توحید عملی | قسمت 8 - صفحه 25

903 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    حیات گفته:
    مدت عضویت: 1213 روز

    سلام و درود استاد عزیزم

    من میخواستم وارد یک شغلی بشم

    که میگفتن مافیاس و امکان ندارد و ….

    حتی از چند نفر که توی اون رشته بودم پرسیدم گفتن ما خودمون روابط بسیار و پیچیده داشتیم و دوستانی داریم که تو نداری و……

    باید سطح زبانت فلان باشد و ………..

    باید یک جوری حرف بزنی و هر کسی نمیتواند و …

    من کم کم و اروم واردش شدم با ترس و لرز

    بارها و بارها خواستم عقب بکشم نشونه اومد راهت اینه عقب نکش

    و بعد الان بعد یک سال دیدم اینقدر گلابی هست

    و هیچکدام از اون چیزهایی که میگفتن اصلا نیست. خودشون هم بلد نیستن

    البته مسیرمم با ستاره قطبی و اموزش های شما و همین توحید راحت شد که گلابی شد چه بسا خیلی ها همون اول پا پس کشیدن

    گفتم اره اینقدر باور کمبود دارن یا واسه اونا غوله یا میترسن دست زیاد بشه، یا میخوان خودشون را خاص جلوه دهند و …….

    این حرف ها میزنن

    اینقدر دانشند و هیئت علمی را غول و ادم های خاص و بزرگ نشون دادن، که باورمون شده هر چی بگن درسته

    که چه کردی با ما استاد

    با این حرفها من استعدادهایی از خودم کشف کردم که ندیده بودم

    تست هوش دادم تیز هوش شناسایی شدم

    ولی قبلا نتیجه این نمیشد

    و به قول یکی باورها حتی میزان هوش تورا کنترل میکنن

    عالی باشیییی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  2. -
    الهام مقدم گفته:
    مدت عضویت: 1765 روز

    سلام بر استاد عزیزم خوش تیپ و خوش اندام با لباس های جذب و شیک

    دم شماااا گرم نتایج پایدار بخاطر استمرار در عمل درست

    چه کردیم ما با خودمون با باورهای احمقانه

    من خودم چندین سال به جادو باور پیدا کرده بودم میرفتیم جایی می اومدیم دعوا دعوا

    طبق شنیده ها و دیده ها میگفتم دیدی رفتیم یه چیز دادن به خوردمون و باعث اختلاف و درگیری مون شدن آقا این داستان همیشگی بود

    شنیده بودم قبل از خوردن خوراکی از دست این افراد بگی بسم الله اثر نمیکنه

    البته بگم ها از این آدمی که میگم جادوگری ها و دعا نویس بازی ها دیده بودم ولی کی این ها به من اثر می‌کرد زمانی که من باور کرده بودم اون شخص میتونه با دعاهایی که فارسی و عربی و خط دعا نویسی و سنجاق قفلی گنده زدن و آب هایی که بهش دعاها و ذکر ها و وردها رو خونده و فوت کرده زندگی من و داغون کنه و روابط من و همسرم و بهم بزنه و دهن من و ببنده و …

    خلاصه که از اول ازدواج تا بعد اینکه با شما آشنا شدم این باورها من از زندگی عقب انداخت

    جایی که فهمیدم همه این بلاها رو خودم با باورهام به سر خودم آوردم تازه کارم شروع شد

    فهمیدم بالاترین قدرت ها قدرت خداست و اگه من اینا رو باور کنم یعنی شرک ورزیدم چون قدرت اون آدم رو بالاتر از قدرت خدا قبول کردم

    یا در مورد چشم و نظر هر جا میرفتیم و می اومدیم کوچکترین مسئله ای پیش می اومد میگفتیم آقاااا چششششم دیدی چشم زدن و…باز تو در و دیوار و کلی عقب افتادن از زندگی

    حدود 20 سال از این ازدواج میگذره و من 42 ساله تازه انگار متولد شدم و هر روز ذهنم داره بازتر میشه و آگاه تر میشم

    تازه فهمیدم باید جایی که آزار میبینیم و حرف های تکراری میشنوم نرم حتی خونه نزدیک ترین افراد خانوادهامون چراااااا باید بریم چون بزرگ ترن چرا باید بریم جایی و حرفا و رفتارهایی تحمل کنیم و بیایم و یک هفته و یک ماه ذهن مون رو نتونیم کنترل کنیم و از اهداف مون دور بشیم اعراض می‌کنیم تا آرامش داشته باشیم و تمرکز کنیم روی خودمون و باورهامون پس بایدی وجود نداره شاید این مثال بی ربط بود ولی من همین که باااااااید ارتباطات رو قطع نکرد رو برای خودم یه باور ساخته بودم مثل ژنتیک.

    یا در مورد سید ها که گفتید استاد جان همسر من ‌ و خانواده اش سید هستن و با همین فرمون که سید ها قاطی ان پیش می‌رن

    همسر من هم که دیگه پیشرفته تره میگه من مثل جدم حضرت موسی هستم اونم عصبی بود و…..

    ما هم که باور کردیم

    مرسی استاد توحیدی عزیز

    مرسی از اینکه اینقدر کامل و جامع در این موارد صحبت میکنید اونم با عشششق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    سیما کشاورز گفته:
    مدت عضویت: 1366 روز

    سلام به استاد عزیزم و سرکار خانم شایسته عزیز و سلام به همه ی دوستان عزیزم

    خدایااا ببخشید که خالق تو بودی و ما اشتباهی کریدت میدادیم به چیزای دیگه و انسانهای دیگه

    خدایااا ببخشید که تو به ما قدرت دادی که هر لحظه خالق زندگیمون باشیم اما ما قدرت رو دادیم به عوامل بیرونی

    خدایااا ببخشید که تو، توی قرآن گفتی تنها چیزی رو که نمیبخشی شرک هست اما ما ثانیه به ثانیه شرک ورزیدیم

    خودم رو میگم:

    اگر شرایط مالی رو خواستم بهبود بود چشمم به دست دیگران و عوامل بیرونی بوده

    اگر خواستم اعتبار و عزت داشته باشم،چشمم به حرف و نظر دیگران بوده

    اگر خواستم حال دلم خوب باشه، منتظر بودم ببینم همسرم، اقوامم وووو دیگران چکار واسم میکنن

    اگر اوضاع بر وقف مراد نبوده سریع یکی رو مقصر کردم و خودم رو تبرئه

    چی بگم که اینهمه شرک کجا بوده؟!!!!!

    اما به فرمایش استاد عزیزم همین که فهمیدیم خطا کجا هست و در پی بهبودش تلاش کنیم، خیلی خوبه

    انشاالله که روزی بیام و بگم دست از سر عوامل بیرونی برداشتم و خدا رو شاه نشین قلبم کردم، و از نتایج بزرگی که حاصل باورهای توحیدیم هست واستون بگم.

    واسه ی همه ی شما عزیزانم زندگی سرشار از باورهای توحیدی آرزومندم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  4. -
    علی رضا قربانی گفته:
    مدت عضویت: 1552 روز

    سلام.اگه نیروهای خارجی هیچ تاثیری بر زندگی انسان ها نداره پس ظلمی که افراد به بقیه میکنند چیه یا کسایی که باعث میشن روزی خدا به بندگان نرسه و عده زیادی هر ساله از گرسنگی میمیرند.اگه توضیح دهید مننون میشم

    …..

    …..

    …..

    ….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    هاله فتاحیان گفته:
    مدت عضویت: 1760 روز

    با سلام خدمت استاد عزیز ودوستان که خوب بودنشون با تمام وجودم حس میکنم امروز صبح این فایل حال منو ملیارد مرتبه خوب کرد واقعا عالی بود اونقدر که من از 4 صبح بیدارم بودم وخیاطی میکردم ساعت 9 بچه صبحانه خوردن رفتن بیرون منم خونه رو تمیز کردم با صدای بلند برای تک تک وسایل خونه شکر گزاری کردم هر وسیله ای که تمیز میکردم میبوسیدم برای داشتنش خدا رو شکر میکردم هوای بیرون شرجی وگرم وداغ هست داشتن اسپیلت واقعا شکر گزاری داره وقتی رسیدم به کولر ناخودآگاه سجده شکر رفتم آفای عباس منش من از شما نمیدونم با چه زبانی تشکر کنم که یادم دادی چطور خدا را ببینم وچطور ازش برای نعمت هام تشکر کنم شما منو با خودم وخدام آشنا کردی اونقدر امروز حالم عالی بود که یه میز چیدم پر از شربت ومیوه وشیرینی که وقتی همسرم وبچه ها از بیرون میان اون گرمای بیرون با ورود به خونه کامل از بین رفت بچه های خیلی خوشحال شدن که من براشون این میز چیدم همسرم فکر کرد قراره مهمان بیاد بهش گفتم برای شما چیدم چون دیدم بیرون شرجی گفتم میان خونه حالتون خوب باشه اینا همه به دلیل اینه که از صبح با خدا بودم خدا هم منو راهنمایی کرد به این حس خوب فایل امروز خیلی عالی بود خیییییییلی خدا خیرتون بده ممنون خدانگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  6. -
    کبری مشتاقی گفته:
    مدت عضویت: 914 روز

    به نام خدای زیباییها

    به نام خدای فراوانی ها

    به نام خدای آسانی ها

    ردپای 26

    سلام و عرض ادب خدمت استادان عزیز و مهربانم سلام خدمت دوستان آگاه و باهوش و توحیدی خودم

    استاد چطوری ازت تشکر کنم که هر چند روز یه فایل زیبا و پراز آگاهی میذاری برامون یکی از یکی دیگه پر مفهوم تر و شیرین تر که تو جون و پوست و استخوانم میره این فایل توحیدی که از همه بهتره از دیروز که گوش دادم و هی تکرار میکنم و کامنتها رو میخونم وای که چقدر قشنگ خدا رو شناختم و حس کردم

    با خودم گفتم من قبلا خدا رو اینقدر واضح نشناخته بودم میگفتم فقط خدا کارها مو انجام میده اما باور کردن و منطقی کردن ذهن یکم کار داشت اما از دیروز یه دنیای دیگه دارم با این خدای قشنگ با این خدایی که یکم رو خودت و باورها کار میکنی تا صداش میکنی میاد دستتو میگیره خدایی که اینقدر بهت نزدیکه اما من ….. اما خوشحالم که بنده خوب خدا هستم که الان هم که فهمیدم شکرش میگویم

    استاد الان که دارم تاپ میکنم اشک تو چششمام حلقه زده خدایا شکرت که از دیروز بهتر شناختمت بهتر حست میکنم

    استاد همسرم فایل کشف قوانین زندگی رو خریداری کرده اما من و همسرم چون داریم رو دوازده قدم کار میکنیم نمیتونیم اون فایل رو گوش کنیم ان شالله بعد از دوازده قدم گوش میدیم ولی دخترم داره گوش میده میگه استاد چه چیزهای با ارزش رو در این فایل بیان میکنه تو رو دوباره از نو میسازه افکار و باورها و همه و همه وجودتو از نو ساخته میشه

    استاد ممنونتم که با این فایل من تونستم از دیروز با خدایم صحبت کنم و خواسته هامو بهش بگم با ایمان بالا با توکل بالا و اون هم صدامو شنیده و از صبح داره یکی یکی خواستهامو میده

    خدایا من امروز آماده دریافت شنیدن خبرهای خوب هستم

    خدایا من امروز آماده دریافت دیدن اتفاقهای خوب هستم

    خدایا من امروز آماده دریافت واریزی زیاد پول هستم

    خدایا من امروز آماده دریافت هدایتت هستم به سمت زیباییها و آسانیها

    خدایا من امروز آماده دریافت مشتریهای پولدار و مهربان هستم

    خدایا من امروز آماده دریافت فروش عالی هستم

    خدایا شکرت سپاسگزار تمام داشته هام هستم

    استاد عزیز و مربم قشنگم هر جا هستین سالم و سعادتمند و روز به روز ثروتمند تر باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  7. -
    سلما ف گفته:
    مدت عضویت: 2408 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم و سرکار خانم شایسته مهربان و دوستان هم دوره ای

    راستش من یک باور غلط در رابطه با طلسم و بستن بخت دارم که هنوز نتونستم باورم رو تغییر بدم وگاهی مشرک میشم به اینکه واقعا این اتفاق برام افتاده و خدا دستانی داره که باید این رو برام باطل کنن . خیلی دلم میخواد روی این باورم کار کنم و بندازمش دور منتهاانگار نقش بسته به وجودم . خواستم خواهش کنم از استاد عزیز و یا دوستان به من کمک کنن در از بین بردن این باور . و این باعث شده هر چه در روابطم پیش برم آثار باورم رو ببینم با وجود کار کردن روی خودم در دوره روابط ولی این ترمز در من وجود داره . میتونم خواهش کنم به من کمک کنید لطفا ؟

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      بهروز علایی گفته:
      مدت عضویت: 1733 روز

      با سلام

      لطفا در این موردیکه مطرح کردید به فایل چشم زخم استاد گوش کنید فایل دانلودی بسیار ارزشمند هستش و حتما به استفاده کنید علاوه بر این، شما کل فایل های توحیدی را گوش کنید پاسخ سوالتون را خ. اهید گرفت،

      ببخشید من تا این سطح میتونم راهنمایی کنم،

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    اعظم معین قفقازی گفته:
    مدت عضویت: 2546 روز

    با سلام خدمت استاد عزیز و مریم جان

    خواستم در مورد تجربه خودم در مورد قانون سلامتی صحبت کنم از اونجایی که من از نظر قیافه خیلی شبیه به مادرم بودم و ایشون فردی با اضافه وزن زیاد و دیابت بودند در ذهنم این نقش بسته بود که من هم از لحاظ بدنی مانند ایشون هستم و در سن بالا دیابت میگیرم و هر رژیمی که فکر کنید گرفتم و کلی ورزش های سنگین میکردم دریغ از وزن کم کردن یا پرانرژی بودن تا اینکه از قانون سلامتی استاد استفاده کردم و نتایج شگرف در همان هفته های اولیه بدست اوردم طوری که 30کیلو وزن کم کردم با یه اندام عالی با انرژی بالا بدون اینکه کوچکترین تغییر بد در بدنم رخ بدهد من این سد را شکستم که من شبیه مادرم نیستم من میتوانم تغییر بدهم سبک زندگی خودم را اگر باور من تغییر کند هیچ عامل بیرونی مثل ژنتیک نمیتونه تورو از مسیری که میخواهی بازداره تو اشرف مخلوقاتی تو میتونی طوری زندگی کنی که خودت میخواهی.

    مثال دیگه هم دارم در مورد ثروت زمانی که تازه با استاد آشنا شده بودیم ولی به درستی از قوانین استفاده نمیکردیم جهان مارا وادار به تغییر کرد و زندگی ما به سمتی رفت که مجبور شدیم با دوتا بچه از شهر خودمان به تهران مهاجرت کنیم اونم با درآمد 0 ولی تلاش و تغییر باور هر روز روی افکار خود کار کردیم تونستیم بهترین زندگی را برای خودمان بسازیم باز هم خیلی جای پیشرفت داره ولی قصه ما از جایی قشنگ شد که همه گفتند شما بدون پدرشوهرت نمیتونید تو تهران زندگی کنید و درآمد داشته باشید چون او پولدار بود ولی من و همسرم به این باور رسیده بودیم که ما بدون خدا نمیتونیم در هیچ کجای جهان زندگی کنیم و از صمیم قلب این را باور کرده بودیم و اعتقاد داشتیم به آن با این توکل و باور در عرض5ماه خداوند افراد و شرایطی را در مسیر ما قرار داد که باز جون گرفتیم و قویتر شدیم الان به جایی رسیدیم که همسرم در خانه هست و بیزینس عالی داره حتی در سفر میتونیم لذت ببریم و پول در بیاوریم فقط بخاطر این حرف و باور ما شد که رشد و پیشرفت ما هیچ عامل بیرونی نمیخواد فقط باور و اعتقاد قلبی ما به خداو بمباران کردن فکر و ذهن و تشخیص پاشنه های آشیل میتونه به تو کمک کنه.

    خدارو صدهزار مرتبه شکر بخاطر شما استاد عزیز و این مسیر قشنگ واین قلب آرومی که به من عطا کرد.

    باتشکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  9. -
    حسین عبدی گفته:
    مدت عضویت: 911 روز

    با سلام و عرض ادب و احترام خدمت استاد گرامی و همکاران محترم ایشان و هم چنین دوستان عزیز،

    من هم نمونه های بسیار واضحی از اعتماد و اعتقاد به عوامل بیرونی را در زندگی خود تجربه کرده ام ، که به لطف خداوند تعالی اکنون با استفاده از آموزه های توحیدی استاد عزیز دیگر این موارد در من و زندگی من یا وجود ندارد و یا بسیار کم رنگ تر شده است،

    1- چند سال پیش از طریق یکی از آشنایان با فرد ذی نفوذ و بسیار ثروتمندی آشنا شدم که ایشان و همکاران وی به نوعی دولت در سایه بودند و این باور در من شکل گرفت اگر در استخدام این فرد باشم پیشرفت بسیار بالایی از لحاظ مالی و کاری خواهم داشت کما این که در اوایل همکاری نیز خودش این قول را داده بود،

    خلاصه با مقرری بسیار پایین تر از حقوق وزارت کاری به استخدام ایشان درآمدم، همه ی کارهای دفتر ایشان را هم در داخل دفتر و هم بیرون به بهترین نحو ممکن انجام می دادم از ساعت 7 صبح تا پاسی از شب،حتی روزهای تعطیل ،پس از مدتی هیچ تغییری در اوضاع مالی و رفاهی من صورت نگرفت،

    در درون هم ندایی این حدیث از یکی از ائمه اطهار که نمی دانم از کدام یک از ایشان بود را به من گوشزد می کرد با این مضمون

    ((هرکه به غیر از خدا به دیگری امیدوار شود و در رضای او بکوشد نه در رضای خداوند، خداوند او را به همان فرد واگذار می نماید))

    البته متن دقیق حدیث را نمی دانم، ولی با این حال به وی امیدوار شدم چرا که وی فردی ثروتمند و با بسیاری از دولتمردان و مقامات طراز اول مملکت در ارتباط بود. و من امیدوار بودم که من هم جایگاهی پیدا کنم،

    و حتی کارهای شخصی و خرید منزل ایشان را هم انجام می دادم اما دریغ از کوچک ترین تغییری ،

    ولی بعد از دو سال و نیم دیگر ایشان را رها کردم و به لطف خدا تغییرات شروع شد.

    2_ مورد دیگر در مورد بیماری غلظت خون بالای من بود،

    که چندین سال پیش ، پس از انجام آزمایشات تخصصی به نزد یکی از پزشکان به نام ایران که دارای شهرت جهانی نیز بود مراجعه کردم و ایشان اعلام کرد که شما غلظت خون بالایی داری و ژنیتکی هم این بیماری را داری و درمانش هم شب ها باید یک قرص ASA تا آخر عمر باید استفاده کنی ، من هم قبول کردم و به مدت چندین سال این قرص را مصرف می کردم که دارای عوارضی از قبیل نفخ و درد قلب را داشت، تا همین سال گذشته که با مباحث استاد گرامی آشنا شدم، دقیقا از بهمن سال 1401 مصرف آن را قطع کردم و هیچ گونه علایم بیماری ندارم و غلظت خونم هم بالا نمی رود در حالیکه که قبلا با مصرف قرص هم مکرر حالم بد می شد .

    3- مورد دیگر در مواجه با مشتریانم بود، من حدودا دو سال است که مستقلا و برای خودم کار می کنم، تا قبل از شنیدن فایل(( فقط روی خدا حساب کن)) استاد گرامی ، له له میزدم که مشتری جذب کنم و این رفتار گاهی مواقع حقارت به دنبال داشت اما اکنون در موقع مطرح شدن موردی از سوی مشتری ، جذب و سود کار و نتیجه رابه خداوند تعالی واگذار کردم و به نوعی نقسیم کار کرده ام،و بسیار آسوده خاطر شده ام، و مشخصا به خداوند اعلام می کنم که اگر این مشتری و کارش به سود و صلاح من است آن را به من حواله دهد.

    در پایان خدارا به خاطر آشنایی با استاد ارجمند و حضور در این سایت عالی شاکرم،

    لازم به ذکر است درآمد من از زمان آشنایی با این سایت و استاد عباسمنش عزیز تا کنون ( حدود 10 ماه) چهار برابر شده است،

    باز هم خدا را شکر،

    با احترام حسین عبدی 1402/4/24

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  10. -
    سعيده رضايى گفته:
    مدت عضویت: 2012 روز

    بسم الله النور

    وَاسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاهِ ۚ وَإِنَّهَا لَکَبِیرَهٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِینَ

    به صبر و توجه به الله پناه بیاورید. و این کار سخت و بزرگ است مگر برای کسانی که فروتن پروردگارشان هستند. نه عصیانگران.

    سلام استاد. ممنونم که یادم دادید وقتی آماده نیستم حرف نزنم. ممنونم که اصرار دارید روی اصل و دوری از حاشیه

    و این چیزی بود که الان بهش نیاز داشتم و خودم نمی دونستم درگیرشم. برای این حد از شرک داشتن، طوری که نتونم مثال عمل به توحید در زندگیم بیارم آماده نبودم. از خودم انتظارشو نداشتم ولی واقعیت عین جت جنگی F35 فرود اومد به قلبم و تا خودم رو جمع و جور کنم شد امروز.

    قدرت تخریب این جت طوری بود که جز قرآن هیچی آروم و آماده ام نکرد. فایل نشانه ام که به چه زیبایی منو برد به قسمت دوم از صحبتهای آقای رضاعطارروشن و و شنیدن داستان تغییراتشون، خیلی حکیمانه از طرف خدای نورافکنم به قلبم این اطمینان رو داد که نگران نباش. بایستی همینجوری خورد خاکشیر بشی تا خودم از نو با حوصله و عشق بسازمت. حالا که دستتو به طرفم دراز کردی و ازم توحید خواستی خمیرت رو با آب توبه توحیدی از نو ورز میدم. مگه تو از موسی کمتری؟ نه. من همونقدر که محمد و موسی و مریم رو دوست دارم تو رو هم عاشقانه دوست دارم. استاد زمانی که صفحه ای از قرآن (احزاب آیات 36 تا 48) رو دلم برام باز کردم از هماهنگی این آیات عظیم الشأن با موضوع فایل و اون چه که من الان بهش نیاز داشتم شوکه شدم. وسط هق هق کردن فقط شکر می کردم که دوباره وصلم کرد به خودش.

    ازش خواسته بودم تا هدایتم کنه و منو به توحید برگردونه، که میون گریه هام تصویر و اسم چند نفر اومد. انگار که خدا داشت می گفت خوش اومدی به مسیر این عزیزدردونه ها. ابراهیم، موسی، محمد، مریم مقدس، استاد عباسمنش، مریم شایسته و سعیده شهریاری!

    نمی دونم چطور ولی این لیست در یک هزارم ثانیه واسم ردیف شد.

    در داستان آشناییم با سایت که البته هنوز تایید نشده نوشتم که اوایل آشنایی با شما اصلا نمی دونستم که مشکلاتی هم دارم که باید حل بشه. ولی قانون تکامل بهم یاد داد که اصلا خودم رو نمی شناختم و هرچی بیشتر برای کنکاش خودم وقت و انرژی صرف می کنم بیشتر به خرابیهای منتظر تعمیر خودم پی می برم.

    شدم مثل داستان حضرت موسی که خدا بهش وحی کرد برو بدترین آدم شهر رو پیدا کن و به ملاقات من بیار. موسی هرچی گشت کسی رو پیدا نکرد که از خودش بدتر باشه. گفت خدایا من هیچکس رو از خودم فقیرتر برای هدایت نیافتم.

    به لطف نور توحید امروز حس می کنم که به جایی رسیدم که نمی تونم خودم رو برتر از هیچ کسی بدونم.

    استاد این حرف رو کسی میزنه که سالهای سال خیلی مخفی پشت فروتنیش قایم شده بود در حالیکه خیلی به خودش می نازید و خبر نداشت. فقط خودش رو گول میزد ولی در قلبش ایمان نداشت به اینکه میتونه از کسی چیزی یاد بگیره. همیشه تو لایه های زیرین مغزش می گفت بلدم بلدم!

    دیروز که این فایل روی سایت قرار گرفت در فضای فرکانسی مناسبی نبودم. هرچی زور زدم نتونستم بنویسم. چون یکهو مثل کسی که همیشه فکر کرده شعبونه ولی حالا برق سه فاز گرفتش که عهههه رمضونه، بیشتر از قبل و با شدت قابل ملاحظه ای درک کردم که باید فقط و فقط روی باورهای توحیدیم کار کنم.

    یواش یواش یادم اومد که ندانسته جاهایی بوده که اعتبار رو فقط به رب داده بودم و همون جاها به بهترین و سریعترین شکل ممکن نتیجه گرفتم. و اون خود خود خدا بوده که منو از غم و ترس نجات داده.

    جدیداً دارم از افشاگری بیشتر لذت می برم پس اینو می نویسم.

    همون شخصی که به خودش می نازید و فکر می کرد بخاطر اینکه یه مقداری از دورو بریا بیشتر درس خونده و تو چشم اومده از اونجایی که خبر نداشت در لایه های درونی این پیاز ذهنی عزت نفس کافی نداره پسرهای خوب برای ازدواج جذبش نمیشدن و دید که سنش داره از 30 رد میشه و یه جای کار می لنگه.

    راه های مختلفی رو امتحان کرد ولی نتیجه نداد. یه مدت از سایتهای دوست یابی استفاده کرد و با افراد مختلفی قرار گذاشت ولی دید نه هیچکدوم مال ازدواج نیستن.

    یه مدت رابطه تلفنی از راه دور با یکی که به نظرش همه چی تموم بود به امید اینکه بالاخره طرف از خر شیطون پیاده بشه و بیاد خواستگاری ولی نیامد که نیامد. یه مدت تنهایی و تظاهر به اینکه من به کسی نیاز ندارم.

    آخرش دست به دامن دعانویس شد با اینکه قلباً این کارها رو قبول نداشت. به این امید که اون بنده خدا یه ورد و جادویی بلد باشه که خدا رو راضی کنه بختش رو باز کنه.

    وقتی یک سال و نیم از پول ریختن تو چاه دعاویس گذشت و باز هم شاهزاده سوار ب ر اسب سفید نیومد بالاخره یک روز با خودم گفتم یعنی واقعا خدا زورش از دعانویس کمتره که تو به اون قدرت و اعتبار دادی تا گره بختت رو که معلوم نیست کی بسته برات باز کنه؟ اصلا مگه کسی میتونه بخت منو ببنده؟ مگه کسی میتونه دست تو کار خدا ببره؟ مگه کسی میتونه صورت و رنگ پوست و جنس صدای خودش رو انتخاب کنه یا تغییر بده که قدرت تغییر زندگی منو داشته باشه؟

    این خدایی که اینهمه توی دعای جوشن کبیر به خاطر عظمت نامش گریه زاری کردی، گفتی یا من تشققت الجبال من مخافته کوه از ترس خدا تکه پاره میشه کسی توانایی تغییر خواستشو داره؟

    داری چه می کنی با خودت؟

    اون لحظه با اینکه هنوز نه با استاد و نه با این شکل بیان قوانین الهی آشنایی نداشتم ولی فطرت الهیم به جوش و خروش اومد و سرم داد کشید که پاشو خودتو جمع کن. بسه اینمه شرک.

    بعد از اون قضیه دعانویس و بقیه التماس و زاریها رو کنار گذاشتم و خدا هدایتم کرد به کتاب دولت عشق از کاترین پاندر. این اولین تجربه من از بکارگیری قانون جذب بود. با انجام دادن تمرینهای اون کتاب با حس و حال خوب طولی نکشید که سر و کله آقا ابراهیم پیدا شد و در چشم به هم زدنی بله رو دادم. با اینکه سابقه صحبت طولانی با خواستگار (مثلا 3 ماه) رو داشتم ولی همون جلسه اول دلم گفت ایشون همونه که می خوام.

    این یکی از واضحترین اتفاقات زندگیم بود که معنی توحید رو گرفتم و بهش عمل کردم و نتیجه رخ داد.

    ولی تا دلتون بخواد شرک…..

    گفتنش اینجا برام افتخاری نداره ولی تعهدم به تمرینهایی که استاد میده مجبورم کرده برای خودم دونه دونه مثالهام رو از شرک و نتیجه های اون توی دفترهام بنویسم و دارم حس می کنم که کمترین نتیجه اش شناخت خودمه. بعدش رفع آلودگیها از وجودم. یه جاهایی دارم اون لوح سفید نوزادیم رو می بینم.

    مثلا همین دیشب یه خواب عالی دیدم. انقدر بهم چسبید که دلم نمی خواست باور کنم صبح شده و این یه خواب بوده. یه باغ پر از درخت و سرسبزی که انقدر میوه های درختاش زیاد و ماشاالله درشت بود که تعجب می کردم چطور درختا خم نشدن. یه حس خیلی ناز از فراوانی نعمت.

    این خواب برام یه نشونه بود که انگار تکرار باورهای توحییدی در مورد ثروت و فراوانی داره رخ می نماید. می دونم که مسیرم درسته و به قول استاد دارم بوی پول رو حس می کنم ولی هنوز اولشه و باید تکاملم طی بشه. پس بازم اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاهِ

    یکی دیگه اینکه ترانه کوچولوم روزی حداقل 10 بار بغلم میکنه و می بوسه و میگه مامان من دوستت دارم عاشقتم. البته که من مدتیه دارم روی مهر ورزیدن و ابراز علاقه ام به اعضای خانواده ام بیشتر کار می کنم و شاید من روزی 15-20 بار همین ابراز علاقه رو به ترانه جونم می کنم که اینجوری جهان پاسخم رو داده. و در رفتار ابرهیم هم دارم تغییرات محسوسی رو مشاهده می کنم. با هم خوب بودیم ولی خیلی بهتر شدیم. دیگه سیگار نمی کشه. بیشتر بهم ابراز علاقه میکنه. ازم تعریف میکنه.

    خوب این نتیجه از خدا خواستن هاست. تا زمانیکه از خود خدا نخواسته بودم و هی درخواست هامو مستقیم به خود شخص می گفتم و از اون انتظار داشتم که مطابق میل من رفتار کنه هیچی درست پیش نمی رفت.

    ولی وقتی خودم رو حتی از ابراهیم و ترانه و پدر و مادرم جدا کردم تو ذهنم و گفتم تنها به این دنیا اومدم و تنها هم از دنیا میرم (با اینکه میدونم کامل به این باور عمل نمی کنم) ولی خیلی رهاتر شدم. فقط ابراز علاقه می کنم بدون چشمداشت. بدون وابستگی. در حد توانم و تکاملم البته.

    هنوز دوره عزت نفس رو تهیه نکردم(نخوردیم نون گندم ولی دیدیم دست مردم) اما می دونم که باید فقط روی خدا حساب باز کنم و تایید رو از دیگران نخوام.

    یه واقعیت دیگه رو هم بگم:

    توی سه سال گذشته که دست و پا شکسته می اومدم جلو از سیستم امتیازدهی سایت اصلا خبر نداشتم و حواسم به ستاره ها و جام دستاوردها نبود.

    از اول امسال که متعهد شدم به تغییر و تمرین، یهو دیدم انگار یه چیزی کنار اسمم هست که تغییر کرده. بخدا یادم نمیاد قبلش چند ستاره داشتم فکر کنم 1 یا 1/5. بعد به مرور با نوشتن و تمرین و باز هم نوشتن می دیدم که ستاره های درخشانم زیادتر میشن و من باورم نمیشد. ذوق می کردم و هر روز چک می کردم. تا اینکه متوجه شدم من عزت نفسم رو گره زدم به این ستاره ها. انگار منتظر تایید دیگرانم. کامنت هرکسی رو می خونم اول نگاه می کنم چند ستاره داره. باز هم اشتباه. باز هم دور شدن از اصل. اومدم خودم رو آگاهانه کنترل کردم که نگاه نکنم. توجه نکنم. و در کمال ناباوری وقتی انتظار داشتم خیلی طول بکشه فقط در عرض چند روز امتیازم بالاتر رفت.

    دیروز که این فایل اعجاب انگیز توحید در عمل اومد من که به خودم غره شده بودم تلنگر محکمی خوردم و دوباره بهم تاکید شد باید همه چیز بخصوص رشد شخصیتیم رو فقط از خدا بخوام. منتظر تایید بنده خدا نباشم و اسیرش نشم.

    وقتی شدم 4/5 ستاره دیگه ذوقزده نشدم فقط خوشحال شدم. و این حس بهم گفت حالا درست شدی.

    اینا رو می نویسم تا با خودم روراست باشم و بهانه دست ذهنم ندم.

    خداروشکر یخ ذهنم با نور قرآن و هدایت های الهی جاری در کلام استادم ذوب شد و از چشمام جاری شد. این حس خوب فروتنی رو با هیچ چیزی عوض نمی کنم.

    من افتخار می کنم که شاگرد این مکتب هستم و همه دوستانم رو تحسین می کنم. هرکسی که کوچکترین تلاشی داره میکنه که بنده بهتری برای خالقش باشه.

    اینم بگم در سیستم رای دادن آگاهانه به کسانی رای میدم که از تلاششون برای بهتر کردن شخصیتشون و همچنین خلق و پایدار کردن نتیجشون می نویسن. نه کسانی که فقط یک سری مفاهیم رو توضیح میدن و حرفهای استاد رو تکرار می کنن. چون فکر می کنم جهان هم به اراده و تلاش آگاهانه برای بهبود پاداش میده. به شجاعان.

    عاشقتونم استاد. از دیدن پرادایس بی نهایت زیبا سیر نمیشم. از دیدن اندام رو فرم و عضلات برآمده تون نیرو می گیرم برای تغییر به سمت فرکانستون. انقدر این سبزه های کنارتون عجیب و غریب خوشرنگن انگار با سیستم فیلترِ رنگ شدن. اون آسمون وسیع با اون ابرای خامه ای و اون دریاچه که زیر کلبه روانه انگار که تخت پادشاهی رو در آغوش گرفته و میگه سلطان دور سرت بگردم شما فقط لب تر کن چی بیارم خدمتت؟ مثل تخت سلیمان و قصر ملکه بلقیس. این بهشت از خواب دیشبم هم زیباتره. امیدوارم یه روز درختای پر از میوه رو هم ببینم تو پرادایس. استاد و مریم جان در حال چیدن سیب و هلو و زردآلو و خدا میدونه چه نعمتهای دیگه ای….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
    • -
      سینا عارفی گفته:
      مدت عضویت: 1269 روز

      سلام و درود به خواهر عزیزم سعیده جان

      ممنون برای توضیحاتی که دادی و تلاشی که آگاهانه انجام میدی برای رشد شخصیتت

      آره واقعا همه چیز توحیده و وقتی ما ذره ای از این موضوع رو میفهمیم تازه چشممون باز میشه به حقیقت این جهان و دقیقا میفتیم توی همون جاده آسفالته و سرشیبی که استاد در تمرین ستاره قطبی میگه .

      خداروشکر که بعد از روزایی که آدم به همه کس و همه چیز چنگ میندازه جز ریسمان امن الهی

      روزایی هست که اگر واقعا تعهد داشته باشیم همه چیزجبران میشه ، خیلیییی بیشتر هم جبران میشه خداروشکر

      خیلیلذت بردم و درس گرفتم از تجربیاتت و تمرکزی که گذاشتی برای بهتر شدنت ، واقعا از صمیم قلبم خداروشکر میکنم که دوستایی مثل شما دارم و بیشتر وقتم رو توی این سایت الهی میگذرونم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: