توحید عملی | قسمت ۶ - صفحه 80

1899 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    علی محمد رستاد_من با رشد کردن نفس میکشم گفته:
    مدت عضویت: 2281 روز

    سلام بر عزیزای دلم

    واقعا مساله توحید مساله فوق العاده مهمیه

    اگه از ته دل به خدا امید داشته باشیم و تموم امیدمون رو از غیر خدا برداریم

    اگه همه ی قدرت رو، تماما به خدا بدیم

    دیگه ترسی باقی نمیمونه، دیگه دلبستگی وجود نداره، دیگه توقع داشتن معنا نداره، اگه کاری انجام بدیم در راه رضای خداست نه خوشنودی افراد، دیگه باور کمبود محو میشه و از بین میره، و مهمترین چیزی که با از بین رفتن اینها بدست میاد آرامشه

    آرامش

    برای همتون آرزو میکنم با آرامش برسید

    ❤️❤️❤️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    معصومه اسفندیارپور گفته:
    مدت عضویت: 1819 روز

    به نام تنها فرمانروای جهان

    سلام به استاد عزیزم ومریم بانوی مهربان

    54 روز از سفرم

    چقد فایلهایی که از توحید حرف میزنید رو دوست دارم وهر چی گوش میدم سیر نمیشم

    اگر باورهای توحیدی را در زندگی اجرا کنیم عالی میشه زندگیت در تاریخ بشریت همه جنگ ها به خاطر پوشیدن و خوردن است ولی در قرآن یه مورد نداریم درباره اساس ترین سوال های بشریت سوال‌هایی مثل خوراک پوشاک نحوه زندگی✔ قرآن در مورد ایمان توکل و باور صحبت میکنه حتی در داستان های زیادی از پیامبران که در قرآن آمده چیزی به غیر از ایمان و توکل و توحید نیست, دلیلش اینه که اگه ایمان و توحید درست بشه بقیه موارد خودش درست می شود و به طور طبیعی وارد زندگی ما میشه مثل روابط عالی پول ثروت و به جای هدایت میشی,افرادی سر راهت میان, موقعیت‌هایی درست میشه, به صورت طبیعی مسائل مالی درست میشه, مثل سایت استاد که بدون تبلیغ خود به خود اعضایش زیاد شدند.

    خداوند مالک قدرت جهان است و قدرت خلق زندگی هر کس را به خودش داده, هر کسی توی دنیای مجزایی زندگی میکنه که اون دنیای مجزای من توسط من و دنیای مجزای تو توسط تو رقم میخوره.

    نگاه توحیدی فارغ از دین و مذهب است ,مثل ابراهیم خلیل الله که اونموقع ها هیچ دین و مذهبی در جامعه به وجود نیامده بود خودش بود و خودش بود خودش بود و خدای خودش 💖نگاه توحیدی. یه ایده‌ی درونیه مثل نگاه توحیدی ابراهیم 💖 اگه بتوانیم باورهای توحیدی را تقویت کنیم همه چیز توی زندگی ما حل شده است و ثروت ,نعمت, خوشبختی به صورت طبیعی وارد زندگی ما میشه.

    نعمت, خوشبختی, باران ,خورشید, گیاهان و میوه ها به صورت طبیعی رشد می کندودر زندگی ما جریان دارند اگر ما جلوی ورود نعمت‌ها را با نگاه شرک آلود و یا قدرت دادن به عوامل بیرونی نگیریم.

    باور توحیدی یه باور اصل و یه باور کل هست به دنبال فرعیات نباشیم

    اگر در مسیر درست باشی هدایت میشی به هر آنچه که میخواهی

    ممنونم استاد عزیزم که ما توحید رو به ما اموختین .من قبلا بارها قرآن رو میخوندم بدون اینکه درک کنم چی میخونم وفکر میکردم خیلی خدا رو میفهمم الان که فکر میکنم میبینم زندگیم سرشار از شرک بود

    من با کوچکترین اتفاق فک میکردم که فلانی ما رو چشم کرده

    یا برای بعضی موارد همش دنبال پارتی بودیم

    والان خداروشکر کلی تغییر کردم واز وقتی نگاهم توحیدی تر شده آرامش به زندگیم برگشته و ایمان دارم که هیچ کس نمیتونه مارو چشم بزنه

    وپارتی ما فقط خداست (وخدا برایم کافیست)

    خدایا ازت ممنونم که منو به این مسیر هدایت کردی

    خدایا ما رو به راه راست هدایت کن راه کسانی که به آنها نعمت داده ای نه گمراهان

    عاشقتم استاد استادان

    شادو سلامت و پیروز باشید در پناه الله یکتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    محمد زمانی گفته:
    مدت عضویت: 1819 روز

    سلام به استاد عزیز و خانم شایسته بزرگوار و همه بچه های سایت

    کامنت روز 54 ام سفر تحول درون.

    استاد قبل ازین که این فایل رو ببینم داشتم فکر میکردم که چطور روش تبلیغات بهتری رو پیش ببرم که بازخورد بهتری بگیرم.یه تغییر خیلی کوچیک به ذهنم اومد که اونو انجام میدم و نمیدونم جواب میده یا نه.و جالبه که شما هم چندبار در مورد روش تبلیغات صحبت کردید.البته به دو شکل.اینکه ما به روش تبلیغات قدرت بدیم یا اینکه از خداوند بخایم مارو به سمت بهترین روش تبلیغات هدایت کنه و مهمتر از همه اینکه بقیه رو به سمت ما هدایت کنه.

    استاد من فقط سعی میکنم هر ایده ای اومد اجرا کنم و سعی کنم بهتر و بهتر بشم.البته درمورد کار کردن روی خودم هم سعی میکنم هرچی میشنوم تا اونجایی که میتونم جدی بگیرم و به اون عمل کنم.

    امیدوارم که هر روز باورهای توحیدی هممون از جمله من قوی تر و قوی تر بشه.

    انشالله که در زمان مناسب میبینمتون استاد و بوسه بارونتون میکنم.

    خدانگهدار همگی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    فرزانه دستوریان گفته:
    مدت عضویت: 2270 روز

    به نام خدایی که در همین نزدیکیست

    سلام برتمام پاره های وجودم

    سلام براستادوخانم شایسته عزیز

    این متنی که مینویسم سپاسگزاری از داوندم که مرا به سمت بهترین دستش هدایت کرد که توحید رو بفهمم ودرک کنم و روزانه افتان وخیزان سعی میکنم بهش عمل کنم.

    وقتی به این فایل رسیدم شنیدم که اگر من رشتهای رو درس خوندم که بهش علاقه داشتم ولی کار ندارم تو اون رشته به هر دلیلی این خودش شرکه

    چون وقتی فراوانی رو باورداشته باشی تو هر رشته ای کار خودش تو رو پیدا میکنه

    البته اول متوجه این قضیه نشدم کل فایل های توحید عملی رو گوش دادم وبا ودم خلوت کردم وفکر کردم رشته ارشدم اشتباه کردم ولی کنارش کلی تجربه های دیگه داشتم واعتماد به نفسم افزایش پیدا کرده و ودم ورشته ام و سیستم رو بخشیدم و بعد قرآن رو باز کردم وآیه ای برام اومد بر این مضمون که شرکت رو رها کنی رستگار میشی و و در مسیرت ادامه بدی وتقوا پیشه کنی و مل صالح انجام بدی ومداومت داشته باشی از نیکوکارام میشی وخدا ونیکوکاران رو دوست دارد و حسم خیلی خوب شد

    وقتی خوابیدم تو خواب به خدا گفتم این کتابا بدردم نمیخورن بدم به کسی که نیازشون داره بعد خدا بهم گفت نگهشون دار بدردت میخورن.

    صبح داشتم روی باورام کار میکردم یاد م اومد یه فایله استخدامیه بازش کنم با ناامیدی بازش کردم فقط واسه اینکه خیالم راحت بشه که نگاه کردم و خبری برای من نبود وقتی نگاه کردم متوجه شدم ثبت نام تمدید شده و کلی رشته های دیگه هم اضافه شده با ناامیدی داشتم نگاه میکردم که یهویی چشمم به یه چیزی خورد که دقیقا 2 نفر فقط تو رشته ای خودم نیرو میخوان اونم یه استانی که برای زندگی توایران دوست دارم اونجا زندگی کنم. فقط مونده بودم که واقعا خدا همه چیزه در حالی که هفته پیش که دفترچه اومده بود همچین خبری نبود واقعا خدایاسپاسگزارم.

    البته از آخر شهریور که تو این سفرم 3تا استخدامی شرکت کردم 2 تا لیسانسم ویکی ارشد درحالی که سال های قبل از این خبرها برام نبود اصلا.

    واما برگدیم به اینکه وقتی شنیدم اگه بهانه ام این باشه که تو رشته ای من کار نیست این خودشرکه. البته اینو از اساتید دانشگاه ومردم شنیدیم که استخدامی نیست کار نیست تو رشته ی من و… وباورکردم . اما این حرف شرکه واین یه سیلی به من زد که بیدارشم وبیشتر بخوام تو رشتهی خودم کار کنم. چون به 2 دلیل از رشته ام که بهش علاقه داشتم جداشدم 1-کار نیست 2- رفتار اساتید باهم که الان میدونم رفتارشون بدلیل باور کمبودبود که میزدن تو سر هم ومنم باهاشون هم فرکانس بودم که این ها رو میدیدم .

    اما وقتی قانون اینه که من همه شرایط واتفاقاتم رو خلق میکنم اگر من خودم انسان با باورهای قوی باشم لاجرم خداوند من کنار آدم های بهتری قرار میده با باورهای ثروت آفرین .

    پس این 2 تا دلیلم توحیدی نیست

    البته یه سوال دیگه از خودم پرسیدم اگه فرداروزی من به فرزندم بگم خدارو باور کن وبرو دنبال علاقه ات اونوقت اون اگه از من بپرسه تو که رفتی دنبال علاقه ات ولی چرا نتونستی تو رشته ای تحصیلیت کار کنی من چه جوابی بهش میتونم بدم؟ آیا لیاقت اینو دارم به فرزندم همچین پیشنهادی بدم وقتی خودم بهش عمل نکردم !!!!

    این بیشتر بهم انگیزه داست که بیشتر روی فراوانی وتوحید کار کنم وقتی خودم حرفی بزنم که خودم بهش عمل کنم ونتیجه داشته باشم اونوقت نیازی به نصیحتم نیست خودش میبینه زندگی منو وانتخاب میکنه چون نتایجم کلام من میشه .

    سپاسگزارم بابت این آگاهی بابت این درک .

    خدایاسپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم

    خدایا شکرت که این دوتا شرکم رو هم متوجه شدم

    خدایاشکرت

    این روزا چون مشغول مطالعه ام درآمد ندارم وقتی دفتر و خودکارم نزدیک به تموم شدن بود ذهنم گفت ننویس سپاسگزاریهات وهمینجوری ذهنی بگو بدبخت پول نداری چجوری میخوای تهیه کنی ؟ منم گفتم تو این یکسال خودخدابرام تهیه اش کرده والانم تموم بیشه به بی نهایت طریق برام میفرسته مگه این دفترا چطوری اومدن . مگه این دوره های و این وسایلی که خریدم چطوری تهیه شدن مگه غیر ازاین بود خدابرام تهیه کرد. وهمون لحظه گفتم خداجون هم خودکار و دفتر میخوام سپاسگزارم بابت خودکار ودفترم وفرداش دنبال یکسری کتاب بودم که 3 تا دفتر بین کتابام پیدا کردم که خیلی شیک وبا کیفیت بودن و مامانم خودکار برام آورد واقعا خدایاشکرت شکرت شکرت

    دارم روی این درکم کار میکنم که خدا همه چیزهست مثل ابراهیم که باورداشت خداخود آتیشه و قدرت گرمای آتیش از خداست واین خدا میتونه هوای مطبوع بشه وشد گلستان براش.

    منم دوست دارم خدارو بزرگتر باور کنم بزرگتر وبزرگتر.

    باورتون میشه استاد یه ساعت تو اتاق دارم این ساعت وقتی ذهن وروحم هماهنگه کار میکنه ووقتی ناهماهنگه کار نمیکنه ووقتی میبینمش سریع شروع میکنم به این که هماهنگ بشم .

    امروز به خدا داشتم میگفتم دلم میخواد از خونه برم بیرون وروی باورهام کار میکردم که عموم زنگ زد واسه پیگیری یه کار مرتبط با رشته ام ومن ساعت 5 باید اونجا میبودم و گفتم توکل میکنم به خدا و میرم اون چیزی که خوبه اتفاق میفته میخواستم توضیح ندم به پدرم وبرم ولی یهویی گفتم این ترسه میترسی مخالفت کنه ومانعت بشه پس میرم تو دل ترس وبهش گفتم واونم گفت میخوای بعدش برگردی خونه ؟ گفتم آره گفت خودم میبرمت ومیارمت مثل ملکه ها رفتم واومدم واونجا سعی کردم زیبابین وتحسین کننده زیبایی ها باشم وقدرت رو بدم به خدا- نجوا میومد و منم نیرومیفرستاد خیلی خوب تونستم خودم رو مدیریت کنم خداراشکر نتیجه رو به خدا سپردم یا این خودشه یا یه چیز بهتری بهم میده. خدایاشکرت شکرت خدایاشکرت به راحتی از خونه رفتم بیرون و کلی لذت بردم خدایاشکرت

    دارم روی لیاقتمم کار میکنم خیلی بهتر شدم خداراشکر.

    البته الان بهتر میتونم موفقیت دیگران رو تحسین کنم وخوشحال میشم ولی جای کار خیلی داره.

    الان عزیزام خرید میکنن وقیمتش رومیگن بهشون تبریک میگم وقتی میگن قیمتش اینقدره من میگم جنسش خوبه ودوستش داری وقتی میگن آره میگم عزیزدلم مبارکت باشه کارخوبی کردی خریدیش وان شالله 10 برابرش به خودت برمیگرده. اونها اعتماد به نفسشون بیشتر وحسشونم خوب میشه

    وقتی خودم خرج میکنم میگم من دارم روزی مبرم سر خونه کلی آدم ودست خدا میشم وجهان رو رشد میدم وحداقلش 10 برابرش به خودم برمیگرده وحسم خوب میشه تو این ماه این تجربه رو داشتم واصلا ناراحت نشدم حتی یه کوچولو.

    کتابی که بهش نیاز داشتم گمش کرده بودم دوستم گفت پیشش نیست منم ناراحت نشدم گفتم اگه لازمم باشه پیداش میشه حتما لازمم نیست واین کتاب هم داونده . وفرداش دوستم گشت تو انباریشون وپیداش کرد و دوباره کتابم پیش خودم برگشت

    خدایاسپاسگزارم بابت این همه نعمت خدایاشکرت شکرت شکرت

    هنوز نیاز دارم زمان بیشتری تو این پله بمونم

    خدایا شکرت شکرت شکرت

    خدایاسپاسگزارم بابت دست های مهربونت .

    خدایا سپاسگزارم که هر لحظه هدایتم میکنی به مسیرهای درست

    هر چه آرزوی خوبه مال شما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    مینا _ از اتاقم تافلوریدا گفته:
    مدت عضویت: 2259 روز

    سلام به رهروان راه حقیقت

    روزشمار تحول زندگی من روز پنجاه و چهار

    متحیرم … قدرت نوشتن ندارم … دو روزه این فایل رو گوش میدم که مطمئنم قبلاهم گوش داده بودم اما اینبار درست وقتی دارم به قله میرسم و پام می لغزه که سر بخورم این فایل مثل یک اهرم منو بالاتر برد …

    استاد از اولین روزی که قدم در این راه گذشتم هدفم فقط رهایی از قدرت دادن به ادمها بود و در کاقع پاشنه اشیلمه و هنوز انچنان که باید موفق نیستم هزاران بار بهتر از گذشته ام اما بازم کامل نشدم و این فایل این جملاتی که شما میگفتید انگار داشتید به خودمن!خودمن میگفتید این راهه درسته که این کار تو شرکه که تو تو همون زندان یوسفی … خدایا چقدر شرمنده ی درگاهتم که هزاران بار ازت زندگی مستقل خواستم پول خواستم سلامتی و زیبایی و هزار چیز دیگه خواستم اما هیچوقت ندونستم باید زیربنای تمام اینها رو بخوام من دنبال شاخه هام وقتی تنه ی درخت رو ندارم من دنبال اجرهام وقتی اسکلت فلزی ساختمان رو ندارم من توحید ندارم سراسر وجودم شرکه چرااون اینو گفت چرااون بهم محل نذاشت چرا اون یکی باهمه خوبه بامن سرده و بیخبر بودم این بها دادن به انسانها این وابسته بودن به رفتار انسانها این محتاج انسانها بودن از من همون ادم کثیفی ساخته که وقتی توی فایل میگید ماانسانها چه کارهای کثیفی میکنیم عرق شرم روی پیشانیم میشینه در برابر خدا ….

    خدایا هرچند قوانین وجود داره هرچند که ما طبق فرکانسهای خودمون جواب میگیریم اما به خداییت قسم بین کمی و کوچکی فرکانس ما و بزرگی و عظمت جواب تو از زمین تا اسمانه بخدا همان حکایت بنده ام تو یک قدم بیا من ده قدم میامه …

    استاد عزیزم همسرم امروز خونه گرفت و همین چند روزه ست که از اینجا بریم خونه ی جدید ،خونه ای که تو بهترین نقطه ی شهره ۳۵۰ متر زمین داره و خیلی زیباست و این خونه رو با مبلغ انقد کمی رهن کردیم که هیچکسی باور نمیکنه یعنی یه جوری شرایط جور شد که دهنم باز مونده و همش میگم یعنی من اونقد رو خودم کار کردم که به یه خونه ی بزرگتر و زیباتر برم یا همه ش لطف الله ست …

    صبح که همسرم رفت گفت عجیبه اون همه پافشاری کردم تا خونه نخرم از اینجا نرم حالا میرم تو خونه ی رهنی اینم بگم پول خرید خونه داره البته نه این خونه یه خونه ی کوچکتر تو یه محله ی پایینتر ولی پولو برای سرمایه گذاری کنار گذاشته و منم به یاداوردم چطور وقتی بهش میگفتم نمیتونی خونه بخری کرایه کن و چقد محکم میگفت امکان نداره هیچ قدرتی منو نمیبره تو خونه کرایه ایی و من تو دلم میگفتم این دست خداست نه تو

    و امروز من این معجزه رو دیدم که هیچ تصمیمی در مقابل خواسته ی ما دوام نداره

    میدونم استاد شما راجب به خونه ی اجاره ای نظر مثبت ندارید و میگید ما هنوز مدارمون رو طی نکردیم که بتونیم این خونه رو بخریم پس کارمون اشتباهه ولی باورکنید من به این ارامش نیاز دارم وقتی فکر میکنم یک ماه و نیم دیگه سرویس منم خالی میشه و مستاجرش میره و من میرم تو خونه ی خودم وقتی فکر میکنم این یک ماه رو میرم خرید وسایل خونه م باورکنید از اعماق قلبم حس بیهوشی لذت بخشی بهم دست میده و اینها رو فقط خدا جور کرده طوریکه همسرم از اینکه از نظرش برگشته خودش تعجب کرده .

    واقعا هیچ چیزی نشد نداره استاد برای منی که سراپا عمرم شرک بودم و هستم خدا بازم دستمو ول نکرد بازم منو از کاروان عقب ننداخت بازم با همه ی تنبیه ها و گوشمالی ها ولی ازم متنفر نشد خدا منو به اینجا رسوند به این جا که بفهمم من در مقابل لطف خدا هیچی نیستم من برای خدا هیچ کاری نکردم تا بفهمم قوانین خیلی فراتر از این حرفهاست تا بفهمم ما فک میکنیم تعادله و فرکانس خوب بده نتیجه خوب بگیر اما قضیه خیلی فرق داره فرکانس خوب ما عینه اینه یه لیوان اب خنک بدیم دست یه پادشاه و پادشاه در تشکر از صندوق جواهراتش نایاب ترین گوهرها رو بهمون بده این کجا و ان کجا …

    استاد من همیشه شمارو تحسین میکنم و به هیچ چیزتون عبطه نمیخورم اما به این موحد بودنتون غبطه میخورم به این ایمان به این ابراهیم وار بودن به این قدرت رو از همه گرفتن و به الله دادن …

    یه برنامه دانلود کردم برای برش صدا و این تکه های از فایل رو که انگار باخود منید برش میزنم و روزی هزار بار گوش میدم …

    خدایا منو از موحدان بگردان و کمکم کن در راه توحید که بی کمک تو نمیرسم ….

    از اتاقم تا فلوریدا راهی نیست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    روح الله بابایی گفته:
    مدت عضویت: 1723 روز

    الهی شکر عجیبه که چرا؟ فراموش می کنم این فایل خیلی ساده داره اساس بنیاد همه چیز رو میگه دیگه پس چراتو عمل فراموش می کنم سعی می کنم جلوتر ازاین نرم چراکه اگه اصل اینه باشه من ازش می خوام فقط یه چیز رو اینکه فراموش نکنم یادم نره فقط توحید حرف زدن با خدا باور داشتن به اون خدا فقط وجود تو که همه چیز میشود تورا پول می خوای سلامتی می خوای می خوای آدم موفقی بشی چی می خوای اون همون میشه به قول کتاب بزرگ خدا یا همه چیز است یا هیچ چیز نیست،از هردری تو زندگی وارد میشم هرچه تلاش می کنم می رسم به همین نقطه که پا شو ،پاشو یه خدای برای خودت تکرار می کنم برای خودت ! ،دست پا کن ،اگه چیزی تو زندگی کم داری اگه ترس داری اگه نمیتونی تشخیص بدی که چی درسته چی اشتباه اگه هنوز نتونستی رسالت یا علاقه یا مسیر زندگی رو پیدا کنی دلیلش اینه که نتونستی خدا رو پیدا کنی تونستی راه ارتباط با اون رو پیدا کنی تونستی اونا بیاری تو زندگید و تا این مو ضو ع حل نشه هیچ تلاشی تو هیچ زمینه ای از زندگی جواب نمی ده،ولی این دور از انصافشه که دو باره دقیقا سر همین دو راهی من نتونم راه درست رو پیدا کنم خدا چی کار کنم؟؟؟؟؟؟

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    علی اکبر شفیعی گفته:
    مدت عضویت: 1729 روز

    سلام به بهترین استاد توحیدی و بهترین خانواده توحیدی که تا الان درک کردم

    خدایا سپاسگذارم

    استاد عزیز ممنونم به خاطر اون برق چشمات و رسایی کلامت وقتی از توحید میگی

    مریم عزیز ممنون که این طور پا به پای استاد داری رسالتت را انجام میدی

    خونواده عزیزم ممنون که این قدر قشنگ آگاهی های که درک میکنید را می نویسید تو کامنت هاتون

    آره استاد منم اعتقاد دارم شما کلاهبرداری

    اما میدونی چه کلاهی، کلاهی که جلوی چشمای منا گرفته بود

    کلاهی که گوش های منا بسته بود

    کلاهی که ذهن و مغز منا محدود کرده بود به یه سری باور هایی که نسل به نسل به واسطه نجوا های ذهنشون ساخته شده بود

    کلاهی که نمیزاشت درک کنم رحمت خدا و فراوانی را

    کلاهی که نمیزاشت الهام ها و راهنمایی های خدا را باور کنم

    کلاهی که نمیزاشت فرمانروایی و صاحب اختیاری خدا را باور کنم

    کلاهی که نمیزاشت خودم را باور کنم

    کلاهی که نمیزاشت بفهمم برا چی اومدم تو این دنیا

    کلاهی که برای نقاب و خودنمایی رو سرم بود

    کلاهی که شیطان گذاشته بود رو سرم که خدا را نبینم

    آره استاد عزیزم تا آخر عمرم ممنونم ازت که این کلاه را از سر من برداشتی

    تازه دارم نفس می کشم

    تازه دارم میفهمم زندگی یعنی چی

    تازه دارم خودم را میشناسم

    تازه دارم خدای خودم را میشناسم

    تازه دارم میفهمم زیبایی یعنی چی

    تازه دارم میفهمم لذت یعنی چی

    و تازه دارم میفهمم توحید یعنی چی

    توحید اصله

    توحید اساسه

    توحید زیر بناست

    توحید ریشه است بقیه چیزها شاخ و برگه

    بعد اون پنچ جلسه توحید عملی وقتی رسیدم به این جلسه اصلا هنگ کردم و فهمیدم دارم یه سری چیزایی را درک میکنم که قبلا درک نمی کردم

    بارها این فایل را گوش دادم

    بارها اون آهنگ پایانی را گوش دادم و اشک ریختم

    کامنت ها را خوندم تازه یه سری چیزا که درک نکرده بودم را درک کردم

    و باز فایل را گوش میدادم با آهنگ

    به خدا مست شدم

    و چه حال خوبی بود

    دوست دارم همیشه اون حال را تجربه کنم .

    بعضی دوستان واقعا کامنت های قشنگی داشتن با این که ذخیره کردم اما اینجا مینویسم که یادواری بشه

    اون دوست عزیزی که زندگی را تشبیه کرده بود به وقتی که ما تو رحم مادر بودیم و همه چیز به صورت طبیعی برای ما فراهم بود و هنگام تولد شیر را تو سینه های مادر برای ما فراهم کرد

    و وقتی به دنیا اومدیم خدا محبت ما را تو دل پدر و مادر ما قرار داد و از نوزادی تا سن رشد همه چیز را برای ما فراهم کرد بدون این که کار خاصی انجام بدیم

    یا اون دوستی که تشبیه کرده بود به بورسیه شدن

    آره خدا ما را بورسیه کرده تو این دنیا و گفته من همه چیز را به بهترین وجه برای تو فراهم میکنم تو فقط بندگی من را بکن ( که تازه بندگی کردن ما هم دنبال علاقه مون رفتنه و اینم باز نشونه رحمت و وهابیتشه)

    مثال های قشنگی از قرآن آوردن که میشه گفت کل این فایل همه اش از قرآن بود. فقط کافیه باور کنیم

    همیشه سعی کردم جوگیر نشم و احساسی برخورد نکنم

    اما یه حسی بهم میگه اینجا زیر این فایل تعهد بدم به خودم به خدای خودم و به استادم

    که من محکومم به خوشبخت بودن

    من محکومم به ثروتمند بودن

    من محکومم به سلامت بودن

    من محکومم به خوب زندگی کردن و زندگی را جای بهتری برای دیگران کردن

    تعهد میدم

    که هر روز قران را با معنی و بدون تعصب و با درک بخونم

    تعهد میدم

    هر روز تحت هر شرایطی فایل ها و کامنت ها را تا حد امکان ببینم .بخونم و یاداشت برداری کنم

    تعهد میدم

    از فایل های دانلودی و محصولاتی که خریدم به نحو احسن استفاده کنم

    تعهد میدم

    همزمان که دارم نتیجه میگیرم از بقیه محصولات استاد هم استفاده کنم چون تا آخر عمر باید روی خودم کار کنم

    تعهد میدم

    همیشه روی باورهام کار کنم و هر روز باور های بهتر برای خودم بسازم

    تعهد میدم

    هر لحظه ورودی های ذهنم را کنترل کنم

    تعهد میدم

    که کمال گرایی را کنار بزارم و عمل کنم به تمام این آگاهی در روابط

    در کار ، در گفتارم ، در رفتارم ، و در زندگیم

    تعهد میدم

    برم دنبال علاقه ام و هر لحظه به الهاماتی که بهم میشه عمل کنم

    تعهد میدم

    تو لحظه حال زندگی کنم و به گذشته و آینده کاری نداشته باشم

    تعهد میدم

    تکاملم را طی کنم و عجله ای نداشته باشم و از هر لحظه لذت ببرم

    تعهد میدم

    که هر لحظه و تو هر موقعیت میزان شرک و میزان موحد بودنم را بسنجم

    تعهد میدم

    هر روز ورزش کنم

    تعهد میدم

    به نجوای ذهنم گوش نکنم و کلاس موسیقی را ادامه بدم

    تعهد میدم

    به هر موقعیتی و هر موفقیتی رسیدم بیام و بنویسم توی سایت تا هم خودم یادم بمونه و هم کمکی باشه برای باور ساختن بقیه

    تعهد میدم

    تحت هر شرایطی مثبت فکر کنم و احساس عالی داشته باشم و این احساس را به هیچ عامل بیرونی وابسته نکنم

    و تعهد میدم روی تعهدی که با خدای خودم بستم بمونم و ایمان دارم خودش هدایتم میکنه و خودش کمکم میکنه که به تعهدم عمل کنم

    خدایا کمکم کن اون طور که شایسته شاگردی این استاده شاگردی کنم

    خدایا کمکم کن اون طور که شایسته بندگی تو هست بندگی کنم

    و خدایا کمکم کن اون طور که شایسته شکر گذاری تو هست شکر گذارت باشم

    با آرزوی اجابت تمام خواسته هاتون

    دوست دارم

    دوستون دارم

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      مجید بختیارپور عمران گفته:
      مدت عضویت: 977 روز

      سلام دوست خوبم علی آقای باحال داداش گلم خیلی باحال بود گفتی آره شما کلاهبرداری یلحظه موندم و ادامه اش دیدم چقد زیبا این کلاهبرداری رو تفسیر کردی که دقیقااااااا همینطوره این زیباترین نوع کلاهبرداری دعا میکنم تا زمانی زنده ام منم مثل استادم کلاهبرداری کنم از عموم برای دیدن بیدارشدن عشق ورزیدن دوست داشتن دوست داشته شدن مهربانی کردن

      دمتگرم علی جون خیلی از کامنتت انرژی خوب گرفتم و حتماااااا منتظر خبرهای خوش از موفقیتهای روزافزونت هستیم خداروشاکریم برای بیداری شما و تک تک دوستانم در اینجا و همه مردم دنیا در بیرون ازاینجا خدایا برای همه مردم دنیا و برای داش علی خودم آرامش برکت فراوانی میطلبم و خدایی شدن را برای همه آرزومندم

      آمییییییییین….

      دمتگرم علی جان بابت کامنت زیبات

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  8. -
    علینژاد وحیده گفته:
    مدت عضویت: 1679 روز

    سلام ودرود خدمت استاد عباس منش عزیز و خانم شایسته و اعضای صمیمی عباس منش ،من چقدر تحت تاثیر ای فایل بسیار زیبا و ارزشمند قرار گرفتم،انگار یه حسی به من گفت که بیا بنویس،اصل واساس همه چیز توحید هست،این را کامل با تک تک سلولهای بدنم درک کردم و چقدر خوشبختم که وارد این سایت فوقالعاده شدم که فقط خدا خودش من رو هل داد که باید وارد این سایت ملکوتی بشم که سرتاسر بوی عشق میده تمام تمام فایلها تمام کامنتهای زیبای بچه ها که با خواندنش غرق در شور و نشاط میشم،چقدر زیباست این حس های فوقالعاده که این روزها بیشتر احساسش میکنم،خدارو هزاران مرتبه شاکرم که به من این لیاقت رو داد که بتونم از مواهبش استفاده کنم،الهی صدها هزار مرتبه شکرت میکنم،به خاطر شنیدن این فایل که امروز از خدا خواستم من رو هدایت کنه،که این فایل زیبا برایم باز شد،من تازه اول کارم،ولی مطمعنم که معجزه های بینظیری در انتظار من هست،خدایا تنها تورا می پرستم و تنها و تنها از تو یاری میخواهم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    مرتضی شکراللهی گفته:
    مدت عضویت: 2143 روز

    سلام من مرتضی هستم چهارساله که خداوند باعث شده تا با شما آشنا بشم

    الهی شکر خیلی حالم خوبه

    دقیقا دو روز پیش نا خودآگاه در مورد الهامات وشهود سرچ کردم چون به دلم اومد و میخواستم بهتر درکش کنم و وارد سوال و جواب های سایت شدم وپاسخ یونا مهرآفرین رو دیدم وخواستم لایک کنم متوجه شدم باید وارد حساب کاربریم بشم وارد شدم که توی صفحه خودم دیدم نوشته نشانه من برای واضح شدن قدم بعدی تا اینکه مرا به سوی نشانه ام هدایت کن رو زدم و توی همین لحظات ایمان داشتم که دارم هدایت میشم وبا فایل توحید عملی قسمت شش روبرو شدم نگاه کردم و گوش دادم بسیار زیاد به دلم نشست چرا که کلا من همیشه آدم تخیلی بودم و قبل از آشنا شدن با آقا عباس منش هم با دلم پیش میرفتم برای همین خیلی علی بی غم بودم وهستم وحسی که همیشه باهام بوده وبرای خیلی ها تعریفش کردم اینه که میدونم آخرش اتفاقای خوبی برام می افته برای همین به حسم گوش میدم ،گفتم همشو باید ببینم فایل یک رو دیدم که آقای عباس منش از منفجر شدن تانکر ماشین و مردن چندتا از کارکنان ونبودن خودشون توی اون روز صحبت کردن این فایل منو یاد گذشته زندگیم انداخت که دلم می خواد اینجا اونا رو تعریف کنم اصلا علاقه ای به حرف زدن نداشتم در موردشون اما نمیدونم چیه الان حس شوق دارم تعریف کنم زمانی که شش سالم بوده سال ۷۴ از تاب به طرز خیلی بدی افتادم پایین گویا دختر عموم خیلی محکم هلم میداده خلاصه من با سر میام روی زمین سرم میشکنه وحالم بد که با آمبولانس انتقالم میدن بیمارستان ضربه مغزی شده بودم کاسه سرم ترک برداشته بوده وتشنج شدید طوری که سیاهی چشمام میره وپشت سر هم از جام میپریدم بالا و پزشک قطع امید میکنه ومیگه دعاش کنید اما صبح همون شب من مرخص میشم حتی عکس مجدد هیچ اثری از شکستگی و ترک کاسه سرم رو نشون نمیداده ومعجزه شده بوده باز توی سال ۸۸ من یه دوستی داشتم که مادرش سرطان خون داشت به شدت ناراحت بود داخل پرانتز من خیلی اهل مسجد و نماز بودم وحتی مداحی هم میخوندم به دوستم گفتم دعا میکنم سر نمازم و شب که خوابیدم خواب مسجد جمکران رو دیدم با اینکه اصلا نرفته بودم اونجا توی اون سال من اعتقادات شدیدی داشتم که قطعا این اعتقاداتم به خاطر تکرار مکررشون برای من باور شده بودن با اینکه اصلا قانون باور رو هم نمیدونستم دیگه چون سال ها توی این حوزه بودم خلاصه من همون شب خواب دیدم با امام زمان صحبت میکنم و طلب شفاعت کردم من کسی رو ندیدم فقط صدایی رو شنیدم که دقیقا این جمله رو گفت مرتضی برو شفا پیدا میکنه من فرداش خوشحال وخندان به دوستم پیام دادم وحس عجیبی داشتم آقا لباس مشکی پوشیدم و سوار موتور شدم رفتم سرخاک پدربزرگم یادمه نزدیک اربعین بود موقع برگشت تصادف کردم آمبولانس اومد بردنم بیمارستان اونم بیمارستانی که در حال تخریب وبازسازی بودن وشرایط نامناسبی داشت من توی اورژانس بودم روی تخت حس خفگی داشتم وخس خس میکردم زیاد کسی رسیدگی نمیکرد که موجب ناراحتی پدرم شده بود مادرم بالا سرم بود بهش گفتم حلالم کن چون قشنگ احساس میکردم خفگی رو وبیهوش شدم و بعدش دیگه یادم نمیاد اما بعد از سنوگرافی سریعا به خاطر خونریزی داخلی منتقل میشم اتاق عمل که موضوع تصادفم رو داخل روزنامه شهرمون دقیق با توضیحات نوشته بودن ،مرتضی۲۰ ساله از کام مرگ گریخت ومدال افتخار برگردن پرسنل بیمارستان فلان و… عرض شود خدمت شما کلیه راست ۴تکه و طهال و مقداری از کبدم له شده بود وقسمت های دیگه ای به شدت خون ریزی داشت و خب عمل بسیار سنگینی بود و خون ریزی به شدت زیاد بود ۴پزشک متخصص وهمچنین رئیس بیمارستان توی این عمل برای کمک به پزشک اصلی من حضور داشتن، همینجا خداروشکر میکنم برای پزشک اصلی عمل که اونروز برای چنین عمل هایی نوبت حضور داشتن گرچه ایشون داخل بیمارستان نبودن و از بس که این انسان خوب و با خداست وایمان داره بدون هیچ عجله ای با دوچرخه به بیمارستان میاد برای عمل، ایشون در زلزله بم چندین عمل صحرایی در چادر برای مردم مجروح انجام دادن و خدا چنین دستی رو اون روز برای کمک به من فرستاده بود من برای چند دقیقه میمیرم و با اینکه سعی میکنن احیا بشم اما برنمیگردم ولی به طرز عجیبی یهو با این که ملحفه ی روی من بوده و میخواستن خبرشو به خانوادم بدن برمیگردم همه شکه شده بودن شصت واحد خون دریافت کردم سه روز ازم خون میرفته و شکمم باز بوده و خون ریزی بند نمیومده انقدر بد بخیه شدم که کاملا مشخصه اصلا امیدی نبوده فقط میخواستن یه کاری کرده باشن شایدم من اشتباه میکنم اما هر پزشکی بعد از اون منو دید همیشه این نظر رو داشت و قطعا اون حرف ها باعث شدن این نظرم باشه خلاصه اتفاق های زیادی افتاد توی بیمارستان سختی ها و به مو رسیدن و پاره نشدن حتی توی این عمل کاری رو انجام دادن توی بدنم که فوق العاده ریسکی بوده من ۱۰ ساعت زیر عمل بودم که بعد ها یادمه دکترم مدتی با عصا راه میرفت به خاطر فشاری که به زانو هاش اومده بود من خیلی توهمات میدیدم مثلا جنگ میرفتم باشگاه بدن سازی میرفتم آدما رو بزرگتر از اندازه واقعی میدیدم توی رویا و یه جایی رو همخ یادمه که لباس سفیدی که برای مکه رفتن میپوشن تنم بود جایی بودم که زیر پام زمین خاکی صاف و تا چشم کار میکرد من سفیدی و دود ومه میدیدم دور خودم میچرخیدم و نگاه میکردم و ضمنا حال خیلی خوبی داشتم مثل حال این روزهام که قانون رو یاد گرفتم ، نه با کسی حرف زدم ونه سوالی پرسیدم اصلا سوالی نداشتم انگار همین بود که باید باشه و درست بود نمیشه توضیحش داد بیش از این شاید اینجا هم توهمات بوده شایدم اون چند دقیقه ای که از این دنیا رفتم و در نهایت بعد از۲۸روز مرخص شدم خیلی به اون بیمارستان سر میزدم طوری شده بود که درب آی سی یو رو میزدم و میگفتم مرتضی هستم و اونا استقبال میکردن خیلیا میگفتن ما مو به تنمون سیخ میشه تو رو میبینیم سرپایی وشکر گزار خدا میشدن مدتی که گذشت به دوستم پیام دادم وحال مادرشو پرسیدم بهم گفت رحمت خدا رفت برام سوال بزرگی بود ولی خب مجبور بودم به ادامه زندگی بپردازم برام سوال بود که دلیل اینکه منو نگه داشتی چی بوده خدا؟؟؟ البته اینم بگم من بعد از این تصادف یه انسان دیگه ای شدم خیلی درونی تر شدم برام اهمیت نداشت مثلا دوستم غذایی که حق منه رو برداره ببره بخوره برام مهم نبود استادام نمره منو کم یا زیاد بدن یعنی منظورم اینه که اون حسی که از بچگی داشتم که میدونستم همه چیز خیلی خوب میشه و اتفاق های خوبی میفته بیشتر شده بود یعنی من نگران نبودم ونیستم بعد از این تصادف با وجود مصرف بسیار زیاد قرص های روان گردان که عادت کرده بودم بهشون ادامه تحصیل دادم و تا مقطع کارشناسی ارشد پیش رفتم حتی در رشته معماری هم قدم برداشتم و الان کلی کار طراحی و نرم افزار های مختلف رو در حد استادی بلدم ساز سنتور مینوازم و چندین ساز رو بلدم به صدا در بیارم من کلاس موسیقی نرفتم اما با تمرین و تکرار در زمان دانشجوییم خیلی خوب پیش رفتم من یه حسی دارم که هر سازی رو دست بگیرم به راحتی میتونم هر اهنگی رو بدون هیچ نتی بنوازم انگار میفهمم باید الان چه کلیدی رو فشاربدم میخوام بگم به شدت انسان پشت کاری شدم درسته که حوزه ای مختلف رو واردش شدم حتی مدتی در نیروگاه سیکل بندر عباس کار میکردم من میدونم باید تمرکز کنم در یک حوزه اما تجربه های گذشته ام رو دوست دارم اتفاق دیگه ای رو تعریف میکنم سال نود وچهار به عنوان ناظر برق میرفتم سرساختمان پروژه ی ۸۰۰ واحدی عظیمی بود یه شب خواب دیدم از ساختمان افتادم پایین به محض اینکه داشتم میخوردم به زمین بیدار شدم خلاصه رفتم سرکار برای چک کردن مواردی رفته بودم با مهندس ارشدمون طبقه پنج یکی از ساختمون ها من داشتم مواردی رو داخل تراس یاداشت میکردم یهوی پام پیچید و داشتم می افتادم پایین که مهندس لباسمو گرفت و کشیدم چون هنوز نرده نصب نشده بود من بهش گفتم مهندس دیشب خواب دیدم افتادم پایین بهم گفت بروداخل دفتر بشین نمیخواد بیای بالا آقا ما ناهارمونو خوردیم یهو بی سیم زدن و مدیر پروژه رو صدا زدن سروصدا بود همه بدو بدو رفتیم یکی از مهندسان معمار از طبقه ۵ یکی دیگه از ساختمان ها افتاد پایین جایی که نخاله ها رو میریختن و رحمت خدا رفتن برای من عجیب بود شش سالگیم رو خب یادم نمیاد که اون اتفاق چجوری بود و مادرم تعریف کرده برام ولی سال ۸۸و سال ۹۴ برام سواله ،درونم اون اعماقش یک حسی هست که بعد از این اتفاق ها بهم میگه ما در تو دیدیم که تونستی کار عظیمی انجام بدی به مانند انیشتین و محمد وابراهیم برای همین مراقبتیم بعد ذهنم میگه ما ادما همه یکی هستیم وهیچ تفاوتی خداوند بینمون قائل نمیشه و نشده باز دلم میگه تو همیشه بی غم بودی و سعی کردی خوشحال باشی این فرق توئه و امروز که ۴سال از آشناییم با آقای عباس منش میگذره و تعدادی از پکیج هاشون دقیقا زمانی به دست من رسید که نیاز بود بهتر میتونم نگاه کنم به زندگی امروز من طوری زندگی میکنم که حتی برای ثانیه ای صدای تلوزیون رو نمیشنوم ونگاه نمیکنم هیچ دوستی در کنارم ندارم و تنها دوستم خداونده والبته با دوستانم صحبت کردم وگفتم شاید برای مدتی چند ماه یا چندسال هم دیگه رو نبینیم تنهایی به بیرون میرم و درحال تدارکات یک سفر هستم که اونم تنهایی میرم چندین سر رسید دارم با خودکار های متنوع که فقط مینویسم درو دیوار اتاق من پر از عکس و پر از عکس نوشته و عکس های خودمه احساس میکنم الان در مرحله ای هستم که آقای عباس منش تعریف میکنن که من همه جوره حالم اوکی بود نگاهم و احساسم به لحظه و تمام اتفاق هاش عالی بود اما همه میگفتن انقدر خدا خدا میکنی کو پولت کو ماشین فلانت

    من مرتضی شکراللهی امروز درسته که cls مورد علاقه اش رو در دست نداره اما باور کنید فرا تر از ماشین در دلم حس میکنم همینکه برای خودم زندگی میکنم قدرتی که امروز دارم اینه که هر فکری بیاد تو سرم که ترس چاشنیش باشه سریع یاد قدرت مطلق می افتم ویاد پروردگار که راس همه چیزه به من در هر شرایطی آرامش میده وادامه میدم این گنج زندگی منه مرتضی شکراللهی بعد از تصادفش هر ماه بستری بود زیر انتی بیوتیک بود دائم امپول های فلان میزد مرتضی شکراللهی به علت مصرف بیش از حد قرص های روان گردان اعتیاد پیدا کرده بود مرتضی شکراللهی دائما از اطرافیانش اینو میشنید که اخی گناه داره همش مریضه همش فلانه من خسته شدم سختی های دیگه ای کشیدم فقط اون حس که درونم بود و توی سختیا هم یادش می افتادم که میگفت اخرش خوب میشه اتفاقای خوب میفته منو هل میداد

    بله اکنون میدونم خدا منو هدایت میکرده و داره این کارو میکنه

    و یادمه زمانی که بیماری اومد من یک استوری گذاشتم که کرونا برای من یک موتور رندر گیری در نرم افزار تری دی استدیو مکس هست و تمام و الان حدود دو ساله من واکسن هایی که دکترا میگفتن باید تا ابد بزنی رو نمیزنم و حتی سرما هم نخوردم البته گاهی موقع ها حسی میاد که انگار دارم سرما میخورم همون موقع میگم حقیقت خداست حقیقت خیره و در اون خیر تنها سلاتمتی و خوشبختی ولذت وجود داره اتفاق های این چنینی بسیار زیاد افتاده برام رفتار مردم با من بسیار تغییر کرده

    من حتی در کنار پدر و مادرم که برام عزیزن موقع غذا خوردن هم، هم نشینشون نمیشم چون اونا دائم تلوزیون تماشا میکنن و من مراقب وردیام هستم و خیلی راحت بهشون گفتم و اونا هم کمی بد نگاه کردن اما الان طبیعی شده من به هیچ مهمونی نمیرم و خیلی کارهای دیگه من الان بدنی ساختم برای خودم که به راحتی میتونم توی مسابقات فیزیک مقام بیارم که خب من در مسابقات پرس مقام دارم بدون مصرف هیچ مکملی امروز به دلیل اینکه من عاشق ورزش کردن هستم و شرایط حضور در تمام باشگاه های ما زدن ماسک هست که من شرک میدونمش و خودم با عشق دمبل سیمانی ساختم وباور کنید الان بدنم خیلی بهتر از موقعی شده که باشگاه میرفتم وزنم بالاتر رفته و عضلاتم زیبا تر

    کار من در منزله و طراحی میکنم اما عاشقش نیستم و عشق من خوندن در سبک راک هست با موضع قوانین دنیا و خداوند و توحید آهنگ های زیادی رو خوندم و تونستم توی موسیقی کارهای بزرگی انجام بدم چون حسم گفته و عشق دارم به این کار

    انقدر دوره عزت نفس آقای عباس منش به من کمک کرد کلی کارهایی که انجام دادم هزینه های که کردم رو رها کردم به راحتی به راحتی از هم نشین بودن با دوستانم جدا شدم

    حالم و احساسم خیلی عالیه و روز به روز دارم بیشتر وبهتر هدایت میشم وبرای تمام موجوادت کره زمین طلب خیر ونیکی دارم

    آقای عباس منش اکنون وآقای والاس وتلز چند صد سال و محمد وابراهیم چند هزار سال پیش همه در حال خدمت به خلق بودن و هستن ونباید بت بشن که اگه بشن شرکه همه ی این آدم ها رو خدا بسته به قلب تو سر راحت میذاره ازشون استفاده کن ولی نپرستشون این حرفای اخرم رو فقط به خودم زدم چون همیشه به خودم گفتم

    سپاس از آقای عباس منش دستی از دستان الله.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      مجید بختیارپور عمران گفته:
      مدت عضویت: 977 روز

      سلام دوست خوبم آقا مرتضی گل گلاب

      چقد عکس پروفایلت قشنگه چهره خنده رو و شادی داری

      اول خداروشکر میکنم که الان زنده و سرحال و سلامتین از اینهمه اتفاق وحشتناک جان سالم بدر بردن واقعا معجزه هست و حتماااااا برای انجام رسالت الهی صورت گرفت که دعا میکنم رسالت الهی ات را پیدا کنی یا پیدا کرده باشی انشالله

      دوست من شما نمیرالمومنین شدیاااااا خخخخخخخ شوخی کردم بخندیم

      سرت سلامت دوست من خیلی لذت بردم و دوست دارم آهنگاتو گوش کنم نمیدونم آیا بزنم گوگل بالا میاد اسمت یعنی تو سایت آهنگ گذاشتی یا نه خیلی دلم میخواد از آدمای الهی که اهل هنرو موسیقی هستن کارشونو ببینمو بشنوم چون خودم عاشقققققق خط و نقاشی و موسیقی سنتورنوازی و پیانو هستم عاشق تک نوازی های زیبا هستم

      داستان زندگیت هرچند بسیاااار دلخراش بود بنازم دل پدر و مادرتو که چی کشیدن از دستتتتتت خدا بهشون سلامتی بده صبر بده که برای ابراهیمی شدنت همراهت باشن الهی آمین

      سوا از دلخراش بودن چقد معجزه ها زیبا اتفاق افتادن و چقد آگاهی توحیدی عالی داشت کامنتتون انشالله همیشه تو زندگیت موفق باشی و ازاین بعد زندگیت در سرازیری راحتی و عافیت باشی داداش گلم ممنونم از آگاهیی که در ما ایجاد کردی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    علیرضا جلالی گفته:
    مدت عضویت: 2035 روز

    سلام به استاد عزیزم و مریم بانوی بزرگوار

    روز پنجاه وچهارم سفر نامه

    وباز هم توحید و یکتاپرستی…استاد عزیزم همانطور که شما مشتاقید زیاد درمورد توحید صحبت کنید من هم مشتاقم زیاد بشنوم و چقدر از این بابت خوشحالم چقدر کامنتهای دوستان به من انرژی میده تا بهتر و بیشتر توحید و یگانگی رب رو بفهمم ودرک کنم که این ذات ماست ذات انسان است که توحیدی باشد که یکتاپرست باشد برای همین مشرک کامل نداریم همانطور که موحد کامل نداریم چون در عین حال سخت هست ایمان می خواهد صلابت میخواهد چه در لحظات سخت و چه در لحظات شادی. یعنی در هر دو حالت میشود از خدادور شد و قدرت رو به غیر خدا بدهیم و این یعنی توحید یعنی در بدترین روزهای زندگی و در بهترین روزهای زندگی تنها اورا مالک بدانیم و اورا فرمانروای روزهای مان بشناسیم.

    و دیدم که چگونه رها میشوم چگونه احساس سبکی میکنم وقتی اندازه ای هرچند کم وصل میشوم به ذاتم به منبع آفرینش به ریم و دیدم که چقدر مغرور میشوم وقتی در لحظات خوشی او را فراموش کردم. من هردوحال را با پوست و گوشتم تجربه کردم و بعید میدانم کسی تجربه نکرده باشد.هرچند نمیخواهم به گذشته واتفاقاتی که افتاد برایم برگردم اما به درستی وبه وضوح برایم عیان شد نتیجه شرکهایم که البته من بنده گمراهی بودم چون خیلی نشانه های ساده تر و تجربه های ساده تری را به من نشان داد تا فقط روی او حساب کنم اما اینقدر خودم رو کور وکر کرده بودم که تا سیلی محکمی نخوردم بیدار نشدم .که حتما در آینده مفصل تر درباره آنها صحبت میکنم و درباره نتایجی که به شکر خدا روز به روز عالی تر میشوند چوندرحال ساختن زندگیی هستم که به زیر صفر رفت واکنون پس از یک سال آشنایی با استاد عزیزم و خانواده دوست داشتنی عباس منش کلی متحول شده است.

    خدایا شکرت که میتوانم بنده توحیدی تو باشم

    خدایا شکرت که میتوانم جزئی از تو بودن را بهتر درک کنم

    خدایا شکرت که میتوانم هر چند برای لحظاتی اما خالصانه به تو وصل شوم وچقدر دوست دارم وتلاش می‌کنم که تورا بیشتر داشته باشم که با تو بودن را بیشتر احساس کنم .

    خدایا شکرت که میتوانم فارغ از همه هیاهوها و مشکلات ریز ودرشت متوکل به تو باشم و در دلم این امید موج بزند که حرکت کنم ومطمین باشم که تو حمایتگر من هستی و من را رها نمیکنی.

    خدایا شکرت که طرف حسابم تویی که هیچ وقت در وعده ات تغییر نمیدهی و هر آنچه را بخواهم به من میدهی که تویی وهاب وفتاح و رزاق.

    خدایا شکرت که وقتی با تو باشم نگران خوراک و پوشاک و ….نخواهم بود وتنها نگرانی ام میشود ارتباط و اتصال بیشتر به تو .

    خدایا شکرت که یارو دوست ومونسی چون تودارم که هرآنچه بخواهم به بهترین شکل و به ساده ترین شکل برایم مهیا است .

    خدایا دوست دارم ساعتها برای تو واز تو بنویسم از توحید از توکل و از رب فرمانروای عالمیان .شکرت که چنین دوست دارم

    شاد باشید و تندرست ثروتمند در دنیا وآخرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: