توحید عملی | قسمت ۱ - صفحه 82

1595 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    رضا آذری گفته:
    مدت عضویت: 924 روز

    استاد بقدری زیبا توحید رو تعریف کردید که من در پنجاه سال عمرم به این قشنگی توحید رو نفهمیده بودم.عمیقا در فکر فرو رفتم چه دید اشتباهی از خداوند داشتم امیدوارم با گوش دادن به بقیه فایلها بتونم هم قدرت خداوند رو درک کنم و هم خودم رو بشناسم و هم وابستگی به دیگران رو از بین ببرم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    Sos گفته:
    مدت عضویت: 2331 روز

    به نام خدای که بهم جراعت حرکت بسوی ناشناخته ها رو داد تا خلق کنم هر آنچه را میخوام ……

    سلام میکنم به ربم که تنها و تنها تو رو میپرستم تو تنها پناهم‌ هستی

     او خداوندی است که معبودی جز او نیست برای او نام‌های نیک است.

    او خداوندی است خالق، و آفریننده بدون سابقه، و صورتگری است (بی نظیر) و برای او نام‌های نیک است…

    سسسسلام استاد بزرگوارم دورد خداوند بر شما

    سلام بانو شایسته مهربان

    حقیقتی که در ذهن شما شکل می گیرد روزی تبدیل به واقعیت خواهد شد ….

    روز بیست و سوم تحول زندگیم

    ………………………………………….

    (توحید )

    میخوام حرف های قلبمم رو با ربم بزنم…..

    عشقه منو تو توی قلبمم میمونه حسه منو تو توی وجودم میمونه عشقه منو توی توی ذهنم میمونه مسیر رویاهامو با تو میمونم

    روزهای با تو همیشه رویام بود الان کنارمی هرگز رهات نمیکنم

    بهترین روزهای زندگیمی

    زندگی با تو بی نظیر شده میخوام همیشگی و ابدی باهات بمونم عطر شگفت انگیزت کل  زندگی مو خوش بو کرده

    آتش قلبم با یادت شعله ور شده بی تو من نمیتوانم وقتی تو هستی قلبم آروم‌ میگیره

    زندگیم شده یگانه پرستی میخوام تو دنیای جدیدم فقط فقط با خودت باشم

    خدایا وفتی قلبمو به غیر تو دادم چطور منو با بی مهری رانده شدم اون رو بسیار شوکه شده بودم غم اون روز آسمون وجودم بلرزه درآورد تنها کسی که منو مورد عنایت قرار داد منو با تمامه شرکی که داشتم تو آغوشت گرفتی عشق شدی برام گفتی من هستم عشق میخوای منم، ثروت میخوای منم ،عزت میخوام منم ،سلامتی میخوای منم، لذت میخوای منم ،آرامش فوق‌العاده میخوای منم ……….

    تو کشتی طوفان زده منو به ساحل آرامش هدایت کردی در سرزمین نور پهلو گرفتم به پاهام نیرو دادی تا حرکت کنم به قلبم حس هدایت دادی تا راهنمای باشه در این مسیر با شکوه به چشمانم زیبابینی عطا کردی تا عظمت این جهان رو توی ذهنم درک کنم

    به زبانم سخن نکو فرمان دادی فقط برا سپاسگزاری ازین نعمات که در این عالم باز باشه و حمد شتایش مخصوص توست تو سرازو پرستش …..

    با تو دنیام زیباترین شده کافیه بودند این مسیر با تو عشق صفا شده تو عشق گمشده منی دگه باهم شدیم تو بهترین اتفاقات زندگیمی لحظه به لحظه با منی تو منو تبدیل کردی به یه خود ساخته تو تغییر شدی برام ازت ممنونم من باهات شادم ،باهات میرقصم ، تو دلیل قدرت منی ………

    امروز وقتی سفارشم رسید از دیجی کالا چقد احساسم دگرگون شد چقد حساسه نابی تجربه کردم دیدیم درخواستم به حقیقت پیوست وقتی سریال زندگی در بهشت میدیدم استاد سفارش میداد از شرکت فوق‌العاده آمازون اون روزها پولی نداشتم این خواسته در تار بوده وجودم ریشه کرد منم میخوام تجربه کنم  امروز اتفاق افتاد نمیتوانم این حس مو توصیف کنم ….

    با پولی که خودم ساختم این خواسته رو به حقیقت پیوست من باور کردم این تازه شروع دوران باشکوه منه

    از زمانی که روی خودم باوره هام کار میکنم شدم الهام بخش بردارم و خواهرم  اونها من دیدان نتایج منو کم کم دارند روی خودشون روی باورهاشون کار می‌کنند ……

    من مصُرم تو این مسیر رودی شدم از زیباهای اطرافم بسیار لذت میبرم با اینکه بعضی جاها تضادهای تو مسیرم بوجود میاد تا یاد بگیرم این ها درسهای هستند تا اراده ام قوی بشه به ادامه دادنه مسیرم بطرف اقیانوس بی نهایت پرودگار

    میخوام به بهترین مسیرها هدایتم کنی

    استاد وقتی از توحید صحبت می‌کرد تمام وجودتون خدای میشه انگار رب داره از زبان شما باهامو صحبت می‌کرد من اینو حس کردم چقد متصل بودید

    من نور الهی هستم

    من امروز آگاهانه تصمیم می گیرم که قدرت الهی را در تمامی سلولهای بدنم حس کنم

    من مهم ترین شخص زندگی خودم هستم من میدم که جایگاه ویژه‌ای در این جهان دارم …..

    میلاد پسری از نور الهی

    25  December

    2022

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    محمود کاظمی گفته:
    مدت عضویت: 957 روز

    به نام آنکسی که منو هدایت کرد

    هدایتم کرد به رستگاری هدایتم کرد به سعادت هدایتم کرد به این مسیر زیبا که سراسر جز حضور خودش چیزی نیس هرکجااو هر لحظه اش همراهم بود همیشه اون کسی که مسیرو برام باز کرد روشن کرد برام‌ راهیو که هیچ چیزی مشخص نبود، اون کسی که بهم آرامش میداد همیشه خودش بود که بهم میگفت تو فقط به من اعتماد داشته باش تا ببینی حتی از اون چیزی که فکرشم برات قشنگه او جالبه هم زیبا ترو بهتر میچینم برات تو فقط باور کن که با من همه چی شدنیه میشه.تو فقط قدم بردار برای هرچیزی که میخوای تا ببینی چجور همراهتم تا چقدر با من خوب پیش میره همه چیز مثل تمومه اتفاقاتی که خوب پیش رفتن موقعیتا ،آدما ،شرایطو زمانا همه او همه رو برات درستو به موقع چیدم چون تو منو باورداشتی.چقدر خیالت راحت تر بوده وقتایی که به یه چالش خوردی تو زندگیت ولی امیدت به خدای خودت بوده همون خدایی که همه چیزو برای تو ممکن میکنه.چقدر این مسیر زیباس چقدر سپاس گذار خداوندیم که به هرکسی که بخواد کمک میکنه هدایتش میکنه.چقدر این خدایی که هممون از ته وجودمون میشناسیمش وقتایی که اعتماد میکنیم بهش کارامونو جفتو جور میکنه حالمونو خوب میکنه امیدو توی دلمون زنده تر میکنه اصلا زندگیو یه جور دیگه میبینیم با وجودش.خدای خودمو شکرگذارم برای لحظه به لحظه ی زندگیم که این فرصتو بهم داده تا لذت ببرم از هرانچه که میتونم تجربش بکنم سپاس گذارم برای جایی که العان هستم برای همین زمان که مینویسم وخوشحالم از داشتن خدایی که همه کار برام میکنه.وسپاس گذارم که جایی دارم از خداوند صحبت میکنم که هممون به یک شکلی به یک نحوی هدات شدیم به این مسیر زیبا چراکه به قول استاد در جهان هر چیز چیزی جذب کرد

    گرم گرمی را کشید و سرد سرد

    قسم باطل باطلان را می کشند

    باقیان از باقیان هم سرخوشند

    ناریان مر ناریان را جاذب اند

    نوریان مر نوریان را طالب اند

    فقط مسیرو ادامه بدیم که بی انتهاس و اینکه لازم نیست همه مسیرو ببینیمو بدونیم ما کارمون لذت بردن از زندگیه واینوهم بدونیم که همه خوش بختیا ونعمتها با وجود خداوند ممکن وشدنیه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    مهناز پیرهادی گفته:
    مدت عضویت: 965 روز

    سفرنامه روز بیست و سوم:

    سلام استاد عزیز و خانوم شایسته مهربان و همه دوستان هم فرکانسی

    توحید کلمه ای که همیشه زیاد شنیدمش ولی مثل اینکه به معنای واقعی نفهمیدمش

    اینکه قدرتو از همه چیز و همه کس بگیرم و بدم به دستان قدرتمند خداوند

    اینکه وقتی میخوام کاری انجام بدم انقد به آدمها بها ندم برای رسیدن به خواسته هام انقد بزرگشون نکنم تو ذهنم بهشون احترام بزارم دوستشون داشته باشم ولی باور قلبیم این باشه که تنها قدرت جهان خداونده و این نیرو خیره و داستان شما چقد بهم کمک کرد برلی درک بهترش

    داستان حرکت شما از جایی شروع شد که رفتین بندرعباس هیچ ایده ای نداشتین و از طریق کسی به کارگری دعوت شدین و نگفتین عاره و گفتین هر کاری هست انجامش میدین و با وجود اینکه برای کسی تا حالا کار نکردین ولی شرایطو تحمل کردین و جا نزدین با این باور که پیشرفت میکنین و موفق میشین و واقعا همین باورتون هم براتون متجلی شد و همه دستان خداوند شدن تا شما به چیزی که میخواین برسین

    دقیقا همون روزی که اون اتفاق ناگوار افتاد شما استعفا دادین و این نشون دهنده اینه که همیشه شرایطی که مطابق میل ما نیست ولی همش خیره اگه باور داشته باشیم و همین اتفاق یکی از نقاط عطف زندگی شما شد که رسالتتون و هدفتونو پیدا کنین

    و نتیجه ش شد این توحید و یکتا پرستی که الان توسط شما داره ترویج میشه

    استاد واقعا من توسط شما با توحید واقعی آشنا شدم فهمیدم مهم نیست که چه دین و مذهبی دارم با هر دین و مسلک اون چیزی که از همه چیز مهم تره یکتا پرستیه

    امیدوارم که با تک تک سلولهامون توحیدو درک کنیم که به خدای واقعی برسیم به خدایی که نور آسمانها و زمینه خدایی که خیلی عشقه و مهربونه و بخشنده ست ولی یه سری قوانین برای جهانش گذاشته که اگه رعایتشون کنیم به خیلی چیزا میرسیم

    خدارو شکر که من دوباره به صحبتهای یکی از دستان خداوند که این روزا انقد عزیز شده برام انقد صحبتهاش داره روحمو جلا میده انقد قشنگ داره گردو غبار باورهای غلطو از ذهنم پاک میکنه

    این روزا خیلی دارم تلاش میکنم برای حال خوبم و یکی از دلایل حال خوبم شما و این سایت هستین که دارین وجودمو صیقل میدین

    درسته دور ریختین باورهایی که که چند ساله باهاشون زندگی میکردی سخته مثل وسیله ای که کلی هزینه پاش گذاشتی ولی اصلا کارایی برات نداره و دلت نمیاد بندازیش دور

    ولی باید بندازمشون دور وگرنه این آشغالای ذهنی بو برمیداره و وجودمو نابود میکنه

    دستامو میزارم تو دستای خدا و تسلیمش میشم میخوام وجودمو شست و شو بده و پاکم کنه از همه آلودگیها

    عاشقتونم برای گسترش این همه عشق و آگاهی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    زینب ندرلو گفته:
    مدت عضویت: 1006 روز

    به نام خداوند قدرمند جهان هستی

    سلام بر همه و استاد نازنینم و مریم جان عزیزم

    روز بیست و سوم توحید عملی

    امروز میشه هشت ماهه که با این مسیر آشنا شدم و از وقتی فهمیدم بباور‌چیه فک میکردم رو باورام کار میکنم و تمومه ولی همیشه حس میکردم یه چیز دیگه ای هست و از وقتی با این سایت آشنا شدم فهمیدم جای توحید خالی توی زندگیم روز به روز که میگذره قدم به قدم دارم یه گره رو باز میکنم باورای محدود کنندمو میشناسم و جاش باورای جدید جایگزین میکنم وقتی استاد میگید خدا رو باور کنید هر آنچه که در زندگی میخواهید بهتون داده میشه حس قدرت بهم دست میده حس ناب آرامش که قدرت برتر از همه چیز بهم نزدیک تره ،یه روزایی یادم می‌ره و قدرت میدم دست عوامل بیرونی ولی وقتی میفهمم و سریع برمی‌گردم سمت خدا آغوش بازشو حس میکنم ،این روزا بیشتر از هر روز دیگه ای مهربونی خدا رو دارم حس میکنم صداشو بیشتر می‌شنوم که میگه بیا سمت من من کنارتم ،عطر خدا رو همه جا میشه حس کرد خودمو محکم بغل میکنم خودمو دوست دارم

    یادمه وقتی فیلم یوسف پیامبر رو میدیم وقتی دیدم زلیخا بعد به دست آوردن بینایی گفت فهمیدم عشق واقعی چیه با خودم میگفتم یعنی چی و الان خیلی بهتر از قبل خودم میفهمم منظورش چی بود

    قدرت مطلق خداست ،دست از شرک برداریم قدرت اصلی پیش خودمونه ،به خودم گفتم بسته هر چی قدرت رو دادی دست این و اون بیا قدرت رو بده دست خدا ببین برات چه ها نمیکنه چقدر دوستمون زیبا گفته بود که با پرستی پرستش یه مجسمه ای با یاقوت نیس بت پرستی یعنی قدرت دادن به عوامل بیرونی یعنی پذیرش نیروی به نام شر

    همه ی ما هم برای خدا برابریم

    تفاوت انسان ها به خاطر تفاوت باورهاشون نسبت به قدرت خداست

    دقیقا همینه اصل موضوع اگر وضعیت هر کدوم از ماها با هم آنقدر تفاوت داره بخاطر باورهایی که به قدرت خدا داریم هر چقدر بیشتر این نیرو و قدرت رو باور کنیم نزدیک تریم بهش تو روند طبیعی زندگی هستیم اگر میگیم به زبون خدا رو باور کردم ولی اون نتیجه رو دریافت نمی‌کنیم یعنی هنوز اونحور‌که باید خدا رو باور نکردیم یعنی باورامون در مورد خدا و اون موضوع هنوز اشکال داره

    اون خدایی که ما تو آسمون ها دنبالش میگردیم تو قلب ماست از هر چیزی نزدیک تر

    اگه این خدا رو تو وجودمون باور کنیم قدم ها و مسیر ها بهمون گفته میشه نگران نیستیم و غمگین نمیشم چیزی که بارها تو قرآن گفته شده و من بنده نمی‌دیدم

    این زندگی بی نهایت زیباست بی نهایت پر از شادی و سلامتی و ثروت اگر من خدامو باور کنم اگر من خدامو باور کنم همه ی اینا خود به خود و خیلی راحت وارد زندگیم میشه نیاز نیس من کار خاصی کنم ایده ی خاصی عملی کنم باور کنم خدا رو که توانا ست اون موقع میبینم که چه جور هدایت میشم به موقعیت های درست

    توحید اصل ماحراست ولی من خودم به شخصه چقدر رفتم دنبال حاشیه و تقلب و اینجا به خودم قول دادم و از خداوندم کمک می‌خوام که هدایتم کنه به راه راست و از این مسیر دور نشم و تسلیم باشم فقط در برابر خودش

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    سید جمال دیواندری گفته:
    مدت عضویت: 1138 روز

    سلام به شما استاد و تمام دوستانی که این دیدگاه رو میخونند

    به قول شما و این دوستمون که گفته اومدم میلیونر بشم ولی قرآن رو تو دستام دیدم و به خداشناسی و خودسازی روی آوردم من هم همینطور شدم و اگر بخام از احساس همین الانم بگم با اینکه همیشه از خدا سلامتی و موفقیت و طول عمر با عزت و ثروتمندی رو میخواستم و میخواهم دیدم که من همیشه تنها در جایی نشستم و از خداوند درخواست میکنم و به این نتیجه رسیدیم که من همیشه در این دنیا تنها بودم و هستم و خواهم بود مثل معبودم و ربم و یادم افتاد که پیامبران هم هر وقت میخاستند با خدا حرف بزنند در تنهایی صحبت میکردند و الهامات رو می‌گرفتند و بعد به پیش مردم و اقوامشون میامندند و می‌گفتند و به قول نوح و دیگر پیامبران من وظیفه ام اینکه این پیامها رو به شما بگم حالا شما میخواهید عمل بکنید یا نه خودتان مسوول کارهای خود هستید/آیه 71و 72 سوره یونس/

    منظورم اینکه دوستان من و شما هممون به یک اندازه از این منبع عالم هستی یا همون نیروی برتر خدا بهره‌مند هستیم و همیشه به من و شما نسبت به دیدگاهامون الهاماتی میشه اگر بعد از خارج شدن از اون تنهایمون اون الهامات رو یادمون نره و انجامشون بدیم حتما به درخواست هامون می‌رسیم مثل استاد عباسمنش و همه بزرگان که از هیچ به همه‌چیز رسیدند فقط با این باور که تنها خودشون و رب هستش که میتونه به این جایگاه در دنیا برسنتوشون و

    اگر این باور رو که من و خدا تنها هستیم و فقط ما میتونیم به هم کمک کنیم رو به یقین برسونیم و نترسیم از انسانهای دیگه و اتفاقات پیش رومون اگر به یقین فقط توکلمون به خدا و به خودمون باشه به هر چیزی که بخواهیم می‌رسیم

    خدایا شکرت به خاطر این فرصت

    خدایا ایمانم به خودت رو بیشتر از همیشه کن و هدایت و راهنمایی ام کن به عمل کردن به الهاماتت

    خدایا برای خودم و همه این دوستانی که این دیدگاه رو میخونند سلامتی و آرامش و شادی و ثروتمندی در دنیا و آخرت درخواست میکنم

    منتظر نظرات شما عزیزان هستم

    خدانگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  7. -
    صفورا کوشککی گفته:
    مدت عضویت: 1183 روز

    از صبح قلبم گرفته بود

    هر لحظه از خدا کمک میخواستم که گشایشی در قلبم ایجاد شه.

    و مطمئن بودم که خدا کمکم میکنه.

    الان رفتم دم پنجره نشستم و هندز فری تو گوشم بود و آسمونو نگاه میکردم و بازهم با خدای خودم حرف میزدم که خدایا تو بگو چاره ی کار من چیه؟ تا اینکه خدا بهم گفت اصلا فکر کن این وامو خودت گرفتی دیگه از این بدتر؟ حتی به اشتباه.

    اما آیا به قدرت من ایمان نداری؟

    من این وامو برات پاس میکنم

    تو غصه ی هیچ چیزی رو نخور .مگه وام های قبلی رو پاس نکردم .؟ نگران چی هستی؟ پرداخت این وامو به عهده ی من بذار .من پاکش میکنم.نگران نباش

    من نسبت به تو سخت گیر نیستم پس تو هم به خودت سخت نگیر.

    تنها کاری که تو باید بکنی اینه که روی باورت روی ایمانت به من کار کنی .همین

    اینقدرررررررر ثروت وارد زندگیت میکنم که پرداخت وام 200 میلیونی برات خنده دار باشه.نگران نباش عزیزم.

    تو تحت حمایت کامل منی .من از تو مراقبت میکنم

    من عاشق توام

    من تورو دوستت دارم توهر شرایطی باهر خطا و اشتباهی

    از سمت من خیالت راحت باشه که از دستت ناراحت نیستم و به این فکر نمیکنم تلافی این اشتباه رو سرت دربیارم من با تمام اشتباهاتت تورو دوست دارم و دلم میخواد هر لحظه به سمت من برگردی با هر اشتباهی بزرگ و کو چیکی که کردی.

    من ثروتمندم.

    تمام ثروتهای جهان در دستان منه تمام قدرتها در دستان منه .من کاملا از تو محافظت میکنم و نمیذارم آب تو دلت تکون بخوره .به من تکیه کن.

    فقط روی من حساب باز کن.

    من هر لحظه کنارتم ثانیه ای ازت چشم بر نمیدارم.

    من هر لحظه در حال هدایت توام.

    دلت قرص قرص باشه.

    من اون خدایی که تا به امروز بهت شناسوندن نیستم.

    من نیازی به تلافی کردن ندارم.من نیازی به تنبیه تو ندارم.همین که متوجه اشتباهت بشی برای من کافیه.

    من عاشقانه تورو دوست دارم و دلم میخواد که فقط باور کنی که من چقدرررر عاشقتم.

    😭😭😭

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  8. -
    صفورا کوشککی گفته:
    مدت عضویت: 1183 روز

    بنام یکتای جانم

    روز بیست وسوم سفرنامه

    توحید عملی قسمت 1

    امروز صبح که از خواب بیدار شدم تلفنی داشتم از دامادمون

    خیلی استرس گرفتم چون میدونستم در رابطه با چه موضوعی زنگ زده بهش گفتم که الان نمیتونم صحبت کنم .

    درخواستی ازم داشت برای یک وامی میخواست به نام من بگیره.

    میدونم که کار درستی نیست ولی اینقدر رودربایسی داشتم و ترس از اینکه مبادا اگه درخواستشو رد کنم تو رابطه ام با خواهرم تاثیر داشته باشه.

    با وجودی که اصلا حس خوبی نداشتم نسبت به این موضوع ولی رفتم و حساب باز کردم.

    امروزم زنگ زده بود که در مورد وام یه چیزایی بگه که گفتم الان نمیتونم صحبت کنم.

    از صبح با خدا حرف میزنم و فقط از خودش کمک میخوام.ازش نمیخوام که این مسئله رو برام حل کنه ازش میخوام ظرف وجودی منو با این تضاد بزرگتر کنه ازش میخوام ریشه ی این مسئله رو تو زندگیم پیدا کنم و باورهامو در موردش درست کنم چون موارد اینچنینی بارها و بارها به شکل های مختلف تو زندگیم اتفاق میفته و من به خاطر عزت نفس پایینی که دارم نمیتونم رد کنم و خودمو تو درد سر میندازم.

    میدونم که قادر مطلق خداونده میدونم که تحت حمایت کامل پروردگارم.میدونم که خداوند قراره منو آسون کنه برای آسونیا.میدونم که تمام این ترسا واهی هستن و هیچ قدرتی تو زندگی من ندارن.از خدا میخوام که ایمان و باور منو نسبت به خودش هر لحظه بیشتر و بیشتر کنه.

    من متعهدانه دارم روی خودم کار میکنم و ایمان دارم در ایمان به خداوندم به ثبات میرسم در داشتن احساس خوب به ثبات میرسم قطعا وارد مدار ثروت میشم و اقیانوسی از ثروت وارد زندگیم میشه.من یقین دارم به پروردگارم.

    در پناه الله یکتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  9. -
    فهیمه زارع گفته:
    مدت عضویت: 2978 روز

    بنام خدا

    روز شمار تحول زندگی من روز 23 فصل اول

    سلام وعرض ادب به استاد عزیزم ومریم جان ودوستان گلم

    خداروشکر امروز هم قدمی در انجام تعهدم برداشتم

    وقتی داشتم این فایل رو گوش میکردم تو ذهن خودم

    یه مروری کردم دیدم هر کجا کارم رو سپردم دست خدا به نحو احسن انجام شده 15 سال قبل که دنبال کار میگشتم وقتی امیدم به بنده های خدا بود به درهای بسته خوردم وهرکسی وعده ای میداد یا پیشنهاد میداد که چکار کنم تا کارم درست بشه که در آخر سپردم دست خودش گفتم خودت درستش کن من آنموقعه قانون رو نمیدونستم ولی بعداز اینکه سپردم یه فکری به ذهنم آمد که تمام جاهاییکه میتونی کار کنی رو برگه بنویس شماره تلفن آنها را پیدا و کن تماس بگیر این کار را کردم دوسه تا شرکت کوچیک پیدا کردم وبرا مشاوره یه روز در هفته میرفتم بعد شخصی که ایشون هم پزشک آن شرکت بود ماهی یکبار به شرکت سر میزد یه شرکت بزرگتر را به من معرفی کرد جهت مشاوره میدونم که براتون قابل باوره و هرروز پیشرفت کردم هرچند که الان این خواسته در وجودم پیدا شده که کاری پیدا کنم درآمدش چند برابرباشه و آزادی زمانی ومکانی داشته باشم واین هم سپردم بخدا که منو به موقعه اش تو مسیرش قرار بده

    هر موقعه مهمان دارم میگم خدایا تو آشپزی من فقط هر چی تو بگی عمل میکنم غذایی که تو آماده کنی حتما خوشمزه وعالی میشه باورتون نمیشه که چقدر مهمانها از دست پختم تعریف میکنند وخوششون میاد که همون لحظه به خودم میگم این کار خداست یا تازه که رانندگی یاد گرفته بودم پشت ماشین که مینشستم تو شهر جاهای شلوغ میگفتم خدایا راننده تویی میسپارم به خودت وواقعا لذت میبردم الان که داشتم این مطالب رو مرور میکردم یادم سوالی که در چکاپ فرکانسی در قدم اول (احساس نزدیکیت به خدا )افتادم وقتی استاد این سوال رو مطرح کرد فکر کردم گفتم نمیدونم همیشه خدا بوده ولی چقدر احساسش میکنم نمیدونم وچقدر جالب که این فایل باعث یبار دیگه فکر کنم ومطمئن باشم خدا همیشه بوده همیشه مراقبمه همیشه بهترینها رو برام رقم زده فقط کاهی وقتها من باورش نکردم ورو بقیه حساب کردم خدایا شکرت بخاطر آگاهی امروز خدارا سپاس میگویم که مرا به این مسیر هدایت کرد عاشقتم خدا

    استاد جان ومریم عزیزم سپاسگزارم ازتون

    شاد وتندرست وثروتمند وسلامت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  10. -
    یاسمن ایزانلو گفته:
    مدت عضویت: 1319 روز

    «تولید پکیج زبان انگلیسی برای کودکان و فروختنش به صورت مجازی»

    ………

    این ایده ای بود که برای داشتن آزادی مالی، زمانی و مکانی بهم الهام شد.

    من یک سال و نیم پیش در یک آموزشگاه زبان در اصفهان کار می کردم و حقوق بسیار ناچیزی رو با منت فراوان دریافت می کردم. برای مرخصی گرفتن همیشه باید گردنم رو پیش مدیر آموزشگاه کج می کردم که به من اجازه بده به دیدن خانوادم برم که 1200 کیلومتر از من فاصله دارن و در بجنورد زندگی می کنن. مدیر آموزشگاه آدم خوبی بود. همیشه بهم مرخصی می داد اما کلی اگر و اما و شاید و باید میاورد و من هم به همین علت، با اینکه قلبم پیش خانوادم بود، اما زیاد دنبال مرخصی گرفتن نبودم.

    یک روز صبح آماده شدم که برم سر کار. گوشی همسرم زنگ خورد. خواهرم بود. من تعجب کردم که چرا این وقت صبح زنگ زده. همسرم کمی باهاش صحبت کرد و بعد ما با هم رفتیم سر کار.

    محل کار همسرم دیوار به دیوار اون آموزشگاه بود. در 15 دقیقه زمان استراحتی که بین دوتا کلاس داشتم، همسرم ازم خواست که برم پیشش. من هم رفتم. اونجا فهمیدم خواهرم برای چی زنگ زده. مادرم از این دنیا رفته بود.

    من مادرم رو در عید نوروز دیدم و اون تیر ماه از دنیا رفت. بدون اینکه طی سه ماه آخر زندگیش ببینمش، از دستش دادم.

    بعد از چهل روز که بجنورد موندم، به اصفهان برگشتم و دوباره رفتم سر همون کار. ته قلبم یه چیزی میگفت اگر آزادی مالی، مکانی و زمانی داشتی، می تونستی قبل از اینکه دیر بشه مامان رو ببینی. اما من اون موقع فرکانسم پایین بود و این الهامات رو دریافت نمی کردم.

    این گذشت و مدتی بعد می خواستم برای دیدن پدرم برم بجنورد. زنگ زدم به مدیر آموزشگاه و ازش مرخصی خواستم که بهم گفت نمیشه بری.!!! اون لحظه دنیا روی سرم خراب شد. پشت تلفن داد زدم و گفتم من میرم، چه به من اجازه بدین و چه ندین. من مادرم رو ندیدم و از دستش دادم اما می دونم برای پدرم دیگه نباید منتظر اجازه ی شما بمونم. کمی صحبتمون با صدای بلند ادامه دار شد و بالاخره من به خودم اومدم و بابت صدای بلندم عذرخواهی کردم و یه جوری در صلح و خوشی قضیه رو حل کردیم. روز بعد برای بار آخر رفتم آموزشگاه، از بچه ها امتحان گرفتم و دیگه پام رو اونجا نذاشتم.

    روزی که حقوقم رو می خواست بده، با اینکه ترم قبل بیشتر از ترم های پیش، از ما کار کشیده بود، اما حقوقی که به من داد دقیقا همون حقوق ماه گذشته بود. در حالیکه از مدرس های دیگه شنیده بودم به اون ها بیشتر داده. همون لحظه ای که اون حقوق کم رو دریافت کردم از ته قلب احساس شعف و غرور کردم. خوشحال بودم از اینکه دیگه هرگز گردنم رو برای کسی کج نمی کنم و دیگه هرگز اجازه نمی دم کسی برای زندگی من تصمیم بگیره.

    بعد از اون ایده های مختلفی برای کار کردن به ذهنم می رسید و همشون از مسیر کار کردن برای دیگران می گذشت. اما من دیگه آدمی نبودم که بخوام برای کسی کار کنم. من باید روی خودم و خدای خودم حساب می کردم.

    گذشت و گذشت تا اینکه این ایده بهم الهام شد. اگر می خواستم برای خودم کار کنم و از همه نظر آزادی داشته باشم، باید کاری رو انجام می دادم که من رو وابسته به محیط خاصی نکنه. با ایده گرفتن از کار استاد عباسمنش، تصمیم گرفتم کسب و کارم رو اینترنتی کنم.

    توی این مسیر چالش های زیادی رو تجربه کردم. کلی حرف شنیدم. توسط عزیزترین شخص زندگیم بهم بی احترامی شد. همسرم باهام قهر می کرد و دیر میومد خونه و شب پیشم نمی خوابید. اما من دیگه بیدی نبودم که با این بادها بلرزم. من داشتم ایمانم رو در عمل به خدای خودم ثابت می کردم. به خاطر همین مسئله انقدر توسط اطرافیان بهم فشار وارد شد که تا سه هفته آب هم که می خواستم بخورم حالت تهوع می گرفتم. طی سه هفته 4 کیلو وزن کم کردم. به خاطر فشارهای زیادی که روم بود عصبانی شدم و فریاد زدم و همه ی کسانی که روشون حساب کرده بودم علیه من شدن و پشتم رو خالی کردن و من با سر افتادم تو چاهی که خودم برای خودم کنده بودم.

    اونجا فهمیدم ایراد کار، از اول تا آخر از خودم بوده. یعنی به جای اینکه روی خدا و فقط خدا حساب کنم، به دنبال کسی غیر از خدا می گشتم که مسائلم رو حل کنه. وقتی این رو فهمیدم ایستادم. یه نفس عمیق کشیدم و تمام انسان های روی کره ی زمین و مخصوصا کسانی که به حمایتشون امید داشتم رو دونه به دونه از توی ذهنم پرت کردم بیرون.

    از اون روز به بعد اگر هیچکس هم حمایتم نکنه برام اهمیتی نداره. اگر همه با شمشیرهای آخته به سمت من هجوم بیارن و بخوان تیکه پارم کنن، تنها عکس العملی که از من می بینن فقط یه لبخنده.

    وقتی ایمانم رو در عمل ثابت کردم، همون آدم هایی که من رو رنجونده بودن، ازم حمایت کردن. بهم بها دادن. وسایل مورد نیاز کارم رو بی منت و حتی با عزت و احترام تهیه کردن و شدن دستانی از دستان خداوند برای بهبود شرایط زندگیم.

    امروز 10 آذر 1401 هست و من کمتر از دو هفته ی دیگه، اولین کارم آماده ی تحویل میشه.

    من زمان گذاشتم برای تغییر باورهام. من افراد سمی رو از زندگیم حذف کردم. همه باورشون اینه که یاسمن اجتماعی نیست و می خوان من رو وارد جمعشون کنن. اما نمی دونن این مسیر پر از روشنایی که من دارم توش قدم می زنم، با دوری از جمع شکل گرفته. با حذف ورودی های نامناسب که از اجتماع وارد میشه شکل گرفته. با حذف دوست شریف اما غرغرویی شکل گرفته که وقتی با هم بیرون می رفتیم، اون انرژی می گرفت و من بی انرژی می شدم. چون من مثبت بودم و اون منفی. چون اون انرژی مثبت من رو می گرفت و من انرژی منفی اون رو دریافت می کردم.

    من دیگه حاضر نیستم وقت، انرژی و عمر ارزشمندی که خداوند به رایگان در اختیارم گذاشته رو هدر بدم برای اینکه از بدبختی و گرونی و مشکلات و بیماری ها صحبت کنم. من فهمیدم جمعی که توش از این مسائل صحبت میشه ارزش یک ثانیه حضور من رو هم نداره. من ایمانم رو در عمل به خدای خودم ثابت کردم و به همون نسبتی که من عمل می کنم، خدای من هم بهم جواب میده. من امروز رسیور ماهواره که همیشه در حال خاک خوردنه و هرگز روشن نمیشه رو گذاشتم توی کمد و به دنبال فرصت مناسبی هستم که اون رو به کلی از زندگیم خارج کنم. چون تعهد دادم که این خزعبلات رو از زندگیم حذف کنم.

    متعهد شدم که تا قبل از شب یلدا پکیجم آماده ی فروش باشه. هنوز مسیر به فروش رسوندنش رو نمی دونم. اما می دونم نیازی نیست مقصد رو ببینم. قدم به قدم مسیر برام روشن میشه و من همون قدمی رو برمی دارم که برام روشن شده.

    امروز داشتم فکر می کردم قبل از اینکه فروش محصولم رو شروع کنم، روانشناسی ثروت 1 رو بگیرم و هم زمان روی باورهام کار کنم که درآمدم بیشتر بشه. با اینکه در حسابم پول هست اما این پول رو پدرم به حسابم ریختن و از تلاش های من به دست نیومده. داشتم فکر می کردم آیا این ایده ی خوبیه یا نه که از خدا خواستم هدایتم کنه.

    هم زمان فایل توحید عملی 1 هم داشت پخش میشد. یه چیزی ته ذهنم گفت آخه استاد که همیشه میگن قرض نکنین. تو منتظری از دهن استاد حرف دیگه ای بیرون بیاد؟

    باورم نمیشه در کمتر از چند ثانیه، استاد شروع کردن به خوندن کامنت دوست عزیزمون. به کلمه ی قرآن که رسیدن اشکم جاری شد. انگار تمام انرژی های دنیا من رو به سمت کشویی می کشوندن که توش قرآن رو گذاشته بودم. با گریه گفتم خدایا، هدایتم کن. هرچی تو بگی اطاعت میکنم.

    کل دو صفحه ای که پیش روم به صورت هدایتی باز شده بود رو خوندم تا به این جمله رسیدم:

    برای هر چیزی وقت معینی هست…

    اشکم سرازیر شد و گفتم چشششششم…چشششششم…چشششششم…صبر می کنم. هر چی تو بگی…هر چی تو امر کنی رو اطاعت می کنم…

    من از نوروز 1401 تا الان شخصیتم رو کوبیدم و از نو ساختم. اطرافیانم گاهی من رو نمی شناسن! براشون عجیبه که یک نفر در کمتر از یک سال انقدر بتونه متفاوت فکر کنه، متفاوت عمل کنه و متفاوت نتیجه بگیره. من این کوبیدن و از نو ساختن رو مدیون اعتماد به پروردگارم هستم. پس چشششششم عزیزدلم…چشششششم پروردگارم…صبر میکنم تا هر زمان که تو امر کنی و اون موقع من روانشناسی ثروت رو میخرم.

    الهی صد هزار مرتبه شکرت

    پروردگار جهانیان ازت سپاسگزارم و عاشقتم که هدایت ما رو به خودت واجب کردی

    استاد و مریم جان عزیزم

    مرسی که دستی هستید از دستان خداوند برای هدایت کسانی که آگاهانه انتخاب کردن هدایت بشن.

    الهی صد هزار مرتبه شکرت ❤️❤️❤️❤️❤️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: