توحید عملی | قسمت ۲ - صفحه 82

1138 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مریم گفته:
    مدت عضویت: 1264 روز

    به نام خداوند جان وخرد

    سلام

    خدایا اومدم رد پا بگذارم برای خودم تا بگم از کجا به کجا رسیدم

    خدایا من از اینده خبر ندارم ولی به مسیرت ایمان دارم خدایا میدونم اگه از مسیر تو حرکت کنم خوشبختی سعادت نصیبم میشه

    خدایا به ما هم در این دنیا هم در اون دنیا خیر ونیکی عطا کن

    من همون کسی بودم که انقدر ضعیف بودم که باید دیگران برام تصمیم میگرفتن همون کسی بودم که از همه چیز خودم میگذشتم تا به همه محبت کنم تا همه درموردم فکر خوب کنند من همون کسی بودم که تا سر کوچه اجازه نداشتم برم من همون کسی بودم با عزت نفس خیلی پایین وبا اعتماد به نفس صفری که داشتم از خدا گرفتنه جونم رو ودرخواست میکردم کسی که حتی یه خونه ی مستقل از خودش نداشت وباید تارفتن خونه ی پدرش از مادر شوهرش اجازه بگیره

    من بعد اشنایی با استاد خودم رو شناختم نقاط ضعف وقوتم رو شناختم هدف وارزو برای خودم درست کردم اخ که اگه به من میگفتن ارزوت چیه فقط میگفتم رضای خدا همین

    تمام خواسته های مادیم رو هم برای بچه هام میخواستم

    ولی الان سرشار از ارزو وخواسته ام درسته هنوز بزرگترین خواسته م توی دنیا رضای خداست ولی الان ذهنم بازه بازه

    الان دیگه خودمو دوست دارم ساعت ها با خودم وخدای درونم صحبت میکنم از خودم به خاطر کارهایی که میکنه تشکر میکنم خودمو ستایش میکنم

    خونه ی مستقل همون جوری که دوست داشتم حیاط دار توی بهترین جای شهرستان جایی که یه پارک زیبا نزدیکشه ومن هرروز دم غروب میرم وپیاده روی میکنم وساعت ها با خدا خلوت میکنم

    جایی که کسی کاری باهات نداره کسی قضاوتت نمیکنه اخع ما تو روستامون نمیشد بریم پیاده روی

    پشت سرمون حرف در میوردم که زن فلانی اول صبح تنها رفت تو جاده ای که کسی نیست

    ولی اینجا من تنهایی با امنییت کامل ،سرسبزی فراوان هوای خنک، خودم که بهش فکر میکنم قند دلم اب میشه

    منی که هیچ وقت فکر نمیکردم یه روزی رانندگی کنم وماشین دار بشم همسرم برام ماشین خرید درسته پیکان خرید ،درسته خیلی دربع داغون بود ولی نمیدونیید من چقدر ذوق کردم چقدر خداروشکر کردم همه تعجب کرده بودن مگه یه پیکان خرابه انقدر ذوق داره ولی اونا از دل من خبر نداشتن اونا از مسیری که من توش بودم خبر نداشتن من مدل ماشین برام مهم نبود من اومدن این نعمت تو زندگیم برام مهم بودمن با این نعمت از درستی این مسیر ایمانم بیشتر شده بود شاد بودم که قوانین الهی درسته ، رفتم تمرین خودم به تنهایی، کلی تمرین کردم کلی به ترسام غلبه کردم وبالاخره الان به راحتی رانندگی میکنم

    راحتی پوششم برای بیرون یکی از هدفام بود چادر معزل بزرگی بود واسم اخه بلد نبودم نگهش دارم مدل های عبایشو هم اصلا دوست نداشتم خفه بودم باهش،دوست داشتم با خیال راحت از سرم درش بیارم وبه راحتی برم بیرون با هدایت خداوند مهربانم من به خواستم رسیدم ، همسر من به شدت مخالف بود ولی شرایط طوری شد که من الان با پوشش کامل ولی بدون چادر دارم میرم بیرون

    من خدارو شکر میکنم بابت نعمت های که تو مسیرش بهم داد اونم به راحتی بدون اینکه من زوری بزنم

    کلی نعمت های درونی دریافت کردم که خودم میدونه وخدای خودم که اصل حال خوبم اون نعمت ها بودن ارتباط قوی که با خدا برقرار کردم

    شهودم روز به روز قوی تر میشه وتصمیمات زندگیم رو با شهود دارم پیش میرم واین کلی از گره های زندگی من رو باز کرد

    ولی بازم کلی تو زندگیم گره دارم که همین ایمان به خداوند ومسیر وقوانینش باعث شده که حرکت کنم

    مشکلات پشت سرهم پیش میومد ولی به لطف خدا یکی یکی ازشون درس میگرفتم وعبور میکردم

    باگ های ذهنیم ،گره های درونیم رو با همین مشکلات پیدا میکردم ودر درست کردنشون تلاش میکردم مشکلات سخت بودن ولی من سرشار از ایمان واعتماد وارامش بودم واین به من امید وانگیزه برای حرکت داد همه تعجب میکردن که تو چطور حالت خوبه در صورتی انقدر مشکل داری

    من اینا رو از لطف خدای مهربونم میدونستم اینکه خودش بهم وعده داده بود در روز نشانه برام میزاشت تو ساعت های فرشتگان با من حرف میزد تو خواب وبا تعبیرشون میفهمیدم کجای کارم باید دزست بشه این مسیر خوب بود تا من باز دوباره به مشکل خوردم اینجا چند تا خطا، از طرف خودم ،باعث ایجاد مشکل شد سرزنش اطراافیان ،که چرا این کار رو کردی چرا فکر نکردی واین کار اشتباه رو کردی ،وانگشت اشارات به سمتم باعث شد انرژیم گرفته بشه ،نجوا های سال های قبل دوباره اومدن سراغم ومن با افکار مثبت تیر بارونشون میکردم ولی با وخیم تر شدن اوضاع اونا من رو مغلوب کردن انرژی جسمانیم با این چند وقت ،جنگ وستیز ذهنی کم شد مریض شدم ولی نا امیدی وشرک واحساس بدبختی تمام وجودم رو گرفت احساس سردر گمی، ترس، باعث شد عزت نفس واعتماد به نفسم بیاد پایین وحتی از حرف زدن هم میترسیدم

    مشکل داشتم ولی میترسیدم دوباره خراب کاری کنم هر چی از خدا کمک میخواستم صداشو نمیشنیدم از این که اگه صدای خدا رو نشنوم بدبخت میشم انگار توی بیابون تاریک گیر افتادم دخترم ازم راهنمایی میخواست کمکش میکردم اما دچار مشکل بزرگتری میشد واقعا درون تاریکی مطلق افتاده بود من سالهاست از مشکل حافظه رنج میبرم حافظه ای که هیچ چیز در خودش قرار نمیداد هر حرف هر مهارت ،دانش، از اسم اشخاص از پلاک ماشین تاریخ تولد عزیزانم هیچی

    اگرم کسی کاری میکرد راحت متونستن گردن من بندازن وخودشونو تبرئه کنند چون من چیزی برای گفتن ندارم توی این دوسالی که روی خودم کار میکردم وخداوند هدایتم میکرد کم کم اون میگفت ومن حرف میزدم فقط در خصوص مهارت درونی معنوی من اوکی شدم غیز ازاین هر دانشی که یاد میگرفتم یا مطلبی مهمی توی کتاب ها میفهمیدم تو ذهنم نمیموند با کسی نمیتونستم صمیمی شم چون حرفی برای گفتن نداشتم ارتباط اجتماعی خوبی دارم وداشتم ولی در حد شوخی خنده انرژی

    ولی صمیمیت، دوستی طولانی نه هرگز چون چیزی از خودم نداشتم کخ بخوام صحبت رو ادامه بدم یا باید غیبت میکردم یا چیزی نگم

    اکثر خانما اگر نخوان غیبت کنند باید از خریدشون از قیمت لباس از مکان خریدشون صحبت کنند از کتابی که خوندن از مطلب قشنگی که جایی دیدن یا ضرب المثلی در حین گفتن از شوخی باحالی ولی من ناتوان بودم از من میپرسیدن اینو چند خریدی میگفتم به خدا یادم نمیاد کجا خریدی نمیتونستم واضح بگم

    خونتونو چند خریدید نمیدونم حدودی چهار میلیارد، چنده متراژش ،نمیدونم هزار بار همسرم واسم گفت اما بازم یادم نیومد

    کلی گشتم تمرینات قوی شدن حافظه ،کار کردن بامغز کار کردن روی تمرکز روش یادگیری برای حفظ اعداد خداروشکر خیلی بهتر از قبل شدم اما مشکلات اخیر دوباره این مشکل رو بهم یاداوری میکرد که اگر حافظه ی خوبی داشتی الان میتونستی تو لحظه یادت بیاد که به دخترت بگی چرا نباید این کار رو بکنه واین باعث میشد این اتفاق بدتر نیوفته اگر یادت میومد که این شخص چیکار کرد واز چی رفتاری بدش میاد ،تو این کار رو غیر عمد انجام نمیدادی وباعث ناراحتی ودعوا نمیشد خلاصه انقدر این مشکل ونداشتن این نعمت توی ذهنم بولد شد که جایگاه خداوند رو ،قدرتشو فرامووش کردم انگار ابرهای شرک وترس تمام ذهنم رو پر کرد ونزاشت صدای هدایت روبشنوم نمیدونستم شرک دارم گیج بودم منی که وقتی مشکلی پیش میومد مینشستم تز توی دلش نکات مثبت رو درمیوردم درس هایی که باید میگرفتم رو پیدا میکردم ومینشستم ضعف هامو روشون کار میکردم این بار نمیتونستم میگفتم مریم تا کی این مشکلات تکراری تا کی چرا تموم نمیشن را هر چه از روی موانع میپری مانع ها کم نمیشن از کجا معلوم این مانع رو هم ازش پرت شی ولی باز یکی دیگه خسته شدی تو دیگه توان نداری دلت اسایش میخواد دلت راحتی میخواد دلت مسیر هموار وگل وبلبل میخواد

    خلاصه گفتم خدایا یا مرگ یا هدایت

    من خسته شدم من بریدم من دیگه نای راه رفتن ندارم من از جهنمی که پشت سرمه میترسم وتوان احرکت رو به جلو هم ندارم بهم یه انرژی بده یه چیزی که باهاش انگیزه بگیرم یه چیزی که فولم کنه برای حرکت

    دیدم ندا اومد گفت مریم توحید عمللی، برو توسایت بزن توحید عملی اولش خواستم ولش کنم ولی صدا خیلی واضح بود رفتم با همون جمله ی اول استاد که به صورت نوشتاری بود توی توحید عملی یک متوجه شدم که ایراد کجاست ایراد شرک بود قدرت زندگیم رو از خدا گرفتم وبه حافظم داده بودم بهم گفت مریم خیلیا دست ندارن ولی با پا کار هاشونو انجام میدن همون نوسنده ی کتابی که خوندی (اسمشو یادم نمیاد خخخ) یادت نه دست ونه پا داشت ولی اسکیت سواری میکرد رو اب، کلی از ارزوهاشو به واقعیت تبدیل کرد اصلا نبودن این نعمت مانع نرسیدن به ارزوهاش نشد تو اگه دوست داری با دیگران ارتباط بگیری حرف بزنی از نعمت های دیگری که خدا بهت داده استفاده کن تو قدرت شهودت داره روز به روز بیشتر میشه خدا میشه واسه ی تو حافظه اگه اتفاقی مشکلی تکراری افتاد میخواد تو رو تمرین بده تا از قدرت شهودت برای حل مسائل استفاده کنی

    اونجا بود که سوالی که این چند وقت پیش دائما توی خلوت هام ازش میپرسیدم که رسالت من چیه من برای چی به این دنیا اومدم چه ماموریتی رو من بررای بهتر زندگی کردن در این جهان باید انجام بدم ،بهش پاسخ داد جوابی واضح وروشن

    اونجا بود که ابرهای سیاه شرک وترس کنار رفتن ونور امید وانگیزه بر صورت من تابید دلم اروم بود ولی جسمم خسته روحم شاداب بود ولی جسمم

    بی حال انگار توانی برای راه رفتن نداشتم روزهای سختی رو پشت سر گزاشتم توی اون روزها کارم گریه بود ولی بالاخره اون روزا تمام شد

    از خدا میخوام کمکم کنه تا هر روز شهودم بیشتر واضح تر بشه دوباره بهم اعتماد به نفس وعزت نفس بده سلامتی رو واقعا توی این روزها خواستارم ایمانم رو قوی تر کنه تسلیم شدن دربرابر خودش ،توحید رو دوباره بر من چیره کنه من رو سرشار از عشق واگاهیه خودش کنع

    انا للله وانا الیه راجعون

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    فاطمه بهرامیان گفته:
    مدت عضویت: 764 روز

    به نام خدایی که به تنهایی کافیست.

    سلام به اساتید عزیز ودوستان .

    روز 34 سفر.

    عاشق فایلهای توحید عملی هستم بعد از گوش دادن حس ارامشی بهم دست می ده که با هیچ چیز در دنیا عوضش نمی کنم.

    حساب کردن روی خدا ودل بریدن از غیر خدا چه ارامشی چه اطمینان خاطری به ادم می ده اگر بتونم انقدر در این مسیر پیش برم وایمانم رو تقویت کنم که به کسی جز خدا دل نبندم و در همه حال از خدا کمک بخوام و روزیم رو از خدا درخواست کنم واز بود ونبود مشتری نترسم دنبال وام وقرض برای گزران زندگی نباشم از فلان رییس وفلان مسول نترسم اگه سلامتی رو وعشق رو از خدا درخواست کنم ان وقت هست که اروم هستم ومطمئن ان وقت هست که شب ارام می خوابم وصبح ارام بیدار می شم بدون نگرانی.

    وخداوند زندگی من رو در دستان خودم قرار داده من رو خالق افریده وزندگیم رو در دست باورها وفرکانسهام قرار داده.

    وتوحید یعنی همین یعنی قدرت رو به خدا وباورهای خودمون بدیم نه هیچ کس وهیچ چیزی.

    خدایا شکرت که هدایتم کردی ومرا در این مسیر توحیدی قرار دادی.

    استاد ومریم عزیز سپاسگزارم.

    در پناه خدا.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  3. -
    عسل گفته:
    مدت عضویت: 754 روز

    1403/5/18

    روز 34

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام به استاد ومریم عزیز و دوستان گل

    خدایا شکر بخاطر یک روز زیبای دیگه

    چقدر خوشحالم که هرروز روزم و با این فایل های بینظیر شروع میکنم تقریبا دوروزه که دارم هرمساله ایی پیش میاد یا فکرمو درگیر میکنه میگم خدایا من نمیدونم میسپارم دست خودت به طور باورنکردنی با دستهای مهربونش بهم کمک میکنه درمورد کسب و کارم بهم الهام شد از یه دوستی مشاوره بگیرم و اون دوست اینقدر خالصانه و عمیق بهم مشاوره داد و من هدایت شدم به یه قدم جلوتر و هدفم شفاف تر شد خدایا شکرت یا وقتی که میبینم یه مساله ایی توی رابطه عاطفی ام حل نمیشه دیگه دست از تلاش برداشتم و گفتم خدایا من میسپارم به دست خودت تا مدیریت کنی من قدرتی ندارم و چقدر آرامش وجودم و گرفته خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  4. -
    حدیث سادات حسینی گفته:
    مدت عضویت: 850 روز

    به نام خدایی که عاشقانه دوستش دارم.

    ردپای من از روز سی و چهارم سفرنامه

    توحید عملی 2 را دیدم و کیف کردم و اشک ریختم. تازگی ها فهمیده ام هیچ چیز به اندازه‌ی گوش کردن به فایل های توحیدی من را به احساس بی نهایت شادی و آسودگی وصل نمی‌کند. وقتی درمورد خدا می‌شنوم، آنچنان راحت و فارغ می‌شوم که تنها می‌خواهم همه‌ی لذت ها را تجربه کنم و مطمئن خواهم بود که هیچ احساس بدی در روزمرگی من جایی نخواهد داشت. چرا انقدر شرک می‌ورزیم!؟ چرا تنها برای چند دقیقه یادمان می‌ماند اوست که نگهدار روح و جسم ما در تمام لحظات است و خیلی زود فراموش می‌کنیم!؟ چرا به این راحتی افسار ذهنمان را به انسان ها می‌سپاریم و فکر می‌کنیم آنها هستند که می‌توانند برای ما کاری انجام دهند!؟ شانس است که موفقیت آدم ها را رقم می‌زند.. به دنیا آمدن در فلان خانواده و ثروت پدر و فلان ویژگی ظاهری و سطحی‌ست که عامل اصلی موفقیت است.. چرا باور نمی‌کنیم خداوند همه چیز است!؟ خداوند همه چیز است.. خداوند روح است؛ در درون ماست؛ اوست که از رگ گردن به ما نزدیکتر است.. اوست که در قلب ما خانه دارد.. او خدای همه‌ی زیبایی هاست! خدای همه‌ی نعمت هاست! خدای همه‌ی آسودگی هاست! هرجا که شرایط و اتفاقات به سادگی و خوبی پیش رفته اند، ردی از خداوند دیده ایم و هرجا که غم و خستگی بوده، به این دلیل بوده که وجود لایتناهی اش را باور نکرده ایم! اوست که می‌رساند ما را به آنچه که میخواهیم. اوست که قدرتش بر تمام جهان و اهالی اش گسترانده شده… اوست مالک تمام خلاقیت ها؛ ایده ها.. بیماری!؟ برایت سلامتی می‌شود. مشکل مالی داری!؟ برایت ثروت می‌شود. فکر می‌کنی از پسش بر نمی آیی!؟ برایت قدرت و ایمان می‌شود. تنها کافیست که باورش کنیم؛ با تمام وجود؛ با لایه لایه های زیرین افکارمان؛ با پوست و استخوان. اوست که می‌تواند؛ اوست که قادر است؛ اوست که تواناست. خودت را بسپار به دستان سخاوتمندش؛ و ببین که چگونه برایت همه چیز می‌شود!

    خدایا شکرت…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    سحر محمدیان گفته:
    مدت عضویت: 360 روز

    بنام خدای بزرگم

    استاد من یمدتیه که این فایلارو به وسیله یکی از همکارام شروع کردم به گوش دادن و ازهمون روز اول نتایجو دیدم مثلا تو وضعیت خوبی نبودم از نظر روحی یمدتی بود که فشارای عصبی داشتم ولی ازهمون روز اول ک گوش دادم فایلاتونو حالم بهتر و بهتر شد و همینجوری ادامه داره و هرکسی که میپرسید حالت چطوره واقعا خوب بودم و میگفتم خوبم عالیم و خیلی خوشحالم که سایتتون رو پیدا کردم. دو مرتبه چند روز پیش یه اتفاقاتی افتاد که روحیمو بد کرد برای چند ساعت ولی به کمک خداوند و شما بسیار عالی و خوب دارم پیش میرم و خیلی خوب دارم ذهنمو کنترل میکنم و این عالیه و هزاران بار خداروشکر میکنم بابت تمام این اتفاقات خوبی که سرراهم قرار داد میدونم که خودمم به دنبال جذبشون بودم اما همین که به سمت هدایت شدم بی نهایت خداوند عزیزم رو شکر میکنم که همیشه همراهم بوده و دستم رو گرفته .اتفاقا همون روزی که با سایت شما آشنا شدم شب قبلش ارامش نداشتم و صبح که اومدم سرکار از خدای عزیزم خواستم که بمن کمک کنه و دستم رو بگیره و جوری چیدمان شد که تونستم پیدا کنم مسیر بهتر شدنم رو و به مدار بالاتر رفتن رو میدونم کلی راه خفن و قشنگ‌ دارم و این تازه اولشه ولی مطمئنم که همه رو طی میکنم و به حال بهتر روز به روز بیشتر میرسم و خدای مهربونم هم خیلی هوامو داره دمشم گرم ! درکل ممنونم ازش که شمارو تو مسیر من گذاشت تا بیشتر از قبل بهش نزدیک بشم و بفهمم که دنیا خیلی قشنگتر از چیزیه که تصورشو میشه کرد ا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    محمدرضا رضایی گفته:
    مدت عضویت: 1456 روز

    بنام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام ،

    روز 34 ام سفر …

    خدایا شکرت برای این روز عالی و زیبا ، واقعا این فایلها ارزشمنده ، من اولین بار که این فایل رو شنیده بودم تازه با این مفاهیم توحیدی آشنا شده بودم ، همون موقه هم کار اون آقایی که افتاده بود پای دوستشو ببوسه عجیب بود واسم و خیلی تعجب کرده بودم ، الان ولی بعد از چند سال که دوباره این فایل رو داشتم گوش میدادم ، وقتی به اون قسمتش رسید اصلا باورم نمیشد ، اصلا انگار یک چیز فضایی شنیدم اونقدر برام دور از تصور بود .

    اونقدر در این مدت من با توحید آشناتر شدم اونقد که سعی کردم توحیدی عمل کنم این اختلاف فکری واسم خیلی قشنگ بود و واقعا خداروشکر میکنم برای این نعمت ارزشمند ،

    دوست دارم صدها بار بگم و باور کنم با تمام وجودم که توحید همه چیزه ، خدایا کمکم کن در این مسیر زیبا همیشه قدم بردارم و همش توی این راه باشم ، خدا هدایتم کن به بهتر شدن روزانه و توحیدی تر شدن در هر لحظه ی زندگیم ، کاری کن که هر لحظه از لحظه ی قبلم توحیدی تر باشم ای رب مهربان من .

    من تو این مدتی که با این سایت بودم چقدر تغییر کردم خدای من ،

    باورم نمیشه ، یه وقتایی بهش فکر میکنم تعجب میکنم .

    این فایل خیلی جالب به یادم آورد مسیر پیشرفتم رو ، چیزی که خیلی زود واسم عادی شد .

    همه کاره ی جهان قطعا خداست ،

    خدایا به همه ی ما کمک کن تا اینو با همه ی وجودمون باور کنیم که همه کاره تویی ،

    خدایا باورهای توحیدی مارو روز افزون بیشتر کن .

    من خداروشکر میکنم برای این همه اتفاق عالی که داره واسم رخ میده و هر روز هم داره بیشتر میشه ،

    رب من از نشانه هایی که داره بیشتر میشه ازت سپاسگزارم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    زکیه لرستانی گفته:
    مدت عضویت: 1740 روز

    بنام خدای مهربان وهابم

    سلام ب همگی عزیزانم

    روز23

    الهی صدهزار مرتبه شکرت

    این فایل نشانه ی امروز من بود

    و قبلا بارها گوشش داده بودم

    توحید، یکتاپرستی، رب

    چیزی ک تو قرآن بارها وبارها بهش اشاره شده چون اصله چون اساس

    چون مهم ترین فاکتور این انرژی قدرتمند هست ک کیهان و کل هستی و خلق کرده

    اینکه فقط روی خدا حساب کنم

    فقط از خدا و عظمتش بترسم خشیت داشته باشم

    فقط دلم ب این رب یکتا گرم باشه و

    فقط ب خودش امید داشته باشم

    اونم بهم پاداش میده

    منو اسان میکنه برای آسانی ها

    از فضل و رحمت بی انتهاش بهم میبخشه

    و همیشه بهم وعده ی فزونی و ثروت و مغفرت میده

    واین شیطانه ک وعده ی فقر و کمبود و بدبختی میده

    تو سوره ی انفال چنتا آیه هست ک قدرت ایمان و باور ب این نیرو رو نشون میده

    میگه 20مرد جنگی باایمان درمقابل 200مرد جنگی بی ایمان قدرت داره

    من سری اول این آیه رو تو کتاب رویاها یا چگونه فکر خداروبخونیم دیدم

    و اصلن شوکه شدم باورم نمیشد گفتم حتما اشتباه چاپیه

    چرا؟ چون وقتی اومدم قرآن و نگاه کردم دیدم نوشته 100نفر با ایمان رو 200نفر بی ایمان قدرت داره

    و دیگه گفتم حتما استاد اشتباه کرده

    دیروز و پریروز ک داشتم سوره انفال و میخوندم همون آیه رودیدم

    و ب عبارتی درمدار دریافت و درک بهتری قرار گرفته بودم خداروشکر و باور کردم و قلبم باز شد از قدرت و عظمت الله

    و متوجه شدم اونجا ک گفته اگه ضعف داشته باشید تو ایمان وباور خداوند

    100نفر رو200نفر جواب میده

    ولی اگه ایمان داشته باشید 100نفر رو1000نفر قدرت داره و پیروزه

    الهی صدهزار مرتبه شکرت بابت آگاهی هایی ک دریافت کردم

    امروز روز فوق العاده عالی بود برای من و خداروشکر در عمل تونستم از آگاهیام استفاده کنم و عالی نتیجه بگیرم خداروشکر

    امروز صبح خواهرم ساعت6ونیم یک پیام دریافت کرد اک فردا صبح ساعت 11صبح باید تهران باشی برای گزینش استخدامی

    و همه رو ب تکاپو انداخت ک باید برم تهران باید بلیط بگیرم و ب منم گفت همرام بیا (در اصل دومین مسافرت کاملا رایگان من ک آرزوم بود خخخخ)

    خلاصه داداشم رفت واسه بلیط قطار گفتن اصلا بلیط نیست

    و بلیط اتوبوس هم نگرفت اومد خونه

    من قبلادرخواستم و داده بودم و فرکانسشو فرستاده بودم ک با قطار میرم مسافرت خخخخ

    خلاصه ما باید امروز ساعت 4حرکت میکردیم ک7تهران باشیم

    تا ساعت 3خبری نشد از بلیط قطار

    خواهرم سپرده بود ک یکی از آشناهامون برامون بلیط کنسلی گیر بیاره ک همون شخص زنگ زد گفت شرمنده ام نتونستم بلیط گیر بیارم بهتره بلیط اتوبوس بگیری

    خواهرم دیگه مجبور شد زنگ زد برا بلیط اتوبوس ک گفتن اتوبوس پر شده خخخخ

    ولی جا ی نفر و داریم اونم 9شب حرکته 7صب میرسیم

    خواهرم گفت هرطور شده جا دوتامون و بکنید و کلی خواهش کرد

    من گفتم خدایا من از خودت میخوام ک برامون بلیط قطار جور کنی

    تویی ک داری کارها رو انجام میدی

    همه چی دست توعه

    هراتفاقی بیفته خیره شاید اصن بهتر باشه ک آجیم تنها بره و کلا دیگه رهاش کردم

    ساعت 12ونیم بود 1بود

    و من دیگه هنسفری و گذاشتم تو گوشم و فایل نشانه ی دیروزم و داشتم گوش میدادم ک خوابم گرفت تا ساعت 3

    و اون آشنامون تماس گرفت گفت 2تا بلیط کنسلی پیدا کردم براتون برو راه آهن تحویلش بگیر

    گفتم خدایا شکرت ک داری همه چی و مدیریت میکنی

    خلاصه در زمان مناسب هدایت شدیم ب بلیط وقطار و باورم قوی تر شد ک خدا هیچ وقت دیر نمیکنه الهی صدهزار مرتبه شکرت

    بعد ک اومدیم تو کوپه 4نفره دوتا دیدیم ک دوتا اقا همسفرمون هستن

    خواهرم خیلی تلاش کرد ک جاب جا بشیم ولی کسی قبول نکرد

    من اولش ی کم معذب بودم

    بعد با خودم گفتم اینا هم بنده ی خدان

    مگه ن ک همه چی تحت سیطره ی خداونده و برگی بدون اذنش از درخت نمی افته

    و اینکه خداوند محافظ و نگهبان منه.

    خواهرم گفت زکیه بیا نوبتی بخوابیم وقتی ک اونا رفته بودن بیرون

    ک من خندیدم کلی ناراحت شد گفت کی میخوایی بزرگ بشی دوتا مرررد اینجاست

    نباید ب چشماتم اعتماد کنی تو این دوره

    الان اون بنده های خدا رو تخت بالایی خوابن و منم ک ساعت 8و نیم 9خوابیدم تازه بیدار شدم و, دیدم خواهرم هم خوابیده خخخخخ

    بلند شدم رفتم سرویس اونم تنها بدون هیچ ترسی خداروشکر و اومدم ک کامنت روز 23رو بنویسم

    و فایل گفتگو با دوستان و هم چندبار گوش دادم اونجا ک آقا وحید تولید کننده پوشاک از مسیرش گفت خییلی قلبم روشن شد وایمانم قوی تر ب ادامه مسیرم

    الهی صدهزار بارشکرت

    من ایمان دارم اتفاقات خوب تو راهه

    و دارم وارد مرحله ی جدیدی از زندگیم میشم خییلی امیدوارم

    و ایمان دارم خداوند مث همیشه هدایتم میکنه و تنهام نمیزاره

    تازه یکی از همسفرامون کلی گیلاس خوشمزه و ی زردآلوی خوشمزه بهم داد گفت هر کاری داشتی ب خودم بگین

    منم مث داداش شما راحت باشید منم مث شما لر هستم

    و اون یکی عربه اگه اذیت کرد کافیه بهم بگید گفتم خدایا تویی قدرتمند

    هیچ کس نمیتونه ب من آسیب بزنه قدرتش وندارع چون تویی حافظ و نگهبان من وازش تشکر کردم

    الهی شکرت بخاطر خواب راحتم و سکوت زیبای شب خیبلی دوسشدارم کلی از مسبر عکس وفیلم گرفتم

    الهی شکرت بابت این همه زیبایی و نعمت وفراوانی

    کوههای بسیار عظیم و باشکوه رنگارنگ

    صخره های بزرگ

    پل ها ی قشنگ

    رودخانه های جاری پربرکت

    شهرهایی ک تو راه میبینم چراغ های روشنشون نوید زندگی و جاری بودن حیات وانرژی هست

    الهی صدهزار مرتبه شکرت

    دیشب هدایت شدم ب کامنت قبلیم ک تو قطار نوشتم و کلی حسم عالی شد

    و امروز باز هدایت شدم ب این مسیر

    و سوت زیبای قطار ک میشنوم میگم زکیه قطار و جاده و مسافرت داره صدات میزنه

    ریل قطار بهمون نزدیکه وقتی رد میشه تو خونه حسش میکنیم وصداشو میشنویم

    و این نشون میده ب هرآنچه توجه کنی ب زندگیت دعوتش میکنی

    ابن نشون میده قانون داره جواب میده

    فرکانس وافکارم دارن زندگیم رو خلق میکنن اتفاقات و رقم میزنن

    پس من میتونم با ارسال فرکانس دلخواهم ب هرررر آنچه میخوام برسم

    خدااا خیببلی مشتاقه تا منو ب خواسته م برسونه وعاشق منه ومنم عاشقشمممم

    الهی صدهزار مرتبه شکرت اوس کریم

    فردا روز فوق العاده ایی در پیش دارم

    مث امروز پراز خیر وبرکته برام

    خدایا اگه هدایتم نکنی من هیچم

    من هیییچم بی تو

    من بهت فقیرم و محتاج

    من ب هرخیری ازسمت شمافقیرم

    خداجونم تنها تورا بندگی میکنم

    و تنها از خودتم یاری میخوام

    منو ب راه راست هدایت کن

    راه کسانی ک ب اونها نعمت دادی

    ن کسانی ک براونها غضب کردی

    خدایا ازت بی نهایت ممنونم بابت هدایتم ب ابن مسیر زیبای رویاییی

    الهی صدهزار مرتبه شکرت

    عاشقتممممم

    زکیه لرستانی

    1382

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  8. -
    یلدا گفته:
    مدت عضویت: 409 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام استاد عزیز

    از زمانی که دارم روی آموزش های این فایل ها مخصوصا فایل های توحید عملی کار میکنم یه آرامش عجیبی دارم چند روز پیش به درک جدیدی از قوانین کیهانی پیدا کردم که افکار و باورهای منه که نتیجه فرکانس هایی که میفرستم داره به خودم بر میگرده یعنی وقتی فهیمیدم افکار وفرکانس های من داره جواب میده دست به عمل شدم(آگاهانه با افکارم یک موضوعی رو خلق کردم و نتیجه شگفت انگیز شد همون شد که میخواستم) و انگار دری از آگاهی به رویم باز شد ،خیالم راحت شد که اگه طبق قوانین عمل کنم به نتیجه دلخواهم می رسم.

    به قول قرآن هر اتفاقی که برای شما رخ میدهد چیزی نیست جز:

    بما کسبت ایدیکم

    بما قدمت ایدیهم

    بما قدمت ایدیکم

    بما کانوا یعملون

    بما کنتم تعملون

    انگار دارم تکاملم هم در مورد آگاهی ها طی میکنم مرحله به مرحله داره درکم بهتر میشه که موضوع مهم و تعیین کننده افکار و باورها و احساسات ماست

    و اگر یک فرکانس مشخص را ارسال کنیم یک نتیجه مشخص دریافت میکنیم

    چقدر زندگی لذتبخش میشه وقتی فقط روی خدا حساب میکنیم امیدوارتر میشی که این قوانین ثابت هستن اگه در مسیر درست باشیم و شکرگزار باشیم و خدا را بپرستیم هرگز نگران هیچ چیز در زندگی نمی شویم.

    و همچنان متعهدانه دارم روی خودم کار میکنم چه باورهایی و چه نگاهی به خداوند نگرانی هایم را از میان می برد و حالم را خوب و زندگی بهتری را برای خودم رقم بزنم

    از خداوند میخواهم مرا به بهترین راهها هدایت کند

    و تشکرو سپاسگزاری میکنم از شما استاد عزیز برای این سایت پر محتوا و ارزشمند

    خدایا شکرت که به وجودم آرامش و صبر عطا میکنی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    سعیده گفته:
    مدت عضویت: 427 روز

    سلام و صد سلام به استاد توحیدی خودم و عزیز دلشون و صد البته همراه و همرازشون مریم جان شایسته.

    و سلام به دوستان عزیز و توحیدی خودم.

    اخ نمیدونید چه حالی میده،مسیر برگشت از سر کار با مترو 40 دقیقه باشه و تو بتونی تو این مدت راااااااحت و بی دغدغه هر وقت دوست داشتی صدای دلنشین استاد رو گوش بدی،کامت بخونی،کامنت بدی…اونم توی متروی خننننننک.

    چون اولین ایستگاه سوار میشم،صندلی نشستن هم همیشه گیرم میاد(اینو مترو سوارا خوب درک میکنن خخخ)

    خودمونیما

    اینم خودش شد نوعی توجه به نکات مثبتا.

    به جای غر زدن از طولانی بودن مسیر رفت و برگشت(40 دقیقه رفت 40 دقیقه برگشت.اونم فقط قسمت متروش!

    قسمت تاکسی سواری رو حساب نکردم خخخ)

    خدا رو شاکرم که به من نعمت خوندن کامنتهای شما عزیزای دل رو داده.

    گفتم نعمت.

    واقعا اشنایی با استاد و هدایت به سایت و علاقه مندی شدید به محتوای سایت و خوندن کامنت شما دوستان توحیدی نعمت خیلی بزرگیه.

    استاد خیلی وقته دارن فعالیت میکنن ولی من دو ماهی میشه که وارد سایت شدم.

    و بعضی وقتا که کامنت بچه ها رو میبینم که برای چندین سال پیشه،با خودم میگم یا خود خدا.چطور استاد بوده و من از شناختش ناتوان بودم؟؟؟

    وقتی فکر میکنم میبینم که حتما اون موقع وقتش نبوده.

    و الان بهترین موقعس.

    حتما حتما حتما الان مدارم خیلی تغییر کرده که در مدار اشنایی با استاد و مریم جان قرار گرفتم.

    و باز هم خدا رو شاکرم.

    ===========×××××××××==============

    استاد گفتید امیدمون فقط خدا باشه.

    فقط روی اون حساب باز کنیم.

    فقط از خودش بخوایم.

    استاد راس میگید.

    من خیلی رفتارا،خیلی ترسها رو داشتم و دارم و همش از بی ایمانی بوده.

    حالا دیگه حتی از مرگ هم نمیترسم.

    دیگه از بی پولی نمیترسم.

    دیگه از اینده بچه هام نگران نیستم.

    از اینده خودم نگران نیستم.

    از اینکه بیمه نیستم نگران نیستم.

    اخه خدا‌ رو پیدا کردممممممممم.

    و استاد شما شدی دستی از دستان خدا برای شناخت خود خوددددددش.

    نمیدونید چققققققدرررررر خوشحالم.

    استاد چقد خدا خوبه.

    استاد تماما عشقه.

    استاد چند وقت پیش یه تضاد خورده بودم حالم بسیار نامساعد بود.

    زدم نشانه روزانه.

    معرفی دوره 12 قدم اومد.

    قسمت متن قبل از فایل رو خوندم.

    استاد همونجا در مورد درخواست از خدا توضیحاتی داده بودید.

    همون لحظه که داشتم متن رو میخوندم،خواستم رو خواستم از خودش.

    فرداش داد!!!!!!

    گفتم خدایا تو میتونی.

    من نمیدونم چطوری.

    تو میدونی.

    خودت درستش کن.

    و خودش درستش کرد.

    استاد وقتی وارد سایت میشی،با خوندن کامنتا یواش یواش حتی میتونی عادات نادرستت هم پیدا کنی!

    استاد من هر روز توی دفتر کارم،بخش اعظمی از وقتم رو با تلفن و با حرفهای بیهوده هدر میدادم.

    یعنی تقریبا روزی نزدیک به حداقل 4 بار با خانواده تماس داشتم.و وابستگی ایجاد شده بود.

    طوری که اگه یه روز صدای مادر و خواهرهام رو نمیشنیدم،روزم شب نمیشد.

    انگار یه چی کم داشتم.

    مثه ادمای معتاد.

    الان به لطف خدا چند روزیه به روزی 0 تا 1 بار رسوندمش.

    و البته بگما‌ شیطان هم این وسط بیکار ننشسته ها!

    همش منو وسوسه میکنه بیام زنگ بزنم.

    و دوباره وابستشون بشم.خخخ

    از هر دری گفتم استاد.

    هنوز نمیتونم تمرکز کنم روی یه موضوع واحد.

    که اینم به لطف الله درست میشه.

    بلاخره باید سیر تکاملیش رو طی کنه دیگه.

    راستی ما الان دوسال و یک ماهه که اومدیم شیراز.

    دیشب با همسر و بچه هام رفتیم پارک ازادی‌.

    پارک خیلی بزرگیه و عجیبه که توی این دو سال اصلا نرفته بودیم یعنی اصلا هدایت نشده بودیم به اونجا و من با دیدن سفر به دور امریگا و توجه به زیبایی ها روز به روز دارم به مکان های زیبا و سرسبز تفریحی و دیدن رودخانه ها هدایت میشم.

    خیلی جالبه.

    تازگیها هم تصمیم‌گرفتیم یه چادر مسافرتی بخریم بریم با همسر و پسرهام تو دشت و دمن چادر بزنیم!!!! و بتونیم شب بمونیم.

    این هم نتیجه کانون توجه.

    مواظب کانون توجهتون باشید.

    خدای من چقدررررر از هر دری گفتم.

    حرفام تموم نشد ولی به مقصد رسیدم.

    فعلا همتون‌ رو به رب یکتا میسپارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  10. -
    امیر رجب پور گفته:
    مدت عضویت: 978 روز

    به نام خداوندبخشنده ومهربانم

    درودبه استادبینظیرم وخانم شایسته زحمتکش

    درودبه همخانواده صمیمی ام

    خدایاشکرت،،خدایاشکرت،،

    چه زیبا وپرمعناست این جمله

    شرک دردل مومن مانند راه رفتن مورچه سیاه دردل تاریکی شب برروی سنگ سیاه است

    زندگی من سالها باشرک بود

    سالها حساب کردم روی آدمهای زندگیم

    سالها آدمهایی رو درزندگیم برای خودم بت کرده بودم

    وسالها ازوجود خداوند درزندگی غفلت کردم

    نماز میخوندم حتی مسجدمیرفتم چقدرشبهایی که نمازشب میخوندم

    یادم نمیاد درطول اونوسالها نماز صبحم قضا شده باشه

    قرآنم همیشه براه بود

    ذکر گفتن هام وخلاصه که به اصتلاح خودم بسیار آدمی بودم باایمان وخداپرست

    اما آدمی که وجود خداروهیچ وقت حتی برای یک لحظه درقلبش احساس نکرد

    آدمی بودم که هیچ زمان هیچ کاریموروی خداحساب نکردم وهمیشه روی بنده ها حساب باز کردم

    اگر عبادتی هم میکردم ازروی فرکانس غم وزجر وبخاطر موقعیتی بودم که داشتم وهمیشه با ناله دست به درگاه خداوند بلند میکردم

    واین شرکهایی که درونم بود باعث فرورفتنم در باتلاق جهل ونادانی بیشترم بودند وهرچقدر بیشتر خدارو با قلب تاریکم صدامیکردم جوابی دریافت نمیکردم

    چرا؟چونکه روی خداحساب نمیکردم

    چونکه فقط میگفتم خودم وغرورم نمیزاشت کسیرو باعث این بشم که داره کمکم میکنه وهرروز بیشتر له میشدم

    وزمانی که روی به غیر خداحساب کنی اینقدر جهان هستی چک ولگدت میزنه وزیردست وپای جهان له ت میکنه تا اینکه یا تسلیم بشی ودستت و بدی توی دست خداوند یا ازبین بری

    واون زمانی که تسلیم شدم ودستمو دادم توی دست خداوند وغرورم رو ازدرونم بیرونش کردم واونجابود که دیگه تازه مانند همون بذری که میکاری جوانه میزنه وزندگیت تازه شروع میشه وقشنگیهای دنیارو خداوند بهت نشون میده

    خدای من توچقدر مهربونی

    خدای من توچقدر بخشنده ای

    منی کهدسالها حتی یه بارهم اسمتو صدا نزدم ولی تو بازم دستمو گرفتی ونجاتم دادی

    خدایاشکرت،،خدایاشکرت،

    که هدایتم کردی وراه ومسیر درست زندگیرو بهم نشون دادی وهرروز بهم نشانه های زیباتری میدهی تا راهم رو گم نکنم

    چقدر زیباست که وقتی فقط روی خداوند حساب بازمیکنی وتوحیدی عمل میکنی

    وقتی خداوند برات بچینه اینقدر زیبا میچینه که در حیرت ازمعجزاتش توی زندگیت میمونی وفقط لذت میبری ولذت

    خدایا شکرت که چشم قلبمو بازکردی وهرروز زندگیمو برام قشنگ ترش میکنی برام

    هرروزم روبا بهترین اتفاقات سوپرایزم میکنی

    هرروز بهم انرژی فوق العاده ای میدی وتاشب روبا احساسی بینظیر سپری میکنم ولذت میبرم ازدستان فراوان وپرمهرت که اینقدر عاشقانه بهم عشق میدن ومنو یاری میکنن درطول مسیر زندگیم

    خدایاشکرت،،خدایاشکرت،،

    که بهم خانواده ی بزرگی رو هدیه دادی که هرروز باخوندن اتفاقات زیبای زندگیشون لذت میبرم وارتباطم باهاشون عمیقتر میشه ودرسهای خوبی میگیرم ازتجربیاتشون درزندگیم

    شادوپیروز وپاینده درپناه الله مهربان وهرروزتان بهتراز دیروزتان همخانواده صمیمی عباسمنشی عزیزم

    استادومریم خانم عزیزانم درپناه پروردگارم شادباشید وسربلند

    سپاسگذارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: