چمدانت را ببند و آماده سفر شو - صفحه 40

776 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    پریناز گفته:
    مدت عضویت: 2669 روز

    سلااام. وااای دلم خیلی خواااست. منم میخوام بیام واقعا. تو دوران جوونی ام آرزوم ی کانکس مجهز بود. اما این تجهیزات به مخیله ام هم نمیکنجید خدایی.

    خوش بگذره. دوستان بجای ما. فقط بگم دلم غش رفت. تازه هنوز نصف فیلم رو دیدم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    حامد کریمی نژاد سرابی گفته:
    مدت عضویت: 3883 روز

    سلام استاد

    سفر خوش میگدره؟؟؟!!!

    از معرفی اتوبوس و وسایل داخلش خیلی خوشم اومد!!! همه چی تکمیل بوووود!!!

    استاد لب خوانی باحالی بووود!!! حال کردم استااااااد!!! بازم از این حرکتا بزنین.

    امید به خدا سلامت برین و خوش باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    احمد آستارچی گفته:
    مدت عضویت: 2657 روز

    سلام یا خدا چقدر انرژی گرفتم واقعا لذت بردم تا به حال ،حالم اینطوری خوب نبود با دیدن این ویدیو واقعا مهمان استاد بودیم چقدر با راحت بودن شما من حال میکنم خیلی ریلکس متشکرم که ما را لایق دونستین در شادی هاتون سهیم باشیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    سارا رحیمی گفته:
    مدت عضویت: 2713 روز

    استاد لطفا بخونید

    با سلام خدمت استاد عزیزم عباس منش

    استاد عزیز با اینکه من روزی چند ساعت فایلای شمارو گوش میدم و تمریناشو انجام میدم اما با توجه به اوضاع اقتصادی بسیار بد ایران و خروج امریکا از برجام و نرخ ارز و دلار نجومی و درامد بسیار پایین و… واقعا داشتن حس خوب و امید به اینده خیلی کار سختیه. خوشبحالتون که اینقدر از فضای ایران دور شدید که حتی فکر میکنم خبرهای کشورم دنبال نمیکنید.مردم ایران در ناامیدی کامل بسر میبرن و حتی جمعیت زیادی از کشور دارن به نون شبشون محتاج میشن.کاش یه فایلی درباره این شرایط و اوضاع برامون میذاشتید شاید یکم امیدمون به اینده بیشتر میشد.استاد لطفا درمورد اتفاقات روز کشور و دنیا هم فایل بذارید چون من همیشه امیدم به اینه که توی شرایط سخت شما باز هم هستید و راهنمایی و هدایتمون میکنید و همین باعث میشه که نترسم.خواهش میکنم بیشتر کنار مردم باشید تو این شرایط سخت استاد چون بهتون احتیاج داریم

    میدونم الان توی سفر هستید و برنامه های خودتونو ضبط میکنید اما لطفا تنهامون نذارید.شرایط زندگی برامون خیلی سخت شده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      سارا راد گفته:
      مدت عضویت: 3781 روز

      تمامی فایل های استاد در مورد اینه که شرایط فوق العادست .حقیقتی خارج از تصور ما وجود نداره.پیشنهاد میکنم فایل های رایگان دوباره از اول نگاه کنید چندین بار.سوت بزن راه برو نعمت ها بارش الهی ان.و تو زندگیت سرازیر میشن

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    آزی گفته:
    مدت عضویت: 3069 روز

    متوجه شدم باید بیشتر وقت برای تمریناتم بگذارم .

    با توجه به این که بعد از مدتی که تمرین می کنیم قوانین برایمان عادی می شوند و دیگر فایل ها خیلی هیجان ایجاد نمی کنند به برخی از خواسته ها می رسیم اما همچنان به خاطر برخی باورها هنوز درست باور نداریم به خواسته های بزرگتر و رویایی امان می رسیم. از طرفی فکر می کنیم مثلا من یک سال است روی باورم کار می کنم خیلی کارم درست است هیچ مشکلی هم ندارم . پس چه می شود که گاهی حس بد داریم.

    من متوجه شدم دلیلش در تمرین بیشتر است حالا که به اینجا رسیدیم باید وقت بیشتر گذاشت بنایبراین من تلاشم را بیشتر می کنم . فایل ها و جملات تاکیدی خودم را روزی بیش از 3 ساعت گوش می کنم . چرا که فکر می کنم با ورودی ها بهتر نتایج بهتر می شوند و دوست دارم بهتر نتیجه بگیرم و با سرعت بیشتر . قبل از این که از این مسیر ناامید می شوم می خواهم تا پایان آذرماه به اهدافم برسم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    علیرضا گفته:
    مدت عضویت: 2964 روز

    بنام الله، بنام رب العامین

    می نویسم، از خوشبختی و زیبایی می نویسم، می نویسم در حالی که در زیباترین و بهترین و لذت بخش ترین روزهای زندگیم هستم. همیشه آرزوی چنین حسی و چنین زندگی ای رو داشتم. توی دنیای خودم زندگی کنم، خارج از هر همهمه ای و دور از هر غیل و غالی. من در دنیایی زندگی میکنم که فقط من هستم و خدای من. چیزهای دیگه برام اهمیتی ندارد. فقط من و خدا، اون طوری زندگی میکنم که دوست دارم برای کسی زندگی نمیکنم چون توی این دنیای من اصلا کسی نیست، فقط من هستم و خدای من. با او عشق بازی میکنم و از او اطاعت میکنم و او را دوست دارم و هرکه و هرچه بوی او بدهد دوست دارم. این ها بخاطر استفاده از قوانین است. قوانین بدون تغییر رب. فرض کنید می خواهید یک پیچ را باز کنید اگر پیچ گوشتی نداشته باشید باید با زور و زحمت فراوان با دست اقدام به این کار کنید. دستهایتان زخمی میشوند. ممکن است هرگز موفق به باز کردن یک پیچ ساده هم نشوید اما اگر از یک پیچ گوشتی استفاده کنید با کمترین زور و بدون سختی و رنج و در چند ثانیه موفق به این کار خواهید شد. قوانین جهان هم همینطور است. اگر از قوانین استفاده کنید زندگی لذت بخش و زیبا و هیجان انگیز خواهد بود. از خدا سپاسگذارم که من رو با این قوانین و این مسیر زیبا آشنا کرد این بزرگترین و با ارزشترین دستاورد زندگی من است. از استاد عباس منش هم سپاسگذارم که دست خدا شد و ما را هدایت کرد یعنی خدا ما را هدایت کرد چون مدتی است که چیزی جز خدا نمی بینم. نمی خوام سخن دروغ بگویم و ادعاها کنم اما من تونستم کمی دیدگاه و تفکرات و باورهایم را تغییر دهم، از اون پس خدا رو می بینم با چشمانم. وقتی آدمی حرف میزند، اون آدم و اون شخص نیست که حرف میزند اون یک تجلی از خداست. خود خداست. گاه خدا خود را به شکل پروانه و گاه به شکل یک گیاه سبز نشان میدهد. گاه به شکل آسمان آبی حتی گاه به شکل یک سوسک نشان میدهد. باید باورهایمان تغییر کند تا زیبایی و شگفتی خلقت یک سوسک را ببینیم.

    در پناه خدای مهربان.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    Morteza گفته:
    مدت عضویت: 2783 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    اللهم صلی علی محمدا و آل محمد

    دوستان عزیز سلام.استاد عزیزم سلام. درود خداوند بر شما و همراهانتان.

    جایی رو ندارم که بخوام بعضی از حرفهامو بزنم جز اینجا.چراکه شما که در فرکانس من هستید میتونید حرفامو بفهمید.دوست دارم با گفتن زندگی روزمره ام هم به خودم کمک کنم و هم دوستانم.استاد کاقعت بعضی وقتا فکر میکنم دیگه دارم دیوونه میشم از این همه عشق به زندگی و نیروی برترم.چه خدایی برایم ساخته بودند و چقدر محدود بودم و …(نمیدونم واقعا چی بگم)

    ولی امروز خالقم رو هرروز بیشتر دوستش دارم و بیشتر سپاسگذارش هستم و از روی عشق میخوام سجده کنم تا ابد در برابرش بخاطر اینهمه نعمت و این همه عشقی که به من داره.عااااااااااشقتمممممممممم خالق مهربانم ای قدرت مطلق ای منبع قدرت ای خالق هستی.استاد حالا میفهمم که میگفتید ارزشش رو داره که تمام عمرمون رو وقف فهمیدن خداوند و قوانینش کنیم.هم لذت میبری هم زندگی میکنی هم با خدا عشق بازی میکنی و هم هرروز بیشتر میفهمی فقط به یه دلیل.به این دلیل که نخواستم دیگه تقلید کنم بلکه خواستم حقیقت رو بفهمم.حقیقتی که اونایی که خدا رو بهم معرفی کرده بودن خودشون هم جواب خیلی از سوالاتشون رو نداشتند.ولی من امروز به جواب خیلی از سوالاتم رسیدم. تازه با سناریو نویسی اشنا شدم و نتیجه تمرینم رو نوشتم.

    دیشب قبل از خواب سناریو رو نوشتم.طبق پیشنهاد استاد و صبح هم مرورش کردم.چیزایی رو که دوست داشتم تو طول روز برام اتفاق بیفته نوشتم و سعی کردم چیزایی رو بنویسم که اولا برای ذهنم خیلی هم غیرمنطقی نباشه و دوما اینکه برای خداوند و جهانش تعیین تکلیف نکردم چون قرار نیست همه چی رو طبق خواسته من پیش ببره بلکه قراره اتفاقات و شرایط مشابه و مطابق خواسته ام رو برام رقم بزنه.(اینجا خلاصه ی سناریو ام رو مینویسم)صبح پر انرژی میرم سرکار و مشتری های زیادی میان تو مغازه و منم با روی باز و احساس خوبی که دارم راهنماییشون میکنم برای خرید ولی به هیچ عنوان اصراری ندارم برای خریدشون از مغازه ما(من فروشنده هستم و حقوقم درصدی هست)و اینکه صبح ماشین های. لوکس و گرون قیمت و دلخواهمو میبینم تو خیابونا و احساسم رو بهتر میکنن.تالیسمان سفید رو میبینم.اونی که دوست دارم ببینمش رو میبینم(اسم شخص نیاوردم)  به یکی از بنده های تو کمک میکنم.عصر هم مغازه پر از مشتری میشه و…حتی نوشته بودم ظهر که میام خونه غذای مورد علاقم رو مادرم با عشق برام درست کرده.

    حالا اتفاقات روز من:صبح پرانرژی نبودم.خیلی خوابم میومد چون شب دیروقت خوابیده بودم.موقع سرکار رفتن سناریو ام رو مرور کردم و رفتم.سعی کردم با تغییر فیزیکم احساسم رو خوب کنم.نمیدونم چیشد که پراز انرژی مثبت شدم.رفتم در مغازه داشتم کارهای روزمره رو انجام میدادم مشتری اومد و اصلا فکرشو نمیکردم خرید کنن ولی خیلی مشتری مثبت و پرانرژی ای بودن و حتی گفتند که ما اشتباه از این خیابون سر در اوردیم و تقدیر این بود اینجا خرید کنیم. و منم که میدونستم داستان چیه گفتم خیلی از مشتری هامون همینو میگن که ما اشتباه از این خیابون سردراوردیم ولی من همون موقع تو دلم میگم شما اشتباه نیومدید خداوند شمارو به این سمت هدایت کرد.تا ظهر به لطف الله مغازه برخلاف روز های گذشته پر رفت و امد شد و حتی ظهر یه فاکتور دیگه هم نوشتیم.تو طول روز یکی از بچه ها رو دیدم که هرچند اومده بود بیشتر بخاطر مسئله کاری اومده بود ولی کلی باهم حرف زدیم.یکی دیگه از بنده های خداوند به من زنگ زد و ازم کمک خواست(پاسخ درخواست خودم که خواسته بودم کمک کنم به یه بنده اش)

    ماشین های گرون قیمت زیادی رو تا ظهر دیدم.عصر تالیسمان(ماشین دلخواهم) و همینطور لکسوس nx(?)  دیدم.200تومن کارفرمام بهم داد وووو

    اها راستی گفته بودم هوا بهاری و عالی باشه.ظهر یهو دیدم این هوا هم همون هوای مورد علاقه و دلخواه منه.هرروز بیشتر عاشق خدای جدیدم میشم.و هرروز مشتاق تر برای فهمیدن قوانین جهان هستی و هماهنگ کردن خودم با این قوانین.خدایا من باید ثروتمند باشم تا بهترین زندگی رو تجربه کنم و شاهدی باشم برای کسانیکه با قدرت تو،عشق تو و راه تو یاریشان خواهم داد.باشد که همیشه بر اراده ات گردن نهم (آمین یا ربّ العالمین)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      فائزه رحمانی گفته:
      مدت عضویت: 3439 روز

      سلام آقای حقیقت جو،راستش به این نتیجه رسیدم که برم دوباره دوره آفرینش رو از سر شروع کنم چون مطمینم خیلی چیزها برای گفتن داره، فایل ها رو شروع کردم، ولی قبل این سناریو هایی که می نوشتم برای آینده تصور اون چیزهایی که دلم می خواست داشته باشم بود… ولی این پیام تون رپ که خوندم گفتم راست میگه برای روز بعد سناریو تو بنویس، ی سری موارد مثلا اینکه ی کلاس فوق العاده داشته باشم، …. اینا رو نوشتم ولی ی سری موارد هم از سرم گذشت مثلا ی غذای دلخواهم، ولی قبلش مادر م گفته بود که برای فردا نهار می خواد چیز دیگه ای درست کنه، ب خاطر همین ننوشتم، ولی قانون قانونه و کاری نداره، و بدون اینکه من کلمه ای فردا اون روز به مادرم بگم همون نهاری رپ درست کرد که دوست داشتم، و اون چیزهایی که نوشته بودم هم 100 درصد محقق شد، و از اون روز دارم سناریوهای روزانه می نویسم، ی چیزی هم که می خواستم بگم اینه که واقعا نوشته ها تون این حسی که تو ابرایید رو ب آدم منتقل می کنه،… خیلی موفق باشید…. ?

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  8. -
    آزی گفته:
    مدت عضویت: 3069 روز

    امروز یادم افتاد قبلا فکر می کردم وزن 45 کیلو داشتن چقدر خوب و عالی است و چقدر خوب است چنین وزنی داشته باشم . نه این که اضافه وزن داشته باشمهمیشه نرمال بودم .الان دیدم دو سالی می شود که به راحتی این وزن را دارم .

    خواسته ها به این راحتی محقق می شوند می خواهیم و رهایشان می کنیم.

    سوالی به ذهنم می رسد اگر تجربه ای دارید دوستانی که به خواسته های خود رسیدید برایم بنویسید. به نظر شما بعد از هدف گذاری بهتر است در تمرینات که هر روز انجام می دهیم و تکرار می کنیم برای زمان های کوتاه تجسم کنیم که مثلا در این چند ماه این پیشرفت را داشته ام یا آیند های خیلی دور را مجسم کنیم که به خواسته های بزرگمان رسیدیم ؟ کدام بهتر برای شما نتیجه می دهد ؟ خیلی درآینده بودن ما را از زمان حال دور نمی کند ؟

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  9. -
    مح گفته:
    مدت عضویت: 3172 روز

    سلام حسین عباس منش عزیزم ،

    از وقتی که این 2 فایل راجبه سفر گذاشتید ، من هم در همین 2 هفته ، خیلی مسافرت رفتم و این یه نشونس خدارا سپاس ،

    یه موقعه هایی نیاز به حرف زدن نیست ، فقط آرامش و درون ، سپاس از خدا فقط کلام نیست من از درون سپاس گزار باید باشم ، همین کافی است

    من از بین استاتید خارجی اشو را خیلی دوست دارم و بسیاز زیبا سخن میگه این فرد

    یادمه توی یک فایلی گفت خبرنگاری ازش پرسید شما 3 سال سکوت کردید و اصلا حرف نزدید در جواب گفت : من نمیدونم فردا میخام چیکار کنم هرچی که بهم الهام شد را انجام میدم ، شاید بخام سکوت کنم و شاید بخام حرف بزنم .

    همه چی از درون میاد فقط کافیه به اون گوش کنیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: