توحید عملی | قسمت ۶ - صفحه 58
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-65.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2019-01-31 06:15:372024-07-20 18:23:58توحید عملی | قسمت ۶شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام خدمت همه دوستان ،
روز اول که فایل توحید عملی شش اومد روی سایت مثل همیشه اومدم دانلودش کردم و گوش دادم ولی چیز خاصی توش نبود ، فردای اون روز برادر کوچکترم مجید (که دوتایی با هم فایل دوازده قدم رو خریدیم، البته خرید ربطی به این ماجرا نداره ) بهم زنگ زد و گفت توحید عملی شش رو گوش دادی !! فوق العادست ، گفتم خیلی چیز خاصی نداشت ، گفت دوباره گوش بده ، سری بعدی که گوش دادم باز معمولی بود ، از اون روز تا الان حداقل پانزده بار گوش دادم واقعا معرکس ، نمیخوام الکی تعریف کنم ولی آخرین باری که این فایل رو گوش دادم (نیم ساعت پیش ، چند بار پشت سر هم )با خودم گفتم آدمهای دور و بر من روزی پنج بار نماز میخونن و هیچ تاثیری پیدا نمیکنن شایدچون تو مدار باطنی نماز نیستن احتمالا تو مدار ترس از خدان که باعث میشه نماز بخونن تا مجازات نشن ، بعد با خودم گفتم اگر روزی پنج بار همین فایل رو گوش بدیم واقعا معجزه میکنه آنقدر آدم خیالش از وجود این قدرت خدایی راحت میشه که دیگه دوس نداره به هیچ بنی بشری باج بده و عزت نفسش رو خورد کنه برای شرکت برای رفاقت پولی برای وام برای دوست داشته شدن و همه این چیزا ، امیدوارم این روند رو به رشد همینطور ادامه داشته باشه ، راستی من دوازده قدم رو در شرایطی با مجید برادرم خریدم که دو ماه قبل با اصرار یکی از دوستام که اونم از راه نادرست بسته عشق و مودت رو خریده بود به صورت مجانی عشق و مودت رو تهیه کردم و واقعا هیچ چیز خاصی تو حرف های استاد نبود ، اصلا انگار داشتم حرف های بی خود از یه آدم معمولی می شنیدم همون باعث شد کل بستر و پاک کردم تا حالم و بدتر نکنه، یه جورایی گوشام بسته شده بود ، میخوام بگم با این که اون بسترو رایگان تهیه کردم و دیدم هیچی برای من نداره و دیگه باید بی خیال خرید بسته میشدم ، ولی مثل آب خوردن تو دوازده قدم شرکت کردم ، نمیدونم چقدر ازش رشد بگیرم ولی میدونم سال بعد این موقع باور نکردنی تغییر کردم . در ضمن حرف چند تا از اساتید دیگری هم اخیرا گوش دادم و واقعا این حس بهم دست داد که استاد چقدر اختلاف گرفته از این آدما ، امیدوارم توحید عملی هفت رو هم از استاد ببینیم ، واقعا عالیه
سلام وقت به خیر ،با سپاس فراوان از استاد به به نظر من توحید تنها مساله مهمی است که اتفاقات مهم رو در زندگی انسان رقم میزنه ومن به خاطر این دیدگاه سلامتی کامل رو درزندگی تجربه کردم در مورد مسائل دیگه هنوز خیلی نقض هست که باید کار کنم و من تنها ۳۰ روز است که با قانون آشنا شدم
با سلام به استاد عزیز و دوستان گرانقدرم
خیلی وقت بود که کامنت نداشتم و داشتم روی خودم و باورهام کار میکردم و از خوندن کامنت های دوستان لذت میبردم.گفتم من هم یکم از خودم بگم و از خودم جا پایی تو این دانشگاه خودشناسی و خداشناسی داشته باشم.من در یک اداره دولتی به مدت ۱۰ سال مشغول هستم و حدود ۸ ساله که به عنوان مدیر فعالیت میکنم.اوایل امسال با این مجموعه ارزشمند آشنا شدم و شروع کردم روی خودم کار کردن.کار من خیلی وقت من رو می گرفت و میانگین تا ۱۰ ساعت وقت میزاشم البته درآمدم خوب بود ولی خواسته های من بیش از این بود و همیشه دوست داشتم استقلال مالی داشته باشم و تو همه زمینه ها پیشرفت کنم.از اوایل سال تصمیم گرفتم کارم رو کم کنم و در حوزه ملک فعالیت کنم و با نشونه های بسیار پررنگ از مسئولیت در اداره استعفا دادم و براحتی در یکی از بزرگترین املاک های تهران به طور نیمه وقت مشغول شدم البته کار دولتی رو حفظ کردم ولی بعد از استعفا جایی هدایت شدم که روزی یک ساعت هم کار نداره و حقوقش هم مثل قبله! قبلا باورم این بود که باید خیلی کار کنم تا نتیجه بگیرم ولی الان میگم خیلی ها هستند با کار کم نتایج عالی میگرن و خلاصه اینکه حدود ۸ ماهه در کار دولتی جدید و کار املاک همزمان مشغول هستم و از سال دیگه کار دولتی خودم رو هم کم رنگ تر میکنم و بیشتر تمرکزم رو روی کار دوم می زارم.تا نهایتا کل زمانم رو به کار دوم اختصاص میدم.تو کار ملک درسته که نتایج مالی زیاد برام نداشته ولی هزاران چیز یاد گرفتم و دارم تکاملم رو طی میکنم.بسیار زیاد مشتریان به من لطف داشتن و روابط بی نظیری با مشتریان برقرار کردم که مطمئن هستم بزودی نتایج مالی خیلی خوب هم میاد بسیار احساس میکنم مسیرم درسته و همه چیز خوب داره پیش میره.نکته جالب اینکه که در کار اداری من دیگه مدیر نبودم و به عنوان کارشناس کار میکردم ولی بعد از ۸ ماه تو محیط جدید هم برام دوباره ابلاغ مدیریت زدن و فکر میکنم با یک دهم کار قبلی حقوقم هم بیشتر از اون میشه و من تو این مدت فقط فقط فقط دارم نتیجه تغییر باور ها رو تو خودم میبینم.من تو این مدت تضاد هایی هم داشتم ولی ایمانم رو حفظ کردم حسم رو تحت هر شرایطی خوب نگه داشتم و مدام روی باورهام بخصوص باور های توحید ی کار کردم.الان بعد از ۸ ماه مداوم کار کردن روی خودم، در کار اداری تجربه های جدید رو کسب کردم و محیط بسیار کم تنش رو تجربه کردم و کار کمتر حقوق بیشتر رو برام داشته.و الفبای کسب و کار جدیدم رو هم یاد گرفتم و دارم با انگیزه بسیار زیاد پیشرفت میکنم.و هزاران اتفاق خوب تو همه زمینه ها برام افتاده که واقعا یه کتابه و بخشی از اونهارو تو کامنت های قبلیم اشاره کردم..البته تازه اول راهم خیلی نیاز دارم به کار و ادامه دادن مسیر و مطمئن هستم که عمل به قوانین خداوند جواب میده.ممنون که کامنت من رو خوندید.براتون بهترین ها و رسیدن به تمام خواسته ها تون رو از خداوند وهاب خواستارم.
موفق و موید باشید.
سلام روزتون پر از شادی
استاد سلام . استاد من الان باز داشتم این فایل بینظیر رو میدیدم که اواخر فایل بود که یک نفر امد داخل مغازه که یکی از فامیل های قدیمی بابام بود که جالب اینجاست که اصلا من رو نمیشناخت و قبل از اینکه بیاد پیش من رفته بود به مغازه بابام و بابام بهش گفته بود که من مغازه دارم و امد اینجا کلا 5 دقیقه نشد که خودش رو معرفی کرد و خیلی سریع شرع کرد در مورد خدا صحبت کردن بدون هیچ مقدمه ای که ما خودمون از وجود خدا هستیم و خیلی چیز های دیگه در مورد ذهن صحبت کرد و من مات مونده بودم که خدایا این کجا بود دیگه آخه یهو بیاد بدون هیچ مقدمه ای که تازه باهم آشنا شده باشیم تو 5.6 دقیقه این حرفا رو بزنه و زود بره نمیدونم خلاصه کف کردم واقعا بدنم لرزید که خدایا این کجا بود آخه. کار خدا هست دیگه و اینا همش نشونه های خداوند به منه که باورهام رو اون داره تصدیق میکنه . خدا رو شکر که همیشه با ماست و حمایت و هدایت میکنه هممون رو به راه خود واقعیش. خدا رو سپاسگذارم که با منه
سلام استاد عزیز و بچه ها
وایییی استاد من روزی ۴بار این فایل رو نگاه میکنم هر بار که نگاه میکنم میگم خدایا این فایل چی داره میگه بابا خدایا ینی هیچ کس نیست تو زندگی خودم خدایا فقط من هستم پس خدایا من تو این سالها چیکار میکردم خدایا ینی من خودم هرطور که بخوام میتونم زندیگم رو بسازم خدایا ینی این حرف ها واقعیت داره خدایا اینا واقعیت هست خدایا خومم نه بقیه خدایا خودمم نه جامعه نه ملت دیگه خدایا ینی من لنگ کسی یا چیزی نیستم خدایا پس من تا به حال چیکا میکردم خدایا ینی قرآنت واقعیت محض هست خدایا تو تو قرآن گفتی من هیزی رو که بخواید بهتون میدم خدایا هیچ کس هیچ قدرتی رو نداره خدایا تنها تو فقط قدرت داری خدایا من همیشه که ازت خواستم دادی خدایا حالا فهمیدم که میتونم خیلی ازت بخوام تازه تو خوشحال تر میشی خدایا پس تو عاشق منی خدایا تو برام همه کاری رو انجام میدی خدایا تو برام همه چیز و همه کس میشی خدایا زندگی من دلخواه منه نه بقیه آدما خدایا تو قدرت خلق دادی به من واییییییییییییی خدایا اینا واقیت واقعی تو هست واقعیت منه خدایا باورم نمیشه خدایا من الان باید چیکار کنم خدایا دارم بال در میارم خدایا من باید شاد باشم پس خدایا شکرت خدای واقعی شکرت خدایی که همه چیز هستی و میشی برا من خدایا شکرت خدایا شکرت تنها قدر تو هستی تو هم که با منی پس خدایا هر روز بیشتر میخوام از تو خوشبختی شادی عزت ثروت عشق امید تمام آرزوهام که سالها منتظرشون بودم خدایا شکرت که همه چیز منم خدایا شکرت که قدرت زندگی من دسته خومه خدایا هرچقدر شکرت کنم تمام نمیشه خدایا الان تمام وجودم رو عشق گرفته ٫ استاد بعد از یک هفته که دارم هر روز این فایل رو نگاه میکنم امشب یه حال دیگه بود نتونستم جلو خودم رو بگیرم که اینا رو ننویسم داشت از وجودم میزد بیرون٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫ خدا رو شکر
خدایا اینا قدرته قدرت رسیدن به هر چیزی که بخوام جدا از هر عامل دیگه ای
سلام من یاد گرفتم که تا خدا نخواهد برگی از درخت نمیافتد تابرسه به اینکه کسی بخواهد به من ضرر برساند یا نفع برساند.ص
خدایا خودت آرومم کن
خدا
میزنم همه چیو ول میکنم
باورم نمیشه من تا الان کل زندگیم براساس شرک بوده و فکر میکردم موحدم
خدا من فقط امید دارم فقط همین و تو
خدایا خودم رو محروم از لطف تو نمیدونم
خدایا من هستم تا وقتی هستی
خودم همه چیو درست میکنم
من اختیار دارم
فاش بگفتم این سخن
شمس من و خدای من
…
و تویی که خالقم را به من شناساندی و روحی دوباره بر کالبدم دمیدی و معجزه بمیرید(زنده شوید) قبل ار آنکه بمیرید را برایم متجلی ساختی …
خدای گونه ای هستی بر روی زمین…
سپاس خدایمان را بخاطر خلقت پیام رسانی چون تو
درود و بدرود استاد
و خدایی که در این نزدیکیست!
استاد عزیزم! دوستان دست اندر کار در گروه وزین عباس منش و خانواده صمیمی و گرم خودم ، سلام!
با اجازتون من بازم برگشتم!
آخرین کامنتم ۱۳ بهمن ماه در زیر همین فایل بسیار الهی توحید عملی ۶ بود!
از اون موقع تا الان اتفاقات بینظیری برای من افتاد. اتفاقاتی که دوس دارم براتون تعریفشون کنم. تا هم ایمانمون بیشتر بشه و هم رد پایی از خودم به جا بزارم برای آینده ی خودم! که یادم نره تحولات زندگی من از کجا شروع شد!
البته فایل بی نظیر ؛ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است؛ منتشر شده ولی من دوست داشتم این کامنتمو همون جایی بنویسم که تعهد تغییرمو اونجا نوشتم. چند روز پیش میخواستم بیام بنویسم این کامنت رو ولی شاید بهترین موقعش الان بوده باشه!
واقعا هم نمیدونم چقد میخواد طولانی بشه ولی من اینو برای دل خودم می نویسم!
شاید اینکه برای بقیه خوندنش سخت باشه برام خیلی اهمیت نداشته باشه!
این یه جور دل نوشتس بین خودم و خدای خودم!
خب! من قبلا هم گفتم ، حدود ۴ سال و نیم تو این سایت عضوم. هیچ فایل رایگانی از زیر دستم در نرفته! بعضی از محصولات رو هم خریدم. خیلی هم با فایل های توحید عملی و کلا فایل هایی که در مورد خدا صحبت میشد حال می کردم اما بدلیل این که بقول استاد به این حرفا یه دید فانتزی داشتم، هیچ نتیجه ای نمی گرفتم.
واقعا یه جورایی خودمم خسته شده بودم. اما خب ته دلم حتی در مشرکانه ترین روز های زندگیم کورسوی امیدی به سمت موفقیت و توحید روشن بود!
مسیر زندگی من به سمتی پیش رفت که فقط میشه گفت هدایت خدا بود و بس!
با جزئیات و بدون سانسور میخوام توضیح بدم چه اتفاقاتی افتاد! اینطوری حس می کنم راحت ترم!
من ۸ ترم دانشگاهم در مقطع کارشناسی به خاطر دیدگاه های مشرکانه ای که داشتم شده بود ۱۱ ترم و همینطور عقب افتاده بودم. در ترم آخرم یه درس یه واحدی داشتم به نام پروژه سازه های بتنی که استادش مدیر گروهمون بود و توی کل دانشکده معروف بود به سخت گیر بودن و به اصطلاح مورو از ماست میکشید بیرون!
و این درس تک واحدی که اصلی هم بود فقط با همین استاد ارائه میشد. از اول ترم که من این درس رو برداشتم خیلی نگرانش بودم و سعی کردم جوری عمل کنم که هر طور شده پاس بشم. چون میدونستم ۱۱ ترمی شدنم برای استاد اهمیتی نداره و خیلی راحت میتونه کاری کنه که ترم بعد هم دوباره مجبور بشم بیام اون دانشگاه.
بهرترتیب من ترم رو با کلی نگرانی آغاز کردم و در همون حال داشتم کارای پروژم رو هم خودم انجام میدادم اما نگرانی دست از سر من برنمیداشت.
روان وفکر من رو بهم ریخته بود! خودمم یه جاهایی نمیفهمیدم دیگه چرا واقعا الان نگران اینم که دکتر کیوانی منو پاس نکنه! ولی وقتی شیطان میخواد کسی رو که بهش توجه می کنه از راه توحید و آرامش دور کنه خیلی خوب بلده این کار رو چطور انجام بده.
روند این پروژه به شکلی بود که وسط کار باید میرفتیم پیش استاد و ازش تایید می گرفتیم برای ادامه ی کار!
وقتی که من رفتم برای ارائه گزارش در مورد پروژم، دکتر کیوانی با یه برخورد خیلی تند بهم گفت این چیه آوردی؟؟؟ جمع کن ببرش به درد خودت می خوره!
خلاصه با کلی ناراحتی بهم گفت برو دوباره از اول اینطوری که من میگم انجام بده!!!
منی که توی ذهنم یه بت از دکتر کیوانی ساخته بودم وداشتم پرستشش می کردم و در بیقراری و اضطراب خودم غرق بودم با این اتفاق همه چی بدتر شد و ذهن من بیشتر ریخت بهم و این نجوا های شیطانی که باید بخاطر این یه واحد یه ترم بیشتر بیای و بعد نمیتونی ارشد بدی و هزار تا مشکل دیگه برات ایجاد میشه توی ذهن من داشت بیشتر و بیشتر میشد.
من نشستم و دوباره همه ی کار رو از اول انجام دادم. ولی این بار با فشار و استرس خیلی بیشتر.
دو سه بار دیگه تو این مدت رفتم پیش دکتر کیوانی و سعی کردم پروژم رو بر اساس نکاتی که اون میگه انجام بدم.
خلاصه سه چهار ماهی من همه ی روانم رو برای این پروژه گذاشته بودم!
حجم فشار ذهنی روم خیلی زیاد بود! باور کنید اصلا نمیتونم در قالب کلمات توضیح بدم!
از هیچ چیزی نمیتونستم لذت ببرم. یه جهنم واقعی رو داشتم تجربه می کردم!
دیگه اینقدر روم فشار اومد که روز ۱۳ بهمن ماه بعد اینکه فایل توحید عملی ۶ رو ۶ بار شنیدم، تصمیم خودمو گرفتم و گفتم از اینجا دیگه باید مسیر زندگیم تغییر کنه. بسه این همه شرک! بسه این همه ترس!
و اومدم اون کامنت بلند بالا رو نوشتم!
یادمه توی همون روز های منتهی به تحویل نهایی پروژه اون آیه ای که خداوند می فرماید زمانی که مردمی که سوار کشتی اند در دل شب درگیر طوفان میشن و زندگیشون رو در خطر میبینن ، از خدا میخوان که کمکشون کنه و اونارو به ساحل نجات برسونه. وقتی به ساحل نجات میرسن برمیگردن به زندگی سابق و یادشون میره به خدا چه قولی دادن!
این آیه اون موقع یادم اومد. بهش گفتم خدایا، من به هر خیری که از جانب تو به من برسه محتاجم. کمکم کن!
قول میدم وقتی این قضیه درست شد دیگه به زندگی سابقم برنگردم.
واقعا احساس عجزی موسی گونه داشتم!
بماند که وقتی با این احساس با خدای خودم حرف زدم چه معجزاتی دیدم. اگه بخوام بگم تا صبح طول میکشه! چه الهاماتی!
چه آرامشی که خدا با نشونه های مختلف بهم میداد!
روز موعود فرا رسید، منی که خیلی استرس داشتم اول صبح رفتم پروژمو ارائه بدم. در حالیکه میدیدم بقیه بچه ها هیچ استرسی ندارن و ساعت ۱۱ به بعد تازه میخوان بیان از پروژشون دفاع کنن.
من رفتم توی اتاق دکتر کیوانی نشستم و پر از استرس بودم. چند تا سوال پرسید که نتونستم جواب بدم. پروژمو که دید بازم کلی ایراد گرفت و در نهایت بهم گفت آقای محمدی کارت خیلی ضعیفه! من نمیتونم اینطوری قبولت کنم! برو ترم بعد بیا!
انگار آوار خراب شد رو سرم! یعنی چی آخه؟ من که همه کار کردم!
خودم ساعت ها نشستم پروژمو انجام دادم! بقیه بچه ها داده بودن بیرون یه نفر براشون انجام داده بود!
متاسفانه مجبور شدم کلی خواهش و التماس کنم. نمیدونم شاید دلش سوخت به حالم گفت ۳ روز بهت وقت میدم بری اصلاحاتی که میگمو اعمال کنی. بعد دوباره بیا دفاع کن.
لازم به ذکر نیست که در اون سه روز چی به سر من اومد!
تنها کاری که تو این مدت آرومم می کرد این بود که برم بیرون قدم بزنم و با خدا حرف بزنم. فقط تو این شرایط آروم بودم.
در تمامی شرایط دیگه استرس داشتم و ذهنم بهم ریخته بود!
هر طوری بود اون سه روزم تموم شد. من رفتم برای ارائه مجدد!
این بارم دکتر کیوانی رضایتی نشون نداد و گفت برو نمرتو میزارم! پرسیدم ازش پاس میشم؟
یه جوری که بخواد ردم کنه گفت باید نمراتتو تو بخش های مختلف جمع بزنم!
و من همش نگران نمرم بودم تا اینکه بعد یک روز نمرم اومد! شده بودم ۹!
خیلی بهم ریختم!
با یه حس دل شکستگی رفتم بیرون و به خدا گفتم خدایا درسته من تازه مسیرمو پیدا کردم. ولی میخوام ازت که کمکم کنی. یادمه اون شب بارون هم میومد!
با خودم فکر میکردم فردا برم دانشگاه و حضوری از دکتر کیوانی بخوام پاسم کنه، در همون حین پیاده روی و صحبت با خدا بهم الهام شد برو یه ایمیل بزن. نمیخواد حضوری بری.
رفتم و یه ایمیل فرستادم و شرایطمو براش باز کردم.
صبح که پاشدم دیدم نمرم شده ۱۰ و هر طوری بود اون درس رو پاس کردم.
اصلا انگار وارد یه دنیای دیگه شدم!
الان که حدود ۱۵ روز از اون اتفاق گذشته و من از فضای احساسی دور شدم، دارم چیزای جدیدی تو این اتفاق می بینم.
واقعا چه دلیلی داشت که این موضوع ساده که ۱ واحد درسی من بود اینقدر منو بهم بریزه؟
و چرا اونایی که عین خیالشونم نبود و داده بودن بیرون براشون پروژشونو انجام داده بودن پاس شدن و من نشدم؟؟؟
بخدا به یه جواب بیشتر نمیرسم!
این که همه ی اون اتفاقات برای این بود که من بعد از ۴ سال و نیم به این تکامل رسیده بودم که توحید عملی رو بفهمم.
نیاز بود که یه فشاری بهم وارد بشه.
خدا از این طریق هدایتم کرد.
اون فشار به حدی بود که من فهمیدم جهنمی که خدا میگه مشرکین بهش گرفتار میشن یعنی چی!
و از خدا ممنونم بخاطر اون اتفاقات! و اون فشاری که بهم اومد! و اون جهنمی که به خاطر شرک خودم ایجادش کردم!
بعد از اینکه پاس شدم و همه چی اوکی شد.
اون آیه مردمی که به طوفان گرفتار میشن دوباره در گوشم زنگ زد!
گفتم مسعود!
الوعده وفا!
نکنه یادت بره ها!
قول دادی!
و شروع کردم به تغییرات!
۴ تا کار بزرگی که باعث شرک در وجودم میشدن رو کنار گذاشتم!
و روزی ۴ ساعت میرم پیاده روی و مراقبه میکنم و با خدا حرف میزنم و اشک میریزم.
بخدا چیزایی توی این پیاده روی ها و صحبت ها با خدا بهم الهام شد که از زبون خود استاد هم نشنیده بودم.
اصلا انگار وقتی میرم بیرون و با خودم و خودش حرف میزنم اختیار زبونم دستم نیست. یه اطلاعات و الهاماتی بهم میده که مغز سرم سوت می کشه.
نکته جالبش اینه که اتفاقات مثبت دارن آروم آروم میفتن.
این بار دیگه گول شیطانو نمیخورم و فکر نمیکنم شانسی بود.
قول میدم در مسیر حرکت کنمو جا نزنم!
قرآن رو هم شروع کردم به خوندن و تحلیل کردن آیاتش!
یه دفتر خوشگل خریدم که تک تک آیات رو توش می نویسم و الهامی هم که بهم در موردش میشه یادداشت می کنم.
چیزایی بهم الهام شده که اگه بگم باور نمیکنین!
وای چقد حرف دارم برای گفتن!
باشه برای فرصتای بعد!
چقد حالم خوبه!
چقد حالم خوبه!
چقد حالم خوبه!
آیه این حال خوب جز نشانه ی این آیه است؟
ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون!
استاد گرانقدر خیلی خیلی بابت مطالب مفیدتون متشکرم و بسیار خوشحالم تو مسیر زندگیم با شما آشنا شدم.آدمهایی که تو این مسیر نیستند به هیچ وجه متوجه حرفای الان این دوستان و من نمیشن ولی من تمام زندگیم زیر و رو شد.تمام افکار کهنه و پوسیده ای که از گذشتگانم بهم ارث رسیده بود و سالها باعث رنج و ناراحتی و مشکلات پی درپی برای من میشد در این مسیر درست شد.همه باورهایی که سالها مانع موفقیت و خوشبختی من بود از بین رفت.من تازه فهمیدم اون چیزی که باید دروجود انسانها از کودکی پایه گذاری بشه و بهشون یاد داده بشه باورهای درسته و دقیقا تمام تلاشی که روانشناسان بزرگ برای نحوه تعلیم و تربیت کودکان دارند درواقع همینه که باورهای آدما درست بشه.ازتون ممنونم بخاطر تلاشی که در این مسیر میکنید و براتون آرزوی موفقیت روزافزون دارم.