توحید عملی | قسمت 10 - صفحه 73

1163 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    همتا نوری گفته:
    مدت عضویت: 264 روز

    بنام آنکه هرچی دارم از آن اوست

    سلام استاد جانم خانم شایسته جان و همفرکانسی های نازم .

    وای خدای من چقدر این ویدئو برایم آرامش بیشترررر داد چقدر من مثال های خود را دریافت کردم .

    هرکسی در مدار متفاوت است و خداوند و دنیای خود را نظر به مدار خودش درک می‌کند !

    از یکدیگر تشکر کردن را یاد بگیریم !!!

    نه برای اینکه ما شرک بورزیم بر خداوند ، روی کسی حساب کردن تا تشکر کردن خیلی متفاوت است . از همه تشکر کنیم اما روی کسی دیگری حساب کنیم .از خداوند درخواست کنیممم برای ‌رسیدن همه خواسته های ما .

    بدانیم همه کارا را کسی دیگری می‌کند و او است که همه چی را در وقت درستش انجام می‌دهد .

    باید متواضع باشید در مقابل خداوند .هرچقدر در مقابل خداوند متواضع باشیم همان قدر خاشع هستیم همان قدر پر امید هستیم همان قدر کریدت کار خود را بر خداوند می‌دهیم .

    قدم های بعدی برای ما گفته می‌شود . هدایت ها گفته می‌شود .إِیَّاکَ نَعۡبُدُ وَإِیَّاکَ نَسۡتَعِینُ(۵)

    [پروردگارا!] فقط تو را مى پرستیم وتنها از تو یارى مى خواهیم ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِیمَ(۶)

    ما را به راهِ راست هدایت کن صِرَٰطَ ٱلَّذِینَ أَنۡعَمۡتَ عَلَیۡهِمۡ غَیۡرِ ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَیۡهِمۡ وَلَا ٱلضَّآلِّینَ(٧)

    راه کسانى [چون پیامبران، صدّیقان، شهیدان و صالحان] که به آنان نعمتِ [ایمان، عمل شایسته و اخلاق حسنه] عطاکردى، هم آنان که نه مورد خشم تواند و نه گمراه اند !

    اگر در اینجا‌ بخواهم بنویسم از هدایت های که خداوند مرا هدایت کرد و دست مرا گرفت ، به شدت خیلی زیاد است

    1 زمانیکه مبایل خریدم به بهترین نوع خداوند مرا هدایت کرد بهترین انتخاب را کردم و پولم که اندک کم شد از یک راه کار برایم داد خداوند پول بعدی را .

    2 (روابط) زمانیکه در روابط با کسی دوست میشدم اول که نمی‌دانستم این همان فرد خوب است یانه ؟ زمانیکه به خداوند سپردمش خداوند مثل ایینه برایمم نشان داد طرف را .

    3در مدرسه بهترین مقام ها را گرفتم و نتیجه خوبتر گرفتم در همه صنف ها .

    4 داشتن بهترین وظیفه، توانستم بدون‌کدام‌آمادگی وظیفه بدست بیارم

    و همه چی را بدست خداوند گذاشتم .

    وووووغیره ادامه دارد

    درهرکجا هستید در پناه حق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    تیامو گفته:
    مدت عضویت: 779 روز

    سلام خدمت همه دوستان واستاد عزیزم ومریم بانو

    خداوندا من به هر خیری که از جانب تو می‌رسد فقیرم

    من می خوام یکی از اتفاقاتی که برای من افتاد وبه صورت واضح وشفاف وکلیر خداوند بامن حرف زد وبهم گفت اگر فقط به من توکل کنی وهمه چیز همه چیییز رو به من بسپاری من کاری میکنم که تو متحیر مات ومبهوت بمانی

    همسر من در شهرستان مشغول کار ساخت وساز بود تا اینکه شرایط جوری رقم خورد که ورشکست شد(البته این قضیه خودش کلی درس وتجربه برای اون داشت که هر خیری که به تو می رسد از جانب خداست وهر شروبدی از جانب خودت هست که وارد آن مسئله نمی شم)وضعیت مالی ما رسید به هزار زیر صفر با کلی بدهی که هر چه بدهی پرداخت میکردیم تمام نمی شد کار به زندان رفتن هم کشید( که چطور دستان خدا به کمک ما اومد واز اون وضعیت اسفناک نجات پیدا کردیم باز وارد اون مسئله نمی شم )حالا من از هزار زیر صفر رسیدم به صفر نه خونه ای دارم ونه سرمایه ای همسرم قبل از کار ساخت وساز در بازار بزرگ تهران کار می‌کرد وبین بازاری ها اعتبار داشت دستان خداوند راه رو برای ما هموار کردند واوضاع ما کمی بهتر شد ما همچنان امیدوار بودیم که اوضاع بهتر هم خواهد شد اما من از لحاظ روحی خیلی داغون بودم هر کاری میکردم که حالم بهتر بشه در همین زمان با استاد عباسمنش آشنا شدم (من در یک کانال انگیزشی در تلگرام عضو بودم که ایشون یک فایلی از استاد در آن کانال گذاشته بودند)من با فایل های رایگان ایشون شروع کردم کم کم اوضاع روحی من بهتر شد واون خدایی رو که استاد در موردش صحبت می کرد رو در وجودم پیدا کردم وباور کردم که اون نیرو اون انرژی می تونه به من هم کمک کنه من از خدایی که پیدا کرده بودم برای همسرم می گفتم که چطور می تونه به ما کمک کنه ولی ایشون حرف های من رو به تمسخر می گرفت تصمیم گرفتم دیگه در این مورد حرف نزنم هندزفری رو توی گوشم می‌گذاشتم وتمام وقت من با این فایل ها سپری می شد اون خدای درون داشت کار خودش رو می کرد آرام آرام ومن داشتم تکاملم رو طی میکردم اولین چیزی که در این جریان بدست آوردم رابطه خراب من وهمسرم هر روز بهتر وبهتر شد ومن این تغییر رو میدیدم وهرروز سپاسگذار خداوند بودم وبیشتر به نکات مثبت توجه می کردم اوضاع مالی ما بهتر شد ما تونستیم ماشین بخریم خدایا شکرت هر روز وضعیت بهتر میشد می خواستیم استارت خرید یه خونه کوچیک رو بزنیم ولی پولمون کم بود(خداوند ما رو تنها نگذاشت شرایطی رو برای ما فراهم کرد تا تونستیم یه خونه صدمتری در یک برج نوساز بخریم )(ویو ومنظره خونه خیلی برام مهم بود هر روز میرفتم توی اون منطقه ای که می خواستم خونه بخرم خونه هایی که پارک وفضای سبز جلوشون بود رو نگاه می کردم و می گفتم دوست دارم یه همچین جایی باشه می گفتم دوست دارم نماش این شکلی باشه یک برجی رو داشتند می ساختند توی اون منطقه که نوساز بود وجلوی اون یک پارک بزرگ بود پول من در حد خرید اونجا نبود ولی بی اراده بدون اینکه فکر کنم من پول دارم یا نه که بخرم هر روز می رفتم خیابونهای اطراف اونجارو نگاه می کردم ببینم به چه خیابونهایی راه داره واقعانمی دونم چرا این کار رو می کردم ولی این کار هر روز من بود می رفتم واز پایین به اون بالا نگاه می کردم وطبقه خونه رو برای خودم مشخص می کردم به خداوندی خدا نمی دونم چرا این کار رو می کردم نه اینکه می خواستم تمرین تجسم کنم انگار یه چیزی توی وجودم فریاد می زد که من اینجا رو می خوام ویه حسی بهم می گفت مال توهست (نمیدونم چطور توضیحش بدم)وباز هم خداوند من رو تنها نگذاشت وبا یک سری همزمانی ها من رو صاحب اون خونه کرد خونه بدون تجهیزات بود وحالا ما باید اون رو تجهیز می کردیم ولی ما به زور تونسته بودیم خونه رو بخریم چقدر دلم اون رنگ کابینت ها رو می خواست اون خونه رو به خاطر اشپزخونه ی بزرگش انتخاب کرده بودم حالا دلم می خواست که کامل باشه در خواست هام از خدا شروع شد این رو داشته باشه اینجوری باشه ومدام میگشتم توی پینترست دنبال اون طرح ومدل هایی که می خواستم (دوستان پول نداشتیم ولی انگار من به این چیزا کاری نداشتم اون حسه من رو امیدوار نگه داشته بود با خودم می گفتم من چه میدونم چطوری یه جوری میشه دیگه همانطوری که بقیه چیزها شد وخداوند خودش کارها رو برام روبراه کرد ومن کابینتی که دوست داشتم رو نصب کردم دلم می خواست فر و ماکرو ویو هم داشته باشه اما فقط تونستیم فر رو بخریم ونصب کنیم وجای ماکرو ویو خالی موند خیلی چیزهای دیگه مونده بود که بخریم ولی پولش نبود در ضمن ما یک کولر گازی برند خوب از چابهار هم خریده بودیم وروی باربند ماشین بسته بودیم وبیست ساعت تمام رانندگی کرده بودیم که ارزان‌تر برای ما تمام بشه ((تا اینجا رو داشته باشید))توی ساختمون یک سرکارگر افغانی وپسرش بودند کلید رو دادیم به پسرشون که خونه رو تمیز کنه فردا صبح با زنگ تلفن امید از خواب بیدار شدیم که دزد به خونتون زده وقتی رسیدیم توی خونه دیدیدم که آقای دزد زحمت کشیدن پکیج رادیاتور کولر گازی و فر رو برده بود ما هنوز کلی وسیله باید می خریدیم (اشکی که بند نمی یاد)من وهمسرم هاج وواج به هم نگاه می کردیم حالا چکار کنیم ؟؟ما قرار بود چند روز دیگه به اون خونه بیاییم حالا نه پکیج داشت نه رادیاتور بنده ی خدا پسری که قرار بود خونه رو تمیز کنه خودش و پدرش شرمسار اونجا ایستاده بودند پدره می گفت کار پسرم نیست همه همسایه خبر دار شدند وگفتند به 110زنگ بزنید یه حسی به من می گفت که کار این بنده خدا نیست مامور اومد وپسر رو بازداشت کردهمسرم باید شکایت نامه ای می نوشت حال نذار پدر حالم رو بد می کرد چون بنده خداها غیر قانونی داخل ایران بودند همه رفتند ومن تنها توی اون خونه روی زمین پر از خاک نشستم بدنم یخ کرده بود چرا این اتفاق افتاد چرا؟؟من که این همه شکر گذارم من که سعی می کنم به نکات مثبت توجه کنم یاد صحبت استاد عباسمنش افتادم اگر داری روی خودت کار می کنی هر اتفاقی افتاد هر اتفاقی هر اتفاقی بدون در جهت خیر وصلاح تو هست پس بهتر هست که آرام باشی وهمه چی رو به دستان توانمند خودش بسپری خودش همه چی رو برات روبراه می کنه کسی که تا حالا کارها رو برات انجام داده این رو هم درستش می کنه اون حسه داشت با من حرف می زد با تلفن مامانم به خودم اومدم اون گفت کار همون پسره هست بهش گفتم مامان نمی دونم چرا یه چیزی بهم میگه کار اون نیست بعدش زنگ زدم به همسرم ایشون گفت من رضایت دادم من دارم با پسر کارگر برمی گردم ببین کار امید نیست همسایه ها به ما گفتند ما توی ساختمون به یک نفر شک داریم یکی از واحدها خالی هست واین آقا خودشون طبقه پایین هستند ولی مرتب توی این واحد خالیه می ره ومیاد در همان موقع (هم زمانی ها رو ببینید)یکی از ساکنین کلیدشون داخل جامی مونه وبه کلید ساز زنگ می زنه که در خونه خودش رو باز کنه همه گفتن ما به این آقا شک داریم بهترین فرصت هست که بگیدبیاد این در رو باز کنه همسرم گفت اشکال نداره مسئولیتش رو به عهده می گیرم واومددر رو باز کرد من اونجا خدا رو با تمام وجودم احساس کردم من روی شونه خدا سوار بودم اون داشت به من لبخند می زد وبه من می گفت دیدی گفتم آروم باش بهم می گفت دیدی گفتم به من توکل کن من درهای بسته رو برات باز می کنم من مالت رو بهت بر می گردونم

    خدایا تو را شکر اشک مجالم نمی داد همسایه می گفتند حالا چرا گریه می کنی ؟وسایلت روکه پیدا کردی ؟ولی گریه من برای اونها نبود من متحیر بودم که خدا چطور به وعده ای که به من داده جواب داده بود کل این ماجرا برای 2ساعت بود خدایا سپاسگذار تو هستم که هر روز ایمان من رو به خودت بیشتر می کنی سپاسگذارم

    عذر خواهی میکنم اگر طولانی بود وگفتم شاید این ماجرابه کسی کمک کنه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  3. -
    مهدی نظری گفته:
    مدت عضویت: 850 روز

    سلام به استاد عزیزم و تمام دوستان هم فرکانسیم

    خدای من هر انچه که دارم از ان توست و از تو به من رسیده

    یادمه اولین روز هایی بود که وارد سایت عباسمنش دات کام شده بودم و انقدری خوشحال بودم از این اشنایی با این مطالب

    اصلا داشتم بال در میوردم از این همه اگاهی های زیبا

    بصورت رندوم چندتا فایل دیدم و چند روز بعد بصورت هدایتی بالای سایت روی دانلود ها کلیک کردم و یهو چشمم خورد به فایل های مصاحبه یه چیزی تو وجودم گفت از اینجا شروع کن اقا منم انقدر ذوق زده شروع کردم به گوش دادن و ادامه دادن چقدر اتفاقات عالی برام تو همون فایل های رایگان رخ داد

    و بعد هدایت شدم به فایل های توحید عملی اصلا وقتی این فایل هارو گوش میدادم اصلا انگاری من هر روز یه پر در می اوردم

    در حین گوش کردن اموزه های رایگان تو دلم این بود که کاش بتونم دوره های استاد بخرم اولین خواسته در وجود من شکل گرفت و خداوند به سرعت پاسخ داد دوره دست یابی به زندگی رویایی

    با اگاهی های این دوره اصلا نوری چراغی در من روشن شد که هر روز داره بیشتر و بیشتر میشه

    دوره بعدی عذت نفس

    دوره بعدی دوازده قدم

    و خدارو شکر همینجوری داره هر روز اتفاقات بهتر بهتر وارد زندگیم میشه

    یه روز ارزوم بود که بتونم دوره از این سایت بخرم و الان خیلی راحت دارم تمام محصولاتو میخرم و قدم به قدم دارم به سمت جلو حرکت میکنم

    خدایا شکرت برای تمام لحظه هایی که با منی در کنار منی و حامی منی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    احسان ملکی فرد گفته:
    مدت عضویت: 301 روز

    بنام خدای یکتا

    سلام و وقت بخیر خدمت استاد عزیزم هرجا که هستید سالم باشید.همیشه دوستدارم اینو به خودم یاداوری کنم که وظیفه من جهت دادن به کانون توجهم هستش و در هرچیزی نکات مثبت رو ببینم و به حرفای ذهنم که سعی داره منو پایین بکشه در همون ابتدا توجه نکنم و سعی کنم خدا رو توی همه چیز ببینم خدا رو در درون خودم،در آواز یک پرنده‌،در یک کودک خردسال،در خانواده‌ام.و سعی میکنم خدا را در اتفاقات به ظاهر بد ببینم،شخصی که توی رانندگی جلوم میپیچه، حتی در شخصی که اعتیاد شدید داره و به خیال خودش به ته خط رسیده ولی در جای درستش قرار داره.پذیزش اینکه همه چیز از خداست چه خوب چه بد باعث میشود همه چیز را در آخر خیر ببینیم و بدونیم همه چیز در آخر به نفع ماست چون خدا در هر صورت میخاد که ما همواره بهتر و بهتر باشیم واز طرفی دیگر مغرور نشویم چون میدانیم همه چیز از اساس اوست.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    مریم مهدوی فر گفته:
    مدت عضویت: 901 روز

    فصل ها می آیند و می روند

    دل به اویی بسپار

    که خالق این تغییر است

    و خود بدون تغییر باقی می ماند

    از ازل تا ابد

    تنها خداست که می ماند ….

    معشوق اصلی وابدی️

    سلام به استاد توحیدی و گرانقدرم ومریم بانوی عزیزم

    و همه دوستانم در ادامه این‌مسیر بهشتی

    خدایاشکرت بابت لحظه های زیبای امروز که به من هدیه دادی تا روزو شبِ دیگر به ستایش تو مشغول باشم و هر چه که دارم را از تو واز آن تو بدانم .

    قبل از غروب خورشید زیبا به پیاده روی هدایت شدم و دیدن آسمان‌ و عظمت خداوند در نقاشی و طرح های آن ، بی نظیر و چشم‌نواز و اشک شوقم جاری و دیدن اون حلال باریک ماه و ستاره ای خوشگل که همیشه به فاصله ای کمی از ماه خودنمایی می کند که دیگر نمی دانستم باید چیکار کنم دلم می خواست زانو بزنم روبه غروب زیبا و فریادی از سر شوق و شکرگزاری که خدایا هر چقدر شکرت را به جا آورم کم است و آمدم خانه و دیدم مصطفی جان در حیاط است و کبوترها هم مشغول دیدن زیبایی های حیاط آزاد و رها و من عاشق و شیفته یکی از این کبوترها هستم و در دستانم گرفتم و کلی بوسش کردم و بعد به مصطفی ماه و ستاره رو نشون دادم و کلی ذوق کردیم ،

    ،خدایاشکرت این لحظه لحظه ها ثروت است و نعمت ،این حال خوب و آرامش و رابطه عالی و سلامتی و ….

    چه بگویم از کجا بنویسم معجزه

    ستاره باران کرده جان و جهانم را

    و بعد هم که مشغول عبادت شدم وبعد مصطفی با کره محلی در دست آمد که یکی از مشتریان عزیزمان به لطف خداوند برایمان هدیه آورده بود و برای من دنیا ارزش دارد چون بی شک هدیه خداوند است مثل هدایای بیشمارش از طریق بی نهایت دستانش و برای من نعمت های گرانمایه و ارزشمند.

    واقعا استاد جان چقدر الان که به کسب و کارمان نگاه می کنیم ، قانون تکامل را به زیبایی شاهد هستیم و ایده هایی که خداوند قدم به قدم در ذهن بازوپاک و توحیدی مان جاری می کند و عجله‌ای برای درآمد آنچنانی به هر قیمتی نداریم بلکه باور بفرمایید این قدر خودش آرام و پیوسته کارها را روتین می کند یهو می بینی از لحاظ خیلی ها شاید درآمدمان مبلغش کم است اما برای من و مصطفی شما بفرمایید 50 هزار تومان برای ما ریال به ریالش ارزش دارد اولا مبلغ مدنظر نیست و خداروشکر بابت وجود کسب و کارمان با گردانندگی خداوند رزاق مان دوما اینکه یه خیروبرکت هایی می بینیم که فقط استاد درک می کند و دوستان آگاه در این مسیر که چه عرض می کنم محضرشان ،

    چون عمل به توحید را همه جوره رعایت کرده ایم و هرروز سعی می کنیم ایمان مان را قوی و قوی‌تر گردانیم هرچند خدا خودش می بیند و آگاه است که ارادت داریم همه جوره بهش و صاحب اختیار تمام امورمان است ،

    فقط در بیان کلمات که خلاصه نمی شود که من بگویم خداوند مالک آسمان ها و زمین است بعد زانوی غم در بغل بگیرم اصلا و ابدا

    من بندگی کردنم را به خدا اعلام می کنم

    و اینکه چی برام مفید و خیر هست را به خودش واگذار می کنم .

    مثل خانه خرید کردنی که انجام شد دقیق و در زمان مناسب و واقعا استاد جان این مدت هر تجربه ای که فرمودید به همراه نکات ارزشمند و راهکارهای نابتان همه وهمه دست به دست هم دادند تا تمام سعی هرلحظه و هر روزم این باشد فقط عملگرا باشم فارغ از هر نتیحه ای

    دلم می خواست که با ایمانی قوی دلم قرص و محکم باشد که فقط در هر زمینه ای به معبودم نیازمندی ام را ثابت کنم و او هر بار چه زیبا معجزه کرد ،من به کلام تاثیرگذار و دلی شما با تمام وجودم گوش جان می سپردم و سعی در عمل به قوانین زیبایش

    و او چنان عطا کرد که دیگر هرنفسم ایمان به او را تجربه می کند و من لحظه لحظه های زندگیم شده فقط توکل به خودش ای جانم خدایاشکرت

    دست مریزاد استاد جانم چه کردید با روح و روانِ من با وجود و زندگیه من که من امروز چنان در خوشبختی به واسطه ایمان و توحید غرق باشم که به هر کجا می نگرم فقط نشانه های خداوند را می بینم و دل به هدایت هایش سپرده ام .

    آخ که نوشتن هرروز در دفتر ستاره قطبی و مدیتیشن و مراقبه و سکوت درون با من چه ها که نکرد و ثمره شیرین و دلچسب آن ،آرامش،احساس عالی، رابطه عالی با خداوند و بازتابش در همه روابطم به ویژه با خودم و عزیزدلم

    و من یکی از نکات بی نظیری که آموختم و هر روز سعی کرده ام روی آن متمرکز شوم این هست که شرایطِ بد و خوب نداریم ،شرایط را من به وجود می آورم و من مسئول صفر تاصد آن هستم و اگر مسیرم ،مسیر صراط المستقیم باشد و عملکردم خداگونه و مطابق با قوانین حاکم بر جهان هستی، بی شک کائنات تمام اتفاقات معجزه وار را برایم که فقط خیرو رشدوپیشرفت در تمام زمینه های مادی و معنوی در آن موج می زند را به نفع من رقم می زند .

    اللَّهُ مَوْلاکُمْ وَ هُوَ خَیْرُ النَّاصِرینَ(150-آل عمران)

    خدا سرپرست شماست

    و او بهترین یاری دهندگان است.

    وعمل به همین یک آیه کافیست تا هر نفس بهشت را به نظاره بنشینم ،چون باورش توحید عملیِ محض است….

    این دلنوشته و تجربه های با عشق را در شب تولدم به همه عزیزانم در این سایت طلایی تقدیم کردم ،

    تو رو خدا به تک تک صحبت‌های ناب استاد عمل کنید تا ببینید لحظه هایتان چطور از عطر وجود خداوند مهربان مان عطر آگین می شود و زندگی تان لبریز از معجزه……

    در پناه خداوندمهربانم هرنفس شاد، سلامت وعالی باشید و بدرخشید، عاشقتونم .

    خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت

    متشکرم متشکرم متشکرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  6. -
    جواد حاتمی گفته:
    مدت عضویت: 1629 روز

    9به نام خداوند هدایت گر مهربان

    سلام سلام سلام به استاد عزیزم و مریم خانم گل و همه دوستان خوبم،

    اومدم نتایج یک روزم را با اگاهی و باور بزرگی که توی این فایل بهش هدایت شدم را ثبت کنم.

    اول بگم من ی چند روزی بود که سردرگم بودم تو درو دیوار که هدایت خواستم نشانه زدم و هدایت شدم به این فایل.

    من دیشب این فایل را گوش دادم و امروز از صبح که بیدار شدم هربار به یاد اوردم که

    «خدایا هر چی دارم از تو دارم» «سپاسگزارتم»

    بعد اصلا از روان شدن روزم بگم که چقد روان زندگی کردم و از همه چی مهم تر یه ارامش بسیار زیادی داشتم تو خودم که خدا میدونه.

    رفتم سر صحنه فیلمبرداری و هی داشتم نکات مثبتم را مرور میکردم و تکرار میکردم که

    «من بسیار ارزشمندم و لیاقت من بخاطر خدای تو وجودمه»

    «خدایا هر چی دارم از تو دارم»

    هی روان تر شدم ارام تر شدم.

    ادمهای مناسب میومدن سمتم و چقد مهربانانه برخورد میکردن.

    میفهمیدم جنس رفتارها تغییر کرده.

    تکرار میکردم« خدایا هر چی دارم از تو دارم»

    یه موقع هایی میخواستم برم با یه سری خانم ها سر صحبت را باز کنم. میگفتم خدایا میترسم خودت بهم شجاعت بده.

    تکرار میکردم «هی چی که دارم از تو دارم»

    انگار که خدا منو میبرد میزاشت جلوی اون دخترا و با یه اعتماد به نفسی صحبت میکردم.

    بین مکالمه هام بیاد میاوردم دوباره

    «خدایا هر چی که دارم از تو دارم»

    کسی جرات نمیکرد سر صحنه فیلمبرداری کنه با گوشیش من گوشیو دراوردم کلی فیلم و عکس گرفتم که بقیه میگفتن دمت گرم.

    اینا رو اون هدایتم کرد.

    یه خانم زیبا از اول شروع کار کنار من بود و باهم صحبت میکردیم تا پایان کار. میفهمیدم که خدا داره کار هارو انجام میده و تا اگاه میشدم تکرار میکردم:

    «خدایا هر چی که دارم از تو دارم»

    من به عنوان نقش فرعی سر صحنه بودم.

    یه نفر گفت این اقا کارگردانه، میفهمیدم خدا داره نشونه میده.

    همیشه دلم میخواست برم به کارگردان بگم بهم نقش بده میخوام بیشتر بازی کنم.

    دوباره ترس ها میومدن سراغم.

    شروع میکردم

    «خدایا هر چی که دارم از تو دارم»

    کل روز خوش گذشت با اینکه هوا سرد بود چون من داشتم با یاد خدا زندگی میکردم اون لحظات رو.

    و اخر کار خداوند منو قرار داد در زمان مناسب در مکان مناسب با ادمهای مناسب و رفتم سمت کارگردان. برد منو سمت کارگردان و بهش گفتم، اونم گفت با آژانس بازیگریت راجبش هماهنگ کن.

    برگشتن به سمت خونه داشتم تکرار میکردم

    «خدایا هر چی دارم از تو دارم» سپاسگزارم

    رفتم خرید چیزایی که میخواستم 30درصد تخفیف خورده بودن.

    دم صندوق یه سکه روی زمین برداشتم.

    موقع پرداخت 4 سنت کمتر دادم به صندوق دار، گفت من امروز یه چند سنت زیاد گرفتم به جای تو میزارم روش نمیخواد کیفتو برای 4 سنت دربیاری.

    خخخخ خدایا چیکار میکنی اخه!!!

    در حالت نرمال اگر 1سنت کم داشته باشی یکی از خرید هاتو باید کنسل کنی.

    خدایا سپاسگزارم هر چی که دارم از تو دارم.

    استاد چقد مثال قشنگی گفتین که وقتی در برابر خدا متواضع باشی میزاره رو شونش بشینی و همه کار هارو اسون انجام میده.

    اینو بارها تو قران هم خونده بودم ولی اون موقع درست درکش نمیکردم.

    خداوند میگفت در برابر خدا خاشع باشید

    میگفت بر روی زمین با غرور راه نروید

    یا میگه وقتی خیری به انسان میچشانیدم سر مست میشه و میگه این بخاطر دانشی است که من دارم. و مغرور میشه. و اونجاس که کار را برای خودش دوباره سخت میکنه.

    از خودمونه وگرنه خداوند هرگز به بندگانش ظلم نمیکند.

    و در پایان کامنتم میخوام این تجربه طلایی خودم را اینجا ثبت کنم.

    اوایل که با قانون اشنا شده بودم خیلی تمرکزم روی سپاسگزاری بود و خیلی هم احساسم خوب میکرد و فرکانسم عالی بود و اتفاق خوب پشت سر هم میوفتادن.

    تا اینکه این روند را جدی نگرفتم و بعد از یکی دوسال سپاسگزاریم کمتر شد، نمینوشتم و به سمتی پیش رفتم که به سختی سپاسگزاری میکردم یا اگر م سپاسگزاری میکردم احساس نمیکردم.

    (انگار که میگفتم اینکه چیزی نیس، یا مثلا دستمزدم را که میگرفتم یه سپاسگزاری سطحی میکردم انگار که خب خودم زحمت کشیدم براش) (یا اگر یه کسی کاری برام میکرد سطحی سپاسگزاری میکردم و میگفتم خب دستی از خدا بوده)

    و این اخیرا از خدا پرسیدم که چرا اینقد سختمه برای سپاسگزاری، چرا کمتر احساسش میکنم؟

    مشکلم چیه؟؟

    که امروز که این باور را شروع کردم به تکرار کردن که

    «خدایا یقینا هر چی که دارم از تو دارم»

    اصلا نرم میشدم، نعمت هارو میتونستم ببینم،

    استاد باز تفسیر زیبایی که گفتید:

    مثل مدیتیشن میمونه. وقتی تکرارش میکنی و بیاد میاری همه چی خودشه، میری تو لحظه و وقتی تکرار نمیکنی و غرق نشخوار ذهن میشی یهو به خود میای و میگی کجا بودم و میفهمی که عه چقد این دوتا بعد فرق دارند!

    خدایا هر چی که دارم از تو دارم.

    اینم قسمتی از تکامل من بوده که الان با این اگاهی که دیشب بهش هدایت شدم و امروز روش کار کردم یکی دیگه از قطعه های پازلم سر جاش نشست.

    سپاسگزارم استاد عزیزم،

    چی بگم!

    «خدایا هر چی که دارم از تو دارم»

    «من ارزشمندم و لایق هم صحبتی با خداوندم»

    در پناه الله هدایتگر و مهربان باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  7. -
    سیداحمد میرابوالقاسمی گفته:
    مدت عضویت: 1902 روز

    بنام خدای مهربان

    سلام بر استاد خوشتیپ خوش استایل خوش هیکل خوشگل و دانشمند

    در برابر خداوند متواضع تر باشیم کارها رو خداوند انجام می‌دهد

    هر خیری به ما می‌رسد به خاطر خداوند است و هر شری از ناحیه خودمان است

    خداوند همه کارها رو خودش انجام میدهد

    خدایا هر آنچه که دارم از آن توست و از تو به من رسیده است

    امروز یه اتفاق جالب برام افتاد که دوست دارم اینجا بنویسم تا هم قدرت خدا رو بیشتر درک کنم و هم ردپایی برای خودم باشد.

    امروز صبح که از خواب بیدار شدم آسمون رو نگاه کردم و گفتم امروز حال میده برم کوهپمایی، لب تاپ و دفتر و خودکار برداشتم که بعد از پایان کوهپیمایی برم کتابخونه باغ ایرانی آخه چند وقته که از دوست خوبم جناب آقای احمد فرهنگیان همون آقای خاص یاد گرفتم که برای فعالیت روی فایلها برم کتابخونه و اونجا از اون فضا استفاده کنم، لب تاپ گذاشتم صندوق عقب ماشین و دخترم رو که رسوندم مدرسه رفتم سمت کوه به سمت دره زیبای درکه، مامن و خلوتگاه من، عشق من کوه، تو مسیر هم ناخواسته با یک راننده که یهو پیچید جلوم کمی کل کل کردم و بعدش یهو به خودم اومدم بابا سید احمد کنترل ذهن کنترل رفتار، پس چرا عملی انجام نمیدی بعد با خدا کمی صحبت کردم از کرده خودم عذرخواهی کردم.

    رسیدم درکه و تو کوچه های درکه یه جایی که معمولا اونجا پارک میکنم پارک کردم،البته روزهای پنج شنبه و جمعه اینجا که همیشه من میرم با ماشین نمیشه رفت ولی روزهایی مثل امروز که خلوته میشه رفت پارک کرد، موقع پارک یکی از اهالی دید دارم پارک میکنم بهش گفتم جای پارک خوبه گفت یه کم کنارتر پارک کن که کنارت ماشین پارک کنه، منم گوش کردم پارک کردم در صندوق عقب ماشین رو باز کردم و قفل فرمون رو برداشتم و زدم به فرمون و ریموت قفل ماشین رو زدم رفتم…

    حدود ساعت 8صبح بود که پیاده به سمت بالای کوه حرکت کردم، خیلی حال داد خیلی باحال بود برف نشسته بود توی مسیر و روی کوه کلی حال کردم کلی با خدا صحبت کردم کلی شکرگزاری کردم دوباره بابت کل کل کردن با راننده و و رفتار اشتباهم از خداوند عذرخواهی کردم و گفتم خدا اگه حس اون راننده با رفتار اشتباه من بد شده من دیگه به اون راننده دسترسی ندارم خودت حس و حالش رو خوب و کاری کن به خاطر رفتار من حس بد و اتفاق بدی براش نیفته… خلاصه کلی با کوهپمایی و صحبت با خدا و دیدن آدمهای کوهنورد با انرژی، تو این هوای سرد زمستانی و برفی کیف کردم هم انرژی مثبت دادم و هم انرژی مثبت گرفتم از کوهنوردها و رهگذرهای توی کوه، موقع برگشت هم رفت کافه عمران با یه اسپرسو دبل و باقلوای خوشمزه حسم رو بهتر کردم. حدود ساعت 10:20 هم برگشتم یعنی حدود 2 ساعت و 20دقیقه

    وقتی رسیدم نزدیک ماشین دیدم صندوق عقب ماشین رو باز گذاشتم و یادم رفته درب صندوق رو ببندم، البته باز باز نه، طوری بود که خودم از فاصله حدود 3یا4متری متوجه شدم درب صندوق باز گذاشتم، اصلا حسم رو بد نکردم و با خودم گفتم خودم فراموش کردم و به لطف خدا هم کسی به صندوق دست نزده،… در صندوق رو باز کردم دیدم بله لب تاپم هست، وسایل صندوق عقب هست و اصلا کسی به ماشین دست نزده… یعنی اگر کسی میخواست میتونست به راحتی کیف لب تاپ رو برداره، زاپاس رو برداره، حتی از درب کوچیکی که از صندوق عقب به صندلی عقب و ماشین راه داره دست پیدا کنه وسایل داخل ماشین رو برداره و حتی شاید ماشین رو هم ببره… یعنی خدای عزیزم تو این زمان حدود 2ساعت و20دقیقه خودش مراقب ماشین من بوده که اصلا کسی متوجه بازبودن صندوق عقب نشه… خودش خود خدا… کلی شکرگزاری کردم توی دفتر یادداشتی که همیشه تو داشبوردم هست سریع این داستان رو نوشتم و شکرگزاری کردم و وویس هم گرفتم که تو گوشیم باشه که همیشه یادش باشم یاد اتفاقی که میتونست یه جور دیگه بشه ولی به خاطر احساس خوب و حس شکرگزاری و سپاسگزاری که خداوند نصیبم کرد همچنان حسم رو خوب نگهداشت

    به قول شاعر: گر نگهدار من آن است که من میدانم/شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد

    و به قول خودم گر مراقب من آن است که من میدانم ماشین و وسایل داخلش رو حتی با باز بودن درب صندوق هم باز محافظت میکنه و سالم بهم تحویل میده. همین

    خدایا شکرت خدایا سپاسگزارم خدایا ممنونم

    دوشنبه 1403/11/1

    موقع پایین اومدن هم کلی آواز خوندم و دوباره کلی شکرگزاری و سپاسگزاری از خدای عزیزم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  8. -
    ماریا اکبری گفته:
    مدت عضویت: 1841 روز

    سپاسگزارمهربان پروردگارِ سخاوتمندم هستم که هدایتم کرد به سمت این آگاهی های توحیدی

    سپاسگزارم از شما استاد عباس منش عزیزم که این آگاهی ها رو دراختیارمون قرارمیدین

    استادعباس منش عزیزم و دوستان همراهم دراین مسیر،حتی پیدا کردن همین فایل هم هدایتی بود و خداوند برام انجامش داد

    چند روز بود که دنبال این سلسله از فایل های جدید استاد بودم که در طی چند ماه اخیر رو سایت گذاشته شده بود اما نمیتونستم پیداشون کنم چندتاشونو دانلود کرده بودم و تو گوشیم همراهم داشتم اما همشون کنار هم و دریک مجموعه میخواستم تا بیشتر گوش کنم چون میفهمم که این روزا قلب و ذهنم بسیار نیازمند نوش جان کردن این آگاهی هاست، من میفهمم که پای توحیدم به شدت میلنگه و می‌خوام بااین فایل ها باورهای قدرتمند کننده ای نسبت به الله مهربان در ذهنم بسازم ، دنبال مجموعه ی این فایل ها بودم و رفتم تو لیست دانلودی ها یهو بدون لحظه ای توقف دستم رفت رو تیتر «اجرای توحید در عمل»دیدم ببببببله خودشه مجموعه فایل هایی که دنبالشون می‌گشتم همشون اینجان.

    استاد من می‌دونم که روحم و قلبم شدیدا نیاز داره به این آگاهی ها ، آگاهی هایی که عظمت الله مهربان رو برام بلد کنه و دلم رو قرص کنه به توانایی هاش، آگاهی هایی از جنس آگاهی های این فایل که هرچقدر متواضع تر باشم در مقابل خداوند به همون اندازه،خداوند کارهارو برام انجام میده و آگاهی های از جنس فایل کلید اجابت دعاها که به قدرتمند بودن و توانمند بودن خداوند اشاره داره که فارغ از شرایط موجود و محدودیت های ذهن من ، خداوند کارها و انجام میده.

    من واقعا نیاز دارم به این جنس آگاهی ها، هرچند که وقتی راجب کارکردِ هماهنگ میلیون ها سلول بدنم ،راجب قانون مندی جهان هستی ، راجب نظمی که در کل کیهان و کهکشان برقرارهست و راجب تمام موهبت ها و کارهایی که تا الان خداوند برام انجام داده فکر میکنم ،میبینم میتونم بهش اعتماد کنم اما چون سااااالهای بسیار زیادی با شدت بسیاااااار زیادتری ، این حرف ها در گوشم فریاد زده شده که ، خودت باید یکاری برا خودت انجام بدی ، تو هستی و تجربه هات، تو هستی و نصیحت های بزرگتر ها ،تو هستی و عقلت و تمام این باورهای محدود کننده ، حالا بشین یه تصمیم درست برا زندگیت بگیر و حرفایی از این قبیل که حالا شده جز باورهام، این نجواهایی شیطانی کار رو برام سخت کرده

    خیلی جاها تونستم بهشون غلبه کنم و از خداوند کمک بگیرم و اونم حجت رو برمن تمام کرده اما باز این نجواها بسیار بسیار قوی تر هستند و من نیازمندم که با آگاهی های شما خودمو بمب باران کنم تا بتونم دراین زمینه جلوی باورهای محدود کننده ی قبل رو بگیرم و ذره ای به اندازه ی قدمی کوچیک به سمت باورهای قدرتمند کننده برم و انصافا صد ها برابرِ قدمی که برداشتم و اعتمادی که کردم پاداش بگیرم.

    من می‌دونم خاک تشنه ی وجودم نیازمند شنیدن این لالایی هاست تا آرام بگیره و خدارو هزاران مرتبه سپاسگزارم که این آگاهی ها دراین سایت در دست رس من هستند تا تنها اورا بپرستم و تنها ازاو یاری بجویم

    خدایا من به هرخیری از جانب تو فقیرم منو به راه راست هدایت کن راه کسانی که به آنها نعمت دادی نه کسانی که به آنها غصب کردی و نه گمراهان ….

    خدایا کمک کن تا بهتر و بیشتر عظمتتو درک کنم تا آسان بشم برای آسانی ها ، خدایا دوست دارم فرمون زندگیم تو دست تو باشه ،دویت دارم رو شونه های تو بشینم و همه جا بتو اعتماد کنم کمکم کن تا این آگاهی ها به جانم بشینه

    من نیازمندم که این آگاهی ها رو بشنوم و باورکنم

    سپاسگزارم که هدایتم کردی به مسیر شنیدنشون سپاسگزارم که روحمو حریص کردی برای دریافتشون من می‌دونم که درمسیر درستی قرار دارم لطفا کمک کن تا هرروز دراین مسیر قوی تر و پابرجا ترباشم .

    دوستتون دارم و سپاسگزار شما استاد عباس منش عزیزم هستم که این آگاهی ها رو دراختیارمون قرارمیدین عاشقتونم وعششششششق برای خانواده بزرگم در سرزمین توحیدی عباس منش.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  9. -
    محمود ناصری گفته:
    مدت عضویت: 1217 روز

    سلام.

    در مورد این فایل اگه بخوام بنویسم

    ماجرا از این قراره که من چن وقتیه اهرم رنج لذت رو در جلسه دوم ثروت 1 درک کردم.

    و کمی مغرور شدم ناخوداگاه .

    که انگار من این اهرم رو درک کردم

    ولی با شنیدن این فایل تازه متوجه شدم من مغرور شدم.

    از خداوند منان میخام همیشه متواضع باشم.

    وهمیشه در زمان مناسب و در مکان مناسب منو قرار بده.

    درضمن استاد تو این فایل خیلی جوانتر شده بودین.

    واقعا تحسینتون میکنم‌

    و تشکر ویژه میکنم برای قانون سلامتی.

    استاد الان سرکارم‌ و دلم نیومد کامنت نزارم.

    انشالله سر فرصت در مورد این فایل یه کامنت عالی تر میزارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    سعيده رضايى گفته:
    مدت عضویت: 2002 روز

    به نام خدای مهربان

    «خدایا هر آنچه دارم از آنِ توست»

    سلام، ارادت، و عشق بیکران….

    استاد من عاشقتونم.

    نمیتونم نگم.

    نمی تونم سپاسگزار شما نباشم. باید سپاسگزار قلبی بود که تسلیم شده.

    دلم می خواد ساعتها بشینم و به یه چشمه یا رودخونه نگاه کنم و از صدای جوش و خروش آب لذت ببرم. چون نعمتهای زندگیمو میاره جلوی چشمم.

    همیشه از قدیم وقتی کنار رودخونه های پرآب خوزستان پرنعمت و قشنگم می رفتم، چه کارون، چه دز، چه اروند و حتی باریکترین رودها و چشمه ها، می نشستم و زل میزدم به جریان آب.

    و آرامش، آرامش، آرامش….

    و فروتنی، و سپاسگزاری….

    تو دلم می جوشید.

    نمی دونم چرا صحبتمو از اینجا شروع کردم ولی حتما جاش درسته.

    الان می بینم این روح الهی من بوده که پیوندش رو با منبع خیر حفظ کرده بوده.

    این خود خدا بوده که منو می نشونده پاس سفره احساس عمیق شادی و روحمو تغذیه می کرده.

    این من نبودم.

    استاد امروز از صبح با اتفاقات روزمره ای بیدار شدم که چندان خوشایندم نبود. با عجله و خواب ناکافی و خلاصه احساس ناجالب.

    ولی یک ساعت بعد از بیداری وقتی کارهای بچه ها رو رتق و فتق کردم به خودم اومدم و دیدم احساس بد منو کشونده به دلتنگی برای مادرم و بغض و افکار سلسله وار ناراحت کننده.

    یهو یادم اومدم که باید سکان رو دست بگیرم و کشتی رو به راه درست هدایت کنم.

    گفتم هیچوقت برای تمرین ستاره قطبی دیر نیست. از همین الان حسم رو خوب می کنم که تا آخر شبم خراب نشه.

    اولش گفتم خوب، به فرض اینکه فلان فکر در مورد مامان و نحوه فوتش درست باشه، آیا کمکی به تو میکنه؟ دونستن جواب اون سوال دردی ازت دوا میکنه یا احساست رو بهتر میکنه؟ نه.

    پس تمومش کن و به اصل بپرداز، نه حاشیه.

    خوب یک مرحله بالا اومدم و بهتر شدم.

    بعدش گفتم خودت می دونی ایجاد حال خوب از سپاسگزاری بابت داشته ها شروع میشه. پس بسم الله….

    شروع کردم به سپاسگزاری و به چند دقیقه نکشیده بود که سعیده شد همون سعیده همیشگی. شاد و سرحال و قدردان و امیدوار…

    بعدش در مرحله سوم گفتم خدایا من می دونم باید صدای استاد توی گوشم باشه که حالم عالی بشه و درس امروزم رو بگیرم، صبح که موقع صبحانه فایل شماره 11 پروژه مهاجرت به مدار بالاتر رو گوش داده بودم ولی الان یه چیز دیگه می خواستم.

    در جا قلبم گفت: “توحید عملی شماره 10”

    گفتم چشم.

    گوش دادم و دلمو کاملا سپردم.

    جواب اومد: فروتنی، تسلیم، توحید

    فکر کردم و فهمیدم که دارم چه خطایی می کنم.

    من مدتیه که زندگیم به لطف خدا خیلی تغییرات مثبتی کرده و در کنار من همسرم هم داره تغییر میکنه.

    اما اشکال اینجاست که من کردیت این تغییرات رو دارم به خودم میدم.

    ته ذهنم این بوده که من باعث این رشد شدم. من باعث تغییرات همسرم شدم.

    من زندگی رو گلستان کردم.

    من باعث ورود نعمتهای بیشتر به زندگیمون شدم.

    من، من، من.

    این من رو بارها از زبون خودم شنیدم ولی حواسم نبوده، امروز به خاطر آوردم کجاها من من کردم.

    در صورتیکه من نبودم که نعمت و ثروت آوردم.

    من فقط کمی از سر راه خدا رفتم کنار.

    من یکم منیت خودمو شکستم، نشکستم، ترک انداختم روش، حتی ترک هم نه، فقط کمی خش انداختم روش.

    همین.

    همه چیز کار خودش بوده.

    من کی باشم که همسرم رو هدایت کنم؟

    خدا خودش هدایتش کرده، اونم زمانیکه ابراهیم خودش خواسته.

    مگه کم تلاش کردم به طرق مختلف فایلهای 12 قدم رو به گوشش برسونم یا به خورد ذهنش بدم؟ نشد.

    ولی زمانیکه خودش توسط خدای خودش هدایت شد خواست احساس لیاقت رو گوش بده و داد. خواست قانون سلامتی رو گوش بده و داره مصرانه گوش میده. بدون اینکه من ازش بخوام یا حتی بپرسم الان جلسه چندی.

    منی که فکر می کردم مثل همه عمرم که آدم فروتن و قدرشناسی بودم، الان هم دارم در مقابل خدا فروتنی می کنم، فهمیدم نه، یک لایه عمیقتر که میشم می بینم دارم منم منم می کنم در محضر رب تمام کهکشانها.

    مگه واسش کاری داره که کاری کنه من بتونم یه جزیره خصوصی و جت شخصی و کشتی کروز واسه خودم داشته باشم؟ پس چرا ندارم؟ چون من هنوز سر راه وایسادم. چون من بلد نیستم ازش بخوام. چون من باورم نشده که خدا میتونه بهم بده.

    پس این منم منم ها چیه؟

    خود خدا بود که همین نیم ساعت پیش با گوش دادن به صحبتهای استاد در این فایل، به یادم آورد زمانیکه دبستان بودم یه روز به خدا گفتم خدایا ازت ممنونم که منو باهوش آفریدی که همیشه شاگرد اول مدرسه باشم. چقدر خوبه که من درسهامو زود یاد می گیرم و همیشه نمره هام بیسته.

    به یاد آوردم که من از بچگی در ذات خودم سپاسگزار بودم، به قول استاد اگر مغزی دارم این مغز رو کی به من به رایگان داده؟ کی داره تغذیه و ترمیمش میکنه هر روز و هر ثانیه؟

    مگه من دارم هزینه و زحمت تعمیر و نگهداریشو پرداخت می کنم؟ اگر هم غذایی می خورم که باعث حفظ کارکرد مغزم میشه چون خدا نعمت گرسنگی رو بهم بخشیده تا بتونم غذایی بخورم که باعث نگهداری و بقای بدنم بشه. مگه من مواد مغذی رو با گردش خون به مغزم می رسونم؟

    مگه من اتصالات مغزیم رو کنترل می کنم؟

    پس چرا تا الان داشتم فکر می کردم چون من چهارتا تمرین انجام دادم زندگیم پرنعمت تر شد؟

    نه من نعمت ها رو نساختم. من فقط به خودم کمک کردم در حد نعمتها رشد کنم. نعمتها وجود داشتند، من به اندازه دریافتشون qualified نشده بودم. به قول استاد من در مدار دریافتشون نبودم.

    من فقط کمی جابجا شدم که بتونم توی بازی وسطی یه توپ بگیرم.

    من همسرمو تغییر ندادم که همش تو دلم دارم پزشو میدم و حتی اینجا و چند جای دیگه به زبون هم آوردمش.

    خود خدا بوده که به درخواست ابراهیم پاسخ داده. شاید من وسیله بودم ولی اصل کاری من نبودم، خدا بوده.

    این شرک مخفی امروز برام عیان شد و دلیلش هم کمک خود خود خدا بود.

    چون صبح برای تنظیم شدن در جهت ستاره قطبیم ازش درخواست کردم و گفتم: خدایا به امروزم نعمت و برکت ببار و یک درس مهم بهم بده. کمکم کن از آموزشهای استاد یه چیز مهم یاد بگیرم.

    و چند ثانیه بعدش بهم گفت برو توحید عملی 10 رو گوش بده. و من درجا play کردم.

    این همونه که استاد میگه در خواب دیدم که خدا گفته برو فلان سهم رو بخر در صورتیکه من نمی دونستم اصلا اون سهم چی هست.

    منم یادم نبود فایل توحید عملی 10 در مورد چی بود. فقط می دونستم باید گوشش بدم.

    ولی خدا می دونست من نیاز دارم یه منیت و تکبری رو پیدا کنم و بشکنمش و اون موضوع با این فایل و این جملات استاد قراره اتفاق بیفته.

    ای خدااااااا من در مقابل علم و حلم و عظمت تو هیییییییچی نیستم. هرآنچه هست از توست.از آنِ توست. به تو برمی گرده و سندش در مالکیت توست.

    هر خیری به من رسیده تو رسوندی و هر شری از من دفع شده تو دفعش کردی.

    هر کاری کردم که به نفعم شده تو منو هدایت کردی و هروقت رومو به سمت تو برگردوندم خطاهام رو نادیده گرفتی و بیش از درخواستم بهم عطا کردی.

    قصور منو ببخش و کمکم کن از سر راهت برم کنار، تیرگیهام رو در آب زلال بخشندگیت بشویم و شفاف تر بشم تا بتونم نور تو رو بیشتر و بیشتر منعکس کنم. من از خودم نوری ندارم بلکه این نور توست که اگر زلال بشم از من عبور میکنه و منو درخشان میکنه.

    الهی صبر و توکلم رو بر خودت بیشتر کن. و کمک کن متواضع تر و خاشعتر به درگاهت باشم.

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 38 رای: