توحید عملی | قسمت 10 - صفحه 32

1163 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    علی بهره ور گفته:
    مدت عضویت: 3224 روز

    به نام خدا

    خدایا هر آنچه که داریم از آن توست و تو به من دادی من از خودمون چیزی ندارم و بدون تو هیچ هستم.

    سلام به استاد عباس منش خانم شایسته همراه و همه دوستان.

    بنظرم استاد خیلی خیلی حواسش به شاگردهاش هست و سیگنال اونها رو دریافت میکنه و به موقع خودش میرسونه.

    من که بسیار بسیار مطمین هستم شاید بگم 1000 درصد که این فایل رو استاد برای من فرستاده.

    دوره احساس لیاقت که بودیم روی جلسات فوق العاده کار میکردم و هر موقع این تمرکز من رو دوره زیاد بود (داشت فراموشم میشدبگم) به لطف و کمک الله میدیدیم استاد یک جلسه دیگه هم اضافه کردند به جلسات حتی میدونم هنوز خود استاد دوست داره آگاهی ها براش بیاد تا باز هم دوره احساس لیاقت رو اضافه کنند همان طور که چند بار گفتن این احتمالا جلسه آخر از دوره هست ولی باز یک جلسه دیگه ادامه دادند.

    حالا چی شد اومدم این جا بنویسم براتون

    سال گذشته بود من اصفهان بودمپسر خاله م اومدن پیش ما و ایشون چندین وچند سال بود منتظر یک مورد بود تا بتونه ازدواج کنه ولی انگار بختش بسته شده بود فکنم به مدت 2 هفته ای پیش ما بود خوب شرایط زندگی ما از لحاظ دیدگاه که به لطف خدا از اموزش های استاد یاد گرفتیم با فا میل ها خیلی فرق می کنه بیشتر مثبت تر بیشتر توحیدی تر و… و این پسر خاله بنده یک جورایی تحت تاثیر بود در این مدت که پیش ما بود

    بگذریم تا اینکه برگشتند به شهرستان

    و به یک هفته نکشید که یک مورد پیدا کردند که برا ازدواج که دایی خانمش همکار بنده بودند

    بله اینجا بود که من گفتم ببین این من بودم این ما بودیم تو این مدتی که پیش ما بودی فرکانست عوض شد و مورد خوبی برا ازدواج پیدا کردی حتی این فرکانس به شکلی بود که با ما همکارم بودند

    و این کردیت و اعتبار رو در ذهن خودم به خودم میدادم و منم ومنم بود در ذهنم به جای اینکه کریدیت و اعتبار رو به دا بدهم که این آگاهی ها رو از خدا دریافت کردیم ما که کسی نیستیم.

    بله دیگه اینجا بود که یک جورایی احساس حسادت در ذهن من به وجود اومد که این برکت از طرف من بود نه پیگیری شما

    دیگه پی بگم براتون در منی که قبلا یک کار کوچیک انجام میدادم بدون اینکه اعتبار به خودم بدم از من بسیار بسیار تشکر میکردن در مراسم عروسی تلاش بسیاری کردم ولی انگار نه انگار اصلا به چشم نیومد حتی وسایل جهاز رو کامل با هماهنگی با یکی از دوستان براش خریدیم انگار نه انگار یک جورایی به این شکل بود که اون ارج و منزلت در کارهام دیده نمی شد چرا چون اون اعتبار و نیت کارهام برای اثبات کردن خودم بود اینکه منم ..

    واقعا غرور تکبر خود بینی خود بزرگ بینی در مقابل خداوند جنگل سرسبز رو برات مثل یک بیابان بی روح می کنه دیگه در زندگی اون آرامش اون احساس لذت و اون برکت رو اصلا تجربه نمیکنی و جالبه هر کاری هم انجام میدی به نفع دیگران تمام می شود بدون اینکه اصلا دیده بشود کارت.

    حالا این احساس غرور از کجا اومد؟؟

    من قبل از دوره سلامتی انرژی کمی داشتم و همیشه اینقد که در قانون سلامتی اکتیو و فرش شدم نبودم و اینقد اعتماد بنفس و تمرکز بالا نبود و این برای من باعث شد یک جورایی به خودم مغرور بشوم و اون تواضعی رو که همیشه در وجودم در برابر خداوند به خاطر بی حالیم داشتم دیگه نداشتم و دیگه با خودم میگفتم ببین من از بقیه چقد سالمترم چقد فرش تر و سرحالترم و از اینجا شروع شد به جای اینکه شاکر خداوند باشم که تنم ذهنم رو سالم کرده افتادم در وادی غرور و اثبات خودم و جلب توجه خودم به دیگران.

    در محل کار هم به همین صورت کارمندهام دونه دونه از من کم میشدند کارهام دیده نمیشد و برکتی برای من نداشت بلکه برای دیگران بود.

    زندگی بدون توحید زندگی سرد بی آب و علف و پر و پیچ خم است.

    امیدوارم زندگیمون همیشه همراهبا توحید و به دور از غرور و خودبینی بزرگ بینی و تکبر باشد.یا علی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  2. -
    محمدرضا صادقی گفته:
    مدت عضویت: 866 روز

    به نام پروردگار آسمان ها و زمین

    استاد نمیدونم چجوری این متنو بنویسم، فقط میخوام بنویسم…میخوام بنویسم تا خودم به وضوح برسم.

    من وقتی این فایلو دیدم گفتم غرور چیه دیگه…من باتوئم خدایا، من صفرم و تو بی نهایتی «∞=0+∞» و ما باهم بی نهایتیم؛ جمله قشنگیه ولی چیزی جز یک شعار نبود، بلکه اگه بود اینجوری رفتار نمی کردم؛

    بعد از دیدن این فایل یک سردرد عجیبی گرفتم، یک دلهره به جونم افتاد و میدونستم که مشکل دارم توی این زمینه ولی هیچی نمیفهمیدم، هیچی…

    همش خواستم فکر کنم فرق این که من ظرفمو بزرگ کنم با این که خدا بهم نعمت میده چیه… کی کارارو انجام میده بالاخره، پس نقش من چیه این وسط؛

    در لفظ میگم خدایا من هیچی نمی دونم و تو میدونی، من هرچی دارم از توئه و هزار حرف قشنگ دیگه ولی نمی دونم چرا یک نیرویی بعد از دیدن این فایل منو به دلهره انداخت که آیا من همونیم که میگم؟ همون بنده خاشع؟ همونی که میگه من دربرابر تو هیچم؟

    من این موقع ها میام می نشینم و با خودم صحبت می کنم؛

    نشستم با لفظ انگیزشی، کلی صحبت کردم که ما هر چیزی که داریم از خداست و… ولی نمی دونم چرا آروم نمی شدم، حرفا درست بود ولی یچیز درونم میگفت چرت نگو! شعار نده!

    گفتم:

    خدایا من هیچی نمی دونم، مغز کوچک من نمیتونه بفهمه که حتی نفهمیدن یعنی چی، از شدت فشار به درد میاد و نمیتونه اصلن بفهمه که قضیه چیه، فقط قلبم میگه که یچیز اشتباهه، تو بهم بگو… تویی که نیروی مطلقی بهم بگو… من هیچی نمی فهمم

    چیزایی گفت که اون لحظه منو خیلی آرومم کرد و کلی مثال برام آورد، از این که همین چند ساعت پیش چه افکار شیطانی و تکبرانه ای توی ذهنم داشتم…

    خلاصه اومدم اینجا فقط میخواستم بنویسم…بنویسم تا دوباره اون حرفارو بفهمم، خدایا من الانم سرم درد می کنه چون هنوز نمی تونم حرفاییو که اون لحظه بهم زدیو تحلیل کنم، تو نیروتو به دستانم بده و کلماتتو جاری کن؛

    من از خدا پرسیدم که فرق غرور دربرابر خداوند با غرور واقعی چیه، یعنی چی که دربرابر خداوند مغرور بشیم، مگه میشه، چون با شناختی که از قانون دارم فقط یک حرف نمیتونه باعث عمل و باور بشه، باید منجر بشه به یک عمل، ولی اون عمل چیه؟ من فقط باید بگم خدایا تو میدونی و من هیچی نمیدونم؟ تمام؟

    من یک دانش آموزم که به درآمد رسیدم و درآمدم ربطی به درسم نداره، اصلا من علاقه ای به این رشته تحصیلی ندارم، (اینجا کلی درمورد این که چرا پدر و مادرم منو مجبور کردن که بیام به این رشته و اینا توضیح دادم ولی باز اون احساس بد اومد سراغم، اون احساس که چرت نگو، تو ترسیدی، تو شرک ورزیدی و قدرت دادی به پدر و مادرت و الان میای میگی که اونا منو مجبور کردن) ولی خلاصه من توی برنامه نویسی که علاقه دارم بهش، به درآمد رسیدم، درآمدی که هیچکدوم از همکلاسیام خودشون به این درآمد نرسیدن.

    خدا به یادم آورد افکارمو، یادم آورد که چه فکرایی توی ذهنمه وقتی دارم به همکلاسیام نگاه می کنم، احساسم چیه…

    من درسم خوب نیست، با این که توی مدرسه تیزهوشان درس می خونم ولی اصلا درسم خوب نیست؛ خیلی از وقتا سعی کردم درس بخونم و مهارتمو توی درس تقویت کنم اما به حدی تمرکزم هنگام درس خوندن پایین میره که کلا بی خیال درس خوندن میشم، اونم دلیلش اینه که هیچ علاقه ای به اون درس ندارم و کلی سعی کردم حتی برای حفظ نمره هام هم که شده درس بخونم ولی به حدی علاقم منو میکشه سمت خودش که اصلا نمیتونم درس بخونم

    خلاصه سر همین که کلی تلاش کردم برای نمره 20 که نه اصلا 18 و 17، و نتیجه نگرفتم، ناخودآگاه حسودیم میشه به این که بقیه نمره 20 می گیرن و من با این که چندین روز کل آرامشمو از دست دادم و با رنج سعی کردم که مطالبو یاد بگیرم و به ظاهر هم فهمیدمش، ولی سر امتحان همچی خراب میشه و نمره بسیار پایینی می گیرم.

    وقتی همکلاسیمو می بینم که نمره خوبی گرفته، این سناریو توی ذهنم میاد که:

    «بدبخت الان که چی مثلا… حالا نمره 20 گرفتی، اصلا تو کنکور رتبه یکو بیار… و برو دانشگاه تهران پزشکی بخون، بعدش که چی میری دانشگاه بدون هیچ حقوقی، چه فایده؟ الان جیک جیک مستونته بعدش که چی؟»

    دقیقا همچین سناریویی توی ذهنم میاد و من همین الان اینو فهمیدم، همین الان فهمیدم که من چقدر افکار شیطانی دارم… درصورتی که اگه منم مثل اون افراد توی رشته مورد علاقم درس میخوندم، به شدت مشتاق دانشگاه بودم، به شدت میخواستم که برم فضایی که بقیه مثل خودم هستن و توی این موارد رغبت دارن ولی چون نیستم، چون ترسیدم از حرف بقیه، الان اینجام و میگم که شما ضعیفید، شما این تواناییو که من دارم، ندارید…

    کدوم توانایی؟ مگه توانایی تو واست کاری کرده؟ مگه تو همونی نبودی که تا 5 ماه پیش برای پروژه 60 هزارتومنی خواهش و تمنا می کردی تو سایتای کاریابی و الان که خداوند تورو هدایت کرده به این مسیر داری ده میلیون ده میلیون پروژه میگیری، میای میگی که دانش و علاقه من پولسازه؟ دانش و علاقه من بهتر از علاقه شماست؟

    مگه اون نمیتونه علاقش رو با همون قدرتی که تورو به اینجا رسونده ترکیب کنه و به اینجایی که هستی و یا بیشتر برسه؟

    تفاوت تو در نتایج با اون چیه؟ مگه اون به قدرتی که تورو به اینجا رسونده دسترسی نداره؟

    مگه علاقته که داره برات پول میاره؟ این علاقه که 5 ماه پیشم بود، تازه با پورتفولیویی که توش پر بود از نمونه کار خوب و خفن، پس چرا سر پول اینترنتت هم مونده بودی؟

    یادت نیست؟!

    یادت نیست که سه ماه شبانه روز برای یک پروژه که مبلغش 1 میلیون بود کار کردی و تهشم حتی سر تسویه این پول هم به مشکل خوردی… مگه این استعداده اونوقت نبود؟

    اصلا همین حرف که من ظرفمو بزرگ کردم تا تو نعمتاتو وارد زندگیم کنی هم اشتباهه، بخدا هزاران بار شده که افکار وحشتناک شرک آلودی داشتم با این که قانونو میدونستم ولی چرا توی این مسیر موندم؟ درسته نتیجه هام قطع شدن، به مو رسید، ولی پاره نشد…ولی این محفل رو ترک نکردم…

    وقتی میام مثل الان بدون هیچ مکثی افکارمو مینویسم، تازه میفهمم من تا امروز چه افکار وحشتناکی داشتم…من که کلی قانونو میدونستم ولی چرا در افکارم چیزایی وجود داره که بجز اذن خداوند من اصلا نمیتونم شناساییشون کنم، نمیتونم بفهمم که چه باوریو با خودشون دارن

    کلی فکر کردم که یک پروژه رو پیدا کنم که با روشایی که خودم قبلا داشتم و بکار می بردم مثل تبلیغات و… بدستش آورده باشم ولی نیست! بخدا حتی یک پروژه که بگم هزار تومن از این روشا درآمد داشتم رو پیدا نکردم، روشایی که شاه کلید بازاریابیه، شاه کلید جذب مشتریه، مال نخبگان فروشه و ازین اصطلاحات که همه جا می بینیم، ولی حتی یک بار نتونستم به نتیجه برسم؛

    پس استعدادی وجود نداره، منی وجود نداره، نخبه ای وجود نداره، مغز متفکری وجود نداره، همش اونه…همش اون…

    خیلی وقتا میشه که میام با برنامه قبلی و “استعداد خودم” یک صفحه وب رو طراحی کنم، ساعت ها میشینم و اونو پیش می برم ولی تهش یک نگاه که می کنم، متوجه میشم قلبم راضی نیست، اصلا اون صفحه یچیز خیلی آشغال دراومده با این که ساعت ها پاش نشستم؛

    اما وقتی میام و ایندفعه با قلبم، با آرامش، از اول هرچی اون میگه رو انجام میدم، توی نیم ساعت چیزی درست میشه که خودم هر نیم ساعت نگاهش می کنم و تحسین می کنم “خلاقیتمو” ولی این خلاقیت از کجا میاد؟ جز چیزی بوده که همون لحظه از قلبم بهم رسیده؟

    خلاقیت = الهامات خداوند

    و خداروشکر وقتی یچیز نادرسته، یچیز قشنگ نیست، با این که ذهنم چون خیلی زحمت کشیده میگه عالیه!، قلبم میگه پاکش کن دوباره بنویس، ایندفعه گوش بده من چی میگم؛

    خداروشکر الان میتونم همون حرفایی که اول متن گفتمو دوباره به خودم بگم ولی ایندفعه میدونم که این حرف دقیقا یعنی چی، و یک وِرد نیست و با خوندنش میفهمم که چه عملیو باید انجام بدم؛

    استاد عزیزم ممنونم و عاشقتونم؛ بارها خواستم این متنو پاک کنم که چه چیزای ضد قانون رو نوشتم ولی خب این منم و اگه الان چشم پوشی کنم ازش، یعنی صورت مسأله رو پاک کردم، بنابراین تمام این مواردی که بالا گفتم توی ذهنم هست و موقع نوشتن فهمیدم که توی ذهنم وجود دارن و باید بهشون حواسم باشه.

    و چی ازین آرامش بخش تر و بهتر که برای کوچکترین کارت از اون یاری بخوای و اون چیزیو بهت بگه که نتیجه میده، مطمئنا نتیجه میده… مثل این فیلما که آینده رو پیشبینی می کنن، چی ازین هیجان انگیز تر؟

    خداروشکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      محمد جواد اسدی گفته:
      مدت عضویت: 861 روز

      چقدر زیبا نوشتی

      چقدر خوبه که برسیم به جایی که بفهمیم هیچی نیستیم و به درکی برسیم که من با اون همه استعداد و مغز متفکر و سلامتی و ثروت هیچی نیستم،چون در اصل اون صفت‌های خوب از من نیست از خداست

      رسیدن به این درک از همون من من کردن‌ها میاد،اگر اون من من کردنها نبود و اون ضربه ها از شرک نبود الان درک این فایل توحیدی امکان پذیر نبود….

      مولانا به شمس گفت پس زخم هایم چه می‌شود و شمس گفت: خداوند از اون زخم ها وارد میشود…

      اگر اون شک ها و تردید ها و گمراهی ها نبود درک این قوانین سخت میشد و اگر الان اینجاییم بخاطر درهایی که زدیم و باز نشد هست اگر الان اینجاییم از همون من من کردنهایی هست که باعث قطع شدن اون همه خیر و برکت شد و چقدر خداوند رحمان و رحیم است که ما رو در آغوش میگیره و هدایتمون میکنه به راه درست و قلبمون رو باز میذاره برای درک بهتر قوانین تا ما از رحمتش بیشتر بهره ببریم….

      پناه میبرم به الله از خودم و از شرک

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        محمدرضا صادقی گفته:
        مدت عضویت: 866 روز

        سلام دوست عزیزم

        دقیقا همه این مطالب رو وقتی درک می کنیم که ضربشو خورده باشیم، وقتی که هزاران هزار مثال از وقتایی که به قانون و این آگاهی ها عمل نکردیم و ضربشو خوردیم داشته باشیم.

        همه ما به این دلیل اینجاییم که تضاد دیدیم، تلاش کردیم ولی به نتیجه دلخواه نرسیدیم؛

        اونوقته که لحظه طلاییه، وقتی که تصمیم می گیری در برابر خداوند تسلیم بشی و از اون بخوای که بهت راهو نشون بده، بگه راز این که بقیه به اون نتیجه رسیدن و تو نرسیدی توی چیه که خداوند به بینهایت روش مارو هدایت می کنه؛ که همین تسلیم شدن خودش شهامت میخواد، نیاز داره که غرورتو بذاری کنار

        این که هر کدوم از ما به روش کاملا متفاوت هدایت شدیم به این مسیر، گواه بر هدایت خداوند هست

        ویاهم تصمیم می گیری که روشتو عوض کنی، پلتفرم فعالیتتو عوض کنی، به فلان روش جدید تبلیغ کنی و هزاران راه و روش دیگه که بازهم همون نتیجه های قبلی رو می گیری؛

        هر بار که این ضربه هارو میخوریم یک نیرویی در درونمون میگه ببین من هستما…راهش این نیست…از من بپرس

        و روش دومی هم چیز بدی نیست، باعث میشه تا وقتی تسلیم شدی، دیگه تا آخرش وایستی و نگی فلاش روش جدید اومده برم اونو امتحان کنم تا نتیجه بگیرم؛

        چون وقتی وارد این مسیر میشیم، به دلیل قانون تکامل شاید با این که روی خودمون کار کردیم، نتیجه ای که مغز ما منتظرشه رو نگیره و دنبال راه میانبر برای رسیدن به اون هدف باشه

        ولی وقتی چهار پنج تا مثال از این که با همون راه میانبرا نتیجه نگرفتیم و ضربه خوردیم رو داشته باشیم، دیگه میگیم این همون مسیر اصلیه، این تنها مسیر رسیدن به خواسته هاست

        پس اگه یکسری از افراد همیشه از جهان ضربه می خورن، ( همون افرادی که نجوا های شیطان به عنوان مثال هایی از نا عدالتی جهان ازش یاد می کنه) این خود عدالته…چون ما باید اینقدر ضربه بخوریم از جهان تا یروزی بفهمیم اینا راه اصلی نیستن و تسلیم بشیم…

        خداروشکر.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    نگار گفته:
    مدت عضویت: 2146 روز

    استاد قشنگم سلااام

    چ عکسی کلی حال خوب و انرژی گرفتم از دیدن روی ماهتون

    دست خدا برای من

    امروز ایرپاد گذاشتم تو گوشم رفتم توحیاط قشنگ خونم

    سبد و قیچی هم بردم تا سبزی بچینم

    سبزی های بارون خورده

    و در حین چیدن جملات شماروتکرار میکردم

    با خودم میگفتم خدایا من همه چیزم از تو

    هنر و خلاقیتی که تو ، تو وجودم قراردادی

    بیان رسایی که برای تدریس ب من دادی

    و دستانت ک ب شکلهای مختلف وارد زندگی من میشن

    دلم میخواد از ایکیا خرید کنم

    و دوستم ب عنوان هدیه فردای اون روز برای من ی هدیه برازنده از آیکیا میاره

    ارزوم بود و نمیدیدم که بتونم دوره هاتون بخرم

    ولی وقتی اومدم تو راه و تعهد دادم ب خودم و خدا که دوره ها رو فقط وقتی هریدم گوش میدم و همه اون دوره ها رو ک غیر مجاز بدستم رسیده بود پاک کردم

    و کمتر از سه ماه دوره کشف قوانین رو خریدم و

    بعد معلوم که مدارم بالاتر اومده بود همراهم بودی

    ک تونستم همزمان با تدریس استاد دوره لیاقت رو بخرم

    تو برای من انجام دادی

    اون کامنت نشونم دادی

    پولش برام ردیف کردی

    وقتایی که گیر ذهنی داشتم

    رندوم یکی از فایلهای سایت و یا دوره لیاقت رو انتخاب میکردم و جواب صاف بهم داده

    میشد

    اونجا ک گیر پول برای ساخت خونه بودیم و تو دستات برامون فرستادی

    اوایل امسال بهت گفتم دلم مشتری مث خ موسوی اینا میخواد

    قدرشناس و دست و دلباز

    دوست دارم باهاشون کار کنم

    ولی تو چطوری برام پازل چیدی

    من رها کردم

    و تو همون خانم موسوی برای من کردی مشتری

    مشتری دست ب نقد و آسون گیر و قدرشناس

    هنوز سفارش تابلو اول و دوم تمام نشده سفارش تابلوهای بعدی رو داده

    بیشتر از مبلغ برام کارت ب کارت کرد

    و کلی تشکر

    و تازه دیروز ی کار دیگه هم ازم خواست که براشون درست کنم

    یعنی خدایا ازادی زمانی و مکانی

    تو خونم

    هر وقت بخوام کار مورد علاقه ام انجام میدم و مشتریم با عشق پولش پرداخت میکنن

    من هیچ چیزی از خودم ندارم

    خودت بودی که اون سالها ضجه میزدم

    تک و تنها

    دستم گرفتی و زندگیم بهم دادی

    من از شرایطی که نادانسته با عقل ناقص و ندونستن قانونت برای خودم ساخته بودم

    و هر روز بیشتر توی اون باتلاق فرو میرفتم نجات دادی

    الان که قانون فهمیدم میبینم که اون شرایط داغون حق من بوده

    تمرکزم روی چی بوده

    کلامم چطور بوده

    اره نماز و روزه ام ترک نمیشد

    ولی امان از شرک

    امان از توجه ب نکات منفی و کلام منفی

    همون حکایت ترمز

    توی نمازهام میگفتم اهدنا الصراط المستقیم

    و نماز تمام نشده

    نشخوارهای منفی ذهنم شروع میشد

    غیبت

    قضاوت

    حسادت

    مقایسه

    احساس عدم لیاقت

    ی لیست بلند بالا

    خدایا قلبم ب نور ایمانت روشن کن

    من به هر خیری که از تو ب من برسه فقیرم

    تویی که ب ذهنم میاری که چی بکشم

    ب دستم قدرت میدی ک اجرا کنه

    ب زبانم جاری میکنی که بیان کنه

    همواره امور زندگیم ب تو میسپارم خداوند عزیزم

    که من ناتوانم

    ناتوان در هرچیزی

    تو هدایتم کن

    اهدانا الصراط المستقیم

    صراط الذین انعمت علیهم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  4. -
    حمیده اسماعیلی گفته:
    مدت عضویت: 2072 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان…

    و اذا سالک عبادی عنی فانی قریب، اجیب دعوه الداع اذا دعان

    و هرگاه بندگان من در مورد من از تو سوال پرسیدند: بگو من نزدیکم و اجابت میکنم درخواست، درخواست کننده را

    سلام استاد عزیزم، خانم شایسته مهربان و سلام تمام دوستان ارزشمندم …براتون آرامش و احساس عالی رو آرزو میکنم چرا که ماها معجزات بودن و ماندن در احساس عالی رو به چشم دیدیم و از وقتی وارد این سایت شدیم مدام در گوشمون زمزمه شده که احساس خوب= اتفاقات خوب و احساس بد= اتفاقات بد

    چقدر این فایل دل آدم رو قرص میکنه….

    چقدر بهت قدرت میده….

    چقدر اصل رو بهت یادآوری میکنه…

    چقدر جاهایی رو که دست کمک به سمت دیگران دراز کردی و نتیجه ای نداشت رو به یادت میاره…

    چقدر ما رو به خودشناسی میرسونه…

    به اینکه ما این نیروی برتر رو در درون خودمون داریم…

    و چقدر غافل بودیم…

    چقدر بی ایمان بودیم…

    همین امروز رفته بودم بیرون، پولی تو کارتم نبود برای اینکه هزینه اسنپ رو حساب کنم بصورت آنلاین…صبح که میخواستم برم بیرون یادم اومد که یه مقدار پول نقد تو کیفم دارم ، رفتم بردارم دیدم نیست…اونجا به خودم گفتم میرم و میسپارمش به خدا که حلش کنه، نجواهای ذهنی اینجور وقتا بیشتر صداشون در میاد. اما سعی کردم تمرکز نکنم. رفتم کارمو انجام دادمو هزینه رفت رو با اسنپ تونستم آنلاین پرداخت کنم.موقع برگشت واقعا دیگه پولی تو کارتم نمونده بود و من تا جایی که میتونستم رها کرده بودم و سپرده بودم به خودش، به محض اینکه نشستم تو اسنپ که برگردم خونه یهو دیدم جلو ماشین یه دستگاه پوزهست گفتم شما دستگاه پوز دارید؟ گفت اره ..همون جا یادم اومد که من تا حدی که تونستم ذهنم رو آروم کنم خداوند به من کمک کرد…خداروشکر تو کیفم یه کارت دیگه بود و تونستم هزینه رو حساب کنم . بودن دستگاه پوز کنار دست راننده یکی از نشونه هایی بود که امروز من دریافت کردم از بینهایت نشانه های کمک و هدایت خداوند در زندگیم….خداروشکر

    از خداوند بهترینها رو براتون آرزو میکنم.

    مراقب زیبایی های درونمون باشیم….

    عاشقتووووونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
    • -
      محمد جواد اسدی گفته:
      مدت عضویت: 861 روز

      چقدر این کلمه نیروی برتر بر قلبم نشست….

      نیروی برتری که برای ما میشه پدر و میشه مهر مادر، نیروی برتری که میشه توان حرکت کردن و توان دیدن و شنیدن و میشه برامون بو کردن و احساس کردن، نیروی برتری که میشه تپیدن قلب و میشه قدرت تصمیم گیری و نیرویی که میشه برات سخن و کلام و درک بهتر

      نیرویی که با درکش و باور کردنش هیچ ترس و یاس و اندوهی نیست و سراسر وجودم میشه امید و شجاعت و قدرت همراه با توان و سلامتی و ثروت و آزادی

      نیروی برتری که فکر میکردم خودمم و الان فهمیدم که من نه تنها برتر نیستم بلکه اصلا نیرو نیستم، من هیچی نیستم، من در برابر الله پوچم

      اونه که نعمت میده اونه که محافظ منه اونه که سلامتی و آرامش میده

      الا بذکرالله تطمئن القلوب

      پناه میبرم به الله از شرک و ناسپاسی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    پونه زرگرزاده گفته:
    مدت عضویت: 1698 روز

    به نام خداوند مهربان وهاب و هدایتگرم

    استاد جااااانم سلام،سلام به مریم جااااان و تک تک دوستان عزیزم

    استاد یه چند وقتیه که به تضادهایی برخوردم ،ولی جالبه که ارومم

    استاد این رو از شما و اموزش های نابتون دارم،بعد از مدتها توی سایت بودن و اموزش های شما رو دنبال کردن ،با روبرو شدن با تضادها رسیدم به فایل های ذهن قدرتمند کننده در مقابل ذهن محدود کننده

    وای استاد متحیرم از اینکه با سوالات مطرح شده توسط شما, شروع میکنم به پاسخ دادن و هی میرم به اعماق وجودم و ترمزهایی رو پیدا میکنم که متحیرم میکنه،نصف شب از خواب بیدار شدم و به یکی پیگه از ترمزهای مهم و اساسی تو وجودم پی بردم و دیدم

    خوب با این مقاومت ها ،من چطور دنبال نتیجه ام اخه

    استاد جااااانم عاشقتونم چرا که لابلای این خودکاویی ها،رسیدم به جایی که حس کردم چرا باورهای توحیدی من اینقدر کم رنگه

    هی تو درونم مرور میشد خدا

    خدا

    خدا

    خدا

    که وقتی سایت رو باز کردم و منتظر فایل جدیدی در مورد ذهنیت قدرتمند کننده و ذهن محدود کننده بودم,دیدم ء

    فایل صوتی توحید عملی 10

    وای خدای من ،این هم زمانی

    با اشتیاق شروع کردم به گوش دادن

    خدایا چقدر به دلم میشینه این حرفها

    چقدر درک این روزهای من فرق کرده با قبل

    چقدر حس میکنم من خالق تمام عیار زندگیم هستم

    چقدر نزدیکی به خداوند رو بیشتر از پیش حس میکنم ،

    چه کامنت هایی مثل کامنت دوستانی چون سینا،عظیم و… داره به جووووونم میشینه

    انگار بهم میگن ببین پونه اینجوری به قانون نگاه کن،بهتر درک میکنی

    وای خدایا .چقدر نزدیکی چه قشنگ اجابت میکنی درخواست اجابت کننده رو به شرطی که او هم تو رو اجابت کنه و بهت ایمان بیار

    وای خدای من

    ما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی

    تو تیر نزدی ،خداوند تیر زد…

    سالها ترسیدم از اینده

    سالها غم گذشته رو خوردم

    چون ،چون تویی رو نشناخته بودم خدای مهربونم

    تا استاد رو پیدا کردم

    اوایل حرفهای استاد رو میشنیدم ،ارومم میکرد

    گذشت

    استاد گفت تکامل لازمه

    گفتم چشم ادامه دادم

    ادامه دادم

    رسیدم به این نقطه که بهتر درک میکنم و اشک میریزم

    اشک شوق

    میرم تو دل بزرگترین ترس های زندگیم چرا که میدونم دقیقا بهترین اتفاقات زندگیم رقم میخوره

    ایمان دارم

    اینه که میرم تو دلش

    میرسم به قسمت 5کتاب رویاهایی که رویا نیستند

    … حالا میتوانی بگویی ایمان داری،چون نمی ترسی

    در حقیقت اصلا ترسی وجود ندارد.ترس فقط در ذهن شماست

    اگر به زندگیت نگاه کنی خواهی دید که همه ترس ها از بی ایمانی است،یک توهم است که حاصل ذهن شماست،حاصل باورهای محدودکننده ای است که در ذهن ساخته شده

    وقتی تصمیم میگیری با ایمانی همراه شوی که حقیقت توست همه ان ترس ها محو میشوند…

    استاد سپاسگزارم

    خدایا سپاسگزارم برای داشتن استاد عباس منش

    استاد عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  6. -
    حامد احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1675 روز

    به نام خدای هدایتگرم

    سلام خدمت استاد توحیدی و همه عزیزان. راستش نمیدونم از کجا شروع کنم و چی بنویسم ولی اینو میدونم که کل زندگیم خلاصه میشه تو توحید هر جا که به خدا توکل کردم و فقط رو خودش حساب کردم و قدرت رو تو ذهنم دادم به خدا زندگیم خیلی عالی پیشرفته و کارام به طرز جادویی فوق‌العاده پیش رفته ولی هر جائیکه که قدرت رو از خدا گرفتم و رو عقل خودم حساب کردم یا قدرت رو دادم به غیر خدا جهان چوب لای چرخم گذاشته و باعث شده که فقط تقلا کنم و فشار بیشتری رو تحمل کنم تو هر جنبه ای از زندگیم از رفتن به یه جای خاص یا خرید لباس یا هر چیز کوچیک و بزرگ دیگه ای .یا یک اتفاق دیگه ای که همین یکی دو ساعت پیش بعد از خوندن کامنت های منتخب فایل افتاد که آگاهانه اومدم از یه جایی رد بشم که شبا چندتا سگ ولگرد هست و همیشه پارس میکنن و میام سمتم و جمله ای که تو کامنت خانم حاجی محسن خوندم که خداوند در قرآن می‌فرماید:که هیچ جنبنده ای نیست مگر آنکه من از موی پیشانی اش گرفته ام و من به همه چیز احاطه دارم

    مدام تو ذهنم مرور کردم و قوت قلب گرفتم خدا شاهده که هیچ اثری از اون سگای وحشی و ولگرد نبود. این داستان توحید این داستان رفتن تو دل ترس ها و حساب کردن‌ روی خدا . خدایا کمک مون کن که توحیدی عمل کنیم که فقط رو خودت حساب کنیم و فقط از تو یاری بجوییم خدایا ما رد به راه راست هدایت کن راه کسانیکه به آنها نعمت داده ای.

    استاد عزیزم سپاسگزارم ازتون برای این فایل هایی که بوی خدا میدن و ما رو به اصل خودمون نزدیک تر میکنن استاد لطفا بیشتر برامون از توحید بگین

    باز هم سپاسگزارم ازتون مرسی از همه دوستان عزیزم که کامنتهای فوق‌العاده و بینظیر می‌نویسند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  7. -
    وستا راد گفته:
    مدت عضویت: 1016 روز

    بنام خدایی که واقعا هرچیزی که داریم و نداریم از اوست و همیشه و همه جا کنارمونه

    تک به تک حرفای داخل این فایل اتفاقات پارسال زندگی منو برام زنده کردن و انگار الان برام شفاف تر شد که چرا یسری جاها انقدر معجزه دیدم و یسری جاها فروپاشی چیزایی که ساخته بودم!!

    من پارسال یه دانشجوی تازه فارغ تحصیل شده ای بودم که هیچ درامدی نداشتم و یه دختر جوون بودم با رویای همیشگی مهاجرت و سفر و شناخت دنیا.

    اما انقدر باورم محدود کننده از همه جهت راجب مهاجرت داشتم که حتی نمیتونستم تو ذهنم تصور کنم مهاجرت کردن رو، پارسال بود که بخاطر اینکه از رسیدم به این رویا کاملا نا امید شده بودم یه روز حالم خیلی بد شد درحدی که حتی نمیتونستم درست نفس بکشم، برای لحظه ای کاری که داشتم رو متوقف کردم و رفتم آبی به دستو صورتم بزنم که حالم بهتر شه و جلوی آیینه روشویی نگاهی به خودم انداختم و گفتم تا اینجا خودت زور زدی نشد، از خدا بخواه دیگه رسیدی به نقطه هی که جز اون کسی نمیتونه کاری کنه واست، همیشه یه ارتباط خاص و قشنگی با خدا داشتم ولی بعد آشنایی با استاد کم کم متوجه شدم کلی هم رگه های شرک تو وجودم بود، اون روز وقتی برگشتم سر لپ تاپم یه حسی بهم گفت برو تو گوگل راه حل مشکلتو تو قانون جذب سرچ کن شاید چیز مفیدی پیدا شد، این کارو کردم و اولین سایتی که اومد تاپ سرچ کوگلم سایت شما بود و باورم نمیشد که دقیقا سوال جوابم بود، وقتی خوندمش آرامشی که تمام سالهای عمرم دنبالش بودم رو پیدا کردم درواقعا جواب بزرگ ترین سوال کل زندگیم رو پیدا کرده بودم و وقتی دیدم قانونی وجود داره که حلال مشکل منه از فرداش به سایت سر میزدم و سرچ میکردن و گوش میدادم از فایلهای رایگان و انقدر ادامه دادم که الان که یکسال گذشته واقعا ذهنتیم با پارسالم قابل مثایسه نیست! از همون روزی که اولین فایلو گوش دادم امیدو انگیزه گرفتم و تصمیم گرفتم پا تو راه مهاجرت بزارم و ازونجاییم که حامی نداشتم و کار و درامدی نداشتم همه چی رو دوش خودم بود و این فرصت خوبی بود برای من که میخواستم شروع کنم فقط رو خدا حساب باز کنم و هرچی فایلهای استاد راجب خدا و توحید و … رو گوش میدادم اشک میریختم و باهر فایل حس میکردم به خدا نزدیک تر میشم تا جایی که زندگیم شده بود پر از معجزه از جایی که حتی فکرشم نمیکردم کارو پروژه واسم میومد و هر هزینه ای تو راه مهاجرت داشتم دقیقا همون مبلغ واسم جور میشد، من مدرک زبان نداشتم و فقط یه دانشگاه بود که میتونستم بدون مدرک زبان اپلای کنم و بعدا برای سفارت مدرکو ارائه بدم، اما چون اون دانشگاه رنک خیلی بالایی داشت همه میگفتن الکی اقدام نکن اینجا به هرکسی پذیرش نمیده قبول نمیشی و …. اما من همش میگفتم دانشگاه و رئیس دانشگاه و … کین من خدایی دارم که بزرگ ترین و محال ترین چیزارو میتونه بهم بده یه پذیرش که چیزی نیست، از طرفی هم اومدم یه رشته خیلی پرطرفدار با محدودیت ظرفیت رو اپلای کردم چون علاقم تو اون رشته بود و میگفتم خدایا من این چیزا حالیم نیست من پذیرش این رشته رو از تو میخوام، نه تنها از همون رشته پذیرش شدم بلکه همه کارام عین معجزه پیش میرفت و آدمایی سر راهم قرار میگرفتن که باورم نمیشد!

    از پذیدش که رد شدم و یکم کارام جلو رفت و به سرازیری افتاد من به خودم مغرور شدم و ته دلمم همش یه حسی میگفت دختر مغرور نشو یادت نره از کجا شروع کردی یادت نره موقع سختی کیو صدا کردی و کی کمکت کرد.

    اما مغرور شدم و هرکی میپرسید میگفتم آره من رزومه قوی داشتم من فلان نمونه کار رو داشتم و واقعا تلاش کردم البته که پذیرش میشدم! همینکه این حس اومد تو وجودم همه چی برعکس شد و انگار هرچی بهم داده شده بود پس گرفته شد و به نتیجه نرسید و شاید اولا میگفتم اینکه انقدر معجزه وار شروع شد و جلو رفت آخرش چرا نشد؟ ولی الان خیلی بهتر میتونم بفهمم شرک خودم بود که تمام نتجیه هامو نابود کرد درواقع من کاری نکرده بودم همه چیزایی بود که خدا برام خلق کرده بود تو زندگیم و من فراموش کردم کی منو رو شونه هاش سوار کرده بود و اتفاقات رو برام رقم میزد.

    حتی امتحان آیلتس من انقدر معجزه وار بود که من اصلا نرسیدم برای آزمون بخونم ولی مثلا سوالای امتحان یا سوالایی بود که قبلا سر کلاس زبانام از تیچرام شنیده بودم یا سوالایی که بلد نبودم حسی بهم میگفت کدوم گزینه رو بزن، بخش ریدینگ متنی به من افتاد که قبلا خونده بودمش جایی و رایتینگ من موضوعی راجع به یه نقشه معماری بود که رشته من راجب این موضوع بود و به راحتی میتونستم یه متن راجبش بنویسم، و در نهایت دقیقا نمره ای که میخواستم رو گرفتم و به هرکی تعریف میکنم میگه این امتحان خیلی سنگین تر از این حرفاس اما چیزایی که تو تعریف میکنی خیلی راحت به نظر میاد،از نظر اونا راحته ولی منی که دیگه غرور و شرک ورزی واسم درس عبرتی شد و فهمیدم همیشه باید به خودم یاداوری کنم کی واقعا داره این کارارو میکنه، واسه من اون امتحان راحت نبود بلکه یه معجزه بود هرکیم ازم میپرسه میگم من واقعا خدا کمکم کرد و معجزه وار این نمره رو گرفتم وگرنه اصلا نرسیده بودم بخونم و تکنیک های آیلتس رو نمیدونستم اما خدای من همه چیو جوری کنارهم چید که اون نمره رو بگیرم.

    خلاصه که تنها کاری که باید بکنیم اینه که بهش اعتماد کنیم باهاش حرف بزنیم و فقط بگیم چی میخواییم و بزاریم اون بگه از کدوم مسیر و کی و از طریق کی و به الهام هاش گوش کنیم و عمل کنیم.

    خدایا بخاطر همه چیزایی که بهم دادی شکرت و بخاطر همه چیزایی که از دست دادم هزاران بار شکرت چون خطاهای وجودمو بهم فهموندن و باعث شدن هربار خودمو اصلاح کنم تا به چیزی که میخوام نزدیک تر شم.

    من هنوز خیلی راه طولانی برای نزدیک شدن به خدا و توحید دارم و این درک و آگاهی کوچیک الانم حتی شروع راهم نیست امیدوارم خدا هم من و هم همه شما عزیزان رو تو این راه هدایت کنه تا همگی به سمت خودش در حرکت باشیم و هرچی میخواییم رو خودش بهمون بده چون جز اون هیچ کس دیگه ای نمیتونه :)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  8. -
    مرجان گفته:
    مدت عضویت: 1203 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام ودرود براستاد توحیدی وهمه ی دوستان عزیزم دراین سایت الهی

    چقدر این روزها نیاز شدیدی به توحید داشتم وچقدر خداوند به موقع دربهترین زمان هدایت میکنه الهی ام شکر

    جلسه 6 کشف قوانین استاد تاکید دارید روی یک هدف تمرکز کنید ومن هدفم را روابط قراردادم. تمرکز ی نشستم تا رابطه ام را درست کنم. درست که نه. میخواستم از همسرم طلاق بگیرم. ولی هدایت شدم به اینکه تو بشین ترمزهای روابطت را پیداکن.

    امشب هدایت شدم. خدابهم گفت. مرجانی. اولین رابطه باید بامن درستش کنی

    مرجانی. من خدات هستم. چی میخوای که نتونم بهت بدم.

    چکار داری که من انجامش نتونم بدم

    چرا میخوای خودت تنهایی زیر بار این همه مسعولیت خرد بشی. چرا دستم راپس میزنی. بارها مگه کمکت نکردم. مگه بارها نرفتی دور زدی وباز برگشتی پیش خودم.

    مرجان عزیزم. از خودم بخواه تا اجابتت کنم

    بیا باهم مرور کنیم کجاها کمکت کردم.

    مرجان فرزند ناخواسته بودی کی جز من کمکت کرد به این دنیا بیای ؟؟چقدر مادرت وپدرت تلاش کردن سقط بشی. قدرت مال من بود .من خواستم باشی

    مرجان یک ساله بودی تو حوض آب خفه شدی. روی آب سیاه شده بودی کی نجاتت داد. مرده بودی. من زنده ات کردم. قدرت دست من بود

    مرجانی. دوباره مردی. من بودم نجاتت دادم توسن دوازده سالگی

    مرجان. ازدواج کردی. تو اوج تنهائیت من همدمت شدم.

    من برات کار شدم. مشتری شدم. ابرو شدم

    مرجان بچه ات قرار بود سقط،بشه. من نجاتت دادم توی بیمارستان

    مرجان موقع زایمان من کمکت کردم افتاده بودی سرخونریزی. کی نجاتت داد. من بودم

    مرجانی تو اون روز وحشتناک زیر دست اون نامرد کی نجاتت داد. من بودم

    مرجانی پسر میخواستی. یادته. چقدر اذیتت کردند کی بهت پسرخوشکل ناز داد من بودم

    مرجانی هیچ وقت امید نداشتی خانه دار بشی کی به سادگی آب خوردن خونه برات جورکرد من بودم

    مرجانی. داماد خوب میخواستی. کی برات جور کرد. محمد که عین مادرش دوستت داره وحرف حرف توهه

    مرجان وقتی ابراهیم رفت کی برات دوتا مشتری توپ آورد. من بودم.

    مرجانی کی جهاز دخترت برات جور کرد اونم باعزت

    کی سیسمونی بچه ات جورکرد اونم بهترین جهاز وسیسمونی

    کی برات زمین خرید. اونم باعزت به نام خودت

    کی برات طلا خرید.

    مرجانی خیلی جاها نخواستی هدایتت کنم. من هدایت میکردم تو پس میزدی

    پارسال کی کمکت کرد عزتت برگرده. ترس هات بریزه.

    مرجانی. من همون خداهستم. بهم بگو. دوباره بیا. دوباره اشتی کن. من همون عاشقی هستم که پشت در نگاهت منتظر ایستادم. بگی رب من. بگم جاااانم

    مرجانی من برات همه چیز وهمه کس میشم. دوباره صدام بزن.

    خدایا تسلیمم. خدایا من از هرخیری که ازجانب تو بیاد محتاجم

    خدایا من نمیدونم. من نمیتونم. من ازتو کمک میخوام برای روابطم. برای کار وکسبم برای زندگیم. برا پسرم.

    از هرخیری که ازجانب تو برسه محتاجم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      سینا سبزواری گفته:
      مدت عضویت: 1248 روز

      مرجااااااااننن چیکارر داری میکنی توو دختررر دمتتت گرمم

      سلام به روی ماهت امیداورم این حال عالیت روز به روز گسترش پیدا کنه

      منوووو نمیدونی تو چه حال عالی هستم یعنی بهترین موقعی بود که کامنتت به دستم رسید ، میدونستم حتما برام نوشتی منتظر نقطه آبی بودم ولی واقعاااا بهترین زمان اومدم به خوندن نقطع آبیت هدایت شدم واییی اومدم الان ببینم ساعت چنده دیدم 5:55 دقیقه صبح هست نشونه عددی از این واضح تر ؟؟

      مرجاان من الان امروز حالم خیلیییی بینظیره ببین یعنی اصلا دقیقاا اینکه میگی رو ابرام رو دارم تجربه میکنم

      باورت میشه برات دارم اشک ذوق میریزم چقدررر خوشحالم که این احساس رو تجربه میکنی وچقدر واقعا خوشحالم داری روابطت رو بهبود میدی تو فوق العاده ایی

      مرجان جان ما لایق یک همچین احساساتی بودیم

      چقدر تحسینت میکنم که اینقدر خوب داری عمل میکنی و چقدر اون لحظه قشنگه که میبینی قانون چقدر دقیق داره عمل میکنه و ما باید فقط حواسمون سمت خودمون باشه.

      مرجان اینقدر حس و حال کامنتت رو دوست داشتم که نتونستم ننویسم برات چقدر این ذوق و شوقی که داری تجربه میکنی قشنگه

      همین چند دقیقه قبل از اینکه نقطه آبی رو بخونم منم داشتم به همین ذوق و شوق با همین فرکانس توی ایینه با خودم صحبت میکردم و بعدش تازه هم فرکانس شدم با کامنتت و کامنتت رو دریافت کردم اینقدر خوشحالم کرد کامنتت که واقعا حد نداره

      چقدر خوب داری روی خودت کار میکنی

      وایی واقعا چی بگم ؟؟

      مرجااان میدونی هدایت خدا بهم گفته که دوره کشف قوانین رو پر قدرت شروع کنم از اول ؟

      و امروز استارتش خورده باور کن من مرجان یک ساعت و نیم هست که قفلم فقط و فقط روی توضیحات صفحه دوره کشف قوانین و میتونم قسم بخورم دارم چیزایی رو میخونم که اصلا درک نمیکردم و اصلا یادم نیست یک همچین چیزایی گفته شده فکر کن مرجان فقط خوندن توضیحات دوره که برای اشنایی بیشتر با محصول هست یک همچین احساسی رو امروز برام رقم زد و چه درک هایی که میتونم ساعت ها درموردشون صحبت کنم

      وای مرجان فایل توحید عملی 10 (الان که این گفتم خدا بهم گفت بجای اینکه این کامنت رو روی همون پاسخت به خودم منتشر کنم بیام اینجا منم سریع گوش کردم)

      فایل توحید عملی 10 اینقدر بهم کمک کرد این روزا که حد نداره اصلا ببین دارم حال میکنم با هدایت اصلا دیگه نگران نیستم سپردم به خودش و داره خودش بهم میگه که چیکار کنم قدم هارو یکی یکی داره بهم میگه منم رو شونه اش نشستم دارم لذت میبرم

      مرجان چقدرررر تحسینت میکنم کامنتی که نوشته بودی برام قشنگ به قلبم نشست چون هم کامنت تو خیلییی عالی بود هم من دقیقا موقعی بود که آماده بودم اون آگاهی هارو دریافت کنم

      قبلا پرسیدم بزار دوباره بپرسم مرجان چطوری اینقدر خوبی تو ؟ بابا ایول بهت

      واقعا لذت میبرم وقتی که میبینم اینقدر عالی داری کار میکنی روی خودت و اینقدر خوب درک میکنی. من از ایده های که دریافت میکنی برای بهتر کار کردن روی خودت واقعا درس گرفتم و درس میگیرم

      چقدررر خوب شد که واقعا باهات توی این سایت فوق العاده آشنا شدم چقدررر خدا مارو دوست داره آخه؟

      مرجان یادمه توی کامنت های قبلیت به من یا کلا توی کامنت هات خیلی از عشق خدا میگفتی من اون موقع دقیق برام شفاف نبود این موضوع نمیتونستم درست درکش کنم الان اینقدر دارم لذت میبرم با این خدا که واقعا میگم خدایا منو همیشه توی این فرکانس تسلیم نگه دار و اینقدر خیااالم رو راحت کرده و فرکانسم رو خالص کرده که خودت میدونی چی میگم

      چقدر میتونستم اون ذوق وشوقی که گفتی از دیدن رابطه های خوب حس میکنی رو با تمام وجودم احساسش کنم خیلییی خوشحالم برات واقعا میگم ،،برای خودمم خوشحالم

      مرجان جان من خیلییی خوشحال میشم وقتی برام مینویسی واقعا دوست دارم زیاد ازت بخونم و چقدر تحسینت میکنم!

      مرجان عزیزم ،دوست خوبم ازت سپاسگزارم که با نقطه آبی قشنگت حال عالی ام رو عالی تر کردی

      عاشققتممممم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        مرجان گفته:
        مدت عضویت: 1203 روز

        به نام خدای مهربون.

        سلام ودرود من راازشهر زیبای یزد با مردمانی مهربان ودوست داشتنی پذیرا باشید

        سلام سینای عزیزم. کجای تو ؟؟

        نمیگی یه دوستی دارم که دلتنگم میشه

        مطمعنم داری روی خودت کار میکنی. یه جایی تمرکز کردی که وقت نمیکنی کامنت بنویسی

        ولی امشب دلم خواست برات بنویسم. یعنی هدایت شدم

        آخ که این هدایت چه ها که نمیکنه

        در مورد موضوعی خیلی ذهنم درگیر شده بود ولی هردفعه یادم اومد میگفتم خدایا تو هدایتم کن. قدرت دست توهه. خدایا من نمیدونم. من میترسم ولی میسپارم دست خودت

        داشتم جلسه اول احساس لیاقت کار می‌کردم. یه ساعتی تمرکزی تمرین انجام دادم یدفعه دلم خواست سایت راچک کنم. نقطه ی آبی عزیزی من راهدایت کرد به کامنت خودم. الله اکبر. جواب من درست خودم به خودم داده بودم. آنقدر دقیق وشفاف که جای هیچ تردیدی باقی نگذاشت. صبح یادمه از خداهدایت خواسته بودم اونم هدایت واضح.

        توی کامنتم حتی اسم اون شخص با دلیل منطقی نوشته بودم.

        خدایا شکرت

        این روزها که هدایتی فقط روی جلسه اول احساس لیاقت خیمه زدم درهای زیادی روم باز شده

        چقدر وقتی ازدرون احساس لیاقت میکنی. نشانه ها از بیرون چشمک میزنه. وقتی احساس لیاقت را با طعم توحید وهدایت قاطی میکنی وااای که چه معجون بی نهایت عالی درست میشه

        سینا جااان

        وقتی کاری رابه خدامیسپاری چقدر قشنگ وعالی هدایتت میکنه

        واقعا من کاری انجام نمیدم. خداست که چرخ زندگیم راداره روان میکنه. الهی شکرت

        دوست خوبم. برات آرزوی بهترین ها رادارم

        حتما برام بنویس.

        مطمعنم کامنت تو دریچه ی جدیدی از اگاهی وتوحید رابه روم باز میکنه.

        بی صبرانه منتظرم برام بنویسی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      مینا منصوری گفته:
      مدت عضویت: 1074 روز

      سلام عزیز دل

      چقدر خوب از جاهایی که دست خدا رو دیدی گفتی

      خوشحالم در لحظه دنبال الگو دنبال عملگرا بودنی

      چقدر خوبه که آگاه شدی و هر لحظه عمل

      تو شاگرد نمونه استادی که ایمانت به عمل رسیده و حرف مفت نیست.

      خدا رو باید دید باید تو لحظه لحظه زندگی دید و بهش چشمک بزنی بگی خداجونم متشکرم کنارمی

      در پناه حق حالت خوب هست خوبتر باد

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        مرجان گفته:
        مدت عضویت: 1203 روز

        سلام دوست خوبم

        مینای عزیزم. بی نهایت خوشحال وسپاسگزارم بخاطر کامنتت.

        چقدر خوشحال وسپاسگزارم باتو همراه وهمگام هستم دراین مسیر الهی.

        من وتو چه راه ها که رفتیم وچه تجربه که کردیم وچه حال واحساس هایی باهم داشتیم. هرلحظه خدابود. چه گوش دادیم به هدایتش چه بی خیال شدیم. ولی هردوش تجربه بود ودرس بود وعشق.

        خدایا سپاسگزارم بخاطر این دوست عزیزم که یکی از هدایت های الهی تو بود

        ممنون که برام نوشتی. عاشقانه دوسنت دارم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      بشرا گفته:
      مدت عضویت: 1685 روز

      سلام مرجان عزیز دوست خوبم چقد شما خوب مینویسین چقد خوب از حساتون میگید با حس بد اومدم ک تو سایت کامنت بخونم ک حالن خوب بشه و با خوندن کامنتاتون حالم خوب میشه مرسی انقد بی شیله پیله انقد روراست مینویسین چقد دوس دارم یروز از ن دیک ببینمتون و ساعت ها باهم حرف بزنیم و شما بشتر بگین و من گوش بدم بتونم هر وقت حالم بده باهاتون حرف بزنم و شما مث همین حرفای قشگ حالم رو خوب کنید خوب و پایدار باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  9. -
    الهه گفته:
    مدت عضویت: 983 روز

    استاد عزیزم

    همان طور که در فایل اشاره کردین چقدر حرف هاتون مناسب با شرایط الان من بود .کلن وقتی مرا به سوی نشانه ام هدایت کن را باز میکنم عیناً درباره دغدغه اون روز من شما صحبت میکنین .به لطف الله دقیقن سال گذشته در چنین روزی یعنی 23 بهمن من درخواست کار به ی ارگان را دادم و برام آرزو بود که بتونم تو چنین ارگانی کار کنم و بعد یک سال امروز با اینکه اون ارگان پذیرفته آنقدر در زندگی ام تجارب ارزشمندی داشتم که برام بی اهمیت شده اونجا و می‌دونم مدار ام رفته بالا .همزمان هفت پیشنهاد کاری دارم و چنان هر کدام از دیگری بهتره که مدام میگم اهدنا الصراط المستقیم ….خداوندا تو راهنمایی ام من که کدوم اش انتخاب کنم .شرایط یکی از یکی بهتر .و چه آیه زیبایی را خواندید و ما رمیت اذ رمیت ولکن الله رما .منم هر آنچه برام پیش میاد قلبا میگم خدایا تو اینکار کردی ….هر آنچه خیر از سمت خداوند و هر آنچه خیر نیست از سمت خودم.استاد عباس منش عزیزم با شما چقدر موحد تر شدم .چقدر خداوند احساس میکنم و چقدر من را به ادبیات خودتون شیفته قرآن میکنین .و در مورد شفاعت با شما موافقم .بقول امام علی نیازی به شفیع نیست .فقط من و الله .دوستت دارم استاد عزیزم .خدا را هزاران بار شکر که شما را در مسیر من قرار داد .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  10. -
    سیاوش کشاورزی گفته:
    مدت عضویت: 1083 روز

    سلام استاد عزیزم

    ازتون سپاسگزارم که بازم در بهترین و مناسبترین زمان و شرایط ممکن اومدید و الهاماتی که من بهش نیاز داشتم رو به زبان آوردین

    تمامی این فایل و جمله به جمله زیبای اون رو به گوش جان نیوش کردم و قلبم آرام ومطمئن تر شد

    دوستون دارم و خداوند رو هزاران بار شکر و سپاس میگم که لیاقت این رو بهم داد که هدایتها و الهامات دلنشینش رو از زبان شما استاد عزیز و دوست داشتنی دریافت کنم

    پیروز و سربلند و سرافراز باشید در پناه خداوند یکتای عالم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: