پیروی از هدایت الهی و پدیده همزمانی - صفحه 34

853 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    کمال سلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2001 روز

    سلام براستاد عزیزم سید جون گل و مریم خانم که واقعا شایسته همه خوبی های استاد عزیزمون هست … من کمال سلطانی هستم و همیشه فایلهای آگاهی بخش و انسان ساز شمارا با جون و دل استفاده کردم و این آموزشها چراغ راه من در زندگی بوده ، خدای بزرگ راسپاسگزارم که منو از رهگذر این نگرش نو به زندگی هدایت کرد و با تغییر در نظام باورها به رهایی از ذلت خاموشی و افکار محدود سوق داد ، به یقین وقتی از پروردگار بزرگ بعنوان تنها فرمانروای مطلق جهان هستی طلب هدایت می کنیم از هزاران راه مختلف ما را به سرمنزل مقصود هدایت می کند، برای شما عزیزان از خداوند مهربان طلب آرامش و سلامتی دارم، وقتی این فایل زیبا رادیدم ناخودآگاه به خاطر آوردم که خداوند حتی به پیامبرخودش حضرت محمد صلوات الله و سلام علیه فرمود وظیفه تو تغیی دادن دیگران نیست بلکه تو تنها پیلم خداراابلاغ میکنی و به مردم اختیار داده شده که خودشون راه خودشون را انتخاب کنند و تو در تغییر اونها ناتوان هستس بنابراین خودت را اذیت نکن و زمانیکه حضرت رسول در خصوص نحوه برخورد با مشرکین از خداوند سوال میکنه در قرآن به او گفته مبشه که از کسانی که نا آگاهانه تو را متاثر می کنند اعراض کن ، فاعرض عنهم ، و سیدجون عزیزم هم دقیقا همین مضمون را بیان فرمودند . اگه ما یادمون باشه که از تغییر دیگران عاجزیم و تنها خومون را میتونیم عوض کنیم خیلی از نگرانی هامون برطرف میشه، به هر حال از شما استاد گرانقدر تشکر می کنم که تک تک آموزش هاتون زندگی بخش هست و قلب انسان را روشن می کنه. در پناه الله یکتا باشید ، خدانگهدار.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    محمدرضا بکشلو گفته:
    مدت عضویت: 2244 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز و تمام خانواده من در گروه تحقیقاتی عباسمنش

    من حدودا چند ماهی ک تو محل کارم تضاد هام خیلی زیاد شده بود و همچنین دریافتی ام به نسبت هزینه های یک زندگی معمولی هم تا حد خوبی بود، ولی از اونجا ک داشتم دوره روانشناسی ثروت و سلامتی رو انجام میدادم، و لاجرم باید برام نتیجه میومد، دنبال ی چیزی میگشتم ک این نشونه باشه برای اینکه موقعیت زندگی ام تغییر کنه، یعنی من ی کاری انجام بدم ک این تغییر اتفاق بیفته.

    یکسری همزمانی ها رو اینجا برای خودم و خانواده عباسمنش مینویسم.

    من تو آزمایشگاه کنترل کیفیت شرکت دارویی دارم کار میکنم، خیلی ادم پرتلاش و پر ایده ای بودم و هستم، اما به دلیل فرکانس های پایین قبلی من هیچکدوم از اینها دیده نمیشد و حتی نسبت به قبل محدود تر میشدم، اما الان ک داشتم رو دوره ها کار میکردم انتظار تغییر داشتم.

    من رفتم پیش مدیر ی واحد دیگه، گفتم من 7 ساله اینجام، از واحدم راضی نیستم، نیرو میخوای بیام واحد شما، گفت نه، بنا به چند دلیل، من تو رو درست نمیشناسم، حتی اسم ات هم درست نمیدونم، دلایل من برای نیرو گرفتن اینکه یا باید تخصص مورد نظر من داشته باشی ( تقریبا همه اونهایی که اونجا هستن متخصص نیستن)، یا باید برام کاری کرده باشی یا بهت مدیون باشم و …

    و چند تا راهنمایی بهم کرد که به زودی به دردم خورد، گفت اگه میخوای جات عوض کنی، حتما برو و ی جا پست بگیر، صرفا آنالیست باشی ک اینجا هستی.

    ادامه لطف خدا؛ یکی از همکاران برام یک ایمیلی فرستاد، گفت اگه دوس داری رزومه ات رو برای ایشون بفرست، من هم بعد چند روز اینکار کردم، بعد اونی ک براش رزومه فرستاده بودم، نکاتی درباره رزومه نوشتن بهم گفتن و من هم پیرو راهنمایی ایشون رزومه رو تکمیل کردم و براش فرستادم، تو همین دو سه روزه باز این همکارمون تماس گرفت و گفت یکی از آزمایشگاه ها به مشکل برخوردن، ببین چطور میتونی راهنمایی کنیش، من شماره ات میدم بهش، تماس گرفتن و صحبت کردیم، حتی صحبت این شد که من اگر نیاز بود برم اونجا و اون مشکل براشون حل کنم. بدون اینکه حتی اسم اش بپرسم، بی چشم داشت

    همکارمون چند روز بعد تماس گرفت، و چه خبر از رزومه ای ک فرستادی، چ خبر از اونجا ک مشکل داشتن، منم گفتم از هیج کدوم خبری نیست، همون شب مهندس یاری تماس گرفت و گفتم چ خبر کارتون به سرانجام رسید؟ گفت نه ولی رزومه ات رسیده دست من،خیلی تعجب کردم، گفت دست شما! گفتم شما کجایی؟؟ گفت من شرکت فلان تو ساوه هستم، گفت اینجا رزومه فرستادی؟؟ گفت نه، من اونجا رزومه نفرستادم، گفت خلاصه رزومه ات اومده اینجا، از من نظر خواستن، کی میتونی بیای؟ گفت دو روزه میام، بعد از شرکت تماس گرفتن و برای همون روزی ک مدنظر من بود گفتم برم برای مصاحبه، رفتم، و از کمک های همین مهندس برای میزان حقوق پایه اینا خیلی کمکم کرد، خودش هم اومد برای مصاحبه و مدیر منابع انسانی هم معلوم بود رضایت داره، خلاصه صحبت ها با همکارا تو آزمایشگاه و یاداوری ی سری از صحبت ها ک ارزون خودت نده، پست بگیر و … گفتم من فقط تحت عنوان مسئول به بالا میام برای کار تو اینجا و حقوق پایه خودم از چیزی ک دقیقه اول گفته بودم هم بالاتر بردم، گفتم یا میخوان با این قیمت یا نیستم

    بعد چند روز خبر قطعی شو رو بهم دادن و دو روز دیگه برای امضا قرار داد میرم.

    چند تا باور بهم جسارت حرکت داد

    ی جا موندن پوسیدن میاره و باید حرکت کنم ، اگر اونجایی ک هستی دیگه حالت خوب نمیکنه، با توجه به نکات مثبت، و تضاد ها هر روز داره بیشتر میشه، یعنی دیگه پنیر اونجا پوسیده است، باید رفت و من به یاری الله مهاجرتم شروع کردم.

    * باور به اینکه از تو حرکت و از خدا برکت، و خدا برام کافیه

    *اعتماد به نفس نقش بسیار مهمی در نتایج زندگی ام داره.

    *هر موقع تو تصمیم به تغییر زندگی ات بگیری و به هدایت های خدا گوش بدی و تو فرکانس عملش باشی ، درهای لطف خدا جوری برات باز میشه که این اتفاق از اون چیزی ک فکر می کردی بهتر ب

    میشه.

    * کار خودت انجام بده و خواسته ات رها کن، بقیه اش خدا انجام میده

    چند تا ترمز تو این اتفاق برداشته شد

    1، من اگر سنم از ی حد بالاتر بره دیگه نمیتونم جایی برم، یعنی مثلا 30 بع بالا دیگه جایی من رو نمیخوانک اینطور نیست.

    2، در مورد جابجایی محل زندگی خانواده خودم و انتظار واکنش شدید پدر و مادرم و اطرافیانم از اون چیزی ک فکرش میکردم خیلی کمتر بود، فقط یادآوری کردن ک حواسم به جایی ک میخوام برم باشه و حساب و کتاب خودم رو انجام بدم

    3، من به اندازه کافی قوی نیستم و معلومات من چیزهای ساده ای ک همه جا دارند، در حالی ک با یک نگاه ساده، متوجه تفاوت خودم از لحاظ معلومات و توانایی و مهارت ام با بقیه تو جایگاه جدید شدم

    4، شغل جدید و جایگاه جدید نیاز به پارتی داشت و تصور از پارتی این بود ک اون فرد میاد و همه کارات ردیف میکنه، اما چجایی ک الان کار میکنم، چ جایی که میخوام برم، هر دو حالتش دو نفر برای من واسطه شدن ک نه من اسمشون میدونستم، نه قیافه اش دیده بودم، همونجور ک استاد بارها گفتن، بی نهایت دستان خدا میاد تا کار تو به سرانجام برسه، و ان شاءالله با بالاتر رفتن فرکانسم حضور دستان خدا برام پررنگ تر خواهد شد و به جایی میرسه ک همونجور ک استاد می فرمایند، به یه جایی میرسی که احساس میکنی خدا همه کار و زندگی اش ول کرده، اومده کار من جلو بندازه.

    ان شاءالله به خدا بیشتر اعتماد کنم و عمل گرا تر بشم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    سمیه نوشادی گفته:
    مدت عضویت: 2746 روز

    سلام عزیزانم

    حدودا یک هفته قبل این ویدیو رو دیدم و موضوعش برام خیلی جالب بود👍🏻

    سعی کردم متمرکز شم و همزمانی ها رو به یاد بیارم و بنویسم که فرصت نشد، شاید برام اولویت نیود

    اما الان پنج شنبه شب 10 آذر 1401 دقیقا در حالیکه میخوام بخوابم و برای چندمین بار برای همزمانی امروز خدارو به یاد اوردم و شکر کردم اومدم بنویسم👇🏻

    دوران تحصیل من کارشناسی و ارشدم که مدتهاست تمام شده و دکتری هم اخیرا

    برای آزادسازی هیچ مدرکی اقدام نکرده بودم تا اینکه از چندماه پیش با سرعت کرفتن اموزش زبانم و جدیت بالاتر در جستجوهای لازم برای انجام یک مهاجرت عالی به کشور و شهری عالی تر اقدام به ازاد سازی کردم🙂

    شاید مجموعا 1/5 هزینه های آزادسازی شد و هفته گذشته همه مدارک جمع شد که برنامه بریزم و روند ترجمه رو پیگیری کنم که امروز یهو متوجه چند برابر شدن آزادسازی هزینه های مدارک شدم! خبر بدی که من اگرچه برای بقیه ناراحت شدم اما هر لحظه یادم اومد گفتم خدایا مرسی، بجای چیزی حدود 150 میلیون فقط 1/5 دادم!

    مرسی خدا

    مرسی قانون

    مرسی همزمانی

    مرسی استاد

    که من از شما ‌و فایل های این مدتت بیشتر حواسم جمع بود دل به شرایط ندم🙂

    شاخک هام تیز کنم که هرچقدر هم ذهنم منو به واکنش دعوت میکنه در این شرایط اما تلاش کنم در مسیر بمونم..

    اگر قرار باشه یک جمله از شما رو انتخاب کنم و هرگز فراموش نکنم اون اینه:

    «یادت نره کار کردن روی خودت یک روند دائمیه، مثل تنفس اکسیژن ! میتونی نکشی و زنده بمونی ؟ پس نمیتونی کار نکنی و حواست نباشه و سعادتمندانه زندگی کنی»

    برای همه مون دعا میکنم لحظه ای از توجه به قانون غافل نشیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  4. -
    رضا یوسفی گفته:
    مدت عضویت: 2248 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    عرض سلام و ادب خدمت استاد عزیزم و همه دوستان هم فرکانسی ام

    من این فایل رو چند روز پیش گوش کرده بودم اما امروز (هشت اذر ماه 1401) اتفاقی برام افتاد که گفتم حتما باید بیام زیر این فایل برای خودم رد پا بزارم

    من یه مدت دارم سعی میکنم روی خودم خوب کار کنم علی الخصوص این دو سه روز خیلی سعی کردم بهتر تر بشم

    دیروز داشتم تو سایت استاد کامنت یکی از دوستان رو میخوندم یهو دیدم تو کامنت دوستمون چشمم خورد به کلمه “بیمه ماشین” یهو یادم اومد که بیمه ماشین اول اذر ماه تموم میشه و الان 7 روز ازش گذشته ماشین دست خانومم بود سریع بهش زنگ زدم که یه عکس از بیمه ماشین برام بفرست دیدم بله دقیقا 7 روز ما ماشین رو بدون بیمه سوار شدیم خدا را شکر کردم که از طریق استاد و دوستان هم فرکانسی ام متوجه این داستان شدم و تو این یک هفته اتفاقی نیفته اما این تمام داستان نیست این یه جورایی پلن خدا بود که منو به موضوع دیگه ای برسونه

    منم اومدم بصورت انلاین بیمه نامه بخرم که دیدم میگه عکس کارت ماشین و گواهینامه رو اپلود کن که اونم تو ماشین پیش خانمم بود گفتم برام بفرست ایشون هر چی گشته بود گواهینامه منو پیدا نکرده بود.

    گفتم اشکال نداره عکس گواهینامه خودت رو بفرست من کارهای بیمه رو انجام بدم تا بعد میام پیداش میکنم

    خلاصه امروز هم کلی خونه رو گشتم پیدا نشد دیگه بیخیال شدم و ذهنم رو درگیرش نکردم تا اینکه بعد از ظهر خواهرخانمم بهم زنگ زد که رضا تو گواهینامه گم نکردی؟ گفتم چرا اتفاقا دارم دنبالش می گردم گفت فلانی(یکی از اقوام بسیار دورمون) گواهینامه تو رو توی سایت دیوار دیده به من زنگ زده که بهت خبر بدم یه لحظه شوک شدم سریع رفتم سایت دیوار دیدم از زمان انتشار این اگهی یک ربع هم نگذشته به شماره تلفن توی اگهی زنگ زدم و ازشون تشکر کردم ایشون هم گفت یهو به ذهنش رسیده که داخل دیوار اگهی کنه شاید صاحبش پیدا بشه خدا رو شکر کردم و قرار گذاشتم برم ازش بگیرم(البته هنوز نرفتم سر قرار گفتم اول باید از خودم رد پا بزارم بعد برم)

    اما همزمانی های این رویداد

    اگرمن تو سایت استاد چشمم به بیمه ماشین نمیخورد شاید این پروسه این جوری طی نمیشد

    من همیشه تاریخ بیمه هام یادم میموند یک هفته یادم رفت که من برم دنبال گواهینامه ام بگردم اگرمن سر موقع بیمه می کردم گواهینامه ام رو اون موقع داشتم دیگه دنبالش نمی گردیدم و وقتی خواهر خانمم زنگ میزد منم قطعا میگفتم نه گم نکردم و این موضوع رو پیگیری نمی کردم

    دقیقا خدا به اون بنده خدا الهام میکنه که این رو تو دیوار اگهی کن

    دقیقا زمان انتشار اگهی یکی از اقوام ما اون اگهی رو میبینه و بلافاصله خبر میده

    تمام این ها در پس پرده اتفاق افتاد تا من به ساده ترین شکل ممکن به گواهینامه ام برسم چون در این زمان من دارم روی خودم بیشتر کار میکنم پس اتفاقات خوب بیشتر برام میفته و من این ها را نشانه ای از طرف خداوند میبینم که مسیری که دارم میرم درسته و ادامه بدم ولی اگرمن روی خودم کار نمیکردم و در همین اتفاقات اخیر کشور ذهنم رو درگیر می کردم قطعا مسیر برام متفاوت میشد احتمالا باید میرفتم در پروسه طولانی المثنی گرفتن که خود دوستان اطلاع دارن که چه کار زمان بری هستش

    و اینها همه نشون میده که در مسیر باشی در زمان مناسب و مکان مناسب برات اتفاق میفته

    خدا را شکر میکنم که هر روز داره ایمانم قویتر میشه خدایا شکرت که استاد عباسمنش رو به ما دادی که مسیر درست رو به ما نشون بده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  5. -
    jalil Tamjid گفته:
    مدت عضویت: 2199 روز

    سلام میکنم خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته ی شایسته! و تمام دوستان خوبم در سایت عباس منش دات کام.

    من میخوام چند مورد از همزمانی هایی که در زندگیم اتفاق افتاده رو براتون بنویسم،البته بصورت خلاصه…

    اولیش مال زمان سربازیم هست که من محل خدمتم افتاده بود بندر عباس و خیلی هم خدمت اونجا سخت بود بعد گفتند هر کی یه جزء قرآن رو حفظ کنه میتونه محل خدمتش رو عوض کنه منم با اینکه محل کار اتاق عمل بود و تقریبا همش شیفت بودم هر موقع یه ذره وقت گیر میاوردم قرآن حفظ میکردم تا امتحان دادم وقبول شدم وشنیده بودم که اگر برم شیراز و اونجا در بیمارستان کار کنم خیلی بهتره با هزار سختی بالاخره تسویه گرفتم و رفتم شیراز ولی گفتن ما نیرو نمیخوایم وباید بری تهران و من افسرده و تنها راهی تهران شدم تو مسیر به هرکسی میتونستم زنگ زدم پرس وجو کردم که کجا برم و چیکار کنم؟ آخر سر بهم گفتن اگه بری پادگان مرکزی نیروی دریایی سپاه اونجا خوبه و ۱۵ روز شیفت درمانگاهی و ۱۵ روز میری شهرتون و من باز با هزار امید راه افتادم به سمت اونجا…ولی اونجا هم گفتن ما نیرو نمیخوایم و باید بری یه درمانگاه داخل شهر سمت شرق تهران دیگه خیلی خسته و کلافه شده بودم….ولی وقتی رسیدم اونجا دیدم یه درمانگاه نسبتا کوچیک هست وهمون اول لباسهای نظامی ام رو گرفتن و گفتن اینجا لباس شخصی هستی یه روز شیفت میدی و دو روز آف هستی ولازم نیست موی سرت رو کوتاه کنی اونهاییکه خدمت کردن بهتر میدونن این برای کسی که از خدمت در مناطق نظامی میاد یعنی چی!!! من بعدش فهمیدم چرا تا رسیدن من به این درمانگاه ، هیچ مرکز دیگه ای نیرو نمیخواست!

    مورد بعدی ما زمانی بود که من برای کار تصمیم گرفتم به تهران مهاجرت کنم ورفتم در یک پانسیون خیلی سطح پایین اتاق گرفتم و باید برای شروع کارم در اورژانس ۱۱۵ تهران سه روز میرفتم آموزش دو روز رفتم ولی روز سوم خواب موندم وبهم گفته بودن اگه سه روز آموزشی رو نری نمیتونی شروع به کار کنی…اون روز با عجله و استرس چون دیر شده بود تمام مسیر رو دویدم تا رسیدم مرکز اورژانس.وقتی رسیدم میخواستم شروع کنم به عذر خواهی و التماس که اگه میشه منو ببخشند و بذارن با یه گروه دیگه برم آموزش ولی با کمال تعجب تا منو دیدن گفتن کجا بودی بدو بدو یکی از مناطق نیرو نداره و شما باید از همین امروز کارت رو شروع کنی! نمیدونم میتونید حال اون لحظه منو درک کنید یا نه!!!!

    مورد بعدی مال زمانی هست که من در ۱۱۵ تهران کار میکردم و با اینکه تازه کار بودم خیلی دلم میخواست با موتور اورژانس برم ماموریت چون هم جذاب تر بود هم یه سری مزیت هایی داشت که خیلی بهتر از آمبولانس بود ولی موتور مال نیروهای قدیمی بود و متاهل ولی من هم شهرستانی بودم و هیچ کس منو نمیشناخت هم مجرد بودم وهم تازه کار و هم نیروی موتوری نمیخواستن، ولی در عین ناباوری خودم و بقیه یهو یکی از نیروهای قدیمی موتوری که باهم تو یه پایگاه بودیم تصمیم گرفت به جای دوشیفت کار کردن تک شیفت بشه و تا من گفتم من دوست دارم موتوری بشم و موتورسواری من رو دید منو معرفی کرد به رئیس ناحیه غرب و تعجب اینکه ایشون هم سریع قبول کرد و من شدم جوانترین موتوری ۱۱۵ ناحیه غرب تهران!

    میدونم اگه بیشتر فکر کنم هنوز خیلی همزمانی دیگر هم هست که فراموششون کردم چون اگه بهشون توجه نکنیم برامون عادی میشن…به امید اتفاق های خوب برای همه شما دوستان خوبم…⚘

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  6. -
    رضا رضایی گفته:
    مدت عضویت: 1012 روز

    ان علینا للهدی

    بنام خالق که همواره هر لحظه هدایت گر ماست!

    استاد گرانمهرم، خانم شایسته مهربان و دوستان شریفم سلام وقت بخیر و شادی.

    از خدای عزیزم سپاسگذارم هدایت گر لحظه هایم است روزی نیست که هدایتم نکند

    ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡

    خب قرار است داستان هدایت های خود را بنویسم اما داستان از هدایت های خداوند خیلی زیاد دارم که اصلا قابل نوشتن نیست زیاد است اما یک داستان که امشب اتفاق افتاد را میخواهم بنویسم چون دلم نیومد که ننویسم ☆☆☆☆☆☆☆☆☆

    من در سریال سفر به دور آمریکا بارها حیوانات مثل آهو ، بز و گوسفند اینارو کنار جاده میدیدم خیلی برایم جالب بود اون حفظ آرامش اون حیوانات و رفتار های زیبای مردم اون کشور با اون حیوانات و کلی تحسین اش میکردم از اون جای که آهو ها را میدیدم اصلا ترس نداشت بسیار خونسرد بود در مقابل افراد که به سمت اش میرفتن کلی خوشم میومد دوست داشتم ما هم از نزدیک ببینم♡♡

    از آنجای که داشتم سرکار میومدم راننده ما یک زن است ما هم یک هفته در میان شب کاریم

    وقتی داشتیم میومدیم هم تاریک بود هم باران به شدت میبارید از جاده که عبور میکردیم بیش از چند خانه زیاد نبود و اطراف جاده کشت برنج است ….

    بالاخره سرعت ماشین هم معمولی بود جاده یکم شیب داشت از شیب گذشت دیدیم دوتا آهو یکی از جاده گذشته بود یکی وسط جاده بسیار آرام آرام ….

    تا خانم راننده دید بسیار دست پاچه شد به سختی ترمز کرد ماشین در یک قدمی آهو توقف کرد این خانم بسیار ترسیده بود که نکنه یهو این آهو هارا از بین ببرد و خداروشکر که آهو ها زودتر عبور کرده بود چون قانون این دولت این است کسی آهو را شکار کند یا از بین ببرد خیلی جریمه بزرگ دارد….

    نمیدونم با چی حس بگم اینقدر این آهو ها آرام و قشنگ بود موقع ک دیدم کلی ذوق کردم کاش ماشین خودم میبود ایستاد میکردم کلی عکس میگرفتم و براشون محبت میکردم …

    اما میخام اینو بگم که هیچ چیزی اتفاقی اتفاق نمی‌افتد

    اول اینکه چرا این همه وقت که مدتی یه سال عبور میکنم آهو رو ندیدم

    دوم اینکه مدتی یه ماه میشه سریال سفر به دنبال امریکا را تعقیب میکنم این اتفاق افتاد

    سوم اینکه چرا اون شب مه نزدیک صندلی راننده نشسته بودم در حالی ما آخرین نفر سوار ماشین میشوم و از قبل این صندلی افراد دیگر پور میشود

    چهارم اینکه در زمان مناسب و در مکان مناسب این آهو ها جلو ماشین ما ظاهر شد

    پنجم اینکه این محل اصلا مکان نیست که آهو باشد

    از این اتفاق میشه کلی نتیجه های مثبت دیگری را هم گرفت و منم سرکار کلی با ذوق و شوق این داستان هدایت امشب را نوشتم

    و خدایاشکرت که مرا در این مسیر هدایت کردی و خیلی خوشحالم این دوتا آهو ها به سلامت عبور کردند

    استاد عزیزم ، خانم شایسته نازنین و دوستان زیبا نگرم شما به خدای عشق و سلامتی و ثروت می‌سپارم

    شاد باشید و شکرگذار ❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  7. -
    فاطمه جمالی گفته:
    مدت عضویت: 1047 روز

    به نام خدای مهربان خدایی که هرلحظه از زندگیم تویه تک تک نفسهام هرثانیه همه جا کنار من بوده ومنو به بهترین هاهدایت کرد خدایی ک الان ک دارم راجبش مینویسم میخام بشینم و از عشقی که ازش تویه قلبم حس میکنم ساعتها اشک بریزم

    بی نهایت از شما استاد بزرگ ممنونم ک بخش بزرگی از هدایت منو ب ربم خدای مهربونم رقم زدین شما واقعا بازندگی صدها نفر معجزه کردین و واقعا لایق این همه عشق و زیبایی هستین وقتی انقدر قشنگ خدارو باور کردید و ایمان دارید بهش وقتی ایمان شمارو میبینم ب خدای عزیزم عشقم

    واقعا باخودم میگم خدایا من تسلیمم منو هدایت کن چون میدونم زمانی ک بهش ایمان داشته باشم و درمسیر باشم خدام منو به خواسته هام میرسونه و بهترین هارو برام رقم میزنه و شما نمونه واضح این هدایتین به راستی دنیا تماما زیبایی وخداروشکر میکنم که کنار شما استاد عزیز وبااستفاده از اگاهی هایی ک میدین میتونم اگاه و سریعتر به خواسته هام برسم

    زمانی ک تسلیم این قدرت و این عشق بی انتهاشدم واقعا میتونم بگم ک توزندگیم معجزه رقم خورده هرروز زیباتر از دیروز برام

    ازخدامیخام که همه مارو هدایت کنه هرلحظه واگر ایمان داشته باشیم و باور کنیم یقینا به بهترین ها میرسیم امید ک دردنیاو اخرت سعادت مند باشیم

    بازهم تشکر میکنم از استاد عشق وهمچنین همسر زیباشون♥️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    حسین عباسی اقدم گفته:
    مدت عضویت: 2657 روز

    سلام و عرض ادب

    یعنی واقعا لذت بردم از این فایل عالی ، خیلی وقت بود کامنت نذاشتم توی سایت فایل هارو مبینیم لذت میبرم نا انصافیه تشکر نکنم منیکه میخوام یک شکر گزار ماهر باشم ، بسیار فایل عالی بود ، مخصوصا اون جایی که استاد موقع حرف زدن مریم جان داشت با شن ها بازی میکرد به خودم میگفت ببین چقدر صافوساده میشه با مخاطبها ارتباط برقرار کرد ، چقدر ساده و راحت میشه تو دل برو بود ، بدون کوچکترین فشاری زحمتی ، خیلی فایل رویایی بود و واقعا لذت بردم بسیار عالی بود دمتون گرم ، مریم خانم ازت ممنونم که پیش استادم هستی و کمکش میکنی هرروز بتونه بهتر و با تمرکز بیشتر به زیبایی ها توجه کنه ، خدایا ممنونم که حالم رو عالی میکنی دمت داغ ،

    زنده باشید و ثروتمند و شاد و سلامت .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    آدیل گفته:
    مدت عضویت: 1563 روز

    سلام استاد

    سلام مریم جانم

    و سلام به دوستان هم فرکانس عزیز

    استاد باید بگم این قسمت برای من به شدت تاثیرگزار بود هم صحبت های شما و هم کامنت دوستان

    به خاطر همین تعهد دادم تا وقتی هدایت شدم بیام اینجا و رد پایی از خودم ب جای بگذارم

    مودم ما چند وقتی هست که مشکل داشت و بردیم بیرون نشون دادیم گفتن مشکلی نداره و خلاصه بعد از ی دستکاری مختصر تونستیم برای ی روز وصل بشیم. اما شب دوباره دیدم کلا برقش وصل نمیشه اومدم آداپتورش رو عوض کردم و همچنان هیچ تغییری نداشت. صبح که بیدار شدم رفتم ی مودم ک تا حدودی در مورد کیفیتش اطلاعات داشتم رو انتخاب کردم تا بخرم ولی تو سایت تراکنش خطا داد بار اول. کارت دیگه ای رو آوردم و شروع کردم باهاش خرید رو انجام بدم که چراغی در ذهنم روشن شد که اینکارو نکن و همین انجام نشدن تراکنش برای تو هدایت

    ولی آخه چه جور هدایتی

    خرید رو رها کردم و رفتم سراغ بقیه کارام

    وسط کار بودم که تلفنم زنگ خورد و همون شخصی بود که قصد خرید ازش رو داشتم

    علت عدم خرید رو پرسید و یک راهنمایی خیلی خوب کرد و باعث شد بفهمم که ما دقیقا تو مرز آنت دهی مودم ساکنیم و اگر میخریدمم شاید آنتن دهی خوبی نداشت

    بگذریم

    از اون طرفم پدرم تماس گرفتن و گفتن ی آداپتور جدید میخرن، ولی من تقریبا مطمئن بودم که آداپتور جواب نمیده چون قبلا امتحان کرده بودم ولی در کمال تعجب جواب داد و مودم ما عالی کار میکنه

    خدا رو خیلی خیلی شکر میکنم ب خاطر هدایتش

    این نکته رو هم بگم من در کار تحقیقاتی که انجام میدم وقتی میرم سراغ اینترنت میگم خدایا هدایتم کن به بهترین مطلب و زمانی که این خواسته رو از خدا داشتم به مقاله های بی نظیری هدایتم کرده که اصلااا جز بهترینا بوده.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  10. -
    امیر آهنگری گفته:
    مدت عضویت: 1706 روز

    ب نام الله مهربان و هدایتگر

    من قبلن این فایل کامنت گزاشتم و این کامنت دومه

    هدایت الله امسال برای من تا اینجا

    ب بهترین شکل انجام شده

    من یادمه عید امسال خودمو ب هدایت خداوند سپردم

    ولی مثل الان باور قوی نداشتم ولی سپردم

    هدایت زیبای من

    از تیرماه شروع شد

    دوره سلامتی خریدم که اتفاغای جادویی

    تو زندگیم افتاد وکلن بیگ بنگی درونم اتفاغ افتاد

    بعد از نتایج فراوان

    تو ی فایل شنیدم استاد گفت چرا شکر گزاری نمینویسید

    توی مسافرت بودم توی ماشین شنیدم

    چرا باور نمیکنید به شکر کزاری اتفاغای خوب می افته

    من از همون غروب اومدن دفتر خودکار خریدم و شروع کردم روزی دو سه بار نوشتن شکرکزاری

    و چقد حالم خوب خوب تر میشد

    و بعد هدایت شدم ب کتاب شکرگزاری

    بعد نوشتن هر روز شکرگزاری که یک ماه دقیق تمرینهای کتابو انجام دادم و در بهترین شرایط زندگیم قرار گرفتم چقد چرخ زندگیم دقیق درست شد با این کتاب خدایا شکرت

    که باورهام و هدفهامو نوشتن و تمریناتشو دقیق انجام دادم خیلی بهم کمک کرد

    بعد هدایتم ب کتاب راز

    بعد بی اندیشید و ثروتمند شوید

    بعد کتاب بنویسید تا اتفاغ بی افته

    بعد هدایت شدم ب دوره بی نظیر دوازده قدم که چقد این دوره رویایی و چقد سوال داشتم

    که اویل دوره برام همش حل شد

    و هنوز تازه در قدم دوم هستم

    و شروع کردم فعالیت زیاد در سایت

    اول تصمیم این بود روی هر فایل جدید کامنت بزارم

    و ب گفته استاد گوش کردم

    و روزی نیم ساعت یک ساعت مصاحبه افراد موفق یا زندگی نامشونو میبینم

    و برنامم اینه برم با افراد موفق شهر صحبت کنم

    بعد ی مدت تصمیم این شد روزی ی کامنت بزارم

    و الان تصمیم اینه روزی دو سه تا کامنت میزارم

    واقعن کامنت گزاشتن بهترین روش برای اینه که روی خودمون تمرکز داشته باشم

    و چقد کمک میکنه موضوعات را دقیق بفهمیم

    بعد کتاب چه کسی پنیر مرا جاب جا کرد

    بعد کتاب قدرت فکر

    بعد کتاب چه کسی قورباقه برایان ترسی

    و الان هر فایلی که میبینم چ جدید چ قدیمی کامنت میزارم

    تو دفترم مینویسم

    خلاصه اینکه این تکامل امسال من از دوره ها تا کتابها

    خیلی خیلی بهم کمک کزدم حرفهای استاد بهتر بفهمم

    تازه قدرت ذهن فهمیدم

    و چندین دفتر دارم

    شکرگزاری

    هدف گزاری

    کلمات تاکییدی

    دسته چک ثروت که اونم هر روز همیشه میدم

    برای بازی فراوانی

    کتابها خیلی خیلی بهم کمک کردن

    کامنت گزاشتن خیلی کمک کرد

    اصلن چه کتابی چ موقع بخونم بی نظیر بود

    شاید کتاب قدرت فکر اول سال میخوندم هیچی نمیفهمیدم

    اینقد این کتاب سنگین و زیباست

    هدایت الله مهربان بهترین زمان بود که خوندم و تونستنم بفهمم و درکش کنم

    کتاب پنیر چقد موقع خوب خوندم

    امسال واقعن جادویی برای من برنامه ریزی شده بود

    چقد دوره دوازده قدم بجا و درست بود خدایا شکرت

    واقعن شکر گزار خداوند هستم امسال اینقد دقیق برنامه ریزی کرد برام

    که نمیدونم چطور بگم که چطور تونستم حرفای استاد باور کنم

    خدایا شکرت هنوز سال تموم نشده و اینقد اتفاغای خوب برای من افتاده

    و الانم هدایت شدم مغازمو جمع کنم

    و حسم بهم میگفت باید جمع کنم پنیر داره تموم میشه

    با اینکه در امد خوبی دارم و کار راحتی

    ولی ب هدایت الله مهربان گوش دادم

    چون امسال بینظیر برای من برنامه ریزی کرد

    همین کامنت حسم دوسه روز میگه بنویس

    و اومدم نوشتن

    هم برای دوستان خوب باشه

    هم برای خودم یا اوری عالی

    خیلی حالم خوبه خیلی خوبه خدایا شکرت

    خیلی حالم خوبه

    عاشقتووووووووونم♥️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: