توحید عملی | قسمت ۴ - صفحه 2

506 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «مهرداد مرادی نظیف» در این صفحه: 39
  1. -
    مهرداد مرادی نظیف گفته:
    مدت عضویت: 3821 روز

    سلام به همه دوستان و استاد عزیزم

    تمرین جلسه اول دوره جهان بینی توحیدی 1

    در مورد تمرین جلسه اول که استاد فرمودند چه تغییری که باید تو زندگیت ایجاد کنی و نشونه هاش و دلابتونو بنویس .و به یاد بیاریم که قبلا چه تغیراتیو ایجاد کردیم و بنویسین که اگه این تغییر رو ایجاد کنین چه اتفاقات خوبی براتون میفته …

    بنویس که چه تغییراتی در زندگی تو باید انجام شود .

    دلایل تغییر

    اولین ایده ای که برای این تغییر به ذهنت میاد رو بنویس و متعهد باش که به آن عمل کنی.

    اینا سوالاتی بود که استاد به عنوان تمرین گفته بودن و که من از بچه ها که نوشتن فهمیدم

    خب من تمام نظرات بچه هارو توی دوره جهان بینی توحیدی دنبال میکنم و تا الان هرچی بوده خوندم

    و خب اصل مطلب که استاد گفتن درک کردم که چی بوده و در چه مورد

    حالا میخوام منم این تمرین انجام بدم

    سوال : چه تغییراتی باید در زندگی ایجاد کنی و نشونه هاش و دلایلت بنویس ، اولین ایده ایی که برای این تغییر به ذهنت میاد رو بنویس و متهعد باش که به آن عمل کنی و اگر این تغییر رو ایجاد کنی چه اتفاقات خوبی براتون میفته :

    1- من خیلی تمرکزم بر این بود که بیشتر بیشتر روی باورهام کار کنم بعد وارد کار فیزیکی بشم ولی اگه الهامی یا ایده ایی برام میومد گوش نمیدادم و میگفتم هنوز باید روی باروهام کار کنم و قدرتمند بشن و بعد وارد کار بشم ، ایده برام توی دوره راهنمای عملی به رویاها امد ولی بهش گوش ندادم ( یعنی توی آبان یا آذر سال 95 ) خب گذشت تا اینکه قبل عیدی از دانشگاه انصراف دادم و از فروردین 96 بدون اینکه میخوام در آینده چیکار کنم به صورت جدی روی باورهام کار کردم اول از دوره عزت نفس و راهنمای عملی به رویاها شروع شد ( من هیچ هدفی نداشتم چون میخواستم اول روی باورهام کار کنم و خودم بشناسم و بعدش میگفتم هدایت میشم به سمت هدفم ) خب بعد از اون دوره ها دوره هدفگذاری شروع کردم تا اینکه نزدک شهریور بود که یکی از دوستانم دوره ثروت 3 خرید و بهم گفت مهرداد استاد میگه باید وارد کار بشید اینکه یکسال بشینید بدون هیچ کاری روی باورهاتون کار بکنید درست نیست یه زمان 6 یا 8 ماه لازم که کار کنید ولی باید وارد عمل بشید و از یه جایی شروع کنید از کاری که علاقه دارید اگه میگید علاقه ایی نیست بالاخره از یکجا شروع کنید و میگفت از چیزهایی که الان هست دارید و شرایطش هست شروع کنید درست میشه ، خب این حرف من به فکر فرو برد چون میگفتم من هنوز علاقه م پیدا نکردم ولی یه چیزایی داشتم که میتونستم شروعش کنم ، یعنی لپ تاپ ، آموزشهای عالی برنامه نویسی اندروید ، مهارت کامپیوتر ، خونه ایی که هستم ، غذایی که آماده میشه برام ، مکان خواب ، خب گفتم قرار از مسیر هم لذت ببریم و همه چی الان فراهمِ ولی باز گوش ندادم به الهامم و اواسط شهریور بود که ثروت 1 خریدم و گفتم بذار ثروت م کار کنم و اینجوری وارد بشم خیلی عالیتر میشه و از اواسط آبان ثروت شروع کردم و این ایده برنامه نویسی اندروید خیلی بیشتر از قبل همش توی وجودم صدا میزد البته من این حوزه رو دوست داشتم ولی علاقه نه تا اینکه نزدیک های عید 97 شروعش کردم و لی بعد از دو سه جلسه آموزش رهاش کردم و باز بعد عید شروع کردم و مرور میکردم ولی باز رهاش کردم تا اینکه استاد این دوره رو قرار داد و توضیحاتی که درباره جلسه اول نوشته بود و نظرات بچه ها قانون درک کردم و با ایمان و تمام قدرتم شروعش کردم و الان جلسه ششم آموزهام هستم و خیلی دارم انجامش میدم و جلو میرم ،

    حالا نشونه های اینکه انجام بدم این بود که میدیدم من باورهام خیلی عالی ساختم ولی خب باید پول از یک جایی وارد بشه ، بعد من به مسئله مالی میخوردم و جهان هستی چون میدید من حرکت در این مسیر نمیکنم به من فشار میورد از راههای مختلف ، خب اینکه دوست داشتم برم بیرون با دوستام چیزی بخودم ولی پول نداشتم ، یا برم سفر پول نداشتم ، یه نوشیدنی بخرم ولی پول نداشتم ، پدرمم وقتی دیگه فهمیدن من دانشگاه نمیرم ))))))))) به من فشار آوردن و پول تو جیبی در حد 50 هزار تومن میدن ، پدرم میگه 24 سال بزرگت کردم ، هیکلت و شخصیتت به 28 ساله ها میخوره (چون درشت اندام هستم ) نه کاری نه حرفه ایی نه همسری نه پولی )))) فقط میگی باور باور خب راست میگه و خیلی محدود شدم از طرف خانواده ، مثلا گوشیمم خیلی داغونه ولی خب اصلا هیچ هزینه ایی نمیدن میگن همین که اینجا هستی و داریم حمایت غذایی و مکانیت میکنیم خیلی زیاد هم هست البته صندلی که قبل از دانشگاه قولش داد بودن اون خریدن و از خدا ممنونم بابت صندلی مدیریتیم چون به شدت نیازم بود برای کارم و خب خیلی نشونه های دیگه که باعث شده بود به من فشار زیادی بیاد که البته مسئولیتش همه با خودم و خودم همه اینها رو ایجاد کردم و کاملا قبول دارم ، مثلا فعلا پولی نیست که بتونم این دوره رو بخرم با اینکه بسیار دوست دارم اینا نشونه هاش

    آها یه نکته دیگه اینکه من وقتی دوره های عزت نفس و هدفگذاری و راهنمای عملی به رویاهارو کار کردم امدم برای خودم ویژگی های کاری که میخوام تعیین کردم ،

    خب آزادی مالی ، آزادی زمانی ، آزادی مکانی کارم در رابطه مستقیم با مشتری نباشه یعنی اینکه یه اتوماسیون داشته باشی خودش همه کار بکنه بسازه و بفروشِ پول وارد کنه ، از هیچ همه چی بسازه ، هرلحظه پول وارد حساب بشه یغنی هرلحظه مثل سایت استاد مثل کارهای اینترنتی و…. مشتری بره بخره بدون اینکه بخواد بگه دارم ندارم یا قسطی یا چونه بزنه و …. نقد و مستقیم پول میریزه به حساب و محصول دریافت میکنه بدون کمترین انرژی و هزینه و زمان و من هرجایی باشم کارم انجام بدم و پول وارد بشه و………

    اگه این تغییر ایجاد کنم که از همون روز اول انجامش دادم ( منظورم از وقتی که فهمیدم ) کلی احساسم عالی شده ، کلی پیشرفت کردم توی برنامه نویسی ، کلی عزت نفسم رفته بالاتر ، فهمیدم که اون ویژگی هایی که میخواستم همه رو داره و دارم عاشقش میشم ، استاد جوری شدم که شب ها تا صبح بیدارم و کارم انجام میدم و باز صبح پا میشم دیدن فایلها و محصولات و انجام این کارم یعنی زندگی خیلی عالی تری دارم ، توانایی هام داره بروز پیدا میکنه و بهم خیلی انرژی و انگیزه میده ، ذهنم چون یه مطلب جدید داره یاد میگیره خیلی فعال تر شده و اینو حسش میکنم ، خیلی خیلی دارم حال میکنم و لذت میبرم از مسیرم ، و ایتقدر ایمان دارم که همه چیز خوب منتظرن تا من فقط سریع این کار انجام بدم و یک دری ایجاد کنم تا وارد بشن البته اینو بگم الان خیلی وقتِ وارد شدن به صورت اینکه من قرضی ندارم به هیچکسی ، در آرامشم آرامش آرامش آرامش ، سلامتی عالی دارم ، خوشحالم ، شادم و واقعا همه چی عالیه فقط الان میخواد پول هم وارد زندگی بشه که کامل کنه

    استاد تا 10 دقیقه پیش چنان داشت بارون میبارید که حیاط خونمون و خونه های اطرافمون که میبینم انگار تازه متولد شدن از بس تمیز و خوشگل شده ، چنان گوهر و جواهرات میبارید که قابل وصف نیست.

    خداجونم بینهایت شکر که اینقدر این دنیات و این زندگی عالیِ

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      مهرداد مرادی نظیف گفته:
      مدت عضویت: 3821 روز

      سلام به استاد عزیزم

      تمرین جلسه دوم دوره جهان بینی توحیدی 1

      تمرین:

      تجربیاتی را در زندگی ات بیاد بیاور که به خاطر اینکه مسیر تکاملی ات را در آن خواسته در آرامش طی نمودی، نه تنها خیلی راحت به آن خواسته رسیدی، بلکه نتیجه بسیار رضایت بخش و پایدار بود.

      همچنین تجاربی را بیاد بیاور که به خاطر ثابت کردن خودت به دیگران یا رقابت با دیگران و عجله، قانون تکامل را نادیده گرفتی و نتیجه اش تجربه ناخواسته ها شد.

      تجربیاتی که با طی کردن تکامل به خواستم رسیدن و نتیجه عالی بود

      تجربه بسکتبالم بود

      من سال چهارم ابتدایی توی مدرسه مون خب از همه بچه ها قد بلند تر بودم و مربی ورزشم که استاد بسکتبال شهر و یکی از استادان کشور توی مقطع نو نهالان بود اونجا معلم ورزش بود ، خب به من پیشنهاد داد گفت دوست داری بیای تو بسکتبال منم گفتم آره ولی اینجوری نبود که عاشقش باشم یا … فقط گفتم کنار فوتبال بسکتبال هم برم ، خب اول تمریناتم توی مدرسه بود و مربیمون مسابقات بین کلاسی توی مدرسه گذاشت و خب دیده بود که من دارم خوب کار میکنم من انتخاب کرد به عنوان بازیکن تیم مدرسه ، من اون موقع نه میدونستم موفقیت چیه ، رقابت چیه و… خب من وارد تیم مدرسه شدم و تمریناتمون یه کوچولو سطحش بالاتر رفت و منم داشتم تمینات یادمیگرفتم و انجام میدادم خب وارد مسابقات مدرسه ایی شدیم و تیم ما اول شد و من خیلی نقش عالی داشتم توی برنده شدن تیممون و خب خیلی خیلی خیلی انگیزه گرفتم و کم کم داشت از بسکتبال خوشم میومد ، خب تیم مدرسه مون توی شهر اول شد و جایزه گرفتیم و اینا بعدش همون مربیمون ، مربی تیم شهرستان هم بود و من رو هم انتخاب کرد بین 30 تا بازیکنی که بعدش برسه فکر کنم به 12 یا 14 نفر الان یادم نیست خب من چون انگیزم زیاد شده بود و داشتم کم کم علاقه مند میشدم تمرینات در سطح شهرستان خیلی عالی انجام میدادم جوری که وقتی پیشرفت و رشد خودم میدیدم لذت میبردم و همش این باورم قویتر میشد که تو بسیار توانایی و میتونی هرکاری میخوای بکنی و خب نتایج هم میومد از در و دیوار مثلا استادم خیلی تشویقم میکرد دوستانم ، مربی های دیگه شهرستان و داورها و خودم که میدیدم دارم پیشرفت میکنم یغنی نشونه ها و نتایج عملم که موفقیت پشت موفقیت بود به من خیلی انگیزه میداد راستی من تنها بازیکن تیم شهرستان بودم که کلاس چهارم بودم یعنی بقیه پنجم بودم و چند نفری هم داشتیم که خیلی یازیشون عالی بود ولی جالبه استاد من اصلا برام مهم نبود که چه کسی از من بهتره یا نیست من اینقدر انگیزه داشتم که فقط هدفم این بود پیشرفت و رشد کنم و بهتر وبهتر بشم خب رفتیم مسابقات شهرستان و واقعا اونجا گل کاشتیم و توی خراسان اول شد تیم مون دوباره همون مربی شهرستانم برای مربی تیم کشوری یعنی تیم خراسان انتخاب شد و من رو به عنوان تنها کلاس چهارمی انتخاب کرد و بقیه که کلاس پنجمی بودم و جالب که افراد خوب دیگه ایی هم بودن ولی توی مثلا وقتی 30 یا 40 نفر انتخاب میکنن توی اون تمرینات خب هرکسی بهتر عملکرد داشته باشه انتخاب میشه و من انتخاب شدم یغنی میخوام اینو بگم من وقتی وارد تمرینات کشوری شدم خب سطح تمرینات دیگه خیلی حرفه ایی شده بود و من چون خیلی موفقیت داشتم و انگیزه بسیار زیاد خیلی عالی و سریع یاد میگیرفتم و پیشرفت میکردم و همه چیز برام طبیعی شده بود و واقعا هرلحظه اون شرایط که یادم میاد میبینم احساسم فوق العاده عالی بود ، خب بعدش وارد مسابقات شدیم و توی کشور تیممون یعنی تیم خراسان اول شد ، یادم فینال با تهران داشتیم که خدایی از لحاظ امکانات و همه چی عالی بودن ولی باورهای ما و عمل ما خیلی بهتر بود مخصوصا مربیمون و تونستیم با اختلاف 10 تا بازی ببریم و من اون موقع به عنوان یکی از بهترین بازیکن ها انتخاب شدم ، سکه کامل بهمون دادن و یکسری هدایای دیگه ، مصاحبه باهامون شد و اسمم توی روزنامه زدن و کلی موفقیت که اینقدر من خوشحال بودم اینقدر انگیزه گرفته بودم و اینقدر عاشق بسکتبال شده بودم که حد نداشت و جالب که همه اینارو توی کمتر از یکسال من طی کردم ولی تکامل با باورهای ذاتی قدرتمندی که استاد میگید هممون داریم از اول ، داشتم و طی کردم ولی چون باورهام قوی بود ، چون واقعا احساسم عالی بود ، چون موفقیتهای کوچیکم میدیدم و اون موقع این قضیه رو نمیدونستم ولی تحسینشون میکردم و بسیار انگیزه گرفته بودم و داشتم و باورهام قدرتمند بود و اصلا نه در رقابت با کسی بودم و نه عجله ایی داشتم اصلا به هیچ وجه و داشتم واقعا از مسیر لذت میبردم از اون سفرهای تیمی از اون تمرینات از گردشهای تیمی از جارو کردن خوابگاه به نوبت از غذای دورهمی با تیم و کلی خنده و بازی با بقیه دوستان واقعا داشتم از مسیر لذت میبردم و تو حال بودم و سریعا الان که فکر میکنم هر الهامی که میشد یه عملی انجام بدم یه حرکتی بکنم سریعا قدم اول برمیداشتم به قول اون خانم دکتر که گفتید فاصله احسام با عملم صفر بود و سریعا عملی میکردم و واقعا نتیجه میداد و هی هدایت میشدم گام بعدی بهم گفته میشد حتی همون سال برای تیم ملی انتخاب شدم ولی یه باور های ریزی که درونم ایجاد شده بود نذاشتش ورود پیدا کنم به تیم ملی

      خب سال بعد یعنی سال پنچم قضیه به همین منوال رفتم و همه چی دیگه برام طبیعی بود و کاپیتان تیم بودم چه تو شهرستان و چه تو کشور ولی اینبار توی کشور مقام فکر کنم 5ام رسیدیم ولی به عنوان بهترین بازیکن انتخاب شدم ، برای تیم ملی هم انتخاب شدم ولی باز باورهام نمیذاشت وارد تیم ملی بشم سال بعد راهنمایی هم تا تمرینات مسابقات کشوری رفتم یعنی تنها اول راهنمایی تیم من بودم و همه سوم راهنمایی و مربی اون زمانمون که دیگه فرق میکرد یکی دیگه بود که گفت مهرداد تو 2 سال دیگه میتونی بیای مسابقات کشوری ولی بچه های سومی سال آخرشون و …. که من وارد مسابقات نشدم ولی خب خیلی عزت نفسم رفت بالاتر چون اون موقغ من میترسیدم با بزرگتراز خودم باشم ولی وقتی باهاشون بودم برام طبیعی شد و خیلی هم رشد تکنیکی کردم و هم عزت نفسی و خب سالهای بعد به همی منوال که یادمِ تابستون سال اول راهنمایی من وارد باشگاه فرش مشهد شدم که باشگاه خیلی عالی بود و تمرین میکردم و میخواستن از بچه ها تست بگیرن که خوبها معلوم بشن و من یادمِ اون موقع رفتم حرم البه با باورهای ان زمانم و درخواست کردم که قبول بشم و خب جالب اینکه بچه های اون باشگاه در هفته فکر کنم 4 روزش رو تمرین میکردن ولی من تو شهرستان که بودم دیگه تمرین نداشتم ولی بین تست ها من نفر اول شدم ، جالب هدفم اول شدن نبود فقط قبول شدن بود ولی در رقابت هم نبودم و گفتم من هرچی دارم رو میکنم و با تمام وجودم تست هارو میدم

      جالبه من هرسال برای تیم ملی انتخاب میشدم ، مربی های تیم ملی من میشناختن ولی وارد تیم ملی نمیشدم بخاطر باورهای محدودم

      خب توی دبیرستان وارد سوپر لیگ شدم و مسابقات حرفه ایی تر با مهرام و بندر امام و … که دیگه من کم کم بخاطر یکسری مسائل که قبلا توضیح دادم از بسکتبال به مرور زمان زده شدم و دیگه ادامه ندادم ولی تکاملم همین بود و مخصوصا اون اوایل من خیلی عالی و سریع و با خوشی و لذت و و مخصوصاا به شدت به راحتی من رشد کردم و این مسیر توی کمتر از یکسال طی کردم و بعدش هم که رشدهای حرفه ایی تر

      اما واقعا اگر باورهای محدود کننده رو نداشتم و برعکس باورهای قوی داشتم مطمئن هستم و مطمئن باشید با اون عشق و انگیزه و رشدی که داشتم همین الان من بهترین بازیکن بسکتبال جهان بودم و اسمم حتی بالاتر از مایکل جردن و کوبی برایانت و …. بود و بهم میگفتم ابر انسان توی بسکتبال که از فضا امده چون مخصوصا توی سن پایین به این مرحله میرسیدم و بیشتر همه حیرت میکردن ولی برای خودم بسیار طبیعی بود یعنی بهترین بازیکن طول تاریخ بسکتبال جهان و ان بی ای میبودم

      به این شک ندارم

      ولی استاد الان که اینارو توضیح دادم و دوباره گفتم و دوباره یادآوری شد و چون خودم توی باورها و قوانین تکاملم نسبت به قبل خیلی بیشتر طی شده الان خیلی نکات ظریف تر و بهتری از پیشرفتم یادم امد که الان خیلی انگیزه گرفتم برای این مسیری که هستم و شروعش کردم واقعا گفتن موفقیت های گذشته خیلی عالیه

      خیلی لذت بردم الان و خیلی اعتماد به نفسم قویتر شد که دوباره میشود

      مرسی ازتون با این تمرین فوق العاده

      حالا تجاربی که به خاطر ثابت کردن خودم به دیگران یا رقابت با دیگران و عجله، قانون تکامل را نادیده گرفتم و نتیجه اش تجربه ناخواسته ها شد

      این قسمت خیلی زیااااااااااااااااد دارم ))))))))))))))

      مثلا دانشگاهم : من میخواستم از خانواده دور باشم و برم یه شهر دیگه که اینجور هم شد ولی واقعا نتونستم طاقت بیارم و گریه میکردم کل ترم اول رو و هم اتاقی هام افرادی بودن که اصلا نمیتونستم باهاشون یکی باشم ، اوناهم سن من بودن ولی اخلاقیاتشون جوری بود که میخواستم منفجر بشم ، خب غذای اونجا ، راحت نبودنم توی مسیر راه ، جوری شده بود اینقدر حالم بد بود هی اتفاقت بدتر هم برام میفتاد و من از دانشگاه صنعتی شاهرود و تمام کارمنداش و از شهر شاهرود بدم میومد دیگه تا اینکه تونستم 3 ترم مهمانی بگیرم به شهر خودم خب باز بعد از 3 ترم برگشتم ولی اینبار کمی بهتر بود ولی بازم احساسم بد بود دو ترم اونجا بودم دوباره 2 ترم مهمانی گرفتم شهر خودم که دیگه اون مسائل دیگه که قبل گفتم ولی میخوام بگم چون تکاملم طی نشده بود و من زیاد حدا از خانواده نبودم ولی مخیواستم جدا باشم یکدفعه اینکار کردم و خب هیچ نتیجه خوبی داشت که البته بعدش نتیجه خوب شد و از همونها من تجربه گرفتم و تکاملم توی این حوزه خیلی بهتر طی شد برای جاهای دیگه ولی واقعا خیلی ناخواسته ایجاد شد .

      الان فعلا همین به ذهنم امد ولی خدایی خیلی ناخواسته برام پیش امده بخاطر اینکه تکاملم طی نکرده بودم آهااااااا الان یادم امد مثلا میخواستم برم باشگاه بدنسازی و…. خب من رفتم و چون میخواستم زود بدنم درست بشه وزنه های سنگین میزدم و خیلی فشار هوازی روی خودم میووردم جوری شد که به یک هفته نکشید بدن درد بسیار زیاد ( که البته هر وقت من بدنم درد میگیره بیشتر خندم میگیره )))))) ) که دیگه ادامه ندادم و اصلا بدمم امد یا یکی دیگه این بود که من میخواستم سریع زبان انگلیسی یاد بگیرم میرفتم کلاس هزینه میکردم و فشار روی خودم میووردم روزهای اول چون در رقابت هم بودم هیچی دیگه زده میشدم به 10 جلسه نکشیده دیگه ادامه نمیدادم و همش به خودم میگفتم تو عرضه نداری و خیلی عزت نفسم پایین میووردم و …. یکی دیگه هم اینکه توی مدرسه اوایل سال همیشه شاگرد اول بودم ولی این اول بودنم فقط 2 تا 3 ماه بود بعدش چنان افتی میکردم همه تعجب میکردم و کلا که اینقدر خراب میکردم از اون ور میزد بیرون

      اینم از تکامل که واقعا وقتی طی نمیکنیم چقدر ناخاسته ایحاد میشه و وقتی طی میکنیم چقدر سریع و راحت به خواسته ها میرسیم با لذت و عشق از مسیر

      ممنونم استاد برای این تمرین واقعا عالی بود

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        مهرداد مرادی نظیف گفته:
        مدت عضویت: 3821 روز

        سلام به استاد همیششششه عزیزم

        خیلی دوستون دارم

        موضوع : تمرین جلسه 9 دوره جهان بینی توحیدی 1

        نحوه آشنایی من با استاد.

        من از دوران کودکی خیلی علاقه زیادی به این داشتم که کارهایی انجام بدم و مسائلی کشف یا حل کنم که بقیه میگن نمیشه ، غیرممکن یا خیلی سخته و توی وجودم همیشه حسش میکردم و باهاش بودم ، یه حس درونی بود که میگفت تو قراره یه کار خیلی ارزشمندی بکنی و ممکن کنی اونچه را که هیچکسی حتی فکر ممکن شدنش به ذهنش نمیرسه.

        از اول راهنمایی عاشق کتابهای علمی ، سرگذشت بزرگان و بحث های موفقیتی بودم و چندسالی با مجله موفقیت کار میکردم که یادمِ تا یه زمانی به این نتیجه رسیدم که مجله موفقیت خیلی تمرکزش پخش یا اینجوری بگم خیلی روی فرعیاتِ ، البته مثل الان آگاه نبودم ولی میفهمیدم که اصل مطلب نمیگن یا اگه چیزی هم میگن خیلی فرعیات توش داره . سال سوم دبیرستان بودم و از عشقم که بسکتبال بود زده شده بودم بخاطر یه سری مسائلی که قبلا توضیح دادم و هیچ هدفی برای آینده نداشتم اما این حس بود که قرار کارایی انجام بدم که از نظر جامعه و بشریت غیرممکن ولی از طریق من ممکن میشه و واقعا دنبال یه سری موضوعات یا علم هایی بودم که بتونم استاده کنم و بفهمم وبه سمت اون حس حرکت کنم.

        سال سوم دبیرستان که بودم شوهر خاله ام روحانی بسیار پخته و باسوادی بود توی حوزه خودش بسیار مسلط و حرفه ایی ، ایشون درسهای توحیدی خونده بودن و با استادهای عرفان کار کرده بودن و داشتن راه اونها رو ادامه میدادن خب منم با این حوزه همفرکانس شدم و وارد جلساتشون شدم ، تمام بحثشون توحید بود ولی با بیانی سنگین و البته یکسری باورهای محدود در حوزه های دیگر مخصوصا ثروت . من نزدیک 2 سال کلاسهای و جلسات ایشون میرفتم و اواخر سال دومم به این مسیر کم کم دلسرد میشدم و داشتم دور میشدم با اینکه سبک ایشون و حرفاشون واقعا متفاوت با باورهای جامعه در مورد مذهب و دین بود ولی من دیگه هر یه هفته یا دوهفته میرفتم به جلسات تا اینکه در ماه رمضان ایشون کلاسهای خصوصی داشتن برای شاگردانی مخصوص که همیشه سرکلاساشون بودن ، خب منم خیلی دوست داشتم برم توی این جلسات و بحثهای توحیدی تخصصی تر یادبگیرم و آگاه بشم ولی شوهرخاله ام اجازه ورود به این جلسات به من نداد (در ضمن اینقدر رابطه من با ایشون سنگین بود که حتی خودم به ایشون درخواست نمیدادم بلکه به خاله ام میگفتم و خاله ام به ایشون میگفت ) و خب میدیدم افرادی از من کوچیکتر وارد این جلسات میشن ولی من نه و خیلی بهم ریخته بودم و دوباره به پسرخاله ام گفتم تا با باباش صحبت کنه و من برم (کلاسهای توحیدی میرفتم ولی باز داشتم شرک میورزیدم) که شوهر خاله م به پسرخاله م گفته بود که مهرداد اول باید این کلاسهای عمومی کامل بیاد و آشنا بشه و درک کنه بعد اونارو ولی من نمیخواستم کلاسهای عمومی برم و فقط هدفم کلاسهای خصوصی بود ( همون عدم تکامل و کمالگرایی و کمبود اعتماد به نفس ) وقتی دیگه اینو شندیم خیلی خیلی عصبانی شدم و رفتم خونه خالم و به خالم گفتم مگه پیامبر شما نمیگه جوانان از سن پایین آموزش بدید و با خداوند آشنا کنید تا توحید یادبگیرن و ……..یه عالمه حرفها و حدیث هایی که شنیده بودم در مورد این قضیه رو به خودشون میگفتم ( میخواستم یه جوری با اعتقادات خودشون به خودشون احساس گناه بدم و اون حس دلسوزیشون برانگیخته کنم تا بذارن منم بیام جلسات رو یعنی همون کمبود شدید اعتماد به نفس ) خب در مورد خاله م جواب داد ولی شوهر خاله م نه ، ایشون به مباحثشون مسلط بود و اصلا احساسی نشد و گفت نمیشه و نمیتونه بیاد

        به تضاد بسیار شدید برخورد کردم ، حس کردم بهم بی احترامی شده یا از این جور حسها ، همون موقع با تمام وجود ، واقعا با تمام وجود از خدا خواستم یا خودش مستقیم من با نورعلمش آگاه کنه یا از طریق استادی ( این نور علم دعایی بود که توی جلسات یاد گرفته بودم و منظورم اون علم اصلی ، علمی که میشه باهاش همه کار کرد ، علمی که هیچ محدودیتی نداره و به هیچ وابسته نیست و توی هر حوزه ایی به کار ببریش جواب بده و واقعا دنبال این علم بودم و اسمش گذاشته بودیم نور علم ) این کار بکنه و واقعا با تمام وجود خواسته م این بود که به علم دسترسی پیدا کنم که بتونم باهاش همه کار بکنم ، هرکاری بخوام ، هرسوالی با این علم بتونم جواب بدم یعنی علمی کلی که توی هر مسئله و هرچیزی کاربرد داشته باشه و بشه باهاش همه چیز پاسخ داد ، فکر کن استاد میرفتم قرآن میخوندم چون یه حسی میگفت اون علم توی قرآن هست ولی نمیفهمیدمش .

        رفتیم سال پیش دانشگاهی و بعد دانشگاه . سال اول ترم دوم بودم که مهمانی گرفته بودم به دانشگاه شهر خودمون ، دوستی داشتم که تو مسائل کلیپهای انگیزشی و مسائل انگیزشی بود و رفیق صمیمی هم بودیم و الانم هستیم ، هر چندروز یکبار برام فایلهای انگیزشی از هرجا که پیدا کرد و گوش میداد برای منم میفرستاد و منم گوش میکردم ولی هر حرفی از اون کلیپهای انگیزشی باور نداشتم و اصلا با اعتقاداتم متضاد بود و هرچی که با اعتقادات اون موقع م متضاد بود رو ردش میکردم ، تا اینکه یه روز فایل انگیزشی شماره 3 شمارو استاد برام فرستاد ، نمیدونم چرا ولی وقتی یکمی گوش دادم گفتم این کافر به خدا کیه داره این حرفارو میزنه و دیگه گوش ندادمش و چون با دوستم خیلی بحث میکردیم میگفت بابا تو یه بار تا آخر گوش کن بعد تهمت بزن به بنده خدا اینقدر سریع قضاوت نکن ، گفتم باشه و قرار شد کامل گوش بدم ، چندروزی گذشت و یاد این فایل افتادم ، گفتم برم یه بار تا آخر گوش بدم ببینم چی میگه ، آقا این فایل گوش دادم تا آخر و دیگه دنبال اسمش میگشتم که اینطرف کیه داره این حرفارو میزنه و میخوام بقیه حرفاش هم بشنوم ، از دوستم پرسیدم گفتم کیه گفت منم نمیدونم باید برم دنبال و اون رفت برام پیداش کرد و گفت اسمش عباسمنشِ و منم توی اینترنت زدم و با سایت آشنا شدم سال 92 بود ، خب وارد سایت شدم و فایل فقط روی خدا حساب باز کن دیدم و خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم و گفتم خوبه این طرف هم از این حرفا میزنه خب رفتم جلوتر و مباحث دیگه رو در مورد ثروت گوش دادم دیدم داره حرفهایی میزنه که اصلا با باورهای توحیدی که توی جلسات شوهر خاله م یاد گرفته بودم یکی نیست و گفتم بیا دیدی گفتم این کافر ولی یادمه یه چیزی گفت بیشتر گوش بده و بیشتر فکر کن به حرفاش و این شد که نشستم هرچی فایل رایگان بود دانلود کردم از توی سایت و یکی یکی گوش دادم و فکر کردم و ساعتها در موردشون با خودم حرف میزدم چون هم اولش برام سنگین بود و هم من خیلی باورهای متضاد با باورهای استاد داشتم که پذیرفتنش اصلا اصلا اصلا آسون نبود و اینکه اصلا هیچی درک نمیکردم ولی به چیزی درونم بود که هلم میداد به این میسر.

        خب من سال 92 آشنا شدم و خیلی آروم و آهسته با مباحث استاد جلو میومدم بعضی وقتها اصلا کار نمیکردم بعضی وقتها کار میکردم تا اینکه توی اواخر سال 93 نزدیک 94 من با شدت و سرعت بسیار زیادی روی فایلهای رایگان شروع کردم به کار کردن و گوش دادن و فهمیدن و اینقدر با تمام وجود کار میکردم که یه پیشنهاد کاری به من شد از طرف پسرخاله م که قبلا توضیح دادم که به پول رسیدم بدون اینکه من تلاشی برای اینکار بکنم که البته یکسال بعد نتیجه داد و تو سال 94 من دوره عزت نفس خریدم که دیگه فوقالعاده بود و چقدر من تغییر کردم با اون محصول البته تا آخرش ندیدم و بعدش که پول وارد زندگی شد من آروم آروم از فایلها و محصولات و سایت دور شدم و چسبیده بودم به اون کمتر از یک میلیون پولی که برام میومد و چون روی خودم کار نمیکردم آروم آروم وضع برگشت به حالت قبل و حتی بدتر ولی جالبیش اینجاست وقتی من با تمام وجود با فایلهای رایگان کار کردم به درآمد رسیدم و اونم بدون اینکه من تلاشی بکنم برای اون کار چون کلا منم همیشه راحتی میخواستم خدا طبق باورهام کاری رو درست کرد که من بدون هیچ تلاشی همون پولی رو بگیرم که پسرخاله م با تمام وجودش تلاش میکرد. و بعدش هم که روی خودم کار نکردم و من از اون مدار خارج شدم چون دیگه روی خودم کار نمیکردم و اتفاقا چقدر استاد بعدش باورهای محدودی ایجاد شد برام توی حوزه ثروت ( البته خیلی اتفاقات خوبی هم برام افتاد که مهمترینش شناخت خودم و خدای خودم و نقش قوانین و باورها بود ) و خب توی اون زمان که پول دستم بود یه سری از محصولات مثل هدفگذاری و کتابها و محصولا وی آی پی و … خریدم ولی اصلا نگاهشون نکردم تا سال 95 که دوره راهنمای عملی خریدم و شروع به دیدن و تصمیمات دیگه و جریانات دیگه که قبلا توضیخ دادم.

        این بود نحوه آشنایی من با استاد.

        استاااااااااااااااااااااااااااااد ازتون بینهایت ممنونم و بینهایت بینهایت از خداوند سپاسگزارم که اینقدر به من لطف داشت و من هدایت کرد ، منو هلم داد به این مسیر و با شما آشنا کرد و ثابت قدم نگهم داشت و یکی از بهترین دستاش در زندگیم قرار داد برای رسیدن به خواسته هام و زندگی واقعی .

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    مهرداد مرادی نظیف گفته:
    مدت عضویت: 3821 روز

    سلام به دوست همیشه عزیز دنیا خانم

    قبل از اینکه پاسخ بدم به جواب دوستمون آقاحسین یکدل دیدم شما جواب دادید و جواب کامل و ساده ایی هم دادید که واقعا خوشحال شدم و خدارو شکر

    دنیا خانم دیدگاهاتون توی دوره جهان بینی توحیدی 1 دار میخونم البته نظر همه رو و واقعا نظراتتون بسیار بامزه و باحال و انگیزه بخش هستن

    خیلی لذت بردم

    مرسی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    مهرداد مرادی نظیف گفته:
    مدت عضویت: 3821 روز

    سلام بر دوست پر انرژی و پر انگیزم دنیا خانم

    داشتم آخرین نظرتون توی دوره روانشناسی ثروت 3 میخوندم که کنجکاو شدم ببینم آقای علی یزدان پرست چه نکاتی گفتن ، خب واقعا لذت بردم و منم انگیزه گرفتم و نکته هایی گرفتم بعدش کنجکاو شدم ببینم در چه حوزه ایی فعالیت دارن چون گفتم کارشن در سطح کشوری پیشرفت کرده و حتما اسمشون سرچ کنم میاد و همینطور هم بود و در حوزه وب و امنیت و پایداری سرویس ها و سرورها و زیرساختها و…. هستن ، بعدش اسمشون توی اینستا سرچ کردم چون عکس پروفایلشون با عکس پروفایل سایت یکی بود خب راحت پیدا شدن و جالب بود اون کاغذهایی که گفته بودن ( کاغذهای رنگی کوچیک که بهشون میگن پست ایت ) هم توی اتاق کارشون پشتشون زده بودن حالا در هر روابطی که جالب بود اسم سایتشون هم هست میزبان فا دات نِت ( اینجوری مینویسم تا ثبت بشه )

    خیلی لذت بردم از پیشرفت شون و اینکه شما دستی شدین تا من با ایشون آشنا بشم و نکته هایی بگیرم مرسی

    داستان سینه خیز توی کلاستون که تعریف کردین اینقدر داشتم میخندیدم که حد نداشت ، یعنی اینقدر خندیدم :))))))) یاد خودم افتادم ، فقط تفاوت من با شما در این بود که من شاگرد متوسط رو به خوب بودم همین :)))))))) ولی اینقدر سرکلاس میخندیدیم و شیطنت میکردیم که حد نداشت ، من با معلمام خیلی دوست بودم و خیلی شوخی میکردم و وقتی نظر شما رو خوندم علاوه بر اینکه کلی می خندیدم و می خندیدم و می خندیدم یاد کارهای خودمم می افتادم و باز میخندیدم واقعا عاااااااااااااااااااااااالی بود مرسییییییییییی

    در مورد لاغریتون هم که گفتید و مادرتون اون حملات بهتون میگفت هم من کلی خندیدم آخه من هروقت بدنم درد میگیره نمیدونم چرا خندم میگیره و چون وقتی میخندم فشار بهم میاد خب اون ناحیه که درد داشت دوباره درد میگرفت و باز من میخندیدم اصلا یه چیزی :)))))))))))))))))))))))

    من خودم یه بار اون زمان که ورزش میکردم برای اینکه توی تکنیک فردی در بسکتبال سریعتر بشم گفتم طناب بزنم ، اولش گفم صدتا میزنم بسه ولی تا 300 تا رفتم آخ آخ وقتی طناب گذاشتم کنار و یکمی استراحت کردم یهو دیدم کل بدنم مخصوصا ساعد دستام و مچ دستم و ساق پام همه قفل شدن یعنی اینقدر میخندیدم ولی درد زیادی داشت :)))))))))))))))))))

    اون قضیه که گفتید زیر زانوتون گرفته برای من توی خواب خیلی اینجوری میشد نمیدونم چرا ولی مسابقات که میرفتم و فشار میومد یا تمرین های سنگین اونجوریم میشدم بعد جالب اینکه فکرش بکن شب موقع خواب یهو میگرفت من از خواب پا میشدم اولش جیغ بلند میزدم و بعد از جیغ میخندیدم :)))))))))) خانوده فکر میکردن من دیوونه شدم و طبیعی هم هست :))))))))))))))))))))))

    آخ آخ چه لحظات خنده داریِ واقعا عالی بود مرسی کلی خندیدم

    راستی از غذا خوردنتون ایده گرفتم ، یه مدت بود همین شکلی کار میکردم و نتیجه هم میداد ولی بعد از چند وقت کار نکردن منظورم جویدن غذا و زیاد آب نوشیدن خب دوباره وزنم رفت بالا که البته من چه وزنم بره بالا چه پایین باشه کلا خوش اندام هستم و دیده میشم و جای شکر داره واقعا

    راستی سوالی که استاد پرسیده بودن و شما گفته بودید متوجه نشدم چیزی که شما گفتید این بود : “استلد فرمودند خیلی از دوستان وقتی با این مباحث اشنا میشن خیلی سریع تو روابط ،سلامتی و سایر جنبه ها نتیجه میگیرن اما در مورد پول این طور نیست و خیلی دیتر نتیجه میگیرین ..حالا بعضیام که اصلا نتیجه نمگیرین” الان منظورتون اینه که چرا نتیجه نمیگیرن ؟؟؟ که اگه این باشه منظورتون استاد در موردش زیاد گفته و یکیش هم بحث تکامل بود و نکات های مهم دیگه مثل نسل در نسل ایجاد شده یا ما مثلا میدیدیم که کسی روابطش خراب میشه زود درست میشه یا مریص میشه زود خوب میشه یا همینا برای خودمون اتفاق میفتاد ولی توی حوزه مالی اینجور نبود و …..

    چقدددددددددددر عالی که به خانواده تون کمک میکنید و قانون 10 درصد عمل میکردید صد در صد نتیجه بخش هست

    اینجایی که اینو گفتید ” ایییییمانی که عممممممل و اقدام و رفتن به بیرون و انجام یه کار عملی ..رفتن از این اداره به اون اداره نیاورد ?????ایمان نیست ..حررررف مفته …به الهاماتتتون توووووجه کنین پلیییییز

    نترس و اقدام کن

    باید قبل اقدام اینو هم میگفتید تا با اون نظر قبلتون یکی بشه جاست (Just) اقدام کن :))))))))))))))))

    و اینکه روند پیشرفتتون توضیح میدید با جزئیات واقعا ممنونم و لذت بردم

    در کل مرسی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    مهرداد مرادی نظیف گفته:
    مدت عضویت: 3821 روز

    سلام عزیز دلم آقا حسین عزیز

    دنیا خانم جواب کامل و واضحی دادن

    اسم دیگه کانال مربوط به استاد هست : خانواده صمیمی عباسمنش

    سرچ کنید توی کانال فعلی استاد براتون میاد

    شاد و پیروز و سلامت و ثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    مهرداد مرادی نظیف گفته:
    مدت عضویت: 3821 روز

    سلام بر دووووووست عزیز آقا بابک

    بابک جان منم یه عالمه خوشحالم که دوستانی پرانرژی و هم مسیر همچون شما دارم

    از نتایجون لذت بردم ، این مسیر با قدرت ادامه بدید قطعا خواهید دید که پادشاه جهان خودتون میشید ، زیبایی جهان و زندگی رو لمس میکنید

    همیشه شاد و خنداااااااااااااان و پرانرژی و سلامت و سعادتمند و ثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    مهرداد مرادی نظیف گفته:
    مدت عضویت: 3821 روز

    سلام به دوست عزیزم آقا محمد

    از این ایمان ، از این یقین به قوانین واقعا لذت بردم .

    سوره یونس آیه 62 :

    أَلَا إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ

    ﺁﮔﺎﻩ ﺑﺎﺷﻴﺪ ! ﻳﻘﻴﻨﺎ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺧﺪﺍ ﻧﻪ ﺑﻴﻤﻰ ﺑﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻧﻪ ﺍﻧﺪﻭﻫﮕﻴﻦ ﻣﻰ ﺷﻮﻧﺪ .(

    الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدَانَا لِهَٰذَا وَمَا کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْلَا أَنْ هَدَانَا اللَّهُ (اعراف43)

    سپاس خدایی را که ما را به راهی هدایت نمود که اگر هدایت او نبود بی شک ما از گمراهان بودیم

    آیه : وَ مَنْ یَتَّقِ اللهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً* وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْث لا یَحْتَسِبُ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللهِ فَهُوَ حَسْبُهُ

    ترجمه : هر کس تقواى الهى پیشه کند، خداوند راه نجاتى براى او فراهم مى‏کند و او را از جایى که گمان ندارد روزى میدهد و هر کس بر خدا توکّل کند، کفایت امرش را می کند

    سه تا آیه فوق العاده عالی

    لذتش ببرید

    مرسی از حس خوبتون ، لذت بردم از ایمانتون

    شاد و خنداااااااااااااان و سلامت و سعادتمند و ثروتمند در آرامش خداوند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    مهرداد مرادی نظیف گفته:
    مدت عضویت: 3821 روز

    سلام دوست عزیزم خانم مرجان

    من واقعا اینو درک میکنم که این دوره چه دوره فوق العاده ایی هست ، واقعا ارزشش درک میکنم ، گوهر بودنش درک میکنم

    البته الانم دارمش

    همین که دارم نظرات تمام بچه ها رو دنبال میکنم

    بررسی میکنم

    تمریناتش انجام میدم که توی نظرات همین بخش نوشتم

    و توضحیاتی که استاد برای هرجلسه مینویسم میخونم

    اینا یعنی دارمش و همسفر هستم و واقعا خوشحالم

    واقعا خیلی شاد شدم که باعث انگیزه بیشتر در شما شدم

    بازم ممنونم که این عمل الهی انجام میدید

    ممنونم ازتون

    شاد و خندااااااااان و پرانرژی و سلامت و سعادتمند و ثرتمند در آرامش خدا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  8. -
    مهرداد مرادی نظیف گفته:
    مدت عضویت: 3821 روز

    دوست عزیزم مرجان خانم سلام

    به قول استاد وقتی قدم اولو برداری قدمهای بعدی کم کم بهت نشون داده میشه،خدا آدمهایی سر راهت میذاره که تو رو به هدفت برسونن..شاید اول نتایج کمرنگ باشه ولی همونا نشونست که باید دنبالشون کنی..

    دقیقا همینطوره

    منم لذت بردم از ایمان و آگاهی که رسیدید و بهتون تبریک میگم

    چه دنیای بسازیم ما بچه های خانواده استاد عباسمنش ، جهانی زیبا ، میایم و تصمیم میگیریم و جهان گسترش میدیم

    واقعا فتبارک الله احسن الخالقین آفرین به خودمون آفرین

    از داشتم دوستانی همچون شما واقعا از خداوند سپاسگزارم و لذت میبرم یه عالمه

    مرسی

    شششششااااااااااااد و خندااااااان و سلامتتت و سعادتمند و ثروتمنددد در آرامش خدا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    مهرداد مرادی نظیف گفته:
    مدت عضویت: 3821 روز

    سلام دوست عزیزم دنیا خانم

    خیلی ممنونم از حستون و انرژی تون

    اینم نشونه دیگه از تهیه این دوره

    واقعا خدارو هزاران مرتیه شکر

    در ضمن آگاهی های زیبایی به بچه ها توی دوره میدید واقعا عالی هستن آفرین

    راستی چقدر عالی که داره کارتون پشت سر هم پیش میره ، این خیلی عالیه

    حتما موفق میشید و به هرآنچه که میخواید میرسید

    واقعا خوشحالم از اینکه در راستای خواسته هاتون هستید

    شاد و سلامت و ثروتمند و سعادتمند در آرامش خدا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  10. -
    مهرداد مرادی نظیف گفته:
    مدت عضویت: 3821 روز

    الان آهنگ دل به دل استاد همایون شجریان گوش دادم خیلی عالی بود

    مرسی ، بسیار زیبا بود

    یه چیزی الان یادم امد اینکه من الان این دوره رو دارم واقعا

    یک اینکه از اول تا الان نظرات بچه هارو دارم یکی یکی با دقت میخونم

    دو اینکه توضیحات هرجلسه که استاد خودشون برای هرجلسه مینویسن اونم میخونم

    و اینکه تمرینات هم منم دارم انجام میدم که تمرین جلسه اول توی همین نظرات این فایل نوشتم

    واقعا چقدر همه چیز عالیه

    خدا جون شکرت از اینهمه زیبااااااااااااااااااااااایی

    جان جان جان از همه جهان ، می کشد دلم پَر به سوی تو

    واقعا ممنونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: