توحید عملی | قسمت ۱ - صفحه 73

1595 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    بهنام شمس گفته:
    مدت عضویت: 1554 روز

    استاد عزیزم سلام خییییلی دوستتون دارم عاشقانه دوستون دارم و امروز من بهنام شمسی در این ساعت۱۶:۴۲ روز ۱۱فروردین ۱۴٠۱ تعهد میدهم تا وقتی زنده ام از همین الان توحید به معنی قطع دست شرایط و نیروی شری که میتواند زندگی من را رقم بزند در زندگی ام جاری کنم و با تمام وجود و ابراهیم وار هر آنچه در زندگی ام دوست دارم را با کمک رب و آگاهی هایی که در این برنامه ها دریافت می کنم خلق کنم استاد عزیزم با کمک الله هم در چند سال آینده قطعا میایم و حضوری در پرادایس شما و. خانم شایسته عزیز رو با دستی پر از دستاوردها ملاقات میکنم ممنون بخاطر وجود شما🌹🌹🌹🌹

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    رضا دهنوی گفته:
    مدت عضویت: 2671 روز

    سلام..

    فایل ۶۵

    قبل از تولدم با خدای خودم عهد بستم که تنها تو رابپرستم ویگانه تویی.. با قلبم با خدای خودم عهد بستم..

    اما بزرگتر که شدم ارام ارام همه چیز را از یاد بردم.. خودم را از یاد بردم.. گفتم نههههه… یه ادمایی هستن خیلی قدرت دارن اونا نمیذارن به خواستم برسم… یه ادمایی هستن که اونا همه کارن…

    باید از پدرم پیروی کنم…

    باید از جامعه پیروی کنم…

    باید از زسانه ها پیروی کنم…

    و من ارام ارام یادم رفت که از قلبم پیروی کنم..

    قلبم اینقدر زنگار زد که خودم را از یاد بردم..

    ترسو شدم.. از همه چیز ترسیدم..

    از یک تکه کاغذ روی دیوار..

    از یک تکه سنگ چشم دار…

    از قران..

    از چشم زخم..

    از گره و فال..

    از مقامات حکومتی..

    از مسئولین..

    وووو از همه چیز ترسیدم..

    واسه گرفتن نمره جلوی معلما گریه میکزدم !!!!

    واسه داشتن یه اسباب بازی گریه میکردم.. از پدرم میترسیدم….

    اگه نمیرفتم انتخابات شزکت کنم منو از بیکاری میترسوندن چون بارها به من گفته بودن اگه رای ندی، اگه شناسنامت مهر نخوره دگ کارت تمومه، تا اخر عمرت بیکاری!!!!

    اگه دانشگاه نری و درس نخونی دگ تا اخر عمرت بیکاری…

    اگه پولات رو خرج کنی تموم میشه..

    اگه امام رضا نری و گریه نکنی و اون جا رو نبوسی کارت تمومه گناه کاری و خطا کاری…

    اگه نماز نخونی جهنمی میشی..

    اگه موذن مسجد نباشی فلان…

    اگه بند سبز به دستات نبندی چشمت میزنن بدبخت میشی..

    اگه نمرت خوب نشه دهنت رو سرویس میکنیم..

    اگه تنها بری بیزون اقا گرگه و اقا دزده میبرتت !!

    و من هی ترسیدم و هی ترسیدم و بزرگ شدم و جرئت نکردم از شهر خودم دو قدم تنهایی برم اون ور!!!

    روی اعتماد به نفسم کار کردم ارام ارام وابستکی هام رو کم کردم و دور شدم.. و الان باز همون ترس ها و بی ایمانی ها و وابستگی چنان ریشه زد تو وجودم که میخکوب شدم..

    چون هیچوفت باور نکردم که برای در امان بودن نیاز به داشتن بند سبز نیست بلکه یک نیروی نامرئی حفاظتم میکنه !!! اینو هیچوقت به من نکفتن !!! هیچوقت به من نکفتن بز خدا توکل کن !!!

    چون همیشه با دود اسفند از من مراقبت شده !!!

    جلوی مامور پلیس دست و پام میلرزید اگه جریمم کنه چی !!! واااای پسر تو کیفم هیچی ندارم !!!

    بزو پیش فلانی تا کارت رو راه بندازه !!! خاک بز سزت یه چیزی بزاش ببر تا کارت رو راه بندازه !!!

    فقط فلانی میتونی استخدامت کنه !!!

    و به همین دلیل جرئت نکردم از خودم یه کارت ویزیت داشته باشم و خودم رو با عشق تبلیغ کنم بدون اینکه نیاز داشته باشم فلانی کارم رو راه بندازه !!! اون که خیلی نفوذ داره و قدرت داره !!!

    و چرا هیچ کس نگفت بر خدا توکل کن !!!

    اخه همه گفتن گوسفند قربونی کنی خونش رو بزنی یه ماشینت چشمت نزنن !!! توی قرن ۲۱ ام ؟؟؟

    فلانی جادو گره اگهههه برات ورد بخونه دگگگگ دخلت اومده !!!

    همش تقصیر اون یارویه .. مملکتو نابود کرده !!!

    و من بزرگ شدم با یک مشت چرندیات !!!

    و بز خدا توکل نکردم !!!

    چون میرفتم سر قبر مزده ها از صبح علی طلوع تا شب میزدم تو سر خودم !!!

    ومن ترسیدم از ابراز نظر خودم و دفاع از خودم در برابر تخقیر ها و زورگویی ها و حرف چرت ها !!!

    و من ترسیدم از گفتن نظرم در جمع !!

    و من تزسیدم و ترسیدم !!!

    و من ترسیدم از تعریف از خودم !!!

    نکنه مسخرم کنن..

    نکنه چشمم بزنن..

    نکنه طردم کنن..

    این داره یه لقمه نون به من میده !!!

    و من ترسیدم از ترک کار نادلخواه !!

    عهههه پسرررر بدبخت میشم !!!

    و من ترسیدم از برقراری رابطه ی عاطفی !!

    ومن ترسیدم از محکم صحبت کردی و جدی صحبت کردن !!!

    و باز خودم رو احاطه کردم با ادم های پرت !!!

    و ارام ارام از خودم دور شدم.. از خود واقعیم دور شدم…

    و فراموش کزدم که برای خودم ارژش قائل باشم..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      رامین خطی گفته:
      مدت عضویت: 1498 روز

      سلام رضای عزیز

      پسر دوسال قبل چه کامنتی نوشتی

      تا حالا چرا نخوندمش

      کل حرفات رو قشنگ حس کردم لمس کردم همه اینایی که نوشتی زندگی من بود

      ترس ترس ترس

      ترس از هیچی البته الان دارم میفهمم هیچی نبود غیر از شرک

      در هر لحظه در حال شرک ورزیدن بودم

      نمیدونم الانم چقدر تونستم ایمانمو تقویت کن به خدای هدایت گرم

      بازم سپاسگزارم ازت رضا جان که یه تلنگری بهم زدی

      شاد و سالم و ثروتمند باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    ریحانه گفته:
    مدت عضویت: 1269 روز

    واقعا انگار خیلی از ما اول باید یکتا پرست بشیم البته به ظاهر قبلا بودیم ولی از وقتی که بیشتر روی خودمون متمرکز میشیم میبینیم که ای وای نصفه راه رو با شرک رفته بودیم بازم بی نهایت شکر که هدایت شدیم حداقل داریم کلی سعی میکنیم .من از صبح که بیدار میشم هر کاری ک میکنم هر حرفی و عملی که دارم رو بررسی میکنم که شرک آلود هستش یا نه -خیلی نکته ی مهمی هست بحث شرک یا توحیدی نبودن که بعضی موقع ها شاید خودمون هم تشخیص ندیم ولی وقتی از خدا هدایت می طلبیم خودش به صورت واضح و قشنگ باهامون حرف میزنه و میگه چی درست هست .چقدر خوب و قشنگه به خدا توکل کردن مخصوصا وقتی جوابت رو میده قوی تر میشی وابسته تر میشی بهش و میفهمی هیچ جای دیگه خبری نیست هر چی هست خودشه دلت میخواد به همه بگی درونت چخبره از عشق خدا .اول که ارامش میاد سراغت بعدش هم نتیجه پشت نتیجه .خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    عادله اکبری گفته:
    مدت عضویت: 1593 روز

    سلام خدمت استاد بی نظیروموحدم ودوستان هم مسیرم.وقتی حرف از شرک به میون میاد از هرکی بپرسی این جواب رو حتما میشنوی که وقتی ما مسلمون هستیم وقران رو کتاب خدا ومحمد رو پیامبر قبول داریم پس مشرک نیستیم وانسان توحیدی هستیم اما حالا من با دوسال ونیم در کنار استاد موندن با پوست واستخونم درک کردم که شرک خییییییییلی فراتر از این حرفاست وماهرلحظه در زندگیمون که از کسی میترسیم وقدرت رو در دستان کس دیگه ای میبینیو وانتظار از کس دیگه ای داریم وبه کس دیگه ای وابسته میشیم در حال شرک ورزیدن به خداوند هستیم چونکه قدرت رو به خداوند نسبت ندادیم .همونطور که استاد یه حدیث گفتن که شرک در دل مومن مثل مورچه روی سنگ سیاه در دل تاریکی شب پنهانه.ماکه هر لحظه در حال شرک ورزیدنیم هرلحظه که منتظر کمک دیگرانیم هرلحظه که امیدمون به کس دیگه ایه تا مشکلمونو حل کنه هرلحظه که حتی تصورشم نمیکنیم که اینا همش شرکه وشرکه وشرکه.اما همینکه اینارو فهمیدم سپاسگزار خداوند بی همتام هستم چون با فهمیدنش میتونم سعی در رفعشون کنم وتوحیدی تر عمل کنم وخداوند هم اگه من یک قدم بردارم صدقدم برام برمیداره واین وعده ی خودشه واون خلاف وعده نمیکنه.خدایا قلبمو سرشار از توحید کن سرشار از یکتاپرستی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    میثم شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1832 روز

    به نام رب جهانیان

    سلام به استاد، خانم شایسته و دوستان عزیز

    ردپای۶۵

    هر وقت حرف از توحید می‌شود و عمیق میشوم به این موضوع ناخودآگاه چشمانم نم ناک می‌شود.اما نم ناکی از جنس خدا وحس و حالی عالی که وصف ناشدنی است.من بازهم در اینجا متعهد میشوم که لحظه به لحظه با کمک خود خداوند از شرک دوری کنم و به سمت موحد شدن کامل حرکت کنم.که الله برای بندگانش کافی است.و تنها خداوند برای نگهبانی شما کافی است.

    و تنها خداوند رزاق و وهاب است. و کیست که و قتی خداوند برای بنده‌اش چیزی بخواهد بتواند ذره ای در آن خلل ایجاد کند.و وقتی من فقط و فقط قدرت را از آن خداوند بدانم و به او ایمان داشته باشم آنقدر به من نعمت و ثروت می‌دهد که نتوانم شمارش کنم تا که راضی شوم

    خدایا بابت موحد شدنم سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    زهـرا خوشبخت گفته:
    مدت عضویت: 2583 روز

    توحید یعنی ایمان به نیرویی که هرلحظه باماست و مارا هدایت میکند واو اجابت کننده خواسته های ماست بشرط ایمان بشرط باور …

    بدون اذن او برگی از درخت نمی افتد اما اگر افتاد خیر مطلق است چون خداوند خیرمطلق است و فقط خیر میرساند . . .

    د لم میخواهد ازمادرم بنویسم از ایمانش بنویسم ک الان اشک درچشمانم جمع شده بخاطر ایمانش

    مادرم و برادرش بچه بودند که مادرشان از دنیا رفت . . پدرشان زن گرفت و آن ها پیش زن بابا ب سختی بزرگ شدند .و برادرمادرم ازناراحتی و فکرمنفی زیاد در دوران جوانی اش حافظه اش از دست داد و راهی آسایشگاه شد

    حالا مادرم تنها پدری را داشت ک خیلی دوستش داشت . مادرم ازدواج کرد باپدرم و بچه هایش بعد چند ماه از دنیامیرفتند سه فرزندش را اینطور اژ دست داد این رافقط یک مادرمیفهمد و درک میکند ،بعدان هاصاحب پسری زیبا شد بنام محمد ،و مادرم درهمان سالها پدرش را هم از دست داد . . .

    خدا به او محمدی داده بود ک بسیار زیبا و سربراه بود و همه جا از زیبای وآقا بودنش میگفتند و ب پسرش میبالید.

    و او خیلی دوستش داشت . محمد بیست ساله شد و محمد هم از دنیا رفت .محمدی ک بشدت دوستش داشتی

    آخ مادرم چقد تو سرآمد ایمان بودی محمدت راهم ب خدا دادی تویی که فقط خودت راداشتی و خدایت را . . .

    مادرم میگوید وقتی محمد از دنیارفت بمن میگفتند عین خیالش نیست ، نگا موهاش هم سفید نشده ،چروک هم ب صورتش نیفتاده ،چیشدیادت رفت پسر جوونتو . .مادرم خدا ب تو گفت سخن آنان غم گینت نکند تو مراداری. .

    مادرم ب زندگی اش ادامه داد،وگفت خواب دیدم درخواب بمن گفتند بیا این پسر وبزار جای پسرت ک ازت گرفتیم وخدا به اوباز پسر زیبای دیگری داد

    و هم چنان شاداب صورت بشاش ب زندگی ادامه داد

    من عاشق این ایمانتم ک کسی نبود دلداریت دهد اما تو دلت ب ایمان ربت گرم بود . . .ازشب های تنهایی ک کسی کنارت نبود

    من مادران زیادی دیده ام بعدمرگ فرزندشان حتی زیبای اشان سلامتی شان را از دست میدهند

    امامادرم وقتی تورا کنار این زنان میکذارم میبینم تو پری از ایمان . وقتی سرخاک پسرت میبینمت ک باعشق پسرت را ب اغوش خدا سپردی لذت میبرم . تو قوی بودی و میبننم چطور زنان ذیگر را درمرگ پسرشان دلداری میدهی ک راضی باش به رضای خدا .. زن قوی مادر با ایمانم . دلم خواست راجبش بگم

    وقتی دلت پشتت ب خدا گرمه هیچی نمیتونع تکونت بده .

    یکبار نشد بشنوم گله کنی چرا خدا پسرم را گرفتی همیشه گفتی خدایا شکرت . . .و راضی بودی وگفتی خدایا من راضیم

    خدایاشکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
    • -
      هاله ریاحی گفته:
      مدت عضویت: 2449 روز

      سلام زهرا جان

      دوست خوبم

      به یاد اولین روزا که اینجاباهم دوست شدیم سال 98

      بهت پیام میدم

      هدایت شدم به نوشته ت

      بدون اذن خدا برگی از درخت نمی افتد

      امااگر افتاد خیر مطلق است

      چقدرم تو صفحه شخصی پیام داشتیم

      منو برد به اون ایام

      دیدی گذشت ؟ 5 سال…

      نمیگم زود گذشت چون واسه من زود نگذشت

      برام پر درس بود

      ولی زیبایی هاشم در کنار سختیاش واسم قشنگه

      ممنون دوست قشنگم که اون روزا

      باهمه حال ناخوبای من

      کنارم موندی و بهم امید میدادی

      من این خوبیتو هیچوقت یادم نمیره

      الانکه یادم میاد به حرفهایی که اون موقع بهت میگفتم

      فقط باخودم میگم

      زهرا خیلی مهربون بود

      که به بهونه اینکه

      توجهش نره روی منفیها

      منو تو اون شرایط

      رهام نکرد…

      زهرا جان برات بهترینها رو آرزو میکنم

      همیشه تو قلب من میمونی

      مراقب خودتو خوبیات باش

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    نگین فلامرزی گفته:
    مدت عضویت: 1765 روز

    به نام خداوند یگانه

    روز بیست و سوم

    سلام به استاد عزیزمم و خانم شایسته جانم😍

    خدایاشکرتت به خاطر این دو نفری که در زندگیم هستن و استادای منن🥺واقعا نعمت فوق العاده ای داشتن شما و این اگاهی های ناب💫

    خداجونم مرسی که به درخواستم پاسخ داری میدی و هر روز بیشتر و بهتر دارم درکت میکنم،حست میکنم.خدایا ای قدرت مطلع،فرمانروای کل ،خالق یگانه تو بی نظیری وای چه حس فوق العاده ای اینکه بفهمی و حس کنی بنده ی این قدرت بی نظیری،اینکه این قدرت پر شکوه درونته و جزئی از آن هستی ،همه جا هست،همه چیز هست،همه و همه و مثل کوه پشتته،هواتا داره و بهت گفته تو فقط درخواست کن،قوانین وجودیتا رعایت کن و اینجور رشد میکنی و لذت میبری از بودنت،از تجربه های زمینی ،واقعا اگه خالصانه ایمان داشته باشی و عمل کنی همه چی برات بهشته،همه چی.🙂خدایاشکرت که راها داری بهم نشون میدی و هدایتگریما میکنی،کمک میکنی که یاد بگیرم چه شکلی و آنطور که باید عمل کنم و لذت ببرم و تجربه کنم این زندگیا.خداجون بودنتا شکر.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    عصمت جعفری گفته:
    مدت عضویت: 1803 روز

    سلام استادم. حالتون خوبه؟

    استاد چندروزی هست ک حالم منقلبه. میشینم فایل های توحیدیتونو گوش میدم و زار زار گریه میکنم، اشک میریزم. وقتی میومدم تو سایت و بچه ها از ربشون حرف میزدن عاشقانه میخوندم و گریه میکردم. میگفتم خوش ب حالشون. چیکار کردن…

    میدونی استاد من همیشه دنبال خدا بودم. عاشق عارفا بودم. عاشق اقای بهجت. عاشقای کسایی ک خدارو پیدا کردن. با خودم گفتم بیام فایل های توحیدیتونو گوش بدم. امان از اون جمله هایی ک یکی از بچه ها کامنت گذاشته بودید و شما میخوندین. امان از اون حرفا… خدا نسیمه، پروانس. دنبال ثروت بوده ک خدارو پیدا کرده…انگار داشت حرفای دل منو میزد. من هنوز نرسیدم ب اون نقطه ولی میخوام برسم. با خدا حرف زدم. دارم میفهمم حرفاتونو ک میگین کل قران درمورد توحیده. استاد دارم تکاملم رو طی میکنم. دارم بیش تر حرفاتونو باور میکنم، دارم بیش تر قبول میکنم تا ب غیب ایمان بیارم، توکل کنم، تقسیم کار کنم با خدا، ب هدایتش ایمان بیارم. استاد من دارم میفهمم چرا پذیرش حرفاتون برام سخته چون شما دارین از اعتماد ب نیرویی حرف میزنین ک من باهاش بیگانه ام. ازش چیزی نمیدونم، از ۹ سالگی بدون شناخت عبادتش کردم و از ترس اینکه جهنم نرم. ولی دارین از ی خدای جدید باهام حرف میزنین. خدایی ک باید قدم ب قدم بشناسمش و فقط از خودش میخوام هدایتم کنه تادر مسیرش ثابت قدم بمونم و بشم موحد، مثل ابراهیم…ک موحد بود و مشرک نبود. موحدو اینجوری تعریف کردین: کسی ک یکتاپرسته، کسی ک در عمل توحیدو اجرا میکنه، کسی ک هر لحظه فرکانسی مطابق با قانون ب جهان ارسال میکنع، کسی ک هرلحظه مراقب کانون توجهشه، چون ایمان داره ب قدرت خدا ک شرایط و اتفاقات مطابق با فرکانس هرلحظشو براش ب وجود میاره. کسی ک شرک نداره پ میدونه خودش داره زندگی خودشو ب وجود میاره با فرکانسش پس حواسش هست در هر لحظه ک داره ب چی توجه میکنه. خدایا کمکم کن موحد باشم، یکتاپرست باشم، توحید رو در هرلحظه اجرا کنم در عمل…

    استاد دیروز تولدم بود. و چقدر فرق کردم تو این ی سال. خداروشکر میکنم. فکر کنم تولد شماهم اسفنده یادمه پارسال مریم جانم فیلم گذاشته بودن و گفتن استاد نیست داره ب تلفن جواب میده. اقوام زنگ زدن تولدشونو تبریک بگن… تولدتون مبارک استاد. خداروشکر میکنم بابت وجودتون ….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    باران گفته:
    مدت عضویت: 3150 روز

    سلام و درود خداوند بر همه دوستان

    حمد و ستایش تنها مخصوص تو ای یگانه فرمانروای جهان است

    تاثیر دیدگاه توحیدی آرامش بر جسم و جانم شده

    چقدر مطالب زیبایی خدا از طریق این دوستم به گوشمون رسوند

    شرک و بت پرستی یعنی قدرت دادن به هر کسی و هر چیزی غیر از خدا

    توحید و یکتا پرستی یعنی همه ما رب واحدی داریم همه ما به یک اندازه به خداوند نزدیک هستیم همه ما برابریم همه ما به یک اندازه به منبع الهی دسترسی داریم

    تفاوت انسان ها تفاوت باورهای انسان ها نسبت به قدرت خداوند است

    خدایم هدایتم کن تا توحیدت در ذهنم حک بشه ای تنها قدرت دنیا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    معصومه رحیمی گفته:
    مدت عضویت: 1884 روز

    بنام پروردگار بخشنده و مهربان

    سلام به استاد عزیزو مریم عزیزم و همه هم دوستان گلم

    در بیست و سومین روز سفرم که خداوند واقعا هدایتم کرد امروز و من که در اول سفر واقعا از خداوند خواسته بودم که هدایتم کنه و سپاسگزارش هستم که در این مدت که این سفرم فوق العاده زیبا را آغاز کرده ام همواره هدایتم کرده به مسیر های زیبا و آدم های دوستداشتنی را در اطرافم زیاد کرده و هر روز این زیبایی ها فراوانتر میشه برام

    پروردگار م را سپاسگزارم که امروز این فایل زیبا و پر برکت و توحیدی را گوش کردم و متن زیبای مریم بانو و الهام عزیزو همه دوستان عزیزم را خواندم که همه فوق العاده بودن و حسم فوق العاده زیبا شد

    سپاسگزار پروردگارم هستم که منو به مسیری هدایت کرد که دیگر نگران و غمگین نیستم و کم کم ترسها که از دیگران داشتم از بین میره

    ومن با شنیدن هر روز این فایل قشنگ و خداگونه استاد عزیز یکتا پرست میشوم و خدا را همیشه کنارم احساس میکنم

    و تلاش میکنم که باور های زیبا وخداگونه را جایگزین باورهای شرک آفرین ونجوا های شیطانی خودم کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: