توحید عملی | قسمت ۴ - صفحه 20
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2018/05/abasmanesh-3.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2018-05-09 08:17:012024-07-11 10:01:33توحید عملی | قسمت ۴شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام بر استاد عزیز
این نشانه ی من در یکشنبه 27 مهر 99 هست. موقعی که صبح اولین کار مهمی که انجام دادم رفتن به سایت دیوار و ثبت یک آگهی استخدام… واقعا نمیدونستم چی بنویسم و چه کسانی قراره این آگهی رو بخونن…
جالبه که بدون سرمایه گذاری من صاحب یک کسب و کار کوچولو شدم به طرزی که همکار و البته مدیر اصلی دفترمون کل کارهای دفتر رو سپرده به من و حتی تصمیم نیرو گرفتن یا اخراج کردن هم به عهده من گذاشته.
وقتی کمی به عقب تر نگاه میکنم واقعا چقدر آرام و قشنگ در این مسیر قدم برداشتم و کلا انگار هدایتی بود اما اصلا خودم متوجه این قضیه نبودم.
من هنوز یکسال نمیشه که در این دفتر استخدام شدم و شروع کردم به کار کردن. در زمانی که همسرم جوری مریض بود که استراحت مطلق بود و بی پولی یک بحران شده بود و من باید یک مدیریت بحران میکردم و کمی هم خودمو بیشتر و جدی تر سرگرم میکردم. کمی بیشتر به درآمد فکر میکردم کمی بیشتر قدر پول درآوردن رو میدونستم. کمی بیشتر به خودم و توانایی های خودم بها میدادم و کمی بیشتر روی باورهای پولسازی ام کار میکردم…
پارسال هم کمی روی خودم کار میکردم مثل همیشه برای رشد شخصی ام تلاش میکردم دست و پاشکسته. آهسته اما تقریبا پیوسته… پارسال تمرکز صد روی دیدن سفر به دور آمریکا (شده پول کم داشتیم اما اینترنت میخریدیم تا بتونیم فایل دانلود کنیم. اولش همسرم زیاد همراه نبود اما اونم همراه تر شد و حالش رو به بهبودی رفت. بنظرم هنوز که هنوزه باید روی سلامتی اش کار کنه.ولی از دیسک و دردهای بی امان و شب بیداری ها خبری نیست)تمرکز روی مدیریت مسائل و حل آن ها بودم.
الان هم به عنوا یک مدیر تازه وارد باید مدیریت مسائل جدیدتری رو حل کنم.
البته نیرو عوض کردن مسئله سختی نیست اما واقعا کمی وقتم رو میگیره. نمیدونم شاید باید روی این باورم کار کنم.
اما با وجودی که همکار فعلی زمانی که گفت قراردادشو نمیخواد تمدید کنه و مایل هست نیاد. نگران نشدم ناراحت نشدم و حتی نترسیدم. درسته که براش وقت گذاشتم و کلی چیز بهش یاد دادم یک دانشجویی که سابقه کار نداشت و صفر کیلومتر بود رو باهاش کنار اومدم و کلی کمکش کردم اما اصلا و به هیچ وجه ناراحت نیستم که قراره بره. . برام اتفاقا چالش باحالی شد که کمی دوباره خودمو جدی تر بگیرم.(خصوصا موقع مصاحبه با خانم هایی که میان وطرز فکرهای مختلف میبینم واقعا جالبه و دوست دارم…خداجون شکرت) من مطمئنم انتخاب درست برای نیروی جدید که قراره بیاد خواهم گرفت و با سبک مدیریتی خودم.با فرد شایسته در زمان مناسب مواجه میشوم و قطعا پر از خیر و برکت خواهد بود…
من اصلا نگران اوضاع فعلی حاکم بر دنیا یا جامعه یا ایران نیستم. حتی گران شدن روز به روزی اجناس…من تلاش میکنم راهی پیدا کنم برای بیشتر پول ساختن و استفاده درست از فرصت ها و از همه مهم تر اینکه مهم ترین کار اینه که روی خودم بیشتر کار کنم. من اول باید مدیریت خودم و تغییرشخصیت خودم رو داشته و تمرکز روی خودم باشه و بعد محل کار یا مدیریت چیزها یا اشخاص دیگه…
چه حرف جالبی زدم یهو خودم خوشم اومد. پس باز هم با این شرابط فعلی من پرقدرت و با اراده روی خودم کار میکنم. چون من فردی منضبط هستم و طبق قانون بقای اصلح برای باقی ماندن و برای رشد و پیشرفت باید جز بهترین های خودم باشم و همیشه ورژن خوبی از خودم به نمایش بگذارم.
پس اینو اینجا مینویسم تا یادم باشه که شرایط بیرون و استخدام فرد کار الویت دار من نیست. کار مهم هر لحظه من کار کردن روی خودم و توکل صد درصدی به الله یکتا و متعال هست.
خدا جون کمکم کن تا بتونم از صالحین و هدایت یافتگان باشم.
سلام
همیشه وقتی که صحبت از الهام و بهرمند شدن از نیروی درونی که ما رو هدایت می کنه میشه،شما تاکید میکنید که پیش نیازش اینه که اول از همه باید باور کنید که چنین نیرویی هست که هدایتتون می کنه،و بعد من با خودم می گفتم خوب من که به این موضوع باور دارم ولی بعد که مثالهای شما رو میشنیدم با یه احساس افسوسی گوش می کردم به صحبت های شما که کاش برای من هم اتفاق می افتاد تا اینکه امشب یه لحظه گفتم بابا اگه باور داشته باشم که به منم میگه پس چرا افسوس می خورم؟
اونجا بود که فهمیدم من فقط حرفش رو میزنم که باور دارم به من هم گفته میشه ولی عملا و قلبا این باور من نیست.
همونجا بود که احساسم کاملا تغییر کرد و فهمیدم که نه واقعا به من هم میشه که گفته بشه و به قول مدیرفنی عزیز لازمه انسان بودن دریافت الهاماته نه اینکه این یک ویژگی مختص پیامبران باشه و پیامبران هم به این موضوع استناد میکردن که ما چون انسان هستیم به ما وحی میشه نه اینکه چون پیامبریم به ما وحی میشه.
از خود همون نیرو خواستم که هدایتم کنه برای نوشتن کامنتی که بتونه همیشه این موضوع رو به من یادآوری کنه تا در بین این همه افکار و باورهایی که به ذهنم خطور میکنه گم نشه چون میدونم که این موضوع جز مسائل اصلی هست و نباید فراموش بشه.
استاد از شما سپاسگزارم که همیشه با تکرار مسائل اصلی ولی به شیوه های متفاوت،سعی دارید که ذهن ما رو بیدار کنید و مسائلی رو که خودتون دریافت کردید به ما هم منتقل کنید.
انگار که به یک قلوه سنگ از جهات مختلف ضربه می زنید تا بالاخره از یه طرف ترک برداره و بشکنه و بتونه کارساز بشه.
دوباره اصل و اساس خوشبختی که انرا فراموش کردم مرا به سمت فایلهای توحید
عملی کشانید.
زیرا برای تحقق رساندن هدفی دیگر نیاز اساسی به توحید عملی دارم.
برای ادامه ی حیات.
این مسیر را ادامه میدهم دوباره.
اما اینبار با توحید عملی.
اتفاقات اخیر نیاز به توحید عملی را در من افزای شداددن.
اما اینبار میخواهم با توحید عملی پیش بروم .
زیرا اینبار روی کس دیگری حساب کردم.
هماهنگی با خداوند و قوانینش برایم کافی است.
سلام استاد عزیزم
ممنون برای این فایل زیبا و پر از اگاهی ناب مهمترین نکته ای که من برداشت کردم این بود که خدا برای تمام خواسته ها من کافیه و من اگر فقط با تمام وجودم فقط همین یک جمله رو باور کنم و بر طبقش عمل کنم برای همه عمرم کافیه چقدر این طور ی خداوند نزدیک احساس میشود چقدر این باور و این نوع از نگاه با عدالت خداوند سازگار است سپاسگزارم استاد برای این اگاهی های ناب که باعث میشه پرده ها کنار برن و ما بیشتر فکر کنیم و واقعا فکر کنم به معنی یکی از مهمترین ایات قران که خداوند به صراحت می گوید ایا خداوند برای بنده خود کافی نیست خیلی جمله بزرگیه و با این حرفهای شما من بیشتر به عمق این ایات پی میبرم سپاسگزارم خدای مهربونم برای راهی که منو بهش هدایت کرد در پناه الله یکتا شاد و موفق باشید.
maryam
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام استاد عزیزم و سلام بر خانم شایسته عزیز و سلام بر خانم فرهادی عزیز و سلام بر مدیر فنی عزیز و سلام بر تمام دوستان هدایت شده ام به این سایت الهی
استاد جانم این فایل دقیقا به موقع در نشانه ی امروز من قرار گرفت. درست در زمانی که داشتم روی باورهای ثروت و فراوانی ام کار میکردم و کانون توجهم به سمت انسان های دارا و پولدار بود به طور شگفت انگیزی مادر شوهرم با خانواده ای اشنا شد که خیلی از مادرشوهرم و مهربانی های که او در حق فرزندانش در کشور غریب داشته خوشحال و قدر دان بوده و از مادرشوهرم خواسته که هر کاری از دستش برمیاد بگه نا انجام بدهن، مادرشوهر منم که خیلی اتفاقی از پسر این خانواده شنیده بود که انها با یک شخصیت مهم فامیل هستند از اونا خواست اگر براشون ممکنه من رو جایی استخدام کنند و خدا میدونه که من این چند ماه اخر همش از خداوند میخواستم که من رو از نظر مالی مستقل کنه و من برای خرج و خرید خودم وابسته به همسرم نباشم و استقلال مالی داشته باشم و در همین حین این اقا همون شب خودش پیگیر با فامیلشون تماس میگیره و ازش میخواد که برای من کاری پیدا کنه و اون اقا هم پیگیر همش با همسرم تماس میگرفت و میگفت من حتما پیگیر کار خانم شما هستم و دنبالشم و بهتون خبر میدهم، خوب من الان خیلی خوشحال و ارام هستم و از خداوند متعال ممنونم که داره دستاش رو به سمت من میفرسته تا من به خواسته ام برسم و راستش من توی دفترم هم شرایط کاری و محیطی و مالی جایی که دوست دارم توش کار کنم رو نوشتم و این رو از همون فایلی که شما توی اینستاگرام گزاشتید برای رفتن به سفر و …. یاد گرفتم و فرض کردم خدا اون بالا نشسته و بهم گفته بنده ی خوبم من میخوام تو رو ببرم سرکار و تو هرچی دوست داری محیط کارت داشته باشه از لحاظ محیطی، روابط همکارات و مالی و محله ای که نیری سرکار ادم هایی که باهاشون کار میکنی بگو تا من برات براورده کنم و نشستم و نوشتم هرچی که دلم میخواست. و باور دارم که ما با فرکانس هایی که میفرستیم واقعیت زندگیمون رو رقم میزنیم و اون انرژی رو متراکم میکنیم و به شکل ماده درمیاریم.
حالا این وسط یه سری نجواها میاد و میره که میخوام مکتوبشون کنم و به صورت منطقی و با توجه به قانون بهشون جواب بدم تا ذهن خودم ارام بگیره و راحت بشم و بتونم خیلی قشنگ فرکانس خواسته ام رو بفرستم، ان شا الله
نجوای شماره ی یک: تو مشرکی چون میخوای یکی دیگه چون ادم مهمی است کارت رو راه بندازه؟
جواب:من که خودم میدونم تنها امید من به خداست و اصلا من که نرفتم به اون ادم مهم وصل بشم یا بهش بگم برام کار پیدا کن یکی از طرف خودش به یکی دیگه گفته و من در قلبم میدونم که اینکار خداست و اینها تنها دستانی از جانب خداوند متعال هستند من این رو میدونم و باور دارم پس نجوای محترم دیگه الکی ذهنم رو اشفته و پریشان نکن
نجوای شمارهی دو: احساس میکنم شوهرم خوب پیگیری نمیکنه انگار اصلا براش مهم نیست یا شاید اصلا نمیخواد من برم سرکار و مستقل باشم؟
جواب: اولا که شوهرت گفت طرف گفته یکم به من مهلت بدهید، دوما اصلا بر فرض هم شوهرت پیگیری نمیکنه و نمیخواد تو بری سرکار مگه دست اونه؟ مگه اون میتونه جلوی براورده شدن خواسته های تو رو بگیره؟ مگر اصلا عامل بیرونی وجود داره؟ البته که نداره مگه تو قدرت رو بهش بدی. و تو میدونی و اگاهی که فقط تو و فقط تو و فرکانس های تو هست که شرایط رو برات رقم میزنه و بقول استاد یا خداوند: خداوند خواسته تا تمام اتفاقات زندگی ما در دست باورهایمان باشد، نه تصمیمات دیگران. به اندازه ای که می توانی این قانون را باور و خداوند را برای خود کافی بدانیم، به سمت دریافت ان نعمتها هدایت می شویم.
نجوای شماره ی سه: من ورزش رو دوست دارم دوست دارم شغلم در این زمینه باشه و درامدم در این زمینه اگر برم سرکار مخالف تعالیم استاد رفتار کردم
جواب:بله درسته تو ورزش رو دوست داری تازه ارایش کردن رو هم دوست داری و …. تو به ورزش پناه بردی برای حس خوب و انرژی بالا و بعد به دلیل تضادهایی که داشتی توجهت به ثروت و استقلال مالی جلب شد و روی باورهای ثروت کار کردی و حالا باید تسلیم خدا باشی و بزاری خدا هدایتت کنه در ضمن فرصت ها همیشه زیاد هستند و در دسترس پس وارد کار جدید شو نترس بزار خواسته هات برات واضحتر و روشنتر شوند، حتی استاد هم با اینکه عاشق قانون جذب و قوانین الهی و توضیح دادن در این رابطه بود بوسیله ی هدایت خداوند به تند خوانی روی اورد و بعد خواستش براش واضحتر شد و هدایت شد به مسیر مورد علاقه اش. تازه تو هم میتونی کار کنی و هم ورزش بزار به استقلال مالی برسی و خواسته هات برات روشن و واضحتر شوند.
خدایا شکرت راحت شدم خودم فهمیدم چی میخوام و جوابام برای ذهنم منطقی شد بزودی میام نتیجه رو اعلام میکنم و هزار بار با خودم تکرار میکنم این منم که خالق زندگیم هستم و خداوند همان چیزی رو میخواد برای من که خودم میخوام و اصلا قسمت نیست یا به صلاحت نیست وجود نداره و حقیقت نداره، خدایا شکرت برای تمام این اگاهی ها
سلام به همه عزیزای دلم
استاد خودم
من تصمیم گرفتم رو باورای توحیدیم کار کنم و از ۳ شهریور که توحید ۱ رو شروع کردم تا امروز
کلا زندگیم از این رو به اون رو شده
تصمیم بزرگی گرفتم که خیلی از تصمیمم راضیم
واقعا خدا همه چیزه
و در این مسیر فایل های دیگه و هدایت هام همش براساس توحید عملی بوده
خدایا شکرت
استاد از اون روز که فایل بروز رسانی با عزیزدلتون گذاشتین پشت سر هم خوابتون میبینم
وای دیشب خواب دیدم همش یادم نیست ولی اون قسمت که من بهتون گفتم بارو میزنه رو ی زرافه بود یهو شما ی دکمه زدین کل سقف اونجاها گرفته شد خیلی بزرگ بود
همه چیز با اشاره اتفاق می اغتاد خیلی لذت بخش بود
واقعا اگه ما فقط رو قدرت خداوند حساب کنیم
هیچ نشدی وجود نداره
همه چیز براحتی انجام میشه
این کار و بکن این کار فلان موقع انجام بده فلان حرف و رو بزن و….
خودش پول میشه
روابط عالی میشه حتی وقتی من ازش میخام امروز میخام عزت نفس فوق العاده تی دتشته باشم
ایقد قشنگ و مرحله به مرحله هدایتم میکنه که کاملا فوران عزت نفس در اعمال و رفتارم رو حس میکنم
خدا جونی تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری می جویم.
سلام
این متن رو امروز دریافت کردم و گفتم اینجا به اشتراک بزارم.
❣یک دقیقه مطالعه
همهی ما کارتون زیبای پینوکیو رو دیدیم و از اون خاطرات خوبی داریم.
ولی من با خوندن این کتاب فهمیدم که من هیچچیز جز داستان سطحی از این اثر فوقالعاده رو نفهمیده بودم.
کارلو کلودی میگفت که هدف ازخلق شخصیت پدر ژپتو، نشان دادن شخصیت خداوند “آفریدگار و خالق” بوده که با چه عشق و علاقهای پینوکیو رو خلق کرده بوده و در هر شرایطی از پینوکیو حمایت میکرده. حتی وقتی که پینوکیو از پدر ژپتو دور میشده اما باز از حمایت و عشق خالقش بهرهمند بوده.
هدف نویسنده به تصویر کشیدن عشق همیشگی پروردگار نسبت به بندهاش توسط پدر ژپتو بوده است.
هدف از خلق جوجهاردک ”جینا” نشون دادن عقل، قلب و روح پاک پینوکیو بوده که در هر شرایطی پینوکیو رو از انجام کارهای اشتباه منع میکرده و این جوجهاردک پاک و معصوم رو خداوند در وجود همهی بندگانش به ودیعه گذاشته اما انسانها هم مثل پینوکیو بعضا” به الهامات و حرفای این جوجهاردکشون گوش نمیکنن و کار خودشونو میکنن و بعضا” دچار سردرگمی و عذاب میشن همونطور که پینوکیو هیچوقت به الهامات قلبش گوش نمیداد و همیشه دچار خسران میشد.
هدف از خلق شخصیت روباه و گربهنره به تصویر کشیدن نفس پینوکیو بوده که همیشه با وعدههای پوچ و توخالی پینوکیو رو به گمراهی میکشوندن و مایهی دوری پینوکیو از پدر ژپتو میشدن، همونطور که انسانها با پیروی از نفس درونشون از خداوند دور میشن.
اگه یادتون باشه توی یه قسمتی از داستان، پینوکیو دروغ که میگفت دماغش دراز میشد و توی عذاب شدیدی قرار میگرفت و پری مهربون اونو میبخشید و دوباره دماغش خوب میشد. نویسنده میگفت منظور من از خلق این سکانس این بوده که به بیننده بگم که دروغ توازن و تعادل روح پاک آدمی رو به هم میریزه و مجبور بودم اینو توی جسم پینوکیو نشون بدم و همهی انسانها همیشه یه پری مهربون در وجودشون دارن که به محض بازگشت از گناه اونا رو میبخشه و در آغوش میگیره.
اگه یادتون باشه توی یه قسمتی روباه و گربهنره با تعاریف آنچنانی از یک شهربازی پینوکیو رو گول میزنن و سوار بر یک کالسکهی بزکشده میشن و میرن به شهر آرزوهاشون. وقتی صبح بیدار میشن تبدیل به یه حیوان درازگوش میشن و اینجا پینوکیو میفهمه که اشتباه کرده.
کارلو کلودی میگه اغلب انسانها گول نفس خودشونو میخورن و در پی زرق و برق دنیا، سوار بر این کالسکهها میشن و وقتی به مقصد میرسن متوجه میشن که گوششون دراز شده و اشتباه کردن.
سرتونو درد نیارم نویسنده میگه بعد از اینکه پینوکیو تمام دنیا رو گشت و تمام اشتباهاتشو کرد آخرش تصمیم میگیره که پیش پدر ژپتو برگرده و وقتی میرسه از ژپتوی پیر میخواد که اونو تبدیل به یه انسان واقعی کنه چون دیگه از چوبیبودن خسته شده بوده و صبح بیدار میشه میبینه که آرزوش برآورده شده و تبدیل به یه انسان واقعی شده.
کارلو کلودی میگه هدفم از خلق این سکانس این بوده که به مخاطب بگم که اگه به سوی خالق خودت برگردی یک انسان واقعی میشی وگرنه پینوکیوی چوبیای بیش نیستیم…
سلام استاد سپاس فراوان از اینکه خداوند شما را در مسیر زندگی من قرار داد من خیلی وقته قانون جذب را میشناسم ولی از ۳ سال پیش بطور جدی تصمیم گرفتم قانون را تو زندگیم بکار ببرم میدونستم که باید ایمان داشته باشم ولی نمی تونستم وجودم و ترس می گرفت و نجواهای شیطان نمیزاشت من با ایمان پیش برم تا اینکه فایل توحید عملی شما را گوش دادم و تصمیم گرفتم هر نجوایی به ذهنم اومد بگم قدرت خدا از همه چیز بالاتره و خداوند جهان را بر پایه خیر مطلق و فراوانی قرار داده پس فقط کافیه من بخواهم تا با اون جریان خیر مطلق خدا وصل بشم و الان دارم یکی یکی تو هر چیزی نشونه میبینم و امیدوارم بتونم با قدرت پیش برم تا به تموم خواسته هام برسم و تو قسمت نظرات اعلام کنم تا باعث انرژی بیشتر خودم و سایر عزیزان کانال بشه استاد بینهایت از شما و تیم عالیتان سپاسگزارم و براتون آرزوی موفقیتهای بیشتر دارم من اولین باره که تو کل زندگیم کامنت میزارم 🤩
سلام براستاد نازنینم
همین یک ساعت پیش با مادر و خواهرم چالش داشتم و یک جورایی بحثم شد در مورد اینکه این عزاداری درست نیست و باعث میشه از خدا دوربشید ،چرا توسل میکنید به بنده خدا خب از خدابخواید،چرا همش در حال گریه و زاری هستین و اینقدر خشک مذهب نباشید، خلاصه آخرش بمن گفتن توکه ادعات میشه توراه درستی کونتیجه و ماشین خوبت ،کو خونه فلانت !!
میگن شصت و شوی مغزی شدم و ازاین حرفا،میگن امام حسین فرزند پیغمبر و از معصومین خداست،اگه عزیز نبود اینهمه براش عزاداری نمیکردن و همه اون حرفهای همیشگی که چند دهه است میگن مذهبیون
خلاصه ناراحت شدم که اونجوری جبهه گرفتن و البته مقصرخودمم نباید بحث میکردم.
خیلی جالبه بحثم باهاشون سر توحید و از خداوند خواستن بود نه از بنده خدا و باهمون حال ناراحت اومدم تو سایت از خداوند خواستم هدایتم کنه در مورد این چالش باخانوادم چون واقعا دیگه مونده بودم با این تفکرات اشتباه باید چه جوری برخورد کنم ورفتم به قسمت نشانه من و به این فایل هدایت شدم.
چه قدر خداوند زیبا هدایتم میکنه تو زندگی
خداوند هم گفت مهدی باور های توحیدی خودتو قویتر کن تا نتایج رو تو زندگیت بیشتر ببینی.دنبال بحث با کسی نباش فقط در راه خداوند و توحید باش همه چی خودش میاد.با کسی بحث نکن چون اونا تومدارش نیستن و نمیفهمن حرفاتو،تو مسئول زندگی خودتی نه دیگران نه حتی خانوادت.
خداروصد هزارمرتبه شکر واقعا که از وقتی قوانین رو فهمیدم هرچی خواستم بهم داده شده.از اینجور زیبا هدایت شدن وآرام شدن گرفته تا شغل عالی و آرامش بی نهایتش
استاد من تقریبا یکسال پیش که آشنا شدم با سایت جو گرفت و هرچی میشنیدم رو میگفتم به خانوادم و چند وقت بعد تو فایل ها دیدم گفتین نباید باهیچکس حرف زد در موردش!!!
الان واقعا بهش رسیدم
آدم اون اوایل که قوانین خداوند رو میفهمه ذوق داره به همه بگه
اینم از تضاد های زیبای این دنیاست که من یه چیز میبینم و خانوادم یه چیز دیگه،خب این تضاد یه خواسته تو من بوجود آورد و خداروشکر فهمیدم بیشتر باید رو باورهای توحیدیم کار کنم،به کسی عقایدمو نگم و بحث نکنم،سکوت کنم در مقابل باور های اشتباه
الان میفهمم باید اینقدر رو خودم کار کنم و نتیجه بگیرم و برای خودم زندگی کنم نه اینکه دیگرانم همسو کنم باخودم.
انشالله خداوند همه را براه راست هدایت کنه.
خداوند روسپاسگزارم بابت این آگاهی ها که واقعا ارزشمند هستن.الان بعد از ۳۰سال زندگی میفهمم چرا اشرف مخلوقات خداوندم.الان میفهمم که توحید و ایمان به خداوند چه قدر مهم و باارزش.
خداوند رو صدهزارمرتبه شکر
سلام استاد عزیزم و خانم شایسته مهربون قلبأ دوستتون دارم…
استاد جونم من سپاسگذار خدای مهربونم هستم ، که اینقدر هوشمند و دقیقه برنامه ها و کاراش که،، واقعأ همیشه یه پله بالاتر از ما وایستاده و هی با الهاماتش میگه نترس بیا من هستم ، دستت رو بده من و وقتی که اعتماد میکنی و دستش رو میگیری و پا تو رو پله بعدی میزاری و واقعأ نمیدونی که چه چیزی در انتظارت ،، اون موقعه است که شرمنده و خجالت زده میشی که خدا جون تو واسه من چی میخاستی و من در مورد تو چی فکر میکردم،،،
و درسته که پله هایی که با الهامات خداوند بالا میری اولاش زیاد تغییر بزرگی نمیبینی ، ولی وقتی دل میدی و همینجوری مثل اون جاده تو دوره قدم بود ،،،، بدون اینکه بترسی با عشق سوت میزنی و میری ، بعد یه مدتی مثلأ یک سال که البته من زیادشو گفتم…. میبینی که هزار پله بالا رفتی بدون اینکه دردی رو احساس کرده باشید انگار که واقعأ تو یه شخصیت بسیار مهمی که خداوند تو رو رو دستاش گرفته و بقلت کرده،
و تمام کاراتو برات انجام میده استاد عزیزم و دوستای خوبم ، انگاری که یه برنامه ریزی بسیار دقیق پشت این کارا نهفته است که واقعأ و قتی میشینی و اتفاقات گذشته رو ورق می زنی دهنت وا میمونه …..
استاد جونم من هر موقعی شما رو میبینم ، یه حسی بهم میگه نگاه .. ماشاالله استاد مثل پادشاه ها زندگی می کنه مثل شاه ها که همه چیز براشون کوچیک بودند و دست یافتنی،،
دوستای گلم استاد جونم….! من همیشه با خودم میگم ارزشمند ترین چیز تو زندگیم چیه که باید خیلی مراقبش باشم… و بیشترین تلاشم رو بهتره رو کدوم نقطه متمرکز کنم تا روند رشد رو سریع تر و لذت بخش تر کنم….
همون حسه به من میگه فقط این رابطه زیباتو با خدا حفظ کن و تلاشت رو رو این بزار که اعتماد و ایمانی که به خدا داری رو بیشتر کنی، و رابطه تو با خدا قشنگ تر کنی….
بچه ها خیلی مهمه که ما قلبأ و واقعأ واسه خاطر استاد عزیزمون ، و مسیر زندگی مون از خدا سپاسگذار باشیم.. میدونید دوستای خوبم گاهی وقتا که از کالبد خودم یا از دنیای درون خودم میام بیرون و از دنیای بیرونم به روند زندگی خودم نگاه میکنم که چه راحت بزرگترین خاسته های بقیه مردم رو با یه اشاره، به خدا و یه ،خاستن تو دستام میبینم و همون مردم رو میبینم که واسه چیزایی که، ما شاگردای استاد و خود استاد شاید برامون یه روند پیش پا افتاده باشه و اصلأ به چشمه مون نیاد ، ولی مردم دارند واسش میدوئن نه یه روز و دوروز بلکه یک عمر
…
باور کنید دوستای گلم سریع ترسم میگیره و فورأ برمیگردیم به دنیای درون خودم و با خدای خودم واسه ریزترین نعمت هام ،سپاسگذاری میکنم که یا گریه ام میگیره یا خندم میگیره….
دوستان گلم عزیزای دلم من از خود خود خدا سپاسگذارم که تک تک تون رو دارم چونکه همه شما نعمت هستین همون ثروت هستین که همه دارن دنبالش میگردند، و..
عزیزانم ثروت و پول همین کنار ماست همین دور و بر ماست تو خود ماست فقط کافیست بتونیم پامون رو تا ته روی گاز ایمان بزاریم و باسرعت گاز بدیم، با توجه به برداشتن ترمزا بعد میبینی که خدا داره چیکار می کنه واست از درو دیوار برات میاد….
دوستای گلم من ۳۱ سالمه..
دوره آموزشیم ثروت ۱، هستش ، که حدود یک سال و ۳ ماهه شاید .. که برداشتمش،،
و اینم بگم که همش شاید به ۱۰ بار نرسیده که تموم فایلاشو گوش کردم و تقریبأ عمل کردم..
شاید به جرأت بگم که در آمدم حدود ۳۰ تا ۴۰ برابر شده بماند که کلی عشق کردم،،، و خوب البته این نیاز به تکامل داره تا انشاالله به امید خدا و لطف استاد و شما دوستای گلم
هزاران برابر بشه،، البته بزودی…
دوستتون دارم دوستای گلم و استاد مهربون و یه دونه ام
همه تون رو به خدا میسپارم که هرچی بخای از زیبایی ها و لطفش بگی ، بازم میبینی که ناتوان تری ،،،
الاهی بر قدرت درک و فهم سپاسگذاری ما بیفزا .آمین.