توحید عملی | قسمت ۲ - صفحه 11 (به ترتیب امتیاز)

1138 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    هادی محمدیان گفته:
    مدت عضویت: 3013 روز

    سلام خدمت استادعباسمنش وگروه تحقیقاتی هرچه بیشترمیگذردبیشتربهم ثابت میشه که ثروتمندبودن راه اصلی رسیدن به خداست الان از90درصدکسانی که توسایت عباسمنش هستندبگی برای چی اومدی اینجامیگن به دلیل پولدارشدن وافزایش درامدولی بعدیه مدت انگارورق برمیگرده همه یه جورایی دنبال توحیدمیرن واون قدرت اصلی که خداست یعنی نشونه ازاین واضح ترکه خدابیشترازمامیخوادماثروتمندباشیم امیدوارم قدرت وفقط دردستان خداببینیم ممنون ازاستادعباسمنش وگروه تحقیقاتی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  2. -
    ایمان متین فر گفته:
    مدت عضویت: 3198 روز

    به نام خدا

    با سلام به همه همسفران

    ششم فرودین 1397خلاصه این فایل بصورت صوتی روی کانال تلگرام گروه تحقیقاتی اومد ، من اون روز خیلی خیلی خوشحال شدم با دیدن این فایل صوتی 8 دقیقه ای. چون روز تولدم بود. بخودم گفتم این یه نشونه اس از طرف خدا. ببینم چطور ازش استفاده می کنی همون روز بالای 20 بار گوشش دادم چون هم فایل کوتاهی بود همم زیر این فایل نوشته شده بود بارها و بارها گوشش بدین.

    از اون روز فایل صوتی 8 دقیقه ای رو تقریبا تا به امروز ، هرروز گوش میدم راستش نمیدونستم باور توحیدیم چقدر تغییر کرده

    ولی امروز وقتی این فایل تصویری رو دیدم و استاد گفتن اون شخص به پای شخص دیگه ای افتاده قلبم تیر کشید بعدش بخودم گفتم نتیجه تکرار باورهای درست میشه این ، یعنی درک مفهوم شرک.

    بین واژه ” شرک ” و واژه ” شکر ” فقط حرف ” ر ” جابجا میشه ، ولی – پذیرش و داشتن باورهای ” شرک ” آلود میشود جهنم و نابودی – . – پذیرش و احساس ” شکر”گزاری میشود بهشت و فزونی-.

    من با فایل ” فقط روی الله حساب کن ” با برنامه های استاد آشنا شدم و چقدر دوست داشتم ایمان ام به ربوبیت ” الله ” روز به روز تقویت بشه . اعتراف می کنم در گذشته ( منظورم قبل از آشنایی با استادِ) با ناآگاهی و جاهلانه برای قدرت خدا شریک قائل میشدم ولی از وقتی با استاد و برنامه ایشون آشنا شدم بخودم قول دادم بیشتر از همه روی باورهای توحیدی م کار کنم چون این گفته استاد روی ذهن م حک شد همون موقعه ” اگه می خوای به جایگاهی برسی که همه مردم جهان ، برای تو کار کنن برای تو پول بسازن فقط خدا رو ببین فقط تنها منبع خوشبختی و ثروت و رزق و سلامت رو فقط و فقط الله ببین.”

    خداوند بلند مرتبه رو بسیار شاکر و سپاسگزارم که من رو با استاد و این سایت معنوی آشنا کرد.

    سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  3. -
    حامد فرقانی گفته:
    مدت عضویت: 2950 روز

    به نام رب واحد

    با سلام خدمت همه دوستان و استاد گرامی

    متاسفانه من خیلی دیر این فایل رو گوش کردم ولی به نظرم حکمتی داشته. چون اگه زودتر گوش میدادم معلوم نبود الان این کامنت رو بذارم

    دیروز من داستانی رو تو تلویزیون گوش دادم و وقتی امروز این فایل استاد رو گوش میدادم، یه دفعه متوجه ارتباط فوق العاده این دو مطلب با هم شدم و حسی بهم گفت که هرجور شده این کامنت رو بذارم که اگه یک نفر هم مطالعه کنه کافیه.

    حضرت یوسف (علیه السلام) رو وقتی به لبه چاه برای کشتن بردند، او خندید. برادران ازش پرسیدند که چرا می خندی؟ یوسف گفت: “فراموش نمی کنم روزی را که، به شما برادران نیرومند نظر افکندم و خوشحال شدم و با خود گفتم: کسی که این همه یار و یاور نیرومند دارد از حوادث سخت چه غمی خواهد داشت! روزی به بازوان شما، دل بستم، اما اکنون در چنگال شما گرفتارم و به شما پناه می برم، ولی به من پناه نمی دهید. خدا؛ شما را بر من مسلط ساخت تا بیاموزم که به غیر او ( حتی برادرانم ) تکیه نکنم”. (شرک پنهان مد نظر استاد)

    وقتی که حضرت یوسف (علیه السلام) در چاه بود و وقتی که جبرئیل بر او نازل شد، به حضرت یوسف گفت: آیا می خواهی از چاه بیرون آیی؟ یوسف پاسخ داد: نجات من با خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب است که اگر بخواهد مرا نجات می دهد (با اینکه کودک خردسالی بود و از چاه ترسیده بود، ولی این بار توحید واقعی و عملی رو به زیبایی نشون داد) و سپس جبرئیل دعایی به او آموخت که از چاه بیرون آمد و نهایتا در بزرگسالی به بالاترین درجه عزت و شوکت رسید.

    امیدوارم منظورم رو از ارتباط توحید عملی و شرک پنهان با این داستان حضرت یوسف رسونده باشم و یادمون باشه که اگه تو آیات قرآن کمی ریز بشیم، متوجه میشیم که هدف اکثر سوره های قرآن، دوری از شرکه. یا علی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      طیبه مرادی گفته:
      مدت عضویت: 3041 روز

      سلام دوست عزیز

      آقای فارغی همه ی مادر معرض هدایت الهی هستیم گاه با نشانه گاه با حرفی گاه با عملی ما را به فکر فرو میبرد …

      ممنون وسپاسگزارم که دیدگاه پر ارزشی برایمان گذاشتی تا دوباره تفکری کنیم در مورد رفتارها باورهایمان.

      در پناه امن الهی باشید شااد و خوشبخت وثروتمند.??

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      ابولفضل علمداران بایگی گفته:
      مدت عضویت: 3479 روز

      سلام بر خانواده عزیرم انشالله همیشه در پناه خداوند متعال ثروتمند باشید

      حامد جان به نکته ای خیلی خوب اشاره کردید من تا به حال به این نکته دقت نکرده بود ولی بیشتر داستان شرک رو درقسمت زندان دیدم زمانی که حضرت یوسف به اون فرد زندان درخواست کرد که به حاکم سفارش ش رو بگه تو اونو از زندان ازاد کنه اونجا هم حضرت یوسف دچار شرک شد وسریع توسط همون افراد تلنگر خورد که منجر به زندان بیشتری شد چون پیامبر باید معصوم باشه ولی همون زندانی بیشتر برای حضرت یوسف خوب بود من همیشه. این قسمت داستان رو توجه میکردم که شرک ایجاد شد ولی به قسمت چاه دقت نکرده بودم

      سپاسگزارم که این قسمت رو شما برایم روشن کردی

      از تو واستاد عزیزم سپاسگزارم

      همیشه شاد وپیروز ثروتمند وسلامت باشی

      یا علی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    تنها خدا برایم کافیست گفته:
    مدت عضویت: 1161 روز

    فتبارک الله احسن الخالقین

    تعهدروز سی و چهارم

    سلام بر استاد عزیز وتمامی همفرکانسی های عزیزم

    امروز فایلی که شنیدم رو به فال نیک شمردم

    اینکه در هیچ کاری از خدا غافل نشیم و من به مقوله ی شرک اینقدر ریز نشده بودم ولی واقعیت همینه شرک یعنی قدرت دادن به غیر خدا حالا هرچی که باشه یعنی شرک و این چقدر غم انگیزه که من با وجود دقت و حساسیت زیاد ولی ناخواسته چقدر مشرک بود م و خدار صد هزار بار شکر که امیدم به خدای غفور و رحمان برای امرزشم بسیار زیاده و این ارامش وجودم رو سبب میشه برای ادامه مسیر پر انرژی،اینکه دلیل پیشرفت هامون رو بقیه ندونیم و نتونسته تکیه نکنیم به غیرخدا که نتیجه ش شکست هاییست که تا الان داشتیم،و من هرلحظه خداروشکر میکنم که ادامه مسیر رو میتونم بدون شرک پیش ببرم به امید و یاری خدا،خدایا خیلی خوب و مهربونی خیلی دوستت دارم و میدونم خودتم بیشتر مشتاقی به احساس خوب من،سخته ولی دارم رو خودم کار میکنم که بدون خجالت و تعارف کردن با خدا صحبت کنم و هرچی میخوام ازش طلب کنم با گفتگو درونی. کاملا آرام و به دور تز استرس خدایا شکرت بابت این لیاقت حضور در این سایت و این مسیر سبز و نورانی

    در پناه الله یکتا پیروز و سلامت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  5. -
    نازیلا محجوب گفته:
    مدت عضویت: 517 روز

    بنام خداوندِ زیبایی‌ها!

    سلام به استاد عزیزم و دوستان هم فرکانسی و خوبم.

    این فایل شما نمونه بارز توحید واقعی یک فرد هستش.

    اینکه بدانیم همه دستانی از سَمتِ پروردگار هستند ولی امتیازشو به آدمها ندیم و اونا را بزرگ نسازیم ازشون بُت نسازیم توی ذهن خود، سبحان الله به این آگاهی به این درک از پختگی در زندگی.

    چقدر عالیه که زندگی را با خدا بندگی کرد نه با بنده‌ی خدا،

    چقدر محشره عاشقی با خدا، هزار ماشاءالله

    من به این نظر هستم هرکسی خداوند را از درون شناخت اون بوی عطرِ خدا را میگیره، باور دارم استاد عزیز هم بوی عطرِ خداوند را میدهد که داره توحید و عشق می‌پراکنه به سمتِ افراد که ما هدایت بشیم به سمتِ نور و آگاهی .

    اونجایی که الله می‌فرماید:

    اللهُ نور السموات و الارض

    به سمت نور قدم برداریم هرچند در دلِ تاریکی شب باشیم، نور خداوند است و ما باید بهای خوشبختی را با حرکت،با ایمان، هرچند که نمی‌بینیم‌اش اما بهش اعتماد داریم ، “اقرارِِ بِه السانِ و تصدیقُ بالقَلب” در قلب به موجودیت او باور داریم و حرکت می‌کنیم به سمتِ نور،به سمت خداوند، و اونجا خداوند آغوش نازنین‌اش را باز کرده ما را به معجزات زیادی مبتلا می‌کند.

    چه ابتلایی قشنگ‌تر از مبتلا شدن به عطرِ خداوندی گرفتن، به او وصل شدن و در او فنا شدن

    شاید مولانا بیش‌تر از زمان ما، از هر عارفی به شناخت الله رسیده که به مرحله فنا فی الله رسید . فنا شد در خدا و در هرچیزی خدا را دید .

    چه مرحله قشنگی است در عرفان به این نام ، فنا فی الله

    یارب، اصن یارب نه یارم، یارِ قشنگم فنایم کن در خودت،در ذکر و یادت، آنقدر تو ببینم که دیگر جز تو چیزی در نظرم زیبا نباشد تو باشی همه وجودم، مبتلایم کن چون مولانا در عشق‌ات

    هزار ماشاءالله به آگاهی و درک استاد عزیز به این درجه از توحید، سخنان شما بر دل نشست، سودای عاشقی را در سر آورد و به وجد ام آورد، هزار تحسین !!!

    امیدوارم نقطه‌ی وصل ما و پروردگار جانان، نقطه‌ی زیبایی و سرآغاز قشنگ زیستن افرادی با توحید در جهان باشد.

    پس بیایید برای این قشنگ زیستن، الله را باور کنیم .

    شاد و لحظاتتان خدایی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    سعیده گفته:
    مدت عضویت: 464 روز

    سلام و صد سلام به استاد توحیدی خودم و عزیز دلشون و صد البته همراه و همرازشون مریم جان شایسته.

    و سلام به دوستان عزیز و توحیدی خودم.

    اخ نمیدونید چه حالی میده،مسیر برگشت از سر کار با مترو 40 دقیقه باشه و تو بتونی تو این مدت راااااااحت و بی دغدغه هر وقت دوست داشتی صدای دلنشین استاد رو گوش بدی،کامت بخونی،کامنت بدی…اونم توی متروی خننننننک.

    چون اولین ایستگاه سوار میشم،صندلی نشستن هم همیشه گیرم میاد(اینو مترو سوارا خوب درک میکنن خخخ)

    خودمونیما

    اینم خودش شد نوعی توجه به نکات مثبتا.

    به جای غر زدن از طولانی بودن مسیر رفت و برگشت(40 دقیقه رفت 40 دقیقه برگشت.اونم فقط قسمت متروش!

    قسمت تاکسی سواری رو حساب نکردم خخخ)

    خدا رو شاکرم که به من نعمت خوندن کامنتهای شما عزیزای دل رو داده.

    گفتم نعمت.

    واقعا اشنایی با استاد و هدایت به سایت و علاقه مندی شدید به محتوای سایت و خوندن کامنت شما دوستان توحیدی نعمت خیلی بزرگیه.

    استاد خیلی وقته دارن فعالیت میکنن ولی من دو ماهی میشه که وارد سایت شدم.

    و بعضی وقتا که کامنت بچه ها رو میبینم که برای چندین سال پیشه،با خودم میگم یا خود خدا.چطور استاد بوده و من از شناختش ناتوان بودم؟؟؟

    وقتی فکر میکنم میبینم که حتما اون موقع وقتش نبوده.

    و الان بهترین موقعس.

    حتما حتما حتما الان مدارم خیلی تغییر کرده که در مدار اشنایی با استاد و مریم جان قرار گرفتم.

    و باز هم خدا رو شاکرم.

    ===========×××××××××==============

    استاد گفتید امیدمون فقط خدا باشه.

    فقط روی اون حساب باز کنیم.

    فقط از خودش بخوایم.

    استاد راس میگید.

    من خیلی رفتارا،خیلی ترسها رو داشتم و دارم و همش از بی ایمانی بوده.

    حالا دیگه حتی از مرگ هم نمیترسم.

    دیگه از بی پولی نمیترسم.

    دیگه از اینده بچه هام نگران نیستم.

    از اینده خودم نگران نیستم.

    از اینکه بیمه نیستم نگران نیستم.

    اخه خدا‌ رو پیدا کردممممممممم.

    و استاد شما شدی دستی از دستان خدا برای شناخت خود خوددددددش.

    نمیدونید چققققققدرررررر خوشحالم.

    استاد چقد خدا خوبه.

    استاد تماما عشقه.

    استاد چند وقت پیش یه تضاد خورده بودم حالم بسیار نامساعد بود.

    زدم نشانه روزانه.

    معرفی دوره 12 قدم اومد.

    قسمت متن قبل از فایل رو خوندم.

    استاد همونجا در مورد درخواست از خدا توضیحاتی داده بودید.

    همون لحظه که داشتم متن رو میخوندم،خواستم رو خواستم از خودش.

    فرداش داد!!!!!!

    گفتم خدایا تو میتونی.

    من نمیدونم چطوری.

    تو میدونی.

    خودت درستش کن.

    و خودش درستش کرد.

    استاد وقتی وارد سایت میشی،با خوندن کامنتا یواش یواش حتی میتونی عادات نادرستت هم پیدا کنی!

    استاد من هر روز توی دفتر کارم،بخش اعظمی از وقتم رو با تلفن و با حرفهای بیهوده هدر میدادم.

    یعنی تقریبا روزی نزدیک به حداقل 4 بار با خانواده تماس داشتم.و وابستگی ایجاد شده بود.

    طوری که اگه یه روز صدای مادر و خواهرهام رو نمیشنیدم،روزم شب نمیشد.

    انگار یه چی کم داشتم.

    مثه ادمای معتاد.

    الان به لطف خدا چند روزیه به روزی 0 تا 1 بار رسوندمش.

    و البته بگما‌ شیطان هم این وسط بیکار ننشسته ها!

    همش منو وسوسه میکنه بیام زنگ بزنم.

    و دوباره وابستشون بشم.خخخ

    از هر دری گفتم استاد.

    هنوز نمیتونم تمرکز کنم روی یه موضوع واحد.

    که اینم به لطف الله درست میشه.

    بلاخره باید سیر تکاملیش رو طی کنه دیگه.

    راستی ما الان دوسال و یک ماهه که اومدیم شیراز.

    دیشب با همسر و بچه هام رفتیم پارک ازادی‌.

    پارک خیلی بزرگیه و عجیبه که توی این دو سال اصلا نرفته بودیم یعنی اصلا هدایت نشده بودیم به اونجا و من با دیدن سفر به دور امریگا و توجه به زیبایی ها روز به روز دارم به مکان های زیبا و سرسبز تفریحی و دیدن رودخانه ها هدایت میشم.

    خیلی جالبه.

    تازگیها هم تصمیم‌گرفتیم یه چادر مسافرتی بخریم بریم با همسر و پسرهام تو دشت و دمن چادر بزنیم!!!! و بتونیم شب بمونیم.

    این هم نتیجه کانون توجه.

    مواظب کانون توجهتون باشید.

    خدای من چقدررررر از هر دری گفتم.

    حرفام تموم نشد ولی به مقصد رسیدم.

    فعلا همتون‌ رو به رب یکتا میسپارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  7. -
    رضا دهنوی گفته:
    مدت عضویت: 2656 روز

    به نام خدای مهربان

    درود و احترام

    روز 34/ توحید عملی | قسمت 2

    یک خانمی رو میشناسم این به من گفتش که فلانی به من وعده داده من رو رییس و اینا کنه،، منم بهش گفتم ببین حواست باشه روی حرفشون حساب باز نکنیا و اون خانم گوش به حرفم نداد .. و روی حرف و وعده وعدی هایی که بهش داده شده بود حساب باز کرد و چسبید به اون ادمه که بهش وعده داده بود و بعدش از همون ادم چنان ضربه خورد و موقعیت کاریش رو از دست داد و کلس داستان براش درست شد.. بعدش اون خانم اومد به من گفت ،، کاش به حرفت گوش داده بودم !!!

    چند وقت پیش یکی اومد به من گفت،، من میام میرم چند جا سفارشت میکنم پیش رفیق میفیقام ،، منم بهش گفتم دستت درد نکنه و بعدش دیگه اصلا پیگیر نشدم اون ادم چیکار کرده !! و اصلا از این کارا خوشم نمیاد ..

    یکی دیگه تهدیدم کرد اگه با ما نباشی تنهات میذاریم ،، منم پیش خودم گفتم خب تنها بذار ،، فکر کردی اگر تو نباشی من نمیتونم به خواسته هام برسم ؟؟!!

    اگر تا الان هر‌موفقیتی کسب کردم خب خدای من به من کمک کرده دیگه !!!

    هر جا بر خدا تومل کردم همیسه هوام رو داشته .. مخصوصا موقع سفر کردن ،، همیسه اول سفر میگم خدایا توکل بر تو و همیشه هوام رو داشته..

    بنابراین من نیازی ندارم به ادما بچسبم تا اونا منو بکشن بالا ،، بلکه خدای من منو میشکه بالا اگر من با قانونش هماهنگ بشم ..

    خب اینم از رد پای من از روز 34 ،، خدایا کمکم کن تا گام ها رو تا انتها بردارم

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  8. -
    ایمان گلستانی گفته:
    مدت عضویت: 3645 روز

    سلام به استاد عباسمنش گرامی و تمام دوستان هم سفر و خانم شایسته عزیز و خانم فرهادی گل

    ۳۴ امین روز سفرمون به خیر

    چه احساسی به آدم دست میده وقتی درباره توحید عملی صحبت میشه .توحید عملی یعنی طرز نگاهت رو به موضوعاتی که قبلا باعث ترس و نگرانیت میشد الان حسی بهت امید میده و میگه باهم حلش میکنیم من باهاتم توحید عملی یعنی حتی روی خودتم حساب نکن فقط روی خدا حساب کن،توحید عملی یعنی جزء اون تعداد افراد اندک باش که خدا اون انرژی که همه جهان تسبیح گوی اون هستند رو جدای از هر دین و مسلک باورش داری، توحید عملی یعنی از دیگران درخواست کن ولی توی ذهنت این باشه که ممکنه خدا از این دستش بهت بده یا از بینهایت دستان دیگه اش پس نگران نیستی که اگه این آدم کارم رو انجام نده زندگیم اینور اونور میشه.توحید عملی یعنی اینقدر این انرژی رو باور کنی که خواسته هاتو خیلی بدیهی ببینی و چقدر با سادگی هر چه تمام بهشون میرسی و میشینی و باور در مورد اون خواسته رو میسازی و اون شکل میگیره،باید شکل بگیره راه دیگه ای نداره.توحید عملی یعنی من تو ما همه و همه یکی هستیم پس خودتو لایق بهترین ها بدون خودتو مقدس بدون خودتو با ارزش بدون ما قطره ای از دریاییم ما خود دریاییم پس دیگه جای حرفی نمیمونه که خودمونو جدا از خدا بدونیم.توحید عملی یعنی تو خود پای در راه بنه و هیچ مپرس خود راه بگویدت که چون باید کرد.استاد منم مثل شما وقتی در مورد خدا و توحید حرف میزنم،مینویسم،به یاد میارم، تمام وجودمو چنان عشقی پر میکنه که فقط میخوام بگم خدایا شکرت

    دوستتون دارم

    تقدیم با عشق_ایمان گلستانی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  9. -
    Hasan گفته:
    مدت عضویت: 998 روز

    سلام به دوستان عزیز و استاد عباسمنش بزرگوار و خانوم شایسته

    میخواستم منم تجربمو از این داستان به اشتراک بگذارم خدمت این جمع توحیدی

    قضیه برمیگرده به سال 97 که وقتی فوق دیپلم گرفتم میخواستم برم خدمت سربازی، یه همکلاسی داشتم که خیلی صمیمی بودیم وقتی بهش گفتم که میخوام برم ،گفت که حسن منتظر بمون منم تموم کنم با هم بریم عوضش پسر داییم تو سپاه کادره کمک میکنه بیوفتیم شهر خودمون(من با دوستم ورودی یه ماه بودیم ولی چون اون مشروط شده بود یه ترم از من عقب افتاده بود) خلاصه منم حرف این بنده خدا رو گوش کردم گفتم به به میوفتیم

    شهر خودمون تبریز قشنگ با هم میریم عشق و حال میکنیم، به معنای واقعی رو حرف دوستم حساب باز کردم،

    آقا گذشت سه ماه چهار ماه پنج ماه و …. دیدم خبری نیس از اون ورم یکساله تموم میشد و اگر اقدام نمیکردم سه الی شش ماه اضاف میخوردم همون اول کاری،

    که یک ماه مونده بود که وقتم تموم شه.یه روز با هم بودیم گفتم داداش چه خبر اون پسر دایی حل نکرده گفت چرا تو ماموریته میاد بهش میگم،بعد دو هفته هم گذشت یه بار دیگه با جدیت گفتم آقا چیشد پسسسسس؟

    گفت حسن والا نمیدونم چی شده ولی طول میکشه از ماموریت برگشتن!!!!!

    من یعنی اون لحظه چنان حالم بد شد که اصلا صورتم سرخ شد و گشتیم اون روز دیگه هیچی نگفتم بهش، تو راه اومدنی تنها بودم یه صدایی آرام گفت تقصیر خودته چرا رو حرف دوستت حساب کردی ،

    من الان فهمیدم این قضیه رو که نباید اون موقع حساب میکردم رو غیر خدا

    فرداش رفتم آماده رو ارسال کردم گفتم هر کجا باشه میرم خدا شاهده آموزشیم افتاد 02 تهران و یگانم شاید باور نکنید افتاد شهر خودمو وون وای چقدر خوشحال شدم من از این قضیه

    و الان که فکر میکنم میبینم من اولش اشتباه کردم ولی دیدم بعدش ورق برگشت،این اتفاق مثل روز برام روشن شد

    ببخشید طولانی شد ، دومین بارمه کامنت میزارم،خیلی سخته کامنت گذاشتن ولی خدا روشکر تونستم تجربمو بگم خدمتتون

    مرسی از استاد عباسمنش عزیز که واقعا تاثیر گذاره تجربه هاشون و خانوم شایسته عزیز

    در پناه الله یکتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  10. -
    اکرم عبدالحسینی گفته:
    مدت عضویت: 3649 روز

    با سلام

    دوستان عزیز و محترم

    ازاینکه خداوند ازطریق این سایت میتونه به ما کمک کنه خدا رو شکر میکنم .

    و اعتراف میکنم به اینکه بارها و بارها ازدست خیلی افراد و نزدیکانم ناراحت و خشمگین می شدم .و حالا که خوب فکرمیکنم میبینم ریشه خشم و عصبانیتم ، ناراحتیم و احساس تنهایی حتی ، فقط انتظارات بودن ، توقعاتی که به خاطر بزرگ بودن اون اشخاص تو ذهنم و مهم بودنشون برام ایجاد شده بود .این همه غم ، اندوه ، رنجش ، دلخوری و احساس بد ومنفی فقط به خاطر احساس ارزشمند بودن اطرافیان برام بوده که حالا میفهمم به خاطر اینکه من روی اون اشخاص حساب میکردم .

    من خدارو کم رنگتردیدم ، باید تو اون لحظه به خودم میگفتم اشکالی نداره هررفتاراشتباهی هرچقدر بزرگ ، فقط به خود اون آدم آسیب میزنه نه به من .من خدایی دارم که فقط اون برای من کافیه .

    خدایی که همیشه همراه منه .چرا غم ؟چرا عصبانیت؟چرا توقع ؟؟؟خداوند ازبی نهایت دست دیگه به من به بهترین شکل و حتی معجزه وار کمک خواهد کرد.

    امیدوارم از صمیم قلبم ، این دیدگاه برای من پایداربمونه و همه شما دوستان عزیز هم توحید عملی رو درتک اک لحظاتتون به معنای واقعی جاری کنین .هیچ چیزوهیچ شخص و یا هیچ گروهی قدرت نداشته باشه خم به ابروی شما بیاره، با قدرت ایمان به خدای یگانه ، محکم و استوار ، شاد و سلامت و سعادتمند باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: