توحید عملی | قسمت 10

جمله به جمله این فایل حاوی آگاهی هایی هایی است که نحوه اجرای توحید در عمل را به ما یادآوری می کند. اصلی که اساسی ترین عامل خوشبختی بشر در تمام جنبه هاست.

توضیحات استاد عباس منش در این فایل را با تمرکز گوش دهید و نکته برداری کنید. سپس در پایان، برای درک عمیق تر نقش “توحید” در تجربه خوشبختی و قرار دادن این اصل در بالاترین اولویت عملکردی خود، تمرین زیر را انجام دهید.

تمرین:

در بخش نظرات این فایل بنویس که به خاطر تواضع در برابر خداوند و تسلیم بودن در برابر این نیرو:

  • کجاها خداوند درها را برایت باز کرده و مسیر را برایت هموار کرده؛
  • کجاها خداوند در زمان مناسب دستان خودش را فرستاده و گره ها را از زندگی شما باز کرده؛
  • کجاها خداوند بی دریغ به شما کمک کرده و مسائل تان را حل کرده به گونه ای که به مو رسیده اما پاره نشده است؛
  • در عوض، کجاها به خودت و توانایی هایت مغرور شدی و تواضع در برابر خداوند را فراموش کردی و ضربه خوردی؟
منتظر خواندن نوشته های تأثیرگذارتان هستیم
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1163 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «فاطمه فؤاد» در این صفحه: 1
  1. -
    فاطمه فؤاد گفته:
    مدت عضویت: 1116 روز

    با نام خدا سلام

    این اولین کامنت من در سایت عباس منش دات کام است

    و من به تازگی به طوری جدی تر از دفعات قبل دارم بر روی خودم و تغییر باور هایم کار میکنم

    و اینبار به صورت هدایتی خداوند من را به مسیر هایی هدایت میکند که بیشتر با مفهوم توحید آشنا شوم و آن را درک کنم و در زندگی ام ازش استفاده کنم

    و خدارو شکر میکنم از این بابت

    همینکه من هدایت شدم به اینکه اعتبار همه چیز را به خدا بدهم و باور های توحیدی ام را قوی کنم و بفهمم چه جاهایی ناآگاهانه در حال شرک ورزیدن بودم و نمیدونستم واقعا اشکال کار کجاست

    و خداوند دید که من نیاز به یک پس گردنی دارم برای فهم عمیق این موضوع

    درباره اون وقتی که ما اعتبار یک کاری رو به خودمون میدیم و به خودمون مغرور میشویم

    من مدتی بود داشتم رو خودم کار میکردم و تو همون مدت به قول استاد چرخ زندگی برام روون تر میچرخید

    اما خب من آگاه نبودم که دقیقا چخبره

    شکرگزاری میکردم اما انگار هنوز عمیقا درک نکرده بودم فقط شکرگزاری میکردم چون میدونستم که خوبه و نتیجه میدهد

    طی تغییراتی که داشتم خداوند به زیبایی و آسانی برای من رابطه ای عاشقانه رقم زد که همیشه در فکرم بود با همان ویژگی هایی که دوست داشتم فرد مورد نظرم داشته باشه

    اوایل همه چی همونقدر عالی و روون رقم خورد اما کم کم که من از فضای این آگاهی ها فاصله گرفتم و به سمت وابستگی که نوعی شرک است رفتم و حتی با خودم فکر میکردم من چه آدم بزرگی ام که تونستم با همچین آدم خوبی ارتباط داشته باشم

    همه چیز عوض شد و یک پس گردنی درست و حسابی خوردم و همون آدمی که حساب روش باز کرده بودم خودش رفت

    به طبع غمگین شدم اما میدونستم نباید در این احساس غرق بشوم و هر روز سعی میکردم بهتر از روز قبل بشوم و خب دیگه چاره ای برای من نمونده بود جز صحبت با خدا و کمک گرفتن از خودش در واقع در قلب من فقط این چراغ چشمک میزد که الان تنها راه نجاتت از این احساسات و سر درگمی صحبت کردن با خداست و خب اعتبار این هدایت و هم صحبتی با خداوند هم از آن خداست

    هر روز به خودش میگفتم که خدایا من رو کمک کن یا جواب فلان سوالم رو بده و خداوند یواش یواش هر روز از روز قبل بیشتر آگاهی به من میداد و همیشه تو این مسیر بهم کمک کرد تا من تو تله های ذهنی ام

    درباره خیلی از موضوعات غیر اصلی و گمراه کننده از مسیر اصلی نیوفتم

    خلاصه مدتی گذشت و بعد از یک ماه از این موضوع خدا بالاخره بهم به وضوح طوری که حتی ذهن رام نشده من نتونه تکذیبش کنه بهم فهموووند که مقصیر اصلی همه چیز خودمم و بعد از اون بهم باز فهموند که ایراد اصلی شرک های مختلفی بوده که در زمان این ارتباط داشتم

    از وابستگی بگیر تا اینکه فکر کنم ایجاد این رابطه عاشقانه بخاطر قدم هاییه که من برداشتم

    و خداهم بعد نشانه های کوچیک اما قابل احساس پس گردنی اصلی رو زد

    اوایل که خدا بهم فهمونده بود کار خودمه و باید رو به توحید بیاورم و باور های توحیدی ام رو بیشتر از هر چیز دیگه ای قوی کنم

    با اینکه خیلی چیز ها برایم مشخص بود و دلیلشون رو فهمیده بودم اما هنوز مقاومت داشتم

    مقاومت درباره تسلیم بودن دربرابر خداوند

    و خداروشکر خودش هدایتم میکرد و قدرتی به من میداد که توانایی کنترل ذهنم رو داشته باشم

    و کاملا بر من واضحه که حتی همین کنترل ذهنم هم کار خداونده از طُرُق مختلف من رو استوار کرده تو این مسیر و من در حال برداشتن مقاومت هایم هستم و تسلیم خدا بودن تا آن جریان نعمت و ثروت و زیبایی در زندگی ام بیش از پیش جاری شود

    و خداروشکر تو همین مدت کم همین یک هفته ای که با عزم جزم تری دارم روی خودم کار‌میکنم و از خداوند هدایت میخواهم و بیشتر سعی میکنم بر روی باور های توحیدی ام کار کنم به وضوح اون چرخ زندگه که روون تر میچرخه رو میفهمم و میبینم و حس میکنم و کاملا متوجه معجزات خداوند در زندگی ام هستم

    اما اینبار با این تفاوت که میدانم این ها همه از سمت خداوند است

    و اعتبار تمامی اش را به خداوند میدهم

    یعنی تلاش من بر این هست

    و اینبار وقتی شکرگزاری میکنم میدانم که برای چیه

    و چون یک مدت فاصله گرفته بودم و در مدار های جالبی نبودم و تجربیات روزمره ام آشفتگی هایی داشت

    اینبار که روی خودم کار میکنم به وضوح میدانم که کار کاره خداونده

    چون بخاطر اون تغییر مدار تا حد خوبی درک کردم

    و اینبار همیشه در خلوت فکری خودم میگم ببین اینا کار خداست چرا تا الان نمیشد تا الان که خبری از بخش توحیدی این جهان نداشتی و از وقتی که خدا هدایتت کرد به توحید داره این اتفاقا میوفته پس بدون که اینا کار خداعه

    و خب به قول خود خدا و به قول مریم جون شایسته و به قول استاد یادآوری لازمه تذکر لازمه

    و خب این یادآوری هم نوعی ورودی مناسبه

    خدا خودش داره یک بهونه برای ورودی عالی بهمون میده

    و از خودش میخوام تا خودش همواره من رو به یاد بیاندازه که اعتبار همه چیز را به او بدهم و تسلیم او باشم

    نمونه ای از غرورم را برای شما گفتم

    و حالا نوبت نمونه ای از تسلیم بودن در برابر الهامات خداوند

    گفته بودم که تازه اول مسیرم

    و خب امروز که خرید کرده بودیم از یک نوع خوراکی اما تو سه تا بسته بندی جدا

    و من اومدم تا ازون سه تا بسته یکی را که سهم من بود را بردارم و به قول استاد اون وقتایی که از خدا هدایت میخوای و بین چند تا چیز موندی یکی از اون ها چشمک میزنه انگار

    و یکی از اون بسته ها به من چشمک زد

    و ذهن نا مطیع من گفت حالا بردار یک سبک سنگین کن شاید تو بسته های دیگه خوراکی بیشتری باشه

    اما قلبم گفت نه خدا اینو گفته بردارم حتی اگه مقدار خوراکی کمتری هم توش باشه یعنی این به صلاحه منه

    و برداشتمش و رفتم

    و بعد از روی فاکتور خوراکی ها فهمیدم که بله یکی از اون بسته ها مقدار خوراکی بیشتری داره

    اون موقع هم قلقلکم گرفت یکم تا برم ببینم کدوم یکیه تا اون رو بردارم اما باز قلبم‌جلوم رو گرفت و گفت همون انتخاب قطعا مناسب ترین بوده

    و گذشت تا نیم ساعت بعد که بسته خوراکی خودم رو خواستم باز کنم ناگهان چشمم خورد رو برچسب روی خوراکی فهمیدم که بلهههه اونی که از همه بیشتر داشته توی دستای منه

    و لبخند گنده ای اومد رو لبام که بفرما دیدی

    دیدی خدا خودش خوبه رو بهت نشون داد

    تو میتونستی همون موقع که این بهت چشمک زد و برداشتیش هم متوجه برچسب روش بشی اما نشدی

    گذشت و گذشت و بعد نشون دادن تسلیم بودنت و بعد کنترل ذهنت الان دیدی که نتیجه همون بود که تو میخواستی و خدا به همین سادگی هدایتت کرد

    و تورو به خواسته ات رسوند

    شاید قبلا این موضوعات از نظرم کوچک میومدن

    اما حالا که میدونم این ها اتفاقی نیستن و دری به تخته ای نخورده دیگه از نظرم کوچیک نیستن

    و میدونم این آغازه راهه و ادامه این مسیره که نتایج بزرگ تری رو میسر میکنه

    و واقعا از خداوند مچکرم بابت این نوع نگاه و این آگاهی ها و اینکه بهتر از قبل درک میکنم قوانین جهانش را

    و سپاسگزارم از استاد و مریم جون که دست های بسیار خوب خداوند هستند و اینقدر کار مارو آسون کردن برای بهره گیری و یادگیری این آگاهی ها

    و البته که هدایت شدن به این سایت نوشتن کامنت در این سایت خوندن این آگاهی ها شنیدن این آگاهی ها همه و همهههه از جانب خداونده از زمانی که خواسته تغییر تو دلمون افتاد تا لحظه محقق شدنش

    و عاشقانه خداروشکر میکنم بابت این نوع نگاه

    بابت اینکه فرمون دست اونه و من میتونم بشینم رو صندلی شاگرد و از مسیر بسیار زیبای جاده لذت ببرم و نفس عمیق بکشم شکرگزاری کنم چایی بخورم و خلاصه که حسابی لذت ببرم خدایا بی نهایت شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: