توحید عملی | قسمت ۲ - صفحه 59

1138 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    امیر محمد گفته:
    مدت عضویت: 2404 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و دوستانم در سایت

    چقدر این فایل های توحیدی به دل میشینن هر وقت استاد از توحید میگین با همه وجود مبهوت میشم و فکر میکنم اخه چقدر این حرفا با وجود و ذات ما همخونی داره و انگار قطب نمای درون ماهم به این سمت کشیده میشه و وقتی حرف توحید میشه با احساس خوب و گشایش در قلب الارم میده به ما که درسته خودشه .اما چه بگم از شرک که هر وقت روی یه عامل بیرونی حساب کردم انگار زمین و اسمان دست بخ دست هم دادن وخاستم رو ازم گرفتن و حتی نعمتم رو.یادمه اوایل اشنایی با این مسائل فکر میکردم حالا که دیگه من قوانین رو میدونم چقدر دوستام بیشتر دورم جمع میشن و رفیقام بیشتر میشن و تنهاییام رو میگرن نمیدونم چی شد یهو به خودم اومدم دیدم هیچ دوستی ندارم اره خدا خاست بهم بگه بنده من معرور نشو رو عامل بیرون حساب نکن من اگه بخام مردم رو دورت جمع میکنن تو فگر نکن با چهار تا جوک و حرف خوب که بلدی چیزی میشه و من به خودم اومدم و بگم در تنهاییم خدارا پیدا گردم و هر روز بیشتر سعی میکنم حسش کنم حالا اکثرا حس میکنم دوستمه گاهی وقتا بخاطر باورای قدیم بر میگردم مث قبلا میشم اما دلخوشم که در راهم هر چند ارام ولی پیوسته میرانم به امید روزی که خالی بشیم از شرک و موحد واقعی بشیم آمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    علی اصغر سیمابه گفته:
    مدت عضویت: 1399 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    یک داستان هدایتی!

    من حدود دوسال پیش اصلا خدارو زیاد باور نداشتم اصلا با همون افکار باورهای قدیمی بودم من توروزهای بود که واقعا روی دیگران حساب کردم من دارم مینویسم که شرک مخفی رو پیدا کنید که چه جوری هست من قبلنا روی دیگران حساب میکردم عزت نفسم پایین بود تمام انرژی ۹۹درصد روی دیگران بود من واقعا به خودم سخت نمیگیرم من آگاه نبودم در خانواده و جامعه بزرگ شدم که خدارو بد تعریف کردن برام خدایی با ترس نگفتن بیا عاشق این خدا شو برات همه کار میکنه خلاصه تو اون روزها شکست بدی خوردم بدجور درونم سیاهی بود دیگه کلا ناامید بودم ولی ولی ۱درصد میگفتم یه چیزی تو قلبم بهم میگه هستم اشکم میاد وقتی میگم یه چیزی های میگفت علی دیدی روی آدم‌ها حساب کردی اینه خلاصه من دیگه فکر کردم به ته ته خط رسیدم یعنی چه جوری بگم خلاصه ذهنمو تو بدترین شرایط کنترل کردم اون موقع نه دوره میدونستم کیه نه کتابی نه چیز دیگه ای به خدا هیچی نمیدونستم همش گریه بود از شکست یه چیزی بهم انرژی میداد عجیب بود تازه من اصلا عباس منش رو نمیشناختم من دارم تجربه خودم میگم خلاصه یک ماه گذشت دیدم هدایت شدم به یک دوره آموزشی یکی از اساتید حالا ببینید من جوری حرف اون استاد رو فهمیدم که دیگه جز این کسی نیست که اموزش بده اصلا اموزش نمیدونستم چیه همون روز که داشتم اموزش میدیم و فایل اون استاد رو گوش میدادم حالا جریان هدایت پیدا شد الله اکبر خدا شاهده من قبلا الهامات شهود نمیدونستم کسی نبود بهم بگه من هدایت شدم راجب باورهای پول ساز همون شب بهم گفت بزن اینترنت اومدم تو سایت عباس منش نوشتم ساخت باورهای پولساز یه آهنگ گذاشتم به خدا چنان نیروی در بدنم فعال شد چی بگم تو یک ماه عزت نفس بالا رفت اعتماد بنفس عاشق خودم شدم افراد جدید وارد زندگیم شدن به سرعت سرعتت هیچ وقت اون انرژی رو یادم نمیره شاید کوه رو جا به جا میکردم اینقدر انرژی بود من پیاده میرفتم گریه مثل استاد گفتم خدا تو داری حرف میزنی عین یک دیونه گریه زاری اصلا جالبه به الهامات عمل میکردم یه حس قشنگ باهام حرف میزد من که بلد نبودم نشانه چیه الهامات چیه من تجربه کردم مثل به یه دوست فکر میکردم ۱دقیقه دیگه زنگ میزد تو مغازه بودم به یک مشتری فکر میکردم همون لحظه کنارم بود گفتم عه من همین الان به شما فکر میکردم میخواستم دفتر بگیرم برای نوشتن باورهای پول ساز همون لحظه صاحب کارم گفت علی اقا گفتم جان گفت بگیر دفتر گفتم خدایا نمیدونم واقعا باید تجربه کنی من تجربه کردم الانم که خیلی وقته توی این مسیر این مسیر اصله به این معنی نیست که مسیر بقیه اشتباهه هرکی تو هر مسیرش یع نتیجه متفاوت میگیره من با قلبم این مسیررو انتخاب کردم و میخوام یکتا پرست باشم من جاهای دیگه رفتم همیشه روش بازاریابی فالور حساب کردن روی دیگه بوده من اینجا روی خدا حساب میکنم خدا مشتری منه خدا فالور منه یه فالور تو قلب منه به خدا همه زندگیت بشه خدا یه نفر قلبت فالو کنه خدا چرا درگیر فالور هستیم چرا باید زجر بکشیم به وسیله بازاریابی به پول برسیم خدا همه کارهارو انجام میده بعد راستی من اونجا که فروشنده بودم من وقتی میخواستم حساب کنم با خودم میگفتم من امشب ۱۱میلیون فروش میکنم چون قبلا فروش کم بود همون شب حساب کردم ۱۱میلیون بود بعدش یه شب تو خیابان بودم گفتم من لایق بهترینا هستم چون قبلا با تاکسی میرفتم محل کارم شب بود به خدا گفتم خدا قدرت داره و من امشب دوست دارم با یک ماشین خارجی برم باورتون نمیشه به محضی که گفتم یه ماشین خارجی با احترام گفت بفرما تعجب کردم گفتم خدایا شکرت چه موسیقی زیبا گذاشته بود اصلا حالم خوب بود روزهای هدایتی قشنگ بود اونجا شدم مدیریت رستوران خیلیا مخالف من بودن اما توکل کردم به خدا حتی افرادی که مخالف بودن از سراهم برداشته شد به خدا قدرت رو بدیم به خدا درهایی رو باز میکنه شگفت زده میشی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    نسرين خالقي گفته:
    مدت عضویت: 1344 روز

    سلام به همه عباسمنشی ها

    روز ٣۴سفر ، واقعا خدا باش و پادشاهی کن این همان باور واقعی توحید أست ، توحیدی که از ابتدا اشتباه به ما گفتند ، در این توحید وجود خدا و قدرت مطلق او را ندیدیم ، خدا را شکر که استاد موحدی جون شما پیدا شد که خدای واقعی را نشان دهد ، که فقط و فقط از او بخواه باور درست داشته باش و بدان قدرت مطلق خداست ، و چه ارج و قربی دارید شما نزد خدا که این همه ذهن های ما اگاه را بیدار کردید . خدایا تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری میخواهم ، ما را در درستان قدرتمند خودت حفظ و هدایت بارما .

    شاد و ثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    نجمه سادات جعفری گفته:
    مدت عضویت: 1460 روز

    به نام خالق من

    ۳۴مین برگ سفر من

    سلاممممممم و دروووود به تمام دوستان عزیز و اساتید دوستداشتنی و قشنگم😍😍😍😍😍😍

    من عااااشق بحص توحید هستم و چندین بار تمام فایل های توحید در عمل رو گوش دادم باپر نوشتم و یاداشت کردم . اما هربار که گوش میدم انگار از اول هسته انگار هنوزم من یک مشرکم و هربار که گوش میدم اگاه میشم به اطرافم که دقیقا دارم چیکار میکنم و تصمیم گرفتم هر هفته یه فایل بازم از توحید در عمل گوش کنم که غافل نشم و فکر کنم ، از خودم بپرسم که الان داری به چه کسی قدرت میدی الان دقیقا روی کی حساب کردی ؟؟؟

    خدارو هزار مرتبه شکر میکنم که این اگاهی هارو هروز به دست میارم و این فرصت رو دارم که بیام و بشنوم حرف های شمارو .

    من از وقتی فهمیدم توحید یعنی چی درواقع زندگیم عوض شد وقتی فهمیدم خونوادم که منو محدود کردن که نتونم پیشرفت کنم اصلا کاره ای نیستن و این منم که با باور هام بهوشن قدرت دادم و چقدررررر این باور که خونوادم میتونن منو محدود کنن هنوز تو ذهن من بیداره و انگار با سیمان چسبیده به دیواره هاش ولی من روش کار کردم و الان خیلییییی همچی بهتره و من حالم عالیه و چقدر تغیر کردن زندگیه من .

    اولین استارت خوشبختیمو که زدم ماله از یک سال کمتره حدود ۱۰ ماه میشه . من خوشخبت شدم من بیدار شدم من زیبایی دیدم و شاید همه ی این ها بخاطر این بود که باور کردم فقد خداوند ، فقد و فقد خداوند .

    خوشحالم و سپاس گذار خداوند بزرگ هستم و هرگز از این راه دور نمیشم .

    ممنونم استاد بخاطر اگاهی هایی که به ما میدید انشاالله که همگی در پرتوی وحی الهی باشیم عاقبت بخیر در دنیا و اخرت ⁦❤️⁩🌹

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    مینا کاشی گفته:
    مدت عضویت: 1309 روز

    به نام الله

    روز سی و چهارم روزشمار من

    سلام استاد عزیز و مریم جان

    من از زمانی که وارد این سایت شدم هر لحظه آگاهیم در مورد خدا بیشتر و بیشتر شده و میشه. شما به درستی رسالت خودتون را پیدا کردید تمام فایل های شما نگاه توحیدی داره.

    من یک عمر نماز خوندم ولی توی این چند ماه فهمیدم که اصلا به خدا چی میگم. و خدا به من چی میگه.

    من با شما سوره حمد را درک کردم . من آیه ایاک نعبد و ایاک نستعین را با شما یاد گرفتم.

    من اینجا فهمیدم تنها و تنها سوره حمد است که ما با خدا صحبت میکنیم . و چه چیزهایی را میگوییم.

    خدایا شکرت ای الله من شکرت بخاطر هدایت من در مکانی که بهترین نعمت ها است.

    من الان مواظب کارهایم هستم مواظب شرک هایم هستم. شرک های ریزی که زیر ذهن من هست و درخواست از خدا میکنم اما تجسمم از فلانی است که برایم انجام بدهد . الان میفهمم . سریع میگم خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم.

    و چقدر این شرک ها ریز هستند و چقدر ریز نفوذ میکنند.

    ولی خوشحالم که الان دیگه میفهمم. سالها با این شرک ها زندگی کردم ولی الان حداقل اگاه شدم . اگرچه شرک وجود داره اما خودش را نشون میده تا من پاکش کنم. برای خودم خیلی خوشحالم.

    الان میدونم اگرچیزی را باور کنم قطعا بدست میارم. اگر با خدا باشم اگر باور توحید را قدرتمند کنم اگر فقط و فقط روی خدا حساب کنم اگر با او یگانه شوم وای وای چی میشه چه لحظات درخشانی را تجربه میکنم.

    الان که ثانیه هایی را بهش وصل میشم چه حس قشنگی را تجربه میکنم چقدر قشنگ باهام حرف میزنه و چه دستهای قدرتمندی که به سوی من میاد برای بهتر شدن اوضاع من.

    مریم جان نوشته بود که : “هرجا موفقیتی را دیدی ردپای توحید را در ان بجو و هر جا شکستی را دیدی، ردپای شرک را در ان پیدا کن”.

    چقدر درسته هرجا از کسی درخواست کردیم و نتیجه نگرفتیم چه چیزها که به خدا نگفتیم و خدا به ما گفت مگه تو از من خواستی از اون خواستی برو از اونم بگیر.

    وای وای امان از این شرک . آخه مگه میشه این خدا را داشت رب العالمین فرمانروا و انرژی کل الله من ، بعد بیام از بنده اون درخواست کنم . آخه چقدر نادانی. چی میشه که اینجوری هستیم.

    من با فایل های شما الله را شناختم و دستانم رو به اون درازه درخواست کردن را یادگرفتم اونم با حال خوب نه با ناله و زجه زدن. درخواست از پروردگارم از یزدان از الله اونم با عشق و مطمئنم پاسخ میگیرم.

    همین که در اینجا هستم پاسخ درخواست من بوده . خدایا شکرت خدایا شکرت.

    خوشحالم در این مسیر سبز قرار گرفته ام و دل نوشته هام اینجا باقی میماند. برای ردپای خودم برای یاداوری خودم و برای کسانی که مثل خودم که کامنت های هم فرکانسی هایم را میخونم برای آنها هم شاید یک نکته داشته باشه.

    خیلی خیلی دوستتون دارم ❤

    سپاسگزارم 🙏

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    فاطمه رحیمی گفته:
    مدت عضویت: 1675 روز

    سلام استاد عزیزم

    این اتفاق برای من در رابطه عاطفی پارسال افتاد

    اون موقع روی دوره های شما کار نمیکردم و اصلا نمیدونستم توحید چیه عزت نفس چیه اصل روابط چیه فکر میکردم من فقط تو رابطه عاطفی ممکنه مشرک بشم و حواسمم مثلا بود

    همین حالا هم فقط میدونم و درحال اینم تا در عمل کردن به دانسته ها حرفه ای بشم ولی واقعا سخته

    با اینکه میدونستم از جایی که اصلا باورش سخت بود تو گوشی خوردم میخواستم بینیم رو عمل کنم بعد ده سال پدرم قبول کرد اون رو هم با عمل کردن به قوانین و روابط به دستش اوردم روابطم با پدر مادرم عالی شد و کلی بیشتر تحویلم میگیرن و من فکر میکردم فقط این دکتر که میتونه بینی منو عمل کنه چون بینی من خیلی گوشتیه و فلان و این حرفا در نهایت ناباوری طوری ریجکتم کرد و فهمیدم که بُتش کرده بودم ..

    همونجا گفتم این تو رو رد کرد

    دکتری که به قول تو کارای سخت و قبول میکرد

    ببین کجای کارو اشتباه کردی

    چون من محصول روابط و خریدم

    میدونم هر برخوردی بشه به خاطر خودمونه

    بعد نمیدونم چه جوری شد که متوجه شدم مشرک بودم اهان فکر کردم نشستم فکر کردم چرا این اتفاق افتاد اره این سوالو پرسیدم

    خیلی شُکه شده بودم باورش سخت بود منو نپذیرفت

    خیلی بد ردم کرد در صورت اینکه واقعا خوش اخلاقه و من کلی دوستش داشتم گفتم این قسمتشو به خاطر ِشرکِت برانگیخته کردی حالا برو تو در و دیوار تا ببین چی میشه خخخ

    تازه از در و دیوار در اومدم

    امیدوارم خدای عزیزم هدایتم کنه به مسیر راحت تر وبهتر که خواسته هامم اونجان

    و تا به حال اینو با این وضوح متوجه نشده بودم

    هر وقت هر وقت من این مدلی توگوشی خوردم ریشش برمیگردشت به شرک

    عدم توحید

    الان میفهمم چرا تنها گناهی که بخشیده نمیشه

    شرکه

    خدایا شکر که میدونم شرک چیه خدایا کمک کن هدایت بشم به توحید بیشتر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    سارا شکری گفته:
    مدت عضویت: 1248 روز

    به نام الله قادر مطلق

    خداوندم را سپاسگزارم که رسیدم به روز سی و چهارم سفرنامه

    سلام دوستان عزیز همفرکانسی ام

    هر وقت بحث توحید و شرک میشه و اینکه نباید روی هیچ کس جز خدا حساب کنیم، که اگه به غیر از خودش، روی دیگری حساب کنیم و به بنده خاصی چشم بدوزیم و بگیم تنها این آدمها که می‌تونه و قدرت داره ،همواره ناامید میشویم

    یه خاطره و تفکر منفی شرک آلود می‌خوام بگم براتون از زندگی خودمون

    چندین سال پیش موقعی همسرم سرباز بود،

    میخواست انتقالی بگیره و بیاد توی شهر خودمون خدمت کنه ،چون که متاهل بود

    یه روز رفتیم به یه تیکه بزرگ گوشت و ران گوسفند پیش یه آقایی که به همسرم قول داده بود زودتر این انتقالی رو ردیف کنه ،البته من توی ماشین نشستم و همسرم خودش تنهایی گوشت یا به نوعی دیگه رشوه رو تحویل اون آقا که به ظاهر نفوذ و قدرتی توی سپاه و سربازی داشت تحویل داد و ازش خواهش کرد که زودتر انتقالی رو اوکی کنه و البته توی دل هر دومون یه ناراحتی بابت این کارمون داشتیم و وجدانمون ناراحت بود بخاطر این کارمون ولی اون موقع ها نمی‌دونستم اسم این کاری که داریم انجامش میدیم شرک به خداست

    خلاصه اون آقا کلی وعده وعید داده به همسرم که تو برو خیالت راحت ،کارت ردیفه،خودم ال میکنم و بل میکنم من این کاره ام و اینا

    یه هفته گذشت،دو هفته گذشت و خبری نشد و همسرم هر روز نگران و منتظر بود که این آقا زنگ بزنه و خبر انتقالی رو بهمون بده که هیچ خبر و زنگی در کار نبود ، اون زمان ,ما کلا قدرت رو داده بودیم به اون فرد و فکر میکردیم که فقط اون آدم می‌تونه کار ما رو درست کنه و خلاصه اون آدم هیچ کاری نکرد و هر وقت همسرم بهش زنگ میزد و ازش میپرسید فقط دوباره بهش وعده وعید میداد که من خودم ردیفش میکنم و خیالت راحت

    حدودا یک ماهی گذاشت و هیچ آبی ازش گرم نشد از این آدم

    منو همسرم هم به خاطر فرکانس بد و پایین اون روزا مون هر روز نگران تر می‌شدیم از این که کارا خوب پیش نمیره,غافل از اینکه ما راهمون رو داشتیم اشتباه می‌رفتیم ،ما از غیر خدا خواسته بودیم و به غیر خودش توکل کرده بودیم و خدا دوستمون داشت و میخواست ما رو هدایت کنه به مسیر درست

    همسرم هر روز منتظر خبر از اون آقا بود و وقتایی که مرخصی می‌آمد خونه، توی خونه پیشم بهش بد و بیراه می‌گفت که بهم قول داد و به قولش عمل نکرد

    وقتی از اون آقا به کل قطع امید کرد و به چندین نفر دیگه هم رو انداخت اونا هم کلی وعده وعید دادن که خیالت راحت ما درستش میکنیم و اینا ولی ،هیچ کدوم در نهایت هیچ کاری برای انتقالی همسرم نکردن ،دو،سه ماهی گذشته بود فکر کنم و منو همسرم ناامید از همه جا و خسته از وعده وعید های توخالی این کسانی که بهمون قول داده بودن

    یه روز همسرم توی او پادگانشون ،خودش می‌ره پیش فرمانده شون و شرایطشو میگه و فرمانده هم همونجا حکم انتقالی به شهر خودمون رو میدن

    کاری که باید اول از همه انجام می‌دادیم و پس از کلی توسری خوردن،چک و لقد خوردن بهش رسیدیم، اینکه فقط روی خدای خودت حساب کن و لاغیر

    خداوندا ما را به راه راست هدایت کن

    راه کسانی که بهشون نعمت دادی نه راه کسانی که بهشون غضب کردی و نه راه گمراهان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    ابراهیم حمیدی گفته:
    مدت عضویت: 1664 روز

    سلام و عرض ادب و خسته نباشید خدمت دوستان و استاد عباس منش عزیز و سرکار خانم مریم شایسته

    در روز (سی و ام چهارم):از خداوند سپاسگزارم به خاطره اینکه با حساب کردن به ان به راحت ترین حالت ممکن اون خواسته و یا اون مشکل را حل میکند .

    مثلا: یک روز من از اطرافیان در خواست کار کردم و یکی از انها به من گفت که فردا بیا توی این جایی که کار میکنم اون مغازه روبه رویش دنبال شاگرد میگردد و این کار رو برات اوکی میکنم ومن اون لحظه روی اون حساب کردم ولی فرداش که رفت تامن را معرفی کند . همون فامیلمون بهم گفت که شاگرد گرفته و شاگرد نمیخواد.

    این یکی از خاطره هایی که روی کسی حساب کردم و کارم انجام نشد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  9. -
    فاطمه اسفندیاری گفته:
    مدت عضویت: 1364 روز

    ردپای تحول 34-2: آگاهی های جلسه سی و چهارم

    سلام و صد سلام ب خدای عشق و مهربونم ب دستان خدا استاد عزیزم و مریم جونم

    حالم خیلی خوبه خوشحالم که اینجام و دارم تلاش میکنم برای ساختن باورهای درست و آینده زیبا

    . با خدا باش پادشاهی کن بی خداباش هرچه خواهی کن

    من باید درک کنم اصل و اساس من همان انرژی است که آن را خدا نامیده ایم.توحیدی ترین جمله (((تمام اتفاقات زندگی ما بدون استثنا نتیجه فرکانسهای خودمان است ما خالق زندگی خودمان با فرکانس های مان هستیم )))

    .درک میکنم تا تغییر در باورهای خودمان ایجاد نشود تغییر در نتیجه رخ نمیدهد این یعنی دوری جستن از شرک فاصله ما با تجربه هایی که میخواهیم به اندازه فاصله ما با خداست تمام اینها یعنی نزدیک شدن به اجرای توحید در عمل

    . توحید یعنی

    ،،کار کردن روی مهمترین رابطه زندگی

    ،، یعنی هماهنگ کردن روح و ذهنت

    ،،یعنی حساب کردن روی فرکانس‌هایت و تلاش برای خالص کردن شان دست‌های این نیرو را به بهترین ها هدایت می‌کند و مردم را دور خود جمع می‌کند تا بدانی خداوند استاد برنامه ریزی هاست

    .هرجا موفقیت دیدی رد پای توحید و هر جا شکست دیدی رد پای شرک را جستجو کن با این کار اصل را از فرع تشخیص و توحید را در عمل اجرا کرده و از شرک پنهان دور می‌شوید

    . ترمز )من نباید خدا را برای رسیدن به آرزوهای می خوام گاز )همین آرزوها میتونه رابطه من و با خدا بهتر کنه و فاصله م با خدا کمتر بشه و به خدا نزدیکتر بشم و به خواسته هام برسم

    .اگر یکتاپرستی اصل و اساس زندگی ات باشد دلیل حضور هر نعمتی در زندگی ات را برکتی از جانب خدا می دانی اگر زمانی به هر دلیلی از زندگیت برود معنایش این است که برکت دیگر از خدا در حال ورود به زندگیت است آرامش داری و منتظر ورود برکات خدا به شکل های مختلف خواهی بود و این آرامش ارمغان توحید عملی است

    . من می گذارم یکتاپرستی همه ابعاد زندگی مرا آکنده کند که دیگر فضایی برای حساب باز کردن و وابسته شدن به غیر نماند بر روی انسان ها حساب باز نمیکنم از انسانها تشکر می‌کنم ولی آنها را دستی از طرف خدا میدانم که از این طریق دارد به من محبت می کند اگر کسی به خدا امید داشته باشد اگر جواب رد بشنود بهم نمیریزه میگه خدا از دست دیگه بهم میرسونه

    . در تمام موارد که شما روی کسی غیر از خدا حساب باز می کنید دقیقا از آن شخص ضربه می‌خورید شکست و موفقیت آدم ها را فقط و فقط باورها و افکار آنها که رقم میزنه نه شانس هر وقت روی خدا حساب باز می کنی همه چی داری روی روی خالق تمام قدرت ها حساب کن و باورش کن

    .خدا میگه اگه مجبور شدی به خدا فحش بدی عیبی نداره چون قلب شما گواهی می ده نه کلام شما باور قلبی به خدا داشته باشید به اندازه ای که خدا را باور کنید عشق سلامتی پول ثروت بهتون میده هر چقدر بیشتر باور کنید بیشتر میده وقتی به یاد میاری که چطور روی دیگران حساب کردی و پشت تو خالی کردن بیشتر این نیروی خوب الله را درک می‌کنی

    .خدایا من از تو می خوام و فقط روی تو حساب باز میکنم خودت خواسته هام رو بساز.

    زندگی پر از عشق و برکت و سلامتی و ثروت و سعادت مندی در دنیا و آخرت و یکتاپرستی و عشق به خدا و در صلح بودن براتون آرزومندم 🥰😍

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    فاطمه اسفندیاری گفته:
    مدت عضویت: 1364 روز

    سلام امروز می خوام یه نمونه از همین روی دیگران بگم دقیقاً کلاس یازدهم بودم و یک معلم زیست شناسی داشتیم که خیلی اذیت می کرد و ما قرار شد که یک جلسه مدرسه با اولیا تشکیل بده و در مورد معلم صحبت کنن.

    بعد من به عنوان نماینده از تو کلاس اومدم از بچه ها امضا گرفتم که حرف هایی که معلم میگفت و توهین هایی که می کرد و بیان کردم بد من خیلی روی این امضا حساب کردم و گفتم که قطعاً با همین امضا قطعاً قطعا معلم عوض میشه قشنگ با اعتماد کامل صحبت کردم بعد هیچ کدام از اولیا حتی یک نفرشان حتی یک نفرشان نگفتند که مثلاً معلم این چنین اخلاقی داره و هیچ کس نگفت ولی فقط پدر مادر من گفتند آخرش فقط منو کشیدن توی اون جمع اولیا مربیان و گفتند که تو مشکل تو بگو فقط تو مشکل داری منم گفتم که اینطور شرایطی و … اونا قبول نکردن و گفتن که اونا بچه بودن و امضا کردن ولی هیچکی زیر بار نرفت در حالی که واقعیت بود ولی من واقعاً روی بچه ها حساب کرده بودم گفتم که بچه ها قطعاً حرف بزنم حتماً حتماً معلم عوض میشه و واقعا اینجوری نشد و نشون داده شد که نباید روی غیرخدا حساب باز کنم و من حساب باز کردم و خیلی راحت شدم سپر برای بقیه و آخرشم ترم اول تموم بشه و مجبور شدم دیگه با من فضاش نتونستم تحمل کنم و انصراف دادم و از مدرسه خارج شدم رفتم مدرسه دیگه بود الان تو این شرایط که قرار گرفتم ولی پول برام مهمه روی و با تلاش میکنم که روی هیچ کس جز خدا حساب باز نکنم خدا خودش میرسونه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: