توحید عملی | قسمت ۶ - صفحه 2

1899 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «انسیه NC» در این صفحه: 19
  1. -
    انسیه NC گفته:
    مدت عضویت: 2441 روز

    سلام خدااااا جونی، حالت چطوره از اینکه ما بنده ها رو داری؟

    سلام به استادم و خواهر برادرایه طلام،

    تو مترو بودیم با دوستم گرسنمون بود،بهش گفتم رسیدم صادقیه از قطار رفتیم بیرون،روی سکو پیراشکی میفروشن میگیرم،قطار که وایساد رفتیم رو سکو،دوستم رفت سمت پیراشکی فروشا تقریبا ده قدم از من فاصله گرفت،یهو دیدم دو تا آقایه جوون دارن با خنده میان سمت من،خیلی خوشتیپ و قد بلندم بودن،تا رسیدن بهم دو تا ساندویچ تو نایلون گذاشتن جلو پای من و رفتن!!!!

    باورتون میشه!!

    تا دوستم و صدا کنم،یا به اون آقایون بگم اینا چیه!!!! اون آقایون ناپدید شدن،بهشون که نگاه میکردم اصلا نفهمیدم کدوم طرفی رفتن!!

    هاج و واج با دوستم(که البته اون هم، هم مداریمونه)مونده بودیم!!!

    وای خدا چقدر بهمون نزدیکه،چقدر خواسته همون و میخواد برآورده کنه،

    خیلی برام از این دست اتفاقا میفته،همش هم دوست دارم براتون بگم،چون باورام رشد میکنه،

    دوستدار همتونم،به هر چی دوست دارید از نوع بهترینش و برسید دوستانم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    انسیه NC گفته:
    مدت عضویت: 2441 روز

    سلام پارسا جان،

    ممنونم عزیزم،

    منم وقتی سه چهار ماه پیش رفتم مشهد تو همین فکر بودم، وقتی روبروی اماممون ایستادم،برخلاف دفعه های پیش خیلی صریح(چون نامه 31 حضرت علی و از زبون استاد شنیده بودم) به امام رضا گفتم،من نیمدم اینجا از شما خواسته ای داشته باشم،من فقط اومدم به ملاقات شما،مثل بنده های دیگه خدا که گاهی به دیدنشون میریم، و یه حس جدیدی در من ایجاد شد که درسته آفرین…

    بدون هیچ بی حرمتی ، احساسم الان اینه که اگه امامانمون و واسطه قرار بدیم اتفاقا بی حرمتی به خدامونه،

    ولی میتونیم از کارهای خوبی که امامانمون در زندیگیشون انجام دادن الگو بگیریم…

    برات آرزویه همه چیزهایه خوب و دارم دوستم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    انسیه NC گفته:
    مدت عضویت: 2441 روز

    سلام جناب بالی پور…

    بله به همین سادگی!!!

    7 سال تنهایی فکر کردم و بعد از اون متوسل شدم به آدمهای دولتی اطرافم که مشتریایه مغازم بودن!!!

    بعد که دیدم هیچی جواب نمیده ناخودآگاه ولش کردم …وقتی رها شد و پیش خودم گفتم چیکار کنم خدا من دیگه هیچ کاری از دستم برنمیاد!!!

    اتفاق افتاد…به قول شما به همین سادگی.مرسی دوست عزیز برات همه چیو از نوع بهترینش میخوام از خدامون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    انسیه NC گفته:
    مدت عضویت: 2441 روز

    سلام جناب بالی پور،خیلییییی خوشحال شدم برات،درکت کردم با تمام احساسم،

    میدونی چرا؟

    برای خودم همین مساله دیروز پیش اومد…

    اینطوری شد که رفتم پنچری ماشین بگیرم،آقاهه گفت 7 تومن میشه،من چون چند روز پیشم پنچری ولی جای دیگه گرفته بودم 5 تومن شده بود،پیش خودم گفتم چرا 2تومن بیشتر!

    برم بهش بگم من جای دیگه پنچری گرفتم 5 دادم،شما2بیشتر میخوای بگیری،

    یه دفعه به خودم اومدم گفتم ا انسی حواست هست داری چی میگی،برو تو چشاش نگاه کن از تشکر کن،چرا به کمبود فکر میکنی!

    خدا 700برابرش و میریزه به حسابت،

    خلاصه رفتم خیلی هم ازش تشکر کردم،با احساس خوب خدافظی کردم، نیم ساعت گذشت،(نه از کسی طلب داشتم نه هیچی)

    700 هزار تومن اومد غیر منتظرانه تو حسابم!!!

    وای مونده بودم،احساس خوب چیکار میکنه!!!

    آقای بالی برای همین درکت کردم با تمام وجود…

    امیدوارم به هر چی میخوای از نوع بهترینش برسی…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: