توحید عملی | قسمت ۶ - صفحه 18 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-65.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2019-01-31 06:15:372024-07-20 18:23:58توحید عملی | قسمت ۶شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به استاد ،خانم شایسته و بچه های سایت
چقدر تو ذهنم تحسینت کردم چقدر بهت آفرین گفتم
چقدر وقتی فایل توحیدی میزاری دوست دارمم بارها گوشش کنم . من خیلی ضربه خوردم از حساب کردن رو آدم ها قشنگ درک میکنم لمس میکنم وقتی میگی شرک عاملیه که حتی یوسف پیامبر ازش در امان نبوده . از خدا میخوام همه ی مارو هدایت کنه به سمت توحید .
من یه گل دیفن باخیا دارم تو خونه داره برگ هایش میریزه حالش خوب نیست . در کنارش گل های دیگه هم دارم که شاداب هستن این مثال من رو یاد حرف استاد انداخت که طبیعیه که گیاه رشد کنه طبیعیه که ما ثروتمند بشیم اگه گیاه رشد نمیکنه طبیعی نیست مریضه من نباید برم به بقیه گل ها دست بزنم دنبال عامل دیگه باشم اگه ما ثروتمند نیستیم باید دنبال باورها تو خودم باشم نه عامل بیرونی .
ازت سپاسگزارم استاد . الکسا سایتت رو هم نگاه کردم با موفق ترین سخنران موفقیت که من میشناسم (آنتونی رابینز) با اختلاف نفر اول هستی .مرحبا استاد
یاربی توراسپاس که هرلحظه باورهاواعمالم توحیدی تر میشود.
سلام به خانواده دوست داشتنی ام؛استادعزیز،خانم شایسته گل،خانم فرهادی مهربان وهمه دوستان گرامی.همه سراپاعشق ومحبت هستید،خیلی ممنون.دوباره حرف ازنابودی شرک آمد،میخواستم بگویم من هم هروقت روی غیرخداحساب بازکردم،نتیجه چیزی جزشکست وناامیدی نبود.درزندگی یادگرفتم که فقط ازالله یکتابخواهم وحاجت نزداوببرم وهمیشه عطانموده.گاهی اوقات دوستانم ازمن میپرسندتوچکارکردی که فرزندت فلان عادت پسندیده رادارد؟وقتی دنبال علتش میگردم به این میرسم که خودم ازخدادرخواست کرده ام وبه اوسپرده بودم که اینجای کاردیگرازتوان من خارج است ،توبه سوی آن خیرهدایتش کن.خب این دقیقاهمان توکل وتسلیم است.این روزهاکه به لطف خداواستادعزیزتمام نیرووقدرت رابه رب داده ام ودرهرموردی باشجاعت وعزمی راسخ دردل ترس هایم میروم وپیروزبیرون می آیم.درپناه ایزدیکتاشاد،سالم وسعادتمندباشید.
بگو اگر خدا به شما اراده بلا و شری کند یا اراده لطف و مرحمتی فرماید آن کیست که شما را از اراده خدا منع کند؟
و هرگز خلق جز خدا هیچ یار و یاوری نخواهد یافت (احزاب ۱۷)
امروز حالم خوب نبود با درد از خواب بیدار شدم
همراه این درد کم کم سر و کله نجوای شیطانی هم داشت پیدا می شد.
و خداوند به راستی که هر که او را یاد کند ، یادش می کند.
خواهرم به ظاهر اتفاقی اومد پیشم!
اولین اثر اومدنش رفتن نجواهای شیطان بود
دومین اثرش: شفای بیماریم ان شاء الله
دو بار رفت داروخانه برام دارو خرید و درد آرام گرفت.
وکیست جز تو ای خدا که کارهای مرا انجام می دهد؟
این بار به دست خواهرم
(و ما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی)
جالب اینکه با خواهرم راجع به کنترل ذهن استاد عباسمنش حرف زدیم
و من گفتم چقدر خوب تونستند کنترل ذهن کنند و چقدر با خدا هماهنگ هست سید!
و گفتم چقدر دلم می خواد منم با خدا هماهنگ شم (هر دومون فایل های استاد رو گوش میدیم)
وقتی خواهرم رفت، چند ساعت بعد متوجه شدم همون موقع که می گفتم کاش با خدا هماهنگ شم و او کارهای مرا هم راه بیندازد
خدا توسط خواهرم داشت کارهای مرا راه می انداخت!
خدایا شکرت
خدایا سلام، دلم میخواد با یه نشونه ای خدا بهم بگه حالش از دست من خوبه یا نه.
سلام به استاد زندگیم و هم مداریهای آگاهم…
یادمه تقریبا 17 سال قبل متوجه غده ریزی در ناحیه گردنم شدم که بعد یکی دوهفته بزرگتر شد و تعدادش بیشتر،وقتی به پزشک مراجعه کردم ،گفت نیاز به داپلر بعدم نمونه برداری داریم،خلاصش اینکه بعد از طی مراحلی که گفتم معلوم شد سرطان بدخیم غدد لنفاویست و تمام گردنم و درگیر کرده،اون موقع زیاد تو باغ نبودم که بخوام خیلی ناراحت بشم،دکترا بعد مشورتی که با هم کردن به مادر و پدرم گفتن میشه عمل نکنیم 3 ماه حدودا باهاش زندگی کنید ولی اگر عمل شه فلج کامل میشه که حتی دستشویی هم نمیتونه بره،مادرم بهم گفت نظرت چیه؟ من نظر خاصی نداشتم،گفتم خودت چی میگی؟
گفت من دوست دارم باهات بیشتر زندگی کنیم، اگه عمل شی خوشحالترم هر چند که چون دکتر میگه احتمال زیاد فلج میشی خودت باید نظر بدی،منم گفتم باشه عمل کنم،
زیاد فرصت نداشتم،ظرف یه هفته ده روز کارام و انجام دادم و شب بستری شدم که صبح عمل کنم،ساعت 12 شب پرستار اومد سراغم که صبح ساعت 4 میبریمت اتاق عمل،بعد پرسید مادرت کجاست؟
گفتم نمیدونم شاید رفته نمازخونه یا جای دیگه،گفت بهم اطلاع بده مامانت اومد و رفت…
4صبح بود که پرستار اومد بهم گفت مادرت اومد؟گفتم نه! گفت پس کجاست؟من میخواستم به مادرت بگم گردنت و اصلاح کنه بریم برای عمل، ایراد نداره خودم برات اصلاح میکنم،فقط بهم بگو کدوم طرف هست؟
گفتم هر دو طرفه، در همین حیمامامانم از در اومد تو،پرستار رو کرد به مامانم و گفت: حاج خانم غده کدوم طرفه؟دخترت میگه دو طرفه، ولی من چیزی نمیبینم!!!
(مامانم سکوت کرده بود)
پرستار با دکتر تماس گرفت و گفت دکتر من میخوام گردن بیمارو اصلاح کنم ولی چیزی نمیبینم که غده باشه!!!
دکتر اومد سراغم و وقتی چیزی ندید،دستور داپلر دوباره داد!!!!
در ناباوری تمام دکتر بهم خیره شده و به مامانم گفت خانم این دختر اونی نیست که ما ازش نمونه برداری کردیم،این تمام گردنش سالمه و هیچ مشکلی نداره!!!!
(مامانم جدش امام رضاست)
رو کرد به دکتر و گفت من دیشب رفتم برای دیدن جدم مشهد با هواپیما و فقط ملاقاتش کردم و برگشتم،بهش گفتم من میخوام ازت که دخترم حتی اتاق عملم نره!!! و سالم ببرمش خونه!!
(از استاد عزیزم یاد گرفتم که کسی و شفیع نکنم بین خودم و خدا
ولی خوب باور مامان من این بود، و هر باوری نتیجه بخشه)
همونجا اول مامانم بعد دکتر و بقیه به سجده رفتن و شکر گزاری. دیگه گریه به کسی امان نمیداد از خوشحالی،(جالب این بود که پرستارا می اومدن پیشم با هم پچ پچ میکردن که بیچاره چه جوونم هست و برام دل میسوزوندن)
چی میشه باور یک مادر باعث چنین اتفاقی میشه!!
البته فکر میکنم چون اون موقع خودم هم بیخیال بودم و به این مسئله فکر منفی نمیکردم نتونست تو بدنم دوام بیاره!!!
خداروشکر حتما زنده موندم تا جهان توسط من به یه شادی یا ثروتی یا یه تحولی برسه…البته این و الان پذیرفتم که با استادمون آشنا شدم و آگاهم…
برای همتون سلامتی میخوام…
سلام انسیه عزیز
از اینکه حالت خوبه بسیار خوشحال شدم
من هم از موقعی که با آموزشهای استاد آشنا شدم این تضاد برام بوجود اومده .
من که از بچگی امام رضا رو میشناسم و مشهد زندگی میکنم واز همون ابتدا یاد گرفتم که امام رضا امام محترمیه،امام رضا خیلی از مردم رو شفا داده ،هر چی میخوای به امام رضا بگو بهت بده ،امام رضا رو واسطه قرار بده تا به واسطه امام رضا خدا هر چی میخوای بهت بده و….دهها چیز دیگه در این باره
حالا برای من خیلی سخته وقتی میرم حرم چجوری زیارت کنم چی بگم به امام رضا .
آخه من فهمیدم این در خواست یه نوعی از شرکه
یه جور دوگانگی و تضاد برام پیش اومده که نتونستم در این مدت دربارش به نتیجه برسم
خدا خودش منو هدایت کنه .کاش میشد استاد یه کم بیشتر در این باره راهنمایی کنه که زیارت ما نه شرک محسوب بشه نه بی احترامی به ائمه
سلام پارسا جان،
ممنونم عزیزم،
منم وقتی سه چهار ماه پیش رفتم مشهد تو همین فکر بودم، وقتی روبروی اماممون ایستادم،برخلاف دفعه های پیش خیلی صریح(چون نامه 31 حضرت علی و از زبون استاد شنیده بودم) به امام رضا گفتم،من نیمدم اینجا از شما خواسته ای داشته باشم،من فقط اومدم به ملاقات شما،مثل بنده های دیگه خدا که گاهی به دیدنشون میریم، و یه حس جدیدی در من ایجاد شد که درسته آفرین…
بدون هیچ بی حرمتی ، احساسم الان اینه که اگه امامانمون و واسطه قرار بدیم اتفاقا بی حرمتی به خدامونه،
ولی میتونیم از کارهای خوبی که امامانمون در زندیگیشون انجام دادن الگو بگیریم…
برات آرزویه همه چیزهایه خوب و دارم دوستم.
سلام به همه ، توی حال هوایی بودم که یهو گفتم بیام توی سایت بنویسم ، اولش ذهنم مقاومت داشت ، گفت :کی نظر تو رو میخونه
دو سه بار کَل کَل اما این کل کل کردنمون توی چند ثانیه بود و گفتم اصلا مهم نیست من دلم میخواد از حال و هوام بنویسم
اومدم توی قسمت محبوب ترین دانلود ها
نمیدونستم توی کدوم فایل بنویسم ، حسم گفت توحید عملی ۶خیلی خوبه
و الانم که دارم تایپ میکنم
استاد
باورم نمیشه بعد از این همه مدت عضویت
تازه دارم میفهمم شما چی میگید
تازه دارم متعهد میشم
الان همینطور اشکام داره میریزه
۱سال ۹ماه با شما بودم
اما توی این مدت به اندازه این چند روز به خدا و قدرتش متعهد نبودم
توی این مدت به اندازه این چند روز اراده نکرده بودن همه جانبه که ذهن و وجودم کنترل کنم
شده بود که کنترل ذهن میکردم اونم درحد عالی اما اون دفعه ها مقطعی بود و ادامه نداشت
ولی الان چند روزی زیاد نیست که تصمیم گرفتم و متعهد شدم که قوانین خدا رو با دل و جون بپذیرم و قبولش کنم و باورش کنم اینبار تصمیم از عمق وجودم امد و انگار همه چی از نو شده
از موقعی که تصمیم گرفتم همه چی داره بهتر میشه
اولین چیزی که تجربه کردم خیالی اسوده
چقــــــدر خوبه این خیال اسوده باور کنید
به اندازه کل کهکشان بهتون زندگی و لذت میده
ارامش ارامش داری بدون اینکه منتظر معجزه باشی
اینکه کی نتیجه میاد
کی اتفاقات دلخواهم میوفته
باور کنید خیلی راه دارم تا صدای قلبم بلندتر شه ـ تا کفه ترازو خداوند توی وجودم بیشتر بشه ــ ولی من تا الانش هم کلی ایمانم قوی تر شده
جوری که اشک خود به خود از چشام زد بیرون زمانی که غرق نشونه های پر رنگش بودم که همین امروز برام اتفاق افتادن
نشانه های به ظاهر ساده ای که من قبلا آنچنان جدی نمیگیرفتم زیاد تأیید نمیکردم
در کل بگم ثابت قدم نبودم
چون فرمول اصلی زندگیم هنوز یادنگرفته بودم و بهش ایمان نیاورده بودم
الانم هنوز هم باور نشده ولی دارم با کار کردن های ساده با کنترل ذهن های ساده با کنار گذاشتن تردید های شیطانی
با ایمان هر روز قوی تر شدنش رو حس میکنم
از خدا خواستم هر روز انگیزه ـ ایمان ـ امید ـ و تلاش و سعیمو بیشتر کنه
میدونید بچها
وقتی واقعا از ته قلبت میخوای که زندگیت تغییر کنه
وقتی به قول خانم شایسته مثل وحی منزل میای روی قانون کار میکنی
فقط دلت میخواد از این مسیر لذت ببری
واقعا نمیدونم این اشکا از کجا میاد
ولی خیلی دلم خواست به شما حرفامو بزنم
و بگم تغییر واقعا ایمان میخواد
واقعا تعهد میخواد
اولش خیلی راحت نیست
چون ذهنمون توی قدم اول خیلی مقاومت میکنه که از حاشیه امنش خارج بشه
این کاملا طبیعیِ ـ ولی وقتی به ارامی و بدون عجله هر روز تعهد خودت به تأیید نشونه ها به قدرتی که خدا داده بهت بیشتر میکنی ـ قلبت بیشتر بیشتر ارامش لمس میکنه
توی اول پیامم گفتم من تازه شروع کردم ولی این شروع توی چند روز واقعا منو دگرگون داره میکنه
خیلی دوستتون دارم ـ میدونم قلبتون به حرفام گواهی میده
پس بپذیرین صدای قلبتون رو
????
به نام رب العالمین تنها فرمانروای مطلق کیهان
سلام
دقت همگی بخیر و شادی
وَکَذَلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّهً وَسَطاً لِّتَکُونُواْ شُهَدَاء عَلَی النَّاسِ وَیَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَهَ الَّتِی کُنتَ عَلَیْهَا إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَن یَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّن یَنقَلِبُ عَلَی عَقِبَیْهِ وَإِن کَانَتْ لَکَبِیرَهً إِلاَّ عَلَی الَّذِینَ هَدَی اللّهُ وَمَا کَانَ اللّهُ لِیُضِیعَ إِیمَانَکُمْ إِنَّ اللّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُوفٌ رَّحِیمٌ (143) بقره
بارها استاد توی دوره ها و فایلهای دانلودی توضیح دادن که دنبال اصل باشیم نه فرع دنبال قانون جهان هستی باشیم نه جزئیات، وقتی اصل را درک کنیم و بهش عمل کنیم جزئیات خودبخود درست میشه استاد نگاه خاصی به زندگی انیشتین داشت و علت اصلی آن بخاطر نگاه توحیدی هست و انیشتین می گوید تلاش من بر این هست فکر خدا را بخوانیم بقیه فرعیات هست.
نگاه توحیدی استاد باعث رشد و ترقی ایشان شده یعنی فقط روی خدا حساب کنیم ، و البته این را درعمل نشان داده و یکی از دلایلی که نتایج استاد عباسمنش را با دیگر همکاران در سراسر جهان متفاوت کرده رعایت همین اصل هست یعنی توحید.
توحید یعنی ماندن در احساس خوب
توحید یعنی ثروتمند شدن از راه طبیعی و آسان
توحید یعنی شجاعت و ایمان
توحید یعنی قدرت را فقط به رب دادن
توحید یعنی بی اهمیت دانستن قدرت افراد
توحید یعنی دشمنان باعث رشد و پیشرفت تو بشوند.
توحید یعنی آرامش داشتن
توحید یعنی استقلال مالی وزمانی و مکانی
توحید یعنی عاشق خداوند بودن
توحید یعنی هر لحظه هدایت شدن از سوی رب
توحید یعنی :
لاخَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ (38 بقره )
توحید یعنی چمدان قرمز رنگ را برداشتن و همرا 2 فرزند و همسر از بندرعباس به تهران آمدن و در مسافرخانه ناصرخسرو ماندن.
توحید یعنی :
برگزاری سیمینار فقط با یک مراجعه کننده
توحید یعنی ایمان خود را به الله نشان دادن
توحید یعنی إِیَّاکَ نَعْبُدُ وإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ (5)
(خدایا) تنها ترا مى پرستیم و تنها از تو یارى مى جوئیم.
و در نهایت :
توحید یعنی سایت توحیدی عباسمنش دات کام
علیرضا یکتای مقدم مشهد مقدس
سلام به استاد عزیز خانم شایسته عزیزم و دوستان خوبم
خدا رو سپاسگزارم که در مسیری هستم که هر لحظه از خدای مهربانم هدایتی می خواهم به راحتی و آسانی من رو به راه راست هدایت میکنه دقیقا دیشب سردرگم بودم و از خداوند هدایت خواستم و تو فایل امروز از زبان استاد به چه مسیر خوبی هدایت شدم خدایا شکرت که راحت شدم آرام شدم و فقط وفقط در هرلحظه قوانین رو از صبح دارم با خودم تکرار میکنم و به اندازه ای که این آگاهیها رو درک کردم تا حدودی میتونم جلوی روزنه هایی که شیطان ذهن وارد میشود رو بگیرم و ایمان دارم با تکرار و تکرار قوانین و درک بهتر این آگاهی ها مدار به مدار در این مسیر موقفتر هم میشوم چون این رو درک کردم که شیطان همیشه حضور داره و این من هستم که باید با تکرار قوانین و ایمان به باورهای توحیدی راهش رو ببندم و این کار تا آخر عمرم هم ادامه داره
در پناه خدا شاد و ثروتمند باشیم
????
سلام
چقد این فایل حرفهای خوبی داشت برام و چقد حس خوبی ازش گرفتم
واقعا ممنونم
منم هر چی فکر میکنم میبینم که مهمترین دلیل موفقیت همین باور توحیدیه.. حتی حضرت محمد که خاتم پیامبرانه و از همه برتر و والاتره دلیلش دقیقا همینه..یعنی از بقیه باور توحیدیش قوی تره.. و اصلا دلیل اینکه پیامبران اولوالعظم از بقیه متمایز شدن دلیلش همینه.. اصلا آرامش ناب حاصل همین باوره..هر چقد توحیدی تر، آرام تر..
واقعا که اصل نکته همینه..اصلا اینکه بشینیم تجسم خلاق بکنیم، رویاپردازی بکنیم و خیلی چیزای دیگه.. اینها همش فرعه..
اصل قضیه همین باور توحیدیه.. واقعا وقتی دقت میکنم میبینم عزت نفس، آرامش، ثروت، قدرت و همه و همه حاصل همین بارو توحیدیه..
الحق که اصل نکته همینه. عالی بود
موسیقی هم خیلی عالی بود.
ممنونم.
سلام به استاد و همه دوستان عزیز.
توی این مدتی که با استاد و این مباحث آشنا شدم شاید بیش از صدبار این فایلو گوش گرفتم اما نمیدونم خاصیت این فایل چطوره که هر بار خالصتر میشه، هر بار قشنگتر میشه ، هر بار به حقیقت جدیدی پی میبرم با گوش دادنش. هر بار گه کامنتای این فایلو و اون متن بی نظیرو میخونم دلم نمیاد کامنت نذارم.
من قبلا هم گفتم توی کامنت همین قسمت که توی شرایطی بزرگ شدم که نمیتونستم روی بقیه حساب کنم ، نه اینکه خودم بخوام آگاهانه روی کسی حساب نکنم ، آدما جوری بود شرایطشون که کوچیکترین خواسته های منم براورده نمیکردن و این شرایط رفته رفته از من یه آدمی ساخت که هرگز روی کسی حساب نکنم و چند باری هم که حساب کردم دیگه نتیجشو همه میدونیم ….. در کل بهتر با این موضوع کنار اومدم که خودم با باورهام با اقداماتم و … خالق زندگیم هستم. هرگز فکر نمیکردم شرک بخش دیگه ای هم داشته باشه. هرگز توی این فایل تشنیده بودم اینو که حتی نباید از دیگران دل نگرانی داشته باشی. بقول قران لا تخشوهم و اخشونی ،، حالا که ایمان اوردی و فقط روی من حساب میکنی ، حالا از اونا نترس از اونا دل نگران نباش از من بترس …
گذشت تا اینکه با یک تضادی روبرو شدم که خیلی قشنگ خدا بهم فهموند که اینجای کارت ایراد داره ها! تو میترسی ، تو نگران قدرت قدرتمندا هستی ، تو نگرانی ، ته ذهنت ترسه ، سناریو ساختی … این تیکه انگار یه تیکه جامونده از پازل توحید بود. نه آخرین تیکه بلکه یاد گرفتم که توحید هیچوقت کامل نمیشه و یه پازلیه که هر بار یه تیکشو پیدا میکنی و درک و تصویر واضح تری ازش داری…
من میدونستم خدا توانایی اینو داره که روزی بنده هاشو بده ، که اتفاقای خوبی رقم بزنه ،،، میدونستم قدرتمنده اما نمیدونستم اونه که تنها قدرته. اون یه نیروی قدرتمند نیست بلکه نیروییه که قدرت از اون شکل گرفته ، قدرت منحصرا برای اونه. برگی بدون اذن اون نمیوفته ، کی میخواد اتفاق منفی رقم بزنه تو زندگیم!؟ برگی واقعا بدون اذن اون حتی یک برگ هم نمیوفته دیگه نگرانی چرا!؟ یا بقول پروین ؛
رودها از خود نه طغیان میکنند
آنچه میگوئیم ما، آن میکنند
ما، بدریا حکم طوفان میدهیم
ما، بسیل و موج فرمان میدهیم
نسبت نسیان بذات حق مده
بار کفر است این، بدوش خود منه
به که برگردی، بما بسپاریش
کی تو از ما دوستتر میداریش
نقش هستی، نقشی از ایوان ماست
خاک و باد و آب، سرگردان ماست
قطرهای کز جویباری میرود
از پی انجام کاری میرود
هر اتفاقی هر شرایطی هر آدمی هر کاری اتفاق نمیوفته مگر به اذن الله ،،،، چطوره که فکر میکنم یهویی یه نفر از راه میرسه و بنایی ک ساختمو ویران میکنه؟ واقعا سبحان الله . از درک کوچیکی که نسبت به خدا داشتم. از شناخت اشتباهیی ک نشبت به خدا داشتم. اما خوشحالم که دارم بهتر و بهتر درکش میکنم.
استاد بابت این فایل صد هزار بار ممنونم. که هر بار میشنوم آگاهی های جدید داره ، ممنونم❤
به نام رب العالمین شروع میکنم نوشتن نتایجم رو نسبت به چن سال قبل که تو همین فایل اومده بودم ونتایج مو نوشته بودم؛اونموقع که اون نتایج و نوشتم هیج وقت فکر نمیکردم این قدر همه چی تغییر کنه و به یه همچین نقطه ای برسم به قول حضرت مولانا؛
تا تورا دیدم محالم؛حال شد
یعنی قبل آشنایی با استاد من تو جهنم سرد زندگی میکردم سخت زندگی میکردم؛همه چی واسم سخت بود؛تلاش زیاد نتیجه ناچیز؛دوندگی زیاد عایدی صفر:
دقیق مث فردی بودم ک رو تردمیل میدوه ولی نتیجه ای ب دس نمیاره؛؛ هر وق کسی منو میدیددرحال کار کردن و تلاش بودم ولی دریغ از یه هزاری پس انداز؛با اینک سالم سالم بودم حتی یه تک تومنی بابت مواد ومشروبات الکلی و این ها خرج نداشتم ولی پر بودم از شرک پر بودم از چشم به دیگران؛پر بودم از قدرت دادن یه دیگران؛و بی تاثیر دونستن خودم تو نتایج زندگیم
گدشت تا با استادآشنا شدم اینقد این مسیر و صحبت ها منو آروم کردکه تایم زیادی و فایل میشنیدم؛بدون اینکه درکی داشته باشم؛کم کم ازدرون تغییر کرد افکارم ولی خیلی کوچیک بود تغییرم و همون تغیر کوچیک منو هدایت کرد به یه شهر دیگ ؛به کاری که خیلی اعتماد به نفسم وافزایش داد؛و کم کم داشتم ازشرک وایراد گرفتن از خداو دنیا دور و دورتر میشدم و هرچه قدرتوحیدم بیشتر میشد میدیدم که نتایجم بیشتر داره میشه ولی الان که دارم نگاه میکنم نتایج من توهمین یه سالی ک گذشت به لطف خدا اندازه تمام سال های زندگی ام بوده؛خوب حالا میخوام برگردم به گدشته ام وشرلیطی ک داشتم وبعد از الانم بگم ونتایج ک خداوند برایم رقم زد
چن سال پیش که شرک تو وجودم فوران میکرد تنهاو دور ازخانواده تو یه شهردیگ بودم؛روزانه کیلومترها پیاده روی داشتم؛هیچ پس اندازی نداشتم؛هیچ وعده غذایی ام سر وقت وجاش نبود؛ی غذای درست و حسابی واسمون آرزو بود؛چن نفره یه دونه سالاد الویه میخوردیم؛و پر بودم از شرک؛از کفر؛از ناسپاسی و پر از کمبود((خدایا ببخش منو))همش طلبکار بودم از پدر مادر؛خدا وعالم و آدم و تا لحظه ای که خودت و صاحب زندگی خودت ندونی نمیتونی چیزی و تغییر بدی که
ولی به لطف خدا هدایت شدم به این مسیر زیبا و کم کم تغیر کرد شرایطم یعنی همون ویزیتی که انجام میدادم هدایت شدم به یه شرکت معتبرتر که حقوق هامونو به موقع پرداخت میکرد؛بیمه شدم و…
و خداروشکر اوضاع بهتر و بهتر شدولی نه یهویی و یه شبه تکاملی طی شد
واما حالااااااااا((با خدابودن))
الان یه ماشین خشک خداوندبه راحت ترین حالت واسم فرستاد؛؛ قدیما روزانه 20 کیلومتر توسرما وگزما راه میرفتم
الان در کنار خانواده ام تو شهر خودمم؛یه روزی هزاران کیلومتر از شهرم دوز بودم؛
الان با بهترین و ایده آل ترین فرد ازدواج کردم اونم به راحتی؛ یه روزی بی نهایت تنها بودم وازهمه فراری
آلان عاشق خودم وخدام و اطرافیانم هستم؛یه روزی متفربودم از خودم و خداو همه آدماش
الان کسب و کار خودمو دارم و به راحت ترین حالت ممکن دارم پول میسازم وچن ده برابراون سال هایی ک کلی سختی میکشیدم و چیزی هم نمیموند تهش به لطف خدا الان چن نفری ازین سفره الهی نون میبریم؛ولی قبل این ها چندین وچن سال به سخت ترین حالت پول در میآوردم خرج دیگران که هیچ خرج خودمم به زور درمیاوردم.
همه چیم به راحتی اوکی شده به لطف آلله و واقعا سوت زنان مسیرو دارم میرم
ولی شکی ندارم که هر چه قدر مقدار بندگیمو بیشتر کنم و اجازه بدم خداوند وارد زندگیم شه و فرمون زندگی مو بدم بهش راحت و راحت تر زندگی میکنم و سوت زنان پیش میرم…