اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام خدای من، سلام پروردگارم ، ای مالک و صاحب جسم و جانم. ای وهاب عالم که باعث تپش قلب من هستی و خون را در جسمم به جریان میندازی. ای روشنی بخش خانه قلبم، جز تو مرا پناهی نیست و بر خطاهایم آمرزنده و بخشایشگری ندارم. مرا ببخش و از نور خودت قلبم را منور کن و در مدار توحید و یکتاپرستی و ستایش و حمد خودت اوج بده. «رَبَّنَا لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَهً ۚ إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ»
—————————————————————————
سلام و درود فراوان به استاد عباس منش جااااااااااااانم و استاد شایسته بزرگوار و همه دوستان نازنین و دوست داشتنی. از صمیم قلبم همه شما رو دوست دارم و از درگاه خداوند برای همه شما عزیزانم و برای خودم نور توحید و فراوانی و آرامش و وفور نعمت و ثروت رو درخواست میکنم.
—————————————————————————
خدایا شکرت بخاطر همه نعمتهای ارزشمندت و خدا رو شکر بخاطر حضور همه انسانهای ارزشمندی که به زندگی مون میان و میرن تا بهمون درس توحید و یکتاپرستی بدن. الحمدلله رب العالمین…
«هم اکنون صدای اذان ، ای جانم به این صدایی که هر بار بهم یادآوری میکنه امید زنده است … الله اکبر، الله اکبر، الله اکبر، الله اکبر» میدونستید یه نظریه هست که میگه صدای اذان همواره روی کره زمین در حال پخش شدنه ؟؟
امروز صبح یه حسی منو از خونه کشوند بیرون و رفتم توی یه کافه که قهوه بخورم. یه جوون خوشتیپ از یه رنو تالیسمان سفید و زیبا پیاده شد و اومد داخل کافه با سر و وضع بسیار آراسته و تی شرتی که روش نوشته شده بود New Orleans و منو بیاد سرزمین توحیدی آمریکا انداخت و چشمانم قلبی شد.
در ادامه این جوان خوشتیپ شروع کرد از ناخواسته ها گفتن و از اینکه فلان فلان شده ها چرا نمیرید توی انتخابات شرکت کنید (کنایه) و بعدش در مورد قدرت داشتن اشخاص و دستگاه های سیاسی توی زندگی ما … و ناخواسته توجه من به اون سمت رفت و نجواها شروع شد … آخرش هم نتونستم جلوی خودمو بگیرم و گفتم «حیف تن نازنینت نیست غصه چیزیو میخوری که نمیتونیم تغییرش بدیم و از قدرت ما خارجه ؟!» گفت از فردا دلار فلان و چنان میشه …
با لبخند گفتم روز خوبی داشته باشید و رفتم بیرون و حس میکردم یه کسی روی قفسه سینه ام ایستاده … گوشی رو باز کردم گفتم چی گوش بدم ذهنم رو این ماجرا دور کنم و اجازه ندم همین چندتا جمله بقیه روزم رو خراب کنه ؟؟ که پوشه Abasmanesh-Monotheism خودنمایی کرد، گفتم همینه فایلهای توحید عملی رو باز کردم و همینجوری رندم روی یه فایل کلیک کردم… توحید عملی 8 ، جایی که استاد عباس منش قدرت دادن حتی به عواملی چون ژنتیک رو هم شرک میدونه و دور شدن از توحید و یکتاپرستی… توحید عملی 8 و 9 پشت سر هم پخش شدن. و اونقدر به جانم نشست که دوباره برگشتم و هر دوتا رو یکبار دیگه گوش دادم. برام مثل آب گوارا و خنک وسط گرمای تابستان بود. الهی صد هزار مرتبه شکر بخاطر نعمت توحید و باور های توحیدی که هر بار اگر نجوایی بیاد سراغمون میتونیم با قطبنمای باورهای توحیدی ، تصحیح مسیر کنیم.
بعد از اینکه از چندبار فایلها رو گوش دادم گفتم خدا رو شکر که اون بنده ارزشمندش بهم انگیزه داد بیام سراغ توحید عملی. هر چند برخورد با این انسانهای نازنین هم به مدار فعلی خودم ربط داره. هر چقدر توحیدی تر عمل کنم با انسانهای توحیدی تری برخورد میکنم. آدمهای دور و برم ، محیط زندگی و محل کارم همه و همه به صورت کاملاً عادلانه با فرکانسهای خودم در ارتباط هستن ولی من باید یاد بگیرم هر بار چطوری به فرکانس بهتر برسم.
هر بار به عدالت در جهان هستی فکر میکنم این آیه 18 آل عمران رو بیاد میارم، و از عظمت این آیه شوکه میشم…
آیه اینجوری شروع میشه: خداوند شهادت میدهد …
یه جلسه دادگاه رو تصور کنید، یه شخصی توی دادگاه شهادت میده در پیشگاه قاضی بعنوان نماد قانون. جایگاه شاهد از قاضی پایین تره. ولی توی این آیه خداوند انسان رو در جایگاه قضاوت قرار میده و حق قضاوت بهش میده و خودش رو در جایگاه شهود قرار میده و میگه: «خداوند شهادت میده» … ( سبحان الله)
«خداوند شهادت میدهد و ملائکه و صاحبان علم نیز بر اینکه خدایی جز او نیس؛ برپا دارنده عدالت ؛ خدایی جز او نیست ، عزتمندِ حکم کننده»
خداوند شهادت میده و دوبار عبارت «لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ» رو میاره که تاکید کنه بر این حقیقت که «قَائِمًا بِالْقِسْطِ» که همواره عدالت برقراره و ما نتیجه اعمال و رفتار و افکار و فرکانس ها و باورهای خودمون رو کسب میکنیم…
از خداوند میخوام که بیشتر و بیشتر من رو حمایت و هدایت کنه به مدار توحید و کمکم کنه تا بیشتر و بیشتر توی مدار توحید اوج بگیرم و بیاد داشته باشم هیچکس به هیچ اندازه ای هیچ قدرتی در سرنوشت من نداره. چون ذهن من حتی 1هزارم درصد باور شرک آلود رو در زمان چالشی شدن مسائل تبدیل میکنه به 2000 درصد و یکی اون بیرون رو مقصر میکنه … چیزی که هنوز هم پاشنه آشیلم محسوب میشه.
—————————————————————————
یه حسی منو ترغیب کرد به نوشتن و البته کلی نجوای کمال گرایی هم داره مقاومت ایجاد میکنه برای جلوگیری از ردپا گذاشتن…
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق و متنعم باشید …
ای پروردگار من و ای یگانه فرمانروای قدرتمندِ بینهایت، جز تو قدرت و معبودی نیست، مرا به راه راست هدایت بفرما و انگشتانم را در راستای صراط مستقیم و رضای خودت به حرکت درآور و بر قلبم هر آنچه از خیر و نور هدایت خودت است الهام کن، و میدانم در این راه هیچ مانع و تسلطی بر من وجود ندارد جز وجود خودم و باورهای شرک آلودم. خدایا مرا از سنگهای شرک رها کن و با بال توحید در آسمان بیکران خودت به پرواز درآور. «إِنَّکَ أَنتَ الْوَهَّابُ»
سلام و درود و رحمت و برکات و نعمات الهی بر عزیزانم که همواره در مدار توحید هستند، سلام استاد عباس منش عزیز ،سلام استاد شایسته گرانقدر، سلام خانواده نازنینم. همواره در پناه رب العالمین از جریان سراسر نور هدایت رب العالمین بهرمند و برخوردار باشید.
از صبح که سایت رو رفرش کردم و فایل جدید رو دیدم تمرکزی و بقول استاد لیزرفوکس اومدم سراغ همین فایل درحالیکه صبح که از خوابگاه داشتم میومدم سر کار گفتم امروز هر طور شده باید یه دور کامل فایلهای عزت نفس رو گوش بدم.
آقاااااا بییییخییییااااال ، فکر کردی خودتی که داری روی خودت کار میکنی؟ خدا به موسی پیامبر گفت «وَاصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی» تو رو برای خودم ساختم. الان حمید، تو چی فکر کردی پیش خودت که به عقل و دانش خودت تکیه کنی و رشد کنی. تسلیم و خاضع باش به درگاه فرمانروای زنده و جاویدان که از افتادن یک برگ تا راه رفتن مورچه در دل شب تا گرانش سیاهچاله ای که کهکشانی رو در خودش میبلعه همه و همه در ید قدرت و در دایره احاطه علم اونه. بارها و بارها اومدم توی سایت و نشانه روزانه ام رو دیدم و عجییییییب دیدم نشانه روزانه من هماهنگه با اتفاقات همون روزم. میگم خدایا مدیر سایت شما هستی ، من تسلیمم، بگی بنویس مینویسم ، بگی اجازه نوشتن نداری، بازم تسلیمم. این باور منه که سایت رو خداوند داره مدیریت میکنه نشون به این نشون که وقتی همین فایل رو سه بار نگاه کردم برای نوشتن کامنت از نشانه روزانه کمک گرفتم فایل قسمت 29 لایو استاد عباس منش با دوستان اومد.
abasmanesh.com
و وقتی لایو قسمت 29 رو دیدم، متوجه شدم عجیب اون فایل با این فایل مکمل همدیگه هستن. و وقتی رفتم سراغ قرآن کریم برای استفاده از جریان هدایت نورانی قرآن، هدایت شدم به آیات ابتدایی سوره نمل. یه وقتایی حس میکنم تحمل یه سری هدایت ها رو ندارم چون هنوز ظرف وجودم کوچیکه. تا حالا سعی کردین یه سطل آب رو زیر یه آبشار یا جریان تند آب پر کنید؟ سطل از دست آدم رها میشه، چون جریان خیلی قویه. حکایت سطل منه و جریان قوی هدایت، ضعف میکنم، گیج و منگ میافتم یه گوشه، یادم میافته به اون فایلی که استاد میگه توی بندرعباس بودم وقتی به یه درک جدیدی از قرآن میرسیدم شب تا صبح راه میرفتم و با خودم حرف میزدم… بقول آمریکایی ها Come on… من که از موسی پیامبر قویتر نیستم که وقتی خداوند یه نشانه ای از خودش رو بر کوه متجلی کرد، موسی غش کرد افتاد، وقتی به هوش اومد به سجده افتاد که سبحان الله ، «که نیارزد این تمنا به جواب لن ترانی»
این آیات ابتدایی سوره نمل از عظمت و بزرگی هدایتهای قرآنی به اهل ایمان خبر میده. عبارات رو ببینید «هدیً و بشریٰ» هدایتگر و بشارت دهنده. هدایت به مسیر های پر نعمت و صراط مستقیم و بشارت دهنده و نوید دهنده اتفاقات و نتایج عالی و توحیدی. اهل ایمان همواره صلاه یا نماز و یاد خدا رو برپا میدارن (فعل مضارع، همیشگی ، گاهی اوقات نگاه کردن به یه برگ گل ، شنیدن صدای یه پرنده ، تماشای یه منظره هم میتونه صلات و یاد خدا باشه) زکات میدن. به اشکال مختلف (گاهی اوقات شاید یه لبخند و روی خوش هم بتونه زکات باشه) و یقین داشتن به آخرت.
یه عده بزرگوارانی هم هستن که به این قوانین اعتقاد ندارن و ما رو مسخره هم میکنن و اینجاست که بقول حافظ باید گفت «آه اگر از پس امروز بُوَد فردایی»
و قانونی که همیشه کار میکنه و توحید که همیشه انسان رو بالا میبره و شرک که همیشه و همیشه انسان رو پایین میکشه.
قبلا هم توی کامنت ها گفته بودم در مورد تعهد امسالم که روی توحید کار کنم، خودم حس میکنم دارم تغییر میکنم، حس میکنم ظرف وجودم داره بزرگتر میشه، حس میکنم روی شونه های خدا نشستم ولی اگه بخوام ادعا کنم بهتون میگم هنوز هیچی از توحید نفهمیدم، هنوز باورهای شرک آلود توی لایه های پنهان ذهن وجود دارن که منو پایین نگه داره و اجازه پرواز بهم نده. از کجا میگم از نتایجم. ولی به چرخه تکاملم احترام میذارم. همون جمله ای که توی داستان هدایتم نوشتم «هر چقدر ارتفاع سازه ای که بخوای بسازی بلند تر باشه از عمق پایینتری باید شروع کنی به ساخت و ساز»
یه کلمه ای داریم بنام Logic به معنی منطق. اونهایی که سیستم ها رو طراحی میکنن و برنامه نویسی رو مسلط هستن اینو میدونن(من هیچی ازش نمیدونم، جز همین یه کلمه، ببخشید تو کار متخصصان این حوزه دخالت میکنم)
وقتی یه سیستمی طراحی میشه یه سری لاجیک ها براش مینویسند که صرف نظر اینکه اون اپراتور حواسش باشه یا نباشه اون لاجیک خودش کارشو انجام میده. مثال بزنیم. توی پالایشگاه یه سری مخازن داریم که اگه اگه مخزن B دچار حریق بشه، لاجیک سیستم اینه که مسیر فوم رو به مخزن B باز کنه برای اطفاء حریق و مسیر آب رو باز کنه به مخزن A و مخزن C، و اونها رو خنک کاری کنه. همزمان پمپ های اصلی شبکه رو روشن کنه بدون نیاز به حضور اپراتور. و خودش اعلام حریق کنه، خودش با یه سری نقاط تماس اضطراری بگیره. وقتی آتش نشانی برسه توی محل حداقل 70% کار انجام شده. مثال دوم رو بزنم از مبحث مورد علاقه ام صنعت هوایی (جووووووون) یه هواپیمای مسافربری مدرن میخواد فرود بیاد، لاجیک سیستم مدیریت پرواز اینه که با فلان مقدار سرعت و و فلان درجه فلاپ های روی بال و عدد ارتفاع سنج که رو به کاهش باشه به احتمال زیاد هواپیما در حال فرود باشه، اگه خلبان یادش رفته باشه ترمز ها رو از حالت قفل خارج کنه توی اون لحظه سیستم به صورت اتوماتیک و بدون نیاز به زدن دکمه ای قفل ترمز ها رو آزاد میکنه .چرا چون این لاجیک سیستم کنترل پروازه …
بعد از خوندن یه سخنرانی طولانی دیگه از حمید امیری شما رو دعوت میکنم به خوندن نتیجه گیری… استاد توی دوره دوازده قدم میگن ابزار ذهن منطق هست (خدایا این استاد عباس منش بینظیره، این جمله ابزار ذهن منطقه رو توی هیچ کتابی نمیشه پیدا کرد ولی استاد به ما آموزش داده) توی ذهن یه سری منطق ها ، یه سری لاجیک ها وجود داره. به درست و غلط لاجیکهای ذهنمون کاری نداریم. تا زمانی که فلان لاجیک وجود داره فلان نتیجه بدست میاد. تماااااام . هر بار هواپیما بخواد فرود بیاد لاجیک براش قفل ترمز چرخ رو آزاد میکنه. توحید در حمید امیری اثر نمیکنه تا زمانیکه لاجیک شرک آلود داره توی اعماق ذهنش کار میکنه. ژنتیکِ تو باعث شده به خوشبختی نرسی ؟ اکی این لاجیک ذهنِ توه، پس تو به خوشبختی نمیرسی، به توحید نمیرسی. اگه میخوای به توحید برسی باید این لاجیک های غلط و شرک آلود رو پاک کنی و به جاش یه لاجیک توحیدی رو جایگزین کنی.
استاد کلی مثال زدن از قانون سلامتی و نتایج اون و یه سری لاجیک ها و باورهای غلط در خصوص ژنتیک.
یکی از همین موضوعات ژنتیکی که همه میگن ریزش مو آقایونه. من این موضوع رو باور کرده بودم و البته تمام اقوام و فامیل و طایفه ما از یه سنی به بعد دیگه کلا موهاشون میریزه. و منم همیشه نگران این موضوع بودم و انواع و اقسام مکمل های غذایی و شامپوهای گرون قیمت رو امتحان کردم تا جلوی ریز مو هام رو بگیرم. ببینید تمرکز روی ریزش مو برای دفع ریزش مو. برادر بزرگترم مجید از همون اول بیخیال این موضوع بود و اصلا دغدغه اش رو نداشت. با اینکه 9 سال از من بزرگتره موهاش از من پرپشت تره. چند روز پیش به خودم میگفتم شاید اصلا ریزش مو ژنتیکی نباشه. چی میشه اگه یه راهی وجود داشته باشه که با اصلاح تغذیه یا هر کاری دیگه موها دوباره پرپشت بشه. وقتی استاد عباس منش تونست با اصلاح تغذیه و قانون سلامتی اون نتایج رو به اثبات برسونه شاید این موضوع هم قابل انجام باشه.
یه مثال دیگه از ژنتیک بزنم. بیماری MS که ظاهراً میگن به ژنتیک ربط داره. توی تمام اقوام و طایفه ما همه در اثر کهولت سن فوت کردن و بدترین بیماری مشاهده شده بیماری پارکینسون بابای من بود. که اونم ماجرا داشت. پسر عموی من خیلی اتفاقی توی سن جوونی با MS به رحمت خدا رفت. اگه ژنتیک ربط داشت چرا فقط یه نفر. عموی من 15 سال از بابام سنش بیشتر بود ، بقول استاد «علی بی غم» بود. میگفت و میخندید و اصلا نگران هیچی نبود. همیشه میگفت من نگران مردن نیستم، خدا یه مرگ راحتی بده. بابای من ولی بشدت بشدت نگران سلامتیش بود و در زمانی که هنوز سالم بود همش میگفت خدا نکنه من مریض بشم و خونه نشین بشم روی دست زن و بچه. و یهویی یه اتفاقی براش افتاد و رفت توی پروسه پزشکی و دکترها تشخیص دادن که بعله ایشون پارکینسون داره. با تمرکز لیزری روی بیماری شون موجبات تعجب چند پزشک فوق تخصص شده بود که میگفتن ما با این همه سال تجربه تا الان هیچ مورد پارکینسونی نداشتیم که اینقدر سرعت رشد بیماریش زیاد باشه. بعد میدونید بزرگوار حرف کیو باور داشت حرف یه پزشک عمومی که سالها پیش گفته بود تخم مرغ چون کلسترول داره برای سلامتی ضرر داره. بماند که به لحاظ سلامتی به چه سطحی رسیده بود این اواخر ولی تا روز آخر بنده خدا تخم مرغ نخورد.
ولی خب عموم خیلی فعال بود و یه روز توی باغش داشت بیل میزد و خسته شد، یهو نشست و تموم کرد.
پدرم سبک زندگی بشدت مذهبی هم داشت. من وقتی پیشش قرآن میخوندم یه فتحه و کسره رو اشتباه میخوندم از حفظ بهم میگفت برگرد فلان کلمه رو اشتباه خوندی. از پدرم شنیدم که پدربزرگم ماه رمضان هر روز از بعد از سحر تا موقع افطار یه ختم کامل قرآن انجام میداده…ولی خب چرا بهش عمل نمیکردن؟ چرا زندگی شون شبیه قرآن نبود؟ اتفاقاً در کنار مذهبی بودن نظامی بازنشسته هم بود، خونه همیشه مقررات پادگانی داشت، ولی خب چرا هیچوقت برای خودش جواب نداد؟
استاد مثال دوستانی رو زدن که گفتن کاش پدر ما هم سختگیر بود، خب اکی ،چرا این سختگیری ها برای استاد جواب داد، نتایج رو برای استاد نازل کرد ولی برای همون پدر بزرگوار نتایج نیومد. خب ایشون که قاعدتاً باید شایسته تر از استاد عباس منش باشن برای داشتن نتایج.
اگه سختگیری های پدر من نتیجه میداشت چرا برای من و برادرام نتایج متفاوت رقم خورد ؟
استاد یه جایی مثال افرادی رو زدن که توهم توطئه داشتن و یه سری شایعات رو میگفتن. یکیش همین آقای کوین ترودو بود که من توی داستان هدایتم بهش اشاره کردم. مدتها من فایلهای این بزرگوار رو گوش دادم و توهم این رو داشتم که اصلا گروه های مخفی دارن زندگی کل مردم دنیا رو مدیریت میکنن و یه سری لنزها و دوربین ها ما رو زیر نظر گرفتن که حتی خبر دارن ما ناهار چی خوردیم ، و بعد از شام چند تا لیوان آب خوردیم. و هیچ راهی نداره ثروتمند بشی مگه اینکه از طریق و با اجازه گروه های مخفی باشه ، توی صحبتهاش اینو میگفت که «یه سری کتابهای سری هست که در دسترس مردم عادی نیست شما هیچ شانسی ندارید که بتونید اون کتابها رو بدست بیارید و اسرار ثروتمند شدن رو یاد بگیرید و فقط از طریق گروه های مخفی و افرادی که توی گروه های مخفی بودن میتونید ثروتمند بشید»… آخرش هم بزرگوار با اینکه پزشک نبود بخاطر تجویز یه سری داروهای پزشکی توی کتابش میندازنش زندان. من با گوش دادن به کوین ترودو بجای اینکه موفق تر بشم عملاً میدیدم هیچ شانسی ندارم ناامید تر شدم. و نهایتاً یه روزی که گفتم خدایا، هر چقدر اوضاع خراب باشه و گروه ها و سیاستمدار ها بخوان اوضاع رو کنترل کنن من مطمئنم تو مافوق همه قدرتها هستی ، «از همون لحظه ای که این حرف رو زدم اولین نشانه های هدایت برام آشکار شد» و بعد مدتی اومدم توی این سایت. از اونجایی که تسلیم خودش شدم. از اونجایی که قدرت رو دادم دست خودش. تازه چندان آگاهانه هم نبود. فقط این باور ته ذهنم وجود داشت که هرچقدر هر کسی، هر سازمان و ارگان و گروهی قدرتمند باشند، اینها بال مگسی هم نمیتونن خلق کنن و قدرت خدا بالای همه قدرتهاست.
کتابهای مخفی که اسرار ثروتمند و قدرتمند شدن توش نوشته شده و دست گروه های مخفیه؟! چقدر این جمله مضحک بود. این درحالیه که سالها کتاب ثروت و قدرت و توحید توی دستمون و توی خونه مون بود ولی ازش غافل بودیم، نهایتاً چندبار از زیرش رد شدیم. که اونم هیچ تأثیری نداشت. (فکرشو بکن طرف مریض بشه از جلوی داروخانه رد بشه تا مریضیش درمان بشه)
در مورد خودم اصلا نمیتونم ادعایی کنم که چیزی از توحید میدونم. نمیتونم هیچ ادعایی کنم. ولی همین که وقتی از همه جا ناامید شدم ، قدرت رو دادم به خودش ،همون موقع گره ها باز شد. یه وقتایی که کم میارم و خسته میشم ، ناامید میشم میگم خدایا من هر چقدر غلط برم ، اشتباه کنم، تقلای بی نتیجه کنم، باورهای غلط و شرک آلود رو داشته باشم ، یه چیزی رو مطمئنم که درست انتخاب کردم … اونم «تویی» خدایا مطمئنم تو رو درست انتخاب کردم.
«خدایا، بخششت از گناهم و گذشتت از خطاهایم و چشمپوشیات از تجاوزم و پردهافکنیات بر کردار زشتم و بردباریات از فراوانی جرمم، از آنچه از خطا و گناه عمدیام بود، مرا به طمع انداخت که از درگاهت چیزی را که شایسته آن از سوی تو نیستم درخواست کنم، آنچه از رحمتت نصیبم نمودی و از قدرتت نشانم دادی و از اجابتت به من شناساندی، پس بر آن شدم که با اطمینان بخوانمت و با انس و میل، بدون ترس و هراس، از تو درخواست میکنم و در آنچه به خاطر آن روی به پیشگاه تو کردم این است که از تو نیاز جویم، اگر برآورده شدن حاجتم تأخیر افتاد، از روی نادانی بر تو نکوهش ورزیدم، با آنکه شاید به تأخیر افتادن روا شدن حاجتم برایم بهتر باشد، چه تو به سرانجام امور آگاهی، پس هیچ مولای کریمی را بر بنده پستی، شکیباتر از تو بر خود ندیدم، ای پروردگار من، تو مرا میخوانی و من از تو روی میگردانم و با من دوستی میورزی و من با تو دشمنی میکنم، به من محبّت میکنی و من از تو نمیپذیرم، گوئی مرا بر تو حق مهر و محبت است! و با همه اینها چیزی تو را از رحمت و احسان بر من و مهر و محبت همراه جود و بزرگواریات بر من بازنمیدارد، بر بنده نادانت رحم کن و با فزونی احسانت بر او سخاوت و گشادهدستی داشته باش، زیرا تو بخشنده کریمی؛ دعای افتتاح»
«آن پیکِ ناموَر که رسید از دیارِ دوست ؛ آورد حِرزِ جان ز خطِ مُشکبارِ دوست»
«خوش میدهد نشانِ جلال و جمالِ یار ؛ خوش میکند حکایتِ عِزّ و وقارِ دوست»
«شکرِ خدا که از مددِ بختِ کارساز ؛ بر حسبِ آرزوست همه کار و بارِ دوست»
«سیرِ سِپَهر و دورِ قمر را چه اختیار؟ در گردشند بر حَسَبِ اختیار دوست»
«ماییم و آستانهٔ عشق و سرِ نیاز ؛ تا خوابِ خوش که را بَرَد اندر کنارِ دوست»
در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
سلام و درووووووود فراووووووون به محمد حسین عزیزم… خوبی داداش ، الهی که حال دلت عالی عالی عالی باشه. و بقول خانم شهریاری ، این تلگراف من در بهترین زمان و مکان بدستت برسه.
آقا پاشو بیا عسلویه من چرخه شیرین سازی گاز و استحصال میعانات گازی و تولید گوگرد رو برات توضیح بدم. البته الان نیا چون دما بیش از 42 درجه است، ولی طرفای بهمن و اسفند هوا خوب میشه.
در مورد عکاسی گفته بودی.
ببین عکاسی چیز سختی نیست، مبانیش ساده است ولی به ناخودآگاه سپردن اون مبانی نیاز به کار و تمرین و عکاسی زیاده. من خودم هنوز هیییییییچی از عکاسی نمیدونم.
اول از هر چیزی در مورد کادر بندی بخون. من بوده که دوستان عکس گرفتن بهشون گفتم چه عکس قشنگی ، فقط عکسشو برش زدم کادر عکس رو تغییر دادم براشون فرستادم طرف تعجب کرده که چقدر میتونسته عکس بهتری ارائه بده فقط با کادربندی. کادر بندی و نقاط طلایی عکس خیلی مهمه.
بعد از اون در مورد مفاهیمی مثل فوکوس و فلو بخون.
در مورد نحوه تنظیم دیافراگم و تاثیرش در عکاسی مطالعه کن و عکسهای با دیاف بالا و دیاف پایین رو با هم مقایسه کن تا مفهوم عمق میدان و حجم نور در عکاسی دستت بیاد. در مورد شاتر هم مطالعه کن، که چطوری عدد شاتر رو تنظیم کنی. برای چه سوژه هایی چه عددی ببندی ، از چه عدد شاتری به بعد نیاز به سه پایه داری. شاتر همون صدای چلیک دوربینه، که تویی کسری از ثانیه رخ میده. هنر تنظیم عدد سرعت شاتر عکس رو زیباتر میکنه، شاتر همون مدت زمان نوردهی به صفحه حساس دوربینه.
(یه ایموجی با دست تو پیشونی زدن رو اینجا تصور کن،قبل از همه اینا برو قطعات دوربین رو یاد بگیر خخخخ فرق فول فریم و کراپ فریم، دوربین های کامپکت و بریج رو بشناس ولی کاری که شما نیاز داری فقط و فقط دوربین حرفه ای میخواد بهشون میگن DSLR دوربین هایی که لنز قابل تعویض دارن و با هر بار تعویض لنز دوربینت به یه دوربین جدید تبدیل میشه) موضوع عکاسیت رو بدون که چی میخوای . گاهی اوقات یه موضوع خودش کلی زیرشاخه داره. مثلاً عکاسی طبیعت زیر شاخه هاش اینها هستن«حیات وحش، منظره، طبیعت، دریا و اقیانوس و …» اول موضوع رو انتخاب کن و بعداً با توجه به موضوع دوربین و لنز رو انتخاب کن. بعضی دوربین ها فقط مناسب استدیو هستن، بعضی دوربینها مناسب طبیعت هستن.
در ادامه مفاهیمی مثل وایت بالانس رو بخون توی دوربین با حرف WB نشونش میدن. عدد کلوین رنگها رو بدون. در موردش مطالعه کن که هنر منبع نور چه عدد کلوین رنگی داره. ایزو و تاثیرش در عکاسی رو بدون. حتی وقتی خواستی بری کلاس عکاسی دونستن یه سری مبانی و مطالعه اونها باعث میشه بهتر یاد بگیری. با توجه به اینکه طبعت گردی و مدلینگ خیلی داره رواج پیدا میکنه این رشته های عکاسی میتونه خیلی کمک کننده باشه.
ببییییییییییین من حوصله عکاسی پرتره و مدلینگ رو ندارم وگرنه آدمهایی رو دیدم برای یه عکس پروفایل قبلاً 200-300 تومن پول میدادن به عکاس. یه دو سه ساعت عکاسی میکنن و ثروت خلق میکنن. الان قیمتها دستم نیست.
در ابتدا ممکنه 2000 تا عکس بگیری 30 تا عکس خوب ازش در بیاد. بعدش همون 30 تا رو از 200 تا عکس درمیاری. یه زمانی هم میرسه مثل من متعجب میشی که همون یه دونه عکس اولی که گرفتی چقدر عالی شده ولی بخاطر وسواس الکی دومی و سومی رو هم میگیری . یه وقتایی هم یادت میره در لنز رو برداری توی دوربین رو نگاه میکنی و بعداً به خودت میخندی (اینها قسمت فان عکاسی بود گفتم در جریانش باشی)
و در ادامه کامنتت از سیدعلی و همسرشون گفته بودی. محمدحسین خداوکیلی وقتی یادم میافته به کامنتشون میگم این دو نفر چقدر بینظیر هستن. چقدر زیبا روی خودشون کار کردن. این دو عزیز امروز هر چی توی زندگی شون داشته باشم لایقش هستن. هر تجربه شگفت انگیزی رو که تجربه میکنن لایقش هستن.
وقتی اون نکات رو توی کامنت مینویسن یعنی بهش عمل کردن و نتایج رو بدست آوردن که الان توی اون شرایط عالی در حال سفر هستن.
خدا رو صد هزار مرتبه شکر.
محمدحسین عزیز برات از درگاه رب العالمین بهترین ها رو میخوام.
خیلی دوستت دارم، خیلی بهم لطف داری و من ازت ممنونم. در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی.
ساعت حدود 4:28 است و بعد از نماز صبح کامنتت رو خوندم. و کلی ذووووق زده شدم و دو دل بودم پاسخ بدم یا بذارم بعداً. دیدم ذهنم میگه فعلا بخواب بعداً بنویس. گفتم اکی پس الان دقیقاً باید بنویسم و به ندای قلبم گوش بدم. راستشو بخوای هیچ ایده ای هم ندارم قراره چی بنویسم . ولی بقول قرآن (ﺑﻪ ﻳﺎﺭﻯ ﺧﺪﺍ. ﺧﺪﺍ ﻫﺮ ﻛﺲ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﻳﺎﺭﻯ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ، ﺯﻳﺮﺍ ﭘﻴﺮﻭﺯﻣﻨﺪ ﻭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺍﺳﺖ)
برای شروع کامنتم رفتم سراغ اپلیکیشن قرآن و به آیات 5و 6 سوره روم هدایت شدم. خودت ببین. واقعاً جز تسلیم بودن چی میشه گفت. دقیقا مثال قشنگی زدی، من که به جسم خودم احاطه ندارم، به نحوه فعالیت سلول های جسمم احاطه ندارم ، بهتر نیست اعتماد کنم به اون حی لایموت که بر همه اجزای جسم و روح و انرژی افکارم آگاهی داره ؟؟
چقدر جالب گفتی توی حیاط دانشگاه نشستی و با خداوند نیایش میکنی. آره من درک میکنم یعنی چی. من میفهمم این حال یعنی چی. هوای خنک شمال که جای خودش رو داره. من بقول استاد توی گرما و شرجی عسلویه میشینم بیرون از ایستگاه آتشنشانی و خلوتی دارم با رب العالمین. یه وقتایی هم گوشه باشگاه بدنسازی نشستم. ولی از 12 ساعت شیفت من 90% زمانم رو تنها هستم.
تا یادم نرفته از هدایت قرآنیت بگم. بهت غبطه میخورم اینقدر خداوند هواتو داره ، منم میخواااام. چه هدایت شیرین و دلچسبی داشتی. آیات 52 تا 75 سوره مریم.
سراسر زیبایی و وعده های الهی بود و توصیف بهشت خداوند برای اهل ایمان. اون حال زیبای تو توی حیاط دانشگاه قطعاً باید چنین هدایتی برات بفرسته. که حواست باشه ، یادت باشه روی شونه خدا نشستی. یه وقت غصه نخوری. اگه یه نفر جواب منفی داد اون دست من نیست. یه کمی صبور باش ، «ولاتخافی و لاتحزنی» برو فلانجا، اون شخص برات انجام میده.
ببین من اینا رو باید روزی هزار بار به خودم بگم. من هنوز وقتی به یه مسئله میخورم به هم میریزم و یادم میره و میشم حکایت پیرمرد مسکین و ریختن گندم و همیان زر.
وقتی درها باز میشه اون موقع میگم «من چه دانستم تو را حکمت چه بود؟!»
ازت ممنونم که از 1500 کیلومتر بُعد مکان توی اون لحظه ای که غرق زیبایی خداوندی و احساست خوبه از بین چند صد نفر آدم دوست و آشنا و همکار دور و برت، از بین چند هزار نفر عضو سایت ، انتخاب کردی که حال خوبت رو به من هدیه بدی. ازت ممنون و سپاسگزارم سعیده جان. آره من میدونم این احساس زیبای مناجات با خدا یعنی چی، آره من میدونم بوسیدن صفحه گوشی یعنی چی، من میدونم هدایت قرآنی باز کردن توی گوشی یعنی چی. آره من میدونم بری سراغ قرآن و قرآن رو قبل از باز کردن بذاری روی قلبت یعنی چی و همه با تعجب نگاه کنن یعنی چی.
سعیده جان ، ازت درخواست میکنم یه تجدید نظری توی کامنت نوشتنت داشته باشی. و اونم حذف این تعارف که«ببخشید پر حرفی کردم» آره منم قبلاً همینو مینوشتم ولی بعداً فیدبک دوستان رو که دیدم گفتم اکی ، وقتی هدایت توحیدی باشه باید تا جایی که بهت گفته میشه بنویسی. و چقدر لذت بردم بعد از پایان کامنت توی زمان ویرایش بازم به کامنتت اضافه کردی. هر چقدر طولانی تر بنویسی من بیشتر ازت یاد میگیرم. مگه من و شما به مدت زمان فایلهای استاد عباس منش نگاه میکنیم؟ آره اگه فایل کوتاه باشه میگیم کاش استاد طولانی تر صحبت میکردن.
بقول خودت وقتی وصل شدی ، وقتی بهت اجازه نوشتن داده شد پس بنویس و بنویس و بنویس اونقدر طولانی بنویس تا این ارتباط قلبی طولانی برقرار بمونه. این سمت صفحه گوشی یه نفری هست که از خوندن کلماتت اشک شوق میریزه.
تا این لحظه حدود پنجاه دقیقه نوشتن کامنت طول کشیده به لحاظ ساعت گوشی. ولی باورت میشه من اصلا حسش نکردم. حق داری به فعالیت توی سایت میگی صلات و با وضو انجامش میدی.
میخوام کامنتم رو تموم کنم ولی نمیدونم چه دعایی درحقت بکنم. چه دعای خیری میشه کرد برای کسی که روی شونه های خدا نشسته و خداوند داره بهش نعمت و فراوانی و آرامش و احساس هدیه میده. «لایق دریافت این نعمتها هستی سعیده جان»
در پناه هدایتهای سراسر نورانی پروردگارم ، قلب نازنینت همیشه منور باشه. و در بهترین زمان و مکان باشی و توحیدی ترین انسانها توی زندگیت بهت یاری برسونن. بینهایت متنعم و ثروتمند باشی.
سلام و درود مجدد به سعیده نورانی پروردگارم. الهی که حال دلت عالی عالی عالی باشه.
میخوام ازت تشکر کنم بابت فرستادن این آیه برام. باعث شد من یکبار دیگه برم در موردش جستجو کنم. و الان میخوام برداشتم رو برات بفرستم.
من این آیه 52 سوره اعراف رو توی دفتر تعهد قرآنی،توحیدیم نوشتم و بعداً ترجمه اش رو نوشتم.
کلمه «بخشایش» توی ترجمه نظرم رو جلب کرد بعد دیدم اینو برای ترجمه کلمه «رَحْمَهً» آورده و یه کمی به مفهوم بخشایش و بخشش فکر کردم.
یه سوءتفاهم داریم در ترجمه فارسی کلمات«بخشش و بخشایش و بخشندگی و بخشیدن و سایر کلمات هم ریشه…» توی دفتر اینو نوشتم.
حقیقتش رو بخوای این رو خداوند به قلبم عنایت کرد، همونجوری که حافظ میگه «مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند». خودت هم میدونی ما از خودمون هیچی نداریم برای گفتن و نوشتن. مگر اینکه نور هدایت رب العالمین بهمون روشنی بده.
کلماتی از ریشه «توب» و «غفر» تداعی کننده مفهوم عفو و آمرزش پروردگار در خصوص بندگان است و صرف نظر کردن از گناهان اونها.
کلماتی با ریشه «رَحِمَ» به مفهوم و معنی عطا کردن، هدیه دادن و گسترش دادن نعمتها و فراوانی ها و ثروت به بندگان است.
در این آیه خداوند قرآن رو مایه هدایت اهل ایمان و مایه گسترش نعمتها و ثروتها و فراوانی ها به ایشان اعلام میکنه. هر چند ممکنه مفهوم عفو هم در قالب این کلمه بگنجه ولی مفهوم «رحم» معنی بزرگتری رو تداعی میکنه.
همانطوری که خودتون هم میدونید «تواب الرحیم» و «غفورالرحیم» دو عبارت پر تکرار در قرآن هست که عفو و آمرزش گناهان پیش زمینه ورود و فراوانی نعمتهای خداوند بیان شده. پس مفهوم رحمت پروردگار یه مفهوم بزرگتر و عام تر از عفو و آمرزش گناهانه. اینجا چون کلمات در تفصیل و توضیح دادن کامل معنی آیه ها قدرت کمی دارن، به یک ترجمه یک خطی اکتفا شده.
دریافت این موضوع برای من خیلی حس خوبی داشت گفتم براتون بنویسم، هر چند به احتمال خیلی زیاد خودتون اینو میدونستین. و من چون تازه درکش کردم شاید ذوق زده ام.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی سعیده عزیزم.
بسیار ممنون و سپاسگزارم از کامنت ارزشمندت و مرور خاطرات کودکی. یاد خاطرات کودکی خودم افتادم و شیطنت هام. دست به آچار شدنها برای تعمیر دوچرخه و ساعتها عرق ریختن توی گرمای تابستون جنوب.
خدا رحم کنه به اطرافیان که در زمان نامناسب اونجا نباشن چون مقصر خیلی چیزا میشن. منم همینجوری بودم. پام لیز میخورد بد و بیراه میگفتم کی منو چشم زد اینجوری شد. آقااااااا بییییخییییااااال کی میخواد تو رو چش بزنه؟ اصلا تو چی هستی که بخوان چشت بزنن؟
ولی خدا رو شکر الان به لطف آموزشهای استاد، هر کی هر کاری میکنه میگم مقصرش خودمم. اون روز یه همکاری داشتیم از رئیس اداره بد میگفت. منم دیدم حرف چرت و الکی میزنه چون خداییش رئیسمون آدم خوبیه، سختگیرانه عمل میکنه ولی با وجدانه، خودش بیشتر از همه کار میکنه، گفتم ببین اگه میبینی رئیست آدم خوبی نیست چرا اینجا موندی،برو یه جای دیگه، خودمون مقصریم. چرا از اینجا نمیریم؟ زیر آسمون خدا جا زیاده…
یه همکار دیگه داریم داشت از نگرانیهایش میگفت که در گذشته چه اتفاقاتی برای خودش رقم زده و تصور میکرده از بیرون کنترلش میکنن باید از تک تک اعضای خانواده مراقبت کنه. گفت ماه ها بود شبها یا خوابم نمیبرد یا در حد چند دقیقه ، و روز توی محل کار میرفتم توی چرت. میگفت یه روز نشستم با خودم تسویه حساب کردم. گفتم من اگه خودمو برای دیگران هم بکشم بازم تو نظر اونها کافی نیست، و این جون من ارزشمند ترین سرمایه منه. من دارم جون خودمو از بین میبرم. میگفت از همون روز تمرکزم رو از بیرون و دیگران برداشتم و گذاشتم روی خودم عجیب آرامش پیدا کردم ، الان اون بیرون هر اتفاقی بیفته میگم مهم آرامش خودمه. میگفت از همون روزی که با خودم خلوت کردم شبش رو اینقدر راحت خوابیدم و اون بیخوابی ها به یکباره از بین رفت.
هیچکس مقصر نیست جواد جان.
فقط خودمونیم. فقط خودمون مسئولیم، فقط خودمون مهم هستیم. (ما به دیگران فقط احترام میذاریم)
من باید ازت آدرس بگیرم یه دوره کارآموزی بیام منطقه شما این اصلاحات تون رو یاد بگیرم.
اون از موسی کو تقی ، و حالا سلام علیکم. واقعاً افکار و باورهای غلط و منفی شبیه علف هرزن که اگه ازشون غافل بشی محصولات رو از بین میبرن.
الهی که همیشه همیشه حال دلت عالی عالی باشه همیشه شاد و خندون باشی.
ممنونم از کامنت ارزشمندت. در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی.
از اونجایی که میدونم خانم سلیمی بزرگوار و خواهران تون هم کامنت رو میخونن، بقول سخنرانان از همین تریبون به اونها هم سلام و درود میفرستم و برای همه تون از صمیم قلبم دعای خیر میکنم، خیلی خیلی خیلی زیاد.
کامنت بسیار بی نظیری بود. واقعاً ازتون تشکر میکنم چقدر آگاهی بخش بود. هر قسمت کامنت یه مفهومی رو توی ذهنم تداعی کرد و چراغهایی رو برام روشن کرد که الان که میخوام بنویسم دستپاچه شدم کدومو بگم که یکی دیگه جا نمونه.
شایدم کامنتم یه کمی طولانی بشه امیدوارم مفید باشه وگرنه فقط میشه پرحرفی.
اول از همه بریم سراغ شهد شیرین و گوارا و عسل مصفای قرآن… بی اختیار اشکم سرازیر شد با خوندن این آیه 95 سوره مبارکه انعام.
این آیه خیلی به دلم نشست و دوست داشتم معنیش رو بهتر متوجه بشم بخاطر همین گفتم سرچ کنم توی اپ قرآن و پیداش کنم. خب کلمه توفکون رو انتخاب کردم برای سرچ و دیدم عبارت «فَأَنَّىٰ تُؤْفَکُونَ» چهار بار در قرآن اومده.
انعام 95؛ یونس 34؛ فاطر 3 ؛ و غافر 62.
اون آیات و آیات بعدش رو خوندم. خیلی برام جذابیت و شیرینی خاصی داشت وقتی این کلید واژه ها رو تبدیل به مفهوم کلی کردم. عین قطعات یک پازل کنار هم میشینن و یه مفهوم و باور جدید رو در ذهن تداعی میکنن که تا پیش از این نبوده.
در این آیه 95 انعام خداوند مفهوم زندگی و مرگ و شروع حیات از دل یک بذر و دانه رو مثال میزنه و در ادامه در مورد صبح و شب، خورشید و ماه و ستارگان و هدایت انسان در تاریکی مثال میزنه و این مفاهیم رو تقدیر نامگذاری میکنه در حالیکه در فهم عوام تقدیر رو یه سناریو از پیش تعیین شده میدونن، که خداوند یه چیزی رو تقدیر کرده برای سرنوشت من و کاملاً خشک و انعطاف ناپذیره و همینه که هست دیگه من نمیتونم تغییرش بدم. این خودش شرک محسوب میشه، تقدیری که بخواد هر گونه آزادی عمل رو از من بگیره. حکایت همون مثال ژنتیک میشه. گردش ستارگان و خورشید و سیارات آره اون تقدیره و ما نمیتونیم تغییرش بدیم. از قدرت ما خارجه ولی رفتار و تلاش خودمون تحت کنترل ماست، در اختیار ماست، حق انتخاب داریم، خداوند بهمون گفته که ما این امور رو مسخر انسان قرار دادیم، و از فضل خداوند بخواهید.
آیه 34و 35 یونس خداوند مفهوم توحید و هدایت رو برای انسان یادآوری میکنه و اینکه چیزایی که ما شریک قرار میدیم برای خداوند هیچگونه قدرتی ندارن، قدرت خلق هیچ چیزی رو ندارن. من رو بیاد مفهوم پول انداخت. یه مرز خیلی باریکی وجود داره در مورد پول. اینکه پول رو اصل و اساس بدونیم و بخوایم براش کار کنیم و اون رو لازمه رفع نیازهامون بدونیم. یا اینکه توحید و وهاب بودن خداوند رو اصل قرار بدیم و پول رو ابزار و نعمت خداوند و این مفهوم رو توی ذهنمون بیاد بیاریم که اساساً خداوند نیازهای ما رو برآورده میکنه ولی نه الزاماً با پول. پس من چرا دست خدا رو میبندم. مثلاً میگم خدایا من پنج تا تخم مرغ نیاز دارم ولی پول ندارم برم سوپری محله خرید کنم. آقا کی گفته حتماً باید بری سوپری محل پنج تا تخم مرغ رو بخری. شاید همسایه بیاد در خونه بگه فلانی بیا مرغ های ما تخم گذاشتن این پنج تا تخم مرغ برای تو. (نمیدونم مثال تخم مرغ از کجا اومد، یاد فایلهای زندگی در بهشت افتادم که استاد و خانم شایسته تخم مرغ های اضافی رو هدیه میدادن). پس همین پول و ثروت تا زمانی که نعمت خدا باشه اکی هست ولی از اونجایی که خودش میشه اصل و هدف برای تلاش این دیگه ما رو میبره توی فاز شرک. کافیه درخواست کنیم و خداوند اجابت میکنه، ولی نه با روش من، با روش خودش.
آیه 3 فاطر خداوند یه تذکر و یادآوری محکم به انسان میکنه که نعمتهای خداوند رو بیاد بیار، آیا کسی غیر از خداست که رزق شما رو از آسمان و زمین براتون میرسونه. اینجاست که جا داره معلم یه پس کله ای بزنه به شاگرد تنبل کلاسش. که حمید چرا حواست به اصل نیست میری تو حاشیه. چرا من نعمتهای خداوند رو فراموش میکنم. اینجا خداوند در مورد رزق و نعمت و بیاد آوری نعمات صحبت میکنه که با ایجاد حس شکرگزاری در انسان، میخواد احساس اهل ایمان رو مثبت نگه داره. و در آیه بعدش توجه پیامبر و اهل ایمان رو از تکذیب کنندگان برمیداره ، و میگه کاری به اینها نداشته باشید همه امور به خداوند مربوط میشه، به اصل و روی توحید متمرکز باشید.
و مورد آخر آیه 62 غافر بود که لازمه از آیه 61 تا 64 مورد توجه قرار بگیره.
خداوند از شب و روز میگه، از فضل خدا میگه، و از اینکه اکثر مردم شکرگزاری نمیکنن (یه پس کله ای به خودم بزنم که من هم انسان شکرگزاری نیستم، خداوند منو هدایت کنه) ، در آیه 62 خداوند میگه خالق فقط و فقط و فقط خدااااااست هیچ قدرت دیگه ای در عالم وجود نداره، «فَأَنَّىٰ تُؤْفَکُونَ» پس چی تو رو منحرف میکنه…؟ منحرف اونیه که داره آیات الهی رو تکذیب میکنه و باهاشون مخالفت میکنه. و در ادامه نعمت امنیت و آرامش زمین و آسمان بالای سرمون رو یادآوری میکنه و همچنین خلقت انسان به بهترین شکل و قرار دادن رزق انسان از نعمتهای پاک و حلال «فَتَبَارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ» پس پربرکت است خداوندی که پروردگار عالمیان است.
در مورد فضل خداوند هم قبلاً سرچ کرده بودم که فضل یه مفهوم از نعمت خداست به عبارتی هر آنچه که باعث برتری انسان بشه. قبلاً فکر میکردم برتری من نسبت به دیگران. بعدها فهمیدم هر آنچه که باعث برتری امروز من نسبت به دیروزم باشه. من توی مسابقه با دیگران نیستم و فکر نمیکنم خداوند هم منو برای مسابقه خلق کرده باشه. ولی میگه حمید از فضل من درخواست کن، تا امروزت رو بهتر از دیروزت قرار بدم. (فضل یعنی هر آنچه باعث فضیلت و برتری میشه، نعمت، ثروت ، پول ، زمان، مکان، شرایط ، تحصیلات ، امکانات و و و … وابتغوا من فضل الله، از فضل خداوند طلب کنید)
اینها فقط چند قطره از اقیانوس بیکران قرآن بود که ته کاسه کوچیک من جا گرفت و من واقعاً از درک همه مفاهیم آیات ناتوان و عاجزم.
در ادامه کامنت برسیم به مثالهای شما در خصوص کار کردن و نگاه رئیس و مسئول به کار کارکنان. شما مثالهای خیلی جالبی زدین ، و من یادم افتاد به دیروز توی محل کار خودم. آتشنشانی پالایشگاه گاز. یه تفاوت هایی داره با آتشنشانی شهری. افراد اینجا دو گروه هستن. یا آتشنشان هستن، یا راننده ماشین آتشنشانی. یه سری کارها وظیفه راننده است و یه سری کارها وظیفه آتشنشان. وارد جزئیاتش نمیشم این قصه سر دراز دارد. از اونجایی که حمید امیری پر حرف سایت استاد عباس منش ، توی محل کارش هم آدم پر حرفیه، همه واقعاً فکر میکنن من خیلی بلدم در حالیکه من میگم آقا من هیچی بلد نیستم ولی رئیس بازم کارها رو میسپاره به من. با اینکه مسئول شیفت یکی دیگه است. چندتا از همکاران چند وقت پیش تخلف کاری داشتن رئیسمون هم اضافه کاری شون رو صفر کرد تا تنبیه بشن. از اونجایی که رابطه کاری من با رئیس مون نزدیک تره همه فکر میکنن هوای منو داره. درحالیکه یه وقتایی بوده با خود من هم دچار مسئله شده. بوده که من یه وسیله پیشم خراب شده خودم رفتم بهش گفتم آقا اینو من اشتباهی خسارت زدم از اضافه کارم کسر کن، فلان موضوع به من پرداخت شده حقوق من نبوده، لطفاً از حقوقم کسر کنید. ولی خب اون روش خودشو داره آدم سختگیریه ولی بشدت پایبند به اصول . همانهایی که پشت سر رئیسمون بهش توهین میکنن، جلوی روش دولا راست میشن و من بشدت تعجب میکنم از رفتارشون. یکی شون چند ماه پیش رئیس زنگ زد بهش گفت راننده آتشنشان کم داریم بیا اضافه کار ، گفت من مرخصی هستم نمیام، و تلفنش رو خاموش کرد.همون آدم چند روز پیش رفته به رئیس میگه آقا من مشکل مالی دارم میشه بیام اضافه کاری، رئیسمون هم گفت من به اضافه کاری اومدن شما احتیاجی ندارم. به اندازه کافی نیروها هستن.
بعد تا به من زنگ زد گفت حمید یکی از آتشنشان ها مریض شده میتونی بیای بلافاصله گفتم آره میام. بدون لحظه ای فکر کردن. وقتی ازم تشکر کرد گفتم اصلا منتی نیست، این تعهد شغلی منه. من بخاطر تو انجامش نمیدم. انجامش میدم چون من تعهد دادم در زمان نیاز در محل کار حضور داشته باشم.
قبلاً یه وقتایی کار رو پشت گوش مینداختم. انجام میدادم ولی خوب خوب نه. چند وقتیه با توجه به آموزشهای استاد عباس منش ، میگم من باید بهترین خودمو ارائه بدم. نه بخاطر فلان رئیس و فلان مسئول ، این منم که باید هر روز بهتر و بهتر بشم. این منم که لازمه از خودم یه شخصیت مثبت و با کیفیت و مولد و فعال بسازم. اگه اینجا خوب کار نکنم، فردا روز بیزینس خودم رو هم خوب انجام نمیدم.
دیروز یه کاری رو سپردن به همون راننده آتشنشان، یه قطعه ای هست پشت ماشین که لازمه هر از گاهی تمیزکاری و سرویس و نگهداری بشه. کارش هم خیلی کثیف کاری داره. تا آرنج طرف میره توی گازوییل و گریس و روغن. (البته من یه کم پیاز داغش رو زیاد کردم) من از صبحش بیکار بودم و داشتم فایل میدیدم و مینوشتم و الان دیگه واقعا دلم میخواست خودم رو مشغول به یه کار فنی کنم. دیدم اون بنده خدا رفت مشغول به کار شد منم دستکش کار پوشیدم و رفتم شروع کردم به کمک کردن. اون داشت به رئیس فحش رقیق میداد(چون خیلی رکیک بود) و من داشتم کار خودمو میکردم ، هر از گاهی میگفتم حالا ولش کن خبری نیست. من اومدم کمکت تا اذیت نشی چون فکر میکرد رئیس میخواد تنبیهش کنه این کارو بهش سپرده. ولی من میگفتم نه بابا این قطعه هر از گاهی باید سرویس بشه و سعی میکردم با سوال پرسیدن فنی حواسش رو منحرف کنم، تا ذهن خودم هم با حرفهای منفی اون منفی نشه.
توی گرما خیس عرق بودیم و انجامش دادیم و من واقعاً با اینکه خیس عرق بودم ولی راضی بودم که یه کار مفید کردم و چندتا چیز جدید یاد گرفتم ، اون بنده خدا هنوز فکر میکرد این کاری که ازش خواستن بخاطر اینه که رئیس میخواد اذیتش کنه. (با شناختی که من از رئیس دارم میدونم اینقدر ذهنش درگیر کارهای مختلفه که اصلا این چنین آدمی نیست که برای اذیت کردن کاری رو به کسی بسپاره، آدم جاه طلب و بلندپروازیه، هدفهای بزرگی داره ، این آدمها وقت و ذهن و انرژی شون رو صرف خصومت با دیگران نمیکنن که آخرش بگه آخیش حالشو گرفتم دلم خنک شد…)
دیدم ما آدمها چقدر راحت یکی رو برای خودمون بت میکنیم و شرک قائل میشیم. شرک و بت پرستی همیشه اونی نیست که ابراهیم نبی به پدرش میگفت «اتتخذ اصنام آلهه» ؟ یه وقتایی ما آدمها ، شرایط ، عناوین، و ابزار ها رو به بت تبدیل میکنیم و مورد پرستش قرار میدیم.
کامنت شما خیلی نکات تذکر دهنده ای برام داشت، باعث شد من یه چیزایی فکر کنم که تا پیش از این بهشون فکر نکرده بودم. اینکه اگه چیزی رو نیاز دارم از خداوند درخواستش کنم و الزاماً اونو به مسائل مالی گره نزنم.
شاید یه وقتایی حسابمون خالی بشه. OK از جهتی این مسئله مالی نابه سامان مسئولش خودمم، از طرفی دیگه همیشه اصل خداست، اونه که کارها رو برامون انجام میده، مسائل مالی اصل نیست حاشیه است.
فکر کنم یه کامنت خیلی طولانی شد. از خداوند درخواست میکنم این کامنت رو مفید قرار بده چون اگر مفید نباشه، من ثانیه های عمر دوستانم رو اتلاف کردم و از قطعاً زیانکار خواهم شد.
در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید ، در بهترین زمان و مکان و شرایط در کنار توحیدی ترین بندگان خداوند.
«سَمَن بویان غبارِ غم چو بنشینند، بنشانند» ؛ «پری رویان قرار از دل چو بستیزند، بستانند»
«دوایِ دَردِ عاشق را کسی کو سهل پندارد» ؛ «ز فکر آنان که در تدبیر درمانند، در مانند»
«چو منصور از مراد آنان که بردارند، بر دارند ؛ بدین درگاه حافظ را چو میخوانند، میرانند»
—————————————————————————
سلام و درود به شما سعیده خانم. امیدوارم که حالتون عالی عالی باشه. خیلی ممنونم از شما بخاطر نقطه آبی که برام ارسال کردین.
اینبار سنت شکنی کردم و بجای قرآن با حافظ شروع کردم.
—————————————————————————
این مصرع رو ببینید «ز فکر آنان که در تدبیر درمانند، در مانند»
این رو به دو شکل میشه خوند.
«توی مسیر تکامل هر کسی که به عقل خودش تکیه میکنه برای درمان ، واقعاً در می ماند.»
یا اینکه …
«توی مسیر تکامل اونیکه از چاره اندیشی عقل خودش در می ماند، اونوقت به درمان میرسه »
و هر دوی اینها درسته.
چه اونیکه روی عقل خودش حساب باز میکنه در میماند، چه اونیکه از عقل خودش قطع امید میکنه و میگه من نمیدونم خدا میدونه، اون به درمان واقعی میرسه.
—————————————————————————
توی این مصرع «چو منصور از مراد آنان که بردارند، بر دارند» …
هم میشه گفت اونهایی که در مسیر تکامل مثل منصور حلاج دست از مراد دل خودشون بردارند (و مهم مراد خداوند باشه براشون) ، در مسیر درخواست شون سرشون بالای دار هم بره ترسی ندارند.
یا اینکه اونهایی که مثل منصور حلاج مرادشون از خداوند رو کسب کنند و بردارند ، تا بالای دار هم پای خواسته شون هستن.
یا شاید هم اونهایی که در مسیر توحید حاضرن سرشون بالای دار هم بره اونها همونهایی هستن که خواسته شون رو برمیدارند (کسب میکنند)…
و باز هم همه معانی درسته.
اینم از شگفتی های شعر حافظ شیرازیه…
دست از مراد دل خودمون برداریم و به خواست خداوند تن بدیم. نتیجه اش هر چی باشه خیره.
همون جمله حضرت علی علیه السلام «که ایمان انسان کامل نمیشود مگر به آنچه که دست خداوند است بیشتر اعتماد داشته باشد تا آنچه در دست خود دارد»
—————————————————————————
از شما بینهایت سپاسگزارم بخاطر کامنتتون. براتون از درگاه خداوند بهترین ها رو میخوام.
سلام و درود به شما خانم اسفندیاری عزیز ، که هم اسم خواهرم هستین، از درگاه خداوند براتون بهترین ها رو میخوام و امیدوارم حالتون عالی عالی باشه.
بینهایت سپاسگزارم از کامنت ارزشمند تون و فیدبکی که به کامنتم دادین.
شیطان قسم خورده که از بالا و پایین و چپ و راست و روبرو و پشت سر به انسان حمله کنه ، نه اینکه به فساد و تباهی بره ، نه اینکه بت پرستی کنه، نه اینکه با خدا دشمنی کنه، نه اینکه دزدی کنه یا آدم بکشه… نه … فقط و فقط برای اینکه نعمتهایی که داره رو نبینه، و حالش بد بشه و بجای فرکانس سپاسگزاری ، فرکانس کفران و ناسپاسی رو بفرسته و در برابر خداوند کفور بشه.
و آدم کفور خودش به صورت خودش جوش دست به هر کار احمقانه ای میزنه که حتی خود شیطان هم انگشت حیرت به دندان بگیره ، از جهالت بشر.
اعتراف میکنم هنوز که هنوزه بارها و بارها و بارها کفران نعمت میکنم و باز هم شیطان من رو درگیر نجوای کمبود میکنه.
—————————————————————————
وقتی برای مطلع کامنت هدایت قرآنی خواستم سوره سجده باز شد. به این آیه 9 نگاه کنید …
همون اکثریت و اقلیت همیشگی که خداوند توی آیاتش بهش اشاره میکنه.
(ای فرزندان آدم! آیا به شما سفارش نکردم که شیطان را مپرستید که او بی تردید دشمن آشکاری برای شماست؟) ؛ (و اینکه مرا بپرستید که این راهی است مستقیم) (60-61 یس)
—————————————————————————
سلام و درووووووود فراوان ، آقا سید مهدی عزیز. الهی که در پناه رب العالمین حالتون خوب و مثبت و عالی باشه.
بینهایت از لطف و محبت شما سپاسگزارم.
و ممنونم بخاطر کامنت و فیدبک ارزشمند شما. الهی صد هزار مرتبه شکر که خداوند چیزی رو به قلبم الهام کرد تا مایه حال خوب بندگان توحیدیش باشه و نجوای شیطان رو پست قرار داد. خداوند چندین بار بهمون تذکر داده که مراقب شیطان باشیم. شاید یکی از جدی ترین تذکر ها همون آیه 60 سوره یس باشه. «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ ۖ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ»
—————————————————————————
از شما متشکرم آقا سید مهدی عزیز. در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
«فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ»
(ﭘﺲ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻣﺄﻣﻮﺭﻱ ﺍﻇﻬﺎﺭ ﻛﻦ ﻭ ﺍﺯ ﻣﺸﺮﻛﺎﻥ ﺭﻭﻱ ﺑﮕﺮﺩﺍﻥ)
«إِنَّا کَفَیْنَاکَ الْمُسْتَهْزِئِینَ»
(ﻛﻪ ﻣﺎ ﺍﺳﺘﻬﺰﺍ ﻛﻨﻨﺪﮔﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺑﺎﺯﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﻳﻢ)
«الَّذِینَ یَجْعَلُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَٰهًا آخَرَ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ»
(ﻫﻤﺎﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﻣﻌﺒﻮﺩ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﻰﺩﻫﻨﺪ ، ﭘﺲ [بزودی] ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺩﺍﻧﺴﺖ)
«وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّکَ یَضِیقُ صَدْرُکَ بِمَا یَقُولُونَ»
ﻣﺎ ﻣﻰﺩﺍﻧﻴﻢ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺁﻧﭽﻪ ﻣﻰﮔﻮﻳﻨﺪ، ﺩﻟﺘﻨﮓ ﻣﻰﺷﻮﻱ)
«فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَکُن مِّنَ السَّاجِدِینَ»
ﭘﺲ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺕ ﺭﺍ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺑﺎ ﺳﭙﺎﺱ ﻭ ﺳﺘﺎﻳﺶ ﺗﺴﺒﻴﺢ ﮔﻮﻱ ﻭ ﺍﺯ ﺳﺠﺪﻩ ﻛﻨﺎﻥ ﺑﺎﺵ)
«وَاعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّىٰ یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ»
(ﻭ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺕ ﺭﺍ ﺗﺎ ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﺮﮒ ﺑﻴﺎﻳﺪ ، ﺑﻨﺪﮔﻲ ﻛﻦ) (94 -99 حجر)
—————————————————————————
سلام خدای من، سلام پروردگارم ، ای مالک و صاحب جسم و جانم. ای وهاب عالم که باعث تپش قلب من هستی و خون را در جسمم به جریان میندازی. ای روشنی بخش خانه قلبم، جز تو مرا پناهی نیست و بر خطاهایم آمرزنده و بخشایشگری ندارم. مرا ببخش و از نور خودت قلبم را منور کن و در مدار توحید و یکتاپرستی و ستایش و حمد خودت اوج بده. «رَبَّنَا لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَهً ۚ إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ»
—————————————————————————
سلام و درود فراوان به استاد عباس منش جااااااااااااانم و استاد شایسته بزرگوار و همه دوستان نازنین و دوست داشتنی. از صمیم قلبم همه شما رو دوست دارم و از درگاه خداوند برای همه شما عزیزانم و برای خودم نور توحید و فراوانی و آرامش و وفور نعمت و ثروت رو درخواست میکنم.
—————————————————————————
خدایا شکرت بخاطر همه نعمتهای ارزشمندت و خدا رو شکر بخاطر حضور همه انسانهای ارزشمندی که به زندگی مون میان و میرن تا بهمون درس توحید و یکتاپرستی بدن. الحمدلله رب العالمین…
«هم اکنون صدای اذان ، ای جانم به این صدایی که هر بار بهم یادآوری میکنه امید زنده است … الله اکبر، الله اکبر، الله اکبر، الله اکبر» میدونستید یه نظریه هست که میگه صدای اذان همواره روی کره زمین در حال پخش شدنه ؟؟
امروز صبح یه حسی منو از خونه کشوند بیرون و رفتم توی یه کافه که قهوه بخورم. یه جوون خوشتیپ از یه رنو تالیسمان سفید و زیبا پیاده شد و اومد داخل کافه با سر و وضع بسیار آراسته و تی شرتی که روش نوشته شده بود New Orleans و منو بیاد سرزمین توحیدی آمریکا انداخت و چشمانم قلبی شد.
در ادامه این جوان خوشتیپ شروع کرد از ناخواسته ها گفتن و از اینکه فلان فلان شده ها چرا نمیرید توی انتخابات شرکت کنید (کنایه) و بعدش در مورد قدرت داشتن اشخاص و دستگاه های سیاسی توی زندگی ما … و ناخواسته توجه من به اون سمت رفت و نجواها شروع شد … آخرش هم نتونستم جلوی خودمو بگیرم و گفتم «حیف تن نازنینت نیست غصه چیزیو میخوری که نمیتونیم تغییرش بدیم و از قدرت ما خارجه ؟!» گفت از فردا دلار فلان و چنان میشه …
با لبخند گفتم روز خوبی داشته باشید و رفتم بیرون و حس میکردم یه کسی روی قفسه سینه ام ایستاده … گوشی رو باز کردم گفتم چی گوش بدم ذهنم رو این ماجرا دور کنم و اجازه ندم همین چندتا جمله بقیه روزم رو خراب کنه ؟؟ که پوشه Abasmanesh-Monotheism خودنمایی کرد، گفتم همینه فایلهای توحید عملی رو باز کردم و همینجوری رندم روی یه فایل کلیک کردم… توحید عملی 8 ، جایی که استاد عباس منش قدرت دادن حتی به عواملی چون ژنتیک رو هم شرک میدونه و دور شدن از توحید و یکتاپرستی… توحید عملی 8 و 9 پشت سر هم پخش شدن. و اونقدر به جانم نشست که دوباره برگشتم و هر دوتا رو یکبار دیگه گوش دادم. برام مثل آب گوارا و خنک وسط گرمای تابستان بود. الهی صد هزار مرتبه شکر بخاطر نعمت توحید و باور های توحیدی که هر بار اگر نجوایی بیاد سراغمون میتونیم با قطبنمای باورهای توحیدی ، تصحیح مسیر کنیم.
بعد از اینکه از چندبار فایلها رو گوش دادم گفتم خدا رو شکر که اون بنده ارزشمندش بهم انگیزه داد بیام سراغ توحید عملی. هر چند برخورد با این انسانهای نازنین هم به مدار فعلی خودم ربط داره. هر چقدر توحیدی تر عمل کنم با انسانهای توحیدی تری برخورد میکنم. آدمهای دور و برم ، محیط زندگی و محل کارم همه و همه به صورت کاملاً عادلانه با فرکانسهای خودم در ارتباط هستن ولی من باید یاد بگیرم هر بار چطوری به فرکانس بهتر برسم.
«شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِکَهُ وَأُولُوا الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ ۚ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ»
هر بار به عدالت در جهان هستی فکر میکنم این آیه 18 آل عمران رو بیاد میارم، و از عظمت این آیه شوکه میشم…
آیه اینجوری شروع میشه: خداوند شهادت میدهد …
یه جلسه دادگاه رو تصور کنید، یه شخصی توی دادگاه شهادت میده در پیشگاه قاضی بعنوان نماد قانون. جایگاه شاهد از قاضی پایین تره. ولی توی این آیه خداوند انسان رو در جایگاه قضاوت قرار میده و حق قضاوت بهش میده و خودش رو در جایگاه شهود قرار میده و میگه: «خداوند شهادت میده» … ( سبحان الله)
«خداوند شهادت میدهد و ملائکه و صاحبان علم نیز بر اینکه خدایی جز او نیس؛ برپا دارنده عدالت ؛ خدایی جز او نیست ، عزتمندِ حکم کننده»
خداوند شهادت میده و دوبار عبارت «لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ» رو میاره که تاکید کنه بر این حقیقت که «قَائِمًا بِالْقِسْطِ» که همواره عدالت برقراره و ما نتیجه اعمال و رفتار و افکار و فرکانس ها و باورهای خودمون رو کسب میکنیم…
از خداوند میخوام که بیشتر و بیشتر من رو حمایت و هدایت کنه به مدار توحید و کمکم کنه تا بیشتر و بیشتر توی مدار توحید اوج بگیرم و بیاد داشته باشم هیچکس به هیچ اندازه ای هیچ قدرتی در سرنوشت من نداره. چون ذهن من حتی 1هزارم درصد باور شرک آلود رو در زمان چالشی شدن مسائل تبدیل میکنه به 2000 درصد و یکی اون بیرون رو مقصر میکنه … چیزی که هنوز هم پاشنه آشیلم محسوب میشه.
—————————————————————————
یه حسی منو ترغیب کرد به نوشتن و البته کلی نجوای کمال گرایی هم داره مقاومت ایجاد میکنه برای جلوگیری از ردپا گذاشتن…
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق و متنعم باشید …
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
«طس تِلْکَ آیَاتُ الْقُرْآنِ وَکِتَابٍ مُّبِین»
ﻃﺎ، ﺳﻴﻦ. ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﺁﻳﺎﺕ ﻗﺮﺁﻥ ﻭ ﻛﺘﺎﺏ ﺭﻭﺷﻨﮕﺮ.(1)
«هُدًى وَبُشْرَىٰ لِلْمُؤْمِنِینَ»
ﺭﻫﻨﻤﻮﻥ ﻭ ﻣﮋﺩﻩ ﺍﻯ ﺍﺳﺖ ﺑﺮﺍﻯ ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ:(2)
«الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَهُم بِالْآخِرَهِ هُمْ یُوقِنُونَ»
ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﻧﻤﺎﺯ ﻣﻰ ﮔﺰﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﺯﻛﺎﺕ ﻣﻰ ﺩﻫﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺭﻭﺯ ﻗﻴﺎﻣﺖ ﻳﻘﻴﻦ ﺩﺍﺭﻧﺪ.(3)
«إِنَّ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ زَیَّنَّا لَهُمْ أَعْمَالَهُمْ فَهُمْ یَعْمَهُونَ»
ﺍﻋﻤﺎﻝ ﺁﻧﻬﺎﻳﻰ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺁﺧﺮﺕ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ﺩﺭ ﻧﻈﺮﺷﺎﻥ ﺑﻴﺎﺭﺍﺳﺘﻴﻢ. ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺭﻭﻯ ﺳﺮﮔﺸﺘﻪ ﻣﺎﻧﺪﻩﺍﻧﺪ.(4)
«أُولَٰئِکَ الَّذِینَ لَهُمْ سُوءُ الْعَذَابِ وَهُمْ فِی الْآخِرَهِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ»
ﺍﻳﺸﺎﻥ ﻫﻤﺎﻥ ﻛﺴﺎﻧﻨﺪ ﻛﻪ ﻋﺬﺍﺏ ﺳﺨﺖ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺁﻧﻬﺎﺳﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺁﺧﺮﺕ ﺯﻳﺎﻧﻜﺎﺭﺗﺮﻧﺪ.(5)
(سوره نمل 1-5)
ای پروردگار من و ای یگانه فرمانروای قدرتمندِ بینهایت، جز تو قدرت و معبودی نیست، مرا به راه راست هدایت بفرما و انگشتانم را در راستای صراط مستقیم و رضای خودت به حرکت درآور و بر قلبم هر آنچه از خیر و نور هدایت خودت است الهام کن، و میدانم در این راه هیچ مانع و تسلطی بر من وجود ندارد جز وجود خودم و باورهای شرک آلودم. خدایا مرا از سنگهای شرک رها کن و با بال توحید در آسمان بیکران خودت به پرواز درآور. «إِنَّکَ أَنتَ الْوَهَّابُ»
سلام و درود و رحمت و برکات و نعمات الهی بر عزیزانم که همواره در مدار توحید هستند، سلام استاد عباس منش عزیز ،سلام استاد شایسته گرانقدر، سلام خانواده نازنینم. همواره در پناه رب العالمین از جریان سراسر نور هدایت رب العالمین بهرمند و برخوردار باشید.
از صبح که سایت رو رفرش کردم و فایل جدید رو دیدم تمرکزی و بقول استاد لیزرفوکس اومدم سراغ همین فایل درحالیکه صبح که از خوابگاه داشتم میومدم سر کار گفتم امروز هر طور شده باید یه دور کامل فایلهای عزت نفس رو گوش بدم.
آقاااااا بییییخییییااااال ، فکر کردی خودتی که داری روی خودت کار میکنی؟ خدا به موسی پیامبر گفت «وَاصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی» تو رو برای خودم ساختم. الان حمید، تو چی فکر کردی پیش خودت که به عقل و دانش خودت تکیه کنی و رشد کنی. تسلیم و خاضع باش به درگاه فرمانروای زنده و جاویدان که از افتادن یک برگ تا راه رفتن مورچه در دل شب تا گرانش سیاهچاله ای که کهکشانی رو در خودش میبلعه همه و همه در ید قدرت و در دایره احاطه علم اونه. بارها و بارها اومدم توی سایت و نشانه روزانه ام رو دیدم و عجییییییب دیدم نشانه روزانه من هماهنگه با اتفاقات همون روزم. میگم خدایا مدیر سایت شما هستی ، من تسلیمم، بگی بنویس مینویسم ، بگی اجازه نوشتن نداری، بازم تسلیمم. این باور منه که سایت رو خداوند داره مدیریت میکنه نشون به این نشون که وقتی همین فایل رو سه بار نگاه کردم برای نوشتن کامنت از نشانه روزانه کمک گرفتم فایل قسمت 29 لایو استاد عباس منش با دوستان اومد.
abasmanesh.com
و وقتی لایو قسمت 29 رو دیدم، متوجه شدم عجیب اون فایل با این فایل مکمل همدیگه هستن. و وقتی رفتم سراغ قرآن کریم برای استفاده از جریان هدایت نورانی قرآن، هدایت شدم به آیات ابتدایی سوره نمل. یه وقتایی حس میکنم تحمل یه سری هدایت ها رو ندارم چون هنوز ظرف وجودم کوچیکه. تا حالا سعی کردین یه سطل آب رو زیر یه آبشار یا جریان تند آب پر کنید؟ سطل از دست آدم رها میشه، چون جریان خیلی قویه. حکایت سطل منه و جریان قوی هدایت، ضعف میکنم، گیج و منگ میافتم یه گوشه، یادم میافته به اون فایلی که استاد میگه توی بندرعباس بودم وقتی به یه درک جدیدی از قرآن میرسیدم شب تا صبح راه میرفتم و با خودم حرف میزدم… بقول آمریکایی ها Come on… من که از موسی پیامبر قویتر نیستم که وقتی خداوند یه نشانه ای از خودش رو بر کوه متجلی کرد، موسی غش کرد افتاد، وقتی به هوش اومد به سجده افتاد که سبحان الله ، «که نیارزد این تمنا به جواب لن ترانی»
این آیات ابتدایی سوره نمل از عظمت و بزرگی هدایتهای قرآنی به اهل ایمان خبر میده. عبارات رو ببینید «هدیً و بشریٰ» هدایتگر و بشارت دهنده. هدایت به مسیر های پر نعمت و صراط مستقیم و بشارت دهنده و نوید دهنده اتفاقات و نتایج عالی و توحیدی. اهل ایمان همواره صلاه یا نماز و یاد خدا رو برپا میدارن (فعل مضارع، همیشگی ، گاهی اوقات نگاه کردن به یه برگ گل ، شنیدن صدای یه پرنده ، تماشای یه منظره هم میتونه صلات و یاد خدا باشه) زکات میدن. به اشکال مختلف (گاهی اوقات شاید یه لبخند و روی خوش هم بتونه زکات باشه) و یقین داشتن به آخرت.
یه عده بزرگوارانی هم هستن که به این قوانین اعتقاد ندارن و ما رو مسخره هم میکنن و اینجاست که بقول حافظ باید گفت «آه اگر از پس امروز بُوَد فردایی»
و قانونی که همیشه کار میکنه و توحید که همیشه انسان رو بالا میبره و شرک که همیشه و همیشه انسان رو پایین میکشه.
قبلا هم توی کامنت ها گفته بودم در مورد تعهد امسالم که روی توحید کار کنم، خودم حس میکنم دارم تغییر میکنم، حس میکنم ظرف وجودم داره بزرگتر میشه، حس میکنم روی شونه های خدا نشستم ولی اگه بخوام ادعا کنم بهتون میگم هنوز هیچی از توحید نفهمیدم، هنوز باورهای شرک آلود توی لایه های پنهان ذهن وجود دارن که منو پایین نگه داره و اجازه پرواز بهم نده. از کجا میگم از نتایجم. ولی به چرخه تکاملم احترام میذارم. همون جمله ای که توی داستان هدایتم نوشتم «هر چقدر ارتفاع سازه ای که بخوای بسازی بلند تر باشه از عمق پایینتری باید شروع کنی به ساخت و ساز»
یه کلمه ای داریم بنام Logic به معنی منطق. اونهایی که سیستم ها رو طراحی میکنن و برنامه نویسی رو مسلط هستن اینو میدونن(من هیچی ازش نمیدونم، جز همین یه کلمه، ببخشید تو کار متخصصان این حوزه دخالت میکنم)
وقتی یه سیستمی طراحی میشه یه سری لاجیک ها براش مینویسند که صرف نظر اینکه اون اپراتور حواسش باشه یا نباشه اون لاجیک خودش کارشو انجام میده. مثال بزنیم. توی پالایشگاه یه سری مخازن داریم که اگه اگه مخزن B دچار حریق بشه، لاجیک سیستم اینه که مسیر فوم رو به مخزن B باز کنه برای اطفاء حریق و مسیر آب رو باز کنه به مخزن A و مخزن C، و اونها رو خنک کاری کنه. همزمان پمپ های اصلی شبکه رو روشن کنه بدون نیاز به حضور اپراتور. و خودش اعلام حریق کنه، خودش با یه سری نقاط تماس اضطراری بگیره. وقتی آتش نشانی برسه توی محل حداقل 70% کار انجام شده. مثال دوم رو بزنم از مبحث مورد علاقه ام صنعت هوایی (جووووووون) یه هواپیمای مسافربری مدرن میخواد فرود بیاد، لاجیک سیستم مدیریت پرواز اینه که با فلان مقدار سرعت و و فلان درجه فلاپ های روی بال و عدد ارتفاع سنج که رو به کاهش باشه به احتمال زیاد هواپیما در حال فرود باشه، اگه خلبان یادش رفته باشه ترمز ها رو از حالت قفل خارج کنه توی اون لحظه سیستم به صورت اتوماتیک و بدون نیاز به زدن دکمه ای قفل ترمز ها رو آزاد میکنه .چرا چون این لاجیک سیستم کنترل پروازه …
بعد از خوندن یه سخنرانی طولانی دیگه از حمید امیری شما رو دعوت میکنم به خوندن نتیجه گیری… استاد توی دوره دوازده قدم میگن ابزار ذهن منطق هست (خدایا این استاد عباس منش بینظیره، این جمله ابزار ذهن منطقه رو توی هیچ کتابی نمیشه پیدا کرد ولی استاد به ما آموزش داده) توی ذهن یه سری منطق ها ، یه سری لاجیک ها وجود داره. به درست و غلط لاجیکهای ذهنمون کاری نداریم. تا زمانی که فلان لاجیک وجود داره فلان نتیجه بدست میاد. تماااااام . هر بار هواپیما بخواد فرود بیاد لاجیک براش قفل ترمز چرخ رو آزاد میکنه. توحید در حمید امیری اثر نمیکنه تا زمانیکه لاجیک شرک آلود داره توی اعماق ذهنش کار میکنه. ژنتیکِ تو باعث شده به خوشبختی نرسی ؟ اکی این لاجیک ذهنِ توه، پس تو به خوشبختی نمیرسی، به توحید نمیرسی. اگه میخوای به توحید برسی باید این لاجیک های غلط و شرک آلود رو پاک کنی و به جاش یه لاجیک توحیدی رو جایگزین کنی.
استاد کلی مثال زدن از قانون سلامتی و نتایج اون و یه سری لاجیک ها و باورهای غلط در خصوص ژنتیک.
یکی از همین موضوعات ژنتیکی که همه میگن ریزش مو آقایونه. من این موضوع رو باور کرده بودم و البته تمام اقوام و فامیل و طایفه ما از یه سنی به بعد دیگه کلا موهاشون میریزه. و منم همیشه نگران این موضوع بودم و انواع و اقسام مکمل های غذایی و شامپوهای گرون قیمت رو امتحان کردم تا جلوی ریز مو هام رو بگیرم. ببینید تمرکز روی ریزش مو برای دفع ریزش مو. برادر بزرگترم مجید از همون اول بیخیال این موضوع بود و اصلا دغدغه اش رو نداشت. با اینکه 9 سال از من بزرگتره موهاش از من پرپشت تره. چند روز پیش به خودم میگفتم شاید اصلا ریزش مو ژنتیکی نباشه. چی میشه اگه یه راهی وجود داشته باشه که با اصلاح تغذیه یا هر کاری دیگه موها دوباره پرپشت بشه. وقتی استاد عباس منش تونست با اصلاح تغذیه و قانون سلامتی اون نتایج رو به اثبات برسونه شاید این موضوع هم قابل انجام باشه.
یه مثال دیگه از ژنتیک بزنم. بیماری MS که ظاهراً میگن به ژنتیک ربط داره. توی تمام اقوام و طایفه ما همه در اثر کهولت سن فوت کردن و بدترین بیماری مشاهده شده بیماری پارکینسون بابای من بود. که اونم ماجرا داشت. پسر عموی من خیلی اتفاقی توی سن جوونی با MS به رحمت خدا رفت. اگه ژنتیک ربط داشت چرا فقط یه نفر. عموی من 15 سال از بابام سنش بیشتر بود ، بقول استاد «علی بی غم» بود. میگفت و میخندید و اصلا نگران هیچی نبود. همیشه میگفت من نگران مردن نیستم، خدا یه مرگ راحتی بده. بابای من ولی بشدت بشدت نگران سلامتیش بود و در زمانی که هنوز سالم بود همش میگفت خدا نکنه من مریض بشم و خونه نشین بشم روی دست زن و بچه. و یهویی یه اتفاقی براش افتاد و رفت توی پروسه پزشکی و دکترها تشخیص دادن که بعله ایشون پارکینسون داره. با تمرکز لیزری روی بیماری شون موجبات تعجب چند پزشک فوق تخصص شده بود که میگفتن ما با این همه سال تجربه تا الان هیچ مورد پارکینسونی نداشتیم که اینقدر سرعت رشد بیماریش زیاد باشه. بعد میدونید بزرگوار حرف کیو باور داشت حرف یه پزشک عمومی که سالها پیش گفته بود تخم مرغ چون کلسترول داره برای سلامتی ضرر داره. بماند که به لحاظ سلامتی به چه سطحی رسیده بود این اواخر ولی تا روز آخر بنده خدا تخم مرغ نخورد.
ولی خب عموم خیلی فعال بود و یه روز توی باغش داشت بیل میزد و خسته شد، یهو نشست و تموم کرد.
پدرم سبک زندگی بشدت مذهبی هم داشت. من وقتی پیشش قرآن میخوندم یه فتحه و کسره رو اشتباه میخوندم از حفظ بهم میگفت برگرد فلان کلمه رو اشتباه خوندی. از پدرم شنیدم که پدربزرگم ماه رمضان هر روز از بعد از سحر تا موقع افطار یه ختم کامل قرآن انجام میداده…ولی خب چرا بهش عمل نمیکردن؟ چرا زندگی شون شبیه قرآن نبود؟ اتفاقاً در کنار مذهبی بودن نظامی بازنشسته هم بود، خونه همیشه مقررات پادگانی داشت، ولی خب چرا هیچوقت برای خودش جواب نداد؟
استاد مثال دوستانی رو زدن که گفتن کاش پدر ما هم سختگیر بود، خب اکی ،چرا این سختگیری ها برای استاد جواب داد، نتایج رو برای استاد نازل کرد ولی برای همون پدر بزرگوار نتایج نیومد. خب ایشون که قاعدتاً باید شایسته تر از استاد عباس منش باشن برای داشتن نتایج.
اگه سختگیری های پدر من نتیجه میداشت چرا برای من و برادرام نتایج متفاوت رقم خورد ؟
استاد یه جایی مثال افرادی رو زدن که توهم توطئه داشتن و یه سری شایعات رو میگفتن. یکیش همین آقای کوین ترودو بود که من توی داستان هدایتم بهش اشاره کردم. مدتها من فایلهای این بزرگوار رو گوش دادم و توهم این رو داشتم که اصلا گروه های مخفی دارن زندگی کل مردم دنیا رو مدیریت میکنن و یه سری لنزها و دوربین ها ما رو زیر نظر گرفتن که حتی خبر دارن ما ناهار چی خوردیم ، و بعد از شام چند تا لیوان آب خوردیم. و هیچ راهی نداره ثروتمند بشی مگه اینکه از طریق و با اجازه گروه های مخفی باشه ، توی صحبتهاش اینو میگفت که «یه سری کتابهای سری هست که در دسترس مردم عادی نیست شما هیچ شانسی ندارید که بتونید اون کتابها رو بدست بیارید و اسرار ثروتمند شدن رو یاد بگیرید و فقط از طریق گروه های مخفی و افرادی که توی گروه های مخفی بودن میتونید ثروتمند بشید»… آخرش هم بزرگوار با اینکه پزشک نبود بخاطر تجویز یه سری داروهای پزشکی توی کتابش میندازنش زندان. من با گوش دادن به کوین ترودو بجای اینکه موفق تر بشم عملاً میدیدم هیچ شانسی ندارم ناامید تر شدم. و نهایتاً یه روزی که گفتم خدایا، هر چقدر اوضاع خراب باشه و گروه ها و سیاستمدار ها بخوان اوضاع رو کنترل کنن من مطمئنم تو مافوق همه قدرتها هستی ، «از همون لحظه ای که این حرف رو زدم اولین نشانه های هدایت برام آشکار شد» و بعد مدتی اومدم توی این سایت. از اونجایی که تسلیم خودش شدم. از اونجایی که قدرت رو دادم دست خودش. تازه چندان آگاهانه هم نبود. فقط این باور ته ذهنم وجود داشت که هرچقدر هر کسی، هر سازمان و ارگان و گروهی قدرتمند باشند، اینها بال مگسی هم نمیتونن خلق کنن و قدرت خدا بالای همه قدرتهاست.
کتابهای مخفی که اسرار ثروتمند و قدرتمند شدن توش نوشته شده و دست گروه های مخفیه؟! چقدر این جمله مضحک بود. این درحالیه که سالها کتاب ثروت و قدرت و توحید توی دستمون و توی خونه مون بود ولی ازش غافل بودیم، نهایتاً چندبار از زیرش رد شدیم. که اونم هیچ تأثیری نداشت. (فکرشو بکن طرف مریض بشه از جلوی داروخانه رد بشه تا مریضیش درمان بشه)
در مورد خودم اصلا نمیتونم ادعایی کنم که چیزی از توحید میدونم. نمیتونم هیچ ادعایی کنم. ولی همین که وقتی از همه جا ناامید شدم ، قدرت رو دادم به خودش ،همون موقع گره ها باز شد. یه وقتایی که کم میارم و خسته میشم ، ناامید میشم میگم خدایا من هر چقدر غلط برم ، اشتباه کنم، تقلای بی نتیجه کنم، باورهای غلط و شرک آلود رو داشته باشم ، یه چیزی رو مطمئنم که درست انتخاب کردم … اونم «تویی» خدایا مطمئنم تو رو درست انتخاب کردم.
«خدایا، بخششت از گناهم و گذشتت از خطاهایم و چشمپوشیات از تجاوزم و پردهافکنیات بر کردار زشتم و بردباریات از فراوانی جرمم، از آنچه از خطا و گناه عمدیام بود، مرا به طمع انداخت که از درگاهت چیزی را که شایسته آن از سوی تو نیستم درخواست کنم، آنچه از رحمتت نصیبم نمودی و از قدرتت نشانم دادی و از اجابتت به من شناساندی، پس بر آن شدم که با اطمینان بخوانمت و با انس و میل، بدون ترس و هراس، از تو درخواست میکنم و در آنچه به خاطر آن روی به پیشگاه تو کردم این است که از تو نیاز جویم، اگر برآورده شدن حاجتم تأخیر افتاد، از روی نادانی بر تو نکوهش ورزیدم، با آنکه شاید به تأخیر افتادن روا شدن حاجتم برایم بهتر باشد، چه تو به سرانجام امور آگاهی، پس هیچ مولای کریمی را بر بنده پستی، شکیباتر از تو بر خود ندیدم، ای پروردگار من، تو مرا میخوانی و من از تو روی میگردانم و با من دوستی میورزی و من با تو دشمنی میکنم، به من محبّت میکنی و من از تو نمیپذیرم، گوئی مرا بر تو حق مهر و محبت است! و با همه اینها چیزی تو را از رحمت و احسان بر من و مهر و محبت همراه جود و بزرگواریات بر من بازنمیدارد، بر بنده نادانت رحم کن و با فزونی احسانت بر او سخاوت و گشادهدستی داشته باش، زیرا تو بخشنده کریمی؛ دعای افتتاح»
«آن پیکِ ناموَر که رسید از دیارِ دوست ؛ آورد حِرزِ جان ز خطِ مُشکبارِ دوست»
«خوش میدهد نشانِ جلال و جمالِ یار ؛ خوش میکند حکایتِ عِزّ و وقارِ دوست»
«شکرِ خدا که از مددِ بختِ کارساز ؛ بر حسبِ آرزوست همه کار و بارِ دوست»
«سیرِ سِپَهر و دورِ قمر را چه اختیار؟ در گردشند بر حَسَبِ اختیار دوست»
«ماییم و آستانهٔ عشق و سرِ نیاز ؛ تا خوابِ خوش که را بَرَد اندر کنارِ دوست»
در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
سلام و درووووووود فراووووووون به محمد حسین عزیزم… خوبی داداش ، الهی که حال دلت عالی عالی عالی باشه. و بقول خانم شهریاری ، این تلگراف من در بهترین زمان و مکان بدستت برسه.
آقا پاشو بیا عسلویه من چرخه شیرین سازی گاز و استحصال میعانات گازی و تولید گوگرد رو برات توضیح بدم. البته الان نیا چون دما بیش از 42 درجه است، ولی طرفای بهمن و اسفند هوا خوب میشه.
در مورد عکاسی گفته بودی.
ببین عکاسی چیز سختی نیست، مبانیش ساده است ولی به ناخودآگاه سپردن اون مبانی نیاز به کار و تمرین و عکاسی زیاده. من خودم هنوز هیییییییچی از عکاسی نمیدونم.
اول از هر چیزی در مورد کادر بندی بخون. من بوده که دوستان عکس گرفتن بهشون گفتم چه عکس قشنگی ، فقط عکسشو برش زدم کادر عکس رو تغییر دادم براشون فرستادم طرف تعجب کرده که چقدر میتونسته عکس بهتری ارائه بده فقط با کادربندی. کادر بندی و نقاط طلایی عکس خیلی مهمه.
بعد از اون در مورد مفاهیمی مثل فوکوس و فلو بخون.
در مورد نحوه تنظیم دیافراگم و تاثیرش در عکاسی مطالعه کن و عکسهای با دیاف بالا و دیاف پایین رو با هم مقایسه کن تا مفهوم عمق میدان و حجم نور در عکاسی دستت بیاد. در مورد شاتر هم مطالعه کن، که چطوری عدد شاتر رو تنظیم کنی. برای چه سوژه هایی چه عددی ببندی ، از چه عدد شاتری به بعد نیاز به سه پایه داری. شاتر همون صدای چلیک دوربینه، که تویی کسری از ثانیه رخ میده. هنر تنظیم عدد سرعت شاتر عکس رو زیباتر میکنه، شاتر همون مدت زمان نوردهی به صفحه حساس دوربینه.
(یه ایموجی با دست تو پیشونی زدن رو اینجا تصور کن،قبل از همه اینا برو قطعات دوربین رو یاد بگیر خخخخ فرق فول فریم و کراپ فریم، دوربین های کامپکت و بریج رو بشناس ولی کاری که شما نیاز داری فقط و فقط دوربین حرفه ای میخواد بهشون میگن DSLR دوربین هایی که لنز قابل تعویض دارن و با هر بار تعویض لنز دوربینت به یه دوربین جدید تبدیل میشه) موضوع عکاسیت رو بدون که چی میخوای . گاهی اوقات یه موضوع خودش کلی زیرشاخه داره. مثلاً عکاسی طبیعت زیر شاخه هاش اینها هستن«حیات وحش، منظره، طبیعت، دریا و اقیانوس و …» اول موضوع رو انتخاب کن و بعداً با توجه به موضوع دوربین و لنز رو انتخاب کن. بعضی دوربین ها فقط مناسب استدیو هستن، بعضی دوربینها مناسب طبیعت هستن.
در ادامه مفاهیمی مثل وایت بالانس رو بخون توی دوربین با حرف WB نشونش میدن. عدد کلوین رنگها رو بدون. در موردش مطالعه کن که هنر منبع نور چه عدد کلوین رنگی داره. ایزو و تاثیرش در عکاسی رو بدون. حتی وقتی خواستی بری کلاس عکاسی دونستن یه سری مبانی و مطالعه اونها باعث میشه بهتر یاد بگیری. با توجه به اینکه طبعت گردی و مدلینگ خیلی داره رواج پیدا میکنه این رشته های عکاسی میتونه خیلی کمک کننده باشه.
ببییییییییییین من حوصله عکاسی پرتره و مدلینگ رو ندارم وگرنه آدمهایی رو دیدم برای یه عکس پروفایل قبلاً 200-300 تومن پول میدادن به عکاس. یه دو سه ساعت عکاسی میکنن و ثروت خلق میکنن. الان قیمتها دستم نیست.
در ابتدا ممکنه 2000 تا عکس بگیری 30 تا عکس خوب ازش در بیاد. بعدش همون 30 تا رو از 200 تا عکس درمیاری. یه زمانی هم میرسه مثل من متعجب میشی که همون یه دونه عکس اولی که گرفتی چقدر عالی شده ولی بخاطر وسواس الکی دومی و سومی رو هم میگیری . یه وقتایی هم یادت میره در لنز رو برداری توی دوربین رو نگاه میکنی و بعداً به خودت میخندی (اینها قسمت فان عکاسی بود گفتم در جریانش باشی)
و در ادامه کامنتت از سیدعلی و همسرشون گفته بودی. محمدحسین خداوکیلی وقتی یادم میافته به کامنتشون میگم این دو نفر چقدر بینظیر هستن. چقدر زیبا روی خودشون کار کردن. این دو عزیز امروز هر چی توی زندگی شون داشته باشم لایقش هستن. هر تجربه شگفت انگیزی رو که تجربه میکنن لایقش هستن.
وقتی اون نکات رو توی کامنت مینویسن یعنی بهش عمل کردن و نتایج رو بدست آوردن که الان توی اون شرایط عالی در حال سفر هستن.
خدا رو صد هزار مرتبه شکر.
محمدحسین عزیز برات از درگاه رب العالمین بهترین ها رو میخوام.
خیلی دوستت دارم، خیلی بهم لطف داری و من ازت ممنونم. در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی.
«بِنَصْرِ اللَّهِ یَنصُرُ مَن یَشَاءُ وَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ» ؛ «وَعْدَ اللَّهِ لَا یُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ وَلَٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ»
ﺑﻪ ﻳﺎﺭﻯ ﺧﺪﺍ. ﺧﺪﺍ ﻫﺮ ﻛﺲ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﻳﺎﺭﻯ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ، ﺯﻳﺮﺍ ﭘﻴﺮﻭﺯﻣﻨﺪ ﻭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺍﺳﺖ ؛ ﺧﺪﺍ ﻭﻋﺪﻩ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻭﻋﺪﻩ ﺧﻮﺩ ﺧﻠﺎﻑ ﻧﻜﻨﺪ، ﻭﻟﻰ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻣﺮﺩم ﻧﻤﻰ ﺩﺍﻧﻨﺪ.(روم 6-5)
سلام و درود فراوان به سعیده نورانی پروردگارم.
ساعت حدود 4:28 است و بعد از نماز صبح کامنتت رو خوندم. و کلی ذووووق زده شدم و دو دل بودم پاسخ بدم یا بذارم بعداً. دیدم ذهنم میگه فعلا بخواب بعداً بنویس. گفتم اکی پس الان دقیقاً باید بنویسم و به ندای قلبم گوش بدم. راستشو بخوای هیچ ایده ای هم ندارم قراره چی بنویسم . ولی بقول قرآن (ﺑﻪ ﻳﺎﺭﻯ ﺧﺪﺍ. ﺧﺪﺍ ﻫﺮ ﻛﺲ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﻳﺎﺭﻯ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ، ﺯﻳﺮﺍ ﭘﻴﺮﻭﺯﻣﻨﺪ ﻭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺍﺳﺖ)
برای شروع کامنتم رفتم سراغ اپلیکیشن قرآن و به آیات 5و 6 سوره روم هدایت شدم. خودت ببین. واقعاً جز تسلیم بودن چی میشه گفت. دقیقا مثال قشنگی زدی، من که به جسم خودم احاطه ندارم، به نحوه فعالیت سلول های جسمم احاطه ندارم ، بهتر نیست اعتماد کنم به اون حی لایموت که بر همه اجزای جسم و روح و انرژی افکارم آگاهی داره ؟؟
چقدر جالب گفتی توی حیاط دانشگاه نشستی و با خداوند نیایش میکنی. آره من درک میکنم یعنی چی. من میفهمم این حال یعنی چی. هوای خنک شمال که جای خودش رو داره. من بقول استاد توی گرما و شرجی عسلویه میشینم بیرون از ایستگاه آتشنشانی و خلوتی دارم با رب العالمین. یه وقتایی هم گوشه باشگاه بدنسازی نشستم. ولی از 12 ساعت شیفت من 90% زمانم رو تنها هستم.
تا یادم نرفته از هدایت قرآنیت بگم. بهت غبطه میخورم اینقدر خداوند هواتو داره ، منم میخواااام. چه هدایت شیرین و دلچسبی داشتی. آیات 52 تا 75 سوره مریم.
سراسر زیبایی و وعده های الهی بود و توصیف بهشت خداوند برای اهل ایمان. اون حال زیبای تو توی حیاط دانشگاه قطعاً باید چنین هدایتی برات بفرسته. که حواست باشه ، یادت باشه روی شونه خدا نشستی. یه وقت غصه نخوری. اگه یه نفر جواب منفی داد اون دست من نیست. یه کمی صبور باش ، «ولاتخافی و لاتحزنی» برو فلانجا، اون شخص برات انجام میده.
ببین من اینا رو باید روزی هزار بار به خودم بگم. من هنوز وقتی به یه مسئله میخورم به هم میریزم و یادم میره و میشم حکایت پیرمرد مسکین و ریختن گندم و همیان زر.
وقتی درها باز میشه اون موقع میگم «من چه دانستم تو را حکمت چه بود؟!»
ازت ممنونم که از 1500 کیلومتر بُعد مکان توی اون لحظه ای که غرق زیبایی خداوندی و احساست خوبه از بین چند صد نفر آدم دوست و آشنا و همکار دور و برت، از بین چند هزار نفر عضو سایت ، انتخاب کردی که حال خوبت رو به من هدیه بدی. ازت ممنون و سپاسگزارم سعیده جان. آره من میدونم این احساس زیبای مناجات با خدا یعنی چی، آره من میدونم بوسیدن صفحه گوشی یعنی چی، من میدونم هدایت قرآنی باز کردن توی گوشی یعنی چی. آره من میدونم بری سراغ قرآن و قرآن رو قبل از باز کردن بذاری روی قلبت یعنی چی و همه با تعجب نگاه کنن یعنی چی.
سعیده جان ، ازت درخواست میکنم یه تجدید نظری توی کامنت نوشتنت داشته باشی. و اونم حذف این تعارف که«ببخشید پر حرفی کردم» آره منم قبلاً همینو مینوشتم ولی بعداً فیدبک دوستان رو که دیدم گفتم اکی ، وقتی هدایت توحیدی باشه باید تا جایی که بهت گفته میشه بنویسی. و چقدر لذت بردم بعد از پایان کامنت توی زمان ویرایش بازم به کامنتت اضافه کردی. هر چقدر طولانی تر بنویسی من بیشتر ازت یاد میگیرم. مگه من و شما به مدت زمان فایلهای استاد عباس منش نگاه میکنیم؟ آره اگه فایل کوتاه باشه میگیم کاش استاد طولانی تر صحبت میکردن.
بقول خودت وقتی وصل شدی ، وقتی بهت اجازه نوشتن داده شد پس بنویس و بنویس و بنویس اونقدر طولانی بنویس تا این ارتباط قلبی طولانی برقرار بمونه. این سمت صفحه گوشی یه نفری هست که از خوندن کلماتت اشک شوق میریزه.
ویژگی یاد خدا همینه، «وجلت قلوبهم» و «زادتهم ایمانا» اتفاق میافته.
تا این لحظه حدود پنجاه دقیقه نوشتن کامنت طول کشیده به لحاظ ساعت گوشی. ولی باورت میشه من اصلا حسش نکردم. حق داری به فعالیت توی سایت میگی صلات و با وضو انجامش میدی.
میخوام کامنتم رو تموم کنم ولی نمیدونم چه دعایی درحقت بکنم. چه دعای خیری میشه کرد برای کسی که روی شونه های خدا نشسته و خداوند داره بهش نعمت و فراوانی و آرامش و احساس هدیه میده. «لایق دریافت این نعمتها هستی سعیده جان»
در پناه هدایتهای سراسر نورانی پروردگارم ، قلب نازنینت همیشه منور باشه. و در بهترین زمان و مکان باشی و توحیدی ترین انسانها توی زندگیت بهت یاری برسونن. بینهایت متنعم و ثروتمند باشی.
«وَلَقَدْ جِئْنَاهُم بِکِتَابٍ فَصَّلْنَاهُ عَلَىٰ عِلْمٍ هُدًى وَرَحْمَهً لِّقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ»
ﺑﺮﺍﻯ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ ﻭ ﺑﺨﺸﺎﻳﺶ ﺑﻪ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﻛﺘﺎﺑﻰ ﺁﻭﺭﺩﻳﻢ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻫﺮ ﭼﻴﺰ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺭﻭﻯ ﺩﺍﻧﺶ ﺑﻪ ﺗﻔﺼﻴﻞ ﺑﻴﺎﻥ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻳﻢ.
سلام و درود مجدد به سعیده نورانی پروردگارم. الهی که حال دلت عالی عالی عالی باشه.
میخوام ازت تشکر کنم بابت فرستادن این آیه برام. باعث شد من یکبار دیگه برم در موردش جستجو کنم. و الان میخوام برداشتم رو برات بفرستم.
من این آیه 52 سوره اعراف رو توی دفتر تعهد قرآنی،توحیدیم نوشتم و بعداً ترجمه اش رو نوشتم.
کلمه «بخشایش» توی ترجمه نظرم رو جلب کرد بعد دیدم اینو برای ترجمه کلمه «رَحْمَهً» آورده و یه کمی به مفهوم بخشایش و بخشش فکر کردم.
یه سوءتفاهم داریم در ترجمه فارسی کلمات«بخشش و بخشایش و بخشندگی و بخشیدن و سایر کلمات هم ریشه…» توی دفتر اینو نوشتم.
حقیقتش رو بخوای این رو خداوند به قلبم عنایت کرد، همونجوری که حافظ میگه «مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند». خودت هم میدونی ما از خودمون هیچی نداریم برای گفتن و نوشتن. مگر اینکه نور هدایت رب العالمین بهمون روشنی بده.
کلماتی از ریشه «توب» و «غفر» تداعی کننده مفهوم عفو و آمرزش پروردگار در خصوص بندگان است و صرف نظر کردن از گناهان اونها.
کلماتی با ریشه «رَحِمَ» به مفهوم و معنی عطا کردن، هدیه دادن و گسترش دادن نعمتها و فراوانی ها و ثروت به بندگان است.
در این آیه خداوند قرآن رو مایه هدایت اهل ایمان و مایه گسترش نعمتها و ثروتها و فراوانی ها به ایشان اعلام میکنه. هر چند ممکنه مفهوم عفو هم در قالب این کلمه بگنجه ولی مفهوم «رحم» معنی بزرگتری رو تداعی میکنه.
همانطوری که خودتون هم میدونید «تواب الرحیم» و «غفورالرحیم» دو عبارت پر تکرار در قرآن هست که عفو و آمرزش گناهان پیش زمینه ورود و فراوانی نعمتهای خداوند بیان شده. پس مفهوم رحمت پروردگار یه مفهوم بزرگتر و عام تر از عفو و آمرزش گناهانه. اینجا چون کلمات در تفصیل و توضیح دادن کامل معنی آیه ها قدرت کمی دارن، به یک ترجمه یک خطی اکتفا شده.
دریافت این موضوع برای من خیلی حس خوبی داشت گفتم براتون بنویسم، هر چند به احتمال خیلی زیاد خودتون اینو میدونستین. و من چون تازه درکش کردم شاید ذوق زده ام.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی سعیده عزیزم.
سلام و درود جواد جان
بسیار ممنون و سپاسگزارم از کامنت ارزشمندت و مرور خاطرات کودکی. یاد خاطرات کودکی خودم افتادم و شیطنت هام. دست به آچار شدنها برای تعمیر دوچرخه و ساعتها عرق ریختن توی گرمای تابستون جنوب.
خدا رحم کنه به اطرافیان که در زمان نامناسب اونجا نباشن چون مقصر خیلی چیزا میشن. منم همینجوری بودم. پام لیز میخورد بد و بیراه میگفتم کی منو چشم زد اینجوری شد. آقااااااا بییییخییییااااال کی میخواد تو رو چش بزنه؟ اصلا تو چی هستی که بخوان چشت بزنن؟
ولی خدا رو شکر الان به لطف آموزشهای استاد، هر کی هر کاری میکنه میگم مقصرش خودمم. اون روز یه همکاری داشتیم از رئیس اداره بد میگفت. منم دیدم حرف چرت و الکی میزنه چون خداییش رئیسمون آدم خوبیه، سختگیرانه عمل میکنه ولی با وجدانه، خودش بیشتر از همه کار میکنه، گفتم ببین اگه میبینی رئیست آدم خوبی نیست چرا اینجا موندی،برو یه جای دیگه، خودمون مقصریم. چرا از اینجا نمیریم؟ زیر آسمون خدا جا زیاده…
یه همکار دیگه داریم داشت از نگرانیهایش میگفت که در گذشته چه اتفاقاتی برای خودش رقم زده و تصور میکرده از بیرون کنترلش میکنن باید از تک تک اعضای خانواده مراقبت کنه. گفت ماه ها بود شبها یا خوابم نمیبرد یا در حد چند دقیقه ، و روز توی محل کار میرفتم توی چرت. میگفت یه روز نشستم با خودم تسویه حساب کردم. گفتم من اگه خودمو برای دیگران هم بکشم بازم تو نظر اونها کافی نیست، و این جون من ارزشمند ترین سرمایه منه. من دارم جون خودمو از بین میبرم. میگفت از همون روز تمرکزم رو از بیرون و دیگران برداشتم و گذاشتم روی خودم عجیب آرامش پیدا کردم ، الان اون بیرون هر اتفاقی بیفته میگم مهم آرامش خودمه. میگفت از همون روزی که با خودم خلوت کردم شبش رو اینقدر راحت خوابیدم و اون بیخوابی ها به یکباره از بین رفت.
هیچکس مقصر نیست جواد جان.
فقط خودمونیم. فقط خودمون مسئولیم، فقط خودمون مهم هستیم. (ما به دیگران فقط احترام میذاریم)
من باید ازت آدرس بگیرم یه دوره کارآموزی بیام منطقه شما این اصلاحات تون رو یاد بگیرم.
اون از موسی کو تقی ، و حالا سلام علیکم. واقعاً افکار و باورهای غلط و منفی شبیه علف هرزن که اگه ازشون غافل بشی محصولات رو از بین میبرن.
الهی که همیشه همیشه حال دلت عالی عالی باشه همیشه شاد و خندون باشی.
ممنونم از کامنت ارزشمندت. در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی.
سلام و درود فراوان به شما خانم زمانی گرانقدر.
از اونجایی که میدونم خانم سلیمی بزرگوار و خواهران تون هم کامنت رو میخونن، بقول سخنرانان از همین تریبون به اونها هم سلام و درود میفرستم و برای همه تون از صمیم قلبم دعای خیر میکنم، خیلی خیلی خیلی زیاد.
کامنت بسیار بی نظیری بود. واقعاً ازتون تشکر میکنم چقدر آگاهی بخش بود. هر قسمت کامنت یه مفهومی رو توی ذهنم تداعی کرد و چراغهایی رو برام روشن کرد که الان که میخوام بنویسم دستپاچه شدم کدومو بگم که یکی دیگه جا نمونه.
شایدم کامنتم یه کمی طولانی بشه امیدوارم مفید باشه وگرنه فقط میشه پرحرفی.
اول از همه بریم سراغ شهد شیرین و گوارا و عسل مصفای قرآن… بی اختیار اشکم سرازیر شد با خوندن این آیه 95 سوره مبارکه انعام.
این آیه خیلی به دلم نشست و دوست داشتم معنیش رو بهتر متوجه بشم بخاطر همین گفتم سرچ کنم توی اپ قرآن و پیداش کنم. خب کلمه توفکون رو انتخاب کردم برای سرچ و دیدم عبارت «فَأَنَّىٰ تُؤْفَکُونَ» چهار بار در قرآن اومده.
انعام 95؛ یونس 34؛ فاطر 3 ؛ و غافر 62.
اون آیات و آیات بعدش رو خوندم. خیلی برام جذابیت و شیرینی خاصی داشت وقتی این کلید واژه ها رو تبدیل به مفهوم کلی کردم. عین قطعات یک پازل کنار هم میشینن و یه مفهوم و باور جدید رو در ذهن تداعی میکنن که تا پیش از این نبوده.
در این آیه 95 انعام خداوند مفهوم زندگی و مرگ و شروع حیات از دل یک بذر و دانه رو مثال میزنه و در ادامه در مورد صبح و شب، خورشید و ماه و ستارگان و هدایت انسان در تاریکی مثال میزنه و این مفاهیم رو تقدیر نامگذاری میکنه در حالیکه در فهم عوام تقدیر رو یه سناریو از پیش تعیین شده میدونن، که خداوند یه چیزی رو تقدیر کرده برای سرنوشت من و کاملاً خشک و انعطاف ناپذیره و همینه که هست دیگه من نمیتونم تغییرش بدم. این خودش شرک محسوب میشه، تقدیری که بخواد هر گونه آزادی عمل رو از من بگیره. حکایت همون مثال ژنتیک میشه. گردش ستارگان و خورشید و سیارات آره اون تقدیره و ما نمیتونیم تغییرش بدیم. از قدرت ما خارجه ولی رفتار و تلاش خودمون تحت کنترل ماست، در اختیار ماست، حق انتخاب داریم، خداوند بهمون گفته که ما این امور رو مسخر انسان قرار دادیم، و از فضل خداوند بخواهید.
آیه 34و 35 یونس خداوند مفهوم توحید و هدایت رو برای انسان یادآوری میکنه و اینکه چیزایی که ما شریک قرار میدیم برای خداوند هیچگونه قدرتی ندارن، قدرت خلق هیچ چیزی رو ندارن. من رو بیاد مفهوم پول انداخت. یه مرز خیلی باریکی وجود داره در مورد پول. اینکه پول رو اصل و اساس بدونیم و بخوایم براش کار کنیم و اون رو لازمه رفع نیازهامون بدونیم. یا اینکه توحید و وهاب بودن خداوند رو اصل قرار بدیم و پول رو ابزار و نعمت خداوند و این مفهوم رو توی ذهنمون بیاد بیاریم که اساساً خداوند نیازهای ما رو برآورده میکنه ولی نه الزاماً با پول. پس من چرا دست خدا رو میبندم. مثلاً میگم خدایا من پنج تا تخم مرغ نیاز دارم ولی پول ندارم برم سوپری محله خرید کنم. آقا کی گفته حتماً باید بری سوپری محل پنج تا تخم مرغ رو بخری. شاید همسایه بیاد در خونه بگه فلانی بیا مرغ های ما تخم گذاشتن این پنج تا تخم مرغ برای تو. (نمیدونم مثال تخم مرغ از کجا اومد، یاد فایلهای زندگی در بهشت افتادم که استاد و خانم شایسته تخم مرغ های اضافی رو هدیه میدادن). پس همین پول و ثروت تا زمانی که نعمت خدا باشه اکی هست ولی از اونجایی که خودش میشه اصل و هدف برای تلاش این دیگه ما رو میبره توی فاز شرک. کافیه درخواست کنیم و خداوند اجابت میکنه، ولی نه با روش من، با روش خودش.
آیه 3 فاطر خداوند یه تذکر و یادآوری محکم به انسان میکنه که نعمتهای خداوند رو بیاد بیار، آیا کسی غیر از خداست که رزق شما رو از آسمان و زمین براتون میرسونه. اینجاست که جا داره معلم یه پس کله ای بزنه به شاگرد تنبل کلاسش. که حمید چرا حواست به اصل نیست میری تو حاشیه. چرا من نعمتهای خداوند رو فراموش میکنم. اینجا خداوند در مورد رزق و نعمت و بیاد آوری نعمات صحبت میکنه که با ایجاد حس شکرگزاری در انسان، میخواد احساس اهل ایمان رو مثبت نگه داره. و در آیه بعدش توجه پیامبر و اهل ایمان رو از تکذیب کنندگان برمیداره ، و میگه کاری به اینها نداشته باشید همه امور به خداوند مربوط میشه، به اصل و روی توحید متمرکز باشید.
و مورد آخر آیه 62 غافر بود که لازمه از آیه 61 تا 64 مورد توجه قرار بگیره.
خداوند از شب و روز میگه، از فضل خدا میگه، و از اینکه اکثر مردم شکرگزاری نمیکنن (یه پس کله ای به خودم بزنم که من هم انسان شکرگزاری نیستم، خداوند منو هدایت کنه) ، در آیه 62 خداوند میگه خالق فقط و فقط و فقط خدااااااست هیچ قدرت دیگه ای در عالم وجود نداره، «فَأَنَّىٰ تُؤْفَکُونَ» پس چی تو رو منحرف میکنه…؟ منحرف اونیه که داره آیات الهی رو تکذیب میکنه و باهاشون مخالفت میکنه. و در ادامه نعمت امنیت و آرامش زمین و آسمان بالای سرمون رو یادآوری میکنه و همچنین خلقت انسان به بهترین شکل و قرار دادن رزق انسان از نعمتهای پاک و حلال «فَتَبَارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ» پس پربرکت است خداوندی که پروردگار عالمیان است.
در مورد فضل خداوند هم قبلاً سرچ کرده بودم که فضل یه مفهوم از نعمت خداست به عبارتی هر آنچه که باعث برتری انسان بشه. قبلاً فکر میکردم برتری من نسبت به دیگران. بعدها فهمیدم هر آنچه که باعث برتری امروز من نسبت به دیروزم باشه. من توی مسابقه با دیگران نیستم و فکر نمیکنم خداوند هم منو برای مسابقه خلق کرده باشه. ولی میگه حمید از فضل من درخواست کن، تا امروزت رو بهتر از دیروزت قرار بدم. (فضل یعنی هر آنچه باعث فضیلت و برتری میشه، نعمت، ثروت ، پول ، زمان، مکان، شرایط ، تحصیلات ، امکانات و و و … وابتغوا من فضل الله، از فضل خداوند طلب کنید)
اینها فقط چند قطره از اقیانوس بیکران قرآن بود که ته کاسه کوچیک من جا گرفت و من واقعاً از درک همه مفاهیم آیات ناتوان و عاجزم.
در ادامه کامنت برسیم به مثالهای شما در خصوص کار کردن و نگاه رئیس و مسئول به کار کارکنان. شما مثالهای خیلی جالبی زدین ، و من یادم افتاد به دیروز توی محل کار خودم. آتشنشانی پالایشگاه گاز. یه تفاوت هایی داره با آتشنشانی شهری. افراد اینجا دو گروه هستن. یا آتشنشان هستن، یا راننده ماشین آتشنشانی. یه سری کارها وظیفه راننده است و یه سری کارها وظیفه آتشنشان. وارد جزئیاتش نمیشم این قصه سر دراز دارد. از اونجایی که حمید امیری پر حرف سایت استاد عباس منش ، توی محل کارش هم آدم پر حرفیه، همه واقعاً فکر میکنن من خیلی بلدم در حالیکه من میگم آقا من هیچی بلد نیستم ولی رئیس بازم کارها رو میسپاره به من. با اینکه مسئول شیفت یکی دیگه است. چندتا از همکاران چند وقت پیش تخلف کاری داشتن رئیسمون هم اضافه کاری شون رو صفر کرد تا تنبیه بشن. از اونجایی که رابطه کاری من با رئیس مون نزدیک تره همه فکر میکنن هوای منو داره. درحالیکه یه وقتایی بوده با خود من هم دچار مسئله شده. بوده که من یه وسیله پیشم خراب شده خودم رفتم بهش گفتم آقا اینو من اشتباهی خسارت زدم از اضافه کارم کسر کن، فلان موضوع به من پرداخت شده حقوق من نبوده، لطفاً از حقوقم کسر کنید. ولی خب اون روش خودشو داره آدم سختگیریه ولی بشدت پایبند به اصول . همانهایی که پشت سر رئیسمون بهش توهین میکنن، جلوی روش دولا راست میشن و من بشدت تعجب میکنم از رفتارشون. یکی شون چند ماه پیش رئیس زنگ زد بهش گفت راننده آتشنشان کم داریم بیا اضافه کار ، گفت من مرخصی هستم نمیام، و تلفنش رو خاموش کرد.همون آدم چند روز پیش رفته به رئیس میگه آقا من مشکل مالی دارم میشه بیام اضافه کاری، رئیسمون هم گفت من به اضافه کاری اومدن شما احتیاجی ندارم. به اندازه کافی نیروها هستن.
بعد تا به من زنگ زد گفت حمید یکی از آتشنشان ها مریض شده میتونی بیای بلافاصله گفتم آره میام. بدون لحظه ای فکر کردن. وقتی ازم تشکر کرد گفتم اصلا منتی نیست، این تعهد شغلی منه. من بخاطر تو انجامش نمیدم. انجامش میدم چون من تعهد دادم در زمان نیاز در محل کار حضور داشته باشم.
قبلاً یه وقتایی کار رو پشت گوش مینداختم. انجام میدادم ولی خوب خوب نه. چند وقتیه با توجه به آموزشهای استاد عباس منش ، میگم من باید بهترین خودمو ارائه بدم. نه بخاطر فلان رئیس و فلان مسئول ، این منم که باید هر روز بهتر و بهتر بشم. این منم که لازمه از خودم یه شخصیت مثبت و با کیفیت و مولد و فعال بسازم. اگه اینجا خوب کار نکنم، فردا روز بیزینس خودم رو هم خوب انجام نمیدم.
دیروز یه کاری رو سپردن به همون راننده آتشنشان، یه قطعه ای هست پشت ماشین که لازمه هر از گاهی تمیزکاری و سرویس و نگهداری بشه. کارش هم خیلی کثیف کاری داره. تا آرنج طرف میره توی گازوییل و گریس و روغن. (البته من یه کم پیاز داغش رو زیاد کردم) من از صبحش بیکار بودم و داشتم فایل میدیدم و مینوشتم و الان دیگه واقعا دلم میخواست خودم رو مشغول به یه کار فنی کنم. دیدم اون بنده خدا رفت مشغول به کار شد منم دستکش کار پوشیدم و رفتم شروع کردم به کمک کردن. اون داشت به رئیس فحش رقیق میداد(چون خیلی رکیک بود) و من داشتم کار خودمو میکردم ، هر از گاهی میگفتم حالا ولش کن خبری نیست. من اومدم کمکت تا اذیت نشی چون فکر میکرد رئیس میخواد تنبیهش کنه این کارو بهش سپرده. ولی من میگفتم نه بابا این قطعه هر از گاهی باید سرویس بشه و سعی میکردم با سوال پرسیدن فنی حواسش رو منحرف کنم، تا ذهن خودم هم با حرفهای منفی اون منفی نشه.
توی گرما خیس عرق بودیم و انجامش دادیم و من واقعاً با اینکه خیس عرق بودم ولی راضی بودم که یه کار مفید کردم و چندتا چیز جدید یاد گرفتم ، اون بنده خدا هنوز فکر میکرد این کاری که ازش خواستن بخاطر اینه که رئیس میخواد اذیتش کنه. (با شناختی که من از رئیس دارم میدونم اینقدر ذهنش درگیر کارهای مختلفه که اصلا این چنین آدمی نیست که برای اذیت کردن کاری رو به کسی بسپاره، آدم جاه طلب و بلندپروازیه، هدفهای بزرگی داره ، این آدمها وقت و ذهن و انرژی شون رو صرف خصومت با دیگران نمیکنن که آخرش بگه آخیش حالشو گرفتم دلم خنک شد…)
دیدم ما آدمها چقدر راحت یکی رو برای خودمون بت میکنیم و شرک قائل میشیم. شرک و بت پرستی همیشه اونی نیست که ابراهیم نبی به پدرش میگفت «اتتخذ اصنام آلهه» ؟ یه وقتایی ما آدمها ، شرایط ، عناوین، و ابزار ها رو به بت تبدیل میکنیم و مورد پرستش قرار میدیم.
کامنت شما خیلی نکات تذکر دهنده ای برام داشت، باعث شد من یه چیزایی فکر کنم که تا پیش از این بهشون فکر نکرده بودم. اینکه اگه چیزی رو نیاز دارم از خداوند درخواستش کنم و الزاماً اونو به مسائل مالی گره نزنم.
شاید یه وقتایی حسابمون خالی بشه. OK از جهتی این مسئله مالی نابه سامان مسئولش خودمم، از طرفی دیگه همیشه اصل خداست، اونه که کارها رو برامون انجام میده، مسائل مالی اصل نیست حاشیه است.
فکر کنم یه کامنت خیلی طولانی شد. از خداوند درخواست میکنم این کامنت رو مفید قرار بده چون اگر مفید نباشه، من ثانیه های عمر دوستانم رو اتلاف کردم و از قطعاً زیانکار خواهم شد.
در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید ، در بهترین زمان و مکان و شرایط در کنار توحیدی ترین بندگان خداوند.
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
«سَمَن بویان غبارِ غم چو بنشینند، بنشانند» ؛ «پری رویان قرار از دل چو بستیزند، بستانند»
«دوایِ دَردِ عاشق را کسی کو سهل پندارد» ؛ «ز فکر آنان که در تدبیر درمانند، در مانند»
«چو منصور از مراد آنان که بردارند، بر دارند ؛ بدین درگاه حافظ را چو میخوانند، میرانند»
—————————————————————————
سلام و درود به شما سعیده خانم. امیدوارم که حالتون عالی عالی باشه. خیلی ممنونم از شما بخاطر نقطه آبی که برام ارسال کردین.
اینبار سنت شکنی کردم و بجای قرآن با حافظ شروع کردم.
—————————————————————————
این مصرع رو ببینید «ز فکر آنان که در تدبیر درمانند، در مانند»
این رو به دو شکل میشه خوند.
«توی مسیر تکامل هر کسی که به عقل خودش تکیه میکنه برای درمان ، واقعاً در می ماند.»
یا اینکه …
«توی مسیر تکامل اونیکه از چاره اندیشی عقل خودش در می ماند، اونوقت به درمان میرسه »
و هر دوی اینها درسته.
چه اونیکه روی عقل خودش حساب باز میکنه در میماند، چه اونیکه از عقل خودش قطع امید میکنه و میگه من نمیدونم خدا میدونه، اون به درمان واقعی میرسه.
—————————————————————————
توی این مصرع «چو منصور از مراد آنان که بردارند، بر دارند» …
هم میشه گفت اونهایی که در مسیر تکامل مثل منصور حلاج دست از مراد دل خودشون بردارند (و مهم مراد خداوند باشه براشون) ، در مسیر درخواست شون سرشون بالای دار هم بره ترسی ندارند.
یا اینکه اونهایی که مثل منصور حلاج مرادشون از خداوند رو کسب کنند و بردارند ، تا بالای دار هم پای خواسته شون هستن.
یا شاید هم اونهایی که در مسیر توحید حاضرن سرشون بالای دار هم بره اونها همونهایی هستن که خواسته شون رو برمیدارند (کسب میکنند)…
و باز هم همه معانی درسته.
اینم از شگفتی های شعر حافظ شیرازیه…
دست از مراد دل خودمون برداریم و به خواست خداوند تن بدیم. نتیجه اش هر چی باشه خیره.
همون جمله حضرت علی علیه السلام «که ایمان انسان کامل نمیشود مگر به آنچه که دست خداوند است بیشتر اعتماد داشته باشد تا آنچه در دست خود دارد»
—————————————————————————
از شما بینهایت سپاسگزارم بخاطر کامنتتون. براتون از درگاه خداوند بهترین ها رو میخوام.
(بدین درگاه حافظ را چو میخوانند، میرانند)
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
«الم»
(الف ، لام ، میم)
«تَنزِیلُ الْکِتَابِ لَا رَیْبَ فِیهِ مِن رَّبِّ الْعَالَمِینَ»
(ﻧﺎﺯﻝ ﻛﺮﺩﻥ ﺍﻳﻦ ﻛﺘﺎﺏ ﻛﻪ ﻫﻴﭻ ﺗﺮﺩﻳﺪﻱ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻧﻴﺴﺖ ، ﺍﺯ ﺳﻮﻱ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﺟﻬﺎﻧﻴﺎﻥ ﺍﺳﺖ)
«أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ الْحَقُّ مِن رَّبِّکَ لِتُنذِرَ قَوْمًا مَّا أَتَاهُم مِّن نَّذِیرٍ مِّن قَبْلِکَ لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ»
(ﺁﻳﺎ ﻣﻰﮔﻮﻳﻨﺪ: ﺁﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻧﺰﺩ ﺧﻮﺩ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﻭ ﭘﺮﺩﺍﺧﺘﻪ ﺑﻠﻜﻪ ﺁﻥ ﺣﻖ ﻭ ﺩﺭﺳﺖ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﺳﻮﻱ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺕ ، ﺗﺎ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻣﻰ ﻛﻪ ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻫﻴﭻ ﺑﻴﻢ ﺩﻫﻨﺪﻩ ﺍﻱ ﺑﺮﺍﻱ ﺁﻧﺎﻥ ﻧﻴﺎﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﺑﻴﻢ ﺩﻫﻲ ﺗﺎ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻳﺎﺑﻨﺪ) (سوره سجده آیات 1-3)
—————————————————————————
سلام و درود به شما خانم اسفندیاری عزیز ، که هم اسم خواهرم هستین، از درگاه خداوند براتون بهترین ها رو میخوام و امیدوارم حالتون عالی عالی باشه.
بینهایت سپاسگزارم از کامنت ارزشمند تون و فیدبکی که به کامنتم دادین.
شیطان قسم خورده که از بالا و پایین و چپ و راست و روبرو و پشت سر به انسان حمله کنه ، نه اینکه به فساد و تباهی بره ، نه اینکه بت پرستی کنه، نه اینکه با خدا دشمنی کنه، نه اینکه دزدی کنه یا آدم بکشه… نه … فقط و فقط برای اینکه نعمتهایی که داره رو نبینه، و حالش بد بشه و بجای فرکانس سپاسگزاری ، فرکانس کفران و ناسپاسی رو بفرسته و در برابر خداوند کفور بشه.
و آدم کفور خودش به صورت خودش جوش دست به هر کار احمقانه ای میزنه که حتی خود شیطان هم انگشت حیرت به دندان بگیره ، از جهالت بشر.
اعتراف میکنم هنوز که هنوزه بارها و بارها و بارها کفران نعمت میکنم و باز هم شیطان من رو درگیر نجوای کمبود میکنه.
—————————————————————————
وقتی برای مطلع کامنت هدایت قرآنی خواستم سوره سجده باز شد. به این آیه 9 نگاه کنید …
همون اکثریت و اقلیت همیشگی که خداوند توی آیاتش بهش اشاره میکنه.
«ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِیهِ مِن رُّوحِهِ وَجَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَهَ قَلِیلًا مَّا تَشْکُرُونَ»
(ﺁﻥ ﮔﺎﻩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺭﺳﺖ ﻭ ﻧﻴﻜﻮ ﻧﻤﻮﺩ ، ﻭ ﺍﺯ ﺭﻭﺡ ﺧﻮﺩ ﺩﺭ ﻭﻱ ﺩﻣﻴﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﻱ ﺷﻤﺎ ﮔﻮﺵ ﻭ ﭼﺸﻢ ﻭ ﻗﻠﺐ ﺁﻓﺮﻳﺪ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﺍﻧﺪﻙ ﺳﭙﺎﺱ ﮔﺰﺍﺭﻱ ﻣﻰﻛﻨﻴﺪ)
—————————————————————————
خداوند هدایت و حمایت مون کنه هر روز بیشتر و بیشتر به فرکانس سپاسگزاری و یکتاپرستی نزدیک بشیم و از کفران نعمت و شرک به دور باشیم.
از شما متشکرم
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
«أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ ۖ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ» ؛ « وَأَنِ اعْبُدُونِی ۚ هَٰذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِیمٌ»
(ای فرزندان آدم! آیا به شما سفارش نکردم که شیطان را مپرستید که او بی تردید دشمن آشکاری برای شماست؟) ؛ (و اینکه مرا بپرستید که این راهی است مستقیم) (60-61 یس)
—————————————————————————
سلام و درووووووود فراوان ، آقا سید مهدی عزیز. الهی که در پناه رب العالمین حالتون خوب و مثبت و عالی باشه.
بینهایت از لطف و محبت شما سپاسگزارم.
و ممنونم بخاطر کامنت و فیدبک ارزشمند شما. الهی صد هزار مرتبه شکر که خداوند چیزی رو به قلبم الهام کرد تا مایه حال خوب بندگان توحیدیش باشه و نجوای شیطان رو پست قرار داد. خداوند چندین بار بهمون تذکر داده که مراقب شیطان باشیم. شاید یکی از جدی ترین تذکر ها همون آیه 60 سوره یس باشه. «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ ۖ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ»
—————————————————————————
از شما متشکرم آقا سید مهدی عزیز. در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»