توحید عملی | قسمت 11 - صفحه 48 (به ترتیب امتیاز)

1225 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    علی میرفخررجایی گفته:
    مدت عضویت: 1520 روز

    سلااام استاد جانم خوش آمیدید

    چقدر خوشحال شدم که فایل جدید گذاشتید

    من از صبح تا حالا شاید 3 تا 4 بار فایل رو گوش دادم و در خیلی از جاهای فایل همزاد پنداری میکردم استاد با صحبت هاتون

    قبل از همه چیز بگم استاد واااااقعا دمتون گرم که شجاعت زدن این حرفارو دارید و نگران نیستید از حرف بقیه از اینکه بقیه مسخرتون کنن،من خیلی موقع ها قبلنا هر جا حرف از خدا میزدم بقیه مسخره میکردن اما من بازهم بهش اعتماد داشتم،

    من این روزها در کنار تمام فایل‌هایی که دارم گوش میدم درکنار همه‌ی باور سازی هایی که دارم انجام میدم در کنار تمام فعالیت های فیزیکی که دارم انجام میدم،من حس اون روزهایی رو که خیلیییی به خدا وصل بودم رو ندارم،و خیلیییی کشش دارم به این که به اون حس نزدیک بشم،

    قبلا با همون نظم نماز خوندن که خیلی هم بهش متعهد بودم و سعی میکردم سر تایم این ارتباط و برقرار کنم خیلییی احساس بهتر و نزدیک تری داشتم با خداوند ،البته که اون روز ها درکی که الان نسبت به خداوند دارم رو نداشتم اما حالم خیلی خوب بود،

    برای همین دارم سعی میکنم در کنار تمام کارهایی که دارم انجام میدم یک نظمی برای وقت گذاشتن برای عبادت و صحبت کردن با خداوند بگذارم،

    این که میگید صبحتون رو با ایاک نعبد و ایاک نستعین شروع کنید واقعا یه حس قدرتی به آدم میده وقتی روزتون با این آیات و جملات شروع کنی

    وقتی از درب خونه میرم بیرون میگم :

    لا حَوْلَ وَلَا قُوَّهَ إِلّا بِاللّٰهِ، تَوَکَّلْتُ عَلَى الْحَیِّ الَّذِی لَایَمُوتُ، وَالْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً، ولَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِى الْمُلْکِ، وَلَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِّ وَکَبِّرْهُ تَکْبِیراً.

    هیچ نیرو و توانى نیست جز به خداى [بلندمرتبه بزرگ]، توکل کردم بر زنده جاودانی که هرگز نمی‌میرد و ستایش خدای را که فرزندی نگرفته و در فرمانروایی شریکی برایش نبوده و از خواری و ناتوانی سرپرستی نداشته است و بی‌اندازه بزرگش شمار.

    این جمله رو وقتی میگم انگار همه چیز برام تو اون روز خوب و عالی پیش میره،

    استاد استاد خیلیییی از تجربه هایی که گفتین رو هم من داشتم هم قطعا بقیه بچه ها هم داشتن،شاید خیلی از مواقع خودمون هم به مسخره بازی گفتیم اما واااااقعا خودش بوده واقعا خودش بوده که کارها و انجام می‌داده ،آخ به خدا خیلی احساس خوبیه خیلی وقتی بدونی خداوند کارهاتو انجام میده،

    استاد جان هرررر کاری رو با نام یاد خدا شروع کردم و ازش خواستم کمکم کنه اصلا شااااهکار میکنه،

    دقیقا قبل از اینکه ماشین رو روشن میکنم سعی میکنم همیشه با نام و یاد خودش ماشین رو روشن کنم و قطعا از همه بلا ها و خطا ها دورم میکنه،

    موقع امتحانات دانشگاه همییییشه توکلم بهش بود و میرفتم سر جلسه و مطمئن بودم کمکم می‌کنه اینو با ایمان قلبی میگم آنقدر بهش اعتماد داشتم که میرفتم میشستم و بهش میگفتم خدایا کمکم کن بنویسم،و این باوری که داشتم نشونش آرامشی بود که من در تمام امتحانات دانشگاه داشتم ،اصلا تقلب نمی‌کردم عوضش همه بچه ها میخواستن از من تقلب کنن و تا جایی که می‌تونستم کمکشون میکردم،

    همیشه قبل از اینکه برم تو رینگ مبارزه سعی میکردم یادم باشه که ازش کمک بگیرم خیلی موقع ها با حسو حال خوب میرفتم تو رینگ مواقعی هم میشد که هول هولکی میرفتم تو رینگ و یادم می‌رفت که قبلش نام خدارو ببرم،اون موقع ها پیش خودم فکر میکردم میگفتم خب حریفمم خدا داره اونم داره دعا می‌کنه پس چه عاملی باعث میشه که کی ببره؟ یعنی درواقع فکر میکردم شانسیه بگیر نگیر داره،و حالا یه جورایی طبق عادت این کارو تازه سعی میکردم انجام بدم ،اما اما الان استاد الان با قدرت میگم وااااقعا بهش اعتماد دارم ،اصلا یک دنیا درکم نسبت به اون موقع بهش تغییر کرده،الان مطمئنم ایمان دارم که اگر اینقدر آمادگی داشته باشم اینقدر تمرین کرده باشم اینقدر اعتماد به نفس پیدا کرده باشم که بتونم توی ذهنم خودمو برنده ببینم ،صد در صد من برنده میشم رد خور نداره،

    حتی قبلن هم گفتم تو مسابقه ی بهترین بهترین ها من اصلا آمادگی نداشتم برای بازی اما گفتم خدایا با توکل به تو میرم و انجامش میدم این فرصت طلایی هست که خودت برام فراهم کردی و فقط کافی بود من می‌تونستم قبل از بازی خودمو برنده تصور کنم،و به طرز معجزه آسایی حریفی که اصلا بردنش راحت نبود و یکی از بهترین های ایران بود رو خداوند برام ناک اوتش کرد، و اینجا بود که دیگه هر بار می‌خوام برم تو رینگ البته سعی میکنم که یادم بمونه بگم خدایا تو مشت بزن تو کارها و انجام بده تو جاخالی بده تو کمک کن نمایش خوبی از خودم به جا بگذارم و همیییییشه وقتی با توکل به خودش میرم تو رینگ و ازش می‌خوام کمکم کنه معجزهههه میکنه، بی نظیره این خدای من،

    از نظر تواضع ،استاد جان با اینکه خیلی خیلی راحت ما این موضوع رو فراموش میکنیم اما سعی میکنم همیشه به یاد خودم بیارم و مغرور نشم ،

    درسته من الان یکی از بهترین ها هستم توی ایران اما من محتاجم به خداوند اونه که به من این مقامو داده این جایگاه داده من از خودم چیزی ندارم اونه که به من کمک می‌کنه بهتر عمل کنم پس هررررگز نباید بهش مغرور بشم هرگز نباید فکر کنم که منننن عجبببب فایتری هستم عجب حرفه ای هستم ،نهههههه، هرچی دارم از اونه ،خدایا من هررررچیییی دارم از تو هست،

    البته من بعضی موقع ها فکر میکردم باید در مقابل مردم هم خیلییی متواضع باشم اما از وقتی با قانون آشنا شدم خیلی بهتر شدم خیلییییی احترام میگذارم اما همیشه سعی میکنم توی ذهنم به خودم بگم که خدایا من دارم به تو احترام میگذارم این بنده ی تو هست روح تو در درونش هست و قابل احترام هست و سعی نمیکنم با غرور و تکبر راه برم یا صحبت کنم،

    در مورد اینکه گفتید کجا ها خواستیم روی اطلاعات خودمون حساب کنیم و دیر هدایت شدیم و به محض اینکه تسلیم شدیم و خواستیم خدا هدایتمون کنه هم به طور واضح،همین چند وقت پیش به خاطر تمرینات زیاد و ریکاوری نکردن صحیح به حدی آسیب جسمیم شدید شده بود که حتی فکر کردن به رؤیاهام رو هم برام دشوار کرده بود ،این همه وقت داشتم با اطلاعاتی که خودم میدونستم و دنبالش گشته بودم سعی بر اصلاح این آسیب داشتم اما یه روز جمعه وااااقعا دیگه داشت دیوانم میکرد و به خدا خیلیییی عاجزانه گفتم خدای من هدایتم کن این درد باید برطرف بشه،و به طرز معجزه آسایی تو اینستاگرام یه هو یه پیج اومد جلو چشمم که دقیقا آسیب منو داشت و خیلی بد تر بعد از مدت کوتاهی طرف راست راست داشت راه می‌رفت و گفتم این خودشه این نشونه ی خداونده و من همون فرداش پیگیری کردم و به لطف خداوند الان بعد از گذشت سه ماه دوباره برگشتم به تمریناتم و هر روز سر هر تمرین خدارو شکر میکنم میگم خدایا ازت ممنونم که سلامتیم رو بهم برگردوندی و هر روز داره بیشتر و بیشتر میشه،

    سعی میکنم همیشه قبل از شروع تمریناتم نام خدا رو ببرم و میگم خدایا با نام و یاد تو شروع می‌کنم،و می‌خوام خیلی بیشتر از این قدرت در تمام کارهام استفاده کنم می‌خوام جدی تر در شروع هر کاری بگم خدایا به امید تو منو به درستی داخل و به درستی خارج کن بهم کمک کن بهترین کاری که میتونم بهترین تمرینی که میتونم انجام بدم کمکم کن با سلامتی وارد و با سلامتی خارج بشم،

    و خیلی از این موضوعات رو از وقتی با شما آشنا شدم دارم بیشتر عمل میکنم و این فایل هایی که در این مورد میگذارید خیلی باور مارو به این موضوع قوی تر می‌کنه که این اصل داستانه و نه فقط به عنوان این که یه چیزی گفته باشیم نهههه با ایمان به اینکه میگیم و تنها قدرت کیهان به ما کمک می‌کنه در هر موضوعی در هر راهی،

    تو بحث کار پدرم صنایع دستی ،تو یکی از کامنت های قبلیم هم گفتم جدیدا هرررر کاری که با این حسو حال انجام میدم که خداوند داره کمکم می‌کنه و اونه که داره کارها و انجام میده اصلااااا یه چیز خیلیییی خفن و خوشگلی در میاد که خودم صد بار نگاهش میکنم و میگم عجببببب چیزی شد و دقیقا همین حس رو مشتری و تمام اطرافیانم هم دریافت میکنن،اصلا با اون همه چیز خوبه به خدا،

    فقط باید ازش بخوایم فقط باید همیشه به یادش باشیم فقط باید همیشه سعی کنیم روش حساب کنیم به خدا همه چی اونه،

    من خیلی ساله و این مدت خیلی هم بیشتر شده هرکجا پامیگذارم هرکجا قدم میگذارم حس میکنم خدا پشت منه با این قدرت و اقتدار وارد میشم قدم بر میدارم و در کنار این موضوع هم سعی میکنم متواضع باشم مغرور نشم،و خدای گونه رفتار کنم،در کنار اینکه با قدرت رفتار میکنم با هررر انسانی،بسیار هم محترمانه رفتار میکنم و برام هم فرقی نمیکنه طرف کارگره ثروتمنده مدیره استاده هرکیییییی که باشه من سعی میکنم با تمام قدرت و با کمال احترام و ادب صحبت کنم و درخواست کنم و حالا هر کاری که داشته باشم،

    خیلی از مواقع وقتی حس میکنم یه غروری منو گرفته یه غروری که انگار منم که دارم همه کارها و انجام میدم قلبم بهم میگه که یه یک سری اقدامات انجام بدم که یک ذره از این غرور و خود بزرگ بینی کم بشه،

    خدارو شکر تو هنر های رزمی این رو خوب تمرین کردیم و بسیار غرور ما در باشگاه ها شکسته شده،اما این می‌تونه خیلیییی وسیع تر باشه،

    من اون حسی رو دوست دارم که وقتی دو زانو می‌شینی که با خدای خودت رازو نیاز کنی و سپاسگذاری کنی از حس تواضع این سرت سنگینی کنه و بیفته پایین و اشک بریزی و بگی که من در برابر قدرت تو هیچم خدای من منو هدایت کن من به هر خیری که از تو به من برسه فقیر و محتاجم،به من کمک کن،و من رو ببخش بابت همه ی شرک های وجودم

    من سال ها سر نمازم این دعا رو میکردم که خدایا لحظه ای منو به حال خودم وا مگذار که غرق میشم در خطا و زشتی،و میفهمم دلیل خیلی از اعتماد به نفس هایی که در من به وجود میومده به خاطر ارتباط با این قدرت بوده،

    هر روز میگم ای کاش بیشتر برای این موضوع وقت میگذاشتم اما بعد میبینم که راهش از ثروتمند شدن میگذره راهش از این میگذره که به آزادی مالی زمانی و مکانی برسم،راهش آغاز این میگذره که از انجام کار مورد علاقت به احساس خوب و سپاسگذاری برسی وقتی آزاد باشم عزت مندنم سرم بالاست میتونم کارآفرینی کنم میتونم به کسب و کارها کمک کنم با خرید هام با مسافرت رفتن هام میتونم به خانوادم کمک کنم،میتونم با خیال راحت برای ارتباط با خدای خودم بیشتر زمان بگذارم چون فکرم درگیر هزینه ها نیست،

    و این عزت و آزادی رو هم از همون خدا میخوام،

    باز هم خیلی از مواقع درگیر این موضوع میشم که الان چه کار کنم که پول بسازم الان برم تو چه کاری الان چطوری برم تو فلان مسابقه که این یکی از بزرگترین پاشنه آشیل هام هست که هر وقت تو این دام گیر میکنم از خدای خودم دور میشم و هر وقت رها میکنم و به خودش میسپارم چرخه خیلی روون تر می‌چرخه کارها خیلی بهتر انجام میشه،

    اصلا وقتی در مورد این موضوعات مینویسم فکر میکنم و میخونم احساس تازگی میکنم احساس قدرت میکنم احساس میکنم که خب خیالت راااحت خیالت تخخخت،

    خیلی موقع ها که ترس از تنهایی میخواد بیاد سراغم یا مثلا می‌خوام یه کاری انجام بدم که حس میکنم تنهام تو اون مسیر،وقتی تجسم میکنم که خداوند من با من کنار منه و حسش میکنم آروم میشم ترسم می‌ریزه نگرانی هام کمتر میشه و هر موقع هم درگیر مسائل بیرونی میشم و یادم می‌ره این نیرو رو ترسها دوباره بر من غلبه میکنه،

    و استاد این حرفتون رو آویزه ی گوشم میکنم که تو هررر کاری حرفه ای تر شدم اتفاقا بیشتر از خدا کمک بگیرم بیشتر ازش هدایت بطلبم چون اون آگاهی برتره همه ی دانش ها و علم‌ها نزد اون بوده و هست و خواهد بود،

    هر چیزی رو هم بخوام یاد بگیرم و بلدش نباشم استاااااادهام نیمدونن بلکه اونه که می‌دونه من اول باید از اون بخوام که هدایتم که بعد از بندش که اگر هم به در بسته خوردم نا امید نشم بگم خب حتما خداوند قراره از طریق دیگه به من کمک کنه،

    این روز ها خیلی با خودم صحبت میکنم و خیلی دوست دارم با خودم صادق باشم که چه کارهایی رو دارم برای دل خودم انجام میدم و چه کارهایی رو دارم برای تایید دیگران انجام میدم و دارم سعی میکنم یکی یکی به خودم به توحید نزدیک تر بشم و سعی کنم زندگی رو به خاطر دل خودم تجربه کنم نه برای تایید دیگران ،

    تو این زمینه هم با این فایل استاد سعی میکنم به الله یکتا وصل بشم و اجازه بدم خداوند بی نظیرم هدایتم کنه کمکم کنه دستمو بگیره چون واقعا وقتی به فکر محدود خودم متکی میشم خیلی عقب میفتم از اون عشقی که خداوند می‌تونه تو کارهام جاری کنه،

    خدارو شکر بابت این فایل فوق العاده بابت استاد فوق العاده ای که سر راهمون قرار داده بابت خانم شایسته ی مهربان عزیز،بابت این همه دوستان آگاه و الهی که در این سایت دارم خدارو شکر،

    انشاالله هممون بتونیم بیشتر تسلیم باشیم و به خداوند اعتماد کنیم و از همه مهم تر بااااااورش کنیم

    خدایا شکرت،

    استاد جان خیلییی ازتون ممنونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  2. -
    سجاد طبسی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 2858 روز

    به نام صاحب و همه کس و کارم

    سلام به همگی

    به محض شنیدن جملات این فایل از زبان شما استاد چند تجربه از خودم که خیلی هم عمیق در وجودم باقی ست مرور و به تصویر چشمانم کشیده شد و واقعا میتونم ازشون بعنوان مهمترین درس های زندگیم یاد کنم برا همیشه

    زمانی که در شغل قبلیم «موسیقی» بودم اوایل تا زمانی که مهارتم خیلی کم بود بیشتر حواسمو جمع میکردم و میگفتم من که اصلا مهارت و تجربه ای ندارم حالا فکر کنید اوایل بخوای هر مراسم جشن عروسی،عقد،جشن تولد هرچی رو از سرشب تا نزدیک صبح بچرخونی اما کلا 15تا آهنگ بلد باشی درصورتی که این تعداد آهنگ برا نیم ساعت بیشتر نمیره پس اون 8ساعت میخوای چکار کنی

    من همش میگفتم خدایا خودت کمکم کن من که هیچی بلد نیستم هیچی ندارم و……

    خلاصه با اون سنگین بودن مجلس اما خدا خودش کارو به دوش خودش میگرفت و یه مراسم هم دقیق یادمه رفتم هم مهارتم کم بود هم امکانات،تجیزات کاریم،تعداد نیروهای کارمون هم تجربه ام خلاصه همه چی کم بود اما چونکه عاجزانه از خدا میخواستم اونشب اتفاقا خیلی عالی شد باعث شد کلی ازمون تقدیر و تشکر کنن

    بعداز چندسال مجدد رفتیم دقیقا همون مکان برا همون آدمها با تجهیزات بیشتر ،تجربه بیشتر تعداد نیروهای کار بیشتر ابزار حرفه ای تر اما ایندفه کیفیت و راضی بودن خودم و بقیه یه لول پایین تر بود و اونشب باعث شد من عمیقانه برم تو فکر بااینکه مثل الان اصلا این آگاهی هارو نداشتم اما منو خیلی به فکر برده بود،امسال اون اتفاقات داشت هی منو بیشتر هدایت میکرد به تسلیم بودن در برابر قدرت خداوند و حساب نکردن رو قدرت غیر خداوند حتی رو خودم و توانایی های خودم

    اما خلاصه اونشب و شبهای دیگه مشابه اون شب من اینو خوب دریافتم که من چونکه دفعات بعد رو خودم حساب کردم اون نتیجه رو داد اما زمان هایی که از همه لحاظ ظاهری داغون تر بودم اما چونکه در برابر خداوند عجز داشتم نتایجم خیلی بهتر شده بود

    و من الان خیلی خوب میتونم اینو درک کنم که هدایت و رشد درونی ما حتما فقط از طریق مطالعات و علم های خاص نیست بلکه خیلی از کارهای بظاهر ساده و طبیعی داره به بهترین شکل ممکن تفاوت بین قدرت خدا و غیر خدا رو بهمون نشون میده

    و همچنین تو کار مورد علاقه خودم که الان هستم چندوقت پیش یه نگاه به خودم و نتیجه ام کردم دیدم در یه قسمت اصلی از کارم که بهش میگن «ضلع رهایی» که من با اینکه یه عالمه و مدتهاست تمرین کردم ولی در ناخودآگاهم من هنوز رها نشدم به همین دلیل هنوز نتونستم به نتیجه برسم نتیجه گرفتم اما 30 درصد یعنی 70 درصد فعلا بدلیل عدم رها بودن من از درون باعث عدم نتیجه دلخواه من بشه و اتفاقا استادمم دقیقا همینو بهم گفت سجاد تو باید الان دیگه بتونی فقط از لحاظ ذهنی این قسمت از کار درست کنی رها کنی تا نتیجه دلخواهتو بگیری وگرنه تو که اینهمه تمرین و تکرار ،مهارت و آگاهی درش داری

    خب بازم بریم یکی دیگه از هدایت های عمیق در همین روزهای اواخر ،اوایل همین عید نوروز بود که بخاطر یه موضوع یه نفر بقول خودش خیلی گردن کلفت و با داشتن کلی پارتی های نظامی به من پیام داد و زنگ زد با کلی تهدید که من اینجوریت میکنم فلانت میکنم از همه بپرس من کی هستم، و حقیقتا من از اون لحظه خیلی بهم ریختم اساسی هم بهم ریختم و بعداز چنددقیقه گفتم خدایا خودت محافظ من باش و من این مشکل کاملا میسپارم دست خودت و من جز تو هیچکسی رو ندارم مطلقا کسی رو ندارم و با تمام وجودم احساس کردم که واقعا حتی گردن کلفت ترین افراد دنیا هم به اندازه خداوند الان برام مفید و قدرت ندارن پس خودمو بهش سپردم و داشتم شدیدا از خداوند طلب هدایت و کمک میکردم همینکه داشتم از در حیاط خارج میشدم یهو یه پیامک اومد رو گوشیم یه لحظه فکرکردم از طرف همون آدم ادعاست اما دیدم از یه سایت اومده آیه 139 آل عمران

    بدلیل ترس و ناامیدی نسبت به آینده سستی به خرج ندهید و ناراحت نباشید چرا که شما همیشه برتر و پیروزید بشرطی که مومن واقعی باشید

    الله اکبر چرا تا اون‌ موقع همچبن پیام هایی برا من نمیومد و شاید باورتون نشه همچین پیامی از اینجور سایتی نه مدت‌های زیاد قبل برا من اومده بود نه بعدش الانم هنوز همچین چیزی برام نیومده چونکه اون لحظه من داشتم با احساس عجز و تواضع کامل از خداوند طلب یاری و هدایت میکردم و چقدر باعث آرامش من در دستان خداوند شد

    چندروز پیش دوباره تهدیدات بسیار شدید از اون فرد شد گفتم خدایا خودت محافظ منی اومد در ساختمان باز کنم دیدم چندتا برگه آیه های قرآن روشون بادآورده پشت در نوشته دعای روز جمعه

    اتفاقا اونروز جمعه هم بود

    هستی است که دانائیکه فراموش نکند

    هرکه را یادش کند و نعمتش را از کسی که سپاسگذاری کند کم‌ نکند

    و کسی که خدا را بخواند نومبدش ننماید

    و کسی که به او امید دارد امیدش را قطع نکند

    خدایا من تو رو را گواه میگیرم و گواه بودن تو بس است

    گفتم خدایا آخه تو چقدر مهربان و شنوایی چرا تا الان همچین چیزهایی برام نمیومد پس این اتفاقات بخاطریکه من با خشوع در برابرت سر به تعظیم بردم و گفتم فقط

    «ایاک نعبد و ایاک نستعین»

    و اون فرد اتفاقا با کلی بقول خودش با پارتی های زیاد و تهدیدهای بسیار زیاد کاهایی کرد و تا حدودی کارهاش پیش رفت و من دیروز دوباره رو کاغذ نامه ای به خداوند نوشم که خودت سفارش منو بکن و کاغذ تا کردم گذاشتم وسط قرآن بعداز چندساعت بهم خبر دادن که یه عالمه کار به نفع من و به دلخواه من پیش رفته گفتم خدایا واقعا شکرت و سپاسگذارم

    یا اینکه یادمه چندبار در زندگیم شده از افراد نزدیک و معتبر در رابطه و نسبت فامیل و دوستم بهم‌ قول کارها و همکاری هایی دادن و واقعا هم به هیچ‌ عنوان نامردی نکردن اما چونکه من تکیه اصلیمو ناخودآگاه از خدا برداشته بودم و‌گذاشته بودم روی اونا باعث شد اتفاقاتی افتاد که اصلا اون کارها یا نتیجه نداد یا اصلا به شروع هم نرسید

    و الان توی کار و تخصص خودم بااینکه کلی آگاهی و مهارت دارم اما چندوقت پیش نشستم دیدم خدای من یه اقیانوس از مهارت و ارزشمندی رو من در حوزه کاری خودم دارم اما فقط پشت همین سد حساب کردن رو قدرت و ادعای دانایی خودم گیر کردن واقعا هم همینطوره که ما تو کارمون به این مرحله از کار میگیم ضلع 7 یکی مونده قبل از ضلع آخر که میشه 8

    ضلع رهایی که فقط کافیه من بتونم این ضلع درست کنم پشت به سد خیلی باریک هم گیر کرده اون حد از سیل مهارتی و علم من اما تا این منیت و غرور حذف نشه امکان نداره اون سد هم بشکنه و بشه از اونهمه دانایی استفاده کرد

    خدایا همینکه همیشه میگیم تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری میجوییم

    اینم بگیم خیلی هدایت کننده به راه نعمت داده شدگان هست،بگیم علم و دانایی و استاد اصلی تنها تو هستی و تنها تو به من در هرلحظه بیاموز و یادآوری کن،این شاگرد بی مهارت و تازه کار دائمی تنها منم و استاد دانای همیشگی تنها تو هستی و بس

    تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میخواهم با تمام احساس نادانی و ناتوانی.

    خدایا بی نهایت شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  3. -
    نفیسه تهذیبی گفته:
    مدت عضویت: 1450 روز

    الهی به امید تو

    سلام خدمت استاد عزیز و بزرگوارم و مریم جان واقعا شایسته و دوستان خوبم در این سایت الهی

    من این فایل و بارها گوش دادم و خیلی وقتها موسیقی بک گراند موقع انجام کارهام شده و خیلی به دلم نشست تجربه ای که من بعد از اولین بار گوش دادن به این فایل به ذهنم رسید این بود دقیقا می‌دونم حس خواهرتون چیه چون بین گرفتن گواهینامه و رانندگی کردنم خیلی فاصله افتاده بود خیلی بلد نبودم و مدتی با همسرم تمرین می کردم و صبحا که بچه ها رو به مدرسه می بردیم تا جایی که می تونستم من پشت فرمون مینشستم تا تمرین کنم چند مدت بعد من تو مسیر مدرسه رانندگی میکردم اونم با کلی ترس و نگرانی و به قول استاد برای هر یه متر میگفتم خدایا خودت هدایتم کن و .. ولی وقتی از مدرسه بر می گشتم و ماشین و تو پارکینگ میذاشتم انگار کوه کنده بودم و البته که برای اینکه به ترسم غلبه کرده بودم احساس خیلی خوبی داشتم

    چند وقت بعد همسرم سفر رفت و غلبه بر ترسم توفیق اجباری روزانه شد قرار شد من بچه ها رو ببرم و بیارم و فاصله جمهوری تا بلوار کشاورز ( مسیر مدرسه) با مناجات و ویس های استاد عباسمنش طی میشد میگفتم خدایا تو چشمم باش تو دستم باش تو هدایتم کن و با تکیه بر خدا ترسم کم میشد

    همسرم از سفر برگشتن و دوباره طبق معمول گذشته ایشون زحمت رفت و آمد بچه ها رو میکشیدن( خدا بهش قوت بده) اون روز دیدم خیلی سرشون شلوغه و قرار کاری هم داشتن گفتم من بچه ها رو میارم شما به کارت برس خلاصه من راه افتادم و به میدون انقلاب ( که ماشاالله از هشت جهت ماشین داره میاد) که رسیدم تو دلم گفتم به به چه رانندگیم خوب شده و به شوخی گفتم دیگه می تونم تو این مسیر مسافر جابه جاکنم هنوز این فکر از ذهنم رد نشده بود که تو خروجی میدون به سمت کارگر تصادف کردم…مغرور شدم …چه زود…

    اگه با استاد و این مباحث آشنا نشده بودم نمی‌تونستم این اتفاقات رو تحلیل کنم که هر چه از جانب خدا میرسه خیره و این من بودم که مغرور شدم و این یه تلنگر بود چه تلنگر به جایی؛ چون من این نکته طلایی رو فراموش کرده بودم:

    «خشوع در مقابل خداوند وقتی مهارتت بالا میره»

    «من بدون هدایت خداوند هیچی نیستم»

    در لحظه تصادف که خیلی برام غیر منتظره بود و درست لحظه ای اتفاق افتاد که که اصلا فکرشو نمی‌کردم خیلی ترسیدم مامور راهنمایی رانندگی که ترسم و دید گفت آروم باش و منو راهنمایی کرد که گوشه میدون پا رک کنم تا ترافیک نشه و طرف مقابل عکسها رو گرفت تا به پلیس ارایه بده و من گفتم دیگه کار تمومه من اصلا از قوانین و اینکه باید تو لحظه تصادف چی کار کنم هیچی نمی‌دونستم و نمی دونستم تو این شرایط کی مقصره و راننده ماشین مقابل همش داشت از خودش دفاع می‌کرد و من و مقصر جلوه می داد از طرفی تو دلم ناراحت بودم که به جای کمک به همسرم الان براش درد سر درست کردمو…

    دوباره شروع کردم تا ذهنم و کنترل کنم تا بتونم خودمو به جریان هدایت بسپارم :خدایا خودت هدایتم کن من نمی‌دونم چی بگم خدایا من به امید تو پا روی ترسم گذاشتم…انگار یه چیزی تو دلم گفت تو سکوت کن اگه طرف مقابل سرو صدا می‌کنه تو هیچی نگو یه دفعه مامور راهنمایی و رانندگی داد زد سر اون آقا که اینقدر داد و بیداد نکن الان پلیس میاد مشخص میشه و رو کرد به من و گفت خانم شما از کجا میومدی ؟ من گفتم از پایین

    بعد گفت خوب هر کس از پایین میاد حق تقدم با اونه … آقا شما مقصری! راننده تاکسی دیگه زد به سیم آخر که من عمرا خسارت نمی‌دم و …مقصر این خانومه و تو دلم شروع کردم به شکرگزاری که خدایا قربونت برم چقدر سریع الجوابی خدایا شکرت من مغرور شدم ولی همین که تو رو صدا کردم دوباره جوابمو دادی و هدایتم کردی خلاصه همسرم اومد و بقیه کارها رو انجام داد و من رفتم دنبال بچه ها و نتیجه این شد که بعد از کارشناسی بیمه حتی پول بیمه بیشتر از پول خسارت ماشین هم شد و همه از کمک الله بود و کارها روون پیش رفت اون وقتی که من متواضع شدم در مقابل خداوند که خدایا من خراب کردم تو بساز خدایا من نمی‌دونم تو درستش کن …

    و نکته دیگه اینکه استاد گفتن حتی وقتی خودت راه حل رو می‌دونی بگو:« خدایا من فکر میکنم این درسته ولی تو بهتر میدونی» چقدر زیبا… چقدر نکته عالی که نه فقط وقتی نمی دونی بلکه همیشه بذار کارها و خدا انجام بده حتی وقتی خودت می‌دونی… و من باید این و بیشتر تمرین کنم

    و نکته بعدی: مهم گفتن این جمله نیست مهم داشتن این نگرش است که واقف باشیم که من نمی‌دونم خدایا تو هدایتم کن تو میدونی و اینطوری فیلتر ذهن من اینه که من نمی‌دونم خدایا تو هدایتم کن پس آگاه هستیم به دریافت نعمتها(یاد یکی دیگه از فایلها که فکر میکنم گفت و گو با دوستان باشه افتادم که رزای عزیز گفتن من این حرف استاد بک گراند لپتام هست که خدایا من نمیدانم تو می‌دونی…و چقدر اون فایل هم دلنشین بود)

    نکته بعدی که حتی اگه به هوش مصنوعی با اینهمه دقتش اگه تکیه کنی شرکه ! منم یه مواقعی برای خیلی از مسایل از یوتیوب کمک می‌گرفتم ولی الان که فکر میکنم میبینم نه در حد کمک که به عنوان راه حل اول و آخر بهش نگاه میکردم و فراموش میکردم از خداوند هدایت بخوام این هم تلنگر خوبی برای من بود

    خدایا کمکم کن ایمانم رو بیشتر کنم تا بیشتر بدونم که نمی‌دونم تا بیشتر از تو کمک بخوام تا بیشتر الهامات و جوابها رو دریافت کنم

    من از وقتی این فایل و شنیدم اول صبح وضو میگیرم و میگم خدایا برای تمام تصمیمات امروزم :ایاک نعبد و ایاک نستعین خدایا امروز لطف کردی در حق من و منو بیدار کردی پس خدایا امروزم و تو بساز و چقدر خوبه با این مناجات روزم رو شروع میکنم…

    استاد عزیزم ممنونم مریم جان شایسته عزیزم سپاسگزارم برای تمام فایلها و همین طور این فایل ارزشمند

    انشاالله که با عمل به آگاهی های این فایل ها به زیبا تر شدن جهان کمک کنیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  4. -
    سونیا نوری گفته:
    مدت عضویت: 502 روز

    بنام خدایی مهربان و هدایتگر است

    خدایی که در قلب من است

    خدایی که خیلی خیلی نزدیک است

    خدایی که برای من کافیست

    خدایی که من را دوست دارد

    خدایی که از من بیشتر می‌خواهد، من موفق و ثروتمند باشم.

    خدایا کمکم کن که متواضع باشم در مقابل ات

    چیزیکه من دریافت میکنیم درین چندروز اینست که در مسیر درست باشیم و بیشتر متوجه ورودی‌های باش تا صدای خداوند را خوبتر بشنوی

    من در مقابل خداوند تسلیم استم چون او می‌داند .

    چند روز پیش یک الهام عجیبی احساس کردم و اوهم این بود که بورسیه های پاکستان را چک کن من به عوض اینکه برم دنبال سایتهای اینترنتی و پیداکردن بورسیه مناسب رفتم و به برادرم گفتم اما او فکر خوب نکرد . و بعدا فهمیدم که من روی یکی دگه حساب کردم در حالیکه باید از خداوند پرسان میکردم که چی کنم خدایا بعد که نتیجه ناخوشایند و بی توجهی برادرم را دیدم فهمیدم که اشتباه کردم ، باید از خداوند می‌پرسیدم که قدم بعدی مه بگو خدایا و بعدا فهمیدم که از خداوند می‌توانستم کمک بگیرم و آگاهی دریافت میکردم .

    این الگو چندبار تکرار شده و حالا میفهمم که از خداوند باید کمک بگیرم .

    میگم گفتن اینکه خدایا هدایتم کن و باور و لیاقت اینکه خداوند با من است خیلی مهم است و میتواند چرخ زنده‌گی راحت می‌شود ، این هدایت‌های الهی است که باعث می‌شود همیشه در زمان مناسب و مکان مناسب قرار بگیریم.

    خداره صدهزار مرتبه شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      پاکیزه بارکزی گفته:
      مدت عضویت: 858 روز

      به نام خدای مهربان و بزرگ

      به نام خدای که همه چیز می‌شود همه کس را

      به نام خدای که عشق مطلق این جهان هست

      خدای که بهترین رفیق هست

      خدای که بهترین دوست هست

      خدای که بهترین همراه هست

      خدای که بهترین راه گشاه هست

      خدای که خیلیییی خداست

      خدای که خیلییی خوب هست

      خدای که بهترین عشق من هست

      سلاممممم دختر قوی

      سلامت دختر پر انرژی

      سلاممم سونیای عزیزم

      سلام عشق خاص خدا

      خوبی ؟

      سلامتی ؟

      سونیا بیبیبین چند بار پیام هایت چند جا خواندم چند بار دلم خواست برایت بنویسم نمیشد

      امروز بهترین زمان بود برای نوشتن به قلب بی نظیرت

      دلم میگه برایت بگم عزیز قلبم هیچی را به خودت سخت نگیر

      تو هم دنبال بورسیه هستی عزیز قلبم ؟

      بیبیبین فقط کافی هست خدا را باور کنیم

      سونیا خدا خیلییییی مهربان هست

      سونیا خدا خیلییییی خوب هست

      میدانی خدا ما را کفایت می‌کند

      خدا عشق مطلق هست

      خدا بیشتر از ما میخواهد ما خوشبخت باشیم

      خداوند بهترین بورسیه ها برای ما می‌شود یا شاید هم راهی آسان‌تر را برای ما در نظر دارد

      من با تمام قلبم خدا را دوست دارم و به خدا اعتماد دارم اصلا چشم بسته به خدا اعتماد دارم

      خدایااااا عاشقتم

      سونیا عزیزم دوستتتتت دارم

      ایمان دارم خیلیییی رشد میکنی

      خیلیییی پیشرفت میکنی

      و‌ به تمام خواسته ها و آرزو های قشنگت میرسی عزیز جانم

      مواظب قلب بی نظیرت باش

      بدان که خدا خیلیییی دوستتت دارد عزیزم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      سیده گفته:
      مدت عضویت: 474 روز

      سلام دوست عزیز

      سونیا جان

      از این که فهمیدم هم زبان منی ،همراه وهمدار منی در کشور پاکستان

      خیلی خوشحال شدم

      دخترم من هم از این باور که خدا منو می بینه و صدامو می‌شنوه وهر لحظه داره هدایتم می‌کنه خیلی با خودم گفتم به شکلی که حدود یه ماه هست که دیگه خیلی باهاش رفیق صمیمی شدم و به وضوح دارم حسش میکنم

      الان که دارم برات می‌نویسم اشک از چشمام سرازیره از سر ذوق و احساس خوب.

      خدایا شکرت

      از خدا می‌خوام دخترای دوقلوی من هم که دانشجو هستن و فکر کنم هم سن و سال شما، خدا هدایتشون کنه ودر مسیر آگاهی های استاد قرار بگیرن و الهامات خدا رو درک کنن و

      به آرامش بیشتری برسن .

      از وقتی که فهمیدم من قدرت تغییر دیگران رو ندارم و فقط خالق زندگی خودم هستم هیچ اصراری بر این کار ندارم و فقط از خدا هدایت می‌خوام.

      البته که اونا خیلی دخترای خوب و آگاهی هستن ولی آرزو دارم اونا با آموزش های استاد عزیزم زودتر به اهدافشون برسن.

      چند روزی هست سر میز غذا یکی از سریال های زندگی در بهشت یا سفر به دور آمریکا رو میذارم و اونا هم با اشتیاق با هم نگاه می کنن و امیدوارم زودتر در مسیر آگاهی های استاد و قوانین جهان هستی قرار بگیرن.

      به هر حال تحسینت میکنم که راه رو پیدا کردی و در مسیر رسیدن به الله مهربان تلاش می کنی.

      در پناه نور و عشق خدا باشید.

      شاد و پیروز و ثروتمند و سعادتمند باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    زهرا گفته:
    مدت عضویت: 1445 روز

    سلام و درود فراوان به استاد عزیزم خانم شایسته جانم و همه دوستان ارجمندم

    چقدر آخه من عاشق این فایل های توحیدی هستم واقعا توحید هیچ انتهایی نداره با هربار گوش دادن صحبت های توحیدی حس میکنم یک دریچه تازه در قلبم باز میشه و گاریم سبک تر میشه فایل های توحیدی مثل فایل های دوره 12 قدمه انگار قلب آدم باز میشه با گدش دادن بهشون و کج فهمی هاش رو اصلاح میکنه….. استادجانم خیلی خیلی ممنونم برای این فایل عالی که بهم یادآوری کرد یادم باشه حتی اگر حرفه ای شدم باز هم خودم رو کاره ای ندونم حتی این جسم سالم و این ذهن و دست و پایی که دارم هدیه خداست و بدون اینها من هرگز نمیتونم حتی صحبت کنم چه برسه که بخوام مهارت یاد بگیرم باید دائما به خودم یادآوریش کنم تا شیطان ذهن نخواد موش بدوونه باید همیشه یادم باشه فاصله ایمان شرک اندازه یک تار مو هست و به محض اینکه دچار غرور بشم قشنگ سُر می خورم اونور خدایا بهم کمک کن در همه چیز و در همه اتفاقات تو رو ببینم و روی خودم حساب نکنم تا عزتمند بشم

    این فایل اولین خاطره ای که به یادم انداخت در دوران دانشجوییم بود….

    من خیلی برای کنفرانس مقابل جمع استرس داشتم که اونم برمیگشت به یک تجربه بسیار بدم که خیلی افتصاح کنفرانس داده بودم طوری که حتی جرات چشم تو چشم شدن با جمعیت رو نداشتم و خیلی بدنم تکون تکون میخورد و اون تضاد اون زمان باعث شد برای بهتر شدن توی این مورد کلی روی خودم زمان کار میکردم جلوی آینه تمرین میکردم بیست بار و حسابی، آماده میرفتم تا اینکه به حدی رسیدم که فقط اول کنفرانس استرس داشتم و بعد برام عادی میشد و همیشه مورد تحسین قرار میگرفتم و خیلی خوشحال بودم برای این پیشرفتم تا اینکه یک بار من کنفرانس داشتم ولی وقت کافی نداشتم و نتونستم خوب تمرین کنم وقتی دوباره سرکلاس رفتم باز هم نتیجه عالی و رضایت بخش شد و من به این نتیجه رسیدم اااا پس دیگه نیاز به تمرین نیست ببین من حتی یک بارم تمرین نکردم چقدر خوب از پس این کنفرانس براومدم و کلی دچار غرور شدم چون استادم خیلی ازم تعریف میکردو دوستام و با افتخار به همه میگفتم من اصلا یکباررررم نخوندم و کلی باد به غبغب انداختم…..

    تا اینکه مجدد یک کنفرانس دیگه شاید به فاصله کمتر از یک ماه داشتم و اتفاقا تو کلاس همون استاد

    برای اینکه فکر میکردم من خیلی مسلط هستم بازم بدون آمادگی رفتم البته که خیلی موضوع ساده بود و اصلا از قبل همه چیش رو بلد بودم اما وقتی شروع به صحبت کردم صدام شروع به لرزش گرفت اصلا مغزم خاموش شده بود و انقدرررر اون کنفرانس افتضاح شد انقدررر افتضاح شد که الان که یادم میاد باز استرس میگیرم آخه چه روزی بود اون روز!!!!!

    یعنی به طرز وحشتناکی من استرس داشتم در صورتی که تا یک دقیقه قبلش بیخیال بودم….

    اون روز من متوجه نشدم چرا اینطوری شد!!! حتی بعدها هم هرگز به این نکته پی نبردم تا چندبار دیگه این مسئله برام تو موقعیت های مختلف تکرار شد یعنی به محض اینکه احساس بلدی میکردم همه چی نابود میشد ولی من باز هم نمیفهمیدم آخه چه ارتباطی وجود داره بین ماهر شدن من و خراب شدن اوضاع؟؟

    مگه من نباید اعتماد به نفس پیدا کنم؟؟

    مگه من نباید پیشرفت کنم؟؟

    مگه همه کتابها اینا رو نمیگفتن!!!

    تا اینکه بعدها که با قانون آشنا شدم تازه فهمیدم که چقدر فرقه بین اعتمادنفس داشتن و خضوع داشتن حتی هنوزم با اینکه این ارتباط رو میدونم دچار گمراهی میشم!! از خدا میخوام همواره من رو در این مسیر ثابت قدم نگه داره تا روی خودم حساب نکنم به قول شما منم به خدا میگم همون اولش پس گردنی بزن محکمم بزن تا به خودم بیام و حواسم باشه که هرخیری هست فقط، و فقط، از جانب توست و اگر شری هست توسط، خودم داره ایجاد میشه

    خدایا شکرت برای حضور استاد آگاهم که انقدر موشکافانه بیدارمون میکنه و لایه های درونی وجودمون رو برامون شفاف میکنه استادجان بیشتر برامون فایل بذارید از خانم شایسته هم خواهش میکنیم که باشن دلمون براشون تنگ شده دیدن روی ماه شما عزیزان خیلی برای ما نعمت بزرگی هست

    دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  6. -
    فرشته رحیمی گفته:
    مدت عضویت: 1328 روز

    بنام خدای مهربان سلام ودرود ب استاد و مریم جان ودیگر دوستان گرامی استاد ازت سپاسگزارم بابت این فایل توحیدی 11 واقعا لذت بردم از شنیدنش منکه واقعا تشنه دونستن این آگاهی‌ها بودم خدایا ازتو سپاسگزارم مرا در مسیر درست قرار دادی خدایا شکرت خدایا شکرت من همیشه برای هرکاری از خدای مهربان یاری کمک میخوام و این شعار همیشه پیش خودم تکرار میکنم کار خوبه خدا درستش کنه سلطان محمود خر کیه یا میگم با خدا باش و پادشاهی کن همیشه چرخ زندگی من ب لطف خدا روانه خدایا شکرت دوستان از خوندن کامنتاتون لذت میبرم خدا قوت ب امید دیدار رحیمی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  7. -
    شهرزاد ممبینی گفته:
    مدت عضویت: 1808 روز

    اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

    لِتَسْتَوُوا عَلَىٰ ظُهُورِهِ ثُمَّ تَذْکُرُوا نِعْمَهَ رَبِّکُمْ إِذَا اسْتَوَیْتُمْ عَلَیْهِ وَتَقُولُوا سُبْحَانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنَا هَٰذَا وَمَا کُنَّا لَهُ مُقْرِنِینَ

    و چون بر پشت آنها قرار گرفتید، نعمت پروردگارتان را یاد کنید و بگویید: منزه است آن کس که اینها را رام ما کرد و گرنه ما را توان آن نبود. (سوره زخرف آیه 13)

    بنام خدای بخشنده مهربان

    سلام به معلم و راهنمای ما استاد عباس‌منش عزیز و همه دوستان همراه

    استاد عزیزم این یک پیام تشکر و قدردانی هست. خیلی وقته پیام نگذاشتم. کار خوبی نکردم. اما در این کامنت میخوام خالصانه و عاشقانه ازتون تشکر کنم. بخاطر صداقت و مهربانیتون. بخاطر اینکه در این دنیای پر ازدحام به آدمها کمک می‌کنین صراط المستقیم رو پیدا کنن. بخاطر اینکه دستمون رو میزارین تو دست خدا. آشنامون میکنین باخدا. آشتیمون با خدا. خدایی که حقیقتا برامون کافی هست.

    الله مهربان 4 سال پیش منو با شما آشنا کرد و در این مدت روز و لحظه‌ای نبود که معجزاتش رو نبینم.

    استاد عزیزم من از یه جاده سنگلاخی به این مسیر سرسبز و جنگلی اومدم. خوبی راه سنگلاخ اینه که حالا حالاها فراموشش نمیکنی چی بود. بخاطر همین حواسمو جمع میکنم خاضع و خاشع باشم در برابر رفیق اعلی.

    آیه 13 سوره زخرف رو امسال وقتی در هواپیمای امارات بودم و از کوالالامپور به دبی برمیگشتم خلبان پرواز تلاوت کرد و من اشکم جاری شد از نعمتهای خدا که اینقدر با سخاوت و آسان و با عزت در زندگیم جاری شده. آیه‌ای که اولین بار از شما در دوره 12 قدم شنیدم و دربارش صحبت کردین. آیه‌ای که موقع رانندگی بر زبان جاری می‌کنم و از خدا میخوام رانندگیم رو آسان و بی‌خطر کنه.

    بله استاد جانم. من 4 سال پیش به عجز رسیدم و در عجز و با تمام وجود ایاک نعبد و ایاک نستعین اهدنا صراط المستقیم رو خواستار شدم و شد. و چه نیک شد. به دست شما شد. الحمدلله رب العالمین

    دوستون دارم و ازتون ممنونم بخاطر اینهمه لطف و مهربانی که در وجود پاکتون هست.

    خدا حافظ و نگهدارتون باشه. عمرتون بلند باشه استاد جان.

    مریم عزیز شایسته از شما هم تشکر میکنم

    خداروشکر بخاطر این هدایت و آشنایی

    به امید دیدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  8. -
    فاطمه و مسعود گفته:
    مدت عضویت: 1620 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم ….

    سلام به استاد عزیزم و همه دوستان نازنین همفرکانسی ام …

    وای از این فایل ….من نمیدونم چطور سپاسگزار خدای خودم باشم که من رو در مدار دریافت این اگاهی ها قرار داد ….و اینقدر من رو لایق میدونه و نمیدونین که چقدر کیفیت زندگی من با این اگاهی ها روز به روز داره بیشتر و بیشتر میشه ….

    خداروشکر .. خدارو بینهایت شکر … من هر لحظه محتاجم به هر اگاهی ای که از جانب خدا به من برسه ….و چقدر نیاز داشتم به شنیدن صحبت هایی از این جنس ….

    میخوام راجع هدایت هایی صحبت کنم که خدا دست منو گرفته و راه درست رو بهم نشون داده .. من یک مورد در ذهنم واضحه و قلبم بهم گفت شروع کن همون رو نوشتن و من ادامه اش رو بهت میگم …

    زمانی که میخواستم کنکور بدم خیلی خیلی درس میخوندم و تمام هدفم این شده بود که روانشناسی تهران بیارم … کنکور دادم و رتبم شد 1700 …رقم خوبی بود اما به جای روانشناسی تهران ،روانشناسی دانشگاه ازاد شهر خودمون یعنی اصفهان دانشگاه ازاد نجف اباد رو اوردم …با کلی گریه بالاخره رفتم …من ورودی 98 بودم .. اواخر سال 98 پندمیک شروع شد و منی که کلاسام انلاین شده بود تصمیم گرفتم یه کاری انجام بدم …بین شرکت کردن توی دوره نوبل استاد ازمندیان(من اون موقع هنوز استاد رو نمیشناختم اما ازمندیان رو میشناختم)و شرکت کردن توی کلاس شنیون و یاد گیری این مهارت موندم …خلاصه مامان من که خیلی خانم مذهبی ای هست بهم گفت بیا استخاره کنیم برا هر دوشون و خلاصه دوره ی ازمندیان بد اومد و شنیون خوب اومد .. ما رفتیم برای ثبت نام و همونجا خدا خودش جور کرد که هم میکاپ رو برم و هم شنیون رو..(در واقع علاقه ی من میکاپ بود اما بخاطر هزینه های بالای متریال تصمیم گرفته بودم که برم شنیون که کم هینه ست …و بعد از اون کلاس متوجه شدم که من واقعا عاشق میکاپم و تصمیم گرفتم ادامش و به صورت جدی درش فعالیت کنم …الان حدودا 4سال از اون سال میگذره و بعد از اون اتفاق کلا مسیر زندگی من تغییر کرد …توی حوزه ی میکاپ خیلی حرفه ایی تر شدم .. با استاد اشنا شدم و کلیییی زندگیم تغییر کرد و اصلا مسیر زندگی من رو تغییر داد …دانشگاهم خداروشکر راه نزدیک بود و من راحت بودم برای اینکه بتونم به کارمم برسم و در سال 3دانشگاه با یک مرد رویایی ازدواج کردم که توی چندین تا از کامنت بارها تعریف کردم واستون که چقدر همسرم فوق العادست و همینطور خانوادش…یا مثلا یه مثال دیگه که یادم اومد اشنایی من و همسرم بود که مادر یکی از دوستان که در یک انجمن ادبی هست ،به من گفت برم و برای یکبار مجری لایو ادبی در اون انجمن بشم من نمیدونستم چیکار کنم قبول کنم یا نه ..شرایط به شکلی پیش رفت که من قبول کردم و همسرم اونجا منو دید و عاشقم شد ….یه مثال دیگه اینکه من دنبال کسی میگشتم که بتونه از ترکیه واسم یه مقدار لوازم میکاپ بفرسته و هیچ کسیو در نظر نداشتم که خدا خواهر یکی از همکارامو جلوی پام گذاشت و محصولات رو واسم فرستاد …راستش ،من میفهمم که خدا هر لحظه داره منو هدایت میکنه … هر لحظه ….

    انشالله خدا کمکم کنه بتونم در مقابلش خاشع باشم و الهاماتش رو دریافت کنم ….

    من عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  9. -
    زهرا ایزدی گفته:
    مدت عضویت: 665 روز

    به نام ابرقدرت مهربان

    گفتم خدایا دوستت دارم گفت بیشتر از من ؟!

    سلام به استاد جانم و مریم زیبا و دوستان عزیزم

    سرکلاس که بودم خدا بهم گفت به سایت دوباره سر بزن و ببین که فایل جدید چی هست و دیدم وای خدای من توحید عملی قسمت جدید و سریع دانلودش کردم و بعد از کلاسم شروع کردم دیدن و گوش دادن به این فایل گرانبها

    استاد عزیزم خیلی سپاسگزارم از شما خیلی متشکرم که این حرف های ارزشمندی رو میگید

    من هر روز به مدت 2 ماه یا بیشتر هست که وقتی از خواب بیدار میشم اول با خدا حرف میزنم خدا رو یجوری مثل یک انسان خیلی بزرگ و نورانی میبینم که خیلی قوی و هیکلی هست و میگم خدایا من روی شونه های پهن و بزرگت می‌شینم و تو فقط منو هدایت کن تا هرلحظه ایی که امروز به من زندگی میدی، خیر و شرم رو بهم بگو که من محتاجم به هرخیری که از جانب تو به من میرسه و اینقدر زیبایی اینقدر هدایت میبینم اصن یجوری معجزه وار.

    اصلا انگار این من نیستم که داره راه می‌ره ، داره حرف میزنه همش خدا با من داره حرف میزنه نه زهرا مراقبت کن این حرفو نزن ، حتی این من نیستم که داره ورزش می‌کنه خدا میگه این حرکتو بزن بعد میبینم عه یه مربی هم همچین حرکتی رو داره یاد میده ولی خدا به من گفته بوده ، یا حتی یه موقع هایی خدا بهم میگه فلان غذا رو بپز بخور اینجوری هم بپز فلان ادویه رو بزن بعد مثلا یهو اتفاقی می‌دیدم عه یه آشپز در کانالش دقیقا همینجوری یاد میده از لحاظ ترفند پختن غذا ، حتی وقتی می‌خوام برم دانشگاه بهم میگه فلان لباسو بپوش میگم خدا هوا که بنظر خوب میخوره گرمم نشه یه موقع میگه تو بپوش و وقتی می‌پوشم و میرم بیرون تا وقتی بیام خونه میبینم عه چقدر هوا سرد شده خوب شد اینو پوشیده بودما و خیلی چیزهای دیگه

    استاد این حرف رو که ( من هرآنچه که دارم از آن خداست) رو در فایل توحید عملی 10 از شما شنیدم دیوانه شدم تازه فهمیدم ای بابا من چقدر جاهایی بوده که مغرور شده بودم به خودم و اصلا قدرت خدا رو درنظر نگرفته بودم هدایت خدا رو درنظر نگرفته بودم.

    و اون فایل چشمان کور منو باز کرد که هرچیزی که دارم همه ی اینا همش از آن خداست نه من!

    من اصلا در مقابل تو هیچم ، نقطه ایی در مقابل این عظمت و قدرت تو نیستم خدای من !

    حتی با اینکه استاد خیلی میگفتند که روی هیچ کس حساب نکنید روی خودتون هم حساب نکنید درک نمی‌کردم میگفتم خب دیگه من فقط روی بقیه حساب نکنم اوکیه ولی میفهمم که من اتفاقا روی خودم خیلی حساب میکردم ، الان میفهمم که نه اتفاقا روی خودمم حساب نکنم هم خیلیی مهمه

    استاد عزیزم در فایل رابطه ما با انرژی ایی که خدا نامیده ایم گفته بودند که در قرآن به پیامبر میگه که تو سنگ نزدی که خدا سنگ زد تو در جنگ بدر سنگ نزدی تو نجنگیدی تو شمشیر نکشیدی تو تیر ننداختی خدا این کار رو کرد

    و باز هم به من یادآوری شد که ببین زهرا تو بدون خدا هیچی نیستی هیچ قدرتی نداری ، اصلا همه چیز اونه

    یادم هست زمانی که در مدرسه بودم و داشتیم بادوستام می‌خندیم من در حال خوردن هویج بودم که یک آن اصلا نفهمیدم چی شد که یک گاز هویج که زدم به ته حلقم کشیده شد و گیر کرد جوری که هرچقدر داشتم تلاش میکردم که با سرفه کردن بیارم بیرون نمی‌تونستم حتی دوستام هم ضربه می‌زدند به پشتم ولی نمیومد در حدی که سیاه شده بودم و نمی‌تونستم نفس بکشم من اونجا گفتم دیگه مرگ رسیده ؟! یعنی دارم میمیرم واقعا ؟! و با تمام وجودم از خدا خواستم که کمکم کنه که فقط بتونم نفس بکشم و همون لحظه یکی از دوستام سریع اومد و با محکم ترین ضربه ایی که میشد زد به پشت کمرم و هویج بیرون پرید

    و باز هم برای من یادآوری شد من واقعا در مقابل خداوند هیچی نیستم و من حتی نمیتونم خودم یک هویج رو ازحلقم بیرون بیارم ، حتی خودم نیستم که بگم خودم بخوام قلبم میزنه نخوام نمیزنه بلکه این قدرت خداست حتی خودم هم نفس نمی‌کشم این قدرت خداست.

    مغرور نشی ها این ها همه از آن خداست.

    جدیدا بیشتر با خدا حرف میزنم بیشتر ازش کمک میخوام بیشتر در مقابلش فروتن و سر به زیرتر شدم بیشتر حسش میکنم و همش میگم خدایا تو مدیر برنامه های من باش بهم بگو همه کار هامو کی و چجوری انجام بدم.

    حتی مثلا برای اینکه می‌خوام برم بیرون از خونه میگم خدایا هدایتم کن و من خودمو میسپارم به تو و بگو اصلا کجا برم چی بخرم چکار کنم مثلا یک روز که درحال رفتن در پیاده رو بودم و باید از یک کوچه رد میشدم تا به اون طرف پیاده رو برسم یک قدم دیگه مونده بود تا بخوام به کوچه پامو بذارم یعنی هنوز در پیاده رو بودم که خدا گفت سریع بایست و من ایستادم و دیدم همون لحظه یک ماشین با سرعت خیلی بالا از کنارم رد شد و من فقط مات مونده بودم که اگه فقط یک قدم دیگه گذاشته بودم چی میشد !

    و با اشک و سپاسگزاری از کوچه رد شدم و به پیاده رو رسیدم و باز هم برام یادآوری شد که زهرا مغرور نشی ها هرچیزی که داری از آن خداست تو در مقابلش هیچی نیستی.

    به قول استاد جانم که میگفتند که شما باید خودتون رو لایق هم صحبتی با خدا بدونید خداوند با همه حرف میزنه و همه رو هدایت می‌کنه به قول قرآن که میگه خداوند همه رو هدایت می‌کنه چه اونایی که می‌خوان برن بهشت چه اونایی که می‌خوان برن جهنم.

    مثلاً وقتی که می‌خوام برم دانشگاه میگم خدایا سوار مترو و اتوبوس که میشم هدایتم کن کجا بشینم و برام یک صندلی خوب پیدا کن بعد مثلا افرادی کنارم هستند که یه موقع سوال میپرسند ازم یه موقع آدرسی چیزی بعد که می‌خوان برن از من خدافظی میکنند با روی خوش و آروزی سلامتی میکنند و میگن روز خوبی داشته باشی و من میگم خدایا تو داری چکار می‌کنی منو هر لحظه داری عاشق تر خودت می‌کنی

    استاد میگفتند که من و خدا با هم تقسیم کار کردیم و من عشق و حال ها رو میکنم و خدا هم کارا رو انجام میده من هم میگفتم خب پس منم خوبه تقسیم کار کنم با خدا من بندگی میکنم و خدا خدایی می‌کنه دیگه و چقدر همه چیز برام روان و آسون اتفاق می‌افتاد و من مبهوت که خدایا من نمی‌دونم چجوری ازت تشکر کنم من واقعا هیچیم در مقابل قدرت تو!

    اصلا چرا باید مغرور بشم به خودم به توانایی هام ولی باز هم انسان فراموشکاره

    یک مثال دیگه بزنم ، برای دانشگاهم یک واحد بود که به غیر پایان نامه ام یک پروژه دیگه هم باید تحویل می‌دادیم و نمره خیلی بالایی داشت ، من و هم گروهیم موضوع رو انتخاب کرده بودیم ولی چون خیلی کارهای آماری و داده ها و گراف زیاد داشت و باید برای اینکه به این داده ها برسیم خیلی زیاد سایت های خارجی رو می‌رفتیم و تمام مقاله ها رو میخوندیم ، زمان خیلی کمی هم داشتیم و هفته بعدش هم امتحانات پایانترمم شروع میشد و من کلافه و سرگردان بودم که چکار کنم و نمی‌تونستم به اون داده ها برسم که تازه بخوام ببرم در اکسل و ..

    احساسم هم خیلی خوب نبود همه چیز بهم ریخته بود

    شب قبل از خوابم با خدا حرف زدم گفتم خدایا چکار کنم ؟ هرکاری میکنم نمیشه چقدر سخته آخه دیدی که هرکاری کردم پیدا نکردمش به من نشونه بده که موضوعم رو عوض کنم یا با همین موضوع برم جلو ؟

    گفتم فقط به تو میسپارم و فقط خودت درستش کن

    اصلا مگه قرار باهم نذاشته بودیم که کارا رو تو می‌کنی من فقط لذت میبرم خب پس خودت اوکی کن برام

    فرداش که از خواب بیدار شدم حسم خیلی خوب بود شروع کردم کارام رو کردند و بقیه درسام رو جلو بردن

    که دیدم یکی از همکلاسی هام پیام داده بیا واتساپ کارت دارم رفتم دیدم که ایشون همه چیز رو همهه چیز رو برام پیدا کرده بوده تمام مقاله ها رو گشتند و داده ها رو برام پیدا کردند و خب این قسمت خیلی سختش بود و من اصلا همون لحظه فقط اشک ریختم از قدرت خدا در صورتی که من از ایشون فقط یک سوال کوچک کرده بودم و موضوعم رو هم میدونستند و گفتند که حالا برو بقیشو انجام بده که راحته ولی سوال داشتی بهم بگو که چکار کنی من با زبانم داشتم از ایشون تشکر فراوان میکردم و با قلبم داشتم با خدا عشق میکردم و سپاسگزاری میکردم که چقدر راحت و خوب کارم رو جلو بردی ، بعد برای قسمتی که باید در اکسل می‌بردم حتی بدون اینکه به خودشون بگم برای من انجام دادند با اینکه خودشون هم سرشون شلوغ بود ولی گفتند که نگران نباش برات انجام میدم

    در صورتی که بقیه هم کلاسی هام هرچقدر به ایشون گفته بودند انجام نداده بوده و فقط گفته چکار کنید و به من می‌گفتند تو چکار کردی تو چی گفتی که همشو برات انجام داده تو فقط مراحل راحتش رو رفتی

    میگفتم من چیزی نگفتم ولی در دلم میگفتم خدا ، من به خدا گفته بودم برام انجامش بده

    فقط من از سر ذوق از سر عظمت قدرت خدا اشک میریختم میگفتم خدایا تو داری چکار می‌کنی با من

    من چطور عاشقت نباشم چطور گاهی یادم می‌ره تو رو ؟! چطور گاهی اوقات قدرت رو از تو میگیرم ؟! چطور به خودم مغرور میشم آخه ؟!

    در مثالی که استاد زدید برای هوش مصنوعی من در یک کلاسی بودم که برای کار با یوتیوب بود یعنی آموزش کار با یوتیوب و کانال زدن و اینا بعد مدرسش میگفتند که شما با وجود چت جی پی تی کارتون راحته ایده های خیلی خوبی بهتون میده و اینجور چیزا بعد من برای اسم کانالم در هوش مصنوعی سرچ میزدم و کلا برای کارهای دیگه که ایده نداشتم سرچ میزدم ولی خب بازهم خیلی جالب نبودند اون ایده ها بگیر نبود به قولی یه روزی گفتم آخه چرا این ایده هایی که میگه اصلا بدردم نمیخوره ؟!

    گفتم خدایا چکار کنم بنطرت چی سرچ کنم بهتر جوابمو بده ؟!

    همون موقع خدا بهم گفت واقعا این هوش مصنوعی بهتر از من به تو ایده میده ؟! و من فقط سکوت کردم که دوباره یادم رفت خدا رو حواسم نبود که اصلا به خدا بگم !!

    از اون لحظه دیگه سمتش نرفتم برای گرفتن ایده گفتم چرا اصن از خدا نمی‌خوام بهم بگه چرا از اون نمی‌خوام اصلا خدا بهم بگه

    و ایده هایی که گفته فوق العاده بوده برای هر چیزی ها برای درسم حتی برای کارهای دیگه خیلی چیزهای دیگه

    و دیگه توجهی هم به حرف های اون مدرس نکردم که فلان دوره رو که بخرید فلان نقشه راه رو بهتون می‌دیم که پیشرفت کنید و فلان

    من میگفتم خدا نقشه ی راه منو بهم میده اون میگه چکار کنم که پیشرفت کنم اون میگه ایده ها رو به من

    و بازهم یادآوری شد به من که مغرور نشی ها

    در مقابل قدرت خدا هیچی نیستی !!

    هر چیزی که خدا بهم گفت رو من نوشتم امیدوارم نشانه ایی باشه برای خودم که دوباره حواسم باشه که به خودم مغرور نشم و در مقابل قدرتش هیچی نیستم

    خدایا شکرت

    هر آنچه که دارم از آن توست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  10. -
    نسرین جعفری گفته:
    مدت عضویت: 965 روز

    سلام و عرض ادب خدمت استاد بی نظیر که اینقدر عالی قوانین الهی را درک کردید و اینقدر عالی و قابل فهم به ما آموزش میدید و همسر گرامی شما

    از خداوند برای شما خیر فراوان در دنیا و آخرت خواهانم.

    آگاهی های شما تیکه های گمشده پازل زندگی را تکمیل میکنه

    روز های زیادی بود که با گریه از خداوند طلب کمک کردم و گفتم من نمیدونم باید چطوری زندگیم را درست کنم تو کمک کن که خدای مهربون سایت شما را در مسیر زندگیم قرار داد از خدا بسیار سپاسگزارم از این بابت ، اون روز ها که این آگاهی ها را یاد میگرفتم خیلی خوشحال بودم و همه چیز خوب بود اما بعد از مدتی شرایط تغییر کرد الان مدتی هست که من با اینکه این آگاهی را یاد گرفتم اما نمیتونم در عمل ازشون استفاده کنم و واقعا اذیت میشم و بعضی اوقات حتی برعکس این آگاهی ها عمل میکنم و بعد به خودم میگم چرا پس راه درست را یاد گرفتی اما داری اشتباه میری تا جایی پیش رفت که به خداوند گفتم تو بهم راه نشان دادی اما من نمیتوانم عمل کنم به این آگاهی ها تو کمکم کن

    احساس کردم این فایل برای من ضبط شده

    الان فهمیدم مشکل از غرور من بود که فکر کردم الان که این مطالب را یاد گرفتم خیلی برای خودم کسی هستم و قدرت را دادم دست این آگاهی ها و فکر کردم با یاد گرفتم اینا هست که میتونم زندگیم را تغییر بدم

    از همینجا عجز و ناتوانی را به درگاه خدا میبرم ازش میخوام بهم کمک کنه تا بتوانم عمل کنم به اگاهی های نابی که خودش سر راهم گذاشته خدایا شکرت

    از شما استاد خوبم بابت سری فایل های توحید عملی که پایه ی اساسی یک زندگی سعادت مندانه را میسازه واقعا ممنونم

    خدا پشت و‌پناهتون باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای: