توحید عملی | قسمت ۱ - صفحه 4

1595 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    رضوان بابایی گفته:
    مدت عضویت: 2891 روز

    مثلا استاد تو فایل خدا را بهتر بشناسیم گفتن کنترل همه جنبه های زندگی دسته خوده ادمه با فرستادن فرکانس و کنترل فکر من فقط میخوام بدونم نقش خدا پس چیه این وسط?اگه یه قانون حاکم بر جهان وجود داره پس ما دیگه از خدا چیزی نباید بخواییم و فقط باید رو فکرمون کار کنیم‌

    ای وای دارم خل میشم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      مجید مهجور گفته:
      مدت عضویت: 3272 روز

      درود دوست عزیز…..خدا یک سیستم است شامل انرژی که تمام خوبیها رو در بر گرفته …..اگه شما همین خوبی رو ارسال کنی و باور کنی که درون این سیستم هستی و همگام با اونی ، میتونی همه چی رو خلق کنی ولی اگه باورش نداشته باشی ، قدرت خلق کنندگی ازت گرفته میشه …..فکر کن توی یه کشتی هستی و باید خودت رو نجات بدی و همه چیز اون کشتی که خودش یه سیستمه و شما هم اجزای سیستمی، دارید در جهت رسیدن به خشکی تلاش میکنید …..حالا اگه شما به عنوان جزئی از اون سیستم که در موفقیت اون موثری بگی من نمیخوام پارو بزنم و باور ندارم با پارو زدن به خشکی میرسیم و باید حتما یه نفر قدرتمند ما را هل دهد تا به خشکی برسیم و این نقش رو ایفا کند و من باید کف کشتی رو سوراخ کنم یا بادبان رو بیارم پایین ، و اینگونه کارهایی رو خلاف جهت هدف سیستم انجام بدی ، خب مسلما هم به سیستم ضربه میزنی و هم خودت را نابود میکنی…..

      این یه مثال ساده بود فقط….ولی سیستمی به عنوان خدا ، عظیم و در حال گسترشه به عنوان هدفش و اگه شما بگی من نمیخوام خوش باشم نمیخوام سپاسگزار باشم نمیخوام تصور کنم نمیخوام هدف داشته باشم نمیخوام به اخبار گوش ندم نمیخوام در مورد ناخواسته هام حرف نزنم ، اینها حکم سوراخ کردن کشتیه که منجر به ضرر به خود شما میشه ……خدا رو نباید به عنوان انسان فرض کرد که باید نقشی داشته باشد …..شما باید خدا رو سیستم بگیری…..سیستمی که از همه انرژی های خوب تشکیل شده و قوانین ساده ای دارد و شما باید با این انرژی همگام باشی و قوانینش را انجام بدی تا به خواسته هات برسی و خواسته هایت مسلما رسیدن به فراوانی در همه چیز است …در کار خوب در سلامتی در روابط خوب در ثروت در ارامش و …..امیدوارم کمی برای شما موضوع آشکارتر شده باشه …..کتاب چگونه فکر خدا را بخوانیم را تهیه و مطالعه کنید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
      • -
        رضوان بابایی گفته:
        مدت عضویت: 2891 روز

        سلام واقعا ممنونم از وقتی که گذاشتید و جواب دادید. من همیشه اول خدا رو قدرت میدیدم بعد تلاش خودمو. همیشه میگفتم تا خدا نخواد برگی از درخت نمیافته.دوس دارم خدارو یه نیروی خیلی مهربون فرض کنم که حواسش بهم هست وهمیشه بهم کمک میکنه حتی اگه من حواسم به خودم‌نباشه. نه اینکه اگه من خطا کنم خدا هیچ کمکی نکنه و سریع ضررشو ببینم.اصلا باور سیستمی بودن خدا برام قابل حضم نیست.????

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    شادی سعادتمند گفته:
    مدت عضویت: 3076 روز

    سلام مجدد و ویژه خدمت استاد گرامی

    تا یادم نرفته اومدم تبریییییییک ویژه بگم به شما بایت عید سعید غدیر که مرسومه به سیدها تبریک ویژه ای میگن و عیدی ازشون میگیرن

    میخوام اولین نفری که بهش تبریک میگم شما باشید که واقعا یک سید به تمام معنا هستید عیدی مونم از شما امروز گرفتیم در قالب این فایل و کد تخفیف و باز هم تشکر مجدد. امیدوارم هروز زندگی تون مبارک و عید باشه .

    این عید بر همه شما مبارک باشه.

    در پناه الله مهربان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    محمد فراهانی گفته:
    مدت عضویت: 3864 روز

    سلام به شما دوستان گلم مخصوصا استاد دوست داشتنی و توحیدی خودم

    از دیدن این فایل خیلی خیلی لذت بردم و بیشتر از همه خدا رو بیشتر حس کردم انگار از تارهای صوتی شما هربار خدا بود که داشت صحبت میکرد

    دلیل اصلی که اومدم و این نظر رو گذاشتم دوتا اتفاق بود که چند وقت پیش برام پیش اومد که مطمئنا به این فایل شما هم ربط داره چون موقعی که داشتین حرف میزدین اون دوتا اتفاق بارها تو ذهنم داشت مرور میشد. دوست داشتم مثل شما اون رو با شما و دوستان گلم به اشتراک بزارم.

    قبلش بگم که دو سه سالی هست به خاطر مشکلات مالی ( و حتی قبلش عاطفی ) اوضاع جالبی ندارم. مشکلاتی که به خاطر دوستم برام به وجود اومده بود درگیر بدهی و وام و … هستم. ( نمیخوام راجع بش زیاد توضیح بدم ) البته الان میدونم این مشکلات رو خودم به وجود اوردم و من مسئول صد درصد این اتفاقات هستم. الان که بش فکر میکنم مثل استاد میبینم که چقدر خوب شد که این اتفاقات رو تجربه کردم چون واقعا برام لازم بود چون خدای دوست داشتنی و واقعی رو تونستم بشناسم ( نه کامل ولی خیلی متفاوت تر از قبل )

    همون سالها بود که با این سایت و استاد عزیز هم آشنا شدم . یادمه اولین بار که به سایت اومدم اولین فایلی که دانلود کردم فایلی درمورد شکرگذاری بود و استاد درمورد شکرگذاری و کتاب معجزه سپایگذاری از راندا برن صحبت میکرد. بعد اون فایل فهمیدم همون لحظه که دارم شکایت میکنم از شرایطم چقدر نعمت های خداوند تو زندگیم زیادن. چه احساس وصف ناپذیری داشتم. فوری رفتم و کتابش رو خریدم و ازش استفاده کردم.

    حالا اولین اتفاق:

    یه روز به خاطر همین مشکلات مالیم به هم ریخته بودم و سرکارم روحیات خوبی نداشتم. حتی با این که میدونستم نباید این احساسات رو داشته باشم ( چون این قوانین و میدونستم ) ولی با این وجود اوضاعم جالب نبود. سر کارم من با یکی از همکارهام رابطه خوبیتری دارم و باهم داریم با برنامه های استاد روی باورهامون کار میکنیم. اون روز چون از مشکلاتم با خبر بود بعد از کار برای اینکه باهم حرف بزنیم و تنها نباشم رفتیم با ماشینش یه دوری بزنیم. دوشتم داشت باهام حرف میزد و مدام قوانینی که یاد گرفتیم رو بهم یادآوری میکرد. با حرف هاش حالم کمی بهتر میشد ولی هنوز ته دلم به خاطر مشکلاتم و بی ایمانیم به خدا ناراحت بودم. انگار حرف هاش مثل قرص مسکن بود. همون لحظه اثر داشت ولی بعد از یادآوری مشکلات دوباره حس قبلیم برمیگشت.

    تا این که یه بار که با ماشین داشتیم میرفتیم کنار خیابون سر یه کوچه وایستاد تا آروم تر بشم. همون موقع دوستم داشت خدا رو بهم یادآوری میکرد و حتی بهم گفت که این تو بودی که منو با این چیزها آشنا کردی حالا هم نباید به خاطر این مسایل هم خودت هم منو ناامید کنی .. خلاصه موقعی که داشت در مورد خدا و ایمان بهش حرف میزد یه لحطه از خودم بدم اومد که چرا با این که این قوانین رو میدونم ولی تو عمل و اون لحطه ای که باید ایمانم رو به خودم و خدا نشون بدم دارم این کار ها رو میکنم.

    دوستان باورتون نمیشه وقتی که تو ماشین بودیم و میخواستیم حرکت کنیم من ناگهان چشمم به تابلوی سر کوچه ای که ما دقیقا با ماشین کنارش پارک کرده بودیم افتاد… اسم اون خیابون خیابان ایمان بود ….

    وقتی اسم خیابون رو در حالی که داشتیم از کنارش رد میشدیم دیدم چنان برقی تو چشام زده شد که با خوشحالی به دوستم که اصلا متوجه اون خیابون نشده بود گفتم که برگردیم تا یه چیزی نشونش بدم. دوستم که با تعجب بهم نگاه میکرد برگشت و وقتی اسم این خیابون رو بهش نشون دادم داشت اشکش در میرفت…

    گفتم خدایا تو با همین یه کلمه ( ایمان ) بهم نشون دادی که باید چیکار کنم . این نشونه ای از طرف تو بود تا ارومم کنی تا خودت رو به خودم یادآوری کنی… حس و حالم به کلی تغییر کرد و یه حس بی نظیر که توش قدرت رو احساس میکردم در وجودم داشت فریاد میزد که فقط و فقط رئی خدا حساب کن و بس. حتی دوستم با خنده گفت که این همه باهات حرف زدم ولی به اندازه این یک کلمه روت تاثیر نداشت دیدی دیدی خدا داره باهات حرف میزنه میگه نگران نباش که من باهاتم..

    همون شب رفتم دوباره تنها روبروی اون خیابون وایستادم و با خدا حرف زدم. حس کردم که دارم تو مسیر یا بهتر بگم خیابان ایمان حرکن میکنم ..و حسی داشتم که بینظیر بود حتی با گوشیم عکس اون رو گرفتم تا تو گوشیم هر وقت این حس دوباره بهم دست داد بارها و بارها نگاهش کنم… ایمان.. خیابان ایمان …

    دومین اتفاق:

    چند روز بعد اون اتفاق ( بالایی که توضیح دادم ) یه شب خوابیده بودم که دم دم های صبح یه خواب عجیب دیدم.

    خواب دیدم که تو یه خیابون با ماشین دارم حرکت میکنم. داشتم دنبال یه آدرس میگشتم و مدام از این و اون سوال میکردم که کجاست. از هرکی میپرسیدم و بهم نشونی میداد انگار از یه جای دیگه سر در میاوردم. خیابون ها برام غریبه میشد. هر مسیری که میرفتم ته اون خیابون به جاده خاکی منتهی میشد. مجبور بودم دوباره برگردم تا به جاده اصلی برم. از هرکی اونجا بود ادرس خیابون اصلی رو میگرفتم ازش و میپرسیدم چطور میتونم ازین خیابون های خاکی و جاده ها فرعی و بن بست برگردم و به خیابون اصلی برسم تا راهم رو پیدا کنم. ولی از هرکی که میپرسیدم از هر جاده ای که میرفتم تهش بن بست و خاکی و فرعی بود. حتی جالبه هرچی میرفتم انگار خیابون ها کوچیکتر و تنگ تر میشد..

    بعد از ماشین پیاده شدم تا بلکه بتونم پیاده مسیر و پیدا کنم. ولی باز مسیر ها تنگ تر و گنگ تر میشد.

    همیین جور که داشتم میرفتم یه دفعه خودم رو تو یه جایی دیدم که ادم های زیادی اونجا بودن یه جایی شبیه دانشگاه یا مدرسه بود. نمیدونم شایدم شبیه هتل بود . اتاق های زیادی داشت. حس میکردم باز هرچی میرم و تو اون محیط میگردم اتاق ها تنگ تر و تنگ تر میشن دیوار ها هم بلند تر و پنجره هاش کوچیک تر …

    از اون جاده اصلی که داشتم توش رانندگی میکردم که تو فضای بازی بود رسیده بودم به یه اتاق مثل زندان. انگار هرچی میرفتم و هر تلاشی که میکردم مسیرها و مکانها برام تنگ تر و تنگ تر میشد.

    تا اینکه وقتی تو اون اتاق تنگ خودم و دیدم یک دفعه مادرم رو کنارم دیدم که نشسته بود و مدام داشت گریه میکرد. یادم نیست چی میگفت ولی خیلی ناراحت بود ( اینم بگم که که مادرم به خاطر مشکلات من خیلی ناراحت بود و خیلی وقت ها گریه میکرد و میگفت این چه بلایی بود که سر تو و ماها اومده ( مشکل مالیم که باعث شده حتی خانوادم هم درگیرش بشن ) )

    تو اون لحظه که مادرم داشت گریه میکرد بقلش کردم و داشتم بهش دلداری میدادم و از خدا بهش میگفتم که تنهامون نمیزاره و نجاتمون میده و راه و پیدا میکنیم و باید بهش ایمان داشته باشیم. همون موقع دستم رو دراز کردم ( نمیدونم چرا ) و از روی طاقچه ای که تو اون اتاق بود یه قرآن کوچیک که خاکی و یکمم گوشه هاش پاره شده بود برداشتم. خاکش رو گرفتم و بوسش کردم و بغلش کردم. (چه حس بینظیری بود) بعد دادمش به مادرم.

    در حالی که مادرم اروم شده بود ومن با اون قرآن تو بغلش بودم از خواب بیدار شدم…

    خدایا چه خوابی بود…

    همون لحظه که از خواب بلند شدم یه حس درونی بهم گفت که محمد هرچی تلاش کنی و بدویی و بخوای با باورها و رفتارهای قبلیت عمل بکنی فایده نداره. هرچی تلاش کنی و حرکت کنی تا به جایی برسی از جاده و مسیر اصلی داری دور میشی و داری انگار خودت رو با اون باورهات محدود و محدود تر میکنی. انگار یه پات رو گازه و پای دیگت رو ترمز. محمد باید خدا رو باور کنی به خدا ایمان داشته باشی و از قرانی که گذاشتی اونجا و داره خاک میخوره

    راهنمایی بخوای تا خدا و قران هدایتت کنن تا راه درست و جاده اصلی موفقیت رو پیدا کنی…

    دستم درد گرفت از تایپ کردن !!! ولی حس عجیبی دارم الان انگار خدا بهم گفت بیا بنویس و من نوشتم برای شما دوستان گلم و استاد عزیزم.

    دوستان فقط و فقط باید ایمان داشته باشیم به خدا و هر چی نزدیکتر بشیم بهش به موقفیت و ثروت و خوشبختی بیشتری میرسیم…

    به قول استاد تو این فایل حرف قشنگی زد: گفت اگه فکر میکنی خدا رو میشناسی و باور داریش ولی تو روابطو ثروت و آرامش و… مشکل داری بدون هم باورهات نسبت به روابطو ثروت و سلامتی و.. ایراد داره هم باورت و شناختت نسبت به خدا ایراد داره…

    ببخشید که طولانی شد ولی دوست دارم بخونین حتی به خاطر دستام که درد گرفتن از تایپ کردن !!

    با خدا باش و پادشاهی کن…. موفق و با ایمان باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 28 رای:
    • -
      دکترای احساس حمید مهدیزاده گفته:
      مدت عضویت: 2356 روز

      سلام و دروووود محمد جان

      خداروشکر بخاطر این هدایت های قشنگ و زیبات کلی لذت بردم و استفاده کردم

      سپاسگزارم خداوند بخاطر این سایت که پر از گنج های پنهان هست و باید خودمون مطالب این سایت رو فقط بخوریم

      چقدر تسلیم بودی وصل خداوند شدی که خداوند از طریق خواب باهات انقد شفاف رسا و بلند باهات صحبت کرده

      و چقدر چقدر خداوند قشنگ و زیبا بهت الهام کرده و اسم خیابون ایمان رو دریافت کردی از درونت و به احساس درونت عمل کردی و هدایت شدی به مسیر درست

      چقدر قشنگ خیابان ایمان

      و این باور قشنگی رو در ذهن من ساخت که باید در خیابان ایمان حرکت کنم تا به مقصدم برسم

      و هر خیابان و فرعیات دیگری فقط من را محدود و محدودتر می کند

      هر لحظه که با خودم در صلح و ارامش هستم همه کارهام به سادگی و زیبایی انجام می شود بدون اینکه من بخواهم کار خاصی انجام بدهم

      و هر لحظه که می کوشم در کار کنم تقدیر سختی ها و زنجیرها و محدودیت ها یکی یکی از پس دیگری می ایند

      و ما امده ایم که این محدودیت هارو بشناسیم و برداریم و به خداوند برسیم

      خدایاشکرت ما را در مسیر نور و ااگاهی ت قرار دادی

      خدایاشکرت بخاطر این سایت زیبای توحیدی که هر بار میام احساسم را عالی می کند و ایمانم را قوی تر می کند خدایاشکررررررررررررت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      مجید بختیارپور عمران گفته:
      مدت عضویت: 962 روز

      سلام محمد جان دوست داشتنی

      خیلیییی لذت بردم حالم بد بود با خوندن کامنتت حالم خوب شد این ایمان همون گمشده منم هست که تو این شرایط خیلیییی بهش نیاز دارم خداروشکر که رفتی تو کوچه ایمان ایستادی تا بما هم این پیامو بدی نباید کم بیاریم باید باایمان قلبی درست محکم قدم برداریم ما با هم در کنار هم دست در دست هم با توحیدی ترین انسان روی زمین استادجانان شکست را میشکونیم و از مرز محدودیت ها پارا از گلیم مان درازتر میکنیم و همرنگ جماعت نمیشویم رسوایی را بجان میخریم ولی همرنگ جماعت نمیشویم ما یکرنگ میخوایم اونم رنگ خدایی و بی ریایی است

      دوست خوبم خیلی حال کردم با کامنتت بخاطر بیداری ات خوشحالم شکرگزارم و بهت تبریک میگم امروز بهمون خدا از طریق تو ایمان و هدیه داد درووووود بدرووووود

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      سید حامد حقیقت طلب گفته:
      مدت عضویت: 728 روز

      سلام آقا محمد عزیز

      خیلی لذت بردم از پیامت. موهای بدنم سیخ شد! امیدوارم همچون گذشته در راه ایمان سالم و خوشبخت باشید. با امید به خداوند و کمکش قدم در راه شناخت بهتر او گذاشتم و آرزوی شناخت او و قوانینش رو دارم. انشالله خداوند به همه ما کمک کند.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    حسین گفته:
    مدت عضویت: 2887 روز

    به نام خداوند قوانین

    بنده اول از خداوند بسیار سپاسگزارم که به بنده قدرت شناخت و درک خود و قوانین کیهانی رو دادند و سپس از استاد عزیز بسیار ممنونم که مشخص کردن باور خداوند چقدر میتونه زیبا باشه نه تنها به خواسته های خود میرسیم بلکه هر روز در این مسیر خداوند را احساس میکنیم و زندگی قشنگ تر و زیباتری رو تجربه میکنیم و به فرکانس خداوند نزدیک تر شده و به اصل خود بازمیگردیم از دوستان عزیز که بنده رو در این مسیر موفقیت تنها نمیگزارند بسیار سپاسگزارم و براتون آرزوی بهترین هارو دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    رضوان بابایی گفته:
    مدت عضویت: 2891 روز

    سلام خواهش میکنم جواب منو بدید

    من به شدت به حرفایی که تو این فایل استاد زدن ایمان دارم کلی استاد دو تا فایل رایگان دیگه دارن به اسم خداروبهتر بشناسیم من وقتی این فایل هارو دانلود کردم انتظار شنیدن این حرفایی رو داشتم که الان استاد زد

    ولی تو اون فایل ها استاد به سیستمی بودن خدا اشاره کرد و اینکه همه چی به احساس خوده تو بستگی داره و هر چی ناله و زاری کنی خدا دلش برات نمیسوزه و اصلا معجزه ای کجود نداره.

    من از وقتی این فایل هارو گوش کردم اصلا حالم خوب نیست نمیدونم من درست متوجه نشدم شاید.ولی تو قسمت عقل کل هم خوندم و دیدم که مشکل برا خیلی ها پیش اومده خواهششششش میکنم این مسله سیستمی بودن خدا و مهربانی و رحمت خدا رو برامون باز کنید ?لطفا لطفا لطفا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      سعید زارع گفته:
      مدت عضویت: 2472 روز

      سلام رضوان عزیز

      سیستمی بودن خدا از نظر من اصلا پیچیده نیست ، سیستم یعنی جمعی از اجزا

      خب طبق قانون فرکانس من زمانی که فرکانس ثروت میفرستم نمیتونم برم و فلان مشتری تو فلان شهر پیدا کنم که بیاد و از من خرید کنه ،سیستم میگه اگه من یعنی سعید این ارتعاش بفرستم اون وظیفه هدایت مشتری اون انجام میده و از طرف دیگه میگه اگه به پارتی توجه کنی که ارتباط با فلان شخص رو واسم مشتری میاره تو رو هدایت میکنه به این پارتی بازی های بیشتر یعنی در راه اشتباه که همون هم باعث رسوندن سود به جهان میشه هداییتت میکنه به ضرر های بیشتر خودت به خودت از طریق راه به غیر از خدا و از طرف دیگه در راه درست هم به همین صورت

      مثال دوم از زندگی خودم : من به خدا گفتم ماشینم تعمیر کن ولی نگفتم کی فقط گفتم درستش کن

      صبح زود روز بعد بیدار شدم و به خدا گفتم امروز دوست دارم کاملا متمرکز روی باورهام کار کنم پس هدایتم کن ، گفت اکی برو بیرون پیاده روی منم رفتم و در حال پیاده روی یکی از فایل های استاد گوش کردم و رسیدم به یه جاده خاکی که بارون زده بود و پر از گل بود منم تازه کفش خیلی خوبی خریده بودم که خیلی هم دوسش دارم

      وایسادم سر خیابون گفت برو منم تو اون فایل در مورد ایمان شنیده بودم گفتم اکی

      نکته اینه که اصلا با احتیاط راه نرفتم اما حتی غبار هم رو کفشم ننشست دوم اینکه بهم گفت برو خونه ماشینت ببر پیش مکانیکنت

      گفتم خدایا من نگفتم امروز ،هدفم واسه امروز چیز دیگست گفت برو و کار الان انجام بده گفتم ایشون الان میره واسه ناهار گفت من بهتر از تو میدونم گفتم میرما گفت برو

      رفتم اونجا به مکانیک بدون نوبت قبلی گفتم امدم واسه فلان کار و در کمال تعجب من ایشون اصلا نپرسید و حرفی زد گفت بیارش داخل و تازه خدا گفت پول هم بهش نده چون یک پولی واسه 1 سال پیش بهت بدهکار هست

      حالا من فقط گفتم ماشینم درست کن و ارتعاش خواستم فرستادم

      خدا چیکار کرد ؟زمان مناسب مکان مناسب واسم درست کرد

      در زمانی من فرستاد که اون مکانیک تو حال خوب بود یعنی خودش شد مکانیک و بعدش دوباره شد همون مکانیک که پول نگیره تازه ازم تشکر هم بکنه

      حالا آیا من این علم داشتم که بفهمم کی برم که بدون نقص و ذره ای خطا بهترین زمان باشه ؟ خیر پس هدایتم کرد و حالا تمام اینها میتونه برعکس هم اتفاق بیافته

      امیدوارم که تونسته باشم کمکتون کنم مرسی بابت سوالتون آخه منم آگاهی هام واسه خودم تکرار شد و ایمانم قوی تر شد

      اگه دوست دارین بیشتر درک کنین به اتفاقات زندگیتون زمانی که به خدا توکل کردین و زمانی که نکردین نگاه کنین خدا خودش همون موقع راهنماییتون میکنه .

      استاد خیلی دوستت دارم ، خانم شایسته خیلی گلی ، ماچ ماچ واسه هر دوتون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    بهرام حمزوی گفته:
    مدت عضویت: 2909 روز

    با سلام و درود خدمت استاد اعظم جناب آقای عباس منش و تمام اعضای صمیمی خانواده عباس منش

    من می خواستم بگم خوشبختی یعنی بخدا وابسته شدن خدایی که فرمانروای همه عالم است. منبع انرژی و قدرت است پس کسی خوشبخت است که به او وابسته متکی و متوکل باشد اونم از ته قلب و روحش نه فقط لق لقه زبان . بقول معروف باخدا باش پادشاهی کن بی خدا باش هر انچه خواهی کن

    بقول استاد اگر ما شرک چه جلی و خفی را کنار بزاریم و قدرت را او نگیریم و به بنده اش ندیم و فقط و فقط خدا را منبع قدرت ثروت سلامتی بدانیم و فقط او را بپرستیم و فقط از او کمک بخواهیم خدا دستای کمکش را برای هدایت و کمک ما گسیل می کند این یک قانون و حقیقت است .

    در اخر این سوال برایم پیس میاد چرا ما با قرآن مونس نیستیم هر دفعه شبکه قران میاد سریع عوضش می کنیم

    من به شخصه وقتی قرآن می شنوم یاد خاکسپاری غم و عزاداری و مصیبت می افتم چرا باید اینطوری باشه

    لطفا اگر بشه یک فایلی یا فایلهای ویژه در خصوص قرآن و اثرات شگفت انگیز آن در زندگی شخصی خودتان برای ما بصورت سری تهیه کنید و ما را معجزات ان در زندگی خود و دیگران اگاه کنید سپاسگزار می شویم. .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  7. -
    مهسا مذهب دار گفته:
    مدت عضویت: 2983 روز

    سلام اقای عباس منش عزیز .

    واقعا درست خدا اولین درس از سوی شماست. من چقدر خوشحالم که دوباره پیداش کردم . بی خدایی سخت توکل به غیر خدا آدم پیش خودش کوچیک می کنه من درک کردم اظطراب جدایی از خدارو قلبی لرزان و ترسان و منتظر اتفاقای بد. آره وقتی خدا هست آدم چه دلش اروم .خدا جون ممنونم که این آدمای خوب رو سر راه زندگی من هم قرار دادی .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    رستا گفته:
    مدت عضویت: 2916 روز

    سلام استاد بزرگ

    این فایل دقیقا چیزیه که من یک مدته دارم بهش فکر میکنم. یک سال پیش که تازه عضو خونوادتون شدم و چندتا از فایل های رایگانو دیدم فایلی که بیشترین تاثیر روی من داشت و اشک منو دراورد “فقط روی خدا حساب کن” بود. و امسال هم بعد از دیدن چندین فایل از شما که خیلی فکر منو درگیر کرده بودند و خیلی جاها برام سوال پیش اومده بود دقیقا در بهترین زمان فایل ” حزن در قرآن” پیدا کردم. و اون روز روزی بود که فریاد میزدم پیداش کردم. چیزی که دنبالش بودم پیدا کردم. و بعد از گوش دادنش اشک ها ریختم. بخاطر مهربونی خدا ، بخاطر عشقی که خدا به تک تک ما داره ، بخاطر ظلمی که به خودم کرده بودم و…

    من اون روز به خودم گفتم تو فقط همین امروز صد تا مدار بالاتر رفتی و اونو برای خونوادم و چندتا از دوستام فرستادم.

    یه چیزی هم که از اون روز در من شکل گرفت اشتیاق زیادم به خوندن قرآن و فکر کردن به تک تک آیه ها و برداشت کردن نکات زندگی از این کتاب بود که این برای خودم به شدت جذابه.

    استاد من… شاید من هنوز هم با دیدن و گوش دادن به همه ی این ها خدا رو با همه ی بزرگی و عظمتش درک نکردم ولی دنیا دنیا ازتون تشکر می کنم که منو به این راه هدایت کردید و باعث شدید حداقل بهش فکر کنم. و به شما تبریک میگم بخاطر انجام این رسالت و نتیجه دادنش

    مثل همیشه میگم: من عاشق زندگی ای هستم که خدا بهم داده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای: