توحید عملی | قسمت ۶ - صفحه 57

1899 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    يوسف احد گفته:
    مدت عضویت: 2633 روز

    سلام به بهترین استاد زندگیم و خانواده دوست داشتنی

    استاد عزیز شما در این فایل و توحید عملی ۵ خیلی زیبا توحید را بیان میکنین واقعا نمیدونم چطور از شما تشکر کنم، خداوند به شما و گروه خوبتون بهترینها رو بده،

    به نظر شما من اگر بجای خواسته هایی که دارم ، خواسته من به خدا رسیدن باشه چی؟ با این وجود میتونم همه چی رو داشته باشم،وقتی حقیقت خدا رو کشف کردم،وقتی به یگانگی او پی ببرم ،وقتی خداوند قدرت مطلق است،وقتی همه چیز خداوند است،من چرا باید خواسته ی دیگری به جز رسیدن به خداوند داشته باشم،و ،وقتی به او رسیدم میتونم هر چیز رو که اراده کنم داشته باشم،

    اینطور ،هم سعادت دنیا نصیبم خواهد شد و هم آخرت،، میخواهم اگر امکان داره نظر استاد عزیز رو بدونم،و همینطور

    دوستان، از شما میخوام نظر شما هم بدونم،

    لطفا مشارکت کنید،

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    هاله ریاحی گفته:
    مدت عضویت: 2400 روز

    سلام استاد وقت بخیر

    از بچگی خواب پرواز میدیدم

    هربار به شکلی ولی نقطه ی مشترک این خوابها ۳ مورد بود که الان دارم مفهوم آن را میفهمم

    اولین مساله این بود که وقتی داشتم به سمت آسمان پرواز میکردم اگر به پایین پام نگاه میکردم اراده ام و توانم و یقینم برای پرواز را از دست میدادم و نمیتوانستم دیگر پرواز کنم و بالا بروم

    نتیجه : ۱_ به دنیا نگاه نکن وگرنه روحت نمیتواند به سمت خداوند پرواز کند

    ۲_ شک و تردید داشتن ، ایمان نداشتن ، باور نداشتن ، اراده و یقین و باور اینکه من میتوانم را نداشتن مانع پرواز روحت به سمت خداوند است

    و نتیجه دیگری که در خوابهام بود فرار کردن از آدمها بود

    من از بچگی تنها بودم … البته دوست و خانواده بودن ولی الان میفهمم این تنهایی چه لطفی از جانب خداوند بود …. حتی خیلی اوقات خواستم در جمع باشم ولی هیچوقت آرامش و رشد تنهایی ، در جمع و بین آدمها نیست …

    بهترین خوابی که دیدم زمانی که ۱۷ ساله بودم خواب دیدم روی تپه ای هستم که گاوهای خاکستری شاخداری هستند و بسمتم می ایند و به من شاخ میزنند من از ان نقطه پرواز میکردم و جای دیگری از تپه فرود می امدم ولی باز گله ی گاوها بسمتم می امد وشاخم میزند، این روند چند بار تکرار شد و بار اخر من پرواز کردم بالا رفتم… خیلی بالا طوری که کره ی زمین را میدیدم و دور کره ی زمین من و افراد دیگری بودیم که دستان همدیگر را گرفته بودیم … و خاطرم نیست که این جمله را من میگفتم یا بقیه میگفتند که : ما میخواهیم ستاره های زمین را تکمیل کنیم ….

    الان ۲۷ سال دارم و مفهوم این خوابها کاملا برایم واضح است

    فرارم از گاوهایی که شاخم میزدند اون پروازو فرودها و بار اخر اون پرواز ….

    الان فکر میکنم نزدیک هستم به پرواز اخر

    جایی که از گاوهایی که شاخم میزنند جداشوم و بپیوندم به ستاره های زمین…

    از هر عزیزی که این نوشته را میخواند میخواهم از صمیم قلبش برای من دعا کند تا من به این خواسته ام برسم

    در پناه الله یکتا پر از حس های عالی و حس رهایی باشید حس پرواز حس شوق حس امید حس ‌…..

    خدایا شکرت شکرت شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    زهرا رضایی فرد گفته:
    مدت عضویت: 2336 روز

    سلام به همه دوستان خوبم ،من یادگرفتم که ادمها تاوقتی باهام کار دارن و منفعی از جانب من تامین میشه با من مهربان و رفتار خوبی دارن خرده هم نمیگیریم شاید طبع انسان همینه و با علم به این م‌طلب سعی کردم همیشه مهربان باشم و کمک کنم چون همیشه طرف حساب من خدای درون انها بوده وبا خداوند معامله کردمو از جایی که فکرشو نمیکردم جواب محبتمو گرفتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    سید محمد مهاجر گفته:
    مدت عضویت: 2778 روز

    کاملترین تعبیر در مورد ذهن را از عارف هندو, آقای Sadhguru شنیدم که می گفت:

    «ذهن بدترین ارباب در مقام ارباب بودن و بهترین برده در مقام برده بودن است.»

    یعنی شما ارباب و فرمانروایی بدتر از ذهنت نمی توانی برای خودت انتخاب کنی تا خودت را به خدمت او درآوری

    و در عین حال هرگز برده و خدمتگذاری بهتر از ذهنت برای خود پیدا نخواهی کرد تا همه چیز را آنطور که تو می خواهی برایت مهیا و فراهم نماید.

    این یک نکته ظریف و شگفت انگیز عرفانی است که منظور از «شیطان» در ادبیات دینی و عرفانی ما, نه آن ابلیسِ جن است که از درگاه خداوند رانده شد, بلکه منظور آن نیروی فوق عظیم ذهن ماست و این نیرو اساسا تا مادامی شیطان نامیده می شود و ماهیت شیطانی دارد که فرمانروای ما باشد. ولی اگر ما فرمانروا باشیم و او برده, دیگر آن نیرو نه تنها شیطانی نیست, که الهی و مقدس است

    برای درک بهتر این نکته به نیروی جنسی فکر کنید. اگر این نیروی عظیم فرمانروای ما باشد و او بگوید که ما چه کنیم و چه نکنیم, در شیطانی و مخرب بودن آن شکی نخواهد بود. اما اگر ما بتوانیم این نیرو را در درون مان استحاله کنیم, مهندسی کنیم, مهار کنیم و به کنترل خود درآوریم, آنگاه این نیرو می تواند سوخت حرکت ما باشد.

    نیروی اتم اگر مهار نشود, بمب است و مخرب و شیطانی

    و اگر مهار بشود یک نیروگاه چند هزار مگاواتی تولید برق است و مولد و آباد کننده

    ذهن ما شیطان است اگر مهار نشده باشد, اگر تربیت نشده باشد, اگر مهندسی نشده باشد

    اما همین ذهن اگر مهار شود و کنترل شود, بهترین برده ایست که در کل زندگی مان می توانیم اختیار کنیم.

    در حدیث جالبی از پیامبر هست که فرموده اند: همه شما شیطانی در درون خود دارید. مردم گفتند که آیا شما هم چنین شیطانی در درون خود دارید؟ و پیامبر فرمودند بله! اما «شیطانی أسلَمَ عَلی یدی» من شیطان درون خودم را به دست خودم تسلیم کرده ام!

    کل ماجرای زندگی, غلبه کردن بر این شیطان درون و کنترل کردن آن برای رسیدن به هر خواسته و آرزوست.

    «رستگاری» چیزی جز به خدمت گرفتن, مهندسی کردن و مهار کردن آن نیروی عظیم مهار نشده و بکر درونی نیست

    و «جهاد اکبر» یک مسیر بی انتهاست که طی آن شما هر چه بیشتر و بیشتر مهارت «به استخدام خود در آوردن این نیرو» را کسب می کنید و هر چه در این مسیر پیش تر می روید, این نیرو کمتر و کمتر شیطانی و بیشتر و بیشر الهی خواهد بود

    از اینروست که جهاد اکبر, «مبارزه کردن» با شیطان درون نیست, «استحاله کردن» آن به خدای درون است! و در آن روز ما با پیامبران خدا در یک مقام و منزلتیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  5. -
    حیدر شیرازی گفته:
    مدت عضویت: 2388 روز

    سلام آقای عباسمنش.

    متشکرم بابت این فایل بسیار ارزشمند. نکات بسیار مفیدی آموختم از این فایل از جمله شرکهای زیادی داشتم که خودم آگاه نبودم و الان فهمیدم چقدر از خدا دور بودم و به چه چیزهایی غیر خدای بزرگ فکر میکردم. همچنین از این نکته که نعمت و ثروت مثل آفتاب , اکسیژن هوا , باران و غیره به راحتی وارد زندگی ما میشه اگر جلوی ورودش را نگیریم آموختم که چه اشتباهی میکردم و چه ذهنیت اشتباهی داشتم در این مورد. خدا خیرتان بدهد این آگاهی ها را به ما منتقل می‌کنید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    سید محمد مهاجر گفته:
    مدت عضویت: 2778 روز

    کاملترین تعبیر در مورد ذهن را از عارف هندو, آقای Sadhguru شنیدم که می گفت:

    «ذهن بدترین ارباب در مقام ارباب بودن و بهترین برده در مقام برده بودن است»

    یعنی شما ارباب و فرمانروایی بدتر از ذهنت نمی توانی برای خودت انتخاب کنی تا خودت را به خدمت او درآوری

    و در عین حال هرگز برده و خدمتگذاری بهتر از ذهنت برای خود پیدا نخواهی کرد تا همه چیز را آنطور که تو می خواهی برایت مهیا و فراهم نماید.

    این یک نکته ظریف و شگفت انگیز عرفانی است که منظور از «شیطان» در ادبیات دینی و عرفانی ما, نه آن ابلیسِ جن است که از درگاه خداوند رانده شد, بلکه منظور آن نیروی فوق عظیم ذهن ماست و این نیرو اساسا تا مادامی شیطان نامیده می شود و ماهیت شیطانی دارد که فرمانروای ما باشد. ولی اگر ما فرمانروا باشیم و او برده, دیگر آن نیرو نه تنها شیطانی نیست, که الهی و مقدس است

    برای درک بهتر این نکته به نیروی جنسی فکر کنید. اگر این نیروی عظیم فرمانروای ما باشد و او بگوید که ما چه کنیم و چه نکنیم, در شیطانی و مخرب بودن آن شکی نخواهد بود. اما اگر ما بتوانیم این نیرو را در درون مان استحاله کنیم, مهندسی کنیم, مهار کنیم و به کنترل خود درآوریم, آنگاه این نیرو می تواند سوخت حرکت ما باشد.

    نیروی اتم اگر مهار نشود, بمب است و مخرب و شیطانی

    و اگر مهار بشود یک نیروگاه چند هزار مگاواتی تولید برق است و مولد و آباد کننده

    ذهن ما شیطان است اگر مهار نشده باشد, اگر تربیت نشده باشد, اگر مهندسی نشده باشد

    اما همین ذهن اگر مهار شود و کنترل شود, بهترین برده ایست که در کل زندگی مان می توانیم اختیار کنیم.

    در حدیث جالبی از پیامبر هست که فرموده اند: همه شما شیطانی در درون خود دارید. مردم گفتند که آیا شما هم چنین شیطانی در درون خود دارید؟ و پیامبر فرمودند بله! اما «شیطانی أسلَمَ عَلی یدی» من شیطان درون خودم را به دست خودم تسلیم کرده ام!

    کل ماجرای زندگی, غلبه کردن بر این شیطان درون و کنترل کردن آن برای رسیدن به هر خواسته و آرزوست.

    «رستگاری» چیزی جز به خدمت گرفتن, مهندسی کردن و مهار کردن آن نیروی عظیم مهار نشده و بکر درونی نیست

    و «جهاد اکبر» یک مسیر بی انتهاست که طی آن شما هر چه بیشتر و بیشتر مهارت «به استخدام خود در آوردن این نیرو» را کسب می کنید و هر چه در این مسیر پیش تر می روید, این نیرو کمتر و کمتر شیطانی و بیشتر و بیشر الهی خواهد بود

    از اینروست که جهاد اکبر, «مبارزه کردن» با شیطان درون نیست, «استحاله کردن» آن به خدای درون است! و در آن روز ما با پیامبران خدا در یک مقام و منزلتیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  7. -
    زهرا عزیزی گفته:
    مدت عضویت: 3205 روز

    عاشق این شعرم و همیشه با خودم زمزمه میکنم:

    هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر

    آرام‌تر از آهو، بی‌باکترم از شیر

    هر لحظه که می‌کوشم در کار کنم تدبیر

    رنج از پی هم آید، زنجیر پی زنجیر

    مولانا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    زهرا عزیزی گفته:
    مدت عضویت: 3205 روز

    با سلام

    دوستان منم میخوام تجربه خودم رو از ایجاد باورهای توحیدی بگم

    من مشکلات اداری داشتم که سالها حل نشده باقی مونده بود. دو دلیل داشت یکیش این بود که درست و حسابی دنبالش نمی‌رفتم چون می‌ترسیدم حل نشه و من سرخورده بشم و دومیش هم بخاطر نداشتن باورهای توحیدی بود. با تقویت باورهای توحیدی، خدا آدمهایی سر راهم قرار داد که کارهای اداری من به راحتی انجام شد. همینطور اون مسئولی که همیشه مخالفت می‌کرد اینبار موافقت کرد که کار من رو انجام بده.

    مساله دیگرم در مورد وامی بود که می‌خواستم بگیرم و شخصی رو به عنوان ضامن به من معرفی کرده بودن. من خیلی روش حساب می‌کردم و بسیار خوشحال بودم ولی زمان موعود متوجه شدم که اون شخص به دلیل نداشتن دسته چک نمی‌تونه ضامنم بشه. و چون اون روزها من با دیدن ویدیوی (فقط روی خدا حساب کن) در حال تقویت باورهای توحیدیم بودم از این مساله اصلا ناراحت نشدم. با خودم گفتم حتما خدا از دستان دیگرش می‌خواد به من کمک کنه. خلاصه من مدام آیه توکل (و من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لای یحتسب، و من یتوکل علی الله فهو حسبه) رو با تفکر عمیق در معنی اون تکرار می‌کردم که به عنوان جمله تاکیدی باورهای توحیدی من رو تقویت کنه. هر چی بیشتر تکرار میکردم اطمینانم از حل شدن مشکلم بیشتر میشد. تا اینکه بین خواب و بیداری اسم شخصی به من گفته شد. این شخص رو فقط یک بار در عمرم دیده بودم اما دوستی کمرنگ و دورادوری بینموم وجود داشت. به این خانم زنگ زدم خیلی راحت قبول کرد که ضامنم بشه و حتی دسته چک هم داشت و کار انجام شد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    سمیه طبری گفته:
    مدت عضویت: 2572 روز

    سلام دوستان جان

    حرف های استاد خیلی عالی و منقلب کننده بود و همچنین آهنگی که انتهای فیلم پخش شد.

    کسی میدونه اسم آهنگ و خواننده اش رو؟

    میخام هرصبح با همین نوای آهنگ بیدار شم و یاد حرفای استاد بیفتم

    هرکس میدونه لطفا راهنمایی کنه. ممنوون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: