“سفر”، یکی از اعجاب آمیزترین بخش های همیشگی زندگی ام بوده. گویی بخشی وسیع از وجودم نمی تواند هر روز صبح، فقط یک منظره را ببیند و یک فرایند تکراری را روزانه انجام دهد.
حتی اگر در زیباترین مکان جهان باشم، نوایی در درونم می گوید:
“زیبایی های جهان خداوند بی انتهاست و تنها راه تجربه شان، سفر در دل ناشناخته هاست”
در حقیقت، “سفر” نه فقط هماهنگ با وجود من، بلکه هماهنگ با وجود هر آدمی است که در این کره خاکی حضور دارد. چراکه دلیل حضورش در اینجا، اشتیاقش برای تجربه سفر به دل ناشناخته های این جهان بوده.
یادم می آید در “دوره های ۲۱ جلسه ای آموزش قوانین کیهانی” نیز، ختم کلام هر دوره، “سفر به دل طبیعت زیبای خدا”، بود. زیرا باور دارم، خداوند مهم ترین قوانینش را با شگفتی های جهانش و تأمل و تدبر در آنها، به ما می آموزد. برای همین، می خواستم “طبیعت”، معلم آخرین جلسه باشد.
تجربه حضور در دل زیبایی های طبیعت از جنگل، کوه، دریا تا حتی بیابان، درسهایی به ما می آموزد که با آموزش های هیچ استاد زبده ای، قابل جایگزین نیست.
سفری که با هم آغاز می کنیم، قرار است سفر به دل ناشناخته هایی و زیبایی باشد که تجربه شان، اساس پیشرفت های ماست. مواجه شدن با تک تک مکان ها، آدمها، امکانات و زیبایی هایی که در این جهان بوده اما ما از آنها بی خبر بوده ایم، خواسته هایی را در وجودمان شکل می دهد که ظرف وجودمان را رشد و به زندگی مان عمق می بخشد.
ما تنها تا زمانی زنده ایم که خواسته ای برای خلق داشته باشیم. زیرا قرار بوده که دستان خداوند باشیم بر روی زمین، تا آن را گسترش دهیم و گسترش جهان همواره به وسیله خواسته های محقق شده مان، انجام شده است.
بی نهایت مشتاقم تا همدل با هم، فارغ از قوانین و مرزهایی که آدمها، روی این کره خاکی کشیده اند، با سیر و سلوک، درک وسیع تری از نعمت ها، فرصت ها و زیبایی های بی انتهای جهانی داشته باشیم که خداوند بدون هیچ حد و مرز و محدودیتی، برایمان آفریده. تا با تجربه اش، اجازه حضور نعمت ها و زیبایی هایی اینچنین را، به زندگی مان ببخشیم.
امروز تمامی وسایل سفر را مهیا نمودم. خواستم به شما هم اطلاع دهم تا چمدان های تان را ببندید. اما نکته مهم این سفر، آسان گرفتن و لذت بردن است.
اطلاعات بیشتر درباره دوره جهان بینی توحیدی
به دلیل محتوای این فایل، فقط شامل فایل تصویری است
- نمایش با مدیاپلیر پیشرفته
- دانلود با کیفیت HD211MB18 دقیقه
سلام
نشانه امروز من :
سفر وااای دلم سفر میخواددد تا ازین غم و غصه رها شم.. ازاد شم.. سبک شم. دور بشم اژ این همه وابستگی و ترس و غل و زنجیری که خودم برای خودم ساختم… سفر دل ادم رو باز میکنه.. سفر روح ادم رو ازاد میکنه … دلم سفر میخواد.. خیلی وقته سفر درس حسابی نرفتم.. دلم میخواد یه ایرانگردی جهانگردی خفن داشته باشم.. من خیلی سفر دوس دارم و همیسه دوس دارم در سفر باشم وفتی یه مدت یه جا باسم قشنگ میفهمم دارم فاسد میشم و میگندم !!! سفر یعنی تجربه یعنی رهایی فکر .. سفر یعنی پا گذاشتن رو ترس های واهی.. سفر یعنی اعتماد به خدا ..
تو خود پای در راه بنه و هیچ مپرس خود راه بگویدت چون باید کرد..
سفر یعنی تو فقط چمدونت رو ببند و قدم اول رو بردار و بقیش با خدا ..
سفر یعنی رها کردن وابستگی ها ..
وابستگیه که ادم رو فاسد میکنه ..
وابستگی یعنی شرک یعنی خیانت به خودت ..
سفر یعنی دوستی با خودت و خدا ..
دلم سفر میخواد..
اولش این فایل رو دیدم که یهو سفر شروع شد من ناخوداگاه ترسیدم !!!
به خودم گفتم عه من چرا ترسیدم از سفر ؟؟
مگ سفر ترس داره اخه ؟؟
قراره برم حال کنم و لذت ببرم و ازاد بسم و پرواز کنم …
این نشونه اژ طرف خداست و باید خوشحال باشم که قراره که برم و کلی حال کنم و صفا کنم نه اینکه بترسم که !!! اگ میترسم احتمالا باورای اشتباهی دارم !!! احتمالا زیادی به یه نقطه چسبیدم و وابسته شدم !!!
نه نه به خودم بگم که اخی قراره رها بشم و برم صفا ..
دلم سفرمیخواد !!!
تا از وابستگی دور بسم و به خودم نزدیکتر بشم
سلام
این نشانه ی امروز منه ..
خیلی وقته دلم سفر میخواد ولی نتونستم برم و خیلی اذیت بودم .. این نشونه حس خوبی به من میده.. بهش اعتماد کنم و کوله پشتیم رو اماده کنم و لباسام رو توش بذارم و وسایلم رو اماده کنم شاید شرایط سفر برام جور شد و بتونم یه لذتی ببرم .. پس اعتماد میکنم و اروم اروم کوله پشتیم رو اماده میکنم. مخصوصا که واقعا به خاطر یه سری تضاد ها دلم یه سفر اساسی میخواد و توی این سفر روحیم کاملا عوض شه.. پس اعتماد میکنم و میرم چمدونم رو میبندم یعنی کوله پشتیم رو میبندم.. حسم بهم میگه پاسپورتتم پیشت داشته باش… یه بارم که شده اینقدرررر حساب و کتاب نکنم و به خدا اعتماد کنم…چند وقته خیلی بهم ریخته بودم از لحاظ روحی و دوستم میگفت بیا بریم سفر منم میگفتم پول ندارم بابا چطوری اخه ؟؟؟ خیلی وقته نتونستم یه مسافرت برم !!! و امروز این نشونه رو دیدم پس میرم کوله پشتیم رو میبندم …