توحید عملی | قسمت 10

جمله به جمله این فایل حاوی آگاهی هایی هایی است که نحوه اجرای توحید در عمل را به ما یادآوری می کند. اصلی که اساسی ترین عامل خوشبختی بشر در تمام جنبه هاست.

توضیحات استاد عباس منش در این فایل را با تمرکز گوش دهید و نکته برداری کنید. سپس در پایان، برای درک عمیق تر نقش “توحید” در تجربه خوشبختی و قرار دادن این اصل در بالاترین اولویت عملکردی خود، تمرین زیر را انجام دهید.

تمرین:

در بخش نظرات این فایل بنویس که به خاطر تواضع در برابر خداوند و تسلیم بودن در برابر این نیرو:

  • کجاها خداوند درها را برایت باز کرده و مسیر را برایت هموار کرده؛
  • کجاها خداوند در زمان مناسب دستان خودش را فرستاده و گره ها را از زندگی شما باز کرده؛
  • کجاها خداوند بی دریغ به شما کمک کرده و مسائل تان را حل کرده به گونه ای که به مو رسیده اما پاره نشده است؛
  • در عوض، کجاها به خودت و توانایی هایت مغرور شدی و تواضع در برابر خداوند را فراموش کردی و ضربه خوردی؟
منتظر خواندن نوشته های تأثیرگذارتان هستیم
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1163 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «لیلا بشارتی» در این صفحه: 4
  1. -
    لیلا بشارتی گفته:
    مدت عضویت: 2429 روز

    به نام خدا

    این بخشی از چت های من با ندا خواهرمه

    که ایشون هم با عنوان ندا طلایی در این مسیره زیباست.وما محصولات استاد رو باهم استفاده می‌کنیم.

    ندا:

    همون خدایی ک باشگامو چید،همون خدایی ک طلاقمو اک‌کرد،الان منم ک میگم باید پول بابامو جور کنم؟؟

    چی شد؟ الان من قدرتمند شدم ک دنبال راه بگردم ک پول جور کنم؟؟

    خودش فرستاد همین پولارو

    منک درخواست نکردم از ادما

    خودش جور کرد خودشم بقیشو اک میکنه

    خودش منو میبره ی جای قشنگترو ازادتر

    ی جای ازاد و سرسبزو خنکو افتابیو تمیز

    خودش زندگیمو میچینه من فقط باید اروم باشمو شکرش کنم و حرفاشو بفهمم.

    ندا:

    وقتی با خدا حرف میزنیم،نباید از رو درموندگی باشه

    بلکه باید تو اوج پیشرفتو عالی بودنمون باشه.

    من:

    ندا تو حرفای من با خدا درماندگی بود؟

    خودم میگم فقط تسلیم شدم فقیر شدم به اونچه که اون میتونه ومیدونه ومن نه

    نه به اندازه ی اون

    من واقعا محتاج وفقیرم به تمام توانایی‌های خدا

    من عاجزم نسبت به اونچه که خدا میتونه انجام بده

    من نمیتونم من نمیدونم من بلد نیستم برای من سخته مغز من کوچیکه ولی همین خدا هم هدایتم میکنه هم قدرت خلق رو با فرکانسام به خودم داده حالا این فرکانس یا احساس یا ارتعاش یا پیام یا سیستم اصلا هرچی میگه وقتی تو همه چی رو بسپاری به یه قدرت وآگاهی برتر خیالت راحته همین خیال راحت همه کار میکنه واست همین میشه فرکانس نعمت وثروت وخوشبختی .

    ندا:

    چرا اینارو میگی؟

    مگه خدا نمیدونه؟

    همین ک ی تلنگر خوردی فهمیدی داشتی ب منم منم میرسیدی و قدرتو تقسیم کرده بودیکافیه

    خدا اصلن احتیاج نداره ک ما هی بخوایم اینارو بگیم

    فرکانست تنظیم شده الان

    خدا انسان نیس ک هی بخوایم بگیم اقا فهمیدیم اشتباه اومدیم ی ذره

    با همون ی تلنگر،کل جهانو لرزوند برای مسیرت

    الان دوباره افتادی توی همون مسیری ک بودی

    احساس عالی

    انگار اون انرژی روشو چرخونده هی داره بهت نور میزنه پوستت گرم بشه بخاطر سرمایی ک‌بودی

    اون الان دلتنگ بوده و حالا ک برگشتی،میبرتت میذاره همون جایی ک دوس داشتی باشی

    من:

    اره دقیقا همین حسو دارم اصلا یه انرژی دوباره گرفتم. اصلا بوی خوش تمام اتفاقات به مشامم میرسه .احسان با یه انرژی عالی پاشد رفت مغازه .دیگه مطمعن هستم از همه چی .اصلا کاری به نتایج ندارم .تو لحظه هستم .چون میدونم همه چی چون سپرده شد به خودش اوکیه…

    آخ که چقدر این غرور مخفی بود ومن نمی‌فهمیدم

    خدا با توقف سود میخواست حالیم کنه

    ولی من نمیفهمیدم

    با مثال استاد مو به تنم راست شد

    گفتم عه همینه

    میخواد بهم بگه زدی جاده خاکی تو مسیر نیستی خبر نداری .

    بجای اینکه بگی خدا هدایتم کن میگفتی بذره کاشتم داره رشد میکنه دارم تکامل طی میکنم.

    مگه جیگرگی رو گرفتی مشتریا صف وایستادن اون موقع تکامل کجا بود پس.

    انقده فیش میزدی گلوت خشک میشد بذر کجا بود.

    نه اون موقع فقط خودت رو ناتوان میدونستی وهمه چی رو از خدا میخواستی .

    اما تو کترینگ گفتی معروفم گفتی بلدم .گفتی کترینگ قشنگه مشتری میاد اسنپ فود داریم .غذا پک میشه اینا مشتری میاره.

    نه بابا اینا مشتری نمیاره.

    خدا میاره.

    واسه همینه 6ماه هیچ پیشرفت نداشتی سرب سر شدی.

    حتی غرورت تو کترینگ روی اون‌یکی مغازه هم تاثیر گذاشته .

    وندا دیگه چیزی نفرستاد …

    ومن قلبم انقده روشن شده انقده قلبم باز شده دلم میخواد فقط یه جایی باشه فقط اشک بریزم و شمر کنم که دوباره هدایتم کرد دوباره از طریق استاد هدایتم کرد ..

    منو از فراموشی وغرور مخفی کشید بیرون ونجاتم داد.

    ولی یه چیزی بگم ..

    این اتفاقات تو بعد مالی ومادی منه…

    اما من عمیقا حتی بدون این سود مالی عاشقانه کار میکردم.بدون هیچ عجله وچطور وچگونگی.

    من اصلا بیشتر روز رو در حال عشق بازی با خدای درونم هستم .بی هیچ دلیل وبهانه خوشحالم.

    بی هیچ دلیل وبهانه از درون راضی وخوشنودم.

    از هر موقعیت و رابطه و شرایط بیرون از خودم بی نیازم .خودم رو به منبع عشق بی نهایت متصل میدونم .این عشق رو در وجودم حس میکنم.

    از این عشق لبریزم.پرم. حتی اگه یه روزی از خواب بیدارشم ببینم همه کس وهمه چیزم رو ازدست دادم فکر میکنم خیلی زود با دلخوشی قلبیم با همون انرژی عشقی که از درون بامنه بتونم خودمو اروم کنم.

    به خودش قسم که اینها شعار نیست.

    من انسانم .

    با ذهنی نجواگر که قسم خورده تا لحظه ی مرگم دست از نجوا برنداره ومنو گمراه کنه.

    چند روز پیش باهمسرم وبچه هام قرار شد بریم دریاچه..

    همسرم رفت تا به هردو مجموعه رستوران وکترینگ یه سر کوچیک بزنه وبیاد بریم گفت ده دیقه دیگه اینجام وده دیقه شد یک ساعت.

    وذهن من گفت همسرت برای تو ارزش قاعل نیست .

    همین یه جمله صدبار در ذهنم تکرار شد .

    تا اینکه همسرم اومد . ومن همین رو بهش گفتم .

    وایشون گفتن من داشتم پخش ماشین رو اوکی میکردم تا در مسیر لذت ببریم .

    ولی من دوباره با یه جمله ی دیگه به ایشون گفتم تو برای من ارزش قاعل نیستی اگه بودی سرتایم میومدی.

    ایشون از همون لحظه از حرف من ناراحت شد ودیگه بامن حرف نزد .

    من از اینکه توی ماشین سکوت بود وحتی بچه ها متوجه ناراحتی پدرشون شدند ورفتن توی خودشون شروع کردم خودمو سرزنش کردن که چرا اینجوری شد .اولش همسرم رو توی ذهنم مقصر کردم و تو ذهنم با ایشون جنگیدم . بعد با خودم جنگیدم که چرا اعتراض کردی واعراض نکردی؟

    خلاصه این جنگها توی سرم بود وجو ماشین خیلی سنگین. من چندبار خواستم جو رو اوکی کنم با هم حرف بزنیم ولی چون این جنگها با خودم وبا همسرم در سرم بود بیرون از من اتفاق خوب وجالبی رخ نمی‌داد وتلاشم بیهوده بود.

    رسیدیم دریاچه …

    دخترم گفت میرم کافه

    همسرم وپسرم دوچرخه گرفتند ورفتن دور دریاچه

    ومن هم فایل جلسه تکمیلی احساس لیاقت 2 رو گذاشتم توی گوشم وشروع کردم به پیاده روی.

    ولی صادقانه بگم دقایق ابتدایی فایل رو اصلا نشنیدم چون صدای ذهنم خیلی بلند بود.

    یه جا وایستادم .

    گفتم لیلا جانم عزیزم به خودت سخت نگیر .

    فقط مسؤلیت این اتفاق رو قبول کن وخودت رو ببخش .

    بله درسته تو میتونستی اعراض کنی از دیر آمدن همسرت میتونستی توجهت رو بزاری روی اینکه خواسته خیلی بهتون خوش بگذره رفته سیستم پخش ماشین رو اوکی کنه پس تو احساست رو بد کردی وحالا نتیجه این شد که دیدی ..

    از این اتفاق درس بگیر .

    تو هر احساس بدی که قرار میگیری اصلا مهم نیست که چقدر حق داشته باشی ناراحت بشی وحست بد بشه مهم اینه که یه راهی پیدا کنی یا به یه موضوعی توجه کنی که احساست یکم بهتر بشه.خوب درست رو گرفتی حالا عاشق خودت باش و دور دریاچه پیاده روی کن واز زیباییها لذت ببر واز کنار آدمها با لبخند رد شو و وقتی حالت بهتر شد فایل رو پلی کن و به استاد گوش کن .چند دیقه تمرکز به مرغهای دریایی واسمون آبی با ابرهای پفکی وصحبت با اون نیروی درونم با همون که داشت قربون صدقم می‌رفت چنان ارامش بهم داد که یک دور کامل ویک نصفه دور زدم وکل فایل رو گوش کردم وبعد با تماس باهم همگی رسیدیم کنار ماشین توی پارکینگ اما همسرم همچنان در قیافه وناراحت.

    ذهن اومد شروع کنه …

    نگاهم به آسمون آبی عشق بازی با الله شروع شد ..

    گفتم خداجون تا وقتی توجه ومحبت وعشق تورو در سینه دارم از توجه وعشق ورزی ومحبت هرکسی حتی همسرم بی نیازم .

    انقده خالص شدم که قطرات اشکم از گونه هام بی اختیار میلغزید .انقده توی قلبم عشقش رو حس میکردم بهش میگفتم خداجون تو با تمام خطاهای من عاشقمی .تو بی قید وشرط عاشقمی .ازت ممنونم که این همه زیبایی رو مهمون چشمهام کردی .خلاصه بخاطر تمام زیباییها ونعمتهای زندگیم ازش تشکر کردم و به یک چیز رسیدم اونم اینکه من بدون هیچ شخصی وهیچ چیزی حتی در خلأ وهیچ خوشبختم وراضیم وخوشنودم وخوشحالم.چون از وجود خداوند لبریزم .چون به منبع نوروعشق وآگاهی متصلم .

    بی نیازم بی‌نیاز از هرچی که بیرون از منه .چه خوب چه ناخوب من ازدرون وجود خداوند رو حس میکنم …

    ما رسیدیم وهمسرم رفت مغازه..

    منم بعد یه استراحت کوتاه رفتم کترینگ.

    یه ارامش عجیبی سرتاسر وجودم رو فراگرفته بود.

    ساعت ده شب دیدم همسرم اومد کترینگ با یه لبخند زیبا وپراز معنی…

    بهم گفت حساب وکتاب کترینگ رو زودتر انجام بدم ورفت.

    من یه نگاهی به گل قشنگ روی میزم کردم و دستم رو گذاشتم روی قلبم گفتم من باتو خوشبختم .

    یک ساعت بعد دوباره همسرم اومد خوشحال‌تر لز قبل باهم کترینگ رو تعطیل کردیم گفت برم بشینم تو ماشین.

    فهمیدم جایی قرار هست بریم ..

    واون شب همون بی نیازی از توجه ومحبت و وصل شدن به عشق بی نهایت الله در وجود همسرم به شکل یک عشق زمینی متجلی شد .

    باهم به ابشار تهران رفتیم وتا ساعت دوشب باهم راه رفتیم .وچه شب زیبا وعاشقانه ای شد .همون خدایی که باهاش پر شدم و ازدیگران بی نیاز همون این حس زیبا در همسرم واین شب زیبارو رقم زد .همون خدا ساخت . همون خدا همون انرژی عاشق خودش رو بهم نشون داد.

    این خدا بود که بامن راه می‌رفت وزیر اسمون شب توی مسیر پیاده روی کوهستانی دست منو گرفته بود وبرای من حرفهای عاشقانه میزد .همون خدا بود که اون وقت شب مارو به یک کافه با موزیک زنده وفضای رویایی بر فراز تهران غرق در نور دعوت کرد .

    وخلاصه ….

    چند وقته درونم یه ارامش وخوشحالیه عجیبی حس میکنم .

    خیلی به نتایج فکر نمی‌کنم.

    مثلا اگه یه جایی مثل سایت صحبت از ترمز وباور و شخصیت ونتیجه باشه میام فکر میکنم ومیگم اما واقعا از عمق وجودم احساس خوشبختی وبی نیازی میکنم . حالا فارغ از اینکه چطور عمل میکنم چطور باور دارم وچه نتایجی داره در راستای باورهام خلق میشه ویا شده .

    به قول استاد همین نتیجه هایی که هست هم مال خداست مگه من ساختمش نه خدا هدایتم کرده خدا همه رو هدایت میکنه به شرطی که در هدایت رو باز بزاریم تا خداوند وارد بشه .

    هممون صدای خدارو می‌شنویم زمانی که صدای ذهن ساکت باشه.

    عاشقتونم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 67 رای:
    • -
      لیلا بشارتی گفته:
      مدت عضویت: 2429 روز

      من خواهر لیلا ی عزیزم هستم

      خواهر گلم خیلی لذت گرفتم از کامنتت ابجی واقعا اشک در چشم هایم جاری شد که چه خوب گفتی وقتی از عشق های زمینی دل بکنی وبه عشق واقعی متصل شوی چه لذتی داره واقعا خیلی عالی توضیح دادی کاملا درک کردم وآگاهی کردیم من رو تازه فهمیدم نبایددر جنگ با خودمون باشیم نباید به کسی قدرت بدیم بعضی وقت ها باید احراز کنیم که این ترمز منه باید خیلی روش کارکنم واز همه بهتر که با عشق واقعی خودم عشق ورزی کنم با خدای خودم ممنون عزیزم از کامنت زیبات

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  2. -
    لیلا بشارتی گفته:
    مدت عضویت: 2429 روز

    به نام خدای مهربان

    خدای من ببخش منو بخاطر غرور مخفی

    خدای من ببخش منو بخاطر اینکه با هوش وذهن خودم دنبال راه حل بودم.

    خدای من منو ببخش بخاطر فراموشیم.

    خدای من منو ببخش که در ظاهر تو را شکر کردم ولی در باطن اعتبار و به فعالیت خودم دادم.

    استاد اگه اشکهام بهم اجازه بدن از خودش هدایت میخوام که بنویسم.

    امروز بین خواب وبیداری یه لحظه از ذهنم گذشت خانم توانا(اشپز کترینگ) درمورد ما با کسی حرف میزنه میگه اینا دوتا شعبه دارن خیلی موفق هستن…

    دوتا شعبه داری؟!موفقی؟! مگه تو موفقی ؟!مگه دوتا شعبه مال توعه؟!تو که باعقل خودت داشتی پیش میرفتی به قول یکی از بچه ها تا خط ریش تو بدهی فرو رفته بودی …

    من بودم که هدایتت کردم از وقتی 12 قدم رو کارکردی ازمن هدایت خواستی فرمون زندگیت رو سپردی به من خودت مثل بچه ی ادم نشستی سرجات گذاشتی من روندم تورو به یه مغازه 5برابر مغازه ی قبلت با ازدحامی از مشتری هدایتت کردم .از وقتی فرمون رو دادی دست من من بردمت سمت خرید واحد آپارتمانی. من برات ماشین شاسی خریدم .من برات یه واحد دیگه خریدم .من برات کترینگ رو اوکی کردم .لیلای فراموشکار !

    افتادی دنبال اینکه چرا فروشت اندازه ی هزینه هاته؟! داری به چی فکر میکنی ؟!زور نزن من قفلش کردم واسه اینکه به خودت مغرور نشی واسه اینکه به یاد بیاری اینجایی که هستی من اورادمت. من رسوندمت. مثل استاد که پایین سن مغزش قفل میشد من مغزشو قفل میزدم واسه اینکه مغرور نشه اون حرفایی که بالای سن میزنه مال خودشه واسه کتاباست من بهش میگفتم …

    لیلای من حالا فهمیدی کی به من گفتی پیاده شو خودم بشینم پشت فرمون …

    حالا فهمیدی کی به من گفتی خودم بقیه ی راه رو بلدم من میرونم من میدونم تو بشین کنار .حالا فهمیدی ؟! درست از همون موقع که خودت پشت فرمون زندگیت نشستی استرسهات شروع شد . حکایت من وتو حکایت راننده وسرنشین تو پیچ وخم جاده ی اسالم به خلخاله.

    همه ی استرس رانندگی وسواس جمعی به جاده مال رانندست وهمه ی عشق وحال ولذت بردن از قشنگی جنگل‌های کنار جاده مال سرنشینه …

    اخه بنده ی من که داشتم میروندم وتو داشتی عشق میکردی چرا یهو فرمون رو ازم گرفتی ؟!

    چرا خواستی خودت برونی ؟!

    اخه لیلای من من که داشتم تو رو به جاهای قشنگی می‌بردم داشتم نرم ورون

    میبردمت. تو اصلا فهمیدی این همه نعمت وثروت وخوشبختی چطور وارد زندگیت شد؟! معلومه که نفهمیدی چون فقط داشتی عشق میکردی فقط داشتی لذت میبردی چون گفته بودی من نمیدونم .گفته بودی خدای من همه چی دست تو باشه .تو منو هدایت کن. من بلد نیستم .من ندارم .من نمیدونم .من تسلیمم. تو منو ببر . تو نروندی .تو پارو نزدی .تو وا دادی .خودم بردمت .اما حالا میگی من من من دوتا شعبه دارم . میگی دوتا خونه دارم .میگی …خوب برو دیگه برو جلو برو بگو من کم کم ماهی یه میلیارد سود دارم .تو که بلدی برو بگو برو برو یه میلیارد سود کن مگه دوتا شعبه نداری ؟!

    خدای من شرمندتم.

    من هرچی دارم از توعه ومال توعه .تو به من بخشیدی .تو راه رو به من نشون دادی .تو هدایتم کردی .تو مشتریا رو به صف کردی .تو جارو واسم آماده کردی .تو اونجارو واسم تجهیز کردی .منکه اصلا پولش رو نداشتم تو خودت واسه من پول ردیف کردی .تو بهم ایده دادی .تو تو تو خدای من هرچی شد تو کردی اعتبارش مال خودته .من فقط حرکت کردم به اون سمتی که گفتم نمیدونم وتو بهم نشون دادی .

    یه نگا به زندگیم میکنم!!!

    هر چی دارم مثل معجزه بوده …

    من قدرتی نداشتم .

    همه چی چیدمان خدا بوده.

    فلان جا برو .

    فلان چیزو بخر .

    فلان شخص رو ببین .

    نه اینکه اینطوری بگه نه چون اینطوری میگفت من نمیفهمیدم …

    خودش اون مسیرو اون چیز رو اون شخص رو میاره سر راه.فقط من باهاش برخورد کردم.

    ای خدااااااااا

    اخه تو چقدر بزرگی.

    زمانی که تقلی نکردم .زمانی که عجله نکردم .زمانی که توکل کردم .زمانی که هدایت خواستم وباور داشتم که الهام میکنه وباور داشتم آسون میکنه وباور داشتم فراوونه زمانی که برا هرچیزی تو زندگیم شکر گزار بودم ودیگه تمرکزی روی نداشته هام نبود .همه ی اینها کلید وصل شدن به منبع بود.

    همه ی اینا یعنی مثل بچه ی ادم بشین سرجای خودت ولذت ببر وسویچ رو بده دست خدا ودیگه هر جا میخوای بری بسپار به خود خدا .اون تورو از زیباترین مسیرها میبره . افتادی به مسیر سنگلاخی اصلا نگران نشو بازم از مناظر لذت ببر حتی از افت وخیز ماشین زندگیت لذت ببر چون خود خدا میدونه که این مسیر بهتره ولذت بخش تر از مسیر اصلی بوده شاید اون جلو تصادفی شده شاید کوه ریزش کرده جاده بستست .بهش اعتماد کن لیلا جان …

    افتادی یه جایی تو ترافیک دارین کند پیش میرین به جون خدا غر نزن شاید تو این ترافیک روی دیواری روی پلی جایی یه نوشته ای یه شماره ای چیزی ببینی که نقشه ی راهته .همونی که دنبالش بودی .حتما باید کند میرفتی تا میدیدیش.

    تو فقط اروم باش لیلا.

    تو فقط سکوت کن لیلا.

    تو فقط اعتماد کن لیلا.

    تو فقط هدایت بخواه لیلا.

    تو فقط لذت ببر لیلا.

    تو فقط شکر گزار باش لیلا.

    تو فقط تو هر شرایطی دنبال قشنگی وزیبایی باش لیلا.

    تو فقط از مسیر لذت ببر دنبال کی میرسیم وچطور میرسیم نباش لیلا.

    تو اطلاعات خودت وتجربه های خودت رو جلوی شعور وآگاهی خداوند ساکت نگه دار .

    به نشونه ها والهامات خداوند دقت کن لیلا.

    دست از زور زدن وتقلی کردن بردار لیلا.

    غر نزن لیلا.

    لذت ببر لیلا.

    همه چی آسون وقشنگ پیش میره هر جا نرفت بدون خیری در اونه لیلا.

    استادم این فایل شد فایل ثابت شروع هر روزم .

    برای اینکه در تمام اون روز دلسپرده باشم ورها.

    برای اینکه بدنبال هدایت ونشانه باشم .نخوام با هوش وعقل خودم برم جلو .

    بی نهایت سپاسگزارم.

    میدونم همین لحظه دوباره نشست پشت فرمون زندگیم.

    آخ که چه سفری بشه این سفر .

    بچه ها تعهد میدم بیام بنویسم از اتفاقاتی که داره برام رقم میخوره از جاهایی که منو میبره از قشنگیهایی که نشونم میده از لذتهایی که نصیبم میکنه .واز تمام احساس خوبی که کنار خدا تجربه میکنم .

    بزن بریم عشقققق…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 64 رای:
  3. -
    لیلا بشارتی گفته:
    مدت عضویت: 2429 روز

    سلام به یدالله عزیز

    چقدر از خوندن کامنتت خوشحال شدم وانرژی گرفتم .

    من از شما سپاسگزارم برای این حس قشنگی که به من منتقل کردید.

    والبته که من هم دریافت کننده ی خوبی بودم.

    عزیز هم فرکانس وهم کار دنیای ما دنیای خیلی قشنگیه وتو این دنیای خیلی قشنگ اتفاقات جالب وقشنگی هم میوفته هم زمانیها اتفاق میافته .

    چه بسا من وشماهم روزی باهم ملاقات کنیم واز همکاری باهم لذت ببریم .

    من برای شما وهمسر گرامیتون آرزوی خوشبختی در هر دو جهان رو دارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: