پیروی از هدایت الهی و پدیده همزمانی - صفحه 49
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/11/abasmanesh-9.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2022-11-18 06:32:302022-12-14 08:24:44پیروی از هدایت الهی و پدیده همزمانیشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به همه عزیزان
سلام به خدای قشنگم بااین همه همزمانی های زیبا که برای هممون رقم میزنه
خداروشکرمیکنم که تواین مسیرسبزهستم که هدایتم کردبه سمته این استادتوحیدی وبه سمته خودش
قبلا به خیال خودم مذهبی بودم ومومن ونزدیک به خدا
اما الان میفهمم که فرسنگها ازخدای درونم دوربودم و الان هر روز وهرروز بیشتروبهترحسش میکنم
خدایاشکرت
عجب جای جادویی
چه حس وحالی داره
عجب ارامش نابی داریدشمادوتافرشته های خدا
عجب گوهرهایی از زبانت جاری شد استادنابم
خداروشکر هزاران بارسپاس برای حضورم دراین سایت الهی
خداوند همه ماراهدایت میکند به هرمسیری که خودمان بخواهیم خواه خیر خواه شر
انتخاب با ماست
خدایاشنیدن وخوندن این همزمانی ها وبه یاداوردن برای خودمون انگار اون نور روتووجودم پررنگترمیکنه که اره مسیرت درسته ادامه بده
اینقدرخداوند برای همه ما همزمانی واتفاقات عجیب ودورازعقل منطقی رقم زده که واقعا فرصت نمیشه همشوبخوایم بنویسیم
اما یه مورد رو براتون مینویسم
وقتی میخواستم کارموراه اندازی کنم خداوندادمی روسر راهه من قراردادکه دستگاهها روازایشون بخرم البته خیلی هابودن که من باهاشون تماس گرفتم برای خرید دستگاه ولی حسم گفت ازاین مردبخر منم گفتم چشم
بعدکه خریدکردم ازش دیدم واردکننده مواداولیه هم هست گفتم وای چه عالی من که اول کاربلدنیستم اصلا ازکجاوچه جوری بخرم وازخودایشون مواداولیه خریدم
بعد دیدم که ایشون خودش قبلا تولیدکننده هم بوده چقدرتونست توکاربهم کمک کنه وراهنماییم کنه
وبه دلیل تجربش کاملا بادستگاه اشنابود وهمه چیز روبهمون اموزش داد
یه قسمت ازکارم که دوخت هست روهم که خودش تجربه ایی نداشت کسی رو اوردوبهم اموزش داد امامن ایرادداشت دوختم ونیاز داشتم بیشتر تمرین کنم پیش کسی که بلده …که ایشون گفتن خالم کارشون اینه ومن چندین باررفتم پیش خالشون وکار رویادگرفتم به راحتی
وبعد که سفارشم زیادشد ودیگه نمیتونستم بدوزم ودنبال خیاط بودم خدا بهم گفت خوب بده خاله اون اقا بدوزه
ومن دیدم وای عجب ایده ایی
بسیار باتجربه وواردن به کارشون وانیان بسیارصادق ودرستکاری هستندخدایاشکرت
یعنی درواقع من اول فقط دنبال فروشنده دستگاه بودم ولی خداوند این ادم روسر راهم قرارداد:
هم دستگاه خوب بهم فروخت
هم عالی اموزش داد. همه ریزه کاری. قلق های کار رو گفت
هم واردکننده مواداولیه بود ومن به راحتی ازش خرید کردم
هم خیاط سراغ داشت تامن بتونم جنسم روباخیال راحت پیشش بذارم و برام بدوزه
ومن سپاسگزار این خداوندم بااین همه همزمانی های دقیق وبه موقع اش
الهی صدهرا مرتبه شکرت
به نام رب العالمین
سلام استاد عزیزم مریم جان و دوستان خوبم انشاالله که هر کجا هستید حال دلتون خوب باشه
خدا رو شاکرم به خاطر توفیق گوش دادن و درک آگاهی های بسیار ارزشمند و توحیدی این فایل انشاالله با عمل به آگاهی هاش سپاسگزار خواهم بود انشاالله
فایل 132 سفرنامه فصل 5
پیروی از هدایت الهی و پدیده همزمانی
نکات مهم:
وقتی روی خودمون کار کنیم هدایت میشویم به مکانها آدمها شرایط و موقعیت هایی که بهتر هستند و باعث آرامش شادی و لذت بیشتر ما میشوند
وقتی روی خودمون کار نکنیم هدایت میشویم به موقعیت ها افراد و مکانهایی که شرایط بدتری رو تجربه کنیم
باید هر روز روی باورهامون کار کنیم قدر دان داشته هامون باشیم زیباییها رو ببینیم تحسین کنیم در مورد خواسته هامون صحبت کنیم و تمرکزمون روی زیباییها بگذاریم و به بقیه اش کاری نداشته باشیم جهان کارش رو عالی انجام میده
وقتی آدم بهتر با روحیه بهتر میشیم وقتی شخصیتمون قویتر میشه آرامشمون بیشتر میشه ما به جای بهتر موقعیت بهتر و زیباتر هدایت میشیم
تمام اتفاقات زندگی ما بدون استثنا حاصل کانون توجه و باورهای ماست
شرایط بیرونی هیچ تاثیری روی زندگی ما نداره اگه ما نپذیریم اگه روی خودمون کار کنیم همواره هدایت میشیم به زیباییها و جاهای بهتر
از خدا هدایت بخواهیم و گوش به زنگ نشونه ها باشیم که با عمل به هدایت زندگی خیلی راحتتره
وقتی با جایی هم مدار نباشیم مهم نیست چقدر دوست داریم بریم جهان نمیگذاره چون همواره ما جایی هستیم که با اتفاقات اونجا هم مدار هستیم
اگه تفاوت فرکانسی ما با جمعی ،فرد و مکانی خیلی زیاد باشه حتی اگه بخوایم نمیتونیم بریم
در هر موضوعی باید از خدا هدایت بخواهیم خدا میدونه کجا باید بریم و کجا بیشتر لذت میبریم و درها رو باز میکنه ذهن ما اطلاعاتش محدوده و حاصل چندتا ورودیه اگه ما ذهن رو واقعاً خاموش کنیم روی هوش و مغزمون حساب نکنیم روی خدا حساب کنیم و هدایت بخواهیم خداوند هدایت میکنه
وقتی از خدا بخواهیم ما را در زمان و مکان درست قرار بده تا شادی کنیم و لذت ببریم و دست خدا را باز بگذاریم خداوند ما رو به سمتی هدایت میکنه که کلی لذت ببریم
خداوند همواره ما رو اجابت میکنه به شرطی که ما ایمان بیاریم و دست خدا رو باز بگذاریم برا هدایت
وقتی تمرکزمون روی زیباییهاست وقتی با خودمون در صلحیم وقتی ورودی هامون رو آگاهانه کنترل میکنیم خداوند همواره ما رو هدایت میکنه به موقعیت های بهتر
ورودی مناسب = خروجی مناسب پس مواظب باشیم در هر لحظه به چی توجه میکنیم چی میشنویم چی میگیم
آگاهانه اعراض کنیم از موضوعات نادلخواه دنبال تغییر دادن هیچی با هر عنوانی که هست نباشیم ما تنها وظیفه داریم روی بهبود هر روزه ی خودمون تمرکز کنیم
وقتی ما فارغ از اوضاع و شرایط بیرون و قوانین تمرکزمون رو روی بهبود خودمون و زیبایی ها و داشته هامون میگذاریم به جای درست شرایط بهتر هدایت میشویم
خدایا همواره مرا تسلیم خودت بگردان که هر لحظه به تو ایمان بیارم و تنها بر تو توکل کنم تنها بندگی تو رو کنم
خدایا تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری میجوییم تنها تو رب و پروردگاری قدرت تنها دست توئه به ما آگاهی ثروت و نعمات فراوانت را عطا فرما آمین
زندگی ما همش هدایته اینکه از هر طرف بریم سمت خدا بریم یا خلاف جهتش خودمون انتخاب میکنیم با باورهامون و خدا هم هدایت میکنه ما رو از خدا میخوام همواره به مسیر درستی پاکی و خوبیها هدایتم کنه باید باورهام رو توحیدیتر کنم تا در مسیر درست قرار بگیرم مادامی که باورهای محدود کننده و شرک آلود با منه احسان بده نگرانم میترسم مسیرم اشتباهه باید شرکهای وجودم رو هر بار کمتر کنم باید به خدا هر بار نزدیکتر بشم باید هر روز روی خودم کار کنم و بهتر از دیروزم بشم در عمل در رفتار در اندیشه باید هر لحظه مواظب افکار و احساسم باشم باید سپاسگزار بینهایت نعمتی که دارم باشم باید در مورد خواسته هام فکر کنم و صحبت کنم باید زیبا بین باشم باید به نکات مثبت هر فرد و هر موضوعی توجه کنم خیلی کار دارم و خیلی راه و هنوز هم وقتهایی متوجه میشم من هنوز هیچی نفهمیدم و نمیدونم و کار خاصی انجام ندادم
در مورد هدایت چند روز پیش من دعوت شدم به یه مهمونی با اینکه من خیلی وقته در جمع ها حاضر نمیشم اینبار قبول کردم و اتفاقی که افتاد این بود موقع رفتن صدای هدایت رو شنیدم و قلبم گفت نرو حالا ذهنم میگفت دعوت شدی قبول کردی باید بری ولی نمیدونم یه انرژی مانع از رفتنم شد حسی قوی و مطمئن که خیلی هم آرومم کرد بهم گفت نرو و من خیلی راحت پذیرفتم با اینکه میدونستم سرزنش میشم و بقیه ناراحت میشن حالا اگه قبلتر ها بود و آدم قبلی بودم مطمئنن حرف دلم رو گوش نمیکردم و با مغزم میرفتم جلو و حتما به خاطر ناراحت نشدن بقیه و عذاب وجدان میرفتم متوجه شدم جهان خیلی قوی هست و وقتی با جمعی هم مدار نباشی حتی اگه بخوای نمیتونی بری
سفر آخری که رفتیم شمال مثل شما هدایتی بود و مقصدی انتخاب نکردیم و اجازه دادیم خدا ما رو هدایت کنه به زیباییها بیشتر نتیجه این شد با اینکه سفر ما خیلی کوتاه بود جاهایی رفتیم و تجربه های داشتیم که بسیار بسیار بیشتر از قبل لذت بردیم و زیباییهای بیشتری دیدیم و مثل این بود که ما چندین روز مسافرت بودیم چون کلی جاهای بکر و زیبا جدید رفته بودیم
چند روز پیش به مسافرت خانوادگی چند روزه دعوت شدم ولی قلبم گفت نرو با اینکه دوست داشتم یه سفر برم نرفتیم بعداً فهمیدم اول که با اون مکان و افراد هم مدار نبودیم و اگه میرفتیم به خاطر برف و بورانی که بعدش اتفاق افتاد نمیتونستیم به موقع برگردیم
استاد وقتی شما این فایل سفرنامه رو گذاشتید این شن های سفید منو یاد برف انداخت و صحبت شما در مورد برف همزمان شد با بارش برف در اینجا و من کلی از این هم زمانی لذت بردم …
استاد این فایل بسیار برای من تاثیر گذار بود و اشکم رو در آورد من خدا رو هر لحظه دیدیم در وجود شما در سادگی شما در صلحی که با خودتون داشتید در صحبتهای با ارزشی که داشتید در شن های سفید و نرم در حال و هوای ملکوتی که در فضا جریان داشت و لازمه بارها و بارها این فایل رو گوش کنم تا خیلی مواردی که اصله و من مواقعی فراموشش میکنم یادم بمونه …
استاد عزیزم مریم جان بسیار استفاده کردم از صحبت های بسیار ارزشمند شما در مورد هدایت و همزمانی و بسیار درس گرفتم انشاالله عمل کنم به آنچه آموختم انشاالله از این پس بیشتر متوجه هدایت باشم و بهش عمل کنم بیشتر روی خدا حساب کنم تسلیمتر باشم و وقت و انرژیم رو بیشتر در جهت بهبود شخصیتم و باورهای بگذارم و بیشتر سپاسگزار باشم و در لحظه زندگی کنم انشاالله
دوستتون دارم و از رب العالمین براتون سلامتی شادی ثروت موفقیت و سعادت در دنیا و آخرت را خواستارم.
سلام به استاد عزیز
سلام به دوستان خوب خودم
ممنون استاد هستم بخاطر این همه فایل های زیبا که به راحتی و آسانی برای ما در حال به اشتراک گذاشتن هستند
نکته زیبا اینجا است که هر زمان که من دستهای خودم را بسوی خدای مهربان دراز می کنم و از او هدایت می خواهم او به بهترین شکل ممکن من را هدایت می کند
چند روز پیش به یک سفر رفتم
هدایت خداوند برای من اینگونه بود که به راحتی و آسانی به یک باغ زیبا و عالی هدایت شدم تا بتوانم با خانواده در آن سکونت کنم
به بهترین ساحل زیبا هدایت شدم
خلوت و تمیز
به بهترین غذاها و فروشنده ها هدایت شدم
در زمان برگشت از مشافرت در بین راه با یک ایستگاه صلواتی هدایت شدم و آنجا قدری چای و قهوه غذا خوردم تا در بین راه گرسنه نباشیم و به یک رستوران عالی و خوب برسیم
جاده خلوت
ماشین خوب
همراهان عالی
همگی هدایت خدای مهربان برای من بود تا من بتوانم به آسانی و راحتی به خواسته و هدف خودم برسم
نکته های عالی استاد در این فایل گفتند
تمرکز کردن بر روی خواسته های خودم
توجه کردن به آن چیزی که دوست دارم و از ناخواسته های خودم دوری کنم
از زشتی و نا زیبایی ها پرهیز کنم
برای خواسته ها و تصیمات خودم هدف بگذارم و آنها را بنویسم و محقق شدن آنرا به خدای خودم بسپارم
زمانی که من روی خودم کار می کنم جهان هم من را به موقعیت های مناسب بهتر و بیشتری هدایت می کند
این بزرگترین نکته این فایل برای من بود
نکته دیگر برای من در این فایل این بود که تمام اتفاقات زندگی من حاصل و نتیجه افکار و باورهای خودم است
این باز یک درس بزرگ را برای من دارد
بی شک هر چه بیشتر روی خودم کار کنم بهتر می توانم به موفقیت و آرامش دست پیدا کنم
زمانی که انجام کارهای خودم را به خدای مهربان می سپارم
قدم به قدم او من را هدایت می کند
جوری من را به سمت موفقیت و موقعیت های عالی هدایت می کند که شاید خودم هم آنرا باور نکنم
این نکته هم بسیار زیبا برای من است و من را به راحتی و آسانی به موقعیت های هدایت می کند که برای من آرامش و حال خوبی را در بر خواهد داشت
همه این حال خوبی ها زمانی محقق می شود که من با خدای خودم رفیق باشم و انجام کارهای خودم را به دست او بسپارم و از او کمک بخواهم
خدای من هم به بهترین و راحت ترین شکل ممکن به من کمک خواهد کرد و من را به موفقیت و موقعیت عالی می رساند
همیشه از او کمک خواستم و او به من بهترین ها را نشان داد
همیشه از او کمک خواستم و او به بهترین شکل ممکن من را هدایت کرد
ممنون از خدای هدایت گر خودم
سپاس از خدای زیبایی ها
سپاس از خدای فراوانی ها
بنام رب هدایتگرم خالق آسمانها وزمین
تنها ابرقدرت کیهان خدایی ک ب شدت برایم کافیست
سلااام ب استاد عزیزم
سلااام ب عزیزدل استادم
و سلااام ب دوستان جانم
و سلام ب خودم
خود مقدس، ارزشمند و لیاقتمندم
من لایق دریافت هدایت های خداوند هستم و خداوند ب چ زیبایی داره هرلحظه هدایتم میکنه و باهام حرف میزنه
استااد من عاشقتممم بخدا
چقددد لذت بردم از این فایل
چقددد زیبا بود اون ماسه های سفید مث برررف و نرررم مثل آرد
استاد قشنگم چقد زیبا با ذره ذره ی وجودتون از دونه دونه ی این ماسه ها و این فضای روحانی داشتین لذت میبردین
چقد کیف کردم وقتی ماسه هارو تو دستاتون میگرفتین و لمسشون میکردین
چقد قشنگ با پاهاتون لمسشون کردین
دقیقا مث ی پسر بچه شیطون ک همه چی و میخواد تجربه کنه لمس کنه
لذت ببره
عشق کنه
منم ازشما یادگرفتم و دارم یاد میگیرم ک چطور تو لحظه باشم ولذت ببرم
خیییلی حس خوبی داره
وقتی با دستات گل بازی کنی
تو دستت بگیری و فشارش بدی
لمسش کنی
بوش کنی
نگاش کنی
خییلی لذت بخشه
و نشستن تو چمن هم همین طور دقیقا مث شما حس فوق العاده ای داره
الهی شکرت من فایل تصویری و تا نصفه دیدم و چنتا از کامنت های دوستان و خوندم
چقددد زیبا بودن پراز حس خوب و ایمان شدم
الهی صدهزار بارشکرت ک همدارم کردی با این آگاهی ها
حسم گفت تو هم بنویس
ذهنم گفت میخایی چی بنویسی اصن
؟؟؟
همین فایل خودش هدایت الله بود برام
دیروز من ب ی تضادی برخوردم ک ذهنم و درگیر کرده بود
هی چی میگفتم من مسئول زندگی بقیه نیستم
تضاد ها برای اینن ک آدم ها خواسته شونو بدونن
هرکسی هرجایی هست سرجای درستشه
فایده نداشت باز فکرم میرفت سمتش
ک صب ی ایمیل اومد برام از یکی از دوستان ارزشمند عزیزم آقا جواد بایرامی
ک برای جلسه 2احساس لیاقت کامنت گذاشته بود ودقیقا جواب سوال ذهنم بود
کنترل نجواها، دقیقا حس کردم ک خدا داره بهم میگه حواست باشه ها ذهنتو کنترل کن ک بعد اومد فایل همون قسمت و گوش دادم و ذهنم ساکت شد خداروشکر
و همین فایل باز هدایت الله بود برام
ذهنم باز درگیر بود ک برم سالن تازه تاسیس کارمو شروع کنم یا برم پیش سارا
همون صابکار قبلیم
ک استاد تواین فایل گفت وقتی ک میگی خدایا هدایتم کن و مسیر دلخواه و خواسته دلخواه خودتم میگی اون دیگه
هدایت نیست، یعنی من باید تسلیم باشم و ذهنم و بزارم کنار
و فقط ب ندای قلبم گوش بدم
امشب ک داداشم داشت با آجیم صحبت میکرد بهش گفت تهران و فقط بزن برای استخدامی ک شرکت کردی خواهرم هم گفت تهرانو زدم
این درحالی بود ک من داشتم زور میزدم تو این روزهای آخر سال حتما سرکار برم
و ذهنم هم منو محدود میکرد ب اندیمشک و فقط آرایشگری
پس اومدم از خدا درخواست هدایت کردم ک خدایا من میخوام ی کار آبرومند با درآمد خوب وعالی ک علاقه م هم باشه و ب رشدم هم کمک کنه هدایتم کن
من هیچی نمیدونم من ب هرخیری ازسمت تو محتاجم وفقیر
و بعد از گفتن این حرفها انگار ی بار از رو دوشم برداشته شد و گفتممم آخیش سبک شدم
مهم ترین کاری ک من الان باید انجام بدم کار کردن روی خودم و باورهام هست
واینکه گوش بزنگ نشانه ها و هدایتها باشم
وقتی داشتم کامنت دوستان و میخوندم هدایت شدم ب کامنت زهرای عزیز
ک گفته بودن خداوند از طریق بچه شون هدایتشون کرده ب سمت بخاری و دبدن ک شیلنگ گاز آب شده و نزدیک بوده پاره بشه الله اکبر
منقلب شدم و بغض کردم از لطف و رحمت بی انتهای الله مهربان
و چقد خداروشکر کردم
و یادم اومد تقریبا 4سال پیش وقتی ک میخواستم بخاری و جمع کنم بعد زمستون
دودکش و ک نگاه کردم
خدااای من دیدم یک پلاستیک خییلی بزرگ ک گلوله شده بود دقیقا تو دودکش بود
چند دقیقا نگاش کردم هنوز دوزاریم نیفتاده بود ک چی شده اصلا
بعد فهمیدم خداای من کل زمستون این پلاستیک راه دودکش و بسته و
ما تواین خونه زندگی کردیم
نفس کشیدیم
و هنوز هم زنده ایم الله اکبر
خدای من الان میفهمم ک وقتی خداوند تو قرآنش میگه ک هیچ برگی بدون اذن خداوند از درخت نمیفته یعنی چی
اینکه همه چی تحت کنترل خداونده یعنی چی
اینکه خدا داره کارهارو انجام میده یعنی چی الله اکبر
الهی صدهزار بارشکرت خدای من
عاشقتمممم
سلام
اسم این فایل پیروی از هدایت الهیه قبلا دیدمش ولی الان نه
اما در این مرحله از زندگی فقط انگار رسیدم به بن بست که چرا این قانون برای من جواب نمیده یا اینکه هیچ کاری از هیچ کس بر نمیاد کاش حداقل میشد استاد نشانه ای برایم که به این خواستم برسم حرفهای خانوادم هم انگار مزید بر علت شده و بر ناامیدیم افزوده نمیدانم واقعا که خدا چه برنامه ای داره برام هنوز هم حس میکنم که چرا خدا فقط برای استاد همه کار انجام میداد و میده من هم که تمام تلاشم را کردم که در این مسیر باشم ولی دریغ از اتفاق افتادن خواستم و حرفهای دیگران هم شده مزید بر این حالم و نا امید از همه چیز نمیدانم واقعا به کجا برسم فقط ادامه میدم به کجا ختم بشه نمیدانم واقعا انگار هم خودم امیدی به یک اتفاق و رسیدن به این خواستم نمیبینم هر کاری از دستم برمیومد کردم طبق قانون عمل کنم خودمو فکرمو ایزوله کنم ورودی بد به ذهنم ندم روی باورهام کار کنم اقدام کنم عمل کنم ولی انگار که هیچ به هیچ شاید اتفاقهای خوب کوچک رخ داده باشه ولی من رسیدن به آن رویا و خواسته ای را میخواستم که از همان اول وارد این مسیر شدم نمیدانم استاد دیگر هیچ نمیدانم با خودم میگم که کاش این خدا برای منم مثل استاد همه چیز رو همینقدر راحت رقم میزد رسیدم به بن بست در این لحظه واقعا عجز و ناتوانیم رو حس میکنم کاش حداقل اینقدر ایمان داشتم بهش که امیدم به اون باشه ولی بسکه هیچ اتفاقی نیوفتاده انگار فکر میکنم باز هم همین تکرار و تکرار است بدون هیچ اتفاق خاصی بدون رسیدن به خواسته هام کاش حداقل میشد استاد حرفهای شما رو باور کنم ولی بسکه هیچ اتفاقی نیوفتاده به این قانون و همه چیز شک کردم نمیدانم تنها خدا میداند و بس که ته این ماجرا به کجا میرسه دیگه از من گذشته که بخوام به به و تحسین کنم این حرفها رو واقعا باید صادق بود هر چی که هست من که تمام تلاشم را کردم در مسیر باشم دیگه نمیتونم که خودمو بکشم کامل و بی نقص باشم ولی انصافا تمام تلاشم را کردم که طبق این مسیر پیش برم واقعا خسته ام دیگه کاش یک چیزی رخ دهد که ورق برگردد که نور امیدی برایم باشد نمیدانم دیگر هیچ نمیدانم.
سلام استاد عزیزم.
بینهایت خدای یکتا را سپاسگزارم که برای بار فکر کنم 4 ام با فاصله زمانی زیاد و بار هزارم دارم به این فایل گوش میدم.
خدا میدونه چه حس خوبی داشت بار اولی که این فایل عالی را دیدم.
چقدر زیبا بود و چ حس خوبی داشتم. مثل بچه ای بودم که وارد فضای جدیدی شده و از کنجکاوی سر از پا نمیشناسه و دلش میخواد بره و همه جا را ببینه. دقیقا ذوقی داشتم وصف نشدنی که وای خدای من چقدر زیبا، چه حس خوبی داره این فضا، چقدر جالب که تمام شن ها سفید هستند. چقدر زیبا و بینظیر. چقدر خدایا تو فراوانی که به هر رنگی صحرا، به هر رنگ و شکلی جنگل و از هر چیزی انواع و اقسام متفاوت و مختلف آفریدی. این نشان دهنده فراوانی توست و این نشان دهنده اینه که این جهان باید متنوع باشه.
انسانها باید متنوع باشند. هر کسی مسیر خودشو میتونه بره و لذت ببره از اون مسیری که هست.
در ادامه یادم میاد چقدر برام عالی بود اون اهدافی که شما نوشتید و این طور مطمئن گفتید که خدا هم مهر تایید را زد بر روی اهداف ما و گفت اکسپتید.
یادم اومد که مریم خانم از همزمانی ها صحبت کرد و چقدر زیبا بود این نحوه سپاسگزار بودن.
خداروشکر. خداروشکر. خداروشکر.
وای یادش بخیر که استاد گفتید میخواستید بیایید ایران و بخاطر اون مسائلی که پیش اومد شما نیومدید و اونجا مریم خانم چه حرفی زد، مفهومش برای من این بود، وقتی مدارت بالا میره، خود به خود جدا میشی از افراد، موقعیت ها، شرایط و حتی مکانهایی که با تو هم مدار و هم مسیر نیستند.
یه موردی بگم، دیروز پیش یه دوست عزیز بودم، ایشان مستاجر هستند، خب شرایط نازیبای خودش را داره و به من گفتند که ببین علیرضا خداروشکر کن مستاجر نیستی.
یهو به خودم گفتم ببین من چقدر از لحاظ مداری بالا هستم که از قبل یه سری نعمت ها بهم داده شده هست. و چقدر باید سپاسگزار این نعمت باشم واقعا.
خلاصه استاد میلیون ها بار خداروشکر کردم.
گفتم خدایا چجوری تو را شکر و سپاس بگم بخاطر این همه فراوانی نعمت و ثروت. دقیقا مثل یه بچه ای که بدنیا میاد شیر و جای گرم و نرمش از قبل برا محیاست، این همه نعمت و فراوانی از قبل برای من محیا بوده. خداروشکر.
چقدر من آسان شدم برای آسانی ها.
بعد رفتم منزل ایشان و چقدر سپاسگزار تر شدم که خدایا ببین چقدر انسان میتونه لذت ببره از زندگی چقدر نمیتونه.
میشه کلی امکانات داشته باشی ولی از هیچ کدومش نتونی لذت ببری.
میشه هیچ امکاناتی نداشته باشی و باز هم لذت ببری.
میشه هم امکانات داشته باشی و هم از همه اش لذت ببری و چقدر خوبه اینجوری خواستن.
که خدایا من این ماشین و ملک و هواپیما و فلان و فلان رو میخواهم و میخواهم از همه اش لذت ببرم.
خداروشکر. بینهایت خداروشکر.
از کجا به کجا رسیدم.
خلاصه استاد خداروشکر میکنم تو این مسیر هستم و این همزمانی ها واسمون اتفاق می افته. من یادم نمیاد درست کی همزمانی واسم اتفاق افتاد، شاید همین چند دقیقه پیش بود که من سعی کردم ذهنمو کنترل کنم و به مسیر خودم توجه کنم و سریعا یکی از دوستان تماس گرفت گفت فلان مورد برای تولید آینده عالی داره.
این یه همزمانی بود ولی بزرگترین همزمانی برای من در زمان دوره عالی احساس لیاقت بود که با دوره 12 قدم پیش میرفتم و دقیقا جلسات این دو دوره باهم برای من همزمان و ست بودند. تمامی موضوعات به هم دیگه مرتبط بودن و چقدر سپاسگزار خداوند شدم که توی این دوره شرکت کردم.
عاشقتونم استاد عزیزم.
ممنونم بخاطر این فایلهای عالی.
مریم خانم بینهایت از شما هم سپاسگزارم که اینطور عالی کنترل ذهن انجام میدید و اینقدر عالی تمرکز و توجهتون بر زیبایی هاست. شما الگوی من هستید.
ان شاءالله هرکجا هستید در پناه رب العالمین شاد، سالم، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.
به نام خداوند بخشنده هدایتگرم
عرض سلام و احترام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته مهربون و دوستان هم فرکانسم
روز شمار زندگی من روز 132
امروز هوای برفی و فوقالعاده روز قشنگی بود تو ستاره قطبی امروزم از خداوند خواستم تا امروزم و به بهترین شکل ممکن برام رقم بزنه و هدایتم کنه به زیباییهای بیشتر صبحانه رو خوردم و به همسرم که مغازه رفته بود صبحانه بردم خدارو هزاران میلیارد بار شکر میکنم که کسب و کار خانومم فوقالعاده پیشرفت کرده و آنقدر سرش شلوغه که زمان کم میاره برای سفارش مشتریان خوبش صبحانه همسرم و دادم و برگشتم خونه به دو فرزند زیبای خودم گفتم بلند شید صبونه بخورید بریم بیرون سر راه زن داداشم و دو فرزند دوست داشتنی شم برداشتیم و رفتیم جایی که خداوند هدایتمون کنه و جالبه به خدا میگفتم از کجا برم میگفت از این ور برو و منم گوش به هدایتش جایی بود که اصلا نرفته بودم و مسیرو بلد نبودم تو دل روستا بودیم رفتیم و رفتیم تا جایی رسیدیم که بهم گفت همین جا عالیه بزن کنار و زدم کنار و پیاده شدیم پای به کوه نگرداشتم و بچها پیاده شدن من فقط سپاسگزاری میکردم آنقدر زیبا بود که فقط محو تماشای طبیعت خداوند شدم برف آرام آرام میومد و یه هوای دنجی بود که فقط جون میداد برای بازی کردن و رو برفا قل خوردن آنقدر بچها ذوق زده بودن که بچهای برادرم کفشاشون و در آورده بودن و روی برفا بازی میکردن و من هم از دیدنشون فقط لذت میبردم دور تا دور کوه بود و ابرها نوک کوهارو احاته کرده بود فقط زیبایی بود و زیبایی چقدر حالم و خوب کرد دو ساعتی برف بازی کردیم و عکس گرفتیم و فیلم گرفتیم و روزمونو به زیبایی هر چه تمام تر گذروندیم تو بگراند گوشیم نوشتم
«چطور میتونم امروزم و لذت بخش تر کنم»
وقتی بهش چشمم میخوره حواسم و جم میکنم و قانون جهان و به خودم یاد آور میشم که من خالق زندگی خود هستم این دو جمله که از استادم یاد گرفتم چنان تو طرز فکرم و عملم تاثیر گذاشته که با این دو جمله من روزم و میسازم تا جایی که بتونم به بهترین شکل انجام میدم و همین گفتن با خودم و تکرار کردن آدمهایی رو وارد زندگی من میکنه که قبلاً هیچ اثری ازشون نبود و آروم آروم ظرف وجودم دارم افزایش میدم منی که از خدا درخواست میکنم باید هم درخواست خداوند و اجابت کنم و اون چیزی نیست جزء احساس خوب تا فرکانس عالی به جهان ارسال کنم خداوند بینیاز ازمنه این منم که محتاج لطف و کرم خداوندم و اگه میخوام از ذخایر بیکرانش برداشت کنم باید تکامل و طی کنم باید مدارم و بالا ببرم تا در مدار نعمت خداوند هر چی که میخوام قرار بگیرم باید خودمو به اصل نزدیکتر کنم تا از گرمای وجودش تو زندگیم استفاده کنم چه روز فوقالعاده زیبا و پر برکتی رو داشتم و یه روز قشنگ و برای خودم ساختم و به خدام گفتم فقط برای خوشحال کردن تو من هر کاری باشه انجام میدم چون با خدای خودم معامله میکنم وچه معامله ای پر برکت تر و زیباتر از معامله کردن با خدا میتونه باشه خدایا هر آنچه دارم از آن توست و تو به من عطا فرمودی من به هر خیری که سمت تو به من رسد فقیرم هدایتم کن الله مهربانم
ردپای امروز من خدایا سپاسگزارم.
بنام خداوند بخشنده مهربان
سلام بر استاد عزیزم و مریم جان مهربانم و دوستان عزیز عضو سایت
استاد جان چقدر خدا من دوست داره و نظر کرده هستم که من با شما آشنا کرد در شرایطی با شما آشنا شدم که از لحاظ روحی بسیار حالم بد بود روابطم با همسر بسیار بد بود طوری که گاهی به طلاق و جدایی فکر میکردم ،کتابهای زیادی میخوندم ولی هیچکدوم جواب برای من نبودن خیلی دنبال آرامش و خداوند بودم که یک شب بطور اتفاقی وارد لایو شدم بین شما و آقای عرشیانفر شدم حرفهاتون به دلم نشست تو آن لایو شما از حس خوب صحبت کردین و اولین جرقه در ذهن من زده شدم وارد اینستا شما شدم و بیشتر مطالب رایگان گوش دادم بعد عضو سایت شدم و شروع کردم به تهیه دوره هاتون از دوره دوازده قدم استارت زدم اوایل پیشرفتم کم بود ولی کم کم که نتایج رو تو زندگیم دیدم فهمیدم که آگاهی م داره بالا میره خدا رو شکر امروز که براتون با جون و دل مینویسم روابطم با همسرم عالی شده زمانیکه با هم هستم از بودن درکنار هم لذت میبریم درهای برکت و ثروت به رومون باز شد از جاهایی که برامون قابل تصور نبود رزق و برکت وارد زندگیم شد من که حدود 6 سال بود از زندگیم می گذشت از بچه دار شدنم مایوس بودم الان باردارم و با همسرم نقشه خانه ای که تو منطقه خوب از تهران خریدیم و دوخواب هست نقشه چیدمان اتاق بچه مون میچینیم از اسم هایی که قراره براش انتخاب کنیم حرف میزنیم و کلی رویا پردازی ، و من میدونم اینها واقعیتهای قشنگی هستن که درآینده اتفاق می افتن ، چون قبلا خیلی چیزها برامون رویا بود ولی الان تو زندگیم هست ، استاد شما معجزه بزرگ خداوند هستین در زندگی من ، امیدم به زندگی خیلی زیاد شده زندگی دوس دارم و ازش لذت میبرم گاهی دوستان میگن کاش مرگ بیاد ما رو از این دنیا ببره ، ولی من میخندم میگم من میخوام مثل ملکه 90 سال عمر کنم و نوه هامو ببینم ، خیلی جاها هست که میخوام برم دنیا ببینم حالا حالا ها از این دنیا و قشنگی هاش سیر نمیشم . استاد جان الان که فایلهاتون گوش میکنم چون باورهام طی زمان قوی شده تو وجودم میشینه و الان اشک از چشمهام جاری ، خدایا تو چقدر من دوسم داشتی زمانی که حیران بودم به مسیر درست هدایتم کردی ، مچکرم ازتون خیلی دوستون دارم.
بنام تنها فرمانروای آسمان ها و زمین
سلام به استاد رویایی و روحانی و توحیدی ام یک کلام استاد تمام عیارم که بهترین استاد دنیایی برای من و واقعا برای وجودتون بارها سپاسگزارخداوندم.
سلام به استادیار و یار استاد جانم، رفیق و بانوی الگوی عزیزم شما مریم شایسته مهربان و خودساخته و نکته سنج و نکته بینم که برای آشنا شدن باهات و دوست شدن باهات بارها از خدواند سپاسگزارم.
اومدیــم توی این صحرای پر از برف و زیبا،دیشب در حد چندمتر برف باریده.
(وای گفتین برف همین دیروز بود که با همسرم هدایت شدیم به سمت منطقه 1 و شمال تهران و چنان برفی نشسته بود شاید بیشتر از 6 سانت و همچنان هم به صورت زیبا داشت از آسمون برف زیبا و با اون دانه های قشنگش از آسمان به روی زمین فرود میومد.وقتی عصر برگشتیم سمت خونه خودمون زمین ها خیس بود اما اصلا روی درخت ها چندسانت برف نبود اصلا خبری از برف این سمت تهران نبود، اگر هم بارید کم بوده و زود آب شده نمیدونم، فقط میدونم دیروز خدا واقعا هدایت مون کرد بریم نمایشگاه بین المللی “گوهرسنگ ها” و در بهترین زمان و بهترین مکان شاهد این وفور نعمت و بارش زیبای برف باشیم.اینم هدایت بود واقعا.)
_استاد شوخ طبع و قشنگ و متعهدم سپاسگزارم که با این شوخی هات لبخند روی لب هامون آوردین و البته ما رو بیشتر به وجد آوردین، با دیدن این تپه های سفید آردی و این صحرای ماسه ایی سفید رنگ شگفت انگیز در روی کره زمین پهناور خدا.
_چقدر این ایده ایی که در گوگل کیپ از اول سفر تا اینجا به یاد آوردین، رو به صورت تیتر وار نوشتین عالی بود. ممنونم که به ایده هات اینطوری عمل میکنی عزیزم.
_ خدایا چه فایل فوق العاده ایی اونم در چه محیط زیبا و روحانی و جادویی، چه فایل پر از درس و آگاهی اونم با حوریت و موضوع “هدایت الهی”.
_خدایا شکرت برای این” نشنال پارک وایت سند” که دیدمش و باهاش آشنا شدم و جز خواسته هام شده تا یک روزی خدا هدایتم کنه اونجا منم با پای برهنه روی ماسه سنگ های سفید آردی و نرمش قدم بزنم و گر بشم از شکوه و عظمت خدا و بعد صحبت های استاد رو درمورد پیــروی کردن از هدایت الهی به یاد بیارم در مورد پدیده همزمانی به یاد بیارم. خدایا درخواستش رو فرستادم و اجابتش با تو. منم سعی میکنم سهم وسمت خودمو برای دریافت این خواسته درست و به نیکی انجام بدم.
خدایا ازت میخوام منو به راه راست،راه کسانی که به آنها نعمت دادی و نه راه کسانی که بر آنها غضب کردی و نه گمراهان هدایت کنی.
خدایــا تنها تــو را میپرستیم و تنها از تو یاری می جویم.
(احساس کردم با همین دو آیه و به یاد آوردنش باعث شدین که همه ما با شما هر جا که هستیم یک نماز جماعت به پا داریم…)
هـیــچ عامـل بیــرونـی دیگه ایی نیست.
مــا نگاه مون به دست هیچ کسِ دیگری نیست.
مـــا فکر نمیکنیم که اگــر شرایط بیرونی عوض بشه، اگر دولت عوض بشه، اگــر فلانی بره اگر بهمانی بیاد یا بره طندگی ما خوب میشه و عوض میشه.ما فقط از تو کمک میخوایم و از تو هدایت میجوئیم و توکل مون به توء…
مــــــــــــا فقــــــــــط از تـــــــــــــو کمـــــک میخوایــــــم، از تـــــــو هـدایـــت میجوئـــیـم و توکل مون به تــــو هست. و میــدونیم که توی دل هر شرایطی، تو دلِ هر موقعیتی ما به سمت مسیرهای بهتر و زیباتر و پر از نعمت و ثروت هـــــدایــــت خواهیم شــــد.
خدارو صدهزار مرتبه شکر استاد جان، واقعا خدارو صدهزار مرتبه شکر که اون انرژی رو با ما به اشتراک گذاشتین و منم جز کسانی هستم که تونستم در حد فهم و ظرف خودم اون موقع دریافت کنم و الان هم قراره با انجام تمرین بیشتر دریافت کننده درک این آگاهی های ناب و خالص باشم.
_استاد عاشقتم که اینقدر تی این فایل حالت خوب بود و گفتی که چقدر حالت خوبه، نمیگفتی هم حسش کردیم، اشک شق و ذووق مون رو حال خوبتون بارها در آورد. اصلا یک چیزی رو در وجودم به تپش وا داشت.
_ خدای من چه حالی بوده پیاده روی چندساعته تون در اون فضای جادویی و روحانی و بعد نشستین چندساعت صحبت کردین و در مورد اهداف تون نوشتین.نعمته هاتون رو بهه یاد آوردین و سپاسگزاری کردید و نشستین تمرکز کردین بر روی خواسته هاتون،به جای تمرکز بر ناخواسته ها و جنگیدن با اونا. ((چقدر چقدر چقدر استاد جانم همین تیکه دو سه دقیقه اول کلید دادین کــه…))
چطور هدف بنویسم،
چطور بخوام از خدا
و چطور حتی مسیر شخصیت ومسیر بهبودهامو بنویسم و بهشون تمرکز کنم…و بعد که مینویسم بقول مریم شایسته عزیز، “وقتی خواسته هام رو مینویسم خداوند مهر تائیدش رو میکوبونه پای خواسته هام و خــدا میگه: چشم، تائیدش کردم.”
خـــدا میــــگه تو خواسته های جدیدت رو متولد کردی و به من گفتی و من هم هدایتت میکنم.
و خـــدا میـــگه که فقط یادتون باشه که در مسیر درست باشید، در مسیر توجه به خواسته ها باشید، در مسیر سپاسگزاری باشید، توی مسیر هدایت باشید و همیشه تسلیم خداوند باشید تـا خداوند شما رو هدایت کنه.
_ همه چیز در حال عوض شدن و تغییره. حتی اون شکل و ظاهر شن و ماسه های روان.این یک قانونه. قانون تغییر همه چیز در همه حال.((آره زندگی من در حال تغییره و من حسش میکنم.))
^ استاد جان عاشق درخواست هاتون از ما هستم. که درخواست تون یک تمرینه برای خودسازی بیشتر،تمرین هایی برای باورسازی و تقویت باورهای قدرتمندکننده، برای بهبود و به یادآوردن ردپاهای خدا.تمرین هایی که ما رو بیناتر و شنواتر میکنه و من “فهیمه پژوهنده” امروز به شدت و با آگاهی کامل میخوام این تمرین رو با عشق مضاعف و آمادگی کامل برای اتفاق اخیر زندگی ام بنویسم و به یاد بیارم. به یاد بیارم مواردی که خداوند منو در اون موضوع هدایت کرده و چه همزمانی هایی رخ داده….
خدایا ازت یاری میخوایم ماجرا رو از اول به یاد بیارم همزمانی و دایت هات رو ببینم و بنویسم و ایمانم قوی تر بشه.
====================================================
پیــروی از هدایت الهی و پدیده همزمانی
^ تمرین به یادآوردن هدایت ها و زبان نشانه ها و صحبت های خداوند در طول مسیر حرکت من بــه سمت کنکور ارشد شرکت کردن.
^ همزمانی های شرکت در کنکور ارشد 1403 و آماده شدن برای روز کنکور:
منم برای اینکه به یاد بیارم میخوام یکم برم عقب تر، این فایل رو من در روزی دیدم که جمعه4 اسفند رفتم کنکور دادم و دیگه تموم شد. و جالبه میخواستم وقتی میخوام کتاب ها و جزوه ام رو جمع کنم و یکم برم تو فضای خونه تکونی و تغییر دکور و تمیزکاری خونه. بیام یک وقتی بزارم درس های این پروسه درس خوندن بعد از 11 سال رو بنویسم و نقاط ضعف و قوت و چیزهایی که یاد گرفتم رو بنویسم و بعد بیام ببینم چقدر تونستم از قانون در این مسیر استفاده کنم و عملکرد خودمو بررسی کنم. اما به این قسمت فکر نکرده بودم که بیام هدایت های این پروسه رو هم به یاد بیارم و با این اسم تیتر وار بنویسم. پس من همین فایل رو بازهم هدایت میدونم و کاری که میخواستم انجام بدم رو تا جای ممکن اینجا انجام میدم و به یاد میارم. برای اینکه به یاد بیارم باید از اونجایی شروع کنم که کنکور ارشد ثبت نام کرد و اصلا چی شد ثبت نام کرد و چطور ثبت نامم انجام شد.
من حدود اواخر آبان ماه 1402 بود که ایده اش اومد تا کنکور شرکت کنم. اونم دقیق نمیدونم چطوری شد واقعا دقیق نمیدونم چه اتفاقی تو ذهن و انگیزه های من افتاد که این ایده اومد به ذهنمو فقط این قسمت رو یادم هست که توی یکی از کانال های تلگرامی که مربوط به زمین شناسی عضو بودم و اتفاقا اصلا خیلی پیام های اون کانال رو با دقت نمیخووندم و کلا دیر به دیر هم به تلگرامم سر میزنم یک روز دیدم. و جالبه روی پیام هایی که از چند روز پیش رووی اون کانال اومده بود به ارامی اومدم پایین(برعکس همیشه که وقتی پیام های یک کانال زیاده اون دکمه ایی که میارت آخرین پیام رو نزدم) و من با پیام “شروع ثبت نام آزمون کارشناسی ارشد” مواجه شدم. و یک چیزی منو روی اون پیام متوقف کرد. گفتم چه جالب. بعد اومدم بیرون بعد همونجا قبل اینکه خیلی از پیام دور بشم و گمش کنم گفتم برم روی لینکش خبر رو از سایت سنجش ببینم. و همونجا توی ذهنم یک چیزی میگفت معلومه این پیام خیلی قدیمی هست از شروع گذشته و شاید اصلا تو سایت سنجش خبرش رو برداشته باشن و یک لحظه گفت بیخیال میخواد بری. بری چیکار. بعد من باز این حس کنجکاوی مقدسم اینجا زورش زیاد بود و گفتم حالا یک سرچ کوچولو که چیزی نیست. اصلا برم شکل سایت سنجش رو ببینم چندین ساله ندیدمش. خب رفتن همانا و دیدم که یک روز مانده تا پایان ثبت نام. و این جرقه به ذهنم زد نکنه این نشونه است و من باید بیام ارشد شرکت کنم. اون لحظه واقعا یادم نمیاد چی شد اما هدایت کار خودش رو کرد و اصلا بودن هیچ مقاومتی من رفتم باز هم از سر کنجکاوی دفترچه رو خوندم و ببینم شرایط پذیرش چیه و اصلا رشته ی من هست. اصلا شاید از یک سالی پذیرش باشه. خلاصه کنجکاوی مقدس و ادامه دادن و خوندن و سرچ کردن تا جایی پیش رفت که من دیدم همه مدارک رو خیلی سریع از کمد پیدا کردم (اینجا جادوی نظم کار کرد، که چشم بسته هم میدونی چی کجاست. حتی چیزی که سال ها ازش استفاده ایی نکرده باشی. حـتی چیزی در حد یک برگه آچار) خلاصه پیدا کردم و دیدم دارم مراحل ثبت نام و فرم ها رو پر میکنم.
بعد خوردم به واریز شهریه ثبت نام و من پول هایی که داشتم همه نقد بود و به تازگی هم پول هام رو برای داداشم کتاب خریده بود و فرستاده بودم شهرستان و کارتم خالی بود یعنی در حد شهریه ثبت نام نبود.(این موضوعات برای من تقریبا همزمان با اومدن دوره لیاقت روی سایت اتفاق افتاده.)
همون روز همسرم زودتر از سرکار اومد خونه یا نمیدونم چی بود که زود اومد و تنها بانک نزدیک خونه هم ایشون ازش کارت بانکی داشت. بهش گفتم عزیزم میخوام کنکور شرکت کنم و … دیگه کارت ایشون رو گرفتم و رفتم تا هنوز ساعت اداری تموم نشده پول هام رو ریختم توی کارت و برگشتم.
الان که یادم میاد فکر کنم شاید کمتر از سه ساعت بود که تونستم با وجود پول نقد و دیدن اون پیام در تلگرام و اومدنم توی سایت سنجش و اومدن همسرم و پرکردن فرم ثبت نام با موفقیت ثبت نام برای ازمون ارشد رو انجام بدم و کد پیگیری و شماره پرونده داشته داشته باشم. یعنی سریع ترین حالت ثبت نام در عمرم بود.
1_همزمانی دیدن پیام خبر اطلاع رسانی شروع ثبت نام آزمون ارشد قبل از پایان ثبت نام.
2_ همزمانی رسیدن همسرم به خونه (درحالی که من به کارت بانکی ایشون احتیاج داشتم.)
3_ هنوز منبع درستی نداشتم و جدی شروع نکرده بودم و دیدن پیام تلگرامی یک همایش آنلاین با موضوع “کارآفرینی در علوم زمین” که دقیقا همون روز که پیامش رو دیدم همایش در ادوبی کانکت بصورت رایگان برگزار میشد و خداروشکر رفتم و چقدر بهم انگیزه داد.
4_ آشنا شدن با فردی که در حوزه زمین شناسی اقتصادی و معدن کارآفرین هست و کلی ایده های جالب داشت و چه انسان با انگیزه و پشتکاری هستن ایشون.
5_ ارسال پیام تبلیغاتی برای شرکت در یک کارگاه علمی درباره پژوهش و درک متون علمی
(همون زمان هایی بود که داشتم به هدف و انگیزه ا بیشتر فکر میکردم که چرا میخوام ارشد شرکت کنم.)
6_همزمانی اومدن فایل جدید به نام “قدم اصلی تحول زندگی من” از استاد عباسمنش که واقعا چقدر به موقع بود و چقدر بهم خدا بهم گفت که در مسیر تحول زندگی ات قدم اصلیه و مهمه چیه. و در تشخیص اصل از فرع در این مسیر بهم کمک کرد.
7_ تولد گرفتن برای همسرم و دعوت کردن از دو دوست عزیز که باعث شد با ککمک ایشون برم داخل دانشگاه شون و جزوه های pdf از منابع رو با نصف کمتر از سرکوچه مون پرینت بگیرم و بقیه پول هامو کتاب تست بخرم.
8_زمانی که میخواستم کتاب بخرم مامانم برام پول هایی که برای داداشم کتاب خریده بودم رو بعد چند وقتی همون زمانی که خیلی لازم داشتم انتقال داد و با پول های خودم کتاب هایی ک لازم داشتم رو خریدم اونم چقدر با قیمت های مناسب و چه همزمانی هایی هم تو کتابفروشی ها و سمت انقلاب برام ایجاد شده الان داره یادم میاد.خدایا دیگه داره اشکم در میاد.
9_ یادمه همون اوایل که کتاب ها اوکی شد و دیگه منابع داشتم و برنامه ریزی کردم بشینم بخونم تضاد فشار آب توی ساختمون مون خوردیمم و خودش خیر شد.
رفتیم رامسر و کلی خوش گذروندیم و من درس رو یکجورایی ول کردم و اصلا توی سفر که نمیشه درس خوند.
10_آها یادمه من قبل ثبت نام یا همون اوایلش بود که یک دوره آموزشی بصورت آنلای شرکت کردم و چقدر اون دوره هم بهم توانایی هام رو در مورد تدریس و نجوم و علاقه مندی هام به یادم آورد. که اینم همزمان شد با پروسه درس خوندنم.
11_ شرکت کردن در وبیناری در سازمان زمین شناسی کشوری
_ دیدن یکی از اساتید و نویسنده کتابی که یکی از دروس تخصصی من بود.(اصلا اون روز تو ابرا بودم.)
12_عروسی دعوت شدیم رفتیم فریدونکنار و باز هم شادی و جشن و هی خدا به من میگفت سخت نگیر و لذت ببر.کمال گرایی هاتو کم کن.
_ همزمان اومدن فایل جدید و قابلیت های جدید سایت مثل “ازمون شناسایی ترمزهای مخفی ذهن”
13_ همزمان هایی که با صحبت کردن با داداشم سهراب اتفاق می افتاد کلاس دهمی هست و موقع امتحان هاش بود و از منم خواسته بود بهش در روش مطالعه و درس خوندن کمکش کنم و خیلی حواسم پیش سهراب بود. و یک جورایی داشت نشتی انرژی میشد و خدا هدایتم کرد به یک کامنت که بعد لینکش رو برای سهراب فرستادم. بعد خودم کنجاوی مقدسم باز روشن شد سرچ کردم و دیدم ایشون مشاوره تحصیلی هستن و کلاس دهمی و یازدهمی ها ازش سوال میپرسن و سهراب رو یکجورایی پاس دادم به سایت ایشون.
14_هدایت شدم به تماس با آقای مسعود محمدی و اینکه شماره شون رو دادم به سهراب و دیدم میتونه به سهراب کمک کنه و اصلا تخصصش همینه.(از بچه های همین سایت هستن ایشون.)من نشتی انرژی ام کم شد. واقعا هدایت خدا بود خیلی هدایت واضحی بود. خداروشکر برای اشنا شدن با ایشون.
15_ همزمانی فایل های “ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده” که میتونم اکثر موضوع هاش خیلی به موقع و برای من بود اصلا انگار. چون من غیر از درس خووندن میدونستم که باید باورهای هم جهت با خواسته هم ایجاد کنم و بلد نبودم واصلا نمیدونستم کدوم باورهام مانع میتونه باشه. خداروشکر اون فایل ها زمانی اومد که من خیلی لازم به این خودشناسی و ساختن باور داشتم.
16_ اومدن فایل توحیدی قسمت 10 که اصلا همزمانی و هدایتش جوری بود که انگار خدا واضح با من حرف زد که چطور میتونم هدایت هاش رو دریافت کنم و یکی از ترمزهامو پیدا کردم اینکه داشتم روی عقل خودم و اطلاعاتمم حساب میکردم و یادم رفته بود همه اینا کار خداست و من چیزی از خودم ندارم و خیلی ریز داشتم مغرور میشدم به تلاش هام و اعتبار دادن به مغز و عقلم.
خداوندا هرآنچه دارم از آن توست. هر چه دارم از آن توست.
17_ اومدن یک مهمان عزیز از شهرستان. آقای مهندسی که سال ها پیش براشون کار میکردم و تسویه شدن بدهی هامون به ایشون اونم از فضل خودت بود خدا جون. خواستی بگی تو فقط تمرکزت به مسیر علاقه ات باشه همه چی درست میشه.
18_اینقدر سعی کردم حواسم به بهبود و مسیرم باشه که خونمون دوتا نعمت دیگه هم اضافه شد همسر عزیزم خودش رفت و برای خونه قشنگ مون گاز صفحه ایی 4شعله خرید
_ خریدن بخاری برقی و گرم شدن اتاق مون
خدایا اینا پاداش کنترل ذهن هام بود و این همزمانی ها با درست شدن فشار اب خونه و ساختمان….خدایا چه اتفاق هایی افتاده و الان که دارم تقویم رو در ذهنم ورق میزنم و به یادم میاری چه هدایت هایی منو کردی خداجونم.
19_ همزمانی کامنت هایی که از بچه های پر عشق سایت بهم می رسید. که اصلا واقعا نمیدونم چطور تشکر کنم ازشون.دیگه اشکم در اومده اصلا اینقدر چیز یادم میاد. تازه میدونم خیلی چیز رو یادم نیست و شاید اصلا ندیدم.
20_ این همزمانی که من هر چی رهاتر شدم به عوامل بیرونی، حتی تغذیه ام جوری خودبه خود درست شد، جوری تنظیم شد، که گاهی همسرم نهار ها به خاطر کارش نمیومد خونه و من تنها غذا میخوردم و یخچال خونه جوری پر شد که فقط طبق قانون سلامتی باشه.میتونم بگم من از بــعــد فایل “اراده انسان بر علیه عملکرد مغز انسان” یکجورایی کاملا خواسته و ناخواسته در مسیر قانون سلامتی بودم و سر جلسه کنکور هم در حالت فستینگ کنکور دادم و 4 ساعت روی صندلی نشستم و بازهم انرژی داشتم.(چقدر بقیه میخوردن و صدای خوردن هاشون رو میشنیدم و من فقط میگفتم خدایا شکرت برای قاننون سلامتی)
21_ داداشم سهراب برام روش های مطالعه فرستاد اونم از چه کسی، از آقای دکتر مسعود محمدی که خودم بهش معرفی کردم فکر کردم فقط به درد اون میخوره و ذهنم رها شد از سهراب و جالبه برای منم ایشون چقدر الگو شدن و ارتباط با ایشون باعث شد فایل رتبه 6 دکترا شدن شون و توحیدی عمل کردن شون رو ببینم و بشنوم و الگوی حاضر و آماده ایی کــه خدا برام فرستاد که باهاشون در ارتباط باشم و باور کنم موفقیت فقط توحیدی عمل کردنه.
اینا اگر همزمانی وهدایت نیست پس چیه فهیمه. تو از کجا یک همچین الگویی پیدا میکردی که از شاگردهای استاد باشه و در کنکور رو متفاوت عمل کرده باشه و با قدرت ذهن به همچین رتبه شیرینی برسه اونم در بهترین دانشگاه.واقعا ایشون الگوی خوبی برای خیلی از بچه ها در مسیر درس و موفقیت در کنکور هستن.
_ خدا مهربونم من تسلیمِ تسلیمم خودت گفتی انجام بدم و قدم برداشتم و خودت اتفاق ها رو هم نسبت به ایمان و نیاز من رقم میزدی و منو هربار شگفت زده میکردی و ایمانم رو برای ادامه دادن و کم نیوردن تقویت میکردی تا بتونم به 4 اسفند برسم اونم با چنان آرامشی رفتم سرجلسه کنکور. چقدر درس های زندگی یادگرفتم چقدر به خودشناسی من اضافه شد. چقدر درک کردم تمرکز لیزری یعنی چی. چقدر قوانین رو درک کردم…
22_همزمانی جالب دیگه اینکه فردای کنکور یعنی 5 اسفند روز مهندس بود
(من هیچ وقت خودمو مهندس نمیدونستم ولی اینبار که لیاقت به خودم میخوام بدم خودم به خودم مهندس بودن و دوباره در مسیر مهندسی قدم برداشتنم رو به خودم تبریک گفتم.)
23_ یک همزمانی دیگه یادم افتاد اصلا از “نشانه ی من” ها یادم رفته. اصلا اونا خودش کلی هدایت و حرف داشت هر باری که روی دکمه ی “نشانه ی من” میزدم.
یکیشو خیلی خوب یادمه خوندن کتاب “رویاهایی که رویا نیستند قسمت 4” وهمزمان با موقعی که داشتم روی تجسم نقطه پایانی هم کار میکردم و یکک کامنت در قدم دوم درباره تجسم نوشتم و این کتاب رو با اینکه خیلی وقته داشتم یادم رفته بود و هیچ وقت تا انتها نخونده بودم و قسمتی که استاد در کتاب تبریک گفتن به عنوان اولین نفر برای اینکه به خواسته و آرزوم رسیدم یکجورایی با تجسم کردنم همزمان شد. اصلا من رو ابرا بودم اون روز…
خیلی این همزمانی ها جالب بود و واقعا درست یادم نیست ولی همین بولدهاش که یادم اومده اصلا دیوانه شدم و میبینم همش ردپای خداست. همش کار خداست من چطور میتونستم این اتفاق ها رو به این شکل برنامه ریزی کنم.
24_ یک همزمانی دیگه اینکه دیروز مطلع شدم که نمایشکاه بین المللی نمایشگاه گوهرسنگ ها بود و با همسرم رفتیم و برای خودم یک گردنبند قلبی با یک گوهر زیبا جایزه دادیم.
اینکه بعد کلی تلاش و درس های تخصصی زمین شناسی خوندن بری همچین نمایشگاهی.. و هدایت بشی اونم در زمانی که برف زمستانی زیبا هم ببینی و چندتا خانم کارآفرین در حوزه گوهرشناسی و گوهر تراشی ببینی. اصلا اینا اگــــر نشانه نیست اگـــر همزمانی ها و هدایت های خدا نیست پس چیه. میتونست یک موضوع دیگه باشه که به من ربطی نداره. میتونست من متوجه نشم اصلا….خـــدایــا شــکرت برای ایــن همه هدایت . اینکه تو هر لحظه منو داشتی و داری هدایت میکنی.
25_همین که همین “روز شمار تحول زندگی من” بیاد روی سایت و به من میگه فهیمه تو در مسر تحول زندگیت هستی. همین که میگه “من هم اکنون در روند تحقق خواسته هایم هستم.”
بع حالا اونم چه موضوعی که من لازم داشتم تا بیشتر از این یادم نرفته به یاد بیارم مسیری که شروع کردم با هدایت خدا و باز هم هدایت خدا رو ببینم و قطعا قلبم محکمه که هر اتفاقی بیفته خیره چون هدایت خداست چون خدا برای من خیر میخواد….
26_وای یاد شلوار بافتی که دوست داشتم برم بازار بخرم ولی چون نمیخواستم وقتم رو برای بازار خرج کنم بیخیال شدم و نرفتم و اون مدل شلوار به من رسید چطوری. یکی از همسایه هامون یک تعداد شلوار بافت نشونم داد گفت یکی از فامیل هامون تولیدی داره آورده خانه ما و ما چندتا برداشتیم تو نمیخوای و من به عنوان تایم استراحت رفتم خونشون دیدم و دیدم واوووو از همون مدلی ها که قصد داشتم بخرم. آخه اگر اینا هدایت نیست پس چیه. میتونست به من نگه. میتونست تایم استراحتم نباشه میتونستم بگم بیخیال و نرم. رفتم و برای من اونم دقیقا یک شلوار داشت که قدش فقط به من میخورد و از همون یکی مونده بود فقط یکی. گفتم خدا اینو برای من کنار گذاشته کنار.دقیقا سایز قد من،اگر نشونه از طرف خدا نیست پس چیه.(که یادمه همسایه مون گفت فهیمه چه شانسی داری بین این همه رنگ همون رنگی که میخواستی فقط یک دانه سایز تو هست. تازه بعدا همسایه مون گفت فامیل شون گفته این شلوارها همه یک سایز هست که ما تولید میکنیم،اون یکی بین شون دیگه معلوم نیست چطور کوتاه تر بوده و شانس همسایه تون قشنگ قد خودش در اومده، مبارکش باشه…اصلا اینو گفت. تو دلم فقط گفتم شکر خداجونم.گفتم اینا کار و مدیریت خداست. این قانونه که درست کار میکنه.) این جایزه است و باید بخرمش بی تردید پولش رو دادم و خریدم.
============
===========
هر چی یادم میاد بیشتر شگفت زده میشم از مسیری که با هدایت خدا شروع شد و اینجوری داره هنوز هدایت های خدا منو سورپرای میکنه.
خدا جونم منن میخوام اونی باشم که فرمان رو میده کامل دست تو و پیروی میکنه از هدایت های الهی تو. خدایا منوو بینا و شنوا کن برای دیدن نشانه ها و هدایت هات. خدایا کمکم کن قلبم باز بشه و عقلم فقط جاهایی که لازمه کار کنه و همیشه خاموش باشه و فقط قلبم روشن باشه و کار کنه. خدایا من هیچی نیستم بدون تو خودت منو هدایت میکنی و خودت قول دادی که برام انجام میدی و اجابت میکنی درخواست هامو من یک درخواست دارم ازت منو آسان کن برای آسانی ها و منو تسلیم خودت کن هر لحظه. هر لحظه هدایت هاتو،راهنمایی هاتو،درس هاتو رو بگیرم و گیرندگی ام رو ببر بالا و بالاتر. خدا جونم سپاسگزارم که منو همواره هدایت میکنی در بهترین زمان و در بهترین مکان با بهترین آدم ها و ایده ها…خدای مهربونم سپاسگزارم که منو هدایتم میکنی همواره.
خدایا شکرت که منو لایق و خالق آفریدی….
========================================================================
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره که توام راهنمایی
همه درگاه تو جویم، همه از فضل تو پویم
همه توحید تو گویم که به توحید سزایی
به نام خداوند هدایتگر
به نام خداوندی که هر آنچه داریم از اوست
سلام
به دو شما دو عزیز دوست داشتنی
هدایت ازاین بهتر به این فایل زیبا به صحبت های روحانی
به این کلام خداگونه
به این انرژی مثبت
به این سن های فوقالعاده واقعا سپاسگزارم از خداوند و شما دو عزیز که زیباییها را با ما به اشتراک میگذارید
و رنگ های خدایی به ما نشون میدید
چقدر زیباست این حسو حالتون این آرامشی که خداوند به شما داده واقعا سپاسگزارم برای این آرامش چقدر خوب که خداوند هر چیزی در زمان خاص خودش میده در شرایط مناسب مکان مناسب آدم های مناسب
خدارو برای هر آنچه که به من داده سپاسگزارم برای دیدن این زیبایی برای دیدن این حال خوب برای استادی مثل شما و خانم نازنین شایسته واقعا از شما سپاسگزارم
از خداوند میخوام که همه ما رو هدایت کنه به زیباییها به
به حال خوب
به ایمان و توکل
به راه کسانی که به آنها نعمت داده و نه گمراهان
من ایمان دارم که جهان رو به پیشرفت
ومن باور دارم که خداوندمنو هدایت میکنه به زیبایی ها به را درست به ایمان و توکل هر آنچه را بخواهم انجام بدم