توحید عملی | قسمت 10 - صفحه 1

1163 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «امیرحسین ادیبی» در این صفحه: 19
  1. -
    امیرحسین ادیبی گفته:
    مدت عضویت: 2901 روز

    سلام به استاد عزیز، استاد عباسمنش

    این سومین کامنت من روی این فایله، یعنی هرچی میگذره هی مطلب از درونم میاد و هدایت میشم به چیزایی که تا بحال نمیدونستم و درکی نداشتم ازشون و با نوشتن کامنت و هدایت خدا درک تازه ای بدست اوردم

    تو کامنت قبلیم در مورد مقدار اکسیژن در کره ی زمین گفتم که 20.95 درصد از اتمسفر زمین رو شامل میشه و میلیون ها سال تغییر نکرده

    بعضی از دوستان عزیز نظرشون رو زیر این کامنتم گذاشتن و خیلی جالب بود چون از زاویه ای نگاه کردن که من اصلا فکرشو نمیکردم و اتفاقا چقدر هم درست بود

    یکی از دوستان گفته بود که خب چون میلیون ها سال اکسیژن در اتمسفر کره ی زمین ثابت بوده با اینکه یه عالمه متغیر وجود داشته و مستقیما روی کاهش و افزایشش تاثیر داشته، اما همواره ثابت بوده و یک صدم هم تغییر نکرده، پس این نشون میده که هرچقدر منابع مصرف بشه و هرچقدر تغییرات زیاد و گسترده باشه و هرجوری هم باشه، منابع تغییری نمیکنن

    موضوع فراوانی رو مطرح کرده بودن؛ واقعا خیلی نکته ی جالبی بود، اینکه این باور رو منطقی کنیم اینجوری که همونطور که اکسیژن کره ی زمین میلیون ها سال 20.95% بوده، با اینکه به ظاهر خیلی عوامل باید سبب کاهشش میشده اما نشده! پس هرچقدر هم بگذره ثروت و فراوانی ثروت تغییری نمیکنه، هرچقدر مصرف بشه، هرچقدر ثروتمندای جهان بیشتر بشن، هر اتفاقی بیفته ثابته و هیچ کم و کسری توش رخ نمیده… واقعا باور خیلی خوبیه… استاد این جهان هستی واقعا چقدر درس داره و چقدر میشه باور ساخت باهاش…

    همونطور که خود شما گفتید که این قوانین و مدار هارو با توجه به مدارهای منظورمه شمسی هدایت شدید و درکش کردید، یا این باور رو ساختید که همونطور که جهان هستی داره بدون هیچ انرژی ای کار میکنه و خدا مدیریتش میکنه، پس کسب و کار من رو هم میتونه بدون هیچی مدیریت کنه… یعنی توی زندگی شخصی با استفاده از اتفاقاتی که در کیهان میفته میشه باور های منطقی ساخت

    در مورد فراوانی هم همینطوره واقعا، بنظر من منطقیه که بگیم: همونطور که اکسیژن طی میلیون ها سال هیچ تغییری نکرده و ثابت بوده با اینکه مصرف کننده ها و شرایط طوری پیش رفته که انگار باید کم میشده ولی کم نشده… چیزیه که منطقیه و واقعیه و اتفاق داره میفته، جمعیت در حال گسترش هست ولی اکسیژن هیچ تغییری نمیکنه! قطعا در مورد روابط هم همینطوره، در مورد ثروت هم همینطوره و در مورد هرچیزی همینطوره… هر اتفاقی بیفته فراوانی خداوند تغییری نمیکنه و همیشه سرجاشه…

    و استاد یک نکته ی دیگه که داشتم با خودم صحبت میکردم حس کردم از درون بهم گفته شد این بود که خدا بهم گفت فراوانی خدا از روی علمه، از روی قانونه، حساب و کتاب داره…

    یعنی چی؟ یعنی مثلا اینکه اکسیژن کره ی زمین 20.95% هست این نهایت فراوانیه، شاید مغز منطقی و انسانی بگه که اگه 80% بود بهتر بود و فراوانی معنی میداد! اما علم خداوند میگه که اگه از این مقدار بیشتر بود باعث نابودی حیات در زمین میشد!

    یعنی شاید منم بودم میگفتم 20.95% کمه و باید 80-90 درصد باشه! اما من دارم با ذهن انسانی نگاه میکنم…

    انسان ها اتفاقا این اشتباه رو کردن، تو برنامه هاتون یبار در مورد آپولو 11 یا یه ماموریت فضایی صحبت کرده بودید که میخواستن فضانورد هارو بفرستن کره ی ماه و توی کابینشون اکسیژن 100% تزریق کردن و در لحظه ی پرواز منفجر شد و همشون مردن…

    یعنی ذهن انسانی میگه که اگه اکسیژن 100 باشه کمک کنندست و درسته! اما ما اشتباه میکنیم! ما انسان ها در مورد خیلی چیزا اشتباه میکنیم… ما فکر میکنیم میدونیم و فکر میکنیم بلدیم، برای خودمون یکسری فرضه میبافیم و میگیم اگه اینجوری باشه یعنی درسته!

    همین 20.95% اکسیژن در کره ی زمین کفاف تمام موجودات رو میده و کافیه و عالیه و بهترین حالتشه، این فراوانی از روی علمه، این فراوانی همزمان هم بینهایت هست، هم باعث ادامه ی حیات میشه، هم قانونمنده، هم شادی آوره و در کل همه جوره درسته…

    خدا بهم اینو گفت که فراوانی خدا از روی علمه…

    این فراوانی بینهایته، شاید در مورد همین اکسیژن بگیم که 20.95 درصده، اما همین 20.95% برای کره ی زمین عین بینهایته… یعنی همه جوره کافی کافی کافیه…..

    خدا تو قران گفت که اگه میخواستیم به تمام مردم زمین انقدر ثروت میدادیم که درها و پنجره های خونه هاشون رو از طلا و زیور الات بسازن، اما اینکارو نکردیم چون زمین تباه میشه، زمین دچار فساد میشه…

    یعنی هرچیزی که الان وجود داره و این جهان هرجوری که هست دقیقا حالت درستشه، اگه اینجوری نبود باعث نابودی میشد… باز برمیگردیم به بحث خودبینی و غرور، انسان ها و خود من فکر میکنیم که نه اگه مثلا فلان موضوع فلان جور بود بهتر بود، یا اگه جهان یجور دیگه اداره میشد بهتر بود، و نسبت به این جهان اعتراض و شکایت داریم خیلی اوقات… اما دقیقا این حالتی که جهان داره بهترین حالتشه و البته دارای بینهایت فراوانی…

    فراوانی خدا از روی علمه… یعنی هم زیاد و بینهایته برای تو و برای جهانیان، هم هزاران مورد دیگه رو برات به ارمغان میاره….

    این از این؛

    یک دوست دیگه هم از یک منظر دیگه نگاه کرده بود و گفته بود که خب طی میلیون ها سال اکسیژن کره ی زمین 20.95% باقی مونده با اینکه متغیرهایی به صورت مستقیم وجود داره، یعنی هزاران اتفاق افتاده که با ذهن منطقی و در ظاهر داستان، قطعا باید اکسیژن رو بالا پایین میکرد اما نکرده، این نشون میده ربوبیت در جهان حاکمه… یعنی حتی در مقیاس سیاره ای و کیهانی هر اتفاقی بیفته، زندگی من تغییری نمیکنه… حتی اگه ظاهر داستان این باشه دقیقا زندگی من در معرض اتفاقاته… اما زندگی من هیچ خللی درش وارد نمیشه اگه با خدا باشم و هدایت رو باور کنم…

    اینهمه اتفاق افتاد ولی اکسیژن کره ی زمین تغییری نکرد،

    پس کل مردم جهان هم بخوان زندگی منو تغییر بدن و بالا پایینش کنن نمیتونن؛ و این وقتی اتفاق میفته که با هدایت خدا جلو بریم و تسلیم باشیم… این یک چیز منطقیه الان!

    کاملا منطقیه که هزاران اتفاق از حکومت و دلار و قیمت ها و شرایط جهانی و فلان و بهمان بیفته، اما زندگی ما هیچ تغییری نکنه و ثابت باشه… این اتفاق در کره ی زمین و در کیهان رخ داده به صورت واقعی پس در زندگی های ما هم میتونه رخ بده…

    آیا افزایش جمعیت تونست کاری کنه اکسیژن کره ی زمین یک صدم کاهش پیدا کنه؟ نه!

    آیا اینهمه صنعتی شدن جوامع و آلودگی و فلان و بهمان تونست خللی توی اکسیژن وارد کنه؟ نه!

    پس هر اتفاق بیرونی بیفته و هرکسی هر کاری بکنه زندگی ما هیچ تغییری نمیکنه…

    یاد صحبت امام علی افتادم همین الان، در بدرقه ی ابوذر وقتی که تبعید شد بهش گفت که اگر آسمان ها و زمین روی فرد مومن فرود بیاد، اگر تقوا پیشه کنه و ایمان داشته باشه، خدا براش راه نجات باز میکنه… اگر آسمان ها و زمین هم فرود بیان روی سرت، اگر ایمان داشته باشی هیچ خللی بهت وارد نمیشه!

    واقعا خدایاشکرت که از یک تیکه مستند اینهمه منو هدایت کردی و بعد به صورت کامنت های بقیه زاویه های دیگه ی این اتفاق رو بهم یاداوری شدی که من اصلا فکرش رو نمیکردم، و اینکه بهم نشون دادی این اتفاقات میلیون ها ساله داره میفته و کاملا منطقی باید باشه برات…

    و اینکه خدا خدای ثانیه ها و صدم ثانیه ها و هزارم ثانیه ها و میلیونم ثانیه ها و… هست

    خدا خدای سانتی متر ها، خدای میلی متر ها، خدای میکرو متر ها و خدای نانومتر ها و … هست

    اتفاقا تو اون مستند در مورد اون شهاب سنگی که زمان دایناسور ها اومد به زمین و باعث انقراضشون شد توضیح داد که این شهاب سنگ از یه جای بسیار بسیار دور به صورت عجیب و شگفت اوری مسیرش تغییر کرد و اومد به سمت زمین و میگفت که اگه چند ثانیه برخوردش با زمین اینور اونور میشد، به اقیانوس برخورد میکرد و اتفاقات کاملا جور دیگه رقم میخورد و دایناسور ها هم منقرض نمیشدن!

    خدا خدای لحظه هاست…. خدا در تمام مقیاس ها وجود داره…. خدا بی نقصه…

    خدایاشکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  2. -
    امیرحسین ادیبی گفته:
    مدت عضویت: 2901 روز

    سلامی دوباره به استاد عزیز

    تقریبا 8 ساعت از کامنت اولم رو این فایل میگذره، البته هنوز تایید نشده

    ولی خدا هدایتم کرد که دوباره بنویسم

    چون وقتی کامنت اول رو نوشتم ذهنم یه عالمه جهت دهی شد و بعدش با خودم خیلی صحبت کردم در مورد مطالب توحیدی و خیلی یاداوری ها بهم شد و خیلی چیزها بهم متصل شد و واقعا احساس قشنگی بهم دست داد، که خواستم اینجا در میون بزارمش

    استاد یکی دو شب پیش داشتم یک مستند میدیدم به اسم one srtrange rock شاید دیده باشید؛ تو قسمت اولش یک موضوع در مورد کره ی زمین گفت که من واقعا مبهوت شدم، تا حالا مستند زیاد دیدم ولی اینبار انگار منو گرفت و منو مسخ خودش کرد این مطالب؛

    در مورد اکسیژن در کره ی زمین یک مطلبی گفت که بشدت برای ذهن من منطق قوی و محکمی برای بیشتر باور کردن خدا بود…

    هرکسی این کامنت منو میخونه با دقت و تامل بخونه از این به بعدش رو

    استاد چندتا دانشمند و فضانورد رو اورده بودن و صحبت میکردن و میگفتن که اکسیژن موجود در کره ی زمین، یعنی اکسیژنی که در اتمسفر کره ی زمین وجود داره، 20.95 درصد هست؛ و میلیون ها ساله ثابته و هیچ گونه بالا پایینی نشده

    یعنی میلیون ها سال، دقت کنیم! میلیون ها ساله که اکسیژن موجود در کره ی زمین 20.95 درصد هست و طی این میلیون ها سال نشده 20.94 یا 20.96…

    این در حالیه که متغیر هایی که مستقیما به افزایش یا کاهش اکسیژن مربوط هستن بشدت دارن تغییر میکنن!

    یعنی چی؟ یعنی مثلا طی این میلیون ها سال، افزایش یا کاهش جمعیت بارها رخ داده، و جمعیت مستقیما روی اکسیژن کره ی زمین تاثیر داره، چون هرچقدر انسان بیشتر باشه مصرف اکسیژن هم بیشتره و هرچقدر انسان کمتر باشه مصرف اکسیژن هم کمتره… میلیون ها سال با وجود رشد و کاهش جمعیت طی دوران های مختلف این 20.95 درصد هیچگونه تغییری نداشته!

    این تازه یک متغیر بوده، در مورد جنگل ها و کاهش و افزایش جنگل ها، اقیانوس ها، کویر ها، صنعتی شدن کشور ها و شهر ها، آلودگی شهر ها و صد ها مورد دیگه که مستقیما اکسیژن کره ی زمین رو تحت تاثیر قرار میدن وجود داشته و وجود داره، اما به هیچ عنوان مقدار اکسیژن کره ی زمین از 20.95 تکون نخورده!!

    واااااقعا روی این مطلب باید چندین روز فکر کرد، استاد همین دانشمندایی که داشتن در این مستند این رو توضیح میدادن، هیچ دلیلی برای این اتفاق نداشتن، و میگفتن این یک چیز بینهایت شگفت انگیز و غیرقابل باوره! و هیچ توضیحی براش نداشتن و نمیدونستن چطور میشه که اینهمه عامل که مستقیما به افزایش یا کاهش اکسیژن مربوطه دائم در حال تغییره، ولی اکسیژن کره ی زمین همواره در این میلیون ها سال ثابته!!! این یک چیز بینهایت عجیبه و بشدت هم تعجب کرده بودن ازش و میگفتن که انگار کره ی زمین میدونه و آگاهه که چکار کنه! البته نمیگفتن خدا داره هدایت میکنه…

    و نکته ی عجیب تر اینه که اگه این اکسیژن یک مقدار کم یا زیادتر بشه کره ی زمین از بین میره! اگه بیشتر بشه همه جا دچار آتیش سوزی میشه، چون اکسیژن اشتعال زاست، و اگه کمتر بشه انسان ها میمیرن، چون بدن انسان میلیون ها سال اینجوری عادت کرده و اگه ذره ای اکسیژنش کم بشه و ادامه پیدا کنه اعضای داخلی بدن انسان از کار میفتن و انسان ها میمیرن… خود اون دانشمند هم گفت که ما داریم روی یک طناب راه میریم که دو طرفش مرگه… اما میلیون ها ساله کره ی زمین از این تعادل و نظم بینهایت خارج نشده!!!! اصلا خیلی خیلی خیلی عجیبه… من که یه عالمه در موردش فکر کردم و با خودم صحبت کردم…

    برای درک بیشتر خودم و شمایی که داری این کامنت رو میخونی یک مثال میزنم

    فرض کنیم یک اتاقی هست، یک اتاق معمولی که تو اکثر خونه ها وجود داره، فرض کنیم که دمای این اتاق باید 20.95 درجه باشه همیشه، این در حالیه که بیرون هوا سرده و یه نفر داره همش پنجره رو باز میکنه و میبنده و هی سرما میاد داخل و دما رو دائم تغییر میده، از طرفی دیگه یک بخاری هم هست تو اتاق که یه نفر داره هی زیاد و کمش میکنه و اینم دمارو مدام تغییر میده، از طرفی یک کولر هم هست تو اتاق که یک نفر داره هی این کولر رو روشن و خاموش میکنه و این مورد هم به صورت مداوم دمای اتاق رو تحت تاثیر قرار میده، از طرفی افراد داخل اتاق هی کم میشن و هی زیاد میشن و این مورد هم روی دمای اتاق تاثیر میزاره…با وجود تمام این موارد که مستقیما داره دمای اتاق رو تغییر میده ولی دمای اتاق با تمام این عوامل همیشه 20.95 درجه هست و هیچ تغییری نمیکنه و اگه تغییری بکنه افراد داخل اتاق میمیرن!!!!!

    این اتفاقیه که داره تو کره ی زمین میفته…. با هزاران برابر پیچیدگی بیشتر…

    یعنی خدا با چه نظم و هوش بینهااااااایتی داره به چه صورتی این کره ی زمین رو هدایت میکنه که با اینکه بسیاری عوامل در حال تغییرن و مستقیما روی اکسیژن کره ی زمین تاثیر دارن، اما به گونه ای دقیق و بینهایت هدایتی داره همه چی پیش میره که این 20.95 درصد هیچ تغییری نکرده، اونم توی میلیون ها سال!

    استاد اصلا فکر کردن بهش این احساس رو به ادم میده که واقعا هیییییچه در برابر این خدا… واقعا جای فکر عمیقی داره… خیلی حرفه، خیلی حرفه، اصلا نمیگنجه توی ذهن ادم، فکر کردن بهش ادمو دیوونه میکنه که چجوری ممکنه

    میگم اون فضانورد های این مستند بشدت روی این قضیه دچار حیرت بودن و میگفتن همچین چیزی غیرقابل باوره و دقیقا مثل راه رفتن روی یک طنابه که اگه بیفتی میمیری…!

    با خودم فکر میکردم اگه تمام دانشمندای جهان و تمام عقل کل های دنیارو جمع کنی و تمام تکنولوژی رو هم بکار ببری، امکان نداره بتونن یک اتاق رو با وجود یه عالمه متغیر دما، جوری اداره کنن که دماش همواره یکسان بمونه و هیچ تغییری نکنه… حتی یک ساعت هم نمیتونن اینکارو کنن، اونم فقط یک اتاق!

    اما چی میشه که کره ی زمین به این عظمت و با بینهایت پیچیدگی که داره در میلیون ها سال این عدد تغییری نداشته توش!

    بازم اینو باید بدونیم که این در مورد اکسیژنه فقط! یعنی هزاران مورد دیگه هست که به این اکسیژن مربوطه و اکسیژن به اونا مربوطه و یه عااااالمه حالت های دیگه وجود داره که ما درک نمیکنیم، یعنی همین اکسیژن به هزاران مورد دیگه هم ربط داره و اون هزاران مورد دوباره به هزاران مورد دیگه وصله…

    این درحالیه که داریم در مورد اکسیژن کره ی زمین صحبت میکنیم نه بقیه چیزاش! و فقط هم داریم در مورد کره ی زمین صحبت میکنیم! کره ی زمینی که در برابر عظمت کیهان یک غبار گمشده و یک شوخیه!!! کهکشان ها و بقیه جهان هستی چه نظم هایی داره که ما نمیدونیم…

    واقعا استاد وقتی اینارو با خودم مرور میکردم بشدددددت احساس تواضع بهم دست داد، احساس تواضع واقعی و نه الکی…باورم نسبت به خدا بیشتر شد… درونم صلح رو تجربه کردم، ارامش پیدا کردم… احساس اینکه میتونم همه چیو بسپرم بهش بهم دست داد… به صورت واقعی… منطقم ساکت شد…

    واقعا این مورد خیلی جای فکر داره…فقط به این مورد بشینه ادم فکر کنه از تمام زوایا… اصلا یه چیز بینهاااااااااایت عجیبه… از عجیب هم فراتره… اصلا مغز انسان نمیتونه حجم این نظم رو درک کنه…

    واقعا جز اینکه خدا داره هدایت میکنه چی میتونه عامل این نظم باشه؟ به قول ایلان ماسک که یکی ازش پرسیده بود که به خدا باور داری یا نه؟ و اونم گفته بود من باور دارم یک نظم و یک سیستمی در جهان وجود داره که ممکنه شما بهش بگید خدا…یا جای دیگه گفته بود که من فکر میکنم این جهان شبیه سازی شده و یک قدرت این رو طراحی کرده و میخواسته ببینه این شبیه سازی چه نتیجه ای ایجاد میکنه… یعنی میخواسته خودش رو تجربه کنه… به قول خودش که به خدای اسپینوزا باور داره، دقیقا چیزی که خیلی خیلی خیلی از افراد بزرگ تاریخ بهش رسیدن و شما هم همین رو توی برنامه هاتون میگید، یعنی اینکه خدای همه چیزه…

    واقعا خدایاشکرت…. خدایاشکرت….

    به قول قران که میگه فکر نکنید این جهان رو بیهوده افریدیم….

    واقعا ادم چی داره برای گفتن و چی داره برای عرضه کردن در برابر این خدا… گفتم این فقط یه چیز بود…بینهایت چیز دیگه هم وجو داره در بینهایت موضوع دیگه…

    انسان در برابر این خدا از هیچ هم هیچ تره… اصلا چیزی به حساب نمیاد… من که این احساس بهم دست داد…

    خداروشکر بخاطر این هدایتش که اینو بدونم… خدایاشکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 338 رای:
  3. -
    امیرحسین ادیبی گفته:
    مدت عضویت: 2901 روز

    سلام به شما استاد عباسمنش عزیز و همچنین خانم مریم شایسته گل

    فایل بسیار پر محتوایی بود واقعا، در مورد تواضع حقیقتش اصلا روی خودم کار نکردم، شاید بیشتر ذهنم تمرکز داشت روی اینکه رو کسی حساب نکن و رو خدا حساب کن، اما این وسطا حواسم نبود که خیلی اوقات شاید روی بقیه حساب نکنم، ولی دارم روی خودم حساب میکنم، اینکه روی خودمون حساب کنیم هم دقیقا عین اینه که روی مردم حساب کردیم و روی خود حساب کردن هم شرکه…

    وقتی روی خودمون حساب میکنیم چون خودمون رو میبینیم فقط و چون ما تواناییمون بسیار بسیار محدوده، منحرف میشیم، وقتی فقط خودم رو ببینم، جسمم رو ببینم، زور بازوم رو ببینم، هوش خودم رو ببینم، منابع مالی خودم رو ببینم، ارتباطات خودم رو ببینم، من دارم بینهایت محدود میکنم خودم رو…

    استاد من خیلی روی خودم حساب میکنم راستش، خیلی زیاد… طبق فایلای شما یاد گرفتم که باید رفت تو دل ترسا، یا مثلا فایل گربه چکمه پوش یه مثال زدید که من خیلی دلم خواست که اونجوری باشم و برنامه رو چیدم که اونجوری باشم در عمل…این مثال که گفتید یه گله سگ به سمت شما حمله کرد و شما رفتید تو دلش و شما هم حمله کردید سمت اونا… من خیلی خواستم خودم رو اینجوری تربیت کنم که هروقت تهدید و ترسی بود برم واردش بشم، اتفاقا چند روز بعد از اینکه این قول رو به خودم دادم یه اتفاقی شبیه این برام رخ داد، از یه کوچه ای داشتم رد میشدم و یک جا بود که داشتن بیمارستان جدید میساختن و هنوز ساخته نشده بود، و اونجا نگهبان داشت و سگ نگهبان هم داشت، و چون محوطه ی بزرگی هم بود سگه آزاد بود، دقیقا لحظه ای که من میخواستم از جلوی در اونجا رد بشم نگو نگهبان اونجا همون موقع میخواست با ماشین بیاد بره بیرون و به موازات اینکه اون در باز شد منم رسیدم همونجا و سگه منو دید و به سرعت به سمتم اومد و شروع کرد پارس کردن و اینکه بیاد منو بگیره، اول اینکه بگم من طبیعتا خیلی ترسیدم ولی خواستم با حرکات بدنم عقب برونم سگ رو و فرار نکردم به هیچ عنوان، و دیدم که سگه هیچ جوره بیخیال نمیشه و فاصله م رو زیاد کردم باهاش و بالاخره نگهبانه از ماشینش پیاده شد و سگه رو گفت که برگرده…

    من دقیقا اون مدت بشدت دوست داشتم مثل شما رفتار کنم و نترسم از چیزی و برم تو دلش حتی اگه به قیمت جونم تموم شه و دارم این قول رو به خودم میدم و کار میکنم روش، و خیلی سریع انگار جهان منو محک زد… اما بعدش دیدم که من بینهایت ترسیدم و اصلا توقع این مقدار ترس رو از خودم نداشتم، یعنی بعدش که برگشتم خونه خیلی زیاد این ترس منو در بر گرفته بود و انگار اعتماد به نفس منو گرفت که تو چرا به سگه حمله نکردی؟ یعنی ذهنم هی بمن میگفت تو باید حمله میکردی به سمتش…

    من خیلی فکر کردم که چرا من میترسم، دلیل اینکه میترسم چیه، و هدایت شدم به اینکه تو فقط داری روی امکانات خودت حساب میکنی، بخاطر این میترسی و ترست نمیریزه… یعنی فقط اینو میبینی که خب زور بدنی تو چقدره و حساب میکنی که اگه سگ یا هرچیز دیگه ای بهت حمله کرد چجوری از پسش بر بیای، و استاد چون من مثل شما قد بلند و هیکلی نیستم، ذهنم بشدت مقاومت داره و همش بمن میگه اگه استاد عباسمنش اینجوری کرده دلیلش زور و بازو و قد و هیکلی هست که داره، یا اگه تو جایی از تهدید و دعوا نمیترسه دلیلش قدرت و زور فیزیکی ای هست که داره، و چون من در شما قد و هیکل ندارم ذهنم منو بشدت محدود میکنه و وقتی هم که در شرایطش قرار میگیرم حساب کتاب میکنه ذهنم و میگه خب تو حتی اگه با اون سگ هم درگیر میشدی زور فیزیکیت نمیرسید به اون سگ و شکست میخوردی ازش…. یا خیلی مسائل دیگه…

    یعنی ذهن من زور بدن و قد و هیکلم رو معیار پیروزی قرار داده برای خودش و میگه که استاد عباسمنش اگه ازین کارا کرده بخاطر قد و هیکلش بوده…و این خیلی احساس بدی بمن میداد همیشه، خیلی احساس بدی بمن میده هنوزم

    حالا تو این فایل و فایلای قبلیتون یجورایی جواب من داده شده، که تو داری روی خودت حساب میکنی فقط، فقط داری خودت رو میبینی و ظاهر داستان رو میبینی، فکر میکنی که زورم فیزیکیم اگه بیشتر بود میتونم از پس این چیزا بر بیام… یعنی من دارم روی خودم حساب میکنم نه روی خدا… فکر میکنم که روی خدا حساب میکنم…

    در صورتی که خدا از بینهایت طریق کمک میکنه، مگه خدا فقط میتونه از طریق زور و قد و هیکل اراده و قدرتش رو برای من جاری کنه؟

    خدا هدایتم کرد که تو خیلی روی خودت حساب میکنی و اتفاقا اصلا روی خدا حساب نمیکنی و روی خودت داری حساب میکنی و چون خودت محدودی قطعا ناتوان خواهی بود… یعنی ذهن من معیار پیروزی در این مواقع رو هیکلم میدونه!

    اصلا خدارو لحاظ نمیکنه ذهنم، اصلا قدرتش رو لحاظ نمیکنه…

    استاد این مورد بینهایت پاشنه آشیل من هست واقعا، این همون غرور و منیت و تکبره، اینکه فقط خودم رو عامل میدونم…

    در صورتی که در این مثال ها قران گفته که فرد با ایمان 200 نفر رو در جنگ میتونه شکست بده!

    یعنی صحبت از هیکل و قد نمیکنه..

    یا میگه دو گروه باهم رو برو شدن و گروه کافر این گروه با ایمان رو دو برابر دیدن با چشماشون!

    یعنی مثلا 100 نفر مومن اگه بودن، اون گروه کافر اینارو 200 نفر دیدن و این باعث شد که گروه کافر شکست بخوره و بترسه و ببازه خودش رو…

    یعنی وقتی خدا بخواد کمک کنه از راه های مختلف اینکارو میکنه، بینهایت راه بلده که تورو به نتیجه برسونه…

    در این مثال خودم که گفتم، شاید اصلا اگه من ایمانم قوی بود، ممکن بود سگه وقتی منو میبینه به دلایلی بترسه از من و مثلا من یه ادم بشدت بزرگ و عظیم الجثه در نظرش در بیام… و اینجوری از من رفع بشه اون خطر…

    اما ذهن بیمار و محدود و خودبین و مغرور من فقط با معیار های خودش میسنجه و فقط ظاهر و امکاناتی که خودش حدس میزنه رو لحاظ میکنه…

    استاد من خیلی روی خودم حساب میکنم، یعنی فقط خودم رو میبینم، نمیتونم ببینم امکانات خدارو، نمیتونم رو خدا و قدرت بینهایتش حساب کنم، میترسم از اینکه نکنه خدا به داد من نرسه…

    این یک جنبه ی غرور و خودبینی هست که در وجود من هست و بینهایت مشکل دارم توش، بینهایت

    یک مثال دیگه که مدتی قبل تر رخ داد برام، ساعت 12 یا 1 شب بود که داشتم میومدم خونه و نگو چنتا سگ ولگرد یجا بودن و من از یه تیکه منطقه بیایونی باید رد میشدم، یهو صدای پارس کردن چنتا سگ رو شنیدم و بعد چند لحظه صدای پاشون رو شنیدم که دارن میدون سمت من، چون خیلی تاریک بود و روشنایی هم نبود اونجا من نمیدیدم که اینا کجا هستن و اصلا نسبت به این موقعیت درکی نداشتم، ولی بخاطر این قولی که به خودم دادم به هیچ عنوان فرار نکردم، ذهنم بارها گفت بدو و فرار کن، بارها ذهنم این وسوسه رو کرد که برو… ولی من به راهم ادامه دادم خیلی معمولی ولی دیدم که سگا کاملا نزدیک شدن و خم شدم چنتا سنگ برداشتم و به سمتشون انداختم و داد زدم سرشون تا وایستادن، اما همچنان در کمین من بودن… ازونجا رد شدم و هیچ اتفاقی هم نیفتاد خداروشکر، و همون شب من خیلی به خودم افتخار کردم، گفتم افرین تو نترسیدی و فرار نکردی، استاد اینم بگماااا، من کسی هستم که در بچگی چنتا سگ بمن حمله کردن و منو گرفتن به صورت واقعی! من کسی هستم که با این گذشته و با این فوبیای وحشتناک اینجوری عمل میکنم، اونایی که یکبار سگ گرفتتشون رو اگه ببینیم، میفهمیم که اینا از یک کیلومتری صدای سگ میاد فرار میکنن و بینهایت وحشت دارن ازش…

    با این حال اون شب گفتم افرین تو خیلی خوب عمل کردی… اما سر همین کامنت نوشتن به خودم گفتم نکنه تو اعتبار اون کارت رو دادی به خودت؟ این منم منم تو چیه واقعا… اونشب من خیلی به خودم افتخار کردم، خیلی احساس شجاعت کردم، چون ساعت یک شب بود و هیچ احدی اونجا نبود و اگه اون سگا منو میگرفتن و میریختن سرم قطعا هیچ راه نجاتی نبود…

    اما استاد توی همین جملاتی که بالا نوشتم انکار پر از خودبینی و شرکه… اینکه میگم اگه سگا میریختن سرم کارم تموم بود، یا من بودم که شجاع بودم و فرار نکردم، یا اگه موفق شدم که مقابله کنم با اونا، اینا نکنه همش همین تکبر و غرور و شرک باشه؟

    البته انسان باید خودش رو تحسین کنه و منم کردم، اما اینکه اعتبارش رو به کی دادم حس میکنم به خودم دادم… چون در الگویی قبلی که سگ نگهبان بمن حمله کرد و حس کردم موفق نبودم خودم رو فقط لحاظ کرده بودم…

    خدا بمن هدایت کرد و گفت که تو فقط شرایط ظاهری رو میبینی، فقط امکانات خودت رو میبینی، کلا تو فقط دو تا چشم ظاهری هستی!

    دیگه هیچی رو لحاظ نمیکنی، خدا با اون قدرت بینهایتش رو لحاظ نمیکنی، فکر میکنی که خدا فقط میتونه از طریق امکاناتی که تو فرض میکنی داری بهت کمک کنه!

    یاد اون حرفتون افتادم که گفتید دستان خدارو محدود نکنیم، اگه تمرکز کنیم روی یکسری امکانات خاص، داریم خدارو برای خودمون محدود میکنیم.. و من دقیقا همینم…انقدر این غرور و تکبر زیاده که باور دارم همین امکانات و این هوش و همین زور بدنی که دارم کل توانایی منه… و اگه جایی اینا جواب نداد قطعا تمومه کارم، و البته که طبق این معیارهای من خیلی جاها هیچ شانسی برای خودم نمیبینم، چون میگم مثلا فلان حیوان ده برابر من زور بدنی داره، معلومه اگه حمله کنه بهت نابودت میکنه… یعنی ذهن من اینجوری میبینه…

    و استاد یادم هست که گفته بودید شما تو ایران میرفتید توی جنگل های وحشی که پلنگ و خرس و گرگ داشت و تنها میرفتید برای اینکه ایمانتون تقویت بشه…

    الان که مینویسم، میگم که خب اگه استاد عباسمنش با حساب کردن روی هیکل و زور بدنیش رفته اینکارو کنه، خب اگه یه پلنگ بخواد بگیرتش مثل آب خوردن استاد عباسمنش رو از بین میبره…. پس معلومه شما روی فیزیک و بدن و هیکل حساب نکردید که این عمل از شما سر زده و رفتید توی جنگل… این نشون میده شما به امکانات بینهایت خدا باور داشتید و حساب کردید روش و باورش کردید…

    استاد الان میفهمم که من اگه تو اتفاقی که برای خودم افتاد اگه ذره ای خواستم مقابله کنم هم بخاطر این بوده که روی بدنم حساب کردم،

    اصلا استاد وقتی دارم کامنت مینویسم خیلی چیزا هی میاد بالا..

    الان فهمیدم که من همیشه و همیشه به صورت اتوماتیک برای خودم پیش بینی میکنم که خب اگه تهدید یا خطری اینچنینی برام رخ داد من چجوری واکنش نشون بدم! چجوری مثلا حمله کنم به اون حیوان، چه حیله و ترفندی بکار ببرم!

    همین رفتار من نشون میده من دارم روی خودم حساب میکنم نه روی خدا! دارم میگم که خب همین راه نجاته پس باید از قبل برنامه ریزی کنم!

    یعنی دارم برای خودم و خدا تعیین میکنم که اینجوری میتونم نجات پیدا کنم… دارم بینهاااااایت خدا رو محدود میکنم

    اصلا خدارو لحاظ نمیکنم! این رفتار من که از قبل برنامه ریزی میکنم و فکر میکنم اگه همچین اتفاقی افتاد چجوری حمله کنم و چجوری برم برای زدن

    که این قطعا راه اشتباهه

    درستش اینه که من باید از قبل تصمیم بگیرم که هر ترس و تهدید بود برم تو دلش و توکل کنم به خدا… تا اینجاش اگه از قبل تعیین کرده باشیم درسته… تصمیمات از پیش تعیین شده

    اما اینکه جزییات رو بیام هی مرور کنم که چی میشه چجوری میشه، چکار باید کنم، چه رفتار خاصی باید داشته باشم، اینا تماما شرکه و روی خودم و امکانات محدودی که حساب میکنم هست…

    واااقعا این کامنت نوشتن برای من عین خودشناسی کار میکنه، من اصلا خیلی چیزایی که توی همین کامنت نوشتم رو برام واضح نبود و درک درستی ازش نداشتم؛ اما الان خیلی بهم وصل شدن و به شناخت خوبی از رفتارام رسیدم…

    بازم بگم من واقعا روی خودم خیلی حساب میکنم، حتی شاید فکر میکنم که روی بقیه حساب نکردن یعنی روی خودت حساب کردن! شاید اصلا این باور رو دارم…

    حتی نباید روی خودمم حساب کنم، چون من محدودم، من به هیچ عنوان امکانات کافی ندارم برای هیچ چیزی… هر امکاناتی از سمت خداست… و من نمیدونم خدا چجوری میخواد بمن کمک کنه… و اصلا نباید پیشبینی کنم چیزی رو… فقط باید باورش کنم و اصلا نگم و فکر نکنم چجوری میخواد رخ بده شرایط… اینکه خدا چجوری میخواد کافی باشه برای من و اینکه بخوام به این فکر کنم، بدتررررررررین ضعفه و بینهایت محدودم میکنه و منو میترسونه…

    حالا استاد گفتید مثال بزنیم از جاهایی که غرور و تکبر باعث بلا شده…میخوام بگم این غرور و منیت و تکبر توی خیلی چیزا اتفاق افتاده برام..

    چند ماه پیش میخواستم برم فوتبال توی چمن مصنوعی، بشدت هم دوست دارم فوتبال رو و اونشب هم خیلی زیاد ذوق داشتم براش، خیلی ذوق داشتم اونشب که سر برسه و برم بازی کنم

    استاد من نیم ساعت زودتر رفتم با دوستم که چنتا شوت و اینا تمرین کنیم تا بقیه بیان…. در حین اینکه چند نفر داشتن لباس عوض میکردن و منم داشتم اماده میشدم و لباس عوض میکردم، بدون اینکه گرم کنم توپو کاشتم و خواستم بشوتم همون اول… یهو یکی بهم گفت اولش گرم کن که مصدوم نشی… منم با خنده بهش گفتم من مصدوم نمیشم! و رفتم که شوت رو بزنم…

    همون لحظه که اون جوابو بهش دادم، یه حسی در درون بمن گفت این چی بود که تو گفتی…

    همش در چند لحظه رخ داد… استاد من اومدم که شوت رو محکم بزنم و لحظه ی زدن شوت پای تکیه گاهم بالای ران پام، یه لحظه یه تیر شدید کشید… یه درد وحشتناک رخ داد و همون جا من افتادم و اصلا نفهمیدم شوت زدم یا نزدم…

    یک نقطه از پام تیر کشید به شکل خیلی شدید و درد شدید…

    و پاشدم که ادامه بدم و هرررررچی سعی کردم که بازی کنم نشد… یعنی دیگه نتونستم… اون شب اینجوری تو ذوقم خورد و تا یکی دوماه این درد با من بود و هروقت میخواستم بدوام، دوباره تیر میکشید و نمیزاشت… شاید سه ماه طول کشید که کامل خوب شه… و دیگه هم نتونستم برم فوتبال با اینکه در حد مرگ ذوق بازی داشتم…

    دقیقااااا مصداق تکبر و غرور رو دیدم… حالا اونجا من توی پام یک مصدومیتی رخ داد، این تکبر میتونست همون لحظه باعث بشه من رگ قلبم بگیره و بمیرم… یعنی خدایی که در لحظه جواب این تکبر رو بمن داد میتونست قلب منو از کار بندازه همون لحظه…

    و استاد شماهم تو فایل گربه چکمه پوش گفتید که تکبر و غرور در لحظه میتونه بلای جان ادم بشه! دقیقا همینو گفتید و چقدر درسته این حرف… یعنی زمان بر هم نیست، همون لحظه یقه ی ادمو میگیره… و برای من شد… و برای من شد…

    واقعا من خیلی تکبر و غرور دارم خیلی زیاد…

    و اینم بگم شاید خیلی عجیب و جالب باشه اتفاقا توی چند روز اخیر دنبال مدیتیشن بودم و اینکه چجوری اینکارو کنم و ذهنم رو ساکت کنم و اینکه چجوری صدای خدارو بشنوم و همش برام سوال بود چرا من صدای خدارو واضح نمیشنوم و چرا خدا با من صحبت نمیکنه و حداقل اگه صحبت میکنه چرا من نمیشنوم.. و استاد توی این فایل دقیقااااااا به این موضوع اشاره کردید و گفتید بهترین مدیتیشن اینه که به خودت بگی من هیچی نیستم و ذهن منم هیچی نیست و همه چی از سمت خداست و خدا کارارو انجام میده و گفتید ک اگه اینجوری باشیم خدا با ما صحبت میکنه و اگه اینجوری نباشیم خدا به ما الهام نمیکنه… استاد دقیقااااااااا همین مورد توی این چند روز برام رخ داد…. این چند روز رفته بودم سراغ صحبت های اشو در مورد مدیتیشن و سکوت ذهن و شنیدن صدای درون… دقیقااااا این فایل شما برای من حجت رو تموم کرد و گفت مدیتیشن اینه که اینهمه غرور و خودبینی رو بزاری کنار… خودبینی و دیدن شرایط خودت و فقط حساب کردن شرایط خودت بیچارت میکنه… استاد این فایل اصلا فقط جواب به من بود…

    و اینکه غرور و تکبر رو اصلا ربط نمیدادم به مدیتیشن و شنیدن صدای خدا… اصلا من هیچ جوره اینارو بهم ربط نمیدادم!!!

    واقعا خیلی اوقات خیلی اوقات حس کردم من جواب رو میدونم، من بلدم، ولی بعدش ثابت شد بمن که اتفاقا اصلا جواب رو نمیدونستی!! اتفاقا جواب چیزی بود که هرگز فکرش رو نمیکردی!!!

    وای استاد چقدر این منم منم کردن ها مانع شده برای من… چقدر این من میدونم ها مانع شده برای من…

    منی که در کلام نمیگم من میدونم! ولی در رفتارهام دقیقا دارم همینو میگم!

    یعنی به صورت کلامی ادعا نمیکنم، ولی رفتاری بینهایت ادعا و تکبر دارم… بینهایت

    در رفتار هرچی میشه میگم این راهشه باید اینجوری کرد ولی اصلا اینجوری نبود اکثر مواقع!

    استاد کامنتم طولانی شد، میخوام یک مثال دیگه هم بزنم که یادم نره…

    حدود دو هفته پیش میخواستم اینترنت ثابت خونه رو عوض کنم، یعنی از شرکت قبلی جمع کنم و از یه شرکت دیگه بگیرم… از شرکت جدید که گرفتم وقتی اینترنت دایر شد، دیدم که دستگاه هر چند دقیقه چراغ اینترنتش خاموش میشه و قطع میشه و بعد چند دقیقه دوباره روشن میشه و همینطور ادامه داره…

    زنگ زدم به شرکته و توضیح دادم و اونم چک کرد دید اره قطع و وصل زیاد داره و بمن گفت که از سمت ما نیست این مشکل، احتمالا مشکل از سمت شماست، و بمن چنتا راهکار داد و گفت اگه بازم درست نشد تماس بگیر که کارشناس حضوری بفرستیم.. منم اون راه کار هارو انجام دادم ولی بازم درست نشد…

    حالا این دستگاه adsl که دارم دکمه ی پاورش یک مشکلی داشت از قبل، ذهن من گفت دلیلش همینه، دلیلش اینه که دکمه ی پاورش اشکال داره و باید دستگاه رو عوض کنی… یعنی هررررکاری کرده بودم که درست بشه این اینترنت ولی نشده بود و شرکته هم گفته بود مشکل از اینجا نیست و ذهن خودبین من گفت پس همینه قطعا… و تو فکر این افتادم که دستگاه جدید بخرم…

    گفتم حالا یکی دو روز صبر کنم شاید درست بشه، اگه نشد بعد تصمیم میگریم چکار کنم…و تو ذهنم این بود که دلیلش دکمه ی پاوره…

    گذشت یکی دو روز و درست نشد… و من دیگه یقین داشتم دلیلش دکمه ی پاوره

    بعد یکی دو روز ساعت 8-9 صبح یه نفر زنگ زد که شما درخواست کارشناس حضوری کردید و من میخوام الان بیام… من خواب بودم و مادرم صحبت میکرد و بهش گفت نیا چون اصلا امادگی اومدنش رو نداشتیم در اون ساعت… مادرم بهش گفت نیا و اونم گفت یعنی شما کارشناس حضوری نمیخواین؟ و مادرم گفت نه نمیخوایم…

    در صورتی که من اصلا درخواست کارشناس حضوری نکرده بودم… یک ربع گذشت دیدم یکی داره زنگ خونه رو میزنه!

    استاد دیگه واقعا عصبانی شدم! از خواب هم بیدار شده بودم اول صبحی و میگفتم که اقا من اصلا نگفتم کسی بیاد، این اقا هم زنگ زد گفتیم که نیا! و اونم گفت باشه نمیام ولی یه ربع بعد پاشده اومده!!! واقعا خیلی عصبانی شدم و رفتم جلوی در و بهش گفتم که الان همه خوابن تو خونه و متاسفانه نمیتونم بگم بیاید تو خونه و اونم یه لبخند زد و گفت اصلا توی خونه نمیام و از بیرون خط تلفن رو چک میکنم… (این از این که من فکر میکردم میخواد بیاد توی خونه! پیشبینی اشتباه!)

    شروع کرد چک کردن و با خودش هم یک دستگاه اورد و گذاشت و چک کرد و بمن گفت ببین این اصلا قطع و وصل نمیشه… منم گفتم که والا چندین روزه قطع و وصل میشه… و بمن گفت چرا با فلان شماره تماس نگرفتی، و چرا ثبت شکایت کردی؟ منم گفتم والا من اصلا درخواست کارشناس نکردم ولی اون گفت تو نه تنها درخواست کارشناس کردی حتی ثبت شکایت هم کردی…

    خلاصه چیزی نگفتم و نیم ساعت منتظر موند و هی با مرکز تماس میگرفت و میگفت شرایط این خط رو بررسی کن و بمن گفت که ببین من نیم ساعته اینجام و این چراغ اینترنت ثابته و قطع نشده، احتمالا از توی خونه هست و احتمالا باید ازونجا باشه ایراد و گفت که توی خونه به ما ربطی نداره…

    و میخواست که از مرکز شرایط خط رو استعلام بگیره و توی کاغذ ثبت کنه و از من امضا بگیره، یهو پشت تلفن همکارش بهش گفت یک ایرادی فقط توی پروفایل این خط هست که باید چند دقیقه صبر کنی تا رفعش کنم! اونکار هم انجام شد و این اقا رفت و از اون به بعد کلا مشکل قطع و وصل شدم دائم حل شد!

    در صورتی که من باااااااااور نمیکردم این مشکل حل شده! یعنی هیچ جوره من تو کتم نمیرفت که درست شده!

    و مطمئن بودم که مشکل چیز دیگه ایه!

    ولی خدا هدایت کرد اونم به شکل بسیار عجیب! من اصلا درخواست کارشناس حضوری نکرده بودم! بعد اون روز صبح یارو زنگ زد گفت دارم میام بهش گفتیم نیا الان و اونم گفت باشه نمیام ولی یه ربع بعدش اومد!!

    به صورت خیلی معجزه وار خدا هدایت کرد و مشکل حل شد و من واقعا مبهوت شده بودم…

    میگفتم خدایا من چقدر مقاومت داشتم و فکر میکردم مشکل از خود دستگاهه و نمیزاشتم که طرف بیاد!!!

    ولی تو هدایت کردی و بمن ثاااااااابت کردی که من هیچی نمیدونم و من هیچی نیستم و واقعا عقل من نمیرسه… واقعا عقل من نمیرسه…

    و تو هدایت کردی و من چقدر میخواستم نزارم اون یارو بیاد ولی اومد…خدا بهم نشون داد که خیلی اوقات شرایط به سمتی پیش میره که تو یقین داری که اشتباه داره پیش میره! ولی کاملا داره درست پیش میره اما تو نمیفهمی و تو درک نداری و تو باید تسلیم باشی، تو همیشه تعیین میکنی چی درسته چی غلطه و اگه شرایط چجوری پیش بره خوبه و چجوری پیش بره بده! اما کاملا در اشتباهی تو… تو نمیبینی خیلی چیزارو، خیلی چیزارو نمیدونی، عقلت کفاف نمیده…

    استاد واقعا بینهایت برای من تلنگر شدیدی بود… خیلی زیاد… اصلا تو کتم نمیرفت این موضوع… و مطمئن بودم که شرایط داره اشتباه پیش میره و عصبانی هم بودم که چه وضعشه!

    کامنتم خیلی طولانی شد

    استاد واقعا نیازه که همیشه روی این موضوع توحید کار کنم و بدونم توحید فقط این نیست که روی مردم حساب نکنی، بلکه اینم هست که روی خودتم حساب نکنی و بلکه اینم هست که شرایط رو برای خودت تحیلیل نکنی و با ذهن کوته بینت نسنجی همه چیو و خودتو دانا فرض نکنی!

    و اینکه واقعا درک توحید خیلی نیاز به کار کردن داره و نیاز داره خدا هدایت کنه…

    فکر نکنم که من همه چیو بلدم، نه من هیچی بلد نیستم، درکم درست نیست… درک درست و بلد بودن رو فقط خدا میدونی و میگه بهت… به تنهایی همه ی تیرهات خطا میره….

    اگه تسلیم باشی و خدارو لحاظ کنی میتونی تیر بندازی و تیرت به هدف بخوره…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
  4. -
    امیرحسین ادیبی گفته:
    مدت عضویت: 2901 روز

    سلام به شما

    خداروشکر که هر لحظه خداوند هدایت می‌کنه انسان رو

    راستش وقتی این کامنت رو خدا هدایت کرد که بنویسم، اصلا از جنبه ی فراوانی ثروت بهش نگاه نکرده بودم…یعنی از این زاویه بهش نگاه نکرده بودم

    واقعا خیلی عجیبه

    چه ارتباط کاملا درستی برقرار کردید بین فراوانی

    اینکه اینهمه متغیر وجود داره و اکسیژن باید به ظاهر کم و زیاد بشه اما ثابته

    ثروت و روابط و سلامتی و تمام چیزهای دیگه هم به ظاهر بایت دستخوش کاهش بشن اما قطعا اینطور نیست و جهان جهان فراوانی و همچنین تعادله

    به اندازه ای هست که از پس همه چیز بر بیاد و این جهان هر لحظه داره توسط خدا مونیتور میشه که همه چیز سرجاش باشه

    خیلی عالی گفتید و چقدر برام جالب بود که خودم از این جنبه نگاه نکردم

    اینکه اکسیژن با اینکه جمعیت افزایش پیدا کرده مقدارش کم نمیشه

    پس قطعا ثروت هم همینطوره و روابط هم همینطوره…

    سپاسگزارم از شما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  5. -
    امیرحسین ادیبی گفته:
    مدت عضویت: 2901 روز

    سلام به شما

    خداروشکر بخاطر وجود دوستان ارزشمند و در مسیر توحید

    کامنت شماهم مثل کامنت دوست دیگه منو به یک جنبه دیگه از این جهان هستی آگاه کرد

    این نگاه رو خودم متوجه نشده بودم در موردش…

    اینکه کل دنیا در حال تغییره ولی اکسیژن ثابته در حالی که به ظاهر باید تغییر کنه اما نمیکنه

    پس این نشون میده در جهان هر اتفاقی بیفته شاید به ظاهر منطقی بیاد که باید زندگی ماهم تغییر کنه اما اینجوری نیست

    هر اتفاقی در جهان بیفته زندگی ما همواره ثابته اگر در مسیر درست باشیم

    شاید یه عالمه اتفاق بیفته که فکر کنیم روابط ما و ثروت ما و کسب و کار ما دچار تغییر میشه اما این فکر کوته بین ماست که اینو میگه ولی در واقع این اتفاق نمیفته…همون‌طور که برای جهان هستی داره همینجوری پیش میره

    واقعا هر موضوعی دارای زاویه های مختلفه که همش درس داره

    واقعا جهان اطراف ما در از درس توحیده و بی دلیل نیست که خدا میگه تفکر کنید در خلقت آسمان ها و زمین

    سپاسگزارم از شما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    امیرحسین ادیبی گفته:
    مدت عضویت: 2901 روز

    سلام به فرشته خانم عزیز

    متشکرم که به کامنتم جواب دادی و نظرت رو اعلام کردی خیلی ممنونم ازت

    یک جمله گفتی که دقیقا حال و روز من رو داشت؛ اینکه خدارو کوچیک میبینیم، واقعا من خیلی خیلی خدارو کوچیک میبینیم، به قولی اصلا خدارو حساب نمیکنم

    وقتی ادم توی ذهنش خدارو کوچیک بدونه و قدرت نداده باشه بهش، خیلی جاها حتی اگه توکل کنه و بخواد ازش هدایت بخواد، چون توی ذهنش قدرت نداده به خدا نمیتونه نتیجه ی خوبی بگیره

    من باید همیشه و همیشه و هر روز توی ذهنم به خدا قدرت بیشتری بدم، البته خدا قدرت مطلق هست، اما توی ذهن من قدرت کمی داره خدا، باید روز به روز خدارو بالا ببرم توی ذهنم و قدرت رو از بقیه عوامل بگیرم…

    این چیزیه که استاد عباسمنش همیشه روش تاکید داره، و بارها هم گفتن که باید قدرت رو بدیم به خدا و از بقیه چیزا بگیریم قدرت رو

    این مستند ها خیلی منطقی میتونه ذهن ادم رو جهت بده، وقتی میبینم این جهان به این عظمت رو خدا داره چجوری اداره میکنه و چقدر دقیق و منظم هست، و دقتش در حد میلیمتر و سانتی متر هست، نشون میده که این خدا میتونه خیلی خیلی کارا برای ما کنه، اصلا امورات زندگی ما براش اب خوردنه و هیچه براش

    پس میشه به این خدا تکیه کرد و این احساس ارامش وقتی بدست میاد که به صورت منطقی و واقعی توی ذهنمون قدرت رو بدیم به خدا

    بازم ممنون ازت فرشته خانم عزیز… لطف کردی..

    و خداروشکر بخاطر این سایت زیبا و این هدایت ها خدا و استاد عزیز و همه دوستان خوب

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  7. -
    امیرحسین ادیبی گفته:
    مدت عضویت: 2901 روز

    سلام به شما دوست عزیز آقا حامد

    سپاسگزارم از شما

    این اگاهی ها و این درهای منطقی که به روی ادم باز میشه گاهی اوقات تماما هدایت خداست و اینکه کسی این اگاهی هارو دریافت کنه هم تماما هدایت خداست

    وقتی ادم ذره ای از این عظمت جهان رو درک میکنه بشدت احساس هیچ بودن و تواضع بینهایتی بهش دست میده؛

    یک احساس فوق العاده ای که ادم حس میکنه وااااااقعا میشه همه چیو به خدا سپرد و برای اون اصلا کاری حساب نمیشه که زندگی مارو متحول کنه

    خدایی که اینجوری دقیق داره جهان رو هدایت میکنه و به قول اون دانشمنده که داریم روی یک طناب باریک راه میریم که دو طرفش مرگه…خدایی که میتونه جهان هستی رو به این عظمت اینجوری هدایت میکنه که لحظه ای لغزش نداره، مگه ممکنه نشه بهش اعتماد کرد؟

    موضوع ذهن و باورهای ماست که هنوز درک نکرده خدارو، به قول استاد عباسمنش توی ذهنمون قدرت رو به خدا ندادیم و به بقیه چیزا دادیم….

    بازم متشکرم از شما دوست گرامی و عزیز که انرژی و انگیزه ای جدید بهم دادی…انشاالله در این مسیر بتونیم با قدرت حرکت کنیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    امیرحسین ادیبی گفته:
    مدت عضویت: 2901 روز

    سلام به آقا علی عزیز و گرامی

    خیلی لذت بردم از کامنتتون و مخصوصا آیه ی قرانی که نوشتید، مو به تنم سیخ شد

    واقعا همینطور که گفتید هست، احساسش اینجوریه، احساسی که ادم از درک ذره از قدرت خدا پیدا میکنه به این صورته که حس میکنه یک شاه کلید و یک حلال تمام مسائل و یک نیرویی که همههه چیزو بلده و میدونه و انجام هم میده و اتفاقا خودش میخواد که انجام بده

    احساسش جوریه که ادم ارامش بسیار عمیقی بدست میاره، تواضع داره، میدونه هیچ چیزی در این هستی تغییر نمیکنه مگر به اذن اون… میدونی انگار رها میشه انسان

    انسان رها میکنه خودش رو… اگه رها نمیکنیم خودمون رو به دست خدا یعنی توی ذهنمون به خدا قدرت ندادیم…

    اینکه تو بسیاری از ایات خدا میگه که به جهان هستی به خلقت اسمان ها و زمین و خورشید و ماه و کارکرد جهان اطرافتون دقت کنید و تامل کنید، دقیقا میخواد که ذهن منطقی انسان ببینه و درک کنه که اقا، خدایی که اینجوری داره به این وسعت و در این حجم و با این دقت هستی رو مدیریت میکنه، قطعا میشه بهش تکیه کرد

    مطمئنم که این تاکید فراوان خدا به تفکر در جهان هستی بخاطر همینه که ایمان ما زیاد بشه…

    هرچقدر ادم فکر میکنه و عمیق میشه به این جهان، متوجه میشه که به قول ایلان ماسک یک قدرتی اینارو طراحی کرده و مدیریت میکنه…

    میفهمه وااااقعا خدایی هست!

    چون خیلیامون و مخصوصا خودم، شاید به زبون خدا رو صدا بزنیم، اما اگه ته قلبمون نگاه کنیم میفهمیم که هیچ باوری به خدا و قدرتش نداریم…

    وقتی احساس ارامش و عشق و امنیت به ادم دست میده یعنی در اون لحظاته که تازه داریم در مسیر درست قدم برمیداریم…

    به قول استاد عباسمنش، تنها معیار ایمان، آرامش قلبیه، و هیچ چیز دیگه ای نیست

    الا بذکر الله تطمئن القلبوب…

    بازم سپاسگزارم از شما که زیر کامنتم نظر دادید خیلی خوشحال شدم و لذت بردم خداروشکر واقعا که داره همه چیز رو به سمت هدفش هدایت میکنه…

    خدایاشکرت…. خدایا عاشقتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  9. -
    امیرحسین ادیبی گفته:
    مدت عضویت: 2901 روز

    سلام به آقا محمدرضا عزیز

    متشکرم از کامنتی که گذاشتید…

    هم به من انرژی و انگیزه ی بیشتری داد و هم لذت میبرم از اینکه این مطالب چقدر باعث ارامش قلب ها میشه… چون اگر یاد خدا در میون باشه سبب ارامش قلب ها میشه… پس این موارد هن قطعا یاد خداست… الا بذکر الله تطمئن القلوب

    من وقتی به این موارد فکر میکنم و دقت میکنم و غرقش میشم به منم احساس اینو میده که چقدر عظمت داره خدا، جوری که مغزم نمیتونه پردازش کنه این شیوه ی مدیریت جهان توسط خدارو… به قول معروف ادم دیوانه میشه وقتی میبینه این جهان چجوری داره کار میکنه و مطمئن میشه که قطعا یک هوش و قدرت بینهایت داره اینو اداره میکنه و غیر از این امکان نداره

    این باور نسبت به خدا واقعا مهمترین چیزه و استاد عباسمنش هم چقدر گفته اینو…

    بسیار خوشحال شدم بابت کامنتی که گذاشتید… و خداروشکر بابت این هدایتش… واقعا تا وقتی از خدا درخواست نکنیم، و نپذیریم که ناتوان و نااگاه هستیم و محتاج خداییم، درهای اگاهی به روی ما باز نمیشه…

    وقتی برگی به اذن خدا روی زمین نمیفته، پس اینکه اگاهی ای به ما برسه هم قطعا از سمت خدا و با اذن خدا رسیده و باید سپاسگزار خدا باشم همیشه… باید همواره طبق همین فایل توحید عملی 10، از خدا بخوام هدایتم کنه و در برابرش اعتراف کنم که من هیچی نیستم و هیچی هم نمیدونم واقعا و هرچیزی که هم میدونم بخاطر خودشه

    به قول قران که به حضرت محمد میگه تو هیچی نمیدونستی از هیچ چیزی و خدا بهت آموزش داد….

    یا میگه و لا یحیطون بشی من علمه الا بماشاء

    هیچکس به اندازه ی شی ای به علمی دست پیدا نمیکنه مگر به سبب مشیت خدا…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  10. -
    امیرحسین ادیبی گفته:
    مدت عضویت: 2901 روز

    سلام به مریم خانم عزیز

    خیلی لذت میبرم و ایمان قوی تر میشه و خیلی خوشحال میشم از اینکه کسی در قلبش ارامش بدست میاره

    وقتی ارامش داریم همه چی در زندگی ما درست پیش میره.. رفتارها ما درسته، سلامتی ما درسته، همه چی تنظیم میشه….

    خداروشکر واقعا

    دقیقا این حسی که به شما دست داد به منم دست داد، یک حس رهایی، حس ازادی، حس امنیت و اینکه چقدر این خدای ما لایق خداییه، و اینکه چقدر ما ذهنمون در مورد خدا بسته هست و چقدررر نشناختیم خدارو…. تمام اینا از نشناختن خدا میاد…

    به قول قران چه گمان ها بدی به خدا دارن خیلی ها

    هممون بخاطر باورهامون اینجوری هستیم، یکی کمتر یکی بیشتر

    خداروشکر که میتونیم روی خودمون کار کنیم… خداروشکر بخاطر احساس ارامش… بهترین و لذت بخش ترین احساس ممکن همینه…

    انگار یک دریاچه ی نااروم رو آروم و ساکن کنی، همه چی آروم و در آرامشه… احساس باور کردن خدا شبیه اینه…

    بازم از شما مریم خانم عزیز سپاسگزارم که برام کامنت گذاشتید و انرژی و انگیزه منو بیشتر و بیشتر کردید…انشاالله موفق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: