توحید عملی | قسمت 10 - صفحه 44 (به ترتیب امتیاز)

1163 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    حسین دانش خواه گفته:
    مدت عضویت: 770 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام به همه دوستان توحیدی عزیزم

    سوال:جاهایی که خداوند به دلیل تواضعی که داشتم من رو هدایت کرده یا بهتر بگم گره از مشکلاتم باز کرده :

    به خاطر میارم که 16ساله بودم و یه جورایی عاشق شده بودم خوب خونه ما جهرم بود استان فارس ‌و من عاشق دختری شده بودم که ایشون یزد بود نمیدونم چه فکری اون موقع ها میکردم ایشون هم 16سالش بود و یه روز تصمیم گرفتم وسایلم رو برداشتم گفتم برم یزد یه کیف برداشتم با مدارکهام و به هیچکس هم چیزی نگفتم و رفتم هیچی پول نداشتم فقط اون دختر خانم یه آدرس به من داده بود من آدرس رو حفظ بودم خب یه گوشی خیلی خوب هم داشتم که عاشقش بودم به نام s3 سامسونگ پرچم دار بود و هیولایی بود خلاصه گفتم ببرم بفروشمش خب من اصلا نرفتم موبایل فروشی من یه مغازه دیدم رفتم داخل تزییناتی ماشین بود رفت گفتم گوشی میخری گفت اره خلاصه 50تومن از من خرید گوشی رو و من با 50تومن و یه آدرس رفتم یزد خلاصه ما رفتیم و اون بنده خدا رو ملاقات کردیم توی منزلشان یعنی منزل پدریشان همون لحظه زنگ خورد درب خونه و مامور پلیس بود پلیس امد و منو گرفت منم بچه بودم یه چک به من زد پلیس هم همسایه بغلیشون اطلاع داده بود

    خلاصه مارو سوار موتور کردن و بردن کلانتری 14 مطهری صفاییه یزد بعد اونجا زنگ زدن خانواده اون دختر خانم بیان بعد خانواده ایشان آمدن و پدرش میگفت اگه این مأمور ها تورو ول کنن من خودمو دار میزنم خلاصه منم از بچگی انگار یه رفاقتی با خدا داشتم منم هیچی نمی گفتم منم کسی رو هم نداشتم به من میگفتن زنگ بزن خانوادت بیان خلاصه مارو کردن بازداشتگاه بعد از یه مدت کوچولو در بازداشتگاه رو باز کردن و منو آوردن بیرون و همون مأموری که به من چک زد گفت که من راضیت برات گرفتم و فردا برو خونتون گفتم باشه برمیگردم جهرم بعد شبم همون جا توی کلانتری خابیدم خلاصه غذا هم به ما دادن و فردا صبحشم از درب کلانتری آمدم بیرون همین کیوسک

    درب کلانتری زنگ زدم به پدر اون دختر خانم و گفتم که من عاشق هستمو من میخام با شما حرف بزنموو و از این صحبت ها …

    بگذریم

    خاستم بگم خداوند میلیارد ها بار به اندازه نخ نخ موهای رو سرم هم آبروی منو خریده هم هوامو داشته اصلا انگار یه رفاقت خاصی وجود داشته

    من آمده بودم تهران پولی نداشتم جایی نداشتم یه جایی زندگی میکردم که آدم هایی بودن شیشه ایی دخترها و پسر هایی شیشه ایی سمت خیابان مختاری میدان راه آهن تهران کسانی که رفتن میدونن اونجا چه اوضاعی داره سمت دروازه غار

    ولی خدا واقعاااااا هوای منو داشت و من آلوده به هیچ چیزی نشدم اینم بخاطر تواضعم بود همیشه ادم ساکت و آرومی بودم یه جوری خدا ترس بودم همیشه الان دارم میفهممم لطف خداوند رو که چطور منو نجات داده توی خیلی از شرایط

    یادم میاد رفته بودم بودم پیست اسکی رفتم بالای تپه از اونجا الان دقیق یادم نیست پیست اسکی 5ساعت با شهر ما جهرم فاصله داشت من سوار اگه اشتباه نکنم یه وسیله پلاستیکی شدم و از تپه آمدم پایین و دیگه هیچی نفهمیدم زمانی که به هوش آمدم نزدیک شهرمون توی اتوبوس بودم اصلا من هیچی یادم نمیاد چه ضربه ایی خوردم اصلا یادم نمیاد که چی شد و خدا هوامو داشت و معلوم نبود الان من باید ضربه مغزی چیزی میشدم و خدا شاهده هیچ مشکلی به هوش امدم نداشتم با وجودی که فکر کنم 8ساعت یا10 کامل من بیهوش بودم و خدا خیلی بخدا تا صبح میتونم براتون بنویسم مثال بزنم از مهاجرت هاممم از همه چی این همه این و اونور رفتن و همیشه خدا هوامو داشت و خدا منو هدایت کرد

    یادم میاد با بابام و زن بابام بحثم شد دوتا شون رو زدم خیلی آدم عصبی بودم و اونا ازم شکایت کردن و من رفتم دادگاه و اونجا هم من تواضع خودم رو نشان دادم و گفتم خدا شاهده با وجودی که دورغ هم میگفت زن بابام اما من گفتم حق با اوناست و دادگاه یه امضا از من گرفت و گفت برو و رفتم خداوند کارهارو انجام داد چون من تواضع داشتم اون لحظه

    و میلیاردها بار دیگه که خداوند هوامو داشته خداوند لطفش رو شامل حالم کرده وگرنه من الان زنده نبودم اگه زندم و نفس میکشم لطف خداوند هست و من رو هدایت کرد همیشه هوامو داشته

    و سپاس گذارم از استاد عزیزم و مریم خانم عزیزم

    و سپاس گذارم از تمام بچه های گل سایت

    و سپاس گذار پروردگارم هستم خدایی که قدرت خلق زندگیم رو به دستان خودم سپرده و حق انتخاب بهم داده و امروز صبح داشتم هروز به خودم یادآوری میکنم روزی چند بار که قراره بمیری حسین یه روز قراره سفر کنی اون روز باید راضی باشه قلبت اون روز باید شاد باشی و اون دنیا سرت بالا باشه بگی خدایا من طبق قرآن عمل کردم من از آیین ابراهیم پیروی کردم من تسلیم بودم تلاشمو کردم

    من الان داره میشه 25سالم مث یه چشم به هم زدن گذشت این 25سال بقیشم مث باد میگذره و باید از همین لحظه شروع کرد و مثل ابراهیم زندگی کرد و تسلیم شد در مقابل این انرژی قدرتمند

    عاشقتونممممممم

    فعلا خدانگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  2. -
    جواد شکوری گفته:
    مدت عضویت: 2112 روز

    بنام خداوند بخشنده ای مهربان

    حمدوسپاس مخصوص خدایست که خالق تمام کیهانه

    درود فراوان به استاد گرانقدر وخانم شایسته عزیز وهمه ای دوستان هم مسیرم ،مسیر زیبائی وعشق

    این اولین کامنتی هست که بعداز حدود 5سالی که بااستاد وسایت عالیشون آشنا شدم.

    طی این سالها که دنبال چرا های زندگیم میگردم بارها وبارها خداوند کنارم بوده وهمیشه مرا هدایت کرده ولی من باوجود ترس هام ونا آگاهیم برعکس عمل کردم وهمیشه نتیجه اش منفی بوده وعقب گرد درزمان ومکان بوده ،همیشه به جای توکل به خدای رحمان میان آدمها جستجو میکردم که جزء آسیب چیزی نصیب نشد.

    یک روز زمانی که غرق درمشکلات مالی بودم وتقریبا ازهمه جا مونده بود زانوهام سست شد بود انگار تمام دنیابه من حمله ور شده بودن با تهمت وبی اعتمادی تنها چیزی مرا نجات داد وهیچ فقط فراموش نمیکنم دستان پرمهر خداوند بود که مرا نجات داد منی که تا اون روز فکرمیکنم که آدمها باید یارم باشند همه دشمنم بودن ،بعد ازآشنای بااستاد تازه فهمیدم که من مشرک بود متوجه شدم که سالها پس گردنی میخوردم بخاطر مشرک بودنم ،بعداز گوش دادن به صحبت‌های استاد عزیز ایمانم به خدای رحمان قوی‌تر شد وهروز ازاومیخوام که مرا هدایت کند بسوی بهترینها .

    کمال سپاس وتشکر ازشما استاد عباس منش عزیزدارم

    برای تمامی دوستان هم ازخداوند مهربانم بهترینها را آرزومندم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  3. -
    رویا گفته:
    مدت عضویت: 1449 روز

    بنام پروردگار آسمان و زمین

    درود بر استاد عباسمنش وآگاهی بی نظیرتون

    امروز باگوش دادن ب این فایلتون منو یاد زمانهایی انداختید ک خداوند طوری دست کسانی ک توی زندگیم بودن و نیت خوبی نداشتند رو رو کرد ک هیچ کسی نمیتونه بفهمه چجوری و از کجا یا جاهایی ک انسان هایی غریبه رو طوری سر راهم قرار داده ک الان بهترین دوستانم و قشنگترین رابطه هارو دارم باهاشون یا هزاران بار دیگر ک گفت فلان جا برو یا نرو ک نتیجه شو بعدا دیدم وقتی میشینم و فکر می‌کنم کارایی ک برای بقیه نشد بوده برا من مثل آب خوردن انجام شده واقعا وقتی بهش فکر میکنم اشک تو چشام جمع میشه ک خدایا تو چقد حواست ب ما هست..

    و هزاران بار سپاسگزارم از خداوند برای حضور شما راهنما یا دستی از خدا که یاداور حضور پر مهر خداوند توی زندگیمون شدید یادآور الهامهایی شدید که ما بیشتر مواقع بی توجهیم یادآور موهبت بودن در این مسیر یادآور عشق بی قید و شرطی ک از جانب پروردگارمون دریافت میکنم و باز ناسپاسیم انگار ک باید هروز هروز تلنگر بزنیم بخودمون ک حواست باشه کی کارارو انجام میده کی دستتو گرفته ….

    و باز سپاس فراوان دارم از شما برای این آگاهی های نابی ک در وجودمون هست اما یادمون رفته و انگار یکی و میخایم با عشق با تمام وجودش ک حسش میکنه برامون بگه دوباره ک کی صاحب اختیاره و بیخود ب خودمون غره نشیم و فروتنی پیشه کنیم

    🩷🩷🩷

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  4. -
    رضا گفته:
    مدت عضویت: 2174 روز

    سلام استاد عزیز و دوست داشتنی

    سلام به همه دوستان محترم

    از اون فایل های ناب که باید صدها بار گوش کرد و به خودمون یادآوری کنیم تا به عمق اون بهتر و بهتر پی ببریم

    عاشق شنیدن مباحث توحیدی و صحبت های از جنس هدایت هستم

    زیباترین و آرامش بخش ترین مبحثی که همیشه حال آدم و خوب می‌کنه ، شنیدن مباحث توحید هست ، اونم از زبان استاد عزیز

    واقعا توحید پایه همه چیز هست و توحیدی بودن در همه مسائل باز کننده دروازه نعمت ها و برکت ها به زندگیمون

    این فایل یه حال خوبی به آدم میده ، در واقع همیشه شنیدن از توحید حال آدم و خوب می‌کنه ، جنس این آگاهی همیشه آرامش زا هست

    نمیخوام کلیشه بگم ، ولی برای من این فایل دقیقا زمانی اومد که بهش نیاز داشتم و وسط یک چالش تو زندگیم هستم و در مورد موضوعی نمی‌دونم چه مسیری و انتخاب کنم و سر یه چند راهی قرار گرفتم ..

    وقتی به موضوع از این زاویه نگاه میکنم ، می بینم چقدر توحیدی بودن و غرور نداشتن و اعتبار همه چیز و به خدا دادن و فروتن بودن و تسلیم بودن ، می‌تونه زود توسط انسان فراموش بشه ..

    استاد جان من لذت میبرم و تو دلم با ذوق شما رو تحسین میکنم که این مورد و در عمل چقدر خوب انجام میدین و به عنوان یه الگو به شما نگاه میکنم

    شما یک الگوی عالی هستید برای عمل به الهامات خودتون و تحسین شما و نتایج عالی تون ، حال منو عالی تر می‌کنه..

    الله اکبر از این دقت بی نظیر قانون و درک فکر خداوند که هر روز دارم بیشتر و بیشتر با حرکت در این مسیر ، آگاه تر میشم و لذت میبرم

    خدایا سپاسگزارم که پیام خودت و از طریق دستان زیبای خودت برای ما میفرستی..

    وقتایی که تونستم اینجوری فکر کنم که من نمی‌دونم و اعتبار همه چیز و بدم به خداوند و سعی کنم و فقط سعی کنم فروتنی بیشتری داشته باشم و از منم منم هام فاصله بگیرم ، اگر من یک قدم خودمو بهبود دادم ، خداوند هزار قدم به سمت من اومده و کارام و انجام داده ، و یا وقتی تو یه مسئله گیر کرده بودم ، واقعا چرخ دنده های زندگی و برام روان تر کرده .

    و مدت ها دنبال سوالاتی بودم در مورد این مباحث که چرا همیشه هدایت نمیشم !

    این فایل خیلی دقیق همه جواب های منو داد ، در واقع همیشه هدایت جریان داره ، ولی ما پذیرا نیستیم و باورش نداریم و گاهی انقدر غرور داریم و در مقابل منبع هستی فروتنی نداریم و تسلیم نیستیم که صدای واضح هدایت و نمی‌شنویم ..

    مگه ما برای پلک زدن ، گردش خون ، هزاران فعل و انفعالاتی که تو بدنمون انجام میشه تا در نهایت به انرژی تبدیل بشه ، کاری انجام می‌دهیم ؟

    مگه برای انتقال پیام های عصبیمون توسط نورون های مغزمون کاری انجام می‌دهیم ؟

    به تک تک اعضای بدنمون و عمل اون ها که نگاه میکنیم ، میبینیم صاحب این اتفاقات کس دیگه ای هست ، و ما چقدر زود یادمون می‌ره اینارو !

    وقتی چند وقت پیش تو بارندگی در اتوبان پشت یک کامیون داشتم حرکت بودم و یه حسی بهم گفت از لاین وسط برو لاین سرعت ، خیلی عجیب بود ، من معمولا لاین سرعت رانندگی نمیکنم ، مگه برای سبقت یا مورد دیگه ای ، من مقاومت نکردم ، گوش دادم و رفتم لاین سرعت و چند ثانیه بعدش صدای جیغ ترمز و ایستادن خودروها و پشت سرم تو آینه دیدم ،

    شوکه شده بودم و خیلی حس عجیبی بود برام

    ولی خیلی موقع ها هم ، تو خیلی جاها ، هدایت و الهام اومده و من نشنیدم و ضربه اونو خوردم

    و این دیدگاه چقدر زیباست که بگیم : خدایا شکرت که وقتی من داشتم از مسیر منحرف میشدم و انقدر در نادانی بودم که به حالت عادی متوجه نشدم دارم راه خودمو اشتباه میرم ، تو لطف کردی و برای من یک تضادی و پیش آوردی که به ظاهر یه سیلی از سمت تو بوده ، ولی سیلی که طعم شیرینی داره و همراه با بوسه بر پیشانی هست و چقدر جلوی ضررها و اتفاقات ناگوار و بعدش برامون گرفتی

    خیلی موقع ها اینو فهمیدیم و به میزانی که فهمیدم ، نتیجه گرفتم و خیلی موقع ها هم نفهمیدیم و درس اونو گرفتم ..

    چقدر صفت بخشنده و مهربان و رئوف بودن به خداوند میاد ، چون معیار و پیمونه ای که داره تا با اون غرور و تکبر و نافرمانی ما رو اندازه بگیره , هیچ وقت با پیمونه زمینی نبوده ، و همیشه لطفش شامل حال ما بوده ، چقدر آبروی ما رو خیلی جاها خریده که خودمون هم متوجه اون نبودیم و فکر کردیم کار خودمون بوده و اعتبارش و دادیم به خودمون ، چقدر هوای ما رو داشته و ما فکر کردیم ما توانا هستیم و ما باهوش هستیم و امان از این شرک علنی و خفی ..

    مثالی که برا خودم میزنم همیشه اینه که ، در ساده ترین و باور پذیر ترین حالت ذهنی ما ، خداوند داره کره زمین و که وزن اون تیلیاردها تیلیاردها تن و یا خیلی خیلی بیشتر هست و به صورت معلق تو هوا و در یک فضای خلا نگه می داره و مدیریتش می‌کنه ، حالا همینو تعمیم بدیم به خورشید و کره های دیگه و منظومه و کهکشان های دیگه …

    دل آدم می‌ریزه از این قدرتی که جاریه و این مهربانی و بخشندگی که در آن واحد با داشتن اون قدرت بر زندگی ما حاکمه

    به خاطر این میگم این صفت ها و صفت های خوب و خالص فقط مال خداست ، چون هیچ انسانی نمیتونه اگه با این حجم قدرت ، جای خدا باشه ، عدل ، مهربانی ، بخشندگی ، رأفت و عدل و … به این دقت با قوانین بدون تغییرش جاری کنه در زندگیمون

    خداوند در آیه 63 سوره فرقان می فرماید :

    « وَعِبَادُ الرَّحْمَٰنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا »

    « و بندگان (خاص) رحمان، کسانی هستند که با فروتنی (و آرامش) بر زمین راه می روند، و هنگامی که جاهلان آنها را مخاطب قرار دهند (و سخنان نا بخردانه و ناسزا گویند) به آنها سلام گویند (و از آنها روی می گردانند) »

    و همینطور در آیه 146 سوره اعراف می فرماید :

    « سَأَصْرِفُ عَنْ آیَاتِیَ الَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَإِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَهٍ لَا یُؤْمِنُوا بِهَا وَإِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الرُّشْدِ لَا یَتَّخِذُوهُ سَبِیلًا وَإِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الْغَیِّ یَتَّخِذُوهُ سَبِیلًا ۚ ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَکَانُوا عَنْهَا غَافِلِینَ »

    « من آنان را که در زمین به ناحق کبر و بزرگمنشی کنند از آیات خود رو گردان و معرض خواهم ساخت، و اگر هر آیتی بینند به آن ایمان نیاورند و اگر راه رشد و هدایت یابند آن را نپیمایند و اگر راه جهل و گمراهی یابند آن را پیش گیرند. این (ضلالت آنها) بدین جهت است که آیات ما را تکذیب کردند و از آنها غافل و معرض بودند »

    و چقدر خداوند زیبا با این مثال ها در مورد اهمیت فروتنی و دوری از کبر و غرور ، راه را به ما نشان داده و فروتنان را کسانی دانسته که رحمت و هدایت خود را شامل حال آنها می کنه

    با تشکر و سپاسگزاری از استاد خوش تیپ و دوست داشتنی برای تهیه این فایل الماس وار و ارزشمند و به اشتراک گزاری این آگاهی های ناب برای ما

    خدارو صد هزار مرتبه شکر برای این مسیری که در اون هستم

    امیدوارم بتونم به بهترین شکل به این موارد عمل کنم و شاگرد خوبی باشم

    دوستون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  5. -
    مرجان گفته:
    مدت عضویت: 1227 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام ودرود براستاد توحیدی وهمه ی دوستان عزیزم دراین سایت الهی

    چقدر این روزها نیاز شدیدی به توحید داشتم وچقدر خداوند به موقع دربهترین زمان هدایت میکنه الهی ام شکر

    جلسه 6 کشف قوانین استاد تاکید دارید روی یک هدف تمرکز کنید ومن هدفم را روابط قراردادم. تمرکز ی نشستم تا رابطه ام را درست کنم. درست که نه. میخواستم از همسرم طلاق بگیرم. ولی هدایت شدم به اینکه تو بشین ترمزهای روابطت را پیداکن.

    امشب هدایت شدم. خدابهم گفت. مرجانی. اولین رابطه باید بامن درستش کنی

    مرجانی. من خدات هستم. چی میخوای که نتونم بهت بدم.

    چکار داری که من انجامش نتونم بدم

    چرا میخوای خودت تنهایی زیر بار این همه مسعولیت خرد بشی. چرا دستم راپس میزنی. بارها مگه کمکت نکردم. مگه بارها نرفتی دور زدی وباز برگشتی پیش خودم.

    مرجان عزیزم. از خودم بخواه تا اجابتت کنم

    بیا باهم مرور کنیم کجاها کمکت کردم.

    مرجان فرزند ناخواسته بودی کی جز من کمکت کرد به این دنیا بیای ؟؟چقدر مادرت وپدرت تلاش کردن سقط بشی. قدرت مال من بود .من خواستم باشی

    مرجان یک ساله بودی تو حوض آب خفه شدی. روی آب سیاه شده بودی کی نجاتت داد. مرده بودی. من زنده ات کردم. قدرت دست من بود

    مرجانی. دوباره مردی. من بودم نجاتت دادم توسن دوازده سالگی

    مرجان. ازدواج کردی. تو اوج تنهائیت من همدمت شدم.

    من برات کار شدم. مشتری شدم. ابرو شدم

    مرجان بچه ات قرار بود سقط،بشه. من نجاتت دادم توی بیمارستان

    مرجان موقع زایمان من کمکت کردم افتاده بودی سرخونریزی. کی نجاتت داد. من بودم

    مرجانی تو اون روز وحشتناک زیر دست اون نامرد کی نجاتت داد. من بودم

    مرجانی پسر میخواستی. یادته. چقدر اذیتت کردند کی بهت پسرخوشکل ناز داد من بودم

    مرجانی هیچ وقت امید نداشتی خانه دار بشی کی به سادگی آب خوردن خونه برات جورکرد من بودم

    مرجانی. داماد خوب میخواستی. کی برات جور کرد. محمد که عین مادرش دوستت داره وحرف حرف توهه

    مرجان وقتی ابراهیم رفت کی برات دوتا مشتری توپ آورد. من بودم.

    مرجانی کی جهاز دخترت برات جور کرد اونم باعزت

    کی سیسمونی بچه ات جورکرد اونم بهترین جهاز وسیسمونی

    کی برات زمین خرید. اونم باعزت به نام خودت

    کی برات طلا خرید.

    مرجانی خیلی جاها نخواستی هدایتت کنم. من هدایت میکردم تو پس میزدی

    پارسال کی کمکت کرد عزتت برگرده. ترس هات بریزه.

    مرجانی. من همون خداهستم. بهم بگو. دوباره بیا. دوباره اشتی کن. من همون عاشقی هستم که پشت در نگاهت منتظر ایستادم. بگی رب من. بگم جاااانم

    مرجانی من برات همه چیز وهمه کس میشم. دوباره صدام بزن.

    خدایا تسلیمم. خدایا من از هرخیری که ازجانب تو بیاد محتاجم

    خدایا من نمیدونم. من نمیتونم. من ازتو کمک میخوام برای روابطم. برای کار وکسبم برای زندگیم. برا پسرم.

    از هرخیری که ازجانب تو برسه محتاجم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      سینا سبزواری گفته:
      مدت عضویت: 1272 روز

      مرجااااااااننن چیکارر داری میکنی توو دختررر دمتتت گرمم

      سلام به روی ماهت امیداورم این حال عالیت روز به روز گسترش پیدا کنه

      منوووو نمیدونی تو چه حال عالی هستم یعنی بهترین موقعی بود که کامنتت به دستم رسید ، میدونستم حتما برام نوشتی منتظر نقطه آبی بودم ولی واقعاااا بهترین زمان اومدم به خوندن نقطع آبیت هدایت شدم واییی اومدم الان ببینم ساعت چنده دیدم 5:55 دقیقه صبح هست نشونه عددی از این واضح تر ؟؟

      مرجاان من الان امروز حالم خیلیییی بینظیره ببین یعنی اصلا دقیقاا اینکه میگی رو ابرام رو دارم تجربه میکنم

      باورت میشه برات دارم اشک ذوق میریزم چقدررر خوشحالم که این احساس رو تجربه میکنی وچقدر واقعا خوشحالم داری روابطت رو بهبود میدی تو فوق العاده ایی

      مرجان جان ما لایق یک همچین احساساتی بودیم

      چقدر تحسینت میکنم که اینقدر خوب داری عمل میکنی و چقدر اون لحظه قشنگه که میبینی قانون چقدر دقیق داره عمل میکنه و ما باید فقط حواسمون سمت خودمون باشه.

      مرجان اینقدر حس و حال کامنتت رو دوست داشتم که نتونستم ننویسم برات چقدر این ذوق و شوقی که داری تجربه میکنی قشنگه

      همین چند دقیقه قبل از اینکه نقطه آبی رو بخونم منم داشتم به همین ذوق و شوق با همین فرکانس توی ایینه با خودم صحبت میکردم و بعدش تازه هم فرکانس شدم با کامنتت و کامنتت رو دریافت کردم اینقدر خوشحالم کرد کامنتت که واقعا حد نداره

      چقدر خوب داری روی خودت کار میکنی

      وایی واقعا چی بگم ؟؟

      مرجااان میدونی هدایت خدا بهم گفته که دوره کشف قوانین رو پر قدرت شروع کنم از اول ؟

      و امروز استارتش خورده باور کن من مرجان یک ساعت و نیم هست که قفلم فقط و فقط روی توضیحات صفحه دوره کشف قوانین و میتونم قسم بخورم دارم چیزایی رو میخونم که اصلا درک نمیکردم و اصلا یادم نیست یک همچین چیزایی گفته شده فکر کن مرجان فقط خوندن توضیحات دوره که برای اشنایی بیشتر با محصول هست یک همچین احساسی رو امروز برام رقم زد و چه درک هایی که میتونم ساعت ها درموردشون صحبت کنم

      وای مرجان فایل توحید عملی 10 (الان که این گفتم خدا بهم گفت بجای اینکه این کامنت رو روی همون پاسخت به خودم منتشر کنم بیام اینجا منم سریع گوش کردم)

      فایل توحید عملی 10 اینقدر بهم کمک کرد این روزا که حد نداره اصلا ببین دارم حال میکنم با هدایت اصلا دیگه نگران نیستم سپردم به خودش و داره خودش بهم میگه که چیکار کنم قدم هارو یکی یکی داره بهم میگه منم رو شونه اش نشستم دارم لذت میبرم

      مرجان چقدرررر تحسینت میکنم کامنتی که نوشته بودی برام قشنگ به قلبم نشست چون هم کامنت تو خیلییی عالی بود هم من دقیقا موقعی بود که آماده بودم اون آگاهی هارو دریافت کنم

      قبلا پرسیدم بزار دوباره بپرسم مرجان چطوری اینقدر خوبی تو ؟ بابا ایول بهت

      واقعا لذت میبرم وقتی که میبینم اینقدر عالی داری کار میکنی روی خودت و اینقدر خوب درک میکنی. من از ایده های که دریافت میکنی برای بهتر کار کردن روی خودت واقعا درس گرفتم و درس میگیرم

      چقدررر خوب شد که واقعا باهات توی این سایت فوق العاده آشنا شدم چقدررر خدا مارو دوست داره آخه؟

      مرجان یادمه توی کامنت های قبلیت به من یا کلا توی کامنت هات خیلی از عشق خدا میگفتی من اون موقع دقیق برام شفاف نبود این موضوع نمیتونستم درست درکش کنم الان اینقدر دارم لذت میبرم با این خدا که واقعا میگم خدایا منو همیشه توی این فرکانس تسلیم نگه دار و اینقدر خیااالم رو راحت کرده و فرکانسم رو خالص کرده که خودت میدونی چی میگم

      چقدر میتونستم اون ذوق وشوقی که گفتی از دیدن رابطه های خوب حس میکنی رو با تمام وجودم احساسش کنم خیلییی خوشحالم برات واقعا میگم ،،برای خودمم خوشحالم

      مرجان جان من خیلییی خوشحال میشم وقتی برام مینویسی واقعا دوست دارم زیاد ازت بخونم و چقدر تحسینت میکنم!

      مرجان عزیزم ،دوست خوبم ازت سپاسگزارم که با نقطه آبی قشنگت حال عالی ام رو عالی تر کردی

      عاشققتممممم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        مرجان گفته:
        مدت عضویت: 1227 روز

        به نام خدای مهربون.

        سلام ودرود من راازشهر زیبای یزد با مردمانی مهربان ودوست داشتنی پذیرا باشید

        سلام سینای عزیزم. کجای تو ؟؟

        نمیگی یه دوستی دارم که دلتنگم میشه

        مطمعنم داری روی خودت کار میکنی. یه جایی تمرکز کردی که وقت نمیکنی کامنت بنویسی

        ولی امشب دلم خواست برات بنویسم. یعنی هدایت شدم

        آخ که این هدایت چه ها که نمیکنه

        در مورد موضوعی خیلی ذهنم درگیر شده بود ولی هردفعه یادم اومد میگفتم خدایا تو هدایتم کن. قدرت دست توهه. خدایا من نمیدونم. من میترسم ولی میسپارم دست خودت

        داشتم جلسه اول احساس لیاقت کار می‌کردم. یه ساعتی تمرکزی تمرین انجام دادم یدفعه دلم خواست سایت راچک کنم. نقطه ی آبی عزیزی من راهدایت کرد به کامنت خودم. الله اکبر. جواب من درست خودم به خودم داده بودم. آنقدر دقیق وشفاف که جای هیچ تردیدی باقی نگذاشت. صبح یادمه از خداهدایت خواسته بودم اونم هدایت واضح.

        توی کامنتم حتی اسم اون شخص با دلیل منطقی نوشته بودم.

        خدایا شکرت

        این روزها که هدایتی فقط روی جلسه اول احساس لیاقت خیمه زدم درهای زیادی روم باز شده

        چقدر وقتی ازدرون احساس لیاقت میکنی. نشانه ها از بیرون چشمک میزنه. وقتی احساس لیاقت را با طعم توحید وهدایت قاطی میکنی وااای که چه معجون بی نهایت عالی درست میشه

        سینا جااان

        وقتی کاری رابه خدامیسپاری چقدر قشنگ وعالی هدایتت میکنه

        واقعا من کاری انجام نمیدم. خداست که چرخ زندگیم راداره روان میکنه. الهی شکرت

        دوست خوبم. برات آرزوی بهترین ها رادارم

        حتما برام بنویس.

        مطمعنم کامنت تو دریچه ی جدیدی از اگاهی وتوحید رابه روم باز میکنه.

        بی صبرانه منتظرم برام بنویسی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      مینا منصوری گفته:
      مدت عضویت: 1098 روز

      سلام عزیز دل

      چقدر خوب از جاهایی که دست خدا رو دیدی گفتی

      خوشحالم در لحظه دنبال الگو دنبال عملگرا بودنی

      چقدر خوبه که آگاه شدی و هر لحظه عمل

      تو شاگرد نمونه استادی که ایمانت به عمل رسیده و حرف مفت نیست.

      خدا رو باید دید باید تو لحظه لحظه زندگی دید و بهش چشمک بزنی بگی خداجونم متشکرم کنارمی

      در پناه حق حالت خوب هست خوبتر باد

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        مرجان گفته:
        مدت عضویت: 1227 روز

        سلام دوست خوبم

        مینای عزیزم. بی نهایت خوشحال وسپاسگزارم بخاطر کامنتت.

        چقدر خوشحال وسپاسگزارم باتو همراه وهمگام هستم دراین مسیر الهی.

        من وتو چه راه ها که رفتیم وچه تجربه که کردیم وچه حال واحساس هایی باهم داشتیم. هرلحظه خدابود. چه گوش دادیم به هدایتش چه بی خیال شدیم. ولی هردوش تجربه بود ودرس بود وعشق.

        خدایا سپاسگزارم بخاطر این دوست عزیزم که یکی از هدایت های الهی تو بود

        ممنون که برام نوشتی. عاشقانه دوسنت دارم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      بشرا گفته:
      مدت عضویت: 1709 روز

      سلام مرجان عزیز دوست خوبم چقد شما خوب مینویسین چقد خوب از حساتون میگید با حس بد اومدم ک تو سایت کامنت بخونم ک حالن خوب بشه و با خوندن کامنتاتون حالم خوب میشه مرسی انقد بی شیله پیله انقد روراست مینویسین چقد دوس دارم یروز از ن دیک ببینمتون و ساعت ها باهم حرف بزنیم و شما بشتر بگین و من گوش بدم بتونم هر وقت حالم بده باهاتون حرف بزنم و شما مث همین حرفای قشگ حالم رو خوب کنید خوب و پایدار باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    سمیه رضایی گفته:
    مدت عضویت: 681 روز

    به نام خداوندی که هر چه دارم از آن اوست

    سلام و درود فراوان خدمت شما استاد عزیز

    بینهایت سپاسگزار خداوند هستم که من رو در این مسیر زیبای الهی قرار داده

    سپاسگزار شما استاد عزیزم هستم به خاطر رایگان در اختیار گذاشتن این فایل های ارزشمند

    برای بار سوم دارم مینویسم هر بار دستم خورد پاک شد امیدوارم چیزی از قلم نندازم

    من نزدیک به یک سال هستش که بیزنس خودم رو شروع کردم ، در ابتدا چون خیلی ترسیده بودم و از نظر مالی تقریبا که نه کاملا صفر شده بودم‌ خیلی شرایط برام نگران کننده بود ، ترس از اجاره ی بالا ، هزینه های جاری و جانبی ، خرید متریال و …..

    با این امید قدم برمیداشتم که من از خدا خواستم برام بچینه و خیلی قشنگ و راحت داره همه چی رو‌برام‌چیدمان میکنه

    تمام درون من پر شده بود از این که ؛

    خدایا من روتو حساب کردما

    من جز تو کسی رو‌ندارم

    سربلندم کن

    من و غرق در نعمتت کن

    دستم و ولی نکنیاااا

    حواست به منه سمیه هست دیگه ؟

    نگاهتو برنداری هااا

    خودت همه چی و جور کن

    و واقعا همه چی همینطوری پیش میرفت ، من نمیفهمیدم اجاره چجوری جور میشد ، چجوری تو مقادیر بالا متریال میخریدم ، مشتری های سطح بالا میومدن پیشم ، همه راضی و با کمال رضایت هزینه ی خدماتشون رو‌ پرداخت میکردن و‌…

    تو اون روزا کم کم حرفام با خدا کمرنگ شد با خودم پر رنگ

    به خودم میگفتم سمیه ایول

    همین ایول گفتن شد پاشنه ی آشیل من ( که امروز درکش کردم )

    سمیه ببین تو چه قدر پیشرفت داری میکنی

    همه ازت راضین همه دوستت دارن همه بهت احترام میذارن

    هیچکس رو‌نظر تو حرف نمیزنه ، مشتری میگه هر چی تو بگی

    همه بهت اعتماد میکنن ، غرق در احترامی و …

    همه ی کردیت رو دادم به خودم ، خدارو یهو ندیدم

    همینجوری پیش رفت تا 3_4 ماه پیش که ورودیه من از روند صعودی داشت کم کم به سمت پایین و کم شدن پیش میرفت تا به امروز

    (من تو اون دوره انقدر سرم شلوغ شده بودکه وقت نمیکردم کارهام رو به عنوان نمونه برای انتخاب راحت تر مشتری توی صفحه ی خودم بذارم ) الان 4 ماهه من دارم به این فکر میکنم که چرا ؟ من که همون خدمات رو میدم ، متریال همونه ، هزینه ها همونه ، پس چرا ورودی کم شده ( درامد یر به یر با هزینه ها ) طوری که هزینه های جاری رو پرداخت میکردم یه مبلغ ناچیز میموند ته حسابم باز نگرانی و ،،،، برای ماه آینده

    تو این مدت من فکر میکردم باید فعالیتمو بیشتر کنم تو فضای مجازی ، پست بیشتر ، توضییح بیشتر ، بعضی وقت ها به تخفیف گذاشتن فکر کردم ، یه وقتایی یه کوچولو جواب داد بعد میگفتم اره سمیه همینه ادامه بده اما نتیجه باب میلم نبود و هنوز هم نیست ، هر کاری رو امتحان کردم نشد یه کم احساس درموندگی کردم ،دیروز تو سالن با احساس بد و خستگی ، هر کاری که به فکرم رسید انجام دادم تا رها شم ولی نشد ، فایل گوش کردم ذهنم میپرید ، نوشتم فقط یه مشت چرت و پرت اومد رو کاغذ ، موزیک بی کلام گوش کردم نشد که نشد ، یهو نشستم وسط سالن رو به اسمون نگاه کردم اشکم ریخت گفتم خدایا من نمیدونم چمه ، نمیدونم باید چیکار کنم ، برام نشونه بفرست ، هدایتم کن من حالم بده ، تو همون حال بد پیام اومد برام و مشتری که فکر میکردم با فعالیت مجازی راحت جذبش کرده بودم خواست وقتش و کنسل کنه ، با اینکه بیعانه داده بود و من قید کرده بود کنسلی از سمت مشتری باشه بیعانه برگردونده نمیشه ، با علم به این میخواست کنسل کنه تو همون حین من مرور شد برام احساس بد = اتفاقات بد

    احساس خوب = اتفاقات خوب

    فهمیدم این اتفاق بد و خودم جذب کردم بیعانش رو پس دادم ، بلند شدم اشکام و پاک کردم گفتم خدایا منو هدایت کن من فقط تو رو دارم ، نوشته ها مو پاره کرده ، رها تر از رها اومدم بیرون به سمته خونه ، دیگه بهش فکر نکردم ونگران هم نبودم انگار که خدا نوازشم کرده باشه

    تا دیشب قبل خوابم ، ( با اینکه داشتم رو سه تا فایل قبلی کار میکردم تمارینش رو انجام بدم و کامنت کاملی از خودم به جا بذارم ) یه حسی بهم گفت برو ببین فایل جدید نیومده رو سایت ، اومدم دیدم اومده اونم چه فایلی توحید عملی ، با اینکه خوابم میومد همون حسه گفت گوش کن بهش ، تقریبا نصف شده بود که خوابم برده بود،نصفه موند صبح شد من رفتم باشگاه ( ندا طلایی ) یه کم حرف زدیم تو حرف ها یه گوشه ای زدیم به نشونه و عمل کردن ندا به نشونه ها و … بحث تموم شد

    اماده ی تمرین بودیم ندا گوشیش و اورد چتش رو با ابجی لیلا خوند برام ( لیلا بشارتی ) در مورد همین فایل گفتم من نصفه گوش کردم ، وسطاش بود که داشت چراغ ها تو ذهنم روشن میشد ، انگارکه خدا حرف بزنه باهام انگار که نه واقعا خدا بود همه ی انچیزی که نیاز داشتم از زبون ندا داشت بهم میگفت من انقدر دگرگون شدم ، بغض تو گلوم ، فقط داشتم گوش میدادم نمیخواستم تموم شه ، تموم که شد گفتم واااای اینه باگ من ، من باگمو که چندماهه درگیرشم پیدا کردم ، انقدر حسم خوب شد که بی اختیار ندارو بوسیدم و ازش تشکر کردم ، ذهنم پر شد از صدا دلم پر شد از نور رفتم تو خودم ، ما تمرین و شروع کردیم یه کم گذشته بود ندا گفت برم ببینم کامنت ابجی لیلا تایید شده رفت سراغ گوشیش گفت عه اره تایید شده شروع کرد با صدای بلند خوندن من تمام بدنم شده بود گوش ، هرچی که میگفت من فقط درک میکردم که خداست و داره هدایتی که خواسته بودم رو بهم نشون میده واضح تر از واضح ، ندا و ابجی لیلا رو واسطه کرد برام ، من پیدا کردم باگی که باعث حال بد من بود ، من متوجه بودم یه ایرادی هست اما پیداکردنش مشکل شده بود ، آخ ای خدا تو چه قدر رحمانی چه قدر رحیم و بزرگی نگاه نکردی که من چه قدر شرک داشتم و دور شده بودم تا ازت کمک خواستم همه ی جهان رو چیدی تا به من نشون بدی نشونه ای که خواستم رو ، تو همه ی اون مدت من کردیت رو به خودم داده بودم ، مغرور شده بودم ، قدرت رو به همه چیز و همه کس داده بودم جز خدا ، الانم که دارم مینوسم بغض دارم ، خدای من شاهده من در لحظه که نشونه رو دیدم این ها درون من اتفاق افتاد اول که از خودم دلخور شدم اما شماتت نکردم و سریع خودم رو بخشیدم ، بعدش از خدا طلب مغفرت کردم ، و گفتم خدایا تو بودی همه ی اون ثروت و نعمت پیشرفت من

    تو بودی همه ی اون اعتبار و احترام

    تو بودی مسبب همه ی اون اتفاقات خوب

    تویی خالق من ، تویی برنامه نویس زندگی من

    تویی مراقب من ، تویی رفیق من ، تویی همراه من

    من سپاسگزار تو خدای بزرگ خودم هستم ممنون برای امروز

    در لحظه کمتر از 15 دقیقه نشونه های خوب سرازیر شدن به سمتم، 5 تا مشتری خواستن که وقتشون رو رزرو کنم ، گفتم خدایا ایول به خودت که انقدر خفنی منه سمیه کی باشم ، من فقیر ترینم در برابر لطف و نعمت تو ، تویی بزرگ تویی منبع عشق و ثروت من از این لحظه به بعد کردیت همه چی من تویی ، کمکم کن همیشه این رو به خاطرم داشته باشم

    من امروز درک کردم وقتی گفتی از تو حرکت از من برکت

    حرکت منه سمیه چیزی نمیتونه باشه جز باور به تو و رها بودن

    تویی که همه چیز رو به نحو احسنت برای من میچینی ، تویی که رفاه و سعادت من رو میخوای ، تویی که برای من فراوانی گذاشتی ، تویی که من رو غرق در منابع پایان ناپذیر خوشبختی خودت میکنی من فقط باید باورمو‌حفظ کنم که تویی همه چی

    من عاشقتممممممم خدا

    خدایا هزاران مرتبه شکرت برای آگاهی امروز من

    خدایا سمیه میخواد هر لحظه درقلب و ذهنش داشته باشه تو رو

    خدایا مثه همیشه که من رو تو بغل خودت نشوندی ، برای همیشه ی همیشه من و تو اغوش خودت نگهم دار

    در پناه الله یکتا باشید دوستان خوبم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  7. -
    فرشته سلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2535 روز

    بنام بالا برنده ی سازنده

    عرض ادب و احترام به چشمانی که این کامنت رو مطالعه میکنند.

    استاد بینهایت ممنونم از این فایل های توحید عملی چقدر ما رو به درونمون وصل میکنه و از دنیای بیرون قطع میکنه چقدر حس خوب آرامش و ایمان در دلمان زنده میکنه مخصوصا اون تجسمی که گفتید خدارو مثل یه آدم بزرگ ببینید که کارهارو برات میکنه وووووااااااااااااا برای من مثل یه لیوان آب خنکی بود در بیابان گرم و سوزان چقدرلذت بردم چقدر جواب سوالات ذهن من بود ازتون سپاسگذارم.

    تمرین: به خاطر تواضع در برابر خداوند و تسلیم بودن در برابر این نیرو:

    کجاها خداوند درها را برایت باز کرده و مسیر را برایت هموار کرده؛

    یکی از مثالهایش در زمان مهاجرت من به تهران من اصلا هیچ آگاهی از تهران نداشتم با توکل به خدا رفتم همه چیز برام جور شد به نحو احسنت اصلا برا گرفتن خانه و همه ی امکاناتی که میخواستم در زمان مناسب و مکان مناسب بودم همه چیز جور شد خودش و این چیدمان کار خدا بود

    کجاها خداوند در زمان مناسب دستان خودش را فرستاده و گره ها را از زندگی شما باز کرده؛

    خیلی مثال دارم اما یکی از اونها که خیلی برام مثل معجزه بود همسرم برای انجام کاری 200میلیون کم داشت و کارش واقعا گیر بود میگفت چکار کنم خدا خودش درست کنه خدا کمک کنه من نمیخوام از کسی بگیرم در همون حین دوستش تماس گرفت و گفت من 200میلیون پس انداز دارم لازمت میشه بگو فعلا کاریش ندارم و همون شب برامون شبا کرد و برای من واقعا این درک زنده کرد که حساب کردن روی خدا یعنی این یعنی تا این حد جواب میده یکی خودش بهت زنگ بزنه پول تعارفت کنه و کارت به آسانی حل بشه

    کجاها خداوند بی دریغ به شما کمک کرده و مسائل تان را حل کرده به گونه ای که به مو رسیده اما پاره نشده است؛

    همین پریشب رفتم برا بچه ها دونات بگیرم که جلوی مغازه اش دوبل پارک کردم گفتم یه کم دنده عقب بگیرم پارکم جمع جورتر بشه مزاحم کسی نباشه تو آینه نگاه کرده بودم اصلا ماشینی رو ندیدم یهو دیدم خوردم به جایی و بوق ماشین عقبی رو شنیدم پیاده شدم چشمت روز بد نبینه یه شاسی خارجی نو نو مشکی پشت سرم بود که من ندیده بودم زدم بهش رو سپرش خط افتاد همون لحظه گفتم خدایا تو درستش کن از دست من خارجه آقاهه با روی خوش آمد پایین گفت ببین چکار کردی ماشینم نو نو من فقط تو دلم میگفتم خدایا خودت درستش کن و یه دفعه گفت اشکال نداره پیش میاد چی بگم برو یعنی فقط خدا میتونه دل هارو نرم کنه من واقعا مقصر بودم شاید من اگه جای اون آقا بودم خسارت میگرفتم و هیچ حرفی درش نبود اما خدا میتونه دلهارو نرم کنه و چاره بشه برات وقتی فقط از خودش میخوای اگه من در گذشته بودم قبل استفاده از آگاهی های استاد رفتارم این بود که قبل از اینکه به خدا متصل بشم سریع میرفتم جلو شروع میکردم به التماس به آقاهه که ببخشید من نفهمم ندیدم و داستان چی میشد دعوا و بحث وخسارت وحس بد ولی الان با توکل به این نیروی درونم رفتم جلو کارها پیش رفت به نحو احسنت

    در عوض، کجاها به خودت و توانایی هایت مغرور شدی و تواضع در برابر خداوند را فراموش کردی و ضربه خوردی؟

    وقتی در ورزش نینجا کمربند قرمز گرفتم نمیدونم این حس چه جوری آمد به من غلبه کرد مغرور شدم که من بودم بعد 2 سال تلاش الان کمربند قرمز دارم ارشد کلاس شدم و تواضع و خدارو فراموش کردم و به طرز عجیبی تمام دوستام بر ضدم شدن و هر دفعه یه حرف و حدیثی برام درست میشد و اعتبارم و عزتم جاش داده بود به حسادت و حس بد اصلا ورزشی که برا لذتبخش بود اینقدر فضاش سنگین شده بود که اصلا نمیخواستم برم و داشتم آسان میشدم برای سختی ها که به خودم آمدم به لطف خدا و دیدم من مغرور شدم به این کمربند و باید حواسم باشه به خدا و توبه کردم و مسیر به خودم یاد آوری کردم کم کم همه چیز آرام شد

    هر موقع هم احساس میکنم کلی آگاهی ناب دارم از استاد یاد میگیرم و خداروشکر استاد هست و اعتبارش میدم به خودم که شاگرد استادم به طرز عجیبی دور میشم از مسیر سایت یاد گیری و کامنت گذاشتن و ادامه دادن دوره ها و به خودم میام میبینم چقدر از مسیر خارج شدم

    باید هر روز به خودمان بگیم خدایا من عقل دارم نه زور خدایا من تورو دارم تو کارهرو انجام بده خدایا من هیچم تو دانایی تو حکیمی تو عالمی تو توانایی من هیچم خدایا منو به راه راست راه کسانی که به انان نعمت داده ای هدایت کن که تو بهترین هدایت کنندگانی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  8. -
    علی و فاطمه گفته:
    مدت عضویت: 1199 روز

    سلام استاد عزیزم

    الله اکبر الله اکبر الله اکبر

    چه فایل پرباری بود

    چه فایل به موقعی بود

    ازتون بی نهایت سپاسگزارم استاد

    استاد من 1 ماهه درگیر این باگ و ترمز بودم، 1 ماهه که جمله «من باید یه کاری بکنم» گفتن‌ها و منیتم و فراموش کردن هدایت خدا سرعتم رو به شدت گرفت.

    استاد شرایط الان من نسبت به 7 ماه پیش فقط و فقط به خاطر گوش دادن به یه الهام عوض شد که اصلا نمیدونستم بعدش چی میشه، خداوند گفت ، من اجرا کردم بدون اینکه حتی فکر کنم چطوری ممکنه، مشتری از کجا بیارم یا بعدش چیکار کنم. همه رو خودش انجام داد عین آب خوردن.

    در کمترین زمان یهو همه چیز عوض شد، استاد خدمتی که من الان به مشتریام‌ میدم تا 7 ماه پیش صفر بودم و الان در حد کسی که 3 ، 4 ساله سابقه داره حتی بالاتر دارم ارزش میدم به مشتریانم، اینو خودشون بازخورد دادند.

    من برای این مهارتم یه آموزش سطحی و ابتدایی دیده بودم و اصلا خبر نداشتم که سطح بالاتر این مهارت به چه شکله! همون موقع که این الهام اومد که برو سمت این کار، نمی‌دونم چی شد که من گفتم خدایا موقع ارائه خدماتم تو باید به من بگی چکار کنم من بلد نیستم، و انصافا خدا لحظه ای منو تنها نذاشت. انگار موقع انجام کارم من نیستم، اقدامات جاری میشه به ذهنم و من انجام میدم، اینو تو تک تک پروژه های این 7 ماه تجربه ش کردم.

    با اینکه همیشه این موضوع رو به خودم یادآوری میکردم که ببین، شرایط الان تو نتیجه هدایت خدا بوده، تو اصلا کاری نکردی، حتی اون چیزی که ارائه میدی هم از سمت خودت نیست.

    اما امان از منیت، امان از نفس، توی یک ماه اخیر به هدف رشد درآمدم شروع کردم به تحقیق ، نمونه دیدن ، پرس و جو کردن ، نوشتن ایده ها، گشتن دنبال بهترین ایده ها! به هدف اینکه «من» اجرا کنم و نتیجه بگیرم.

    استاد با اینکه میزان ورودی مالی کم نشد ولی نظمش به هم ریخت، روانم به هم ریخت، خوابم به هم ریخت، روابطم به هم ریخت، 1 ماه شاید بیشتر اصلا 1 فایل هم نشد گوش بدم. تا اینکه امشب گفتم خدایا کار رو یکسره کن بگو به من چکار کنم دیگه روحم داره خسته میشه. و هدایت شدم به این فایل، با اینکه چند روز گذشته از بارگزاریش و من همون روز که شما گذاشتید داخل سایت دیدم که فایل جدید اومده، اما اصلا توی مدارش نبودم گوش بدم، و خدا رو شکر امشب هدایت شدم به این آگاهی بی نهایت ارزشمند، استاد می‌خوام تا صبح این فایل رو گوش بدم ، می‌خوام اونقدر گوش بدم که بشه جزیی از وجودم، از خدا می‌خوام هدایتم کنه تا آگاهی های این فایل رو بتونم در حد توانم به کار ببرم تو رفتارم.

    وقتی رسیدم به انتهای نوشته هام، این دو آیه به ذهنم اومد:

    «إِنَّ الَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ ۚ فَمَنْ نَکَثَ فَإِنَّمَا یَنْکُثُ عَلَىٰ نَفْسِهِ ۖ وَمَنْ أَوْفَىٰ بِمَا عَاهَدَ عَلَیْهُ اللَّهَ فَسَیُؤْتِیهِ أَجْرًا عَظِیمًا»

    «وَلِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ ۚ وَکَانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ مُحِیطًا

    آنچه در آسمان‌ها و زمین است، فقط مال خداست و خدا به همه چیز و همه کس احاطه دارد.»

    استاد باز هم از شما و خانم شایسته عزیز سپاسگزارم بابت وقتی که میزارید برای سایت، برای ما ، برای انتقال این آگاهی هایی که بهتون الهام میشه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  9. -
    زهرا محمدی گفته:
    مدت عضویت: 1027 روز

    بنام خداوندی که همه چیزم از آن اوست

    سلام خدمت استاد عزیزم و مریم نازنینم و دوستان هم فرکانسی

    وقتی حرف از فایل توحیدی میشه روح و روانم آرام قرار نداره وسط انجام دادن کارهای خونه هستم گفتم ی استراحت کنم بعد بقیشو انجام بدم موقع کار کردن این فایل زیبا رو گوش کردم البته اولین بارم نیست فایلهای توحیدی رو بارها گوش میدم بعد اومدم چند تا کامنت خوندم ولی دلم نیومد خودم کامنت نزارم

    چقدر زیبا قلبم میخواد از جاش کنده بشه ت سمیعی تو بصیری وقتی که بفهمی یکی هست که همه چیز از آن اوست و کافیه فقط بهش ایمان قلبی داشته باشی ببین چطوری برات قشنگ میچینه استاد خوشا به سعادتتون که انقدر قشنگ توحید رو درک کردین تو سمیعی تو بصیری تو قدرتمندی تو بی نهایتی تو عزت مندی تو بی نهایتی خدایا من هیچی نمیدونم تو میدونی من هیچی نمیدونم تو دانایی تو توانایی خدایا من رو به راه مستقیم هدایت کن راه کسانی که به آنان نعمت داده ای نه راه گمراهان

    خوشهالم که در مسیرم قرار دادی استاد عزیزم شاید ی موقعه هایی از مسیر دور بشم ولی الارمها بهم میگن برگرد و اصلا آروم قرار ندارم تصمیم گرفتم از امروز خیلی خیلی مسمم تر باشم و جدی تر کار کنم

    الهی به امید خودت

    در پناه حق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  10. -
    ژیلا موسوی گفته:
    مدت عضویت: 1221 روز

    به نام الله یکتا

    به نام خدایی که هر لحظه با من هست و من رو هدایت می‌کنه

    این روزها درگیری دارم با خودم با ذهنم یه کشمکش درونی هست البته که این کشمکش ها همیشه با ما بوده و هست و تا آخر عمر هست ولی این درگیری و این انتخاب من که حرف کدوم یکی رو گوش بدم و کدوم وری برم مهمه

    دریافتم که من خودم مقاومت دارم نسبت به تغییر نسبت به تلاشم برای تغییر ،میگم اگه من فرکانسم عوض بشه خانواده ام رو از دست میدم ای بابا امان از ذهن

    چه کنم که همسر و پسرم خیلی با هم درگیرند فضای خونه آرام نیست و از حرف‌ها و حرکات و کارهای همسرم ناراحت میشم چون من خیلی تاثیر میگیرم

    اصلا پاشنه آشیل من همینه چرا اینقدر همسرم برام مهمه

    بفرما اینهم فایل توحید عملی

    فقط خدا فقط هدایت خدا فقط خود خودش

    میدونم شرایطم سخته و واقعا کنترل ذهن حتی کنترل زبان برام کار آسونی نیست ولی حتما میتونم انجامش بدم مثل خیلی کارای دیگه که قبلاً بخوبی انجام دادم کم کم یذره یذره بقولی آروم آروم تغییر کمی باعث تغییرات کیفی میشه و حتما پاداش خداوند هم بزرگه

    و باز در مورد خودم بیشتر و بیشتر فکر میکنم و سپاسگزارم از شما استاد عزیز که خودم رو به خودم برگردوندی یعنی حواسم رو تمرکزم رو از دیگران در حال کم کردن و متوجه خودم کردن هستم و این وسط یاد خدا کمک خدا هدایت خداوند رو هم نباید فراموش کنم و اون هم قاطی خودشناسیم بکنم و یه معجون عالی ازتوش دربیارم به امید الله یکتا

    خداوند عزیز رو سپاس بخاطر همه چی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای: