توحید عملی | قسمت 10

جمله به جمله این فایل حاوی آگاهی هایی هایی است که نحوه اجرای توحید در عمل را به ما یادآوری می کند. اصلی که اساسی ترین عامل خوشبختی بشر در تمام جنبه هاست.

توضیحات استاد عباس منش در این فایل را با تمرکز گوش دهید و نکته برداری کنید. سپس در پایان، برای درک عمیق تر نقش “توحید” در تجربه خوشبختی و قرار دادن این اصل در بالاترین اولویت عملکردی خود، تمرین زیر را انجام دهید.

تمرین:

در بخش نظرات این فایل بنویس که به خاطر تواضع در برابر خداوند و تسلیم بودن در برابر این نیرو:

  • کجاها خداوند درها را برایت باز کرده و مسیر را برایت هموار کرده؛
  • کجاها خداوند در زمان مناسب دستان خودش را فرستاده و گره ها را از زندگی شما باز کرده؛
  • کجاها خداوند بی دریغ به شما کمک کرده و مسائل تان را حل کرده به گونه ای که به مو رسیده اما پاره نشده است؛
  • در عوض، کجاها به خودت و توانایی هایت مغرور شدی و تواضع در برابر خداوند را فراموش کردی و ضربه خوردی؟
منتظر خواندن نوشته های تأثیرگذارتان هستیم
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1163 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «مسعود محمدی» در این صفحه: 5
  1. -
    مسعود محمدی گفته:
    مدت عضویت: 3792 روز

    و خدایی که در این نزدیکی است…

    عرض سلام و ادب و احترام خدمت استاد عباسمنش عزیزم، بانو شایسته همراه و همدل و همه عزیزان حاضر در این مکان مقدس…

    و چه می کنه این توحید عملی!!!

    بیشتر از یک و ماه و نیمه که این قسمت از توحید عملی روی سایت قرار گرفته اما من همچنان در حال مطالعه کامنت های فوق العاده بچه ها هستم. اینقدر این کامنت ها به نظرم با ارزشه و خدا به بچه ها الهام می کنه که بنویسن، که من روزی یک صفحه (10 کامنت) بیشتر نمی رسم بخونم! بس که مطلب داره. اصلا نمی تونم بدون تمرکز و وقت گذاشتن روی کامنت بچه ها سریع بخونمشون و ازشون رد شم. دمتون گرم دوستان عزیزم، عجب شرابی با کامنتاتون تولید می کنین که با نوشیدنش آدم مست مست میشه! خداقوت

    استاد این توحید چیه واقعا؟! اصلا زندگی آدمو زیر و رو می کنه! شما تو یه فایلی می گفتین هر چی می گذره کمتر می تونم در مورد خدا صحبت کنم، من نمی فهمیدم یعنی چی! الان می فهمم واقعا. البته این فهم الانم نسبت به فهم روزهای آینده کمتر و کمتره (ان شا الله) ولی بازم متحیرم ازینکه چقدر وقتی انسان سعی می کنه حتی به اندازه یه اپسیلون زندگیشو به تنها مدیر مدبر این عالم بسپاره، معجزاتی رو تجربه می کنه که دهانش باز می مونه از حیرت. و قدرت تکلم ازش گرفته میشه.

    به قول شیخ اجل سعدی:

    ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز

    کآن سوخته را جان شد و آواز نیامد

    این مدعیان در طلبش بی خبرانند

    کآن را که خبر شد خبری باز نیامد

    اصلا به طرز عجیبی متحیرم این روزا! هرچی جلوتر میرم و سعی می کنم روی اجرای قانون، روی کنترل کانون توجه و روی ساختن باورهای توحیدی متمرکز باشم، می بینم که به قول شما چرخ زندگیم روغن کاری میشه! اصلا وقتی دوره 12 قدم رو برای بار اول گوش میدادم، نمی فهمیدم روغن کاری چرخ یعنی چی! نمی فهمیدم این چه مثالیه آخه! الان تازه می فهمم که فقط کسی می تونه این مثالو زده باشه که خودش تجربش کرده. هیچ مثالی بهتر از روغن کاری شدن نمیشه برای وضعیت این روزهای زندگیم به کار ببرم.

    اصلا دیوونم بخدا! متحیرم! نمیدونم اصلا الان چی می نویسم!

    موقع خوابیدن به یه دوستی فکر می کنم که مدت ها قبل ارتباطمون قطع شد! هیچ خبری هم ازش نداشتم. دو روز بعد می بینم بعد از مدت های مدید خودش پیام میده و حالمو می پرسه. یکم که باهاش صحبت می کنم می بینم نه!!! این دوست عزیزم، با این که انسان خوبیه ولی هم مدار با مسعود قبل بود!‌ الان این مسعود ارتباطات جدید می خواد. با آدم های جدید. با انسان هایی که توی این مدار جدیدش باشن. اون آدمای قبل مناسب نیستن. بعد از خدا میخوام خدایا کاری کن این قراری که با این آدم داشتم کنسل بشه. ولی من کاری نکنم. بعد چند ساعت یهو خودش پیام میده بنابه دلایلی نمی تونم بیام و بهتره دیگه ارتباطی با هم نداشته باشیم! و من اصلا میمونم که خدااااای من! چطوری تو همه چیو مدیریت می کنی.

    یا یه اتفاق جدید دیگه. قرار بود با عده ای از دوستان بریم بیلیارد، ولی حالشو نداشتم. قرارشو از قبل گذاشته بودیم. به خدا گفتم خدایا من حال بیرون رفتن ندارم الان. می خوام بیام تو سایت استاد و مست بشم! و می بینم بعد از یکی دو ساعت یکی از بچه ها زنگ می زنه من نمی تونم بیام. و کلا قرار کنسل میشه! اصلا مات و مبهوت می مونم!

    یا می بینم چقدر دانش آموزانی که به سمتم هدایت میشن، بهتر موضوع کنترل ذهن رو می فهمن! برای منی که مشاور تحصیلیم، خیلی کار ساده ای شاید نباشه که بتونم به بچه های 17، 18 ساله بفهمونم در کنار کار درسی، باید روی ذهنشونم کار کنن. اما الان می بینم خدا داره دانش آموزانی رو برام می فرسته که اصلا جنس حرفاشون توحیدیه. انگار خدا میشینه گلچین می کنه اون درجه یکاشو میفرسته سراغ من. منی که اصلا برای مشاوره خودم تبلیغی نکردم. یه سایته خود خدا داره همه چیشو مدیریت می کنه.

    یا مثلا توی سلف تاک هام. دیشب مهمونی دعوت بودم. اما گفتم باید سلف تاکمو انجام بدم، بعد برم مهمونی. گفتم بخشی از مسیر رو پیاده روی می کنم، اولش چون فکرم درگیر مهمونی بود اصلا نمیفهمیدم توی سلف تاک چی میگم، بعد یهو خدا رشته کلام رو به دست میگیره و چیزایی رو بهم میگه که می تونم قسم بخورم از جایی خارج از وجود خودم اومده بود. و بعد اشک منو توی خیابون درمیاره. و می بینم اون سلف تاک که خدا صحبتاشو بهم گفت، بهترین سلف تاک همه عمرم بود!

    یا می بینم به وضوح که میزان فروش سایتم، ارتباط مستقیمی با میزان کاری که روی ذهنم انجام میدم داره. و همینطور میزان درآمدم. اصلا داره به لطف خدا این باور درونم ایجاد میشه که هرچقدر بیشتر روی ذهن خودم و برداشتن مقاومتام کار کنم، ورودی نعمت های الهی به زندگیم بیشتر میشه.

    الان دیگه خیلی کم میشه که درصد مدیریت خداوند در تمرینات ستاره قطبی شبانم، هر روز زیر 70 درصد باشه! دیروز که 95 درصد بود! یعنی مگه میشه؟! یه سری درخواست هارو به خدا ارائه کنی اول صبح، و بعد شب ببینی 95٪ اون انجام شده! اونم در حالی که وقتی روی خودت کار نمی کنی درصدش خیلی کمتره. این اگه معجزه نیست پس معجزه چیه؟!

    آااای خدای من! دارم دیوونه میشم! چه دیوونگی قشنگی….

    خدای من! این حس و حال از آن توست… همه چی از آن توست…

    من بنده ضعیف ذلیلت،‌ هیچی از خودم ندارم. حتی به اندازه پوست روی هسته خرما مالک چیزی نیستم. منو لحظه ای به حال خودم وا مگذار…

    خدایا حتی اراده کار روی ذهن و حضور توی سایت استاد هم از جانب توئه. تو اراده کار روی خودمو بهم میدی. مراقبم باش… زندگیمو مثل همیشه مدیریت کن… دستمو بگیر و توی هر لحظه بهم بگو از کدوم سمت باید برم… خدایا منو لحظه ای به حال خودم وامگذار… خطاها و گناهانمو ببخش و مدیریت تمام بخشهای زندگیمو به دست بگیر و منو از سر راه هدایت هات بردار… غرورم در مقابل خودتو ازم بگیر و عطش منو نسبت به خودت افزون کن. آمین یا رب العالمین

    در پناه الله یکتا، تنها، و تنها، و تنها قدرت حاکم بر جهان هستی، شاد و سالم و پیروز و سربلند و سعادتمند باشید.

    خدانگهدار

    1402/1/11

    00:14

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  2. -
    مسعود محمدی گفته:
    مدت عضویت: 3792 روز

    و خدایی که در این نزدیکی است…

    سلام و عرض ادب و احترام خدمت استاد عباس منش عزیزم، بانو شایسته همراه و همدل و همه عزیزان حاضر در این مکان مقدس…

    واقعا که هدایت خداوند چه ها نمی کنه با انسان! و چقدر منی که این قوانین رو میدونم و حتی در عمل هم تاثیرات فوق العادش رو دیدم، وقتی که به نجواهای شیطان فرصت میدم که در گوشم زمزمه کنه، دارم به خودم ستم می کنم! وقتی که اجازه میدم باز شیطان در دلم نسبت به تاثیر قانون و کارهایی که خداوند برام ایجاد می کنه شک ایجاد کنه، دارم به خودم ظلم می کنم!

    امروز اتفاقی افتاد که همون موقع گفتم شب باید بیام و در موردش کامنت بنویسم.

    کار من مشاوره تحصیلیه و من خیلی سعی کردم به دانش آموزان خودم در ویدئوهام تاکید کنم که با کنترل ذهن میشه در تحصیل نتیجه گرفت. چیزی که خودم هم در دو تا کنکوری که دادم اثباتش کردم. آموزه های من با تاثیری که از استاد عباس منش و آموزه هاشون گرفتم، خیلی به مباحث توحیدی و نقش خداوند در موفقیت ما در تحصیل اشاره داره.

    وقتی که ماه رمضان شروع شد، ویدئویی رو گذاشتم و در اون در مورد فلسفه روزه و هدفی که خداوند از واجب کردن روزه (تقوا) داشته صحبت کردم و سعی کردم بهشون این باور رو بدم که شما با روزه گرفتن قراره تقوای خودتون رو زیاد کنین. صرف گشنگی و تشنگی کشیدن هیچکس رو به خدا نزدیک نکرده و نمی کنه.

    امروز داشتم با یه دانش آموزم صحبت می کردم. بهم گفت آقای محمدی من خیلی فشار بهم میاد وقتی که روزه می گیرم و از اون جایی که یه بیماری هم دارم (و پزشک بهم گفته بهتره روزه نگیری)، این روزه گرفتنه خیلی کارو برام سخت می کنه و نمیذاره درس بخونم. چیکار کنم.

    من از اون جایی که می دونستم این دانش آموزم باورهای سخت مذهبی داره و فکر می کنه اگه روزه نگیره الان دیگه بزرگترین گناه رو مرتکب شده و این حرفا،‌ سعی کردم با منطق ذهن استدلالیش رو قانع کنم که نگاهی که اون به روزه داره (که حاصل ورودی هاییه که در جامعه مذهبی ایران بهش داده شده) با نگاهی که خالق به روزه داره فرق می کنه. خلاصه کلی باهاش صحبت کردم و منطقش هم این صحبت هارو پذیرفت.

    توی صحبت هام آیه (لا یکلف الله نفسا الا وسعها) رو بیان کردم و گفتم که خداوند هیچ درخواستی که خارج از توانایی ما باشه رو ازمون نداره. این رو که گفتم اون دانش آموزم گفت آقای محمدی! من از وقتی ماه رمضون شروع شده خیلی با خودم درگیر بودم که روزه بگیرم یا نه. دیشب توی خواب، دقیقا این آیه به شکلی که نمی دونم چطور بود بهم گفته شد. الانم که شما این آیه رو تکرار کردین حتما این هدایت خداونده. مبنی بر این که نباید روزه بگیرم!

    اصلا من وقتی این صحبت رو شنیدم یه تکونی خوردم! بهش گفتم آفرین! این دقیقا هدایت خداست. این دقیقا الهام خداونده. و اون خدا بوده که توی خواب بهت این آیه رو بیان کرده.

    این اتفاق امروز باز بیشتر این باور که دارم سعی می کنم بسازمش رو درونم تقویت کرد که وقتی ما از رب خودمون سوالی رو بپرسیم، اون به بهترین شکل مارو هدایت می کنه و خودش پاسخ رو بهمون میگه! البته به شرطی که ما ذهنمون رو خاموش کنیم تا بتونیم صدای هدایت خداوند رو بشنویم.

    خدایاشکرت برای حضور همیشگیت در زندگی هامون…

    برای همه شما عزیزانم از درگاه الله یکتا، تنها، و تنها، و تنها قدرت حاکم بر جهان هستی، آرزوی موفقیت و سربلندی و سعادت دارم.

    خدانگهدار

    1402/12/26

    23:46

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
  3. -
    مسعود محمدی گفته:
    مدت عضویت: 3792 روز

    و خدایی که در این نزدیکی است…

    سلام و عرض ادب و احترام خدمت استاد عباس منش عزیزم، بانو شایسته همراه و همدل و همه عزیزان حاضر در این مکان مقدس…

    ساعت 3:23 صبحه و در یک سکوت دلچسب در حال خوندن کامنت های پرمحتوای دوستان در فایل توحید عملی 10 بودم. واقعا معجونیه که هر بار نوشیدنش آدم رو مست تر می کنه. فکر این که تو می تونی با تکیه بر قدرت ربت، به هر اون چیزی که می خوای در زندگیت برسی، به آدم بال پرواز میده. یه جوری که انگار میخوای منفجر بشی! مخصوصا وقتی که نشونه های کوچیکشو هم توی زندگیت ببینی. و بیشتر بفهمی و باور کنی که اگه تا الان نتایجت خیلی بزرگ نبوده،‌ صرفا به این خاطر بوده که باورهای تو، و تغییراتی که صورت دادی خیلی بزرگ نبوده. وگرنه همه افرادی که واقعا روی خودشون کار کردن، نتایج بزرگی گرفتن.

    قانون هرگز اشتباه نمی کنه! خدا هیچوقت خوابش نمیبره! غافل نمیشه از بنده ای که با همه وجود داره روی خودش کار می کنه. مساله ای که نذاشته من دریافت نعمات زیادی رو توی زندگیم داشته باشم صرفا همین بوده که تغییراتم دائمی نبوده. یه مدت کار کردم و با رخ دادن اولین نتایج، ظرفم پر شده و همه چیو رها کردم و برگشتم سر خونه اول تا باز با برخورد به یه تضاد، یادم بیاد که باباجان! باید برگردی و روی این مسیر کار کنی. کار روی ذهن و کار روی باورهای توحیدی چیزی نیست که تموم شدنی باشه!

    واحد دانشگاهی نیست که بخونی و پاسش کنی و بره پی کارش! یه روند دائمی باید باشه که فارغ از نتایجی که توی زندگیت میگیری،‌باید الی الابد این مسیر رو ادامه بدی! حتی هرچقدر نتایج بیشتری توی زندگیت رخ میده، باید انگیزت هم برای کار روی خودت بیشتر بشه. این چیزیه که برای آدم های توحیدی رخ میده و تا پیش از این برای من برعکس بوده. از خداوند بزرگ میخوام که در این مسیر دست من رو بگیره و کمکم کنه تا بعد از این آدم جدیدی بشم.

    البته این نتایجی که میگم اونطور که باید نبوده، صرفا دارم از نتایج مالی صحبت می کنم. وگرنه خداوکیلی در زمینه سلامتی، روابط، معنویت، اشتغال به کاری که عاشقشم، آزادی زمانی و مکانی و همه این موارد فوق العاده نتیجه داشتم. نتایجی که اگه بخوام بگم تا فردا همین موقع میتونم صحبت کنم و باز زمان کم بیارم. شاید به دلیل همین نتایج عالی ای که در بقیه موارد گرفتم، احساس می کنم نتایج مالیم اون چیزی که باید،‌نبوده.

    البته که باز در بحث مالی هم الحمدلله نتایج محسوس بوده. سطح درامد و پیشرفت من خیلی بیشتر از قبل شده اما امان از انسان عجول که ذهنش نمیذاره تکامل رو درک کنه و همش نجوا می کنه که پس کو؟! کجاست اون ماشین فلان و اون خونه بهمان و اون زندگی چنین و چنان!

    یکی هم نیست که بگه بابا! این چیزایی که تو میگی از همین مسیر چیزایی که الان ایجاد شده، ایجاد میشن. فقط تو باید ادامه بدی. تو باید همین نتایج به ظاهر کوچیک رو ببینی. و تکرار کنی و ثبت کنی و بابتشون سپاسگزاری کنی! اون وقته که آروم آروم نتایج بزرگ میشن و به قول استاد می خوری به تصاعد و حالا دیگه زندگیتو با چرخ هایی روغن کاری شده تحویل می گیری و می بینی که تو رفتی کنار! خدا داره بخش بخش زندگی تو رو مدیریت می کنه! آی خدای من! تصورشم آدمو به پرواز درمیاره!!!

    اصلا همین که این موقع شب اینجام و بعد از دیدن فایل سفر به دور امریکا و اشک ریختن با محتواهای نابش، خوندن کامنت های سایت و کار روی دوره دوازده قدم، دارم در قالب این کامنت رد پایی برای آینده خودم به جا میذارم اسمش پیشرفت نیست؟!

    همین که منی که اصلا اهل نوشتن نبودم الان صفحه ها پر می کنم از سپاسگزاری های روزانه و معجزاتی که در ستاره قطبی برام رخ میده اسمش پیشرفت نیست؟!

    همین که در طول روز بیشتر با رب خودم عشقبازی می کنم و هر جایی که هستم حسش می کنم و در قالب ایده ها و الهامات، آدم ها و اتفاقات و شرایط می بینمش اسمش پیشرفت نیست؟!

    اینا اصله! وگرنه که اون مادیات به سهل ترین شکل ممکن ایجاد میشه. تا الانم شده بعد از اینم خیلی بزرگترش ایجاد میشه. ولی من نمی خوام اصل رو فراموش کنم! نمی خوام یادم بره که خدا بوده این وسط که همه اینارو ایجاد کرده. نمی خوام این بار گمش کنم. نمی خوام حتی یه لحظه اون راه اتصال رو قطع شده ببینم! آی خدای من! منو لحظه ای به حال خودم وامگذار!

    این احساسات! این خلوص! این لطافت روح! این اصلی ترین نتیجه ایه که آدم می تونه حسش کنه. این همون شرابیه که به قول خداوند،‌ مست می کنه، ولی سر آدمو به درد نمیاره. چی بگم! هذا من فضل ربی…

    خدای من! امشبم تو گفتی و من نوشتم…

    همه چیز تویی…

    من هیچم…

    نذار حتی لحظه ای فکر کنم به اندازه ارزنی مستقل از تو توانایی و قدرتی دارم… پناه بر تو از شرکی که در وجود من رخنه کنه…

    همه چیز تویی…

    همه این کلماتی که جاری میشن تویی…

    من هیچم! هیچ هیچ…

    برای همه شما عزیزانم از درگاه الله یکتا، تنها، و تنها، و تنها قدرت حاکم بر جهان هستی، آرزوی موفقیت و سربلندی و سعادت دارم…

    خدانگهدار

    1402/12/15

    03:45

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
  4. -
    مسعود محمدی گفته:
    مدت عضویت: 3792 روز

    و خدایی که در این نزدیکی است…

    سلام و عرض ادب و احترام خدمت استاد عباس منش عزیزم، بانو شایسته همراه و همدل و همه عزیزان حاضر در این مکان مقدس…

    خدارو بسیار سپاسگزارم که به من فرصت داد تا کامنت دیگه ای بذارم و شرح این روزهامو بیان کنم.

    یکی از مواردی که جزو اصول قطعی قرآنه و در جای جای قرآن با عبارات مختلف بیان شده، اینه که انسان وقتی ادعا می کنه به خدا ایمان آورده و به توحید اون باور و اعتقاد داره مورد آزمایش قرار می گیره. (و لنبلونکم، فتنه و بلا حسنی عباراتیه که خداوند در قرآن از آزمایش هایی که بشر رو می کنه از اون ها یاد می کنه.)

    انگار یه جورایی قوانین جهان هستی بر این پایه قرار داده شده تا عیار انسان در مواجهه با برخی اتفاقات ناخوشایند سنجیده بشه. دقیقا مثل همون آیه که می فرماید «تا خداوند بداند که کدام از شما ایمان آورده اید و کدام نه!»

    برای کسی که با قوانین آشنا نیست و البته کسی که در شروع راه اجرای قوانین در زندگیشه، برخورد با این ناخواسته ها اون رو از مسیر درست خارج میکنه و منجر به ایجاد احساس بد میشه. کسی که در شروع راهه فکر می کنه پس دیگه کاریش نمیشه کرد و نتیجه ایجاد نمیشه!

    اما واقعیتش اینه که بعد از سربلند اومدن از این آزمون هاست که تازه انسان در مسیری قرار می گیره که اتفاقات به ظاهر خوشایند براش می افته.

    صد البته که انسان به محض ایجاد تغییرات نتایج رو (به میزانی که تغییر کرده) در زندگی خودش می بینه، اما برای افتادن در مسیر تصاعد و دریافت نتایج به مراتب بزرگتر (از دید انسان)، لازمه که این حال خوب دائمی باشه. و وابسته به نتایج نباشه. که اگه نتیجه ای مطابق میل ما رخ داد حالمونو خوب کنه و اگه نتیجه ای به ظاهر برخلاف میلمون اتفاق افتاد مارو غمگین و افسرده کنه.

    باید ایمانی رو در وجود خودمون پرورش بدیم که به قول استاد بگیم «به مو میرسه! ولی پاره نمیشه!» و با این ایمان همیشه حال خودمونو خوب نگه داریم. و همیشه سعی کنیم که فارغ از هر اتفاقی که در زندگیمون افتاده، سعی کنیم با روی خوش به زندگی و جریاناتش نگاه کنیم.

    یه باور اصلی که این روزا دارم سعی می کنم بسازمش اینه: «خداوند، همونطور که بدن من رو مدیریت می کنه، می تونه زندگی من رو هم مدیریت کنه، به شرطی که من این مدیریت رو به اون بسپارم.»

    این باور از نظر من یه باور جامع و کامله. وقتی این باور توحیدی در وجود من شکل بگیره، همه چیز باهاش میاد. ثروت، سلامتی، روابط عالی، معنویت، اعتبار و جایگاه اجتماعی، عزت نفس، همه چی!

    همه چیز در گرو باور توحیدیه و من وقتی که بفهمم در مقابل رب خودم هیچم! (و برسم به فقری که موسی در مقابل پروردگار به اون رسید!)

    اون وقته که دیگه اتفاقات خوب به قول استاد از در و دیوار وارد زندگی من میشه.

    از اون جایی که برای ساخت یه باور باید تا جایی که می تونیم براش سند و فکت پذیرفته بیاریم تا ذهن اون رو درک کنه، من قصد دارم که تا جایی که می تونم ذهنم رو بمباران کنم از معجزاتی که خداوند در زندگی خودم، استاد و دوستان هم مدارم در سایت عباس منش ایجاد کرده و اون ها رو با صدای خودم ضبط کنم و هر روز بشنوم تا حواسم باشه که این خدا می تونه در زندگی من همه چیو مدیریت کنه.

    در قدم بعد بیام و در قالب تمرین ستاره قطبی، اتفاقات مثبت زندگیمو ببینم و اون هارو ثبت کنم و هر یه دونشه به رب خودم ربط بدم و بگم خدای من این اتفاق رو برام رقم زد. تا آروم آروم این باور مقدس در ذهن من شکل بگیره و دل از بقیه و حتی خودم بکنم و زندگیمو صفر تا صد به خدا بسپارم. کاری که استاد عباس منش عزیزم هم انجام میده.

    در این مسیر، من باید به اتفاقات به ظاهر ناخواسته هم به شکل اتفاقی که خدا اون رو مدیریت می کنه نگاه کنم. با خودم بگم من با عقل محدودم نمی تونم بفهمم در آینده قراره چه اتفاقی بیفته! اما خدا همه چیو می دونه و اونه که این اتفاق رو برام رقم زده تا از این طریق بهم خیر بده. همونطور که در قرآن می فرماید: عسی ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم.

    با این نگاه به اتفاقات به ظاهر ناخوشایندی که الان می افته نگاه می کنم و سعی می کنم احساسم رو خوب نگه دارم تا خدا برام هر اتفاقی رو چه خوب و چه بد مدیریت کنه.

    خواستم این کامنت رو از احوالات این روز های خودم به جا بذارم. و سپاسگزارم از شما دوست عزیزم که وقت گذاشتی و این کامنت رو مطالعه کردی.

    در پناه الله یکتا، تنها، و تنها، و تنها قدرت حاکم بر جهان هستی، شاد و سالم و پیروز و سربلند و سعادتمند باشید.

    خدانگهدار

    1402/12/13

    23:19

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  5. -
    مسعود محمدی گفته:
    مدت عضویت: 3792 روز

    و خدایی که در این نزدیکی است…

    سلام و عرض ادب و احترام خدمت استاد عباس منش بزرگ، بانو شایسته زیبا و همه عزیزان حاضر در این مکان مقدس…

    استاد! استاد! استاد!

    آخ چه می کنید شما! الله اکبر!

    کل آموزه ها و دوره و فایل های سایت شما یه طرف، سلسله فایل های توحید عملی یه طرف! و باز کفه ترازو به سمت فایل های توحید عملی سنگینی می کنه.

    چه موقعی این فایل رو منتشر کردین استاد! دقیقا لازمش داشتم. شما هم توی فایل اشاره کردین به این که وقتی خدا به من میگه یه فایلی رو بذارم که خیلی از بچه ها بهش نیاز دارن. الان من دقیقا یکی از اون بچه هام!!!

    وگرنه خدایی چه دلیل دیگه ای جز این داشته که وسط فایل های «ذهنیت قدرتمند کننده در مقابل ذهنیت محدود کننده» یهو فایل «توحید عملی 10» بیاد!

    این پاسخ خداست به درخواست بندگانی مثل من!

    یکم سخته صحبت کردن در مورد این چیزا شاید خیلیاشم نتونم بگم. ولی من دیشبو با گریه خوابیدم. فایل های توحید عملی 8 و 9 و فایل «قلبی که به سوی خداوند باز می شود» رو پلی کردم و های های گریه کردم. اصلا انگار نمیشد جلوی این اشک هارو گرفت. قشنگ میفهمم حالتون رو استاد وقتی که توی یه فایلی گفتین وقتی تصمیم گرفتم روی خودم کار کنم، روحیه ام لطیف شده بود و خیلی گریه می کردم. الان من توی این حالتم. و خداوکیلی چه حال خوبی هم هست! قشنگ حس می کنی خودتی و خدا. تو سکوت و خلوت اشک میریزی و خودتو خالی می کنی و از خدا میخوای که پرت کنه.

    صبح که پاشدم و دیدم «توحید عملی 10» اومده، همین که فایلتونو پلی کردم، باز این اشک ها بودن که میومدن! از این همه لطف و رحمت پروردگارم شوکه شدم. که ای خدای من! دقیقا امروز باید این فایل بیاد؟! الله اکبر!

    اما علت این اشک های بی وقفه چیه؟!

    راستش من به یه تضاد برخورد کردم. تضادی که مربوط میشه به روابط عاطفیم. سخته که بخوام در موردش بنویسم. برمیگرده به یه سری برنامه هایی که داشتم ولی تا الان محقق نشده.

    هرچند نگاهی که به این تضاد دارم اینه که در نهایت منو رشد میده و از دل همین تضاد یه انسان خیلی قوی تر و بهتر بیرون میاد. همین 9 ماه پیش بود که یه تضاد این شکلی داشتم و بخاطر این تضاد خیلی جدی تر روی قوانین و باورهام کار کردم و همین باعث شد که نتایج خیلی فوق العاده ای در زمینه های مختلف بگیرم. اما امان از انسان فراموشکار!

    همین که یکم نتایجم بهتر شد زدم تو خط حاشیه و دیگه جدیت برای کار روی باورامو رها کردم. سرگرم بازیچه های زندگی شدم و یادم رفت که بابا! اون خدا بود که همه چیو بهم داد. چرا از یادش غافل شدم؟!

    و این شد که باز این تضاد اومد که به سمت خدا برم. تجربه تضاد قبلی باعث شده که این بار ته دلم یه حس خوبی داشته باشم و یه جورایی بدونم که قراره این بار جوری روی خودم و ذهنم و باورهای توحیدیم کار کنم که وقتی تضاد برطرف شد و نتایج خیلی بیشتر از این اومد، باز فیلم یاد هندستون نکنه و ادامه بدم.

    متاسفانه من از اون شاگردام که دیر یاد میگیرن! اما وقتی یاد میگیرن، همه وجودشونو میذارن که تا تهش برن. از خدا میخوام تو این مسیر یار و یاورم باشه.

    این تضاد یه خیر دیگه هم برام داشت. دو تا اعتیاد داشتم که بهم ضربه می زد. اعتیاد به اعمالی که در راستای اهدافم نبود. نمیخوام به اون کارها اشاره کنم اما همه ما اعمالی رو انجام میدیم که بهمون ضربه می زنه. برای من این اعمال خیلی شدید بود. شاید بعدا که در ترکشون خیلی بهتر عمل کردم، بیام و در موردشون بنویسم. همینطور که الان به راحتی در مورد ترک سیگار صحبت می کنم.

    هرچی که هست، خیره! واقعا وقتی که خیلی جدی تر سعی می کنم روی خودم کار کنم، قشنگ می فهمم دست مدیریت خدارو. می فهمم که خدا به بهترین شکل زندگی منو تحت اختیار خودش می گیره. فقط همه چی برمیگرده به نگاه توحیدی من که تا یکم نتایج رخ میده، دوباره از مسیر درست برنگردم.

    خداروشکر بخاطر همه چی!

    استاد عزیزم، بی نهایت ازتون ممنونم که به الهاماتتون عمل کردین و این فایل که خودش یه دوره است رو روی سایت قرار دادین.

    براتون از درگاه الله یکتا، تنها، و تنها، و تنها قدرت حاکم بر جهان هستی، آرزوی موفقیت و سربلندی و شادکامی دارم.

    خدانگهدار

    1402/11/22

    23:58

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای: