توحید عملی | قسمت ۱ - صفحه 88

1595 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1181 روز

    سلام بر استاد مهربان

    سلام بر دوستان خوب خودم

    بحث توحید واقعا مهم است و همان حلقه گم شده ای که همه ما در زندگی خودمان داریم

    وقتی که من باورهای قوی در مورد خدای خودم داشته باشم و به این ایمان برسم که می توانم و موفق خواهم شد تا به اهداف و خواسته های خودم برسم اینگونه من موفقترین خواهم بود

    نکته زببایی که در صحبت های استاد برای من داشت این بود که هر اتفاقی و هر تضادی و هر مشکلی که برای من رخ می دهد همه آنها در جهت رشد و پیشرفت من خواهد بود و خیری در آن برای من نهفته است

    وقتی به آن فکر کنم و به آن بیندیشم درک می کنم که خدای مهربان من چه درسی را برای من در آن تضاد داشته است

    چقدر زیبا دوستمان برای خدای مهربان نوشته است

    هر کس که به او دل بدهد بی شک او در زیباترین حال ممکن می تواند با خدای خالق خود صحبت کند و با او راز و نیاز کند

    خدایی که همیشه در کنار ما وجود دارد و همیشه من را در پرتو حمایت خودش نگه می دارد

    خدایی که از ثروت و شادی من حال می کند و دوست دارد که من به موفقیت و پیروزی برسم

    خدایی که همیشه جهان زیبا را رو به خیر و خوبی و خوشی در حال هدایت کردن است

    این خدا ارزش هزاران بار سپاسگذاری و هزاران بار سجده و شکرگزاری دارد

    این خدا همان قدرتی است که تکیه کردن به او و دل به او دادن باعث رشد و پیشرفت و آرامش من خواهد بود

    ممنونم خدای عزیز و دوست داشتنی من

    سپاس از خدای بی نهایت توانگر خودم

    سپاس از خدای فراوانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    امین اطمینان گفته:
    مدت عضویت: 2431 روز

    سلام

    قدم روز 23

    توحید و هدایت کلید واژه های این سایت هست

    بدون این کلمات از این سایت چیزی نمی مونه و البته از ما هم

    داشتم به این فکر می کردم که خدا را چه جور می بینیم و چقدر روش حساب می کنیم

    به اندازه مردم یک شهر غریب که یک آدرس ازشون بپرسیم و جواب بدن

    به اندازه همسایه که اگر پشت در موندیم از دیوار بره بالا و در را برامون باز کنه

    به اندازه برادر که اگه داشت چند میلیون بهمون پول قرض بده

    به اندازه پدر که سختی کشید که ما راحت باشیم

    به اندازه مادر که از وجودش به وجود آمدیم و همیشه ما را به خودش ترجیح داد

    اینکه خدا را به اندازه کدوم یکی از اینها باور داریم و یا بیشتر تکلیف زندگی ما را معلوم می کنه

    بعضی خدا را موجود ترسناکی می بینند که میخاد ما را به کوچکترین اشتباه در جهنم بسوزونه

    بعضی خدا را وجود سختگیری می بینن که فقط امر و نهی می کنه

    بعضی خدا را بی احساس می بینن که هر چی ظلم می بینه ککش هم نمی گزه و هیچ کاری نمی کنه

    بعضی هم نعوذبالله از خدا بیشتر می فهمند و میگن من اگر جای خدا بودم چنین می کردم و چنان

    ما کدوم دسته ایم

    تکلیف را مشخص کنیم تا مسیر زندگی مون راهش روشن بشه

    من میخام در اغوش خدا باشم خدایی که از شدت دوست داشتن بپرسمش نه از ترس نه از روی امر و نهی نه بابت رسم گذشتگان و نه بابت همرنگ شدن با جماعت

    من میخام بغل خدا باشم و بزرگ بشم

    تا خوب زندگی کنم بی ترس و بی حزن

    بی خیال گذشته و بدون ترس از اینده

    خدایی که خلق می کنه جواب نیازهای منو و لازم نیست بابت برآورده شدن نیازهام سرکسی را کلاه بذارم حق کسی را بخورم

    قرار نیست اصلا روبروی کسی باشم قراره کنار دیگران باشم نه مقابلشون

    من خدا را میخام از شدت دوست داشتن و علاقه بپرستم

    ممنونم از استاد و خانم شایسته

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    مه‌تا عسگری گفته:
    مدت عضویت: 1713 روز

    سلام به همه‌ی اعضای خانواده‌م(دوستان سایت )و استاد عزیزم و مریم جانم

    این اولین کامنتی هست که من از خودم در این سایت به یادگار میذارم و هنوز فایل این جلسه رو ندیدم و نمیدونم کامنتم باهاش مرتبط هست یا نه !؟ ولی الان داشتم سپاسگزاری قبل از خوابم رو مینوشتم که کلماتی که از قلبم در ذهنم جاری شد و من اونا رو توی دفترم نوشتم و همون موقع بهم الهام شد که تو سایت کامنت بذارم

    راستش تاری دیدم بخاطر اشکهام اجازه نمیده که درست صفحه کیبردمو ببینم تا بتونم تایپ کنم و کم کم این گریه ها داره تبدیل میشه به هق هق

    من مدتیه که فهمیدم باور فراوانی برای من پاشنه آشیل هست و باید روی این باورم کار کنم و امروز خیلی جدی از خداوند خواستم تا چیزهایی رو به من نشون بده که این باور در من تقویت بشه و من باور کنم که واقعا همه‌چیز در این دنیا فراوانه

    عصر وقتی تو باغ شخصیمون بودیم پدرم از زمین‌های کاشته نشده و پر از علف هرز یک سری سبزیجات خودرو‌یی میکند که از قدیم مردم با این گیاه کوکو سبزی درست میکردن که فوق‌العاده خوش مزه هم هست و من این گیاه‌ رو نمیشناختم و مثل بقیه گیاها فکر میکردم علفه و ازشون میگذشتم ولی همون گیاها شد شام سوپر خوشمزه‌ی امشبمون

    و من الان به عنوان سپاسگزاری از خداوند برای شام امشب که بدون هزینه و کاملا خدادادی بود این مورد رو نوشتم و در ادامه‌ش این کلمات به قلبم الهام شد: این خودش یعنی فراوانی نعمت خداوند روی زمین فقط کافیه چشم بینا و ذهن آگاه داشته باشی(قلب باز )

    خدایا من بخاطر همین دوتا کلمه‌ی چشم بینا و ذهن اگاه اشکام بند نمیاد

    این یعنی نعمت خدا فرااااوونه و تو تا الان توانایی دیدنشونو نداشتی چون آگاه نبودی

    خدایا با تمام قلبم ازت سپاسگزارم کمکم کن تا همیشه بتونم نعماتت رو ببینم

    استاد شما مسبب این حال من هستین و من نمیدونم چجوری باید از شما تشکر کنم فقط میتونم بگم خیییییلی دوستون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    هاشم داداشی گفته:
    مدت عضویت: 1377 روز

    به نام خداوند بخشنده هدایتگرم

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربون و دوستان هم فرکانسم

    روز شمار زندگی من روز 65

    چقدر خوبه که آدم تو زندگیش تمام کاراشو بسپره به خدا، خدایی که هیچ برگی بی ازن اون از درخت جدا نمیشه اون خدایی که از رگ گردن بهت نزدیکتره و خیلی بیشتر از تو دوست داره که تو ثروتمند بشی از خود تو بیشتر دوست داره که تو موفق بشی چون بهش نزدیکتر میشی و اگه من خودمو در تمام مراحل زندگیم بسپارم به اون خیلی بهتر از من زندگیمو درست می‌کنه طوری که خودم عمرا می‌تونستم اون طور عمل کنم من به این باور رسیدم که خداست که زندگی منو می‌سازه من که تو این چند سال هر کاری کردم الان میسپارم به اون با آگاهی و خودش می‌دونه چکار کنه برام من اون طرف خودمو انجام میدم بقیشو می‌سپرم به خدای خودم و اطمینان دارم که بهترینشو برام رقم میزنم وقتی توکل کنم به خدای درونم و بسپرم مسیر برام خیلی راحتر میشه خیلی لذت بخش تر میشه خیلی آروم میشم و احساس خوبی دارم چون من به منبع وصلم و باید باور داشته باشم که این خداست که زندگی منو رقم میزنم من کی باشم و با این باور زندگیمو می‌سازم و تو مسیر هم هر اتفاقی بیوفته اینو می‌دونم که به صلاح منه اگه هم ظاهرش نادلخواه باشه و اینو می‌دونم که من تسلیم خداوندم هستم و نگران هیچی نیستم با اطمینان کامل

    برگی دیگر از سفرنامه امروزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    آزاده ایلخانی گفته:
    مدت عضویت: 858 روز

    سلام استاد خوب و مهربون

    و سلام به مریم جان عزیز و مهربون که همشهری من هستن

    من امشب تولدم هست

    و دوست داشتم اولین کامنت شب تولدم و در قسمت این فایل توحیدی باشه

    چون هرچی دارم از رب هست و دیگر هیچ

    ممنونم از خدای خوب و مهربون که شما عزیز رو در مسیر من قرار داد تا بتونم بهتر خودم و او را بشناسم

    خدارو هزار بار شکرررر

    من دیشب بهترین کادوی تولد زندگیمو خیلی راحت و آسون از خدای مهربانم دریافت کردم که در رابطه با کار بود

    انشالله هر زمان که موقع اش باشه فایل موفقیت هام رو براتون میفرستم و شما رو در این شادی شریک میکنم

    خیلی دوستتون دارم و براتون بهترین ها رو میخوام

    در پناه الله شاد.موفق.پیروز.ثروتمند باشید

    13401/12/22

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  6. -
    بهاره صرام گفته:
    مدت عضویت: 1243 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم …

    سلام به خداوند بزرگم و تمامی دوستان عزیز و همراه در این سفرنامه …

    وقتی میگیم بسم الله یعنی تمام امروز تمام لحظاتی که بعد از این نام میاد ، تمام اتفاقات به نام اوست با اجازه ی اوست و به بهترین شکل ممکن انجام میشود ،

    پس یعنی من تمام لحظاتم و دارم توکل میکنم به نامت ای پروردگارم ،

    پس برای همینه که میگیم هرلحظه برای هرکاری این ذکر و برلب جاری کنیم و بعدش دیگه دلهره ای نداشته باشیم و همه رو به خداوند بسپاریم که بهترین و انجام میده واسمون…

    خدای من ، این چند وقتع معنی بیشتری از توکل کردن و به تو سپردن و درک کردم به محض اینکه حالمو دوباره و دوباره تازه میکنم و همه چیزو به دست خودت میسپارم زندگیم رنگ دیگه ای میگیره و شادمانه تر ادامه میدم ،

    انگیزم صدبرابر میشه وقتی از تو یاری میخوام ،

    چمد هفته پیش بهت گفتم شغل جدیدی میخوام ، به طرز عجیبی فردا شب یه پیشنهاد و یک استخدام گذاشتی جلوی راهم که خیلی سریع هم برای من جور شد و رفتم سرکار ،

    بعدش دوباره گفتم توکل به خودت خودت هدایتم کن که ادامه بدم یا نه خیلی محکم و قاطع بهم نشون دادی که باید از استعداد خودم استفاده کنم و خودم مدیر خودم باشم ،

    گفتم چشم همین کارو میکنم و رفتم جلو و ادامه ی داستان که حس و حالم خیلی خوبه برای انجام دادنش ،

    خدایاشکرت که راجع به هرچیز خوبی که دارم فکر میکنم و تجسم میکنم داره واسم اتفاق میفته و نتایج خیلی خوب و قابل لمسی در زندگیم پیدا شده ،

    خدایاشکرت شکرت شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  7. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1181 روز

    سلام بر استاد عزیز

    ممنونم استاد که این فایل عالی را تهیه کردید

    چقدر این فایل بی نظیر بود و چقدر دارای نکته ها و درس هایی برای من بود

    توکل به خدای مهربان داشتن

    او را حامی و پشتیبان خود دانستن و از او کمک گرفتن همه اینها برگ های برنده زندگی من است

    خدایی که همیشه کنارم بوده است و همیشه خواهد بود

    خدایی که همیشه دوست داشته که من به آرامش برسم

    خدایی که همیشه عاشق حال خوب من است

    خدایی که همیشه در ثروتمند شدن من او پیش قدم تر بوده است

    همه اینها باید به من این را یادآور بشود که در جهانی من زندگی می کنم که سراسر نظم و حال خوبی است

    من در این جهان موفق خواهم شد

    جهانی که از موفقیت من خوشحال می شود و با حال خوبی من حالش خوب می شود

    این جهان برای من و آرامش من ساخته شده است

    من خودم برای خودم یک خدا هستم و باید در این شکی نداشته باشم

    خدای من ممنون تو هستم و از می خواهم که همیشه من را در کنار خودت حفظ کنی

    دوستت دارم خدای آسمان ها و زمین

    سپاس از خدای فراوانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  8. -
    مجید شرافت گفته:
    مدت عضویت: 1693 روز

    باسلام

    این فایل زیبا نشانه من بود

    خدایا شکرت

    خاطرات زیبای استاد

    بندرعباس

    انفجار

    صبر داشتن

    بهتر شدن اوضاع

    تغییر کردن

    اعتماد به خدا

    حرکت کردن

    اثرگذاری

    توحید

    یکتاپرستی

    تغییر کردن بچه های سایت

    باور کردن خدا بعنوان نیروی برتر جهان

    درک قوانین

    خدایاشکرت

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    محیا گفته:
    مدت عضویت: 1026 روز

    ردپای روز بیست و سوم (توحید عملی قسمت اول)

    دیشب یه کامنت خیلی طولانی نوشتم ولی همش نجوای شیطانی من را از ارسال دیدگاهم منصرف میکرد و میترسوند و من هم در اخر تسلیم شدم و حذف کردم.

    دیشب خاطره ای از اتفاقی که پارسال همین روزهای آخر سال برامون افتاده بود را تعریف کرده بودم.

    اینکه توحید عملی در زندگی مون چه نتیجه ای برامون داشت.

    یه هفته مانده به عید همسرم از کارش انصراف داد و تصمیم گرفت که برای خودش کار کند ولی این تصمیم همسرم زمانی گرفته شد که ما ماشین نداشتیم .و پس اندازمون فقط 10 میلیون بود

    اولین کاری که باید میکردیم خرید ماشین بود .

    خرید ماشین برامون راحت نبود و ما مجبور شدیم که قسطی بخریم و چاره ای نداشتیم .

    یادمه اون موقع ها که من احساس ناراحتی میکردم ، همسرم همش دلداریم میداد یا مدام فایل های استاد عباسمنش رو میگذاشت و از منم میخواست که گوش بدهم .

    یادمه میگفت شاید به ظاهر بیرون آمدن از کار ، اشتباه بوده باشه و من در این مدت کاری ضرر کردم ولی حتما برام خوب و خیره و در ادامه داستانی از اتفاق مشابهی که برای استاد عباسمنش افتاده بود را تعریف میکرد یا مثلا یادمه میگفت باید الان از داشتهامون لذت ببریم از همین ماشین لذت ببریم ان شاءالله در آینده نزدیک ماشین دلخواهمون را میخریم (و باز فایلی از استاد را برام فرستاده بود که در همین رابطه بود که استاد عباسمنش خاطره کادو تولد پسرشون را تعریف میکردند که در رابطه با خرید ایکس باکس بود ) همسرم خیلی فایلهای استاد را گوش میدادند منم اون زمان سعی میکردم خوشحال باشم شاد باشم از الانمون و شرایط به وجود آمده و از اینکه تایم بیشتری کنار هم هستیم لذت ببرم

    تقریبا هر روز بیرون میرفتیم تفریح میکردیم حتی اگر پول کافی نداشتیم

    همسرم تنها کاری که میتونست تو تعطیلات انجام دهد مسافرکشی بود و هر روز صبح زود میرفت و قبل اینکه من بیدار بشم میومد خونه

    همش بهش افتخار میکردم که اینقدر تلاش میکنه و ناامید و نگران نشسته خونه کاسه چکنم دستش بگیره و مسافرکشی برای خودش بد بدونه (من همسرم تحصیل کرده و مهندسه) حتی با اینکه خیلی از سمت مسافرها اذیت میشد ولی باز ادامه میداد هر روز کار میکرد صبح ها و بعداظهر ها .

    منم تنها کاری که میتونستم انجام بدم حمایت همسرم بود، سعی میکردم همیشه شاد باشم امیدوار باشم به خدا خیلی ایمان داشتم خیلی خیلی هم به خدا هم به توانایی همسرم.

    مطمئن بودم موفق میشویم و وضعیتمون موندگار نخواهد بود خدا را باور داشتیم توکلمون و تنها امیدمون خدا بود

    میدونستیم که خدا خودش از جایی که ما فکرش نمیکنیم بهمون کمک خواهد کرد.

    اون روزها تنها نگرانی مون پرداخت اقساط ماشین بود

    مبلغ چکها هر کدوم خیلی زیاد بود

    وقتی بهش فکر میکردیم غیر منطقی بود که بتونیم با مسافرکشی چکها را پاس کنیم ، هروقت بهش فکر میکردیم یه ترسی میومد تو دلمون ولی باز تصمیم گرفته بودیم که تا اون روز ، فقط حس خوب و شادی داشته باشیم و از زندگی لذت ببریم ، توکل کنیم بخدا.

    دو ماه به همین منوال گذشت ، یه روز همسرم تصمیم گرفت به جایی سر بزنه که مدتها بود نرفته بود.

    بعد از مدتی کوتاه به همسرم پیشنهاد کار از همان جا شد و این اولین پیشنهاد کاری او بود

    یادمه یه روز که داشتیم از خونه مادرم برمیگشتیم همسرم چک قراداد را از تو جیبش دراورد بهم داد

    نمیدونم چطور حال و حس آنروز را براتون تعریف کنم

    دو هفته بعد از کار اول ، پیشنهاد کاری دیگری از طرف یکی از دوستان که اصلا فکرش را نمیکردیم ، به همسرم داده شد.

    انگار خدا میخواست ما موفق بشیم ما تو این مدت خیلی واضح دست کمک خدارا در زندگیمون دیدیم ، خیلی بهمون نشون داد که حواسش بهمون هست

    ما خدارا حس کردیم .

    همسرم کارگاه خودش را راه اندازی کرد ، چکها پاس شدند ،و ما ماشینمون رو عوض کردیم و ماشین دلخواهمون رو خریدیم ولی بازم قسطی

    به خاطر دوبار خرید اقساطی ما مبلغ زیادی را به مردم بدهکار شدیم .

    جریان کار متوقف شد

    به مدت چند ماه بازم همسرم بیکار شد و کارهای خیلی کوچیکی به همسرم پیشنهاد میشد که باهاش فقط میشد هزینهای زندگی را پرداخت کرد

    کرایه کارگاه و خونه بارها عقب افتاد و به بدهیهامون افزوده میشد

    در این یکی دو ماه اخیر ما فهمیدیم که خرید قسطی اشتباه بوده و اگر ما ماشین رو قسطی نمیخریدیم و الان بدهکار نبودیم

    دوباره شروع کردیم مثل قبل رفتار کردن ولی آگاهانه تر

    تصمیم گرفتیم دیگه هیچ خرید قسطی نداشته باشیم

    دوباره از شرایط فعلیمون راضی باشیم و حس و حال خوب داشته باشیم

    نگران آینده نباشیم ، باورهامون رو تغییر بدهیم

    یه روز تصمیم گرفتیم به مسافرت بریم ، ما در حالی به مسافرت رفتیم که پولمون برای مسافرت منطقی نبود

    فقط رفتیم که حال و هوامون عوض بشه و با ترسمون که مسافرت کردن بود مقابله کنیم.اصلا نگداشتیم که پول کممون رومون تاثیر بگذاره ، انگار مطمئن بودیم که هیچ اتفاق بدی برامون نمیفته ، خیلی بهمون خوش گذشت ، همون شب پولی به حساب همسرم که از کسی طلب داشت واریز شد ، زیاد نبود ولی باز از پول خودمون بیشتر تقریبا یک روز ماندیم و برگشتیم و ما نه تنها پول کم نیاوردبم بلکه اضافه هم آوردیم حتی با اینکه سوغاتی هم خریده بودیم.

    بعد که برگشتیم به همسرم دوباره چند پیشنهاد کاری شد، نمیدونم چیشد شاید چون ما دوباره باورهامون رو تغییر دادیم شایدم به خاطر حس و حال خوب و امید و توکلمون به خدا بود .

    الان ما قسمتی از بدهیهامون رو پرداخت کردیم و هنوز هم امیدوار هستیم که تا آخر سال تمامی آن را پرداخت خواهیم کرد.

    تو این مدت دوباره سعی کردم حال و حسم خوب باشه از نگرانی و افکار منفی دوری کنم.شاد باشم

    تقریبا هر روز شکرگذاری مینویسم و هدف ها و آرزوهایم را یادداشت میکنم و تمام تلاشم ماندن در این فرکانس میباشد.

    پیشاپیش از اینکه نوشتن دیدگاهم طولانی شد ، از همه عذرخواهی میکنم.

    خدایا میدونی عاشقتم ،میدونی دوستت دارم

    وقتی یادت میفتم یاد تمام لحظهایی که بهمون نشون دادی حواست بههمون هست ، اشک از چشمانم سرازیر میشه

    خدایا شکرررررت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  10. -
    اعظم بابازاده گفته:
    مدت عضویت: 1023 روز

    رد پای روز 23

    استاد جان چقدر با عشق مطالب رو میگید

    چقدر خلوص نیت در گفتارتون هست

    خدا قوت استاد

    من که شروع کردم به مطالعه قرآن و مصمم هستم برای این کارم

    البته که شما بارها و بارها در بیشتر فایلاتون گفتید که خودتون برید قرآن رو بخونید و بفهمیدش

    الحق که حق باشماست

    استاد من اصلا متوجه نشدم که چطوری غرق در سایت و فایلاتون و حرفهای توحیدی شما شدم

    من هر چی فکر کردم که چطوری من تو سایت شما ساکن شدم به خداوندی خدا یادم نیومد

    یهو دیدم عاشق این نگرش و این آموزه ها شدم

    یهو دیدم شما همونی هستی که من مدتهاست دنبالش بودم تا حقیقت این دنیا حقیقت زندگی رو بفهمم

    و خدا میدونه که چقدر سوپرایز شدم چون دارم به درک قدرت منبعش یعنی خدای واحد یا بهتره بگم رب العالمین میرسم

    استاد از روزی که سفرنامه رو شروع کردم فایل هارو چندین و چند بار گوش میکنم

    بعد مینویسم گفته های شمارو بصورتی که هی صداتون رو قطع و بعد مینویسم و دوباره ادامه و همینطور تا آخر

    و از وقتی سیستم گرفتم و تصمیم گرفتم تایپ سریع و ده انگشتی رو تمرین کنم

    برای خودم هدف گذاشتم تا قبل از تمام شدن تعطیلات عید من به این هدفم برسم

    برای تمرین تایپ سریع تصمیم گرفتم مطالب هر روزه ای رو که از فایل های سفرنامه تو دفتر نوشتم رو وارد کامپیوترم کنم

    و آخ آخ که نمیدونید با تکرارشون چه مفاهیمی برام روشن میشه و چه انقلابی درونم صورت میگیره

    استاد اینطوری من هر روز بیشتر در حال کار کردن روی باورام هستم

    ازتون نهایت سپاس رو دارم و مطمئنا شما در حال اجرای رسالت خود هستید

    خدا پشت و پناه تان

    به امید دیدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: