پیروی از هدایت الهی و پدیده همزمانی - صفحه 32

853 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    Parisa گفته:
    مدت عضویت: 2466 روز

    سلام استاد عزیزم من همین امشب توی دفترم نوشتم متعهد میشم ورودی های ذهنم رو کنترل کنم و به هدفم متمرکز باشم متعهد میشم وقت گرانبهای خودمو بیهوده تلف نکنم ( توی شبکه های اجتماعی و دنبال کردن اخبار منفی)

    خداروشکر کردم و نوشتم خدایا شادی زندگیم رو بیشتر کن ، بهترین نعمت هارو بهم بده و بهترین انسانها رو سر راهم قرار بده ، خدایا خودمو میسپارم به تو همه چیز تویی همه کس تویی

    و خداوند این جمله رو بهم الهام کرد که تو توی یه جهان سلف سرویسی هرچی بخوای در دسترسته خیلی راحت 😊

    و بعد از این مکالمه با خدا هدایت شدم به این فایل باورنکردنی که بهم انرژی فوق العاده ای دادحس میکنم بعد از دیدن این فایل و شنیدن صحبت هاتون یه لول بالاتر رفتم ، یک مدار بالاتر رفتم حداقل یکی😉

    استاد عزیزم یاد وقتی افتادم که تصمیم گرفتم روی خودم کار کنم و زندگیم طی سه ماه از این رو به اون رو شد ، روی باورهای ثروت افرین کار میکردم ، هر روز سپاس گزار بودم و حس فوق العاده ای داشتم ، خیلی روزای عجیبی بود دنیا رو جور دیگه ای میدیدم جوری تا حالا هیچوقت ندیده بودم یادمه وقتی به درختا و برگای پاییزی نگاه میکردم اشک شوق تو چشام جمع میشد و محو تماشای زیباییشون میشدم مثل نابینایی که شفا پیدا کرده به جهان نگا میکردم و با هر زیبایی ذوق زده میشدم همون زیبایی های که قبلنم میدیدم و از کنارشون بی تفاوت رد میشدم

    همینجوری داشتم از زندگی لذت میبردم از آسمون ، ابرها ، بارون خیابونا ،خونه های قشنگ ، از بودن کنار عزیزانم و از شادی های کوچیک بی نهایت لذت میبردم درحالی هیچ درامدی نداشتم و از نظر دیگران ادم شکست خورده ای بودم .

    همین موقع بود که خداوند درها رو باز کرد و معجزشو بهم نشون داد در زمان مناسب در مکانی که اصلا قرار نبود برم و انگار جهان دست منو گرفت و اونجا برد از زبان افرادی که اصلا قرار نبود ببینمشون مطلع شدم از یه ازمون استخدامی و بازم به صورت خیلی معحزه وار هدایت شدم به یه سری کتاب ها و جزوه های مفید درحالی مدت کمی مونده بود به ازمون و رقبام از هفته ها قبل اماده بودن ، من تونستم موفق بشم و هدایت های بی نظیر خداوند رو توی مراحل استخدامم به چشم دیدم ، وقتی اولین حقوقم رو دریافت کردم دقیقا همون مبلغی بود که چند ماه قبل توی دفترم نوشته بودم میخام داشته باشم 🙂، زندگی من به کلی تغییر کرد طی سه سال صاحب خونه ماشین و درامد عالی شدم و همچنان در حال پیشرفتم واتفاقات فوق العاده برام میفته الان یه هدف مهم دارم به زودی بهش میرسم و براتون مینویسم😊

    این اولین کامنت من بود برای دوستان عزیز و استاد گرانقدرم، ازتون سپاس گزارم استاد شما دستی از دستان خداوندی نمیدونید حرفاتون چقدر خوبه و چقدر نفوذ میکنه تو اعماق وجودم و حالمو بهتر میکنه و هر روز آگاه ترم میکنه نسبت به قانون جهان هستی

    نمیدونم چجوری ازتون تشکر کنم ، امیدوارم کامنتمو بخونید🌹

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  2. -
    نفیسه دشتی گفته:
    مدت عضویت: 988 روز

    طرح الهی هرانسان ازبدوتولدهمراه اوست،همانطورکه

    طرح الهی یک درخت درباطن اوست .

    درتخم یک گیاه آگاهی است تااورابه رشدبرساند.

    انسان همواره بدنبال مفهوم زندگی است غافل ازاینکه هدف نهایی زندگی درخوداونهفته است.

    درست مثل یک بذرکه دردل خاک مینشیند.شهودوآگاهی

    که دربطن اوست اورابه مرحله ی بیداری می رساندوتبدیل میشودبه یک موجودزنده

    طرح الهی که برای انسان درنظرگرفته شده ازطرف خداوند

    رشدوتکامل پیوسته درمسیرمعنویت وزندگی دربعدچهارم است .بعدی که درآن هیچ بیماری ،مرگ،شکست وپیری بی مفهوم است .

    چطوربایدبه این ادراک برسیم ؟چگونه تصویرذهنی وشنوایی خودرامتوجه جریانات الوهیت ویگانگی خداکنیم ؟

    درهمه چیزخداراببینیم،خیرومصلحت اورابطلبیم،یاس وناامیدی راازخوددورکنیم .

    همواره به ندای قلبی والهام دورنی خودگوش کنیم که راهنمای مادراین مسیرهمان ندای درونی است.

    خدادرهمه چیزاست .خدادرهمه جاست

    پیش ازآنکه بخواهی وطلب کنی مطلوب خداوندی

    هرآنچه درجستن آنی آنی

    تادرطلب گوهرکانی کانی

    تادرهوس لقمه ی نانی آنی

    این نکته رمزاگربدانی دانی

    هرچیزکه درجستن آنی آنی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  3. -
    مریم السادات هاشمی گفته:
    مدت عضویت: 1421 روز

    به نام رب یکتا فرمانروای کل جهان

    امروز ۲۴ نوامبر است و من قرار گذاشته بودم که ساعت ۵ صبح بیدار بشم اونم با هدایت الله با خودم قرار گذاشتم و صبح بیدار شدم و رفتم نشستم با دفترم و اول زیبایی شهرو دیدم اون ویوی زیبا چشمک زدن چراغهای شهر و اون آرامش صبحگاهی…چقدر جالب بود که ورودم به اشپزخانه که پنجره ایی بزرگ داره رو به شهر و جایگاه خلوت کردن منه صدای اذان به گوش میرسید و دقیقا اینجا بود که الله اکبر رو داشت میگفت و من از خدا سپاسگزاری کردم و یه لیوان شیر نسکافه آمادا کردم و نشستم فقط نگاه میکردم و در سکوت و نوشیدم و آرام بودم بعد دفترم رو باز کردم و نوشتممم نوشتمو نوشتم و از تنها ربم کمک و هدایت خواستم این مدت کارم همین بوده کلی سوال پرسیدم و یاد جمله موسی افتادم توی اون شرایط گفتم یا ربم فقرم به هر خیری که از تو به من برسه و هدایت خواستم…و امروز وقتی که اومدم توی ایستگاه همزمانی با اتوبوس و نشستنم روی صندلی درخواهم و رسیدن به محل کارم…اینم بگم که امروز خدای من بهم گفت مریم برو بیرون و قدم بزن اطراف رو ببین و من نه نگفتم و بهانه نیاوردم. رفتم و لذت بردم.اومدم محل کارم و خواستم سریال زندگی در بهشت جلسه ۳۷ رو ببینم کاملا هدایتی به این فابل هدایت شدم و مقاومت نکردم و باز کردم و دیدم و لذت بردم و اشک ریختم و بعد از فایل هدایت شدم به کامنت کوروش عزیز و واقعا جواب سوالاای من بود وصف حال من و بعد اومدم بقیه کامنتهارو خوندم..تمام اینها همزمانی هاست..خیلیهه این همزمانی ها..مثلا ۲روز پیش وقتی سوار اتوبوس شدم بیام خونه اکمدم سوار شدم و اتوبوس شرایطی پیش اومد که ایستگاهها نایستاد و گفت هرکسی خواست پیاده بشه دکمه قرمزو بزنه و با سرعت اومد..زمانی که رسیدم داخل خانه از پنجره بیرونو نگاه کردم دیدم چنان مه غلیظی شهرو فرا گرفته که چشم چشم رو نمیبینه..گفتم خدایاشکرت امروز به هردلیلی این راننده مارو سریع رسوند یعنی اگر توی همین ۵دقیبه که مازودتر رسیدیم دیرتر میشد به ترافیکی برمیخوردیم که تا چندساعت بعد هم اومدن و رسیدن ممکن نبود…حتی همین هدایت و همزمانی ما برای اومدن به باکو آذربایجان…و اینکه این چندسال که اینجاییم مرزهای زمینی و هوایی به این کشور به سمت ایران بسته ست و هیچ کسی حتی عزیزانم نتونستن بیان اونها توی مدار اینجا نبودن و حتی ما هم در مدار رفتن به ایران نبودیم…خدایا اینقدر هست که نمیدونم از کجا بنویسم…استاد جانم عاشقتم..حتی همین همزمانی به این فایل و کامنت عالی کوروش همه همزمانی بود..در پناه رب فرمانروای کل جهان باشید…و اینکه من روزهاست که تنها سوره و کلام روی لبم سوره حمد هستش و امروز باز شنیدمش از زبان استادجان و به این زیبایی..

    عاشقتونم عزیزانم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    مریم السادات هاشمی گفته:
    مدت عضویت: 1421 روز

    سلام دوست عزیزم چقدر کمکتون وکامنتتون برای من و وصف این روزهای منه…من از خدا کمک خواستم که خدایا چیکار کنم؟من تو زندگیم هیچ وقت با وام و قسط چیزی نخریدم اما الان این کارو کردم و مقداری طلا داشتم گذاشتم بانک و دستگاه لیزر و …..خریدم اما ماه اول چنان گذشت که تصمیم گرفتم بانک رو تسویه کنم و فقط بدهی من بشه برای ماهانه لیزر و کرایه سالن..اما هرکاری کردم نتونستم کسی رو پیدا کنم که طلاهارو بیاد بانک بخره و تسویه کنیم بریم ..۲نفر گفتن میایم اما نیومدن..اما توی قبلم گفتم الخیر فی ما وقع میدونستم اینها برای من خیره .امروز صبح زود بلند شدم مجدد به خدا گفتم خدایا خودت هدایتم کن..من نمیدونم چیکار کنم…الان شما این پیام رو گذاشتید گفتی از چیزی که داری برای خودته استفاده کن..خب منم هینو میخوام طلای خودمو بفروشم که یکی از اقساط رو تمام کنم..اما هنوز نشده…اما میدونم که تکاملم رو باید طی کنم هم توی درامدم و هم پرداخت و بای. درآمدم رو افزایش بدم…..باز هم سپاسگزارم از کامنتتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    نسرين خالقي گفته:
    مدت عضویت: 1326 روز

    سلام بر استاد عزیز و مریم بانو و همه دوستان

    به قول دوستی در یکی از کامنت ها ما همیشه در حال هدایت شدن هستیم حالا شاید دقیق به خاطر نیاریم .

    یک نمونه ساده که چند روز پیش مواجه شدم ، من ظهرها وقت ناهار را میرم پیاده روی ، چون در این کشوری و جایی که هستم طبیعت بسیار زیبایی داره و معمولا ۴۵ دقیقه پیاده روی می کنم و از مسیرها ی مختلف میرم و بر می گردم ، اون روز مسیر جدیدی را رفتم موقع برگشتن دو انتخاب داشتم و با کمی تامل دومی را انتخاب کردم که بر خلاف همیشه که از کوچه پس کوچه میرفتم ، اینبار از خیابان اصلی رفتم. خیابانهای اینجا در حالت عادی خیلی افراد کمی تردد می کنند و اینجا که تقریبا بزرگراه بود که خیلی کمتر فرد پیاده دیده میشد .

    چند متر جلوتر خانمی را دیدم که دنبال ادرس می گشت و تقریبا میشه گفت سرگردان بود،جز من و او کسی در خیابان نبود ، از روی google map ادرس را براش پیدا کردم و چون مسیرش خیلی دور بود شماره اتوبوسی را هم که باید سوار میشد گفتم بهش و خوشحال برگشتم سر کارم .

    من معمولا پیامهایی که خوب هستند ذخیره می کنم و اون قلب کوچولو را می زنم تا دوباره این نوشته های و کلام های الهی که از قلم دوستان نوشته میشه را بخونم. در مورد این فایل دیدم اگر بخوام ذخیره کنم باید همه را ذخیره کنم اینقد که این فایل و جوابها عالی هستند .

    بعد از فایل ” انرژی که خدا می تامیم ” ، این تاثیر گذارترین فایل برای من أست ، همه فایل ها عالی هستند ولی این دو تا عالی تر هستند ، سپاس ای خدا که خودت را از زبان این بنده خلیل ات به ما می شناسانی .

    شاد و ثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    آسمان گفته:
    مدت عضویت: 1003 روز

    به نام الله یکتا فرمانروای مطلق آسمانها و زمین و هرچه در آنهاست

    سلام به همه شما خوبان ❤

    من‌امشب رفتم سراغ این میوه فروشی هایی که کنار جاده بساط میکنن، چون هوا سرده اینا آتیش باحالی دارن و من کیف میکنم کنار اتیش میشینم بوی دود میگیرم ولی بازم حسش خیلی خوبه، دیشب هم رد شدم کنار اتیشی که یه پیرمرد روشن کرده بود اجازه گرفتم نشستم، امشب دوباره رفتم سراغ همون اتیش از قبل از خدا هدایت خواستم (برنامه بیرون رفتن داشتم با دوستم کنسل شد دقیقه ۹۰) منم رفتم همینجا ک‌گفتم، به اقای پیرمرد سلام کردم‌ و با خوشرویی گفتم اتیشتون کووو؟ گفت وایسا الان میام و بنده خدا رفت سه سوت اتیش به پا کرد من نشستم کنار اتیش و ایشون هیزم جمع میکردن از اطراف که خاموش نشه و گفتن این مقوا بگیر باد بزن گفتم چشم، بعد اومد نشست کنار اتیش و بدون هیچ مقدمه ای تاکید میکنم خداشاهده بدون هیچ مقدمه ای، بدون اینکه حتی من جمله ای بگم، تو چشام نگاه کرد و گفت 🌺هر روز صبح یساعت با خدا حرف بزن با خدا رو راست حرفاتو بزن، با خدا روراست باش، وقتی با خدا رو راست باشی خدا رو حس میکنی و وقتی خدا رو حس کنی عاشقش میشی و نمی تونی دیگه ازش دل بکنی🌺 من پلک نمیزدم فقط مات و مبهوت بودم و گفتم خدایا سپاسگزارم خدایا شکرت و گفت 🌺 از هیشکی نترس فقط از خدا بترس، گفت خواسته هاتو از خدا بخواه همه رو اجابت می کنه، گفت خدا همیشه باهاته گفت یه لحظه هم تنهات نمیذاره، گفت وقتی با خدا حرف میزنم جوابم میده باهام حرف میزنه گفت من قشنگ میفهمم خدا باهام حرف میزنه، گفت خدا رو مثل نور میبینم وقتی میخوام بهم نشونه بده نورش میبینم🌺

    … یساعتی نشستم و زیر اسمون خدا کنار اتیش به حرفای ایشون گوش میکردم🌺 گفت با خدا باشی آرامش داری گفت نیکی کن به مردم گفت دلمو حاضر نیستم یه گوشش با کل کره زمین عوض کنم گفت این دنیا محل گذره و تعلقی به دنیا ندارم فقط میخوام پیش خدا اعمالم سربلندم کنه 🌺

    سرم رو به آسمون‌کردم و خدارو شکر کردم توی راه برگشت به حرفای پیرمرد فکر میکردم و حسسسس خیلی خوبی داشتم

    و اومدم خونه هندزفری گذاشتم و اولین فایلی که پلی کردم همین فایل همزمانی بود که نمیدونم یکی دو روز قبل دانلود کرده بودم ولی گوش نداده بودم این فایل گوش کردم کامل، بعد تصویریشم دانلود کردم و گفتم خدایا تو داری با من چکار میکنی فقط میدونم الان حالم با تو الله یکتا با تو معبودم بی نظیره، با خدایی که دارم هر روز بیشتر از روز قبل میشناسم حالم بهتره، به قول پیرمرد 🌺با خدایی که حسش کنم🌺 با تو همه چی عالیه، بدون تو هیچی قشنگ نیست، بدون تو خدایا بهشت هم جهنمه و با تو همه جا بهشته

    عاشقتم خدای بینهایت مهربون و بی نهایت قدرتمند که همه کاره عالم خودتی فقط ❤

    سپاسگزارم خدایا که من توی این مسیر قراردادی نمیدونم چی قراره بشه ولی هرچی هست همون خوبست چون با تو الله یکتا که خوب مطلقی همه چی فوق العادست عشقم❤❤❤❤❤❤❤❤

    سپاسگزارم از استاد عباس منش عزیز اگه این موقع شب دارم کامنت میذارم به خاطر معرفت و مرام باحالی که دارین اون دستی که آخر کلیپ تکون دادین🥰👍😍 منم همزمان براتون دست تکون دادم و الان کامنت گذاشتم تا تجربه اتفاق رو بگم از کنسل شدن بیرون رفتن با دوستم تا هدایت شدن به سمت حرفهای پیرمرد و این همزمانی گوش دادن به این فایل

    حرفاتون با گوش جان شنیدم….

    با دعاهاتون آمین گفتم….

    و با ملکا ذکر تو گویم و اون تصاویر شگفت انگیز گریه کردم…

    سپاسگزارم ازت استاد عباس منش عزیز

    سپاسگزارم از خانوم شایسته عزیز

    و همه خوبانی که این سایت مدیریت میکنن

    در پناه الله یکتا باشیم هممون، که بهترین و امن ترین پناهگاه ❤❤❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  7. -
    فرهاد شکوه گفته:
    مدت عضویت: 4025 روز

    🍁🍁🍁به نام خدای مهربون و نزدیک🌹🌹🌹

    سلام به همگی عزیزان و استاد گلمون💖

    هفته پیش طی یه مسافرتی که یه مدت بود در نظر داشتم برم با دوستم ولی براش هیچ برنامه ریزی نکرده بودم که کی برم،یهو هفته پیش در عرض ۲ روز همه شرایطش محیا شد و قدم در راه گذاشتیم بدون اینکه دقیقا بدونیم کی و کجا و چند روزه قراره بریمیک دور نمایی داشتم که کدوم سمت بریم ولی نه اینکه معلوم کنم یا بگم مقصد کجاس و….و دوستمم تقریبا همین شکلیه و خیلی درگیر برنامه ریزی های از پیش تعیین شده نیست(هم مداریم)

    خلاصه اولین اتفاق هدایتی این بود که یه دوست جدید باهامون اومد و اون دوستمون که قرار بود باهامون بیاد که ۳نفری بریم کار براش پیش اومد و نیومد(که ماها میدونیم کار به منزله ی هم مدار نبودمه و…)

    روز اول لب دریا دقیقا جایی نشستیم که یه گروه اومدند پیشمون و موسیقی زنده اجرا کردند بدون اینکه ما بدونیم برنامه ای هست و چقدر لذت بردیم لب دریا.

    اسکان شب اولمون براحتی با اولین جایی که رفتیم جور شد و شب توی اون تراس مه زیبایی رو به تماشا نشستیم

    من یسری پوشاک نیاز داشتم که دو ماهی بود هربار که میخواستم برم بازار نمیشد و گفتم موقع مناسبش پیش میاد و جنس خوب و مورد پسندمو میگیرم و دقیقا عصر روز اول رفتیم بازار منطقه آزاد و چیزایی رو که نیاز داشتم با کیفیت عالیشو گرفتم و خیلی لذت دارم میبرم ازشون.

    شب دوم تو شهر بعدی دوباره خیلی هدایتی با اولین جایی که ایستادیم برا اسکان،یه اقای خیلی باشخصیت ما رو برد خونشون و چقدر خونه ی زیبا و تمیزی داشتند که البته ما اجاره یک شب رو بهشون پرداخت کردیم

    روز سوم با تماس پدر دوستم پیشنهاد داد بریم یه ابشار اون منطقه و چقدر تو فصل پائیز مثل بهشت بود اونجا،جنگل ۱۰۰۰رنگ واقعا

    روز چهارم توی مسیرمون یهو یه چیزی بهم چشمک زد و رفتیم داخل یه فرعی و توی یه وویوی رویائی ناهار خوردیم که چقدر زیبا بود

    شب همون روز وقتی به شهر مقصدمون رسیدیم خیلی جالب بود به محض اینکه از ماشین پیاده شدم ینفر از تو پنجره ی یه هتل صدام کرد و گفت دنبال جا میگردی گفتم تازه رسیدیم و همون موقع اسکان اون شب و شب بعدش هم اوکی شد و با یه قیمت ناچیز و جای مناسب واقعا

    صبح برگشت برا خوردن صبحونه تو راه باد میومد پیش خودم گفتم خدایا یه جای خوب برا صبحونه داری برامون و چند دقیقه بعد چندتا آلاچیق که دورشون پوشیده شده بود دیدم و رفتیم داخلشون و یه صبحونه ی دلچسب خوردیم

    و ظهرش دوباره هدایت شدیم برا ناهار داخل یه رستوران تو راهی(معمولا تو راهیا خیلی کیفیت ندارند) که واقعا غذای بسیار بسیار با کیفیتی خوردیم و همگی تحسینش کردیم

    کلا از آب و هوا هم که جالب بود این چند روز آفتابی و مطبوع بود و دقیقا روز برگشت ما هوا به ۲ درجه رسید و باد شدید شروع شده بود ولی تمام این ۵ روز واقعا بهمون خوش گذشت بدون اینکه اذیت بشیم یا بخوایم زور بزنیم برا اسکان یا غذا و…

    قطعا همش لطف و کارگشایی پرودگار بوده و هست و آخر این سفر هم که داشتم این همزمانی ها رو زیر دوش برا خودم مرور میکردم از خدا خواستم که کمکم کنه که توی بقیه ی جنبه های زندگیم هم بتونم اینجور رها باشم و دستشو باز بذارم تا هم لذت ببرم و هم به خواستم برسم

    و برای شما دوستان عزیزم هم همین خواسته رو میخوام

    به امید خدای مهربونمون

    در پناه حق🍁🍁🍁

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  8. -
    مسیر توحیدی موفقیت گفته:
    مدت عضویت: 1930 روز

    به نام خدای مهربون و نزدیک

    سلام به همگی عزیزان و استاد گلمون

    هفته پیش طی یه مسافرتی که یه مدت بود در نظر داشتم برم با دوستم ولی براش هیچ برنامه ریزی نکرده بودم که کی برم،یهو هفته پیش در عرض ۲ روز همه شرایطش محیا شد و قدم در راه گذاشتیم بدون اینکه دقیقا بدونیم کی و کجا و چند روزه قراره بریمیک دور نمایی داشتم که کدوم سمت بریم ولی نه اینکه معلوم کنم یا بگم مقصد کجاس و….و دوستمم تقریبا همین شکلیه و خیلی درگیر برنامه ریزی های از پیش تعیین شده نیست(هم مداریم)

    خلاصه اولین اتفاق هدایتی این بود که یه دوست جدید باهامون اومد و اون دوستمون که قرار بود باهامون بیاد که ۳نفری بریم کار براش پیش اومد و نیومد(که ماها میدونیم کار به منزله ی هم مدار نبودمه و…)

    روز اول لب دریا دقیقا جایی نشستیم که یه گروه اومدند پیشمون و موسیقی زنده اجرا کردند بدون اینکه ما بدونیم برنامه ای هست و چقدر لذت بردیم

    اسکان شب اولمون براحتی با اولین جایی که رفتیم جور شد و شب توی اون تراس مه زیبایی رو به تماشا نشستیم

    من یسری پوشاک نیاز داشتم که دو ماهی بود هربار که میخواستم برم بازار نمیشد و گفتم موقع مناسبش پیش میاد و جنس خوب و مورد پسندمو میگیرم و دقیقا عصر روز اول رفتیم بازار منطقه آزاد و چیزایی رو که نیاز داشتم با کیفیت عالیشو گرفتم و خیلی لذت دارم میبرم ازشون.

    شب دوم تو شهر بعدی دوباره خیلی هدایتی با اولین جایی که ایستادیم برا اسکان،یه اقای خیلی باشخصیت ما رو برد خونشون و چقدر خونه ی زیبا و تمیزی داشتند که البته ما اجاره یک شب رو بهشون پرداخت کردیم

    روز سوم با تماس پدر دوستم پیشنهاد داد بریم یه ابشار اون منطقه و چقدر تو فصل پائیز مثل بهشت بود اونجا،جنگل ۱۰۰۰رنگ واقعا

    روز چهارم توی مسیرمون یهو یه چیزی بهم چشمک زد و رفتیم داخل یه فرعی و توی یه وویوی رویائی ناهار خوردیم که چقدر زیبا بود

    شب همون روز وقتی به شهر مقصدمون رسیدیم خیلی جالب بود به محض اینکه از ماشین پیاده شدم ینفر از تو پنجره ی یه هتل صدام کرد و گفت دنبال جا میگردی گفتم تازه رسیدیم و همون موقع اسکان اون شب و شب بعدش هم اوکی شد و با یه قیمت ناچیز و جای مناسب واقعا

    صبح برگشت برا خوردن صبحونه تو راه باد میومد پیش خودم گفتم خدایا یه جای خوب برا صبحونه داری برامون و چند دقیقه بعد چندتا آلاچیق که دورشون پوشیده شده بود دیدم و رفتیم داخلشون و یه صبحونه ی دلچسب خوردیم

    و ظهرش دوباره هدایت شدیم برا ناهار داخل یه رستوران تو راهی(معمولا تو راهیا خیلی کیفیت ندارند) که واقعا غذای بسیار بسیار با کیفیتی خوردیم و همگی تحسینش کردیم

    کلا از اب و هوا هم که جالب بود این چند روز آفتابی و مطبوع بود و دقیقا روز برگشت ما هوا به ۲ درجه رسید و باد شدید شروع شده بود ولی تمام این ۵ روز واقعا بهمون خوش گذشت بدون اینکه اذیت بشیم یا بخوایم زور بزنیم برا اسکان یا غذا و…

    قطعا همش لطف و کارگشایی پرودگار بوده و هست و آخر این سفر هم که داشتم این همزمانی ها رو زیر دوش برا خودم مرور میکردم از خدا خواستم که کمکم کنه که توی بقیه ی جنبه های زندگیم هم بتونم اینجور رها باشم و دستشو باز بذارم تا هم لذت ببرم و هم به خواستم برسم

    و برای شما دوستان عزیزم هم همین خواسته رو میخوام

    به امید خدای مهربونمون

    در پناه حق🍁🍁🍁

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    محبوبه کریمیان گفته:
    مدت عضویت: 3129 روز

    سلام استاد عزیزم و مریم جان و دوستان هم فرکانسی

    واقعا این قسمت پر از آگاهی های ناب و زیبایی بود.

    داشتم به این فکر میکردم که همین ورودی های ذهن ماهست که ما رو شکر گزار می‌کنه یا ناشکر

    ما وقتی با دیدن سریال سفر به دور آمریکا ورودی درستی به ذهنمون می‌دیم کلی زیبایی میبینیم و به این درک میرسیم که خدای من چقدر زیباست و چه قدرتی داره و همون لحظه شروع میکنیم به سپاسگزاری کردن که خدایا شکرت که من رو لایق دونستی تا این زیبایی ها رو ببینم و لذت ببرم و پر بشم از حس خوب و به خودم بگم خدای من چقدر زندگی زیباست چقدر تمرکز بر زیبایی ها به من حس خوبی میده شکرت و حتی بارها پیش میاد که از شدت احساس خوبی که داریم اشک میریزیم و شکر گزاری میکنیم

    و بالعکس

    وقتی از طریق جامعه و فضای مجازی ورودی منفی به ذهنمون می‌دیم میگیم اه چه دنیای کثیفی چه آدمای پلیدی اصلا خدا کجاست مگه خدا میبینه اینا چکار میکنن چه ظلمی میکنند اصلا خدا چرا ما رو به این دنیا آورد که این رنج و ظلم و ببینیم ووووبعد شروع میکنیم به ناشکری و حتی بعضی ها خودشونو به کشتن میدن چون این زندگی براشون آرامش نداره و اینا همش نتیجه ی همون ورودی نا مناسب دادن به ذهنمون است

    ممنونم استاد که ورودی مناسب برامون میسازی عاااشقتم

    هدایت و همزمانی های زیادی از سمت خدا دیدم که برام مثل معجزه بوده

    مثلا من یه خونه بزرگ و دوبلکس دوست داشتم تمام ویژگی های رو توی دفترم برای خدای مهربونم نوشتم و حتی صدامو ضبط کردم که چی می‌خوام وبعد برای طراحی نقشه اقدام کردم حدود دو یا سه ماه طول کشید که من طراحی نقشه رو تایید کنم چون منتظر هدایت های خدا بودم و در کنارش تحقیق میکردم و خداوند به من الهام میکرد که مثلا برو گوگل اینو سرچ کن یا اینستا اینو سرچ کن بعد که من عکس هایی از خونه های زیبا و لاکچری می‌دیم و ایده های عالی به من میداد که اونا رو عکس می‌گرفتم و ذخیره میکردم و بعد به طراح میگفتم اینا رو برای خونه من لحاظ کن مثلا

    آشپزخانه با کابینت جزیره ای که لوله کشی خاص خودش رو داشت چون سینک ظرفشویی و کانتر وسط آشپزخانه داشت

    حمام خصوصی شیشه‌ای که داخل اتاق خواب ما درست شد اتاق مستر

    یه درب دو لخت بزرگ شیشه‌ای که ویوی بسیار زیبا و سر سبز شالیزار رو به خونه ما داده

    راه پله فلزی گرد و زیبا

    اینا همشون هدایتی بود و همزمانی های زیادی برام پیش آورد خدایا شکرت و الان اون خونه ی دوبلکس زیبا رو ساختم و تا یه هفته دیگه به این خونه ورود میزنم خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    آیسا رها گفته:
    مدت عضویت: 1250 روز

    سلام استاد عزیزم

    من تو ایران هستم شهر کرج گوهردشت

    پدیده همزمانی برای من اینطوری اتفاق افتاد که در این دوران من دوره دوازده قدم رو خریدم و الان رو قدم دوم هستم. من بیشتر از هر زمانی دارم رو خودم و باورهام و رشد شخصیت و مالیم کار میکنم و زیباتر از همیشه دارم زندگی میکنم و استاد من با افکارم واقعا دارم زندگی مو میسازم. با تمرین ستاره قطبی من دارم آزادی مو میسازم. دنیایی رو تو همین کشور برا خودم ساختم که هیچ کدوم از کلمات نامناسبی که شما به کار بردید تو دنیای من نیس. برعکس دنیای من پر از امنیت و آزادی و اتفاقات خوبه.

    تو این مدت من آزادتر از همیشه هر روز با سگم رفتم پارک پیاده روی کردم ، با موهای باز و بلوز شلوار. استاد تو همین مدت ثروت بیشتری وارد زندگی من شده. چنان تمرکزی روی خواسته هام و باورهام کار میکنم که هر روز برام معجزه اتفاق می‌افته. هم زمانی دیگه ای که تجربه کردم هم زمانی کارکرد دوره قانون سلامتی و این آزادی هاست. من ۳۸ کیلو وزن کم کردم و اندام زیباتری ساختم و صورتم زیباتر شده و با اعتماد به نفس بالایی لباس های آزاد میپوشم و هر لحظه برای آزادی و شجاعت و امنیتم و آرامشم شکرگزاری میکنم. از خداوند سپاسگزارم که تمام عوامل دست به دست هم دادن که من خواسته هامو خلق کنم و تجربه کنم. استاد امیدوارم کامنت منو بخونید و بدونید که اوضاعی که شما تاکید کردید عمومی نیست و قانون همون قانونی که شما بهمون یاد دادید ، یعنی احساس خوب اتفاق خوب ، به قول خودتون استثنا نداره. تو هر شرایط و هر زمان و هر کشوری پابرجاست.

    درود بر شما استاد عزیزم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: