا پولت بده اما الان یک دید متفاوت دارم و قران میخونم تا اگاه بشم تا اصلا بدونم چی دذسته چی غلط و چقدر دروغ شنیدم الان دارم راستش میشنوم

    خب دارم عمل میکنم نه فقط شنیدن که این تغییر خوبیه من خیلی زیاد دوره گوش دادم کلا اعتقادی به بها دادن این داستانها نداشتم و کلا همه چیز گوش میدم و برام مهم نبود ولی الان دارم کم کم میام در مدار عمل که خب پس چی شد عملت فقط تو حرفه

    حالا دارم کم کم یک دید دیگه پیدا میکنم اونم هدایت خداونده

    راستش میگفتم باور باوراینکه حرام حلال پس اینم باوره دیگه اگه همه چیز باوره و خب واقعا هم جواب داده من از تمام چیزای رایگان و یا بدون اجازه هم نتیجع گرفتم چون باور داشتم بها منم تعهد من وقت من تلاش من و واقعا هم انجام میدادم برای همین محاله من اموزشی ببینم بحث پول و… مهم نبست نتیجه نگیرم و این باور قوی منه برای همین من از تک تک فایلها نتیجه میگیرم چه رایگان چه غیر رایگان

    حالا اون باور سرجاش هست جدیدا که قران گوش میدم باور دیگه ای داره ساخته میشه که خب حق ناس براش یکفکری بکن برای همین تصمیم دارم یک دوره را پولی بخزم البته من قبلا دوره پولی خریدم و یکساله بود و من بعدش صد برابر نتیجه دیدم الانم گفتم خب پس این دوره را پولی شروع میکنم دوره دوازده قدم که بماند گوشش داده بودم کلا من تمام اموزشهای همه استادها جذب دارم خب قراره مثل استاد دو سال پیشم که پولی خریدم بیام اینو پولی بخرم بااینکه هنوز اعتقاداتم مثل خیلیها نیست

    من حتی از یک کتاب یک اهنگم نتیجه بدست میارم برای همین به این داستان پول دادن باور ندارم اما خب اینم هدایت مثل بقیه ایده ها پس منم انجامش میدم قولم اینه هر هدایتی شد عمل کنم پس عمل میکنم اینم جز هدایتام بود حالا گفتم خدا نشونه بده والا هر چی فایل من رایگانها گوش میدم داره طرف گریه میکنه پول ندادم گوش دادم حتی خانم شایسته هم اومد گفت من خودم پول میدم دیگه دیدم هدایته دیگه پس پول بده پولشم اصلا زیاد نیست تازه تخفیف هم داره ماه دوم سوم که کمترم میشه کلا پول دوره ها برای من زیاد نیست که بگم پولشو ندارم نمیدم خب این موضوع هم یک تغییری بود که حالا شده انجامش میدم حتما مسیر درست همینه

    موضوع بعدی تحول من در احساساتمه که اونم خیلی خوب شده یک موضوع یکبار نوشتم در مسیر که حالم بده سر یکنفر حالا اون کاری نکرده منم کاری نکردم اما من کلا دیگه حسم بد نیست کلا خوبم یعنی کلا فکرم خوبه روابطم کلا عالی بوده و هست و این موضوع انقدر باور قوی روش دارم که یکدرصد ذهنم منفی نیست که تغییری بگم روش شده نه چون کلا عالیه من همیشه عاشقانه زندکی میکنیم فقط همسرم هم اومد در مدار من و خیلی بیشتر در مورد این مسیرها توافق داریم مثبت شده مثلا امشب صحبت سرطان بود حالا من نباید بگم داشتم میگفتم همسرم گفت ولش کن بیا موضوع بهتری حرف بزنیم جالب بود برام

    خب تحولاتم اومدم خلاصه بگم خیلی شد

    بماند به یادگار اینجا

    چون من مطمینم ماه اخر من انقدر تغییر کردم که اینا پیشش هیچیه فقط مینویسم که رد پام باشه بدونم اژ کجا با چه فکری شروع کردم

    خداروشکر من یک مسیر عالی پیدا کردم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    نجمه رضائی گفته:
    مدت عضویت: 1924 روز

    به نام رب هدایتگرم

    خدایاشکرت

    هیچ چیزی در آینده شما ایستا نیست

    من در هر لحظه دارم زندگیمو درست میکنم

    اتفاقاتی که بعد از کارکردن روی باورها رخ میده بد نیست این یک نشونه است ،درکش کنید

    همه چیز تغییر میکنه وقتی باورات عوض بشه ،تغییرات مثبتن مگر اینکه تو بار معنایی منفی بهش بدی

    اتفاقات به ظاهر بد ، نشونه ای برای رشد توست

    تو یکی از دوره ها شما میگید : هر مطلبی هر نوشته ای هر چیزی که میشنوی اگر بهت احساس خوب میده همون درسته؛ با قلبت بسنج ،قلبت میگه چی درسته چی غلطه

    و من قلبم با تمام وجودش هنگام شنیدن این فایل میگه باور کن ،درسته،خودشه.

    تمام اتفاقات زندگیمو که مرور میکنم مواقعی که نگاهم مثبت بوده اون اتفاقات برام بسیار پربرکت بوده

    مثل مریضی مادرم

    من تو بچگی پدرمو از دست دادم از اون به بعد همیشه استرس داشتم، استرس برای بیمار شدن مادرم و از دست دادنش!

    این استرس بسیار شدید بود خورد و خوراکم را گرفته بود و روزهامو با این استرس میگذروندم یعنی لحظه ای نبود که به از دست دادن مادرم فکر نکنم

    تا اینکه دوسال پیش مادرم به سختی دچار بیماری شد و من تموم نگرانیهای ساختگی ذهنم رو تجربه کردم .

    اوایل بیماریش اصلا پیشش نمیرفتم تا نبینمش تا بیشتر دچار استرس نشم و داشتم از مسئله فرار میکردم.

    ولی دلم طاقت نمیاورد

    با کارکردن روی باورهای توحیدی ام نگاهمو به این قضیه عوض کردم

    گفتم خدایاشکرت که مادرم نفس میکشه خدایاشکرت که نعمت مادر داشتن رو اینهمه سال بهم دادی

    خدایاشکرت که اینهمه سال ،سالم و سلامت بودند و این یک تضاده هم برای مادرم هم برای من

    خدایا به تو میسپارم هرچی شد میپذیرم.

    من مشهد زندگی میکردم و مادرم روستا بود ی روزی تصمیم گرفتم برم پیشش و اگه تونستم بهش کمک کنم.

    مادرمو درحال بیماری میدیدم اوایل خیلی ناراحت میشدم اما دلم به خدا قرص بود هرروز آرامشم داشت بیشتر میشد

    من تصمیم گرفتم خودم کارهای مربوط به بیمارستان و درمانش رو انجام بدم .

    مادرمو برای دکتر آوردم مشهد و مشخص شد تو شهر خودمون تشخیص اشتباه داده بودند و مادرم بخاطر مصرف داروهای اشتباه حالش هرروز بدتر شده بود و حدود یکسال شایدم بیشتر این مریضی ادامه دار شده بود.

    بیماری ساده ای که با تشخیص غلط یکمی بحرانی شده بود.

    وقتی دکتر با جواب آزمایشات از بیماری مادرم مطمعن شد درمان رو شروع کرد و گفت اصلا لازم نیست بستری باشند فقط باید قرصها و داروها رو منظم‌و دقیق مصرف کنند ماه بعد خوب میشن!

    مادرم فقط یکروز بیمارستان بستری بودند

    و بعدش به راحتی با مصرف روزی دوتا قرص و ی آمپول هرروز بهتر و بهتر شدند .

    این اتفاق اوایلش فشار روحی زیادی برام داشت چون نگاهم به مریضی منفی بود ترس داشتم‌ دلم میخاست بمیرم تا شاهد مریضی مادرم نباشم دلم نمیخاست باور کنم مادرم مریضه.

    ول ی خدا که همیشه حواسش به ما هست خیلی کمکم کرد من با ساختن باورهای مثبت نگاهم رو به این جهان و اتفاقات تغییر دادم و متوجه شدم اون استرسی که خواب و‌خوراک رو ازم گرفته بود و لحظه ای ولم نمیکرد به کلی از زندگیم رفته !!

    من با بزرگترین ترس زندگیم مواجه شده بودم و به آسونی ازش عبور کردم چون به خدا سپردم چون به اندازه سرسوزنی تونستم توحید رو درک کردم

    چون الخیر فی ما وقع را باور کردم.

    من با ورود به ترسم متوجه شدم چه ترس واهی داشتم

    ما همگی از خداییم و باید یکروزی برگردیم پیشش، چه اتفاقی زیباتر از بازگشت به اصلمون؟؟

    مثلا وقتی چندین روز میری مسافرت تو جنگل و کوه و حسابی خسته شدی لحظه ای که میرسی به خونه خودت، میری حمام و دستشویی و بعد لش میکنی میوفتی رو تختخواب، میبینی چه حس خوبیه ؟ میگی خدااایا هیججا خونه خود آدم نمیشه

    بنظر من بازگشت به اصل هم همین حس و حتی هزاران بار بیشتر از این حس رو داره، وقتی بریم پیش پروردگار میگیم خدااااایا شکرت هیججا خونه خود آدم نمیشه.

    من با ساختن این باورها و تغییر نگاهم به دنیا ،شجاع شدم بزرگتر شدم و از یک ترس و استرس بسیار شدید که ده پونزده سال گریبانم رو‌گرفته بود رها شدم

    بزرگترین چیزی که همیشه انرژیامو برای رشد و پیشرفت میگرفت همین استرس نسبت به از دست دادن مادرم بود.

    و من الان اونقدر درکم از مرگ و بیماری و هر اتفاق به ظاهر ناخوشایندی در زندگی بیشتر شده که فکر میکنم بخش زیادی از اون درک در زمان مواجه شدن با بیماری مادرم بهم داده شد .

    و هربار که به اون روزها فکر میکنم میگم خدایاشکرت چه تجربیات جدیدی بدست آوردم چقدر رشد کردم.

    با شنیدن این فایل دوست داشتم تجربه خودم رو. به اشتراک بگذارم‌.

    ممنونم استاد جان تمام محتوای این سایت بوی خدا رو میده و اشکم رو جاری میکنه.

    در پناه الله یکتا باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای: