توحید عملی | قسمت ۴

این فایل در مرداد ماه 1399 بروزرسانی شده است

امروز مکالمه ای با یکی از دوستانم در ایران داشتم که می گفت، امروز، یعنی سه شنبه ۸ می ۲۰۱۸، اکثر مردم و بازاری ها در ایران منتظر تصمیم ترامپ درباره موضوع برجام هستند. زیرا اوضاع بازار و همه کسب و کارها بستگی به این تصمیم دارد.

پس از این مکالمه، احساسم مرا جلوی دوربین آورد تا به همه افرادی که منتظرند تا تصمیم یک فرد، دولت یا یک اتفاق، اوضاع آنها را مشخص نماید، این اصل را یاد آوری کنم که:

وقتی یک اتفاق یکسان، مثل بالا یا پایین آمدن ارزش دلار، برای برخی از افراد همین جامعه، نعمت می شود و برای برخی ها نگرانی و مشکل، نشانه ایست که می گوید: قوانین اساسی تری در کار است که زندگی ما را رقم می زند.  خداوند خواسته تا تمام اتفاقات زندگی ما در دست باورهای مان باشد، نه تصمیمات دیگران.

به اندازه ای که می توانیم این قانون را باور و خداوند را برای خود کافی بدانیم، به سمت دریافت آن نعمت ها هدایت می شویم.

به اندازه ای الهامات را دریافت می کنیم  که به وسیله نگاه توحیدی، از عهده کنترل نجواهای ذهنمان بر آییم. نجواهایی که می گوید اوضاع بازار خراب است. همه چیز در دست ترامپ است، وضعیت کسب و کارت در دست نرخ دلار است و …

اما اگر درک کنیم که خداوند قدرت کنترل ذهن مان را به ما داده و می توانیم با ایجاد باورهای قدرتمند کننده، زندگی خود را آنگونه که می خواهیم خلق کنیم، فارغ از اینکه اوضاع و شرایط اقتصادی مملکت چیست یا دولت ها قصد چه تصمیماتی دارند، در هر صورت، همه آن شرایط ، برای ما فقط رحمت خواهد بود.

این یعنی توحید عملی. یعنی فقط خداوند و قوانینش را کافی دانستن. یعنی در مسیر ساختن جهان بینی توحیدی بودن. 

به اندازه ای که از عهده کنترل نجواهای ذهنت بر می آیی و سعی می کنی به جای نگران بودن درباره تصمیمات افراد، دولت ها و شرایط، باورهای هماهنگ با قوانین خداوند را بسازی و با خداوند هماهنگ شوی، جهان بینی ات توحیدی می شود و به اندازه ای که جهان بینی ات توحیدی می شود، آرامشی وارد زندگی ات می شود که تو را به سمت نعمت ها و ثروت ها هدایت می کند. به گونه ای که، دیگر نیازی نیست نگران تصمیمات آدمها، دولت ها یا شرایط اقتصادی و … باشی.


برای مشاهده‌ی سایر قسمت‌های «توحید عملی» کلیک کنید.

توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

506 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «مهرداد مرادی نظیف» در این صفحه: 39
  1. -
    مهرداد مرادی نظیف گفته:
    مدت عضویت: 3821 روز

    سلام به استاد عزیزم

    تمرین جلسه دوم دوره جهان بینی توحیدی 1

    تمرین:

    تجربیاتی را در زندگی ات بیاد بیاور که به خاطر اینکه مسیر تکاملی ات را در آن خواسته در آرامش طی نمودی، نه تنها خیلی راحت به آن خواسته رسیدی، بلکه نتیجه بسیار رضایت بخش و پایدار بود.

    همچنین تجاربی را بیاد بیاور که به خاطر ثابت کردن خودت به دیگران یا رقابت با دیگران و عجله، قانون تکامل را نادیده گرفتی و نتیجه اش تجربه ناخواسته ها شد.

    تجربیاتی که با طی کردن تکامل به خواستم رسیدن و نتیجه عالی بود

    تجربه بسکتبالم بود

    من سال چهارم ابتدایی توی مدرسه مون خب از همه بچه ها قد بلند تر بودم و مربی ورزشم که استاد بسکتبال شهر و یکی از استادان کشور توی مقطع نو نهالان بود اونجا معلم ورزش بود ، خب به من پیشنهاد داد گفت دوست داری بیای تو بسکتبال منم گفتم آره ولی اینجوری نبود که عاشقش باشم یا … فقط گفتم کنار فوتبال بسکتبال هم برم ، خب اول تمریناتم توی مدرسه بود و مربیمون مسابقات بین کلاسی توی مدرسه گذاشت و خب دیده بود که من دارم خوب کار میکنم من انتخاب کرد به عنوان بازیکن تیم مدرسه ، من اون موقع نه میدونستم موفقیت چیه ، رقابت چیه و… خب من وارد تیم مدرسه شدم و تمریناتمون یه کوچولو سطحش بالاتر رفت و منم داشتم تمینات یادمیگرفتم و انجام میدادم خب وارد مسابقات مدرسه ایی شدیم و تیم ما اول شد و من خیلی نقش عالی داشتم توی برنده شدن تیممون و خب خیلی خیلی خیلی انگیزه گرفتم و کم کم داشت از بسکتبال خوشم میومد ، خب تیم مدرسه مون توی شهر اول شد و جایزه گرفتیم و اینا بعدش همون مربیمون ، مربی تیم شهرستان هم بود و من رو هم انتخاب کرد بین 30 تا بازیکنی که بعدش برسه فکر کنم به 12 یا 14 نفر الان یادم نیست خب من چون انگیزم زیاد شده بود و داشتم کم کم علاقه مند میشدم تمرینات در سطح شهرستان خیلی عالی انجام میدادم جوری که وقتی پیشرفت و رشد خودم میدیدم لذت میبردم و همش این باورم قویتر میشد که تو بسیار توانایی و میتونی هرکاری میخوای بکنی و خب نتایج هم میومد از در و دیوار مثلا استادم خیلی تشویقم میکرد دوستانم ، مربی های دیگه شهرستان و داورها و خودم که میدیدم دارم پیشرفت میکنم یغنی نشونه ها و نتایج عملم که موفقیت پشت موفقیت بود به من خیلی انگیزه میداد راستی من تنها بازیکن تیم شهرستان بودم که کلاس چهارم بودم یعنی بقیه پنجم بودم و چند نفری هم داشتیم که خیلی یازیشون عالی بود ولی جالبه استاد من اصلا برام مهم نبود که چه کسی از من بهتره یا نیست من اینقدر انگیزه داشتم که فقط هدفم این بود پیشرفت و رشد کنم و بهتر وبهتر بشم خب رفتیم مسابقات شهرستان و واقعا اونجا گل کاشتیم و توی خراسان اول شد تیم مون دوباره همون مربی شهرستانم برای مربی تیم کشوری یعنی تیم خراسان انتخاب شد و من رو به عنوان تنها کلاس چهارمی انتخاب کرد و بقیه که کلاس پنجمی بودم و جالب که افراد خوب دیگه ایی هم بودن ولی توی مثلا وقتی 30 یا 40 نفر انتخاب میکنن توی اون تمرینات خب هرکسی بهتر عملکرد داشته باشه انتخاب میشه و من انتخاب شدم یغنی میخوام اینو بگم من وقتی وارد تمرینات کشوری شدم خب سطح تمرینات دیگه خیلی حرفه ایی شده بود و من چون خیلی موفقیت داشتم و انگیزه بسیار زیاد خیلی عالی و سریع یاد میگیرفتم و پیشرفت میکردم و همه چیز برام طبیعی شده بود و واقعا هرلحظه اون شرایط که یادم میاد میبینم احساسم فوق العاده عالی بود ، خب بعدش وارد مسابقات شدیم و توی کشور تیممون یعنی تیم خراسان اول شد ، یادم فینال با تهران داشتیم که خدایی از لحاظ امکانات و همه چی عالی بودن ولی باورهای ما و عمل ما خیلی بهتر بود مخصوصا مربیمون و تونستیم با اختلاف 10 تا بازی ببریم و من اون موقع به عنوان یکی از بهترین بازیکن ها انتخاب شدم ، سکه کامل بهمون دادن و یکسری هدایای دیگه ، مصاحبه باهامون شد و اسمم توی روزنامه زدن و کلی موفقیت که اینقدر من خوشحال بودم اینقدر انگیزه گرفته بودم و اینقدر عاشق بسکتبال شده بودم که حد نداشت و جالب که همه اینارو توی کمتر از یکسال من طی کردم ولی تکامل با باورهای ذاتی قدرتمندی که استاد میگید هممون داریم از اول ، داشتم و طی کردم ولی چون باورهام قوی بود ، چون واقعا احساسم عالی بود ، چون موفقیتهای کوچیکم میدیدم و اون موقع این قضیه رو نمیدونستم ولی تحسینشون میکردم و بسیار انگیزه گرفته بودم و داشتم و باورهام قدرتمند بود و اصلا نه در رقابت با کسی بودم و نه عجله ایی داشتم اصلا به هیچ وجه و داشتم واقعا از مسیر لذت میبردم از اون سفرهای تیمی از اون تمرینات از گردشهای تیمی از جارو کردن خوابگاه به نوبت از غذای دورهمی با تیم و کلی خنده و بازی با بقیه دوستان واقعا داشتم از مسیر لذت میبردم و تو حال بودم و سریعا الان که فکر میکنم هر الهامی که میشد یه عملی انجام بدم یه حرکتی بکنم سریعا قدم اول برمیداشتم به قول اون خانم دکتر که گفتید فاصله احسام با عملم صفر بود و سریعا عملی میکردم و واقعا نتیجه میداد و هی هدایت میشدم گام بعدی بهم گفته میشد حتی همون سال برای تیم ملی انتخاب شدم ولی یه باور های ریزی که درونم ایجاد شده بود نذاشتش ورود پیدا کنم به تیم ملی

    خب سال بعد یعنی سال پنچم قضیه به همین منوال رفتم و همه چی دیگه برام طبیعی بود و کاپیتان تیم بودم چه تو شهرستان و چه تو کشور ولی اینبار توی کشور مقام فکر کنم 5ام رسیدیم ولی به عنوان بهترین بازیکن انتخاب شدم ، برای تیم ملی هم انتخاب شدم ولی باز باورهام نمیذاشت وارد تیم ملی بشم سال بعد راهنمایی هم تا تمرینات مسابقات کشوری رفتم یعنی تنها اول راهنمایی تیم من بودم و همه سوم راهنمایی و مربی اون زمانمون که دیگه فرق میکرد یکی دیگه بود که گفت مهرداد تو 2 سال دیگه میتونی بیای مسابقات کشوری ولی بچه های سومی سال آخرشون و …. که من وارد مسابقات نشدم ولی خب خیلی عزت نفسم رفت بالاتر چون اون موقغ من میترسیدم با بزرگتراز خودم باشم ولی وقتی باهاشون بودم برام طبیعی شد و خیلی هم رشد تکنیکی کردم و هم عزت نفسی و خب سالهای بعد به همی منوال که یادمِ تابستون سال اول راهنمایی من وارد باشگاه فرش مشهد شدم که باشگاه خیلی عالی بود و تمرین میکردم و میخواستن از بچه ها تست بگیرن که خوبها معلوم بشن و من یادمِ اون موقع رفتم حرم البه با باورهای ان زمانم و درخواست کردم که قبول بشم و خب جالب اینکه بچه های اون باشگاه در هفته فکر کنم 4 روزش رو تمرین میکردن ولی من تو شهرستان که بودم دیگه تمرین نداشتم ولی بین تست ها من نفر اول شدم ، جالب هدفم اول شدن نبود فقط قبول شدن بود ولی در رقابت هم نبودم و گفتم من هرچی دارم رو میکنم و با تمام وجودم تست هارو میدم

    جالبه من هرسال برای تیم ملی انتخاب میشدم ، مربی های تیم ملی من میشناختن ولی وارد تیم ملی نمیشدم بخاطر باورهای محدودم

    خب توی دبیرستان وارد سوپر لیگ شدم و مسابقات حرفه ایی تر با مهرام و بندر امام و … که دیگه من کم کم بخاطر یکسری مسائل که قبلا توضیح دادم از بسکتبال به مرور زمان زده شدم و دیگه ادامه ندادم ولی تکاملم همین بود و مخصوصا اون اوایل من خیلی عالی و سریع و با خوشی و لذت و و مخصوصاا به شدت به راحتی من رشد کردم و این مسیر توی کمتر از یکسال طی کردم و بعدش هم که رشدهای حرفه ایی تر

    اما واقعا اگر باورهای محدود کننده رو نداشتم و برعکس باورهای قوی داشتم مطمئن هستم و مطمئن باشید با اون عشق و انگیزه و رشدی که داشتم همین الان من بهترین بازیکن بسکتبال جهان بودم و اسمم حتی بالاتر از مایکل جردن و کوبی برایانت و …. بود و بهم میگفتم ابر انسان توی بسکتبال که از فضا امده چون مخصوصا توی سن پایین به این مرحله میرسیدم و بیشتر همه حیرت میکردن ولی برای خودم بسیار طبیعی بود یعنی بهترین بازیکن طول تاریخ بسکتبال جهان و ان بی ای میبودم

    به این شک ندارم

    ولی استاد الان که اینارو توضیح دادم و دوباره گفتم و دوباره یادآوری شد و چون خودم توی باورها و قوانین تکاملم نسبت به قبل خیلی بیشتر طی شده الان خیلی نکات ظریف تر و بهتری از پیشرفتم یادم امد که الان خیلی انگیزه گرفتم برای این مسیری که هستم و شروعش کردم واقعا گفتن موفقیت های گذشته خیلی عالیه

    خیلی لذت بردم الان و خیلی اعتماد به نفسم قویتر شد که دوباره میشود

    مرسی ازتون با این تمرین فوق العاده

    حالا تجاربی که به خاطر ثابت کردن خودم به دیگران یا رقابت با دیگران و عجله، قانون تکامل را نادیده گرفتم و نتیجه اش تجربه ناخواسته ها شد

    این قسمت خیلی زیااااااااااااااااد دارم ))))))))))))))

    مثلا دانشگاهم : من میخواستم از خانواده دور باشم و برم یه شهر دیگه که اینجور هم شد ولی واقعا نتونستم طاقت بیارم و گریه میکردم کل ترم اول رو و هم اتاقی هام افرادی بودن که اصلا نمیتونستم باهاشون یکی باشم ، اوناهم سن من بودن ولی اخلاقیاتشون جوری بود که میخواستم منفجر بشم ، خب غذای اونجا ، راحت نبودنم توی مسیر راه ، جوری شده بود اینقدر حالم بد بود هی اتفاقت بدتر هم برام میفتاد و من از دانشگاه صنعتی شاهرود و تمام کارمنداش و از شهر شاهرود بدم میومد دیگه تا اینکه تونستم 3 ترم مهمانی بگیرم به شهر خودم خب باز بعد از 3 ترم برگشتم ولی اینبار کمی بهتر بود ولی بازم احساسم بد بود دو ترم اونجا بودم دوباره 2 ترم مهمانی گرفتم شهر خودم که دیگه اون مسائل دیگه که قبل گفتم ولی میخوام بگم چون تکاملم طی نشده بود و من زیاد حدا از خانواده نبودم ولی مخیواستم جدا باشم یکدفعه اینکار کردم و خب هیچ نتیجه خوبی داشت که البته بعدش نتیجه خوب شد و از همونها من تجربه گرفتم و تکاملم توی این حوزه خیلی بهتر طی شد برای جاهای دیگه ولی واقعا خیلی ناخواسته ایجاد شد .

    الان فعلا همین به ذهنم امد ولی خدایی خیلی ناخواسته برام پیش امده بخاطر اینکه تکاملم طی نکرده بودم آهااااااا الان یادم امد مثلا میخواستم برم باشگاه بدنسازی و…. خب من رفتم و چون میخواستم زود بدنم درست بشه وزنه های سنگین میزدم و خیلی فشار هوازی روی خودم میووردم جوری شد که به یک هفته نکشید بدن درد بسیار زیاد ( که البته هر وقت من بدنم درد میگیره بیشتر خندم میگیره )))))) ) که دیگه ادامه ندادم و اصلا بدمم امد یا یکی دیگه این بود که من میخواستم سریع زبان انگلیسی یاد بگیرم میرفتم کلاس هزینه میکردم و فشار روی خودم میووردم روزهای اول چون در رقابت هم بودم هیچی دیگه زده میشدم به 10 جلسه نکشیده دیگه ادامه نمیدادم و همش به خودم میگفتم تو عرضه نداری و خیلی عزت نفسم پایین میووردم و …. یکی دیگه هم اینکه توی مدرسه اوایل سال همیشه شاگرد اول بودم ولی این اول بودنم فقط 2 تا 3 ماه بود بعدش چنان افتی میکردم همه تعجب میکردم و کلا که اینقدر خراب میکردم از اون ور میزد بیرون

    اینم از تکامل که واقعا وقتی طی نمیکنیم چقدر ناخاسته ایحاد میشه و وقتی طی میکنیم چقدر سریع و راحت به خواسته ها میرسیم با لذت و عشق از مسیر

    ممنونم استاد برای این تمرین واقعا عالی بود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    مهرداد مرادی نظیف گفته:
    مدت عضویت: 3821 روز

    سلام به استاد همیششششه عزیزم

    خیلی دوستون دارم

    موضوع : تمرین جلسه 9 دوره جهان بینی توحیدی 1

    نحوه آشنایی من با استاد.

    من از دوران کودکی خیلی علاقه زیادی به این داشتم که کارهایی انجام بدم و مسائلی کشف یا حل کنم که بقیه میگن نمیشه ، غیرممکن یا خیلی سخته و توی وجودم همیشه حسش میکردم و باهاش بودم ، یه حس درونی بود که میگفت تو قراره یه کار خیلی ارزشمندی بکنی و ممکن کنی اونچه را که هیچکسی حتی فکر ممکن شدنش به ذهنش نمیرسه.

    از اول راهنمایی عاشق کتابهای علمی ، سرگذشت بزرگان و بحث های موفقیتی بودم و چندسالی با مجله موفقیت کار میکردم که یادمِ تا یه زمانی به این نتیجه رسیدم که مجله موفقیت خیلی تمرکزش پخش یا اینجوری بگم خیلی روی فرعیاتِ ، البته مثل الان آگاه نبودم ولی میفهمیدم که اصل مطلب نمیگن یا اگه چیزی هم میگن خیلی فرعیات توش داره . سال سوم دبیرستان بودم و از عشقم که بسکتبال بود زده شده بودم بخاطر یه سری مسائلی که قبلا توضیح دادم و هیچ هدفی برای آینده نداشتم اما این حس بود که قرار کارایی انجام بدم که از نظر جامعه و بشریت غیرممکن ولی از طریق من ممکن میشه و واقعا دنبال یه سری موضوعات یا علم هایی بودم که بتونم استاده کنم و بفهمم وبه سمت اون حس حرکت کنم.

    سال سوم دبیرستان که بودم شوهر خاله ام روحانی بسیار پخته و باسوادی بود توی حوزه خودش بسیار مسلط و حرفه ایی ، ایشون درسهای توحیدی خونده بودن و با استادهای عرفان کار کرده بودن و داشتن راه اونها رو ادامه میدادن خب منم با این حوزه همفرکانس شدم و وارد جلساتشون شدم ، تمام بحثشون توحید بود ولی با بیانی سنگین و البته یکسری باورهای محدود در حوزه های دیگر مخصوصا ثروت . من نزدیک 2 سال کلاسهای و جلسات ایشون میرفتم و اواخر سال دومم به این مسیر کم کم دلسرد میشدم و داشتم دور میشدم با اینکه سبک ایشون و حرفاشون واقعا متفاوت با باورهای جامعه در مورد مذهب و دین بود ولی من دیگه هر یه هفته یا دوهفته میرفتم به جلسات تا اینکه در ماه رمضان ایشون کلاسهای خصوصی داشتن برای شاگردانی مخصوص که همیشه سرکلاساشون بودن ، خب منم خیلی دوست داشتم برم توی این جلسات و بحثهای توحیدی تخصصی تر یادبگیرم و آگاه بشم ولی شوهرخاله ام اجازه ورود به این جلسات به من نداد (در ضمن اینقدر رابطه من با ایشون سنگین بود که حتی خودم به ایشون درخواست نمیدادم بلکه به خاله ام میگفتم و خاله ام به ایشون میگفت ) و خب میدیدم افرادی از من کوچیکتر وارد این جلسات میشن ولی من نه و خیلی بهم ریخته بودم و دوباره به پسرخاله ام گفتم تا با باباش صحبت کنه و من برم (کلاسهای توحیدی میرفتم ولی باز داشتم شرک میورزیدم) که شوهر خاله م به پسرخاله م گفته بود که مهرداد اول باید این کلاسهای عمومی کامل بیاد و آشنا بشه و درک کنه بعد اونارو ولی من نمیخواستم کلاسهای عمومی برم و فقط هدفم کلاسهای خصوصی بود ( همون عدم تکامل و کمالگرایی و کمبود اعتماد به نفس ) وقتی دیگه اینو شندیم خیلی خیلی عصبانی شدم و رفتم خونه خالم و به خالم گفتم مگه پیامبر شما نمیگه جوانان از سن پایین آموزش بدید و با خداوند آشنا کنید تا توحید یادبگیرن و ……..یه عالمه حرفها و حدیث هایی که شنیده بودم در مورد این قضیه رو به خودشون میگفتم ( میخواستم یه جوری با اعتقادات خودشون به خودشون احساس گناه بدم و اون حس دلسوزیشون برانگیخته کنم تا بذارن منم بیام جلسات رو یعنی همون کمبود شدید اعتماد به نفس ) خب در مورد خاله م جواب داد ولی شوهر خاله م نه ، ایشون به مباحثشون مسلط بود و اصلا احساسی نشد و گفت نمیشه و نمیتونه بیاد

    به تضاد بسیار شدید برخورد کردم ، حس کردم بهم بی احترامی شده یا از این جور حسها ، همون موقع با تمام وجود ، واقعا با تمام وجود از خدا خواستم یا خودش مستقیم من با نورعلمش آگاه کنه یا از طریق استادی ( این نور علم دعایی بود که توی جلسات یاد گرفته بودم و منظورم اون علم اصلی ، علمی که میشه باهاش همه کار کرد ، علمی که هیچ محدودیتی نداره و به هیچ وابسته نیست و توی هر حوزه ایی به کار ببریش جواب بده و واقعا دنبال این علم بودم و اسمش گذاشته بودیم نور علم ) این کار بکنه و واقعا با تمام وجود خواسته م این بود که به علم دسترسی پیدا کنم که بتونم باهاش همه کار بکنم ، هرکاری بخوام ، هرسوالی با این علم بتونم جواب بدم یعنی علمی کلی که توی هر مسئله و هرچیزی کاربرد داشته باشه و بشه باهاش همه چیز پاسخ داد ، فکر کن استاد میرفتم قرآن میخوندم چون یه حسی میگفت اون علم توی قرآن هست ولی نمیفهمیدمش .

    رفتیم سال پیش دانشگاهی و بعد دانشگاه . سال اول ترم دوم بودم که مهمانی گرفته بودم به دانشگاه شهر خودمون ، دوستی داشتم که تو مسائل کلیپهای انگیزشی و مسائل انگیزشی بود و رفیق صمیمی هم بودیم و الانم هستیم ، هر چندروز یکبار برام فایلهای انگیزشی از هرجا که پیدا کرد و گوش میداد برای منم میفرستاد و منم گوش میکردم ولی هر حرفی از اون کلیپهای انگیزشی باور نداشتم و اصلا با اعتقاداتم متضاد بود و هرچی که با اعتقادات اون موقع م متضاد بود رو ردش میکردم ، تا اینکه یه روز فایل انگیزشی شماره 3 شمارو استاد برام فرستاد ، نمیدونم چرا ولی وقتی یکمی گوش دادم گفتم این کافر به خدا کیه داره این حرفارو میزنه و دیگه گوش ندادمش و چون با دوستم خیلی بحث میکردیم میگفت بابا تو یه بار تا آخر گوش کن بعد تهمت بزن به بنده خدا اینقدر سریع قضاوت نکن ، گفتم باشه و قرار شد کامل گوش بدم ، چندروزی گذشت و یاد این فایل افتادم ، گفتم برم یه بار تا آخر گوش بدم ببینم چی میگه ، آقا این فایل گوش دادم تا آخر و دیگه دنبال اسمش میگشتم که اینطرف کیه داره این حرفارو میزنه و میخوام بقیه حرفاش هم بشنوم ، از دوستم پرسیدم گفتم کیه گفت منم نمیدونم باید برم دنبال و اون رفت برام پیداش کرد و گفت اسمش عباسمنشِ و منم توی اینترنت زدم و با سایت آشنا شدم سال 92 بود ، خب وارد سایت شدم و فایل فقط روی خدا حساب باز کن دیدم و خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم و گفتم خوبه این طرف هم از این حرفا میزنه خب رفتم جلوتر و مباحث دیگه رو در مورد ثروت گوش دادم دیدم داره حرفهایی میزنه که اصلا با باورهای توحیدی که توی جلسات شوهر خاله م یاد گرفته بودم یکی نیست و گفتم بیا دیدی گفتم این کافر ولی یادمه یه چیزی گفت بیشتر گوش بده و بیشتر فکر کن به حرفاش و این شد که نشستم هرچی فایل رایگان بود دانلود کردم از توی سایت و یکی یکی گوش دادم و فکر کردم و ساعتها در موردشون با خودم حرف میزدم چون هم اولش برام سنگین بود و هم من خیلی باورهای متضاد با باورهای استاد داشتم که پذیرفتنش اصلا اصلا اصلا آسون نبود و اینکه اصلا هیچی درک نمیکردم ولی به چیزی درونم بود که هلم میداد به این میسر.

    خب من سال 92 آشنا شدم و خیلی آروم و آهسته با مباحث استاد جلو میومدم بعضی وقتها اصلا کار نمیکردم بعضی وقتها کار میکردم تا اینکه توی اواخر سال 93 نزدیک 94 من با شدت و سرعت بسیار زیادی روی فایلهای رایگان شروع کردم به کار کردن و گوش دادن و فهمیدن و اینقدر با تمام وجود کار میکردم که یه پیشنهاد کاری به من شد از طرف پسرخاله م که قبلا توضیح دادم که به پول رسیدم بدون اینکه من تلاشی برای اینکار بکنم که البته یکسال بعد نتیجه داد و تو سال 94 من دوره عزت نفس خریدم که دیگه فوقالعاده بود و چقدر من تغییر کردم با اون محصول البته تا آخرش ندیدم و بعدش که پول وارد زندگی شد من آروم آروم از فایلها و محصولات و سایت دور شدم و چسبیده بودم به اون کمتر از یک میلیون پولی که برام میومد و چون روی خودم کار نمیکردم آروم آروم وضع برگشت به حالت قبل و حتی بدتر ولی جالبیش اینجاست وقتی من با تمام وجود با فایلهای رایگان کار کردم به درآمد رسیدم و اونم بدون اینکه من تلاشی بکنم برای اون کار چون کلا منم همیشه راحتی میخواستم خدا طبق باورهام کاری رو درست کرد که من بدون هیچ تلاشی همون پولی رو بگیرم که پسرخاله م با تمام وجودش تلاش میکرد. و بعدش هم که روی خودم کار نکردم و من از اون مدار خارج شدم چون دیگه روی خودم کار نمیکردم و اتفاقا چقدر استاد بعدش باورهای محدودی ایجاد شد برام توی حوزه ثروت ( البته خیلی اتفاقات خوبی هم برام افتاد که مهمترینش شناخت خودم و خدای خودم و نقش قوانین و باورها بود ) و خب توی اون زمان که پول دستم بود یه سری از محصولات مثل هدفگذاری و کتابها و محصولا وی آی پی و … خریدم ولی اصلا نگاهشون نکردم تا سال 95 که دوره راهنمای عملی خریدم و شروع به دیدن و تصمیمات دیگه و جریانات دیگه که قبلا توضیخ دادم.

    این بود نحوه آشنایی من با استاد.

    استاااااااااااااااااااااااااااااد ازتون بینهایت ممنونم و بینهایت بینهایت از خداوند سپاسگزارم که اینقدر به من لطف داشت و من هدایت کرد ، منو هلم داد به این مسیر و با شما آشنا کرد و ثابت قدم نگهم داشت و یکی از بهترین دستاش در زندگیم قرار داد برای رسیدن به خواسته هام و زندگی واقعی .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    مهرداد مرادی نظیف گفته:
    مدت عضویت: 3821 روز

    سلام دوست عزیزم مرجان خانم

    ممنونم از لطفتون

    خیلی لذت بردم که اون متن تاثیر زیادی گذاشته

    و ممنونم از اشتیاق و انگیزه ایی که ایجاد میکنید

    شما هم توی موسیقی و کلاس کیک مخصوصا فوندانت ???? به نتایج عالی برسید ، چه دوست خوبی دارید خانم 50 ساله ، من از اون متنتون کلی نکته برداری کردم برای 100 نکته چهارمم ، قضیه نوشابه و همه همه عالی بود

    مرسی و ممنونم ازتون

    شااااااد و ثروتمنننند و سلاااامت و سعادتمند در آراامش خدا باشید همراه همسرتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    مهرداد مرادی نظیف گفته:
    مدت عضویت: 3821 روز

    سلام به مهدی عزیز

    خیلی ممنونم از لطف و محبتت. واقعا متشکرم.

    من اون موقع بسکتبال به صورت حرفه ایی بازی میکردم و اون اتفاق میفتاد ( اسپاسم عضلانی ) ولی چندین ساله که گذاشتم کنار دیگه اتفاق نمیفته ، ورزش هم میکنم که گهگداری میکنم دیگه اتفاق نمیفته.

    معلومه توی مواد غذایی و داورهای گیاهی حرفه ایی هستی .

    گرمیانه به صورت منوش خیلی خوبه و خیلی هم قوی و گرم ، علاوه بر درمانی که داره خیلی هم پر انرژی میکنه. من بخورم منفجر میشم از درون دیگه :)))))))))))

    خدارو شککککککککککر خیلی خوبه اینقدر میخندم ، به یه چیزای ساده ایی میخندم که بعدش بهش فکر میکنم دوباره خندم میگیره ?????

    عکسهای بچگیم هم نشون میده همیشه در حال خندیدن بوده

    کلا خیلی حال میکنم باهاش ….?????

    بازم ممنونم ازت

    خیلی لذت بردم

    مرسی

    همیششششششه شااااااد و خنداااان و سلااااامت و سعادتمنننند و ثروتمنننننند همراه با احساس خوب پایدار در آرامش خدا باشی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    مهرداد مرادی نظیف گفته:
    مدت عضویت: 3821 روز

    سلام به دوست همیشه خوبم سپیده عزیز

    خب برای من فکر کردن به انصراف هم ترسناک بود ولی با باورهای بسیار ارزشمندی که از استاد ساخته بودم خب تصمیمش گرفتم و عملیش کردم .

    اون موقع من مثل شما آرامش کامل نداشتم ولی وقتی تصمیم رو تبدیل به عمل کردم حس آزادی و رهایی و لذت و شادی و…. داشتم.

    خب برای منم بود که بعدش میخوای چیکار کنی ولی من روی این باور که باید قدم اول بردارم تا قدم بعدی بهم گفته بشه خیلی کار کردم ، که البته بهم اولین چیزی که با منطق خودم به نتیجه رسیدم این بود که دوباره کنکور بدم ولی وقتی انصراف دادم الهام شد که اصلا این مسیر نرو و بعدش که از خانم شایسته پرسیدم ، خانم شایسته گفتم خیلی فرق میکنه که قبل از دوره راهنمای عملی به رویاها تصمیم بگیری که چیکاری کنی یا قبلش و همینطور فایل رایگان عید که جرقه این الهام بود برای من که برای چی میخوای این مسیر دانشگاه برید چون استاد هم در مورد دانشگاه گفتن توش و هم در مورد دختر خانمی که تونسته توی چندماه کار کردن روی خودش به موفقیتهایی برسه که حتی استاد هم از ایشون انگیزه بگیره اینم لینک اون فایل : abasmanesh.com

    بعدش من از 15 فروردین 96 به صورت جدی روی خودم و باورهام کار کردن ، یعنی تا روزی 14 ساعت هم من کار میکردم ، و خب اوایل مسیر بودم و اولش برام سخت بود ولی وقتی ادامه دادم اینقدر شیرین و جذاب شده که نمیتونم ازش جدا بشم ، و من ادامه دادم و همینطور به من قدم بعدی گفته میشد.

    خب من نمیدونستم علاقه م چیه ولی بهم الهام میشد که برنامه نویسی اندروید شروع کن ولی من همش میگفتم بذار این دوره رو هم تموم کنم بعدش و همینجوری بعدش بعدش …. شد الان

    یعنی یه چند وقتی دارم به صورت جدی کار میکنم .

    الان تفاوت من با شما اینه که شما دوره جهان بینی توحیدی 1 دارید و کار کردید و خیلی جلو هستید و با جلسات ارزشمند اول و پنجم و ششم و نهم و دهم ، اقدام کنید و الهامات عملی کنید.

    مسیر وقتی به شما گفته میشه که شما حرکت کنید یعنی من اینو دارم با پوست و استخون درکش میکنم ، فقط زمانی مسیر بهتون گفته میشه که حرکت کنید .

    من شاید الان یه پسر دیپلم باشم ولی واقعا اصلا به هیچ وجه برام مهم نیست ، یعنی اینقدر مهم نیست که خیلی وقته یادم رفته ازش و الان یادم امد .

    من خودم باور دارم ، توانایی هام باور دارم ، خدای خودم باور دارم و فهمیدم زندگی چیزی نیست که بهم دیکته شده بود بلکه فراتر از ایناست برای همین گفتم میخوام به سبک خودم زندگی کنم و جوری که دلم میخواد ، من یکبار زنده هستم پس به سبک خودم زندگی میکنم .

    این پیام کانال تلگرام پرسش و پاسخ حتما بخونید : abasmanesh.com

    و همینطور جلسه 20 مصاحبه : abasmanesh.com

    و فایل ترس و ایمان از نگاه استاد عباسمنش :

    abasmanesh.com

    الان من بیشتر از قبل روی باورهام فقط کار میکنم و عمل به آموزه های استاد و انجام برنامه نویسی اندروید .

    فقط اینو میتونم بگم که تا حرکت نکنید هیچی براتون معلوم نمیشه ، تا تصمیمی نگیرید و عملی نکنید به هیچ عنوان ادامه مسیر بهتون گفته نمیشه . هرگز و ابدا

    اون پیام تلگرام که براتون لینکش گذاشتم فکر میکنم خیلی بهتون کمک میکنه.

    تا اونجا که از نظراتنون فهمیدم شما دوره های جهان بینی توحیدی 1 و راهنمای عملی به رویاها و عزت نفس دارید و خب خیلی راحت تر از خیلی ها میتونید حرکت بکنید و عمل کنید و نتیجه بگیرید ، خیلی راحت تر

    فقط اینو بگم من همینکه دیدم موندن توی مسیر دانشگاه به من احساس بدی میده توی ترم 7 انصراف دادم و رفتم دنبال الگوهای بسیار زیادی که تونسته بودم بدون مدرک به درجات بزرگی برسن ، بعدش گفتم اگه اونا تونستن منم میتونم و الگوها به من خیلی کمک کردن.

    توی اواخر جلسه 7 دوره عزت نفس در مورد قضیه مدرک هم میگن و اگه دوست داشتین اونم ببینید.

    و همینطور جلسه 3 دوره اهنمای عملی به رویاها که استاد در مورد دانشگاه و هدف زندگی میگن.

    بنظرم اینا کمک خیلی خوبی میکنه.

    بازم سوالی داشتید من تا جایی که بتونم و بدونم به لطف خدا جواب میدم .

    همیششششه شاااد و سلامتتت و سعادتمننند و ثروتمننند همراه با احساس خوب پایدار در آرامش خدا باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    مهرداد مرادی نظیف گفته:
    مدت عضویت: 3821 روز

    سلام به سپیده عزیز دوست خوبم

    الان که پیامتون دیدم ، بهم الهام شد که لینک این فایلهای رایگان هم براتون بذارم که ببینید

    همشون شمارو هدایت میکنن

    از اول تا آخر یکی یکی فایلهارو ببینید

    مطمئنم در حال هدایت هستید

    و فایل 21 و 22 مصاحبه با استاد

    چه کسی مالک تویست؟؟

    abasmanesh.com

    ما خالق شرایط خود هستیم

    abasmanesh.com

    قانون اصلی کائنات

    abasmanesh.com

    نقش “عزت نفس” در قدرت تصمیم گیری

    abasmanesh.com

    ممنونم از لطف و محبتتون

    همیششششه شاااد و سلامتتت و سعادتمننند و ثروتمننند همراه با احساس خوب پایدار در آرامش خدا باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    مهرداد مرادی نظیف گفته:
    مدت عضویت: 3821 روز

    سلام به مریم عزیزم دوست همیشه مهربانم.

    مرسی زیاااااد از توجه ت به پیامم و انگیزه بسیار عالی که بهم دادی و منم خیلییییییییییییی بهت تبریک میگم که با ایمان به دل ترسهات رفتی و شجاعتی به خرج دادی که کمتر کسی میتونه.

    من واقعا افتخار میکنم دوستایی اینقدر زیبا و عالی و در مسیر توحید دارم که با عشق و ایمان دارن بهترین ورژن خودشون میسازن در این دنیا.

    خیلی دوست دارم.

    همیششششششه شااااد و سلااامت و سعادتمند و ثروتمننننند همراه با آرامش در پناه خدا باشی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    مهرداد مرادی نظیف گفته:
    مدت عضویت: 3821 روز

    سلام به فرناز عزیز، دوست همیشه خوبم.

    خیلی خیلی ممنونم از کامنت پر از مهر و محبتت.

    مرسییییییی

    در مورد ترسهای زندگیتون خیلی روی باورهای توحیدی کار کنین مخصوصا توحید های عملی، من خودم که خیلی توحید عملی 5 و 6 گوش میدم خیلیییی

    در مورد این قسمت از کامنتتون که گفته بودی : ( روزی نیست که یکی نپرسه سلام چه خبر از اوضاع کار و ازدواجت. دقیقا دو مورد که درش می لنگم.)

    بنظرم توجهت خیلی روی ناخواسته های زندگیتِ، روی نداشته های زندگی.

    شاید بگی نه من دارم توجه میکنم روی خواسته هام….. آره کاملا درسته ولی درونت، ناخودآگاهت داره اینکارو میکنه و وقتی این بیشتر بشه، میشه توجهت یعنی کم کم خودت اجازه میدی که بهشون توجه کنی . برای همین به قول خودتون روزی نیست که کسی بهتون در مورد این دو مورد نداشته زندگی میگه.

    چیزی که بهم الهام شد بهتون بگم قسمت “راهکارهای دوره استا برای مسائل شماست”

    حتما قسمت جهان بینی توحیدی، این سه قسمت بخون:

    -)نحوه برداشتن تمرکز از ناخواسته ها و متمرکز شده به خواسته ها.

    -)چرا با اینکه قانون را میدانم ولی قدرت احساس خوب را ندارم.

    -)تمرکز بر خواسته ها و نه موانعی که ممکن است در مسیر خواسته ها با آن‌ها برخورد می‌نماییم.

    اینم لینک اون قسمت راهکار برای مسائل شما، دوره جهان بینی توحیدی:

    abasmanesh.com

    در ضمن توضیحات فایلت خوندم خیلیی زیبا و تاثیر گذار بود و بهت واقعا تبریک میگم که تونستی سلامتیت بدست بیاری ، رابطه زیبا بسازی و کسب و کارت شروع کنی واقعا خیلی خوشحال شدم از این همه تغییر و موفقیت و رشد

    آفرررررررین و با قدرتتتتتتتتتت و ایمان ادامه بده فقط

    و نهایت لذت از این مسیر ببر

    ادامه بده و لذت ببر

    همیششششششه شااااااد و سلااااااامت و سعاااااااااادتمند و ثروتمنددددددددددددد همراه با احساس خوب پایدار تو آرامش خدا باشی و برات بهترین ها رو به قدر خدایی خدا آرزو میکنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 28 رای:
  9. -
    مهرداد مرادی نظیف گفته:
    مدت عضویت: 3821 روز

    سلام به نگین عزیز، دوست خوب و در مسیر توحیدی من

    واقعیتش نگین هیچ نکته ایی به ذهنم نیومد، به ذهنم نیومد که یعنی من همیشه از استاد یادگرفتم هدایت بشم و بنویسم. میخواستم صفحه رو ببندم که بهم گفته شد بیا از الانت به نگین بگو و میخوام بهت بگم.

    از اون سالی که من انصراف دادم یعنی اواخر سال 95 و اول سال 96، 4 سالی میگذره.

    توی این 4 سال من از طرف خانواده و دوستام و فامیل و …. طرد نشدم.

    توی این 4 سال هیچ اتفاق حتی به ظاهر ناخوب بخاطر انصراف از دانشگاه برای من نیفتاد

    توی این 4سال هیچکس به من نه بی احترامی کرده نه سرزنشی ….

    میخوام بهت بگم نگین همه چی خودتی و خودت و باورهای خودت

    میدونی چرا اتفاقی نیفتاد؟؟؟

    چونکه توی این 4 سال دارم همیشه سعی میکنم همه چی رو از بقیه بگیرم توی ذهنم و بدم به خدا.

    واقعا میتونم بگم خانواده م توی ذهن من قدرتشون در حد صفر

    دوستام هیچ قدرتی ندارن، یا فامیل و…….

    و جالبتر اینکه همههههههه ادمها از خانواده و دوست و آشنا تا بقیه…. همه به من کمک میکنن و ازشون واقعا متشکرم اما اینا همه دستان خدا هستن، خدا دلهارو نرم میکنه برای من.

    من توی این 4 سال خودم رو بستم به ساختن باور مخصوصا سال اول بعد از انصراف، یکم شل شد ولی باز ادامه دادم ولی ادامه دادم… خودم رو خیلی شناختم، یه سری از باورهای ریشه ایی که من رو خیلییییییی اذیت میکرد شناختم و خداروشکر خیلی خیلی بهتر شدم تووی این قضیه.

    من عملگراییم ضعیف بود توی حوزه کار ولی بالاخره یه سری باورهارو درستشون کردم و واقعا میتونم بگم خیلی عملگرا شدم اما میتونستم زودتر این اتفاقات عالی برام بیفته که همه چی بستگی به خودت داره نگین.

    میخوام تجربه خودم رو بگم از بعد از انصراف

    هیچ خبررررررررررررررررری نیست که زندگیت بهم بریزه یا….

    و از اونور هم نمیتونی بگی اگه ادامه بدم تحصیل رو پس خوبه زندگیم نه اینم معلوم نیست.

    همهههههههه چییییییی خودتی

    همه چییییییییی بستگی به خودت داره که از یه اتفاق چی رو برای خودت میسازی؟؟؟ سعادت یا جهنم؟؟؟ همهههه ش خودتی… نوع نگاه ت به اتفاقات مهمه….

    میترسی؟؟؟ بروووو توی دل ترسهاااااات، مغرور باش توی این قضیه… نذار ترسهات بهت غلبه کنن، با خودت رقابت کن، تو بهش غلبه کن.

    تو واقعا چه نیازی داری که دیگران تاییدت کنن دختر؟؟؟

    به خودت بیا؟؟؟

    تو نگینی هستی که میخوای زندگیت رو جوری که دلت میخواد بساااازی…… تنها راه از بین بردن ترسهای ذهنی همینه که توی دل ش بری….(این قضیه فرق میکنه که تو ساعت 2 شب بری بیرون بگی میخوام غلبه کنم به ترسهام و…… یعنی اشتباه برداشت نشه)

    توی این مورد وقتی میدونی هیچ علاقه ایی نداری، وقتی میدونی مسیرت نیست چرا میخوای حتی 1 ثانیه از زندگیت رو برای چیزی بذاری که فقط بقیه خوششون میاد نه تو…

    پس وجود خودت، ارزش خودت، این نگین این وسط چی میشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    تو به دنیا امدی که زیبایی های زندگی و وجود خودت رو تجربه کنی که مهمترینش آزادیِ…. چرا میخوای بخاطر بقیه نابودش کنی؟؟

    این بقیه یه روزی ممکنه بمیرن، خب بعدش چی میشه؟؟؟؟ بعدش میخوای آه و ناله و سرزنش و …. بکنی که کاشکی کاری که دوست داشتی رو میکردی؟؟؟

    من توی این 4 سال یه فرصت ها داشتم که چون خط قرمز هام رو رد میکرد ولش کردم در صورتی که همه میگفتن مهردااااادددددد دیوووووانه دیگه همچین فرصتی پیش نمیاد با کلی توجیه که کارم اشتباه ست. ولی من تا جایی که قوانین کار میکنم سعی میکنم از چهارچوب قوانین بهش نگاه کنم و راحت گفتم نه و حرف شماها برام مهم نیست. کاری رو که بخوام میکنم.

    میخواااااای تصمیم درست بگیری ؟؟؟ بشین توحید عملی هارو ببین. من خودم عاشق توحید عملی 5 م

    بشین باورهای توحیدی رو توی ذهنت پرورش بده

    یادت باشه

    دنیا، دنیای شجاعانِ، جهان یا خدا یا هرچی اسمش میذاری فقط به شجاعات پاسخ میده، فقط به شجاعان جواب میده. این وعده خداست

    به شرطی که بهش ایمان داشته باشی، به شرطی که روی خودت کار کنی، به شرطی که عمل کنی

    زندگیییییییییییی اینقدرررررررررررر قشششششششششششششنگی های فوق العاده ایی داره که حرف مردم و نگاه بقیه و کلااااااا بقققققققققققیه ایی هیچ ارزشی بخدا ندارن.

    میخوای نتیجه بگیری

    میخوای میوه ببینی توی زندگیت…..؟

    شجاع باش

    توحیدی باش

    یادبگیر ذهنت رو کنترل کنی

    یاد بگیر احساست رو خوب کنی

    یادبگیر از زاویه هایی به هر قضیه نگاه کنی که احساس بهتری بهت بده

    یادبگیر استانداردهات ببری بالاتر

    یادبگیر بری فقط سراغ علاقه ت، چیزی که دوستش داری و توی اون حوزه مهارت هات افزایش بده

    یادبگیر خداوند رو به عنوان منبع قدرت باور کنی.

    یادبگیری توحیدی عمل کنی.

    بقیه چیزا خودش درست میشه

    وقتی توی مسیر درست باشی بقیه چیزا خودش درست میشه

    وقتی طبق اصل جلو میری نگران چیزای دیگه نباش، نگران جزئیات نباش

    الهامات گفته میشه

    ایده ها میاد

    تو فقط روی اصل کار کن

    کل بازی دنیا همینه

    اینکه خیلیا گمراه میشن چون درگیر جزئیات میشن

    تو توی زمان مناسب و مکان مناسب قرار میگیری بدون اینکه خودت زمان مناسب و مکان مناسب ایجاد کنی

    همه چی یادت باشه هدایته

    همه چی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: