اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
از وقتی با این صحبت توحیدی شما آشنا شدم، که همه چیز خداونده، که ما رمیت اذ رمیت
من سعی می کردم همیشه بگم که فلان داشته، فلان اتفاق، هذه من فضل ربی. یا هدایت بوده
اما این موضوع اصلا همیشگی نبود بخصوص توی اجرای قوانین. چون من اونقدر مطالعه می کردم و می کنم که همیشه فکر می کنم پرم.
فکر می کنم من می دونم و کسی نمی دونه
یعنی بیشترین ضربه رو از این ناحیه خوردم چون اینطور مواقع می گی چون می دونم، پس به فلانی که نمی دونه کمک کنم.
چون می دونم، فلانی ها رو باید کلا کات کنم.
چون می دونم، باید ببندم در گوشمو
چون. ….
یعنی این می دونم گفتناااا اونقدر ضربه زننده س که من خیلی ازش خوردم
یادم هست یه روز یه همنورد به من یه حرفی زد، گفت یه وقتایی بگو نمی دونم
بگو نمی دونم
بگو نمی دونم چرا این اتفاق افتاد
چرا این رفتار شد
چرا
بگو نمی دونم.
و مثال خیار چمبر رو زد که یه روز خیار چمبر می کاره و فکر می کنه باید توی یه دوره ی خاصی بهش آب زیاد بده
خیارچمبر رشد می کنه اما از یه جایی، متوقف می شه رشدش
این آقا می ره از یه باغبون می پرسه و می گه که چه کاری کردم، چقدر رسیدگی کردم و کلا شرایط رو شرح می ده
باغبون بهش می گه: یه مدت آب نده، یا خیلی خیلی خیلی کم بهش آب بده
خیارت غرور شده.
یعنی اونقدر بهش آب دادی مغرور شده.
خیلی مثال قشنگی بود هر وقت یادم میفته می گم ببین، خیارچمبر نباش
هر جا می بینم متوقف شدم می فهمم بخاطر این غرور و اقرار به دونستنه
و هر جا رد پای جلو رفتنم و پیشرفتم رو دنبال می کنم، می رسم به این نمی دونمه و دریافت هدایتی که پشتش میاد و اومده. یه قانونه اصلا.
درباره ی رانندگی یه ماجرایی برام پیش اومد و خالی از لطف نیست بیانش چون خیلی بهم کمک کرد این هدایت و اینکه خدایا برم یا نرم.
چند وقت پیش، شب با دوستانم قرار بود توی طبیعت دورهمی به مناسبت سیزده بدر داشته باشیم. من تنها با ماشینم بودم و پشت سر یکی از آقایون راه افتادم.
ایشون توی شب راه رو گم کردن و من هم خبر نداشتم که راه رو گم کردن فقط پشت سرشون می رفتم
جاده سنگلاخی، شیب های تند و بعضا خراب
یعنی اصلا نباید بگم جاده
بیشتر کوره راه بودن
از یه راه می اومد بیرون، می رفت یه راه دیگه و ادامه داشت
تا اینکه فهمیدم راه رو گم کردن و قرار شد از یه جاده بریم.
به یه جاده ی شیب دار رسیدیم که به شدت شیب رو به پایین داشت و از قضا توسط آب بارون خراب شده بود و فرورفتگی های شدیدی داشت
به یه نقطه که رسیدم، ایشون باز پایین رفتن ولی من ناخودآگاه گفتم حتی اگه التماسمم کنن، یک سانتی متر دیگه جلو نمی رم
دلیلی هم نداشتم جز اینکه من این مسیرو نمی درم.
یعنی انگار خدا قفل زد روی پام و گفت همینجا بمون
همسرشون و دخترشون پیش من موندن و این آقا دوباره مسیرو ادامه داد تا شاید گروه رو پیدا کنن
ولی من همونجا موندم و با اینکه توی اون شیب و با اون شرایط من تابحال ماشینو سر و ته نکرده بودم، اصلا یه حرکتایی می زدم که برای خودمم عجیب بود تا بالاخره تونستم ماشین رو سر و ته کنم و رو به بالا ببرم (یعنی برگشت).
شب بود، گوشی ها آنتن نمی داد. گم شده بودیم و اون آقام ازش خبری نبود.
بیش از نیم ساعت توی اون تاریکی بودیم و عجیب حال من خوب بود. با اینکه می ترسیدم اولش. بعد نگران ماشین بودم که خراب نشه و و و
ولی انگار حس می کردم هدایتو
انگار کار درستی انجام داده باشم
تا بالاخره بقیه ی دوستان مارو به واسطه ی ماشینم پیدا کردن
یعنی سبب خیر هم شد
و بعد با آدرس گرفتن از ما دنبال اون آقا رفتن
من اون شب حتی یک لحظه توی ذهن خودم اعتبارش رو به خودم ندادم. گفتم هذه من فضل ربی.
من رو از رفتن به مسیری متوقف کرد که هیچ کسی توی اون شرایط، با اون وضع جاده، با ماشین نمی رفت و اون آقا رفت و توی سرپایینی ها گیر کرد
حتی گفتن که ما با ماشین آفرود هم اینجا نمی ریم که این آقا رفته.
همون لحظه گفتم ببین این همون هدایته. اینکه با این قدرت بهت بگه از این نقطه پایینتر نرو.
این همون هدایته که توی اون شب و اون شرایط من حتی حاضر بودم پای پیاده برم دنبال اون اقا و پیداش کنم. یعنی ترسی نداشتم از هیچ چیزی و هیچ کسی. انگار احساس می کردم که خدا کنارمه.
به ستاره ها نگاه می کردم و لذت می بردم.
سکوت شب
آرامشی که بود
اصلا نمی دونم چی بگم
این در حالی بود که همسر اون آقا به شدت به شدت استرسی و نگران که شوهرم چی شد و خبری ازش نیست و و و.
بگم که آخر از ما هم پیداشون شد
وقتی اومدن، گفتن که آره اشتباه از من بود. من می دونستم اشتباه اومدم مسیرو ولی ادامه دادم.
بخاطر اینکه شاید فکر می کرده من این مسیرو بارها اومدم، پیداش می کنم
چقد لذت بردم از کامنت عالی تون خیلی الهام بخش بود مخصوصا اونجا که گفتی هر وقت گفتی بلدم بلدم من میدونم میدونم ضربه خوردی که الان با خوندن کامنت شما فهمیدم که منم دقیقاااا این ایراد بزرگ و دارم تا ینفر بیاد دریاره قانون جذب حرف بزنه یا درباره چیزی که بلدم یا خوب به حرفش گوش نمیدم یا بهش میگم آره میدونم نه این چیه اینجوری فلان و همان….
بعد احضار فضلم شروع میشه با غرور الان فهمیدم این بزرگترین ایراد منه من بزرگترین ایرادمو اینجا با کامنت شما پیدا کردم غرور میدونم میدونم این بیماری که درمانش فقط دست خداست خدایا چند وقت دارم اینجا تو این فایل فعالیت میکنم ازت هدایت خواستم اینم جواب خدا بود بوسیله شما خواهرگلم ممنونم ازتون
خدایا شکرررررت باشه چشمممم حتما از امروز هر جا هرکی خواست حرفی بزنه که بلد بودم با سکوت و با دقت به حرفت که ازاون طریق خواستی بهم یاداوری کنی توجه میکنم اونم با حس خوب و با فروتنی ازت ممنونم خداجونم ازت ممنونم که از هر طریقی داری باما حرف میزنی الهی شکررررررت بقول ارشمیدوس بود کی بود گفت یافتم یافتمم یافتمممم منم میگم خدایا یافتمممم غرور منم منم و یافتم غرور من بلدم من میدونم و یافتم از امروز عهد میکنم که روزه من میدونم من بلدم بگیرم تا زمانی زنده ام الهی کمکم کن خدایا کمکم کن من هیجی نمیدونم من هیچی بلد نیستم خداجونم من عاجزم من ناتوانم دستمو بگیر راهبرم باش
دوست من خواهرخوبم نسترن جان عزیز ممنونم ازاین کامتت الهام بخش عالیتون .
چرخیدن تنها در دل جنگل شجاعت میخواد که آرزوشو دارم
استاد جان دقیقاً تک تک کلماتی که میگین کاملا شرایط الآنم هست من قبل این فایل دو ماه پیش فهمیدم من عاجزم ، من درک کردم چیزی نیستم
من فهمیدم وجود یک هوش برتر باعث هدایت میشه البته قبلش هم میدونستم که خداوند همه چیزه ولی میگفتم اوکی ولی منم باید یه حرکتی بزنم یا نه منم باید بیام عرضه کنم من مگه نفخت و فیی روحی نیستم مگه من خالق اصغر نیستم بله من به خدا توکل میکنم و حرکت میکنم و خدا به من برکت میده …..نگو هم حرکت و اون میگه تو انجام بدی هم برکت و اون میده اون میاد انجام میده اگه اینو بفهمی …..
خلاصه کنم که این در حالی بود که بیشتر از 20 سال تلاش و کار و حرکت بود ولی نتیجه اش تقریباً صفر بود
ولی دو ماه پیش بعد از 5 سال تلاش برای تغییر باور و موفقیت و تلاش بسیار زیاد خرید فایل های چند گانه از محصولات شما کار کردن ، تجربه کردند، و ……واقعا پدرم در اومد
و بالاخره درخواست دادم خدایا دیگه من نمیدونم چیکار کنم خودت کمک کن من هر چی بلد بودم و آوردم رو کاغذ حالا تو بیا وسط
که دیگه نگم براتون …
من الان کاملا فهمیدم شما در کل محصولات و ….چی میگین خیلی ها براشون خیلی چیزا سواله منم همینطور بودم حتی من میتونم فایلی رو که خرید نکردم هم اگه بشنوم و مثلا برای کسی سوال باشه خیلی راحت میتونم متوجه بشم ینی چی بابا قبلا بارها گوش میکردم نمیشد نگو قفل بوده برام همه چیز توحید بوده و من کاملا غافل بودم …..
حالا ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت هست و آوردم تو کار. که آیا توحید و درست فهمیدم یا نه ؟
باورتون نمیشه درخواست دادم که من در حوزه کاری خودم ینی موسیقی میخام امسال پیشرفت چشمگیری داشته باشم خدایا کمک کن چیکار کنم ؟
من نمیدونم تو رحیمی تو کریمی من حالیم نیست
شاید باورتون نشه من در عرض کمتر از سه روز یهو دیدم یه کتابی که از قبل داشتم راجع به تئوری موسیقی ، اون تو دستمه و دارم میخونم !!!!!!!
آقا من و میگی موهای تنم سیخ شد یه لحظه ، چشام پر اشک شد …..
گفتم خدایا نوکرتم که اینو باید بخونم اوکی میخونم
من در عرض یک هفته شبانه روزی کتاب خوندم هر کدوم 150 صفحه
حالا این منو یاد تمرین کشف قوانین میندازه که حتی یه صفحه هم نمیتونستم بخونم اینجا بود که کاملا درک کردم توحید اگه نباشه انسان تکنیک پذیر نیست ..
الان تمرین کردنم کجا و اونموقع کجا کاملا داره هدایت میکنه ، الان اعتماد به نفس رفته بالا آقا منطقی هم هست وقتی یکی دیگه کار و انجام میده و مطمئنی کارش درسته دیگه مگه نگرانی معنی داره؟ مگه ناامیدی میتونه بیاد ، مگه تو میتونی به کمبود هدایت بشی آقااااااا تمام ترمزها همینه تمام باوری که باید تغییر کنه همینه دوستانی که دنبال تغییر باورید همه تغییر باور تغییر شرک به توحید هست بقیع خود به خود تغییر میکنه
2 سال پیش با یه دوستی رفتیم رستوران ایرانی تو سیدنی که جای شما همگی خالی غذاش هم خوب بود.
بعد از مدتی دوباره میخواستم یه قراری رو داشته باشم تو اون رستوران ولی اسم رستوران رو یادم رفته بود بعد از فکر کردن منطقه اش رو یادم اومد وسرچ کردم پیدا کردم.
چرا به دوستم زنگ نزدم چون یه قرار مهمی برام بود نمیخواستم احتمالا متوجه چیزی بشه.
خلاصه زمانی که داشتم در مورد آدرس و اسم رستوران فکر میکردم خداوند به وضوح بهم گفت به دوستت زنگ بزن با صدای بلند هم بهم میگفت.
مثل همون داستان استاد که زمانی که تو چادر خونه خواهرش مشغول به نوشتن کتاب اول شده بود .جریان اون خرسه و اون ترس از تاریکی و اون داستان باحال قبرستون در دل تاریکی شب…….
خلاصه اون میگفت زنگ بزن من میگفتم این وسط روز موقعه نهار همه سر کارند دیگه چه احتیاجی به دوستم زنگ بزنم .
رفتیم و بعد از 20 دقیقه تقریبا رسیدیم به رستوران.
حدس بزنید چی شد ؟؟؟؟؟
دوستم که نمیخواستم ببینم اونجا بود .همونجا گفتم خدای من چرا به حرفت گوش نکردم .من رو ببخش. یه احساس دلسوزی پدر به پسر رو از خداوند اونجا گرفتم تو قلبم .که اون همیشه خوبی و راحتی و آرامش ما رو میخواد ولی ما روی خودمون حساب باز میکنیم .و نتیجهاش هم معلومه.
به حرحال چیز خواصی نبود ولی بهتر بوددوسنم ما رو نمی دید.
اونجا این داستان رو تو ذهنم داشتم که حتمن یه روزی در موردش تو سایت مینویسم.یعنی همون موقعه خلق کردم .
که الان دارم در موردش مینویسم.
خیلی داستانها رو تو ذهنم داشتم بنویسم ولی این یکی خیلی برام واضحتر شده بود با توجه با آموختههای استاد عزیزم.
و سعی کردم با این مثال حرفهای استاد رو تایید کنم و برای خودم و دیگران ردپا جا بزارم که ما همیشه در جریان هدایتهای خداوند هستیم اگر که ایمان داشته باشیم و عمل کنیم .
خداوند خیلی جاها کمکم کرده و سپاسگزا خدای یکتا هستم و امیدوارم بتونم بیشتر ارتباط نزدیکتری رو با رب داشته باشم .
استاد من خیلی فایلهای توحیدی شما رو دوست دارم و البته که همه فایلهاتون.
ولی وقتی در مورد یکتاپرستی صحبت میکنی کلا یک انسان دیگهای میشید و با یه حس عجیبی در مورد خدا صحبت میکنی که من در هیج استادی در حوزه موفقیت ندیدم خیلی خیلی هم شما رووتحسین میکنم و هم از شما یک دنیا سپاسگزارم که این انرژی رو از شما دریافت میکنم و کلی برانگیخته میشم سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم
به نام خودش که همه چی از او آغاز شده ، یگانه بی همتایی که ما را خلق کرد تا جهانهاش رو گسترش بدیم.
سلام بر استاد عزیزم استاد عباسمنش ، واقعا سپاسگزارم بابت این فایل و این همه آگاهی ناب و خدا روشاکرم بابت وجود شما که هر چند وقتی یک تلنگر قوی به من میزنین.
انگار یک چیزی که سالها توش گیر کرده بودم رو تو فایل متوجه شدم با اینکه در قسمت قبلی هم توضیحاتی دادین اما اونجا متوجهش کامل نشدم یا به عبارتی کاربردی تا این حد نمیدونستمش ، به گذشته فکر کردم ومتوجه شدم که زندگیم خیلی شبیه کارمند شماست و برای یافتن پاسخ ها خیلی تلاش میکردم و همون اول نمیگفتم نمیدونم ،چون فکر میکردم و برداشتم با توجه به آموزش ها و فایلهاتون این بود که در برابر مسایل نباید تسلیم بشی و باید بگردی تا به جواب برسی .
یکجورایی اینکه نمیدونستم رو در حین سوالهایی که به ذهنم می اومد بگم واینکه بگم تو میدونی کلا از ذهنم دور بود ، درسته متوجه شده بودم که باید با خودمون بگیم تسلیم خدا هستیم و… اما در مورد مسائل زندگیم میگفتم کم نمیارم و میگردم تا پیداش کنم ،،عجیب واقعا عجیب این فایل منو متوجه کرد که درسته که نباید در برابر مسایل زندگی کم بیاریم و تسلیم بشیم اما همواره باید به یاد بیاریم که ما نمیدونیم و اونه که جواب ها رو داره ،از سالها پیش این سوال رو داشتم که چطور میشه یک عده شاید ازمن خیلی دیرتر شروع کردن به کار کردن روی خودشون اما به ظاهر اونها زودتر به الهامات مسیرشون دست یافتن و من باید تلاش بیشتری میکردم و فکر میکردم شاید یکی از دلایلش منطقی بودن اونها باشه که باعث میشه احساسشون کم تر بالا وپایین بشه ،اما بعضا جاهایی هم بود که من مثل اونها از لحاظ احساسی رفتار میکردم اما نتایج متفاوت بود و یک واقعیت خیلی واضح بود که اونها آسون تر میگرفتن و به دنبال جواب ها همه گزینه ها رو امتحان نمیکردن تا به جواب برسن و همون اول رفته بودن سراغ جواب های درونشون .
سلام به استاد عزیزم به خانم شایسته گرامی و دوستان خوبم
استاد قبل از نوشتن میخوام ازتون حسابی تشکر کنم بابت این فایل ارزشمند و بگم مثل همیشه به موقع و سر وقتش این صحبت ها رو شنیدم و واقعا در شوکم از هدایت خداوند
منی که داشتم کتاب رویاهایی که رویا نیستند و میخوندم یه صدایی گفت برو تو سایت، جای جذاب کتاب بودم و این صدا منو مجبور کرد بیام اینجا .
هنوز فایل و تا اخر گوش ندادم که بهم گفت بنویس
استاد دو روزه خدا بد جور میخواد بهم بگه زیبا حواستو جمع کن
انگار قراره یه نتیجه ی خیلی بزرگی برام بوجود بیاد
یا اینکه یه جایی دچار شرک شدم و متوجهش نیستم
نمی دونم دقیقا دو روزه از طریق های مختلف داره بهم میگه مبادا مغرور بشی
مبادا یادت بره از کجا به کجا رسوندمت
مبادا وقتی ظرفت بزرگتر شد یادت بره کی این ظرف بزرگتر کرد
وای خدای من
دیروز خدا منو کشون کشون برد و انداخت تو کامنت اقای رضا عطار روشن معروف سایت که چطور بعد از دیدن نتایج عالی دچار شرک شده بود اونم خیلی پنهان که حتی خودش متوجه نشده بود
بعد دوباره گفت این کمه بازم منو کشوند و برد تو کامنت اقای ابراهیم که لقب ابراهیم توحیدی بهش دادن تو سایت
که چطور حسش بد شده بود و متوجه شده بود تمرکزش کم شده روی کار کردن خودش و متوجه شده بود دلیل اصلیش پنج ساعت از وقتش و صرف مافیا میگذرونه
استاد زمانی من تو اینستا پیج عکاسی داشتم این پیج و عکسهایی که میگرفتم تمام ایده ها تمام پیشرفت های من از طرف خدا بود من هر روز پیشرفت خوبی داشتم ولی خدا رو ندیدم دچار شرک شدم اونم تا دلتون بخواد
و خدا کل اینستا رو از من گرفت
درسته از من گرفت ولی منو به حال خودم نزاشت ، منو با شما اشنا کرد تا قانون و یاد بگیرم تا داشته هامو ببینم تا خدا رو بشناسم و بدونم هرچی دارم از اونه نه هیچ کس دیگه تا منم منم نکنم
الانم میخواد کاری کنه مرتکب اشتباه و شرک قبل نشم اره این خدا اون قدر بزرگه اون قدر عشقه که میگه بنده ی من تو ارزشت پیش من زیاده نمیخوام خطا کنی و مدام داره بهم یاداوری میکنه
خدای من ای کاش بتونم جواب این دوست داشتنت و بدم
ای کاش بتونم یک درصد بندگی خدایی مثل تو رو بکنم
خدایا اگر تو هدایتم نکنی من هیچ چی نیستم
اگر نعمتی دارم به خاطر رحمت توعه
هرچی دارم از تو دارم خدای من
خدایا همیشه بهم یاد اوری کن که تواضع داشته باشم و یادم نره
استاد روزی نیست که نگم استاد خدا خیرت بده استاد همیشه شاد و سلامت باشی که باعث شدی
من این خدا رو بشناسم
من دریافت کنم هدایت خدا رو
من خودم و بشناسم
استاد واقعا سپاسگزارم که بهم یاداوری کردی که یادم باشع
که هر چی دارم از خداست
که همین طور که الان خدا رو زیاد صدا میکنم تا اخر همین باشه
که باید بدونم و بپذیرم که هیچی نمی دونم
در مقابل خدا هیچی نیستم
که من لایق دریافت الهامات و هدایت خداوندم
سپاسگزارم
خدایا شکرت که دارمت
به نظرم باید هر روز این فایل و گوش بدم تا یادم نره
بی نظیر این فایل در ابتدا تشکر فراوان از خداوندی که بندگانی اینگونه شایسته برروی زمین قرار داده تا از زبان آنها ما را هدایت کنند
من استاد به شما لقب ناخدای با خدااین کشتی نامیدم چرا که خداوند با کلام شما با ما سخن میگوید
از زمانی که شما در مسیر من قرار گرفتید و تمام آموزه های شما را انجام دادم
واز همه بریدم وتنها مبدا ومقصودم خدا شد
معجزه ها یکی پس از دیگری برایم رقم خورد
از تجربه ی خودم بگویم
رانندگی در سال 95که دقیقا همین طور که شما فرمودین با احتیاط وبا توکل بر خدای مهربان توانستم رانندگی کنم
استاد جان من دوماه بعداز رانندگی
متن lnGodwetrust را نوشتم وروی ماشینم چسبوندم الان نزدیک 7سال رانندگی میکنم اما هروقت پشت رول میشینم کلام من این ،خدایا فرمون ماشینم در دستان قدرتمند توست به عظمت خداوند عشق میکنم چون من فقط میشینم اون که منو میبره
استاد من تمام زندگیم را دادم دست خودش وهرروز دارم موفق تر میشم اینقدر دیدگاهم عوض شده که نیازی نیست به دیگران توضیح بدم خدا خودش برام جور میکنه وهمه چی رقم میخوره من متولد 7بهمن هستم یادم قبل از تولدم به همسرم گفتم من از خداوند ماشین تیگو 7میخوام وخداوند وظیفه داره برام بخر همسرم تا حدودی دیدگاهش خوب اما یقین کمی داره گفت انشالا بهش برسی استاد از7بهمن گفتم خدایا من سفارش دادم خودت میدونی جالبی ماجرا این بود که به دلم الهام شده بود سه تا عدد هفت 777برام رقم میخوره
دقیقا همسرمان امسال 47سالش شد یادم روز اول فروردین عدد 7روی کیک را گزاشتم روی هفت سین وگفتم اینم دومیش استاد به عظمت خداوند 7فروردین ما به طور عجیبی که همسرم هنوز هم باورش نمیشه یه تیگو 7مشکی از گالری به صورت نقد همون طور که گفته بودم وباور داشتم رقم خورد من یادم داخل نمایشگاه داشتم با خدا حرف میزدم که همسرم به من گفت همون طور که میگفتی مثل اسناد دوست دارم نقد خرید کنم برات رقم خورد میخوام بگم که وقتی باورش میکنی وبهش اعتماد میکنی آنقدر عالی برات می رسونه که خودت می مونی
به خدا استاد من تموم آموز های شما را انجام دادم از نظر مالی از نظر معنوی از نظر روابط زندگی همه چی به اراده خداوند بهترینش برام رقم خورده و بزرگترین معجزه زندگیم نوه صحیح وسالمم بود که در دیدگاههای قبلی نوشتم که چقدر افکار وژنتیک واین حرفا همه کلامی بیهوده نیست اگه خداوند. ا باور داشته باشی و فقط به او ایمان داشتن بهت کمک میکنه خداوند عجیب یار من در زندگی
به خدا از زمانی که سکان زندگیم را دادم دست خدا عجیب زندگیم عالی
بیست و چند سال پیش شب کنکور خوابم نمی برد ، ندایی توی قلبم گفت نگران نباش ما تورو هدایت می کنیم ، من چه میدونستم هدایت چیه قلبم آروم شد و بهترین رتبه رو آوردم
ولی انسان است و فراموشکاری
بارها غرور گرفتتم و نزول کردم و باز دستم رو به سمتش دراز کردم و نجاتم داد
استاد همیشه برام سوال بود چرا همیشه تجربه اول هرچیزی خوبه ولی تجربههای بعدی نه با این فایل جوابش رو گرفتم
پس میشه تجربه های بعدی هم دلنشین باشه اگر خودت رو بسپاری به خدا نه خودت
هیچ الگویی به این واضحی تو ذهنم نیومده تا حالا که مغرور بشی باختی ، دستت ول میشه از دست خدا
یه مثال دیگه
یه شب نخوابیده بودم تمام شب رو، فرداش کلاس داشتم با تمام وجودم رو به خدا کردم، اون کلاس بهترین کلاس عمرم شد، همه آموزنده ها محو تدریس بودن
خداجانم من حتی برای درک اینکه من هیچی نمیدونم به تو نیازمندم ، از پس اینم برنمیام خودت یاریم کن
خداجانم خداعشقم خدا نفسم به من درک بده
خداجانم به قلبم بصیرت بده
خداجانم منم منم های من ناچیز رو ببخش
اگر تو نخوای این انگشتان چطوری بنویسن
آخه من به چیم بنازم اولم یه نطفه بی ارزش و آخرم لاشه گندیده مگر اینکه تو روح منو جلا بدی
خداجانم من همیشه بهت فقیرم ، باشه ،
من همیشه نمیدونم از الان تا ابد ، باشه،
خودت فرمون زندگی منو دستت بگیر
خودت قلبم رو به هدایت هات باز کن
خداجانم ای که علمت بر همه چیز واسعه ، من جز نوک دماغ رو نمیتونم ببینم خودت بهم بگو چکار کنم
ممنونم از همه دوستان که با نوشتن مثالهای زندگیشون چراغ راهم شدن
هر کاری که ادم بخواهد انجام بدهد اولش ترس داره. اینو چطور کنم اون رو چطور کنم. طبعیی است. مثال من میخواهم کار تعمیرات الکترونیک را شروع کنم ولی میترسم. اگر فعلا چیز خراب کنم اگر نتوانم درست فعلان وسیله را یا درست جور نکنم یا هر چه شبه اش. چون تا فعلا هر چیزی را تعمیر کردم برای خودم و فک فامیل بوده و کاری بیرونی و تجاری نکردم تا حالا. و ترس هم طبعیی است.
و اوایل وقتی یک وسیله باز میکردم خیلی به دقت پیچ ها را منظم می ماندم که گم نشود درست بدقت اسمبل کنم. ولی یک مقدار دستم رو شده بود اون دقت را نمی کردم گاهی اوقات یگان پیچ ها اضافه می ماند یا درست اسمبل نمی شد که بعد مجبور بودم دوباره باز کنم از سر. چون که فکر میکردم حالا باز و بسته کردن دیگر چه است این خو چشم بسته هم من میتوانم. جالب این جا است که من هیچ وقت از خدا نخواسته بودم که کمک ام کنم و همیشه میگفتم من باهوشم چیزی را که تا به حال اصلا کار نکردم باهاش میتوانم باز اش کنم و تعمیر کنم.
یادم است هر چیزی را که باز میکردم چون برای اولین بار بود دانش تعمیرات هم نداشتم شاید چندین روز طول میکشید حتی هفته ها تا تعمییر اش کنم. همه اش میگفت چطوری چطوری و یک فشار خیلی خیلی زیاد روی ذهنم بود تا موقع که اون وسیله تعمیر می شد قشنگ فشار بود مخصوصا که بعد از چند ساعت بالا و پایین کردن جواب نمی داد.
حالا اگر من این باور می داشتم خدا من هدایت میکنه یا خدایا من را هدایت کن و من هیچ چیزی نمی دانم خیلی ارامش در وجود می امد و چون ارامش می امد میتوانستم خیلی چیزی یاد بیگیرم و در زمان کم جورتعمیر اش کنم و مهم تر از همه واقعا لزت میبرد.
چون اون چیزی هایکه من تعمیر میکرد اکثر تعمیر کار های بیرونی میگفتند جور نمی شود و بعد من جور میکردم. و فکر میکردم و این دید داشتم همه بی سواد است من خیلی با هوش.
این فکر باعث شده بود که من اولا خدا را فراموش کنم. و اینکه من باید خیلی یاد بیگیرم و بهتر شوم ولی باعث شد من فقد محدود شده باشم به تعمیر چند وسیله که از خودم از دوستان و فامیل خراب می شد.
نکته این جا است: باید در تمام زنده گی ام بگویم خدایا تو من را کمک کنی تو من هدایت کنی. من هیچی نمی دانم ن هیچ چیزی نیستم
تمرین: فعلا یک مقدار فهمیدی پس در کجا حالا استفاده کنم:
تا قبلا تا همین ثانیه می گفتم من باید بروم یک نفر پیدا کنم و بگویم من همرایت میخواهم کار کنم حتی رایگان ولی میخواهم کار کنم. ذهنیتم این بود من باید تلاش کنم.
حالا خدایا خودت کمک کنم من را به مکان مناسب هدایت کن. منظور این نیست دیگر حالا بخوابم. به اون فرد درخواست میکنم که همرای خود من بیگیرید که ازش چیز یاد بیگیرم ولی اگر جواب رد حالا بدهد مثال قبلا به هم نمی ریزم. و بیشتر دنبال میکنم هدفم رو
خدایا من هیچ چیزی نمی دانم خودت کمک کن به روش های درست و مواد درسی درست که بتوانم امتحان زبان انگلیسی موفقانه سپری کنم.
خدایا من نمی دانم چطور مهاجرت کنم. خودت کمک کنم و هدایتم کنم. ایده که گفتی؛ زبان بخوان و کلی مدت زمان گذاشتم ولی هنوز اتفاق نیفتاده. خودت کمک کن و هدایتم کن به روش درست. چطور بتوانم مشکلات ام رفع کنم. نقاط ضعفم که در اسپکنگ و لسنیگ است.
منظور از کمک از خدا این نیست که از اون بخواهی و خواب کنی قبلا تمرین میکردی حالا دیگر تمرین بند کنی. بگی ولا اسپیکنگ سخت است زمان میگیره خدا کمک میکنه. نه نه نه. تمرین ادامه میتی با قدرت بیشتر که این بار خدا میگوید چه بهتر است برای من و چه نه.
خدایا من هیچ چیزی نیستم من از تو میخواهم که من رو کمک کنی تا بتوانم به هدفم که گرفتن نمره خوب در ازمون زبان انگلیسی است برسم.
نوشتتن این ها ارامش قلبی می دهم.
پس تمرین :
قبل از شروع به کار کردن یاد اوری کنم به خودم که خدا باید کمک کنه تا بتوانم استفاده حد اعظمی از مواد آموزشی و تمرین بکنم.
• یادت باشد این کمک از خداوند خواستن یک قسمت از معادله است
• جز بعدی تمرکز است که یادت باشه بدون تمرین معادله ناقص میشود
• جز بعدی باور های مناسب راجع به خودت و هدفت است
در قسمت تمرین کردن و حل کردن مشکلم
خدایا خودت من را هدایت کن به تمرین های درست که مشکل من حل شود. من واقعا نمی دانم کدام تمرین ها خوب است و کدام بعد.
البته موقع کار کردن وقتی تمرکز داشتم حس میگفت این خوب است و این نه ، این برای تو مناسب نیست. فکر کنم باید همون را ادامه بدهم.
○ تمرکز زیادتر کنم با فکر نکردن به بقیه که در جیم بقیه چه میکنند، این مشکل چطوری حل کنم، ووووووو
○ در اول بگویم خدایا من را کمک کن من نمی دانم من چیزی حالی ام نیست
قبلا همش میگفت اون حالی اش نیست او نمی دانم او نمی دانه اون بی سواد است. من هم بی سوادم ولی پیدا میکنم خودم
فعلا به بقیه کار ندارم. و خدا همه چیزی را می دانم و من را هدایت میکند.
خدایا من هنوز خیلی مشکل دارم، یعنی Spine این تمرکز در اجرای حرکات خیلی مهم است. و من هدایت کن که درست تمرین بتوانم.
_
این باید در ذهنم بگذارم هر چقدر مهارتم در الکترونیک یا هر چیزی دیگر یا مشکل Spine بهتر میشود اون دقت کم نکنم.
فکر نکنم که من حالا مشکل خوب شده دیگر اون دقت در اجرای تمرینات نیاز نیست.
در راننده گی در کار، در تدریس ریاضی که فعلا کاری است که انجام می دهم. یادم باشد من نیاز دارم به هدایت خداوند، من نیاز دارم دقت داشته باشم. من پرفکت نیستم.
من هم مانند استاد از حس هدایتم استفاده کنم و گوش کنم هر چه بگویه کوش میکنم که متهد کنم خودم که گوش کنم معلومه نتایج که بیایید اون خودش کمک میکنه برای ادامه دادان این مسیر.
یادم باشد که ادعا نکنم. من حالا همه چیزی را راجع به حرکات و تمرینات برای Spine می دانم من حالا دیگر زبانم خیلی خوب شد دیگر ……..
تواضع در مقابل خداوند یاد نروم با یاد اوری همیشگی.
و این تواضع یک حس ارامش می دهد که باعث میشود که بقیه کار ها درست پیش برود.
و اینکه استاد گفت؛ من از این “دید” در تمام جنبه های زنده گی ام استفاده میکنم حتی در قسمت های که خیلی وارد هستم مانند سخنرانی.
من که هیچ تجربه و مهارت عالی درامد و نتیجه ندارم در زنده گی ام. باید این دید تمرین کنم ادامه بدهم. چون راه های قبلی را رفتم جواب اش هم فاجعه شده. پس از این دید و کمک خواستن از خداوند و تواضع داشتن در مقابل خداوند تمرینم کنم و فراموش نکنم.
در این در دقیقه 13 استاد درباره تمرکز یاد اور شد.
باز و باز و باز یادم باشد اگر تمرکز از معادله زنده گی حذف شود معادله ناقص میشود. تمام
• میخواهم زبانم خوب شود
• میخواهم مشکل Spine ام حل شود
• میخواهم مهارت کسب کنم در رشته مورد علاقه ام.
تمرکز تمرکز یادت نره و یادت نره از خدا کمک بخواهی که کمک کنه تمرکز بتوانی. داشتن تمرکز روی کار یکی مشکلات بوده که در شخصیت من وجود داشته این همه سال. که باید حل اش کنم یا بهتر اش کنم. اگر نتیجه میخواهم
افراد مانند، استاد عباس منش، ایلان ماسک، ارنولد، سم التمن یکی از اصل های مشترک بین همه شان داشتن تمرکز بوده.
حالا فکر کنم و درک کن اهمیت اش را!
خداوند من را هدایت میکند و من نتیجه خواهم گرفت. فارغ از اینکه قبلا چقدر گوش نکردم
زنده گی من را کاری های که میکنم و افکار که دارم میسازد نه افکار و اعمال که داشتم.
من همیشه باور داشتم به حس درونی که میگه چه کن چی نکن. از قبلا که باور اش داشتم و هم زمانی های باعث شده بود که تا اون زنده باشد ولی در کار های مانند کدام رشته را بخوانم. فعلا یک تصمیم مهم راجع به زنده گی میگرفتم، و چه کنم. ولی دل جرت میخواست و سختم بود که انجام بتم و نداده بود.
مثالا گفتم میخوام مهاجرت کنم گفت تو یک بار تافل بده بعد میگم ات ولی چون زبانم خیلی ضعیف است و بود میگفتم سخت است و شاید رفته نشود با سند زبان چه رقم بروم.
قدم اول که من لایق دریافت هدایت هستم داشتن این باور، خدا را شکر این باور به داغونی باور های دیگرم نیست.
دوم که اگر من قبلا گوش نکردم. نکردم خلاص شد. اگر حالا گوش کنم نتایج زنده گی ام تغییر میکنه.
گاهی اوقات میبینم که n مدت زمان گذشته و من پیشرفت نداشتم و به هدفم نرسیدم و وووو.
اون ذهن مقایسه گر می اید اون به کجا رسید تو ره بیبین. و من بی ارزه هستم. تا حال که نشده 100 هزاز قدم تو عقب افتادی ووو.
این باور ها ممکن که بیاید یادم باشد که این ها ویروس است. و قدم دوم که استاد گفت یادم نرود و یاد اوری کنم + تمرکز کردن روی بهبود مهارتم و شخصیتم + کمک خواستم و تواضع داشتن در مقابل خداوند که من هیچ چیزی بدون اون نیستم.
خداوند هدایت را پیغام های هدایت در مورد همه چیزی برای همه گان و برای من در باره همه چیزها ارسال میکنه این که من دریافت میکنم یا نه مربوط من میشود اینکه من گوش میکنم یا مربوط من میشود. این که من عمل میکنم یا نه مربوط من میشود.
مثالا همین روزا حس کردم که میگه دو چیز رو
• بعد دو و نیم ماه تمرین، قبلا Spine ام درد داشت خواب نمی توانستم بعد از تمرین دو ماه حالا درد گم شده. ذهنم میگفت حالا برو مثال بقیه تمرین کن وزنه برداری کن فعلا. ولی حس گفت نه تو باید یادت باشه کدام تمرین ها دردت را ازبین برد و چه تمرکزی. حالا اگر میخواهی بالا تر بری. و مشکل درد گم شده ولی خود مشکل پا بر جا است. باید تمرکز کنی کدام حرکات بیشترین تاثیر گذاشت روی اونها تمرکز کن. این هدایت بود که واضح فهمیدم حالا باید عمل کنم و منطقی هم است که عمل کنم.
• او روز در خواب ساعت 5 یا 4 صبح در خوابم میگفتم و میشندیم؛ یا تمرکز میکنی و تلاش میکنی یا میمیری. و فکر کنم میگفت باید تمرکزی روی کار که انجام می دهی غیر اون میمیری
فقد تا دقیقه 19 فایل گوش دادم و تمرینات که گفتم را باید مدام انجام بدهم. ادامه اش گوش کردم برای خودم باز اش میکنم و میخورم فایل رو.
استاد عزیزم هر چه بیشتر با قوانین آشنا میشم، بیشتر به عجز و ناتوانیم در برابر خداوند پی میبرم و به این جمله میرسم که همی دانم که نادانم.
دوره کشف قوانین زندگی رو میگذراندم که متوجه شدم احساس لیاقتم خیلی پایینه،
دوره احساس لیاقت رو گذراندم متوجه شدم پاشنه آشیل من، روابط هست، دوره عشق و مودت رو گذراندم متوجه شدم که هیچ جای زندگیم طبق قانون خداوند نبوده، من که ادعای مسلمانی داشتم و کتابم قرآن است، و دو کتاب ارزشمند چگونه فکر خدا رو بخوانیم (بیشتر از ده بار) مطالعه کردم و کتاب رویاهایی که رویا نیستند (5بار) مطالعه کردم و مستند بسیار زیبای راز که استاد 60 بار دیده بودن ولی من 4 بار دیدم
وقتی زندگی افرادی که لائیک(بی دین) هستن رو میبینم، و ندانسته از قوانین زندگی استفاده میکنند از خودم و خدای خودم خجالت میکشم و اگر خداوند منو به شما (استاد عباسمنش عزیز) هدایت نمیکرد، بقیه زندگیم در غفلت و بی خبری بود
و امروز فایل توحید عملی در من غوغایی به پا کرد که نگو و نپرس.
استاد اونجایی که گفتین برای انجام هر کاری بگیم خدایا خودت منو هدایت کن، ایاک نعبد و ایاک نستعین خدایا تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری می جوییم، اهدنا الصراط المستقیم ما را به راه راست هدایت بکن، صراط الذین انعمت علیهم غیرالمغضوب علیهم و الضالین
این آیات قرآنی رو روزی ده مرتبه در نمازهای پنجگانه میخوندم بدون اینکه اینقدر به معنای اون دقیق شده باشم،
خدای من، تو با من چه کردی
خدایا شکرت که در مسیر آگاهی هستم
خدایا شکرت که مدارم تغییر کرده و قدرت درک و فهمم بهترشده
خدایا من هیچم، تو باید منو هدایت بکنی،
خدایا ازت میخوام و دوست دارم که من هم به این مرحله از توحید برسم که مثل استاد عباسمنش بگم من بر شانه های خدا نشسته ام….
خدایا شکرت که منو لایق هدایت به این سایت آسمانی و الهی دانستی
خدایا شکرت که هر روز سپاسگزارتر میشم
خدایا ازت میخوام و دوست دارم که تمام راه حلها رو به من بگی، خدایا من هیچی نمیدونم تو میدونی به من بگو.
خدایا ازت میخوام و دوست دارم که هر لحظه با من صحبت کنی.
ای مهربان خدای. یا انیس من لا انیس له، یا وکیل من لا وکیل له، یا حبیب من لا حبیب له
خدایا ازت میخوام و دوست دارم که آسان شوم برای آسانیها و تو کارهایم را انجام بده و در زمان مناسب در مکان مناسب باشم
خدایا در برابر این همه مهربانی و لطفت سپاسگزارت هستم تا ابد.
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت
استاد عزیز و مریم بانو در پناه الله یکتا شاد، سلامت، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
سلام به همه ی شما عزیزان
سلام استاد جانم
چقدر این صحبتا برام آشناس. چقدر آگاهی دهنده س.
اومدم درباره ی یه سری تجربه هام بگم
از وقتی با این صحبت توحیدی شما آشنا شدم، که همه چیز خداونده، که ما رمیت اذ رمیت
من سعی می کردم همیشه بگم که فلان داشته، فلان اتفاق، هذه من فضل ربی. یا هدایت بوده
اما این موضوع اصلا همیشگی نبود بخصوص توی اجرای قوانین. چون من اونقدر مطالعه می کردم و می کنم که همیشه فکر می کنم پرم.
فکر می کنم من می دونم و کسی نمی دونه
یعنی بیشترین ضربه رو از این ناحیه خوردم چون اینطور مواقع می گی چون می دونم، پس به فلانی که نمی دونه کمک کنم.
چون می دونم، فلانی ها رو باید کلا کات کنم.
چون می دونم، باید ببندم در گوشمو
چون. ….
یعنی این می دونم گفتناااا اونقدر ضربه زننده س که من خیلی ازش خوردم
یادم هست یه روز یه همنورد به من یه حرفی زد، گفت یه وقتایی بگو نمی دونم
بگو نمی دونم
بگو نمی دونم چرا این اتفاق افتاد
چرا این رفتار شد
چرا
بگو نمی دونم.
و مثال خیار چمبر رو زد که یه روز خیار چمبر می کاره و فکر می کنه باید توی یه دوره ی خاصی بهش آب زیاد بده
خیارچمبر رشد می کنه اما از یه جایی، متوقف می شه رشدش
این آقا می ره از یه باغبون می پرسه و می گه که چه کاری کردم، چقدر رسیدگی کردم و کلا شرایط رو شرح می ده
باغبون بهش می گه: یه مدت آب نده، یا خیلی خیلی خیلی کم بهش آب بده
خیارت غرور شده.
یعنی اونقدر بهش آب دادی مغرور شده.
خیلی مثال قشنگی بود هر وقت یادم میفته می گم ببین، خیارچمبر نباش
هر جا می بینم متوقف شدم می فهمم بخاطر این غرور و اقرار به دونستنه
و هر جا رد پای جلو رفتنم و پیشرفتم رو دنبال می کنم، می رسم به این نمی دونمه و دریافت هدایتی که پشتش میاد و اومده. یه قانونه اصلا.
درباره ی رانندگی یه ماجرایی برام پیش اومد و خالی از لطف نیست بیانش چون خیلی بهم کمک کرد این هدایت و اینکه خدایا برم یا نرم.
چند وقت پیش، شب با دوستانم قرار بود توی طبیعت دورهمی به مناسبت سیزده بدر داشته باشیم. من تنها با ماشینم بودم و پشت سر یکی از آقایون راه افتادم.
ایشون توی شب راه رو گم کردن و من هم خبر نداشتم که راه رو گم کردن فقط پشت سرشون می رفتم
جاده سنگلاخی، شیب های تند و بعضا خراب
یعنی اصلا نباید بگم جاده
بیشتر کوره راه بودن
از یه راه می اومد بیرون، می رفت یه راه دیگه و ادامه داشت
تا اینکه فهمیدم راه رو گم کردن و قرار شد از یه جاده بریم.
به یه جاده ی شیب دار رسیدیم که به شدت شیب رو به پایین داشت و از قضا توسط آب بارون خراب شده بود و فرورفتگی های شدیدی داشت
به یه نقطه که رسیدم، ایشون باز پایین رفتن ولی من ناخودآگاه گفتم حتی اگه التماسمم کنن، یک سانتی متر دیگه جلو نمی رم
دلیلی هم نداشتم جز اینکه من این مسیرو نمی درم.
یعنی انگار خدا قفل زد روی پام و گفت همینجا بمون
همسرشون و دخترشون پیش من موندن و این آقا دوباره مسیرو ادامه داد تا شاید گروه رو پیدا کنن
ولی من همونجا موندم و با اینکه توی اون شیب و با اون شرایط من تابحال ماشینو سر و ته نکرده بودم، اصلا یه حرکتایی می زدم که برای خودمم عجیب بود تا بالاخره تونستم ماشین رو سر و ته کنم و رو به بالا ببرم (یعنی برگشت).
شب بود، گوشی ها آنتن نمی داد. گم شده بودیم و اون آقام ازش خبری نبود.
بیش از نیم ساعت توی اون تاریکی بودیم و عجیب حال من خوب بود. با اینکه می ترسیدم اولش. بعد نگران ماشین بودم که خراب نشه و و و
ولی انگار حس می کردم هدایتو
انگار کار درستی انجام داده باشم
تا بالاخره بقیه ی دوستان مارو به واسطه ی ماشینم پیدا کردن
یعنی سبب خیر هم شد
و بعد با آدرس گرفتن از ما دنبال اون آقا رفتن
من اون شب حتی یک لحظه توی ذهن خودم اعتبارش رو به خودم ندادم. گفتم هذه من فضل ربی.
من رو از رفتن به مسیری متوقف کرد که هیچ کسی توی اون شرایط، با اون وضع جاده، با ماشین نمی رفت و اون آقا رفت و توی سرپایینی ها گیر کرد
حتی گفتن که ما با ماشین آفرود هم اینجا نمی ریم که این آقا رفته.
همون لحظه گفتم ببین این همون هدایته. اینکه با این قدرت بهت بگه از این نقطه پایینتر نرو.
این همون هدایته که توی اون شب و اون شرایط من حتی حاضر بودم پای پیاده برم دنبال اون اقا و پیداش کنم. یعنی ترسی نداشتم از هیچ چیزی و هیچ کسی. انگار احساس می کردم که خدا کنارمه.
به ستاره ها نگاه می کردم و لذت می بردم.
سکوت شب
آرامشی که بود
اصلا نمی دونم چی بگم
این در حالی بود که همسر اون آقا به شدت به شدت استرسی و نگران که شوهرم چی شد و خبری ازش نیست و و و.
بگم که آخر از ما هم پیداشون شد
وقتی اومدن، گفتن که آره اشتباه از من بود. من می دونستم اشتباه اومدم مسیرو ولی ادامه دادم.
بخاطر اینکه شاید فکر می کرده من این مسیرو بارها اومدم، پیداش می کنم
غروررررر.
مرسی استاد جان. برم بقیه ی فایلو گوش بدم.
سلام و درود بر نسترن عزیز
چقد لذت بردم از کامنت عالی تون خیلی الهام بخش بود مخصوصا اونجا که گفتی هر وقت گفتی بلدم بلدم من میدونم میدونم ضربه خوردی که الان با خوندن کامنت شما فهمیدم که منم دقیقاااا این ایراد بزرگ و دارم تا ینفر بیاد دریاره قانون جذب حرف بزنه یا درباره چیزی که بلدم یا خوب به حرفش گوش نمیدم یا بهش میگم آره میدونم نه این چیه اینجوری فلان و همان….
بعد احضار فضلم شروع میشه با غرور الان فهمیدم این بزرگترین ایراد منه من بزرگترین ایرادمو اینجا با کامنت شما پیدا کردم غرور میدونم میدونم این بیماری که درمانش فقط دست خداست خدایا چند وقت دارم اینجا تو این فایل فعالیت میکنم ازت هدایت خواستم اینم جواب خدا بود بوسیله شما خواهرگلم ممنونم ازتون
خدایا شکرررررت باشه چشمممم حتما از امروز هر جا هرکی خواست حرفی بزنه که بلد بودم با سکوت و با دقت به حرفت که ازاون طریق خواستی بهم یاداوری کنی توجه میکنم اونم با حس خوب و با فروتنی ازت ممنونم خداجونم ازت ممنونم که از هر طریقی داری باما حرف میزنی الهی شکررررررت بقول ارشمیدوس بود کی بود گفت یافتم یافتمم یافتمممم منم میگم خدایا یافتمممم غرور منم منم و یافتم غرور من بلدم من میدونم و یافتم از امروز عهد میکنم که روزه من میدونم من بلدم بگیرم تا زمانی زنده ام الهی کمکم کن خدایا کمکم کن من هیجی نمیدونم من هیچی بلد نیستم خداجونم من عاجزم من ناتوانم دستمو بگیر راهبرم باش
دوست من خواهرخوبم نسترن جان عزیز ممنونم ازاین کامتت الهام بخش عالیتون .
چرخیدن تنها در دل جنگل شجاعت میخواد که آرزوشو دارم
سلام
این فایل هم مث جلسه 10 فایل توحید فوق العاده بود
استاد جان دقیقاً تک تک کلماتی که میگین کاملا شرایط الآنم هست من قبل این فایل دو ماه پیش فهمیدم من عاجزم ، من درک کردم چیزی نیستم
من فهمیدم وجود یک هوش برتر باعث هدایت میشه البته قبلش هم میدونستم که خداوند همه چیزه ولی میگفتم اوکی ولی منم باید یه حرکتی بزنم یا نه منم باید بیام عرضه کنم من مگه نفخت و فیی روحی نیستم مگه من خالق اصغر نیستم بله من به خدا توکل میکنم و حرکت میکنم و خدا به من برکت میده …..نگو هم حرکت و اون میگه تو انجام بدی هم برکت و اون میده اون میاد انجام میده اگه اینو بفهمی …..
خلاصه کنم که این در حالی بود که بیشتر از 20 سال تلاش و کار و حرکت بود ولی نتیجه اش تقریباً صفر بود
ولی دو ماه پیش بعد از 5 سال تلاش برای تغییر باور و موفقیت و تلاش بسیار زیاد خرید فایل های چند گانه از محصولات شما کار کردن ، تجربه کردند، و ……واقعا پدرم در اومد
و بالاخره درخواست دادم خدایا دیگه من نمیدونم چیکار کنم خودت کمک کن من هر چی بلد بودم و آوردم رو کاغذ حالا تو بیا وسط
که دیگه نگم براتون …
من الان کاملا فهمیدم شما در کل محصولات و ….چی میگین خیلی ها براشون خیلی چیزا سواله منم همینطور بودم حتی من میتونم فایلی رو که خرید نکردم هم اگه بشنوم و مثلا برای کسی سوال باشه خیلی راحت میتونم متوجه بشم ینی چی بابا قبلا بارها گوش میکردم نمیشد نگو قفل بوده برام همه چیز توحید بوده و من کاملا غافل بودم …..
حالا ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت هست و آوردم تو کار. که آیا توحید و درست فهمیدم یا نه ؟
باورتون نمیشه درخواست دادم که من در حوزه کاری خودم ینی موسیقی میخام امسال پیشرفت چشمگیری داشته باشم خدایا کمک کن چیکار کنم ؟
من نمیدونم تو رحیمی تو کریمی من حالیم نیست
شاید باورتون نشه من در عرض کمتر از سه روز یهو دیدم یه کتابی که از قبل داشتم راجع به تئوری موسیقی ، اون تو دستمه و دارم میخونم !!!!!!!
آقا من و میگی موهای تنم سیخ شد یه لحظه ، چشام پر اشک شد …..
گفتم خدایا نوکرتم که اینو باید بخونم اوکی میخونم
من در عرض یک هفته شبانه روزی کتاب خوندم هر کدوم 150 صفحه
حالا این منو یاد تمرین کشف قوانین میندازه که حتی یه صفحه هم نمیتونستم بخونم اینجا بود که کاملا درک کردم توحید اگه نباشه انسان تکنیک پذیر نیست ..
الان تمرین کردنم کجا و اونموقع کجا کاملا داره هدایت میکنه ، الان اعتماد به نفس رفته بالا آقا منطقی هم هست وقتی یکی دیگه کار و انجام میده و مطمئنی کارش درسته دیگه مگه نگرانی معنی داره؟ مگه ناامیدی میتونه بیاد ، مگه تو میتونی به کمبود هدایت بشی آقااااااا تمام ترمزها همینه تمام باوری که باید تغییر کنه همینه دوستانی که دنبال تغییر باورید همه تغییر باور تغییر شرک به توحید هست بقیع خود به خود تغییر میکنه
خدایا من عاشقتم
استاد جان ممنون بابت این فایل
به نام خدا وند بخشنده و مهربان
سلام به استاد عزیزم وخانم شایسته مهربان
سلام به همه دوستان در این سایت الهی.
یه مثال از هدایت رو میخوام بنویسم.
2 سال پیش با یه دوستی رفتیم رستوران ایرانی تو سیدنی که جای شما همگی خالی غذاش هم خوب بود.
بعد از مدتی دوباره میخواستم یه قراری رو داشته باشم تو اون رستوران ولی اسم رستوران رو یادم رفته بود بعد از فکر کردن منطقه اش رو یادم اومد وسرچ کردم پیدا کردم.
چرا به دوستم زنگ نزدم چون یه قرار مهمی برام بود نمیخواستم احتمالا متوجه چیزی بشه.
خلاصه زمانی که داشتم در مورد آدرس و اسم رستوران فکر میکردم خداوند به وضوح بهم گفت به دوستت زنگ بزن با صدای بلند هم بهم میگفت.
مثل همون داستان استاد که زمانی که تو چادر خونه خواهرش مشغول به نوشتن کتاب اول شده بود .جریان اون خرسه و اون ترس از تاریکی و اون داستان باحال قبرستون در دل تاریکی شب…….
خلاصه اون میگفت زنگ بزن من میگفتم این وسط روز موقعه نهار همه سر کارند دیگه چه احتیاجی به دوستم زنگ بزنم .
رفتیم و بعد از 20 دقیقه تقریبا رسیدیم به رستوران.
حدس بزنید چی شد ؟؟؟؟؟
دوستم که نمیخواستم ببینم اونجا بود .همونجا گفتم خدای من چرا به حرفت گوش نکردم .من رو ببخش. یه احساس دلسوزی پدر به پسر رو از خداوند اونجا گرفتم تو قلبم .که اون همیشه خوبی و راحتی و آرامش ما رو میخواد ولی ما روی خودمون حساب باز میکنیم .و نتیجهاش هم معلومه.
به حرحال چیز خواصی نبود ولی بهتر بوددوسنم ما رو نمی دید.
اونجا این داستان رو تو ذهنم داشتم که حتمن یه روزی در موردش تو سایت مینویسم.یعنی همون موقعه خلق کردم .
که الان دارم در موردش مینویسم.
خیلی داستانها رو تو ذهنم داشتم بنویسم ولی این یکی خیلی برام واضحتر شده بود با توجه با آموختههای استاد عزیزم.
و سعی کردم با این مثال حرفهای استاد رو تایید کنم و برای خودم و دیگران ردپا جا بزارم که ما همیشه در جریان هدایتهای خداوند هستیم اگر که ایمان داشته باشیم و عمل کنیم .
خداوند خیلی جاها کمکم کرده و سپاسگزا خدای یکتا هستم و امیدوارم بتونم بیشتر ارتباط نزدیکتری رو با رب داشته باشم .
استاد من خیلی فایلهای توحیدی شما رو دوست دارم و البته که همه فایلهاتون.
ولی وقتی در مورد یکتاپرستی صحبت میکنی کلا یک انسان دیگهای میشید و با یه حس عجیبی در مورد خدا صحبت میکنی که من در هیج استادی در حوزه موفقیت ندیدم خیلی خیلی هم شما رووتحسین میکنم و هم از شما یک دنیا سپاسگزارم که این انرژی رو از شما دریافت میکنم و کلی برانگیخته میشم سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم
خداوند یارو نگهدارتان
به نام خودش که همه چی از او آغاز شده ، یگانه بی همتایی که ما را خلق کرد تا جهانهاش رو گسترش بدیم.
سلام بر استاد عزیزم استاد عباسمنش ، واقعا سپاسگزارم بابت این فایل و این همه آگاهی ناب و خدا روشاکرم بابت وجود شما که هر چند وقتی یک تلنگر قوی به من میزنین.
انگار یک چیزی که سالها توش گیر کرده بودم رو تو فایل متوجه شدم با اینکه در قسمت قبلی هم توضیحاتی دادین اما اونجا متوجهش کامل نشدم یا به عبارتی کاربردی تا این حد نمیدونستمش ، به گذشته فکر کردم ومتوجه شدم که زندگیم خیلی شبیه کارمند شماست و برای یافتن پاسخ ها خیلی تلاش میکردم و همون اول نمیگفتم نمیدونم ،چون فکر میکردم و برداشتم با توجه به آموزش ها و فایلهاتون این بود که در برابر مسایل نباید تسلیم بشی و باید بگردی تا به جواب برسی .
یکجورایی اینکه نمیدونستم رو در حین سوالهایی که به ذهنم می اومد بگم واینکه بگم تو میدونی کلا از ذهنم دور بود ، درسته متوجه شده بودم که باید با خودمون بگیم تسلیم خدا هستیم و… اما در مورد مسائل زندگیم میگفتم کم نمیارم و میگردم تا پیداش کنم ،،عجیب واقعا عجیب این فایل منو متوجه کرد که درسته که نباید در برابر مسایل زندگی کم بیاریم و تسلیم بشیم اما همواره باید به یاد بیاریم که ما نمیدونیم و اونه که جواب ها رو داره ،از سالها پیش این سوال رو داشتم که چطور میشه یک عده شاید ازمن خیلی دیرتر شروع کردن به کار کردن روی خودشون اما به ظاهر اونها زودتر به الهامات مسیرشون دست یافتن و من باید تلاش بیشتری میکردم و فکر میکردم شاید یکی از دلایلش منطقی بودن اونها باشه که باعث میشه احساسشون کم تر بالا وپایین بشه ،اما بعضا جاهایی هم بود که من مثل اونها از لحاظ احساسی رفتار میکردم اما نتایج متفاوت بود و یک واقعیت خیلی واضح بود که اونها آسون تر میگرفتن و به دنبال جواب ها همه گزینه ها رو امتحان نمیکردن تا به جواب برسن و همون اول رفته بودن سراغ جواب های درونشون .
شاد وموفق باشین استاد.
به نام خداوندی که هر چه دارم از اوست
سلام به استاد عزیزم به خانم شایسته گرامی و دوستان خوبم
استاد قبل از نوشتن میخوام ازتون حسابی تشکر کنم بابت این فایل ارزشمند و بگم مثل همیشه به موقع و سر وقتش این صحبت ها رو شنیدم و واقعا در شوکم از هدایت خداوند
منی که داشتم کتاب رویاهایی که رویا نیستند و میخوندم یه صدایی گفت برو تو سایت، جای جذاب کتاب بودم و این صدا منو مجبور کرد بیام اینجا .
هنوز فایل و تا اخر گوش ندادم که بهم گفت بنویس
استاد دو روزه خدا بد جور میخواد بهم بگه زیبا حواستو جمع کن
انگار قراره یه نتیجه ی خیلی بزرگی برام بوجود بیاد
یا اینکه یه جایی دچار شرک شدم و متوجهش نیستم
نمی دونم دقیقا دو روزه از طریق های مختلف داره بهم میگه مبادا مغرور بشی
مبادا یادت بره از کجا به کجا رسوندمت
مبادا وقتی ظرفت بزرگتر شد یادت بره کی این ظرف بزرگتر کرد
وای خدای من
دیروز خدا منو کشون کشون برد و انداخت تو کامنت اقای رضا عطار روشن معروف سایت که چطور بعد از دیدن نتایج عالی دچار شرک شده بود اونم خیلی پنهان که حتی خودش متوجه نشده بود
بعد دوباره گفت این کمه بازم منو کشوند و برد تو کامنت اقای ابراهیم که لقب ابراهیم توحیدی بهش دادن تو سایت
که چطور حسش بد شده بود و متوجه شده بود تمرکزش کم شده روی کار کردن خودش و متوجه شده بود دلیل اصلیش پنج ساعت از وقتش و صرف مافیا میگذرونه
اخه خدا چی بگم
امروزم با این فایل خواست حجتشو تمام کنه
بگه بنده ی من ازت میخوام مغرور نشی ازت میخوام وقتی نتایج عالی دیدی گمراه نشی
استاد زمانی من تو اینستا پیج عکاسی داشتم این پیج و عکسهایی که میگرفتم تمام ایده ها تمام پیشرفت های من از طرف خدا بود من هر روز پیشرفت خوبی داشتم ولی خدا رو ندیدم دچار شرک شدم اونم تا دلتون بخواد
و خدا کل اینستا رو از من گرفت
درسته از من گرفت ولی منو به حال خودم نزاشت ، منو با شما اشنا کرد تا قانون و یاد بگیرم تا داشته هامو ببینم تا خدا رو بشناسم و بدونم هرچی دارم از اونه نه هیچ کس دیگه تا منم منم نکنم
الانم میخواد کاری کنه مرتکب اشتباه و شرک قبل نشم اره این خدا اون قدر بزرگه اون قدر عشقه که میگه بنده ی من تو ارزشت پیش من زیاده نمیخوام خطا کنی و مدام داره بهم یاداوری میکنه
خدای من ای کاش بتونم جواب این دوست داشتنت و بدم
ای کاش بتونم یک درصد بندگی خدایی مثل تو رو بکنم
خدایا اگر تو هدایتم نکنی من هیچ چی نیستم
اگر نعمتی دارم به خاطر رحمت توعه
هرچی دارم از تو دارم خدای من
خدایا همیشه بهم یاد اوری کن که تواضع داشته باشم و یادم نره
استاد روزی نیست که نگم استاد خدا خیرت بده استاد همیشه شاد و سلامت باشی که باعث شدی
من این خدا رو بشناسم
من دریافت کنم هدایت خدا رو
من خودم و بشناسم
استاد واقعا سپاسگزارم که بهم یاداوری کردی که یادم باشع
که هر چی دارم از خداست
که همین طور که الان خدا رو زیاد صدا میکنم تا اخر همین باشه
که باید بدونم و بپذیرم که هیچی نمی دونم
در مقابل خدا هیچی نیستم
که من لایق دریافت الهامات و هدایت خداوندم
سپاسگزارم
خدایا شکرت که دارمت
به نظرم باید هر روز این فایل و گوش بدم تا یادم نره
و دچار شرک پنهان نشم
دلم گرم خداوندی ست
که با دستان من
گندم برای یاکریم خانه می ریزد
چه بخشنده خدای عاشقی دارم
که می خواند مرا
با آنکه می داند گنهکارم
دلم گرم است
می دانم بدون لطف او تنهای تنهایم
درود فراوان بر استاد عزیز وخانم شایسته مهربان
بی نظیر این فایل در ابتدا تشکر فراوان از خداوندی که بندگانی اینگونه شایسته برروی زمین قرار داده تا از زبان آنها ما را هدایت کنند
من استاد به شما لقب ناخدای با خدااین کشتی نامیدم چرا که خداوند با کلام شما با ما سخن میگوید
از زمانی که شما در مسیر من قرار گرفتید و تمام آموزه های شما را انجام دادم
واز همه بریدم وتنها مبدا ومقصودم خدا شد
معجزه ها یکی پس از دیگری برایم رقم خورد
از تجربه ی خودم بگویم
رانندگی در سال 95که دقیقا همین طور که شما فرمودین با احتیاط وبا توکل بر خدای مهربان توانستم رانندگی کنم
استاد جان من دوماه بعداز رانندگی
متن lnGodwetrust را نوشتم وروی ماشینم چسبوندم الان نزدیک 7سال رانندگی میکنم اما هروقت پشت رول میشینم کلام من این ،خدایا فرمون ماشینم در دستان قدرتمند توست به عظمت خداوند عشق میکنم چون من فقط میشینم اون که منو میبره
استاد من تمام زندگیم را دادم دست خودش وهرروز دارم موفق تر میشم اینقدر دیدگاهم عوض شده که نیازی نیست به دیگران توضیح بدم خدا خودش برام جور میکنه وهمه چی رقم میخوره من متولد 7بهمن هستم یادم قبل از تولدم به همسرم گفتم من از خداوند ماشین تیگو 7میخوام وخداوند وظیفه داره برام بخر همسرم تا حدودی دیدگاهش خوب اما یقین کمی داره گفت انشالا بهش برسی استاد از7بهمن گفتم خدایا من سفارش دادم خودت میدونی جالبی ماجرا این بود که به دلم الهام شده بود سه تا عدد هفت 777برام رقم میخوره
دقیقا همسرمان امسال 47سالش شد یادم روز اول فروردین عدد 7روی کیک را گزاشتم روی هفت سین وگفتم اینم دومیش استاد به عظمت خداوند 7فروردین ما به طور عجیبی که همسرم هنوز هم باورش نمیشه یه تیگو 7مشکی از گالری به صورت نقد همون طور که گفته بودم وباور داشتم رقم خورد من یادم داخل نمایشگاه داشتم با خدا حرف میزدم که همسرم به من گفت همون طور که میگفتی مثل اسناد دوست دارم نقد خرید کنم برات رقم خورد میخوام بگم که وقتی باورش میکنی وبهش اعتماد میکنی آنقدر عالی برات می رسونه که خودت می مونی
به خدا استاد من تموم آموز های شما را انجام دادم از نظر مالی از نظر معنوی از نظر روابط زندگی همه چی به اراده خداوند بهترینش برام رقم خورده و بزرگترین معجزه زندگیم نوه صحیح وسالمم بود که در دیدگاههای قبلی نوشتم که چقدر افکار وژنتیک واین حرفا همه کلامی بیهوده نیست اگه خداوند. ا باور داشته باشی و فقط به او ایمان داشتن بهت کمک میکنه خداوند عجیب یار من در زندگی
به خدا از زمانی که سکان زندگیم را دادم دست خدا عجیب زندگیم عالی
امیدوارم استاد همیشه در سلامتی وشادی فراوان باشید
من از خداوند برای شما عشق وشادی خواستارم
خدا را باور کردم شد یاورم
خدایا دوست دارم ،عاشقتم
ممنونم از شما استاد مهربانی
استاد جان سلااام
دوستان عزیزم سلااام
در مورد خودم بگم
منم اون زمان که تازه رانندگی رو شروع کرده بودم
تدریس رو شروع کرده بودم
اولین مرتبه هایی ک بعد از ازدواجمهمان داشتم
( تجربه اشپزیم بشدددت پایین بود و من بعد از ازدواج و دور از مادر و خواهرم اشپزی رو شروع کردم)
و همش از خدا کمک میخواستم
مثلا یادم اولین مرنبه که مهمان داشتم اولین مرتبه بود که زرشک پلو درست میکردم
و خدا کمک کرد و مزه غذا ب گفته مهمونا و همسرم بینظیر بود
ولی اونجاها ک باد ب غبغب انداختم که
مثلا فلان غذا یا دسرم حرف نداره
یا مث همیشه نشد یا دسرم خوب درنیومد و ریختم دور
استاد الان هر وقت ماشین روشن میکنم
میگم خدایا درزمان مناسب ب سلامت من برسون
مخصوصا وقتی پسرم میرسونم مدرسه
یکی از خیابونها بشدتتت شلوغ
و من همش از خدا کمک میگیرم
یا مثلا یکشنبه
زبان اموزم اومده بود که زبان مدرسه اش رو باهاش کار کنم
این درس نسبت ب قبلی ها سخت تر بود
و زبان اموزم نکران بود
خدا ب دلم انداخت که این مرتبه با … روش باهاش تمرین کن
منم سریع انجام دادم
و خداروشکررر
نتیجه عالی بود و زبان اموزم با روی خوش و سادی رفت
توی کلاس خوشنویسی استادم خیلییی از کارم راضی
و من مرتب خداروشکر میکنم
که توی این مسیر ب من کمک میکنه
در نوشتن و تقلید از تمرینها کمکم میکنه
یا در تدریس زبان
ب کلامم قدرت میده که ب راحتترین شکل درس رو منتقل کنم
من از خودم هیچ ندارم
و هذا من فضل ربی است
خدایا هدایتم ک ب مسیر پاکی درستی برکت ثروت و سلامتی
وَمَا لَنَا أَلَّا نَتَوَکَّلَ عَلَى اللَّهِ وَقَدْ هَدَانَا سُبُلَنَا وَلَنَصْبِرَنَّ عَلَىٰ مَا آذَیْتُمُونَا وَعَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ
ﻭ ﭼﺮﺍ ﻣﺎ ﺑﺮ ﺧﺪﺍ ﺗﻮﻛﻞ ﻧﻜﻨﻴﻢ؟ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﺍﻭ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﻫﺎﻱ [ﺳﻌﺎﺩﺕ] ﻣﺎ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ؟ ﻗﻄﻌﺎً ﻣﺎ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻫﺮ ﺁﺯﺍﺭﻱ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺭﻭﺍ ﺩﺍﺭﻳﺪ، ﻣﻘﺎﻭﻣﺖ ﺧﻮﺍﻫﻴﻢ ﻛﺮﺩ. ﻭ ﺍﻫﻞ ﺗﻮﻛﻞ ﺑﺎﻳﺪ ﻓﻘﻂ ﺑﺮ ﺧﺪﺍ ﺗﻮﻛﻞ ﻧﻤﺎﻳﻨﺪ.» (١٢)
سلام استاد عزیزم و خانم شایسته نازنین
بیست و چند سال پیش شب کنکور خوابم نمی برد ، ندایی توی قلبم گفت نگران نباش ما تورو هدایت می کنیم ، من چه میدونستم هدایت چیه قلبم آروم شد و بهترین رتبه رو آوردم
ولی انسان است و فراموشکاری
بارها غرور گرفتتم و نزول کردم و باز دستم رو به سمتش دراز کردم و نجاتم داد
استاد همیشه برام سوال بود چرا همیشه تجربه اول هرچیزی خوبه ولی تجربههای بعدی نه با این فایل جوابش رو گرفتم
پس میشه تجربه های بعدی هم دلنشین باشه اگر خودت رو بسپاری به خدا نه خودت
هیچ الگویی به این واضحی تو ذهنم نیومده تا حالا که مغرور بشی باختی ، دستت ول میشه از دست خدا
یه مثال دیگه
یه شب نخوابیده بودم تمام شب رو، فرداش کلاس داشتم با تمام وجودم رو به خدا کردم، اون کلاس بهترین کلاس عمرم شد، همه آموزنده ها محو تدریس بودن
خداجانم من حتی برای درک اینکه من هیچی نمیدونم به تو نیازمندم ، از پس اینم برنمیام خودت یاریم کن
خداجانم خداعشقم خدا نفسم به من درک بده
خداجانم به قلبم بصیرت بده
خداجانم منم منم های من ناچیز رو ببخش
اگر تو نخوای این انگشتان چطوری بنویسن
آخه من به چیم بنازم اولم یه نطفه بی ارزش و آخرم لاشه گندیده مگر اینکه تو روح منو جلا بدی
خداجانم من همیشه بهت فقیرم ، باشه ،
من همیشه نمیدونم از الان تا ابد ، باشه،
خودت فرمون زندگی منو دستت بگیر
خودت قلبم رو به هدایت هات باز کن
خداجانم ای که علمت بر همه چیز واسعه ، من جز نوک دماغ رو نمیتونم ببینم خودت بهم بگو چکار کنم
ممنونم از همه دوستان که با نوشتن مثالهای زندگیشون چراغ راهم شدن
همه تونو دوست دارم
همه تون عشقید
وَمَا لَنَا أَلَّا نَتَوَکَّلَ عَلَى اللَّهِ وَقَدْ هَدَانَا سُبُلَنَا وَلَنَصْبِرَنَّ عَلَىٰ مَا آذَیْتُمُونَا وَعَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ
ﻭ ﭼﺮﺍ ﻣﺎ ﺑﺮ ﺧﺪﺍ ﺗﻮﻛﻞ ﻧﻜﻨﻴﻢ؟ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﺍﻭ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﻫﺎﻱ [ﺳﻌﺎﺩﺕ] ﻣﺎ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ؟ ﻗﻄﻌﺎً ﻣﺎ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻫﺮ ﺁﺯﺍﺭﻱ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺭﻭﺍ ﺩﺍﺭﻳﺪ، ﻣﻘﺎﻭﻣﺖ ﺧﻮﺍﻫﻴﻢ ﻛﺮﺩ. ﻭ ﺍﻫﻞ ﺗﻮﻛﻞ ﺑﺎﻳﺪ ﻓﻘﻂ ﺑﺮ ﺧﺪﺍ ﺗﻮﻛﻞ ﻧﻤﺎﻳﻨﺪ.» (١٢)سوره ابراهیم
سلام خدمت استاد عزیزم.
هر کاری که ادم بخواهد انجام بدهد اولش ترس داره. اینو چطور کنم اون رو چطور کنم. طبعیی است. مثال من میخواهم کار تعمیرات الکترونیک را شروع کنم ولی میترسم. اگر فعلا چیز خراب کنم اگر نتوانم درست فعلان وسیله را یا درست جور نکنم یا هر چه شبه اش. چون تا فعلا هر چیزی را تعمیر کردم برای خودم و فک فامیل بوده و کاری بیرونی و تجاری نکردم تا حالا. و ترس هم طبعیی است.
و اوایل وقتی یک وسیله باز میکردم خیلی به دقت پیچ ها را منظم می ماندم که گم نشود درست بدقت اسمبل کنم. ولی یک مقدار دستم رو شده بود اون دقت را نمی کردم گاهی اوقات یگان پیچ ها اضافه می ماند یا درست اسمبل نمی شد که بعد مجبور بودم دوباره باز کنم از سر. چون که فکر میکردم حالا باز و بسته کردن دیگر چه است این خو چشم بسته هم من میتوانم. جالب این جا است که من هیچ وقت از خدا نخواسته بودم که کمک ام کنم و همیشه میگفتم من باهوشم چیزی را که تا به حال اصلا کار نکردم باهاش میتوانم باز اش کنم و تعمیر کنم.
یادم است هر چیزی را که باز میکردم چون برای اولین بار بود دانش تعمیرات هم نداشتم شاید چندین روز طول میکشید حتی هفته ها تا تعمییر اش کنم. همه اش میگفت چطوری چطوری و یک فشار خیلی خیلی زیاد روی ذهنم بود تا موقع که اون وسیله تعمیر می شد قشنگ فشار بود مخصوصا که بعد از چند ساعت بالا و پایین کردن جواب نمی داد.
حالا اگر من این باور می داشتم خدا من هدایت میکنه یا خدایا من را هدایت کن و من هیچ چیزی نمی دانم خیلی ارامش در وجود می امد و چون ارامش می امد میتوانستم خیلی چیزی یاد بیگیرم و در زمان کم جورتعمیر اش کنم و مهم تر از همه واقعا لزت میبرد.
چون اون چیزی هایکه من تعمیر میکرد اکثر تعمیر کار های بیرونی میگفتند جور نمی شود و بعد من جور میکردم. و فکر میکردم و این دید داشتم همه بی سواد است من خیلی با هوش.
این فکر باعث شده بود که من اولا خدا را فراموش کنم. و اینکه من باید خیلی یاد بیگیرم و بهتر شوم ولی باعث شد من فقد محدود شده باشم به تعمیر چند وسیله که از خودم از دوستان و فامیل خراب می شد.
نکته این جا است: باید در تمام زنده گی ام بگویم خدایا تو من را کمک کنی تو من هدایت کنی. من هیچی نمی دانم ن هیچ چیزی نیستم
تمرین: فعلا یک مقدار فهمیدی پس در کجا حالا استفاده کنم:
تا قبلا تا همین ثانیه می گفتم من باید بروم یک نفر پیدا کنم و بگویم من همرایت میخواهم کار کنم حتی رایگان ولی میخواهم کار کنم. ذهنیتم این بود من باید تلاش کنم.
حالا خدایا خودت کمک کنم من را به مکان مناسب هدایت کن. منظور این نیست دیگر حالا بخوابم. به اون فرد درخواست میکنم که همرای خود من بیگیرید که ازش چیز یاد بیگیرم ولی اگر جواب رد حالا بدهد مثال قبلا به هم نمی ریزم. و بیشتر دنبال میکنم هدفم رو
خدایا من هیچ چیزی نمی دانم خودت کمک کن به روش های درست و مواد درسی درست که بتوانم امتحان زبان انگلیسی موفقانه سپری کنم.
خدایا من نمی دانم چطور مهاجرت کنم. خودت کمک کنم و هدایتم کنم. ایده که گفتی؛ زبان بخوان و کلی مدت زمان گذاشتم ولی هنوز اتفاق نیفتاده. خودت کمک کن و هدایتم کن به روش درست. چطور بتوانم مشکلات ام رفع کنم. نقاط ضعفم که در اسپکنگ و لسنیگ است.
منظور از کمک از خدا این نیست که از اون بخواهی و خواب کنی قبلا تمرین میکردی حالا دیگر تمرین بند کنی. بگی ولا اسپیکنگ سخت است زمان میگیره خدا کمک میکنه. نه نه نه. تمرین ادامه میتی با قدرت بیشتر که این بار خدا میگوید چه بهتر است برای من و چه نه.
خدایا من هیچ چیزی نیستم من از تو میخواهم که من رو کمک کنی تا بتوانم به هدفم که گرفتن نمره خوب در ازمون زبان انگلیسی است برسم.
نوشتتن این ها ارامش قلبی می دهم.
پس تمرین :
قبل از شروع به کار کردن یاد اوری کنم به خودم که خدا باید کمک کنه تا بتوانم استفاده حد اعظمی از مواد آموزشی و تمرین بکنم.
• یادت باشد این کمک از خداوند خواستن یک قسمت از معادله است
• جز بعدی تمرکز است که یادت باشه بدون تمرین معادله ناقص میشود
• جز بعدی باور های مناسب راجع به خودت و هدفت است
در قسمت تمرین کردن و حل کردن مشکلم
خدایا خودت من را هدایت کن به تمرین های درست که مشکل من حل شود. من واقعا نمی دانم کدام تمرین ها خوب است و کدام بعد.
البته موقع کار کردن وقتی تمرکز داشتم حس میگفت این خوب است و این نه ، این برای تو مناسب نیست. فکر کنم باید همون را ادامه بدهم.
○ تمرکز زیادتر کنم با فکر نکردن به بقیه که در جیم بقیه چه میکنند، این مشکل چطوری حل کنم، ووووووو
○ در اول بگویم خدایا من را کمک کن من نمی دانم من چیزی حالی ام نیست
قبلا همش میگفت اون حالی اش نیست او نمی دانم او نمی دانه اون بی سواد است. من هم بی سوادم ولی پیدا میکنم خودم
فعلا به بقیه کار ندارم. و خدا همه چیزی را می دانم و من را هدایت میکند.
خدایا من هنوز خیلی مشکل دارم، یعنی Spine این تمرکز در اجرای حرکات خیلی مهم است. و من هدایت کن که درست تمرین بتوانم.
_
این باید در ذهنم بگذارم هر چقدر مهارتم در الکترونیک یا هر چیزی دیگر یا مشکل Spine بهتر میشود اون دقت کم نکنم.
فکر نکنم که من حالا مشکل خوب شده دیگر اون دقت در اجرای تمرینات نیاز نیست.
در راننده گی در کار، در تدریس ریاضی که فعلا کاری است که انجام می دهم. یادم باشد من نیاز دارم به هدایت خداوند، من نیاز دارم دقت داشته باشم. من پرفکت نیستم.
من هم مانند استاد از حس هدایتم استفاده کنم و گوش کنم هر چه بگویه کوش میکنم که متهد کنم خودم که گوش کنم معلومه نتایج که بیایید اون خودش کمک میکنه برای ادامه دادان این مسیر.
یادم باشد که ادعا نکنم. من حالا همه چیزی را راجع به حرکات و تمرینات برای Spine می دانم من حالا دیگر زبانم خیلی خوب شد دیگر ……..
تواضع در مقابل خداوند یاد نروم با یاد اوری همیشگی.
و این تواضع یک حس ارامش می دهد که باعث میشود که بقیه کار ها درست پیش برود.
و اینکه استاد گفت؛ من از این “دید” در تمام جنبه های زنده گی ام استفاده میکنم حتی در قسمت های که خیلی وارد هستم مانند سخنرانی.
من که هیچ تجربه و مهارت عالی درامد و نتیجه ندارم در زنده گی ام. باید این دید تمرین کنم ادامه بدهم. چون راه های قبلی را رفتم جواب اش هم فاجعه شده. پس از این دید و کمک خواستن از خداوند و تواضع داشتن در مقابل خداوند تمرینم کنم و فراموش نکنم.
در این در دقیقه 13 استاد درباره تمرکز یاد اور شد.
باز و باز و باز یادم باشد اگر تمرکز از معادله زنده گی حذف شود معادله ناقص میشود. تمام
• میخواهم زبانم خوب شود
• میخواهم مشکل Spine ام حل شود
• میخواهم مهارت کسب کنم در رشته مورد علاقه ام.
تمرکز تمرکز یادت نره و یادت نره از خدا کمک بخواهی که کمک کنه تمرکز بتوانی. داشتن تمرکز روی کار یکی مشکلات بوده که در شخصیت من وجود داشته این همه سال. که باید حل اش کنم یا بهتر اش کنم. اگر نتیجه میخواهم
افراد مانند، استاد عباس منش، ایلان ماسک، ارنولد، سم التمن یکی از اصل های مشترک بین همه شان داشتن تمرکز بوده.
حالا فکر کنم و درک کن اهمیت اش را!
خداوند من را هدایت میکند و من نتیجه خواهم گرفت. فارغ از اینکه قبلا چقدر گوش نکردم
زنده گی من را کاری های که میکنم و افکار که دارم میسازد نه افکار و اعمال که داشتم.
من همیشه باور داشتم به حس درونی که میگه چه کن چی نکن. از قبلا که باور اش داشتم و هم زمانی های باعث شده بود که تا اون زنده باشد ولی در کار های مانند کدام رشته را بخوانم. فعلا یک تصمیم مهم راجع به زنده گی میگرفتم، و چه کنم. ولی دل جرت میخواست و سختم بود که انجام بتم و نداده بود.
مثالا گفتم میخوام مهاجرت کنم گفت تو یک بار تافل بده بعد میگم ات ولی چون زبانم خیلی ضعیف است و بود میگفتم سخت است و شاید رفته نشود با سند زبان چه رقم بروم.
قدم اول که من لایق دریافت هدایت هستم داشتن این باور، خدا را شکر این باور به داغونی باور های دیگرم نیست.
دوم که اگر من قبلا گوش نکردم. نکردم خلاص شد. اگر حالا گوش کنم نتایج زنده گی ام تغییر میکنه.
گاهی اوقات میبینم که n مدت زمان گذشته و من پیشرفت نداشتم و به هدفم نرسیدم و وووو.
اون ذهن مقایسه گر می اید اون به کجا رسید تو ره بیبین. و من بی ارزه هستم. تا حال که نشده 100 هزاز قدم تو عقب افتادی ووو.
این باور ها ممکن که بیاید یادم باشد که این ها ویروس است. و قدم دوم که استاد گفت یادم نرود و یاد اوری کنم + تمرکز کردن روی بهبود مهارتم و شخصیتم + کمک خواستم و تواضع داشتن در مقابل خداوند که من هیچ چیزی بدون اون نیستم.
خداوند هدایت را پیغام های هدایت در مورد همه چیزی برای همه گان و برای من در باره همه چیزها ارسال میکنه این که من دریافت میکنم یا نه مربوط من میشود اینکه من گوش میکنم یا مربوط من میشود. این که من عمل میکنم یا نه مربوط من میشود.
مثالا همین روزا حس کردم که میگه دو چیز رو
• بعد دو و نیم ماه تمرین، قبلا Spine ام درد داشت خواب نمی توانستم بعد از تمرین دو ماه حالا درد گم شده. ذهنم میگفت حالا برو مثال بقیه تمرین کن وزنه برداری کن فعلا. ولی حس گفت نه تو باید یادت باشه کدام تمرین ها دردت را ازبین برد و چه تمرکزی. حالا اگر میخواهی بالا تر بری. و مشکل درد گم شده ولی خود مشکل پا بر جا است. باید تمرکز کنی کدام حرکات بیشترین تاثیر گذاشت روی اونها تمرکز کن. این هدایت بود که واضح فهمیدم حالا باید عمل کنم و منطقی هم است که عمل کنم.
• او روز در خواب ساعت 5 یا 4 صبح در خوابم میگفتم و میشندیم؛ یا تمرکز میکنی و تلاش میکنی یا میمیری. و فکر کنم میگفت باید تمرکزی روی کار که انجام می دهی غیر اون میمیری
فقد تا دقیقه 19 فایل گوش دادم و تمرینات که گفتم را باید مدام انجام بدهم. ادامه اش گوش کردم برای خودم باز اش میکنم و میخورم فایل رو.
با سلام خدمت استاد گرامی و مریم بانوی عزیر.
خدایا شکرت که منو هدایت کردی به این فایل زیبا.
استاد عزیزم هر چه بیشتر با قوانین آشنا میشم، بیشتر به عجز و ناتوانیم در برابر خداوند پی میبرم و به این جمله میرسم که همی دانم که نادانم.
دوره کشف قوانین زندگی رو میگذراندم که متوجه شدم احساس لیاقتم خیلی پایینه،
دوره احساس لیاقت رو گذراندم متوجه شدم پاشنه آشیل من، روابط هست، دوره عشق و مودت رو گذراندم متوجه شدم که هیچ جای زندگیم طبق قانون خداوند نبوده، من که ادعای مسلمانی داشتم و کتابم قرآن است، و دو کتاب ارزشمند چگونه فکر خدا رو بخوانیم (بیشتر از ده بار) مطالعه کردم و کتاب رویاهایی که رویا نیستند (5بار) مطالعه کردم و مستند بسیار زیبای راز که استاد 60 بار دیده بودن ولی من 4 بار دیدم
وقتی زندگی افرادی که لائیک(بی دین) هستن رو میبینم، و ندانسته از قوانین زندگی استفاده میکنند از خودم و خدای خودم خجالت میکشم و اگر خداوند منو به شما (استاد عباسمنش عزیز) هدایت نمیکرد، بقیه زندگیم در غفلت و بی خبری بود
و امروز فایل توحید عملی در من غوغایی به پا کرد که نگو و نپرس.
استاد اونجایی که گفتین برای انجام هر کاری بگیم خدایا خودت منو هدایت کن، ایاک نعبد و ایاک نستعین خدایا تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری می جوییم، اهدنا الصراط المستقیم ما را به راه راست هدایت بکن، صراط الذین انعمت علیهم غیرالمغضوب علیهم و الضالین
این آیات قرآنی رو روزی ده مرتبه در نمازهای پنجگانه میخوندم بدون اینکه اینقدر به معنای اون دقیق شده باشم،
خدای من، تو با من چه کردی
خدایا شکرت که در مسیر آگاهی هستم
خدایا شکرت که مدارم تغییر کرده و قدرت درک و فهمم بهترشده
خدایا من هیچم، تو باید منو هدایت بکنی،
خدایا ازت میخوام و دوست دارم که من هم به این مرحله از توحید برسم که مثل استاد عباسمنش بگم من بر شانه های خدا نشسته ام….
خدایا شکرت که منو لایق هدایت به این سایت آسمانی و الهی دانستی
خدایا شکرت که هر روز سپاسگزارتر میشم
خدایا ازت میخوام و دوست دارم که تمام راه حلها رو به من بگی، خدایا من هیچی نمیدونم تو میدونی به من بگو.
خدایا ازت میخوام و دوست دارم که هر لحظه با من صحبت کنی.
ای مهربان خدای. یا انیس من لا انیس له، یا وکیل من لا وکیل له، یا حبیب من لا حبیب له
خدایا ازت میخوام و دوست دارم که آسان شوم برای آسانیها و تو کارهایم را انجام بده و در زمان مناسب در مکان مناسب باشم
خدایا در برابر این همه مهربانی و لطفت سپاسگزارت هستم تا ابد.
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت
استاد عزیز و مریم بانو در پناه الله یکتا شاد، سلامت، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.