اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
خدارا بسیار سپاسگزارم که من رو به مسیری هدایت میکند که پر از علم و آگاهی از جهان زیباست .
درود من بر خداوندی که جهان را به زیبایی آفرید و قوانینی زیبا را بر آن داشت و من را لحظه به لحظه با این قوانین آشنا میکند تا عمر و این فرصت بندگی را بسیار زیبا و دلنشین در مسیر نعمت و برکت بگذرانم .
درود من بر خداوندی که استاد عزیز این دست خدا را در مسیر من قرار داد تا با بیان دلنشین این آگاهی های عالی را به من آموزش دهد.
خداوند بزرگی را شاکرم که هر آنکس که بر او توکل کرده و خداوند را به عنوان قدرت مطلق و یار هدایتگر انتخاب کرده است بسیار مسیر زندگی را زیبا طی میکند و جهان را بهشتی میبیند که همه ی نعمت ها را تجربه میکند و در واقع کارآموزی را برای زندگی در بهشت ابدی،در این دنیا تجربه میکند،و زندگی سراسر شادی سلامتی ثروت و یاد و نور خداوند را سپری میکند .
از خداوند بزرگ توفیق باوری عظیم…
قلبی سراسر نور و عشق …
ذهنی پر از یاد و توکل …
و زندگی پر از نعمت ها و موهبت های عالی خداوند برای خودم و برای همه ی خوانندگان این کامنت ،طلب و مسئلت دارم .
استاد عزیزم مثال جای پارک که توی صحبتا گفتید منو به فکر فرو برد و دیدم یه جاهایی توی زندگیم رسیدن به خواسته رو کار خدا ندونستم چون انقدر بدیهی اتفاق افتاده بود و انقدر ساده اتفاق افتاده بود که فکر میکردم اتفاقی بوده فکر میکردم شانس بوده و تصور غلطم و باور غلطم این بود که اگر خدا کاری رو برای ما انجام میده باید به شکل معجزه آسا و ماورا الطبیعی و یکباره رخ بده در حالی که خدا به شیوه زمینی و نه با اتفاقای عجیب و غریب و اونقدر ساده ما رو به خواستمون میرسونه که ما اون رو کار خدا نمیدونیم
شایدم یه دلیل دیگه که ما رسیدن به خواسته رو کار خدا نمیدونیم اینه که بعضی اوقات خدا ما رو از مسیر دیگه ای به غیر از مسیری که داریم تلاش میکنیم به خواستمون میرسونه. و یکی دیگه از باورهای غلطم این بود که اگه قراره به خواستم برسم از همین مسیری که دارم در اون تلاش میکنم باید به خواستم برسم در حالیکه خدا مسیر ساده رو برامون انتخاب میکنه
میخوام داستان خودم رو در باره این موضوع بگم سه سال پیش من برای اینکه خودمو بیشتر بشناسم تصمیم گرفتم که مستقل زندگی کنم و تصمیم گرفتم که یه خونه اجاره کنم ولی چون تهران گرون بود تصمیم گرفتم اطراف تهران دنبال خونه برم. خب به خیلی مشکلات برخوردم یکی اینکه یا قیمتها بالا بود یا خونهها مناسب نبود و از طرفی دغدغه ی تهیه کردن وسایل خونه هم داشتم چون شرایط مالی خوبی هم نداشتم بعد از چند ماه دنبال خونه گشتن ، من موفق نشدم جایی رو اجاره کنم و کلاً قید این قضیه رو زدم و منصرف شدم تا اینکه چند ماهی گذشت و پدرم توی شهرستان یه خونه خرید و اون خونه رو مبله هم کرد که گهگداری برای تفریح برن اونجا و من ازش درخواست کردم که من یه مدتی برم اونجا زندگی کنم و من یک سال اونجا زندگی کردم اما هیچ موقع به این فکر نکردم که این یه روزی خواسته ی من بود و الان خدا اجابت کرده چون از مسیری به غیر از تلاش کردن خودم بهش رسیده بودم اون رو کار خدا نمیدونستم اما امروز پی به این قضیه بردم.
خدا منو به خواستم رسوند خیلی بهتر ازون چیزی که توی ذهنم بود حتی اون دغدغه ای که برای تهیه وسایل هم داشتم دیگه نبود چون خونه ای بهم داد که پدرم کلیه وسایل لازم هم اونجا گذاشته بود
خیلی خیلی برایم این فایل جالب بود انگار خدا بود که داشت با من سخن میگفت. چه باران قشنگ و بی نظیری که هم حس ترس دارد و هم حس آرامش.من هستم که چگونه آن را درک میکنم. این باران برای من مثل معجزه ایست که میگوید گوش کن این درسی از حقیقت است.
هر آنچه می گویید از خدا حقیقت محض است. هروقت که قرآن را می خواندم خیلی برایم سوال بود چرا میگوید ما مگر یک پادشاه از خودراضی است که خودش را اینچنین بنماید و اگر چنین است و می خواهد بزرگی خود را ثابت کند در جاهایی که تاکیدش برای پرستش خودش است چرا میگوید من! کاش این را بهتر بفهمم که چگونه است؟ همسرم میگوید ما یعنی همه دستورات کدنویسی یک کامپیوتر و خدا آن دکمه اینتر است که وقتی اینتر را میزنی آن دستور ارزشمند می شود و دستور را اجرا میکند. آیا دقیقا فرق من و ما در همین است؟
وقتی این فایل را گوش می دادم یاد این خاطره افتادم: یک بسته پستی داشتم که قرار بود دو روز دیگر به دستم برسد آن روز در هوای گرم تو خیابان بودم که پستچی را دیدم در آن گرمی هوا خیلی رنجور به نظر می آمد. همان لحظه بهم الهام شد پستچی که آمد برای تحویل بسته حتمن یک شربت خنک در یخچال داشته باش و به او تعارف کن.
دو روز بعد پستچی آمد و من فراموش کردم شربت درست کنم آب خنک را به همسرم دادم و گفتم به پستچی تعارف کن گفت فکر نکنم لازم باشد! در فاصله ای او رفت بسته را تحویل بگیرد من شربت درست کردم یک شربت خنک نسترن. همسرم برگشت و گفت برای پستچی شربت بیاور و من شربت را سریع به او دادم.
وقتی همسرم برگشت داخل خانه به من گفت خدا به تو خیر بدهد به پستچی گفتم آب خنک بیاورم به من گفت اره خیلی ممنون از صبح حالم اصلا خوب نبوده ولی باید کارم را انجام می دادم و حتی سعی نکرده بود برای خودش آب میوه ای بخرد! با این شربت جانی گرفت و بسیار تشکر کرد و رفت.
این داستان من را به فکر فرو برد که آیا خدا قبل از اینکه این بنده درخواست شربتی خنک بدهد به من الهام کرده بود برایش محیا کنم؟ چگونه است قبل از اینکه کسی چیزی بخواهد برایش محیا شده است؟!
دوستم هم تعریف میکرد ظرف سرداری داشتم ترک خورد در راه سفر و کنار ساحل رهایش کردم نیم ساعتی بعد زن و شوهری محلی سوار بر موتور آمدند صدف جمع کنند برای خوردن. اما مرد شاکی بوده است به زن که چرا ظرفی نیاورده. و همان لحظه ظرف من نظرشان را جلب میکند و برمیدارند و صدفها را جمع میکنند و با خوشحالی می روند.
چگونه هنوز این زن و شوهر حرکت نکرده اند ظرفی مناسب برایشان آماده میشود؟!
چرا درخواستی دارم و هربار تکرارش میکنم و به آن نمی رسم؟ چرا برای درخواست ثروت برای یک فرد فقیر و یا سلامتی برای یک فرد مریض اینقدر آسان نیست و پاسخ درخواستمان از قبل برایمان محیا نشده است؟
سلام پر از عشق پر از سپاسگزاری به استاد عزیزم و بانو شایسته
سلام خانواده عزیزم
استاد داری چی کار میکنی با ما؟
من چرا دارم بی اختیار اشک میریزم
چقد چند وقته همه چی عالیه احساس کمبود ندارم
چرا دارم دنبال دکلمه این شعر پروین میگردم بذارمش تو پلی لیستم؟
هر وقت خدا رو ول کردم و “من” اومد وسط چقد همه چی بهم ریخت و آشفته شد.
چطور بعضی وقتا یادم میره بابا در مورد همه مسائل اگه بخوای هدایتت میکنه ها… تو هیچ کاره ای تو فقط باید بنده ای باشه که انقدر اطمینان داره به ندای الله قدم به قدم عمل میکنه.
تو فقط باید به پاس سپاسگزاری از وجود این سیستم زیبا به زیبایی های بیشتر توجه کنی، ورودی هات رو کنترل کنی و بقیه اش با اون بالاییه ها
هر تجربه ای که تبدیل به نقطه قوت من شده رو وقتی به یاد میارم یادمه رها بودم، همه چیو سپرده بودم به خدا و منو میبرد.
بخدا من اندازه یه شاخه گل به خدا بها پرداخت میکردم خدا یه دسته گل به من میداد.
چطور میتونم هنوز در بعضی موارد بترسم بی ایمان باشم.
من خدارو دیدم دیگه تا آخره عمرم نمیتونم منکر این سیستم بشم، دست منو گرفته بار ها و بار ها
احساس میکنم خیلی کم میشناسمش، احساس میکنم این سه چهار سال اخیر فقط مقدمه ای بوده برای حس و حال این یک ماه اخیر انگار من زمینی بودم که داشت آماده میشد و شخم زده میشد تا آماده کاشت بشه، چقدر خدای من قشنگه این روزا، چقد عاشق این زندگیم، تازه بهتر از اینم هست من باید خواستن رو بیشتر یاد بگیرم و توکلم قوی تر بشه
هر بار به ندای الله گوش کردم بی نظیر شده نتیجه اش، همین اول هفته من توی مسابقه شرکت کردم در زمینه شغلم، اول که میخواستم شرکت کنم “من” داشت میگفت بابا تو هنوز نو پایی تو مگه تونستی نتیجه ای تو کارت خلق کنی که حالا بری رقابت هم کنی با حرفه ای ها، “خدا” گفت برو درس داره، باور داره توش برو میخوام بهت چیزای جدید یاد بدم گفتم چشم، الان که روز سوم مسابقه اس من فهمیدم بابا من چقد عالیم تو این کار خودم قبول نداشتم، خدایاشکرت یه پله دیگه باورام تقویت شد.
دل و جرئت پیدا کردم از اینکه ازت بیشتر بخوام خدای خوبم.
تازه دارم معنی تعهد رو میچشم، وقتی یه قدم رو برمیدارم و به محض تموم شدنه اعمال اون قدم دوباره بهم میگی حالا دوباره خلوت کن تا بهت بگم برای حرکت بعدی چیکار کنیم.
بعضی احساسات رو آدم میترسه در جمع های معمولی بیان کنه ولی اینجا خداروشکر راحتیم برای گفتن احساساتمون
” رهروی ما اینک اندر منزل است ” احساس میکنم تمام اهدافم تیک خورده اند و انجام شدن من فقط دارم لذت میبرم، اصلا نمیتونم با کلمات بگم که چقدر این زندگی رو دوست دارم، همین دیشب با دوستم رفتیم یه دوری بزنیم داشتیم راجع به قوانین حرف میزدیم گفتم علی احساس میکنم همه چی انجام شده من تو مسیر فقط دارم لذت میبرم عجب همزمانی داشت با این فایل الله اکبر
به اندازه ای که سرم در برابر خداوند پایین هست و سپاسگزار نعمتهای بییییییی نهایت خداوند هستم خدا به همون اندازه منو سربلند میکنه
توحید توحید توحید همه چیییییزه
اااااستاااااد عععععجب فااااایلی
کلی اشک منو در آورد
تحسین میکنم درک و فهم پروین رو که اینقدر زیبااااو قشنگ قوانین الهی رو درک کرده و من از زبان استاد عزیزم این مفاهیم ناااااب رو دارم میشنوم و ذره ذره سلول های بدنم پر میشه از درک لطف خداوند به این بنده ناتوان در مقابل حتتتی یه پشه
چققققققدر شعر عمیق و فوووق العاده ای بود
از اینکه چقدر راحت ترس و غم و شک و تردید در ذهن واسه آدم بزززززررررگ و عظیم میشه و خدایی که قدرتش و قوانین دقیق و فوووق العاده عاااادلانش باااالاتر از همه این ترس ها و غم ها شک و تردید هاست
چقدر من بنده ناسپاسی هستم که باااا اینکه از بدو تولد همه چییییی برای من عااااالی پیش رفته ولی بازم اسیر ذهن و ترسهای واهی اون میشم
چقدر من ذهنی در من هست که باید ازش دور بشم و به نور الهی در قلبم زنده بشم و منم منم نکنم که من هررررررچی داااااارم حتی حضورم در این سایت و مسیر آگاهی و در آمدن از جهل من ذهنی همممممش لطف جان جانان بوده و بسسسسسس
اینکه به خودم یااااد آوری کنم که در مسیر هدایت الله هر آنچه درک کردم قدم بردارم و شک نکنم به مسیری که هدایتگر اون جهاااااان رو داره مدیریت میکنه و جهان و قوانین کیهان سرگرم کارند تا من هر لحظه در مسیر خوشبختی باااااشم و من هنوووووز درگیر این ذهن و نجواهای اووون هستم
داستان موسی و مادرش و آنچه براش رقم میخوره بااااید درسی باشه واسه ایمان هر لحظه من که در پناه خرد الهی رب عااااالم هستم همونی که همیشه حواسش به من هست و نه خوابش میبره نه فراموشکاره
خدای منننننن خودت توان و قدرت عالی به من و قدم های من بده که در این مسیر تووووحیدی ثااااابت قدم بمونم و مثل استاد عزیزم هر لحظه رو به جلو حرکت کنم و یه لحظه هم به سمت پایین نیام چون جهان ایستا نیست اگه بالا نرم حتما دارم سقوط میکنم
خدایا شکررررررت برای درک این آگاهی ها و این شعر به جا در مسیر زندگی من
استااااد ممنون و سپاسگزار برای بودن و موندن در این مسیر توحیدی که مسیر آگاهی شده واسه میلیون ها نفر
سلام به استاد عباس منش عزیزم و مریم خانم شایسته پر از انرژی و دوستان هم فرکانسیم انشالله که همیشه حالتون خوب و عالی ترین باشه
به نظرم علاوه بر کل سایت بخش نشانه های روزانه دقیقا میزنه به هدف
به هدفی که تو رو بیدار و هوشیار میکنه و یک تلنگر میزنه به تو که بلند شو و مسیر خودت رو پیدا کن
برای من دقیق این اتفاق افتاد چند روزی بود که قلبم سنگینی میکرد و انرژی مثبتم کم شده بود تا اینکه این فایل رو امروز نگاه کردم و یکبار دیگه بیدارم کرد که پسر تو نگران چی هستی وقتی خودت رو سپردی به ما اگر واقعا به ما ایمان داری و کل وجودت رو سپردی به ما دیگه خیالت راحت باشه و فقط کاری که از دستت میاد انجام بده و برو جلو
همان طور که حضرت موسی رو از رود نیل نجات دادیم و مادر خودش رو دایه اش کردیم و اون رو به عرش رسوندیم به همان اندازه که تو ایمان داشته باشی تو رو به عرش میبریم فقط کافی هست با ایمان کارت رو انجام بدی
همان طور که حضرت یوسف رو از چاه از فرش به عرش رسوندیم و همه رو کردیم دستی از دستان خدا تا حضرت موسی بشود عزیز مصر مطما باش تو هم به جایی که لایقش باشی میرسی
همان طور که حضرت یونس رو در شکم نهنگ اون مسیر زیبا رو براش رقم زدیم تو هم میتوانی به خواسته و اهدافت برسی
همان طور که آتش رو بر ابراهیم گلستان کردیم و….
تو هم بنده خوب ما هستی فقط کافی هست با ما باشی و به ما ایمان داشته باشی و توکل زیاد کنی
بعد ببین چکارا که برای تو نمیکنیم
من چند روزی بود که حالم زیاد مساعد نبود و احساس سنگینی روی قلبم میکردم و امروز علاوه بر اینکه این فایل رو دیدم و کل مسیر رو به خدا سپردم دیشبم یک فایل دیگر روی صفحه اصلی سایت اومد که موضوعش توجه و تمرکز به خواسته ها و ناخواسته بود که امروز که داشتم فکر میکردم دیدیم نگرانی چند روز من علاوه بر اینکه خدا رو کمتر میدیم تو زندگیم توجه به نگرانی خودش نگرانی بیشتر تولید میکرد
و دفتر شکرگزاریم رو برداشتم و شروع کردم به شکر گزاری خواسته هام و حالم بهتر و بهتر شد
از اونجایی که شخص خود من آدم انرژیکی هستم وقتی احساسم خوب نیست واقعا استپ میکنم و وقتی هم خدا کمک میکنه و هدایتم میکنه به سمت روشنایی و نور سعی میکنم زودتر خودم رو پیدا کنم و با تلاش بیشتر خودم رو برسونم به حالت قبلی و ادامه مسیر روشنایی و نور
یادم میاد استاد توی بعضی از فایل گفتید که حق داری وایسی و استراحت کنی ولی دوباره بلند شو و شروع کن
و من بازم به یاری خود خداوند و سیستم قانونمندش شروع میکنم و مطمینا خدا هم کمک زیادی میکنه و من رو هدایت میکنه تا با قدرت بیشتر و بهتری دوباره شروع کنم و انجام بدم راه رو
خدایا هزاران مرتبه شکرت بابت وجود استاد عباس منش عزیزم و مریم خانم شایسته پر از انرژی و دوستان هم فرکانسیم
یادمه یه حدیث بود یه شعربود نمیدونم که خیلی ساله پیش شنیدمش
و یجورایی این حرف برام اینطور بود که خب حالا یه چیزی میگن ،نمیدونم باورمیکردم ولی درعین حال نمیفهمیدمش
محتواش شامل این بود:
«که خدا خیلی به من محبت داره که اجازه میده من شکرشو بگم »
و الان با تکتک سلولهای بدنم میفهمم اینو
که چه نعمتیه که بتونی شکر خدارو بگی چقد میخوادت که اجازه میده باهاش حرف بزنی ،نمیدونم چی میشه گاهی انقد حس و حالم باهاش خوبه گریه میکنم انقد گریه میکنم و فقط تو گریه هام میگم اجازه بده من هرشب این حجم از حس خوبو تجربه کنم
میدونم که اون بایداجازه بده
یکی از شیرین ترین حسای زندگیمه زمانیکه ازش تشکر میکنم واشک میریزم
انگار زلالی قلبمو حس میکنم
اینکه داره پاکش میکنه اینکه هرثانیه باهامه
این مواقع تازه میفهمم مولانا تو شعراش چیمیگه….
یادمه مدرسه بودیم هرشعری که راجع به عشق و…صحبت میشد دبیرادبیات میگفت منظور عشق به خداونده
و همه بچه ها پیش هم میگفتن ای بابا منظورش عشق آدمیه الکی میپیچونه
و تا سالیان سال نظرمن همین بود
انقدر برام عشق به خداوند دور بود
بااینکه من تقریبا غالب عمرم بعنوان یه ادم باخدا و….شناخته میشدم ولی درکم از عشق به خدا چبزی حدود صفربوده….
امیدوارم ازش درخوااااست میکنم این لیاقتو بهم بده بتونم عاشقش باشم بتونم شکر بگم بتونم گریه شوق کنم براش
که از زیباترین حسای جهانمه….
امروز یه مورد جسمی برام پیش اومد و داشتم بهش فکر میکردم که یعنی ویتامین باید بخورم یعنی بدنم به چی نیازداره؟
و به این فکر کردم که بیماری ها و همه چیز از روح ادم میاد اگه روح ادم سالم باشه جسمش سالمه
و اونوقت بود که دوباره از خداوند درخواست کردم برای حلش
فکر کن یکیهست که تو هرررررساعتی هرموقعیتی هرررطوری میتونی راحت ازش بخوای و میدونی که نمیتونم و نمیدونم و بلدنیستم و هیچ حرف منفی برات نمیاره و فقط انجامش میده
فکر کن
این نعمت دراختیار ماااست
کاش یادبگیریم یکم بار زندگیو برداریم از رو دوشمون و رو شونه خدا سوارشیم و زندگی کنیم
اون میگه باااابا من سوارت میکنم بعد ما واسه راه رفتن از مورچه ها کمک میگیریم…..
وقتی آدم شرایط مختلف رو تجربه میکنه و بعد مقایسه میکنه، تازه تفاوتها رو احساس و درک میکنه.
میخام از تجربه خودم در تکیه به آدما و بعد تکیه به خدای مهربون بگم، امیدوارم مفید واقع بشه.
من خودم قبلا بیشتر دنبال راضی کردن آدما بودم از دوست بگیر، همکار تا همسر و فرزند، اونقدر خودم رو به زحمت مینداختم که روح و روانم بهم میخورد،مریضتر میشدم داغون تر میشدم و بی ارزشتر .
وقتی دلم میگرفت میرفتم دنبال آدما تا پیش شون درد دل بکنم تا خالی بشم تا به آرامش برسم ولی مضطربتر و ناآرام تر میشدم.
وقتی پول نداشتم میرفتم پیش آدما، پول قرض میکردم یا بهتره بگم گدایی میکردم، میرفتم دنبال آدما تا بهم چک تضمین بدن تا بتونم وام بگیرم و من خورد میشدم ، وقتی از بانک زنگ میزدن و تهدید میکردن که چون قسط هام عقب افتاده از ضامن ها کسر میکنیم و اون لحظه من تحقیر میشدم و میترسیدم که آبروم بره،
وقتی روابطم خراب بود و نمیدونستم باید چیکار کنم و از این و اون مشورت میگرفتم ولی باز رابطه خرابتر میشد.
وقتی بدنم قاطی کرده بود و هی دنبال طب سنتی و ایرانی و کلاسیک و انواع دمنوش ها و از این جور چیزا بودم ولی باز خوب نمیشدم.
وقتی گناه میکردم و از خودم و خدا خجالت میکشیدم و جایگاهم رو جهنم میدونستم و آرامش نداشتم.
اما
حالا چی….
وقتی استاد عباسمنش عزیزم ، این استاد توحیدیم، منو با خدای قشنگ و زیبا و مهربون و عاشق آشنا کرد
ورق برگشت
الان ناصر، فقط دنبال اینه که خواسته ها و قوانین خدا رو بشناسه و اجرا کنه و فقط و فقط خدا رو راضی بکنه و الان خدا هم خیلی خیلی داره منو راضی میکنه
الان ناصر، وقتی میخاد آرامش پیدا بکنه با خدای نازنینش حرف میزنه و ازش هدایت میخاد و آرامش بی نظیری رو در هر لحظه از زندگیش تجربه میکنه
الان ناصر، فقط خدا رو منبع رزق روزی میدونه و هر روز از اون طلب گشایش روزی میکنه و صد البته که تا حالا عالی کمکم کرده و خودش حسابمو شارژ میکنه با عزت و احترام
الان ناصر، عاشقانه عزیزانه سو دوست داره و اونا رو واسطه عشق خداوند میدونه و ازشون در هر لحظه لذت میبره وسعی نمیکنه عوضشون بکنه
الان ناصر ، به لطف خدای مهربون دیگه هیچ دارویی نمیخوره هیچ مطبی نمیره، بدنش خیلی سالم تر شده،بدنش خود به خود داره عضله میسازه ، خواب آرام و عمیق داره ، انرژییش داره زیادتر میشه.
چقدر با شنیدن این فایل بینظیر و هدایتی لذت بردم واشک از چشمانم سرازیر شد بینهایت با گوش دادن این شعر زیبا دلم باز شد ونور خداوند رودر وجودم احساس کردم
لذت بردم از ماشین زیبای استاد لذت بردم از منظره هایی که در مسیر دیدم
اونقدر از شعر ومسیر غرق شدم که خودم رو در اون مکان حس میکردم
چقدر از هماهنگی لحظات حیرت زده شدم درست همون لحظه که فایل رو میدیدم در شهر ما هم مقدار هوا ابری وکمی باران بارید تا بتوانم درک بهتری از قدرت خداوند پیدا کنم
من با گوش دادن این فایل زیبا وشعری که پر از هدایت های بزرگ وبینظیر بود
در تمام لحظات دیدن فایل خداوند رو شکر میکردم ولبخند میزدم وخوشحال هستم که دارم این آگاهی ها رودرک میکنم
من لحظه به لحظه ای که استاد این طور با شوق وعشق خدا رو شکر میکنن یاد میگیرم ومیفهم چه طور وچگونه باید شکر گزاری کنم
گاهی با خودم فکر میکنم که استاد با این که به تمام خواسته های خودش رسیدن وشاید خواسته ای ندارن ولی باز هم شکر گزاری از زبانشون هست وگاهی هم خیلی عمیقتر وبهتر شکر گزاری میکنن
شاید گاهی من ودوستان با خودم بگیم خب شکر گزاری کافی هست ولی اینطور نیست ما لحظه به لحظه مثل ثانیه های نفس کشیدن باید شکر گزاری کنیم چون هر لحظه به یاد خداوند هستیم واز بزرگی ولطف خداوند فراموش نکنیم
.استاد بااین فایلتون چ کردید باما واقعا این فایل توحیدی و شعر پروین اعتصامی روح آدم جلا میده این فایل بارها بارها گوش دادم وهرچقدر گوش بدیم بازکمه ..استاد بعد ازگوش دادن این فایل قشنگ چنان چشام بارونی شد واقعا حالم دلم خدایی شد ب خودم اومدم ک چقدر نعمتها داریم ولی ما غافل از شکر آن یادمون میره چی بودیم چی هستیم ازکجااومدیم اونقدر غرق افکار منفی زندگی روزمره هستیم ک الهامات خدا همه چی یادمون میره انگار ن انگار از وجود خداییم و خلاصه اینکه اگ خودمون ب خدابسپاریم همه چی درست پیش میره باخدا باش پادشاهی کن بی خداباش هرچ خواهی کن . واقعا یادآوری ایجور مباحث توحیدی برای انسان هرروز لازمه زندگیه ..استادعزیزم بی نهایت ازتون سپاسگزارم بابت این فایل قشنگتون واقعا حال دلم خدایی کردید ! تحسینت میکنم استاد جانم ..بهشت و نعمتهاش گوارای وجودتون ..
بنام خدای رزاق و سخاوتمند
درود بر استاد عزیز و خانم شایسته مهربان
درود بر همه ی دوستان خانواده ی بزرگ عباسمنش
الحمدالله برای این آگاهی های عالی.
خدارا بسیار سپاسگزارم که من رو به مسیری هدایت میکند که پر از علم و آگاهی از جهان زیباست .
درود من بر خداوندی که جهان را به زیبایی آفرید و قوانینی زیبا را بر آن داشت و من را لحظه به لحظه با این قوانین آشنا میکند تا عمر و این فرصت بندگی را بسیار زیبا و دلنشین در مسیر نعمت و برکت بگذرانم .
درود من بر خداوندی که استاد عزیز این دست خدا را در مسیر من قرار داد تا با بیان دلنشین این آگاهی های عالی را به من آموزش دهد.
خداوند بزرگی را شاکرم که هر آنکس که بر او توکل کرده و خداوند را به عنوان قدرت مطلق و یار هدایتگر انتخاب کرده است بسیار مسیر زندگی را زیبا طی میکند و جهان را بهشتی میبیند که همه ی نعمت ها را تجربه میکند و در واقع کارآموزی را برای زندگی در بهشت ابدی،در این دنیا تجربه میکند،و زندگی سراسر شادی سلامتی ثروت و یاد و نور خداوند را سپری میکند .
از خداوند بزرگ توفیق باوری عظیم…
قلبی سراسر نور و عشق …
ذهنی پر از یاد و توکل …
و زندگی پر از نعمت ها و موهبت های عالی خداوند برای خودم و برای همه ی خوانندگان این کامنت ،طلب و مسئلت دارم .
درود بر همگی
یا حق
استاد عزیزم مثال جای پارک که توی صحبتا گفتید منو به فکر فرو برد و دیدم یه جاهایی توی زندگیم رسیدن به خواسته رو کار خدا ندونستم چون انقدر بدیهی اتفاق افتاده بود و انقدر ساده اتفاق افتاده بود که فکر میکردم اتفاقی بوده فکر میکردم شانس بوده و تصور غلطم و باور غلطم این بود که اگر خدا کاری رو برای ما انجام میده باید به شکل معجزه آسا و ماورا الطبیعی و یکباره رخ بده در حالی که خدا به شیوه زمینی و نه با اتفاقای عجیب و غریب و اونقدر ساده ما رو به خواستمون میرسونه که ما اون رو کار خدا نمیدونیم
شایدم یه دلیل دیگه که ما رسیدن به خواسته رو کار خدا نمیدونیم اینه که بعضی اوقات خدا ما رو از مسیر دیگه ای به غیر از مسیری که داریم تلاش میکنیم به خواستمون میرسونه. و یکی دیگه از باورهای غلطم این بود که اگه قراره به خواستم برسم از همین مسیری که دارم در اون تلاش میکنم باید به خواستم برسم در حالیکه خدا مسیر ساده رو برامون انتخاب میکنه
میخوام داستان خودم رو در باره این موضوع بگم سه سال پیش من برای اینکه خودمو بیشتر بشناسم تصمیم گرفتم که مستقل زندگی کنم و تصمیم گرفتم که یه خونه اجاره کنم ولی چون تهران گرون بود تصمیم گرفتم اطراف تهران دنبال خونه برم. خب به خیلی مشکلات برخوردم یکی اینکه یا قیمتها بالا بود یا خونهها مناسب نبود و از طرفی دغدغه ی تهیه کردن وسایل خونه هم داشتم چون شرایط مالی خوبی هم نداشتم بعد از چند ماه دنبال خونه گشتن ، من موفق نشدم جایی رو اجاره کنم و کلاً قید این قضیه رو زدم و منصرف شدم تا اینکه چند ماهی گذشت و پدرم توی شهرستان یه خونه خرید و اون خونه رو مبله هم کرد که گهگداری برای تفریح برن اونجا و من ازش درخواست کردم که من یه مدتی برم اونجا زندگی کنم و من یک سال اونجا زندگی کردم اما هیچ موقع به این فکر نکردم که این یه روزی خواسته ی من بود و الان خدا اجابت کرده چون از مسیری به غیر از تلاش کردن خودم بهش رسیده بودم اون رو کار خدا نمیدونستم اما امروز پی به این قضیه بردم.
خدا منو به خواستم رسوند خیلی بهتر ازون چیزی که توی ذهنم بود حتی اون دغدغه ای که برای تهیه وسایل هم داشتم دیگه نبود چون خونه ای بهم داد که پدرم کلیه وسایل لازم هم اونجا گذاشته بود
سلام
خدارا سپاسگزارم برای هدایت به سمت استاد عزیزم
خیلی خیلی برایم این فایل جالب بود انگار خدا بود که داشت با من سخن میگفت. چه باران قشنگ و بی نظیری که هم حس ترس دارد و هم حس آرامش.من هستم که چگونه آن را درک میکنم. این باران برای من مثل معجزه ایست که میگوید گوش کن این درسی از حقیقت است.
هر آنچه می گویید از خدا حقیقت محض است. هروقت که قرآن را می خواندم خیلی برایم سوال بود چرا میگوید ما مگر یک پادشاه از خودراضی است که خودش را اینچنین بنماید و اگر چنین است و می خواهد بزرگی خود را ثابت کند در جاهایی که تاکیدش برای پرستش خودش است چرا میگوید من! کاش این را بهتر بفهمم که چگونه است؟ همسرم میگوید ما یعنی همه دستورات کدنویسی یک کامپیوتر و خدا آن دکمه اینتر است که وقتی اینتر را میزنی آن دستور ارزشمند می شود و دستور را اجرا میکند. آیا دقیقا فرق من و ما در همین است؟
وقتی این فایل را گوش می دادم یاد این خاطره افتادم: یک بسته پستی داشتم که قرار بود دو روز دیگر به دستم برسد آن روز در هوای گرم تو خیابان بودم که پستچی را دیدم در آن گرمی هوا خیلی رنجور به نظر می آمد. همان لحظه بهم الهام شد پستچی که آمد برای تحویل بسته حتمن یک شربت خنک در یخچال داشته باش و به او تعارف کن.
دو روز بعد پستچی آمد و من فراموش کردم شربت درست کنم آب خنک را به همسرم دادم و گفتم به پستچی تعارف کن گفت فکر نکنم لازم باشد! در فاصله ای او رفت بسته را تحویل بگیرد من شربت درست کردم یک شربت خنک نسترن. همسرم برگشت و گفت برای پستچی شربت بیاور و من شربت را سریع به او دادم.
وقتی همسرم برگشت داخل خانه به من گفت خدا به تو خیر بدهد به پستچی گفتم آب خنک بیاورم به من گفت اره خیلی ممنون از صبح حالم اصلا خوب نبوده ولی باید کارم را انجام می دادم و حتی سعی نکرده بود برای خودش آب میوه ای بخرد! با این شربت جانی گرفت و بسیار تشکر کرد و رفت.
این داستان من را به فکر فرو برد که آیا خدا قبل از اینکه این بنده درخواست شربتی خنک بدهد به من الهام کرده بود برایش محیا کنم؟ چگونه است قبل از اینکه کسی چیزی بخواهد برایش محیا شده است؟!
دوستم هم تعریف میکرد ظرف سرداری داشتم ترک خورد در راه سفر و کنار ساحل رهایش کردم نیم ساعتی بعد زن و شوهری محلی سوار بر موتور آمدند صدف جمع کنند برای خوردن. اما مرد شاکی بوده است به زن که چرا ظرفی نیاورده. و همان لحظه ظرف من نظرشان را جلب میکند و برمیدارند و صدفها را جمع میکنند و با خوشحالی می روند.
چگونه هنوز این زن و شوهر حرکت نکرده اند ظرفی مناسب برایشان آماده میشود؟!
چرا درخواستی دارم و هربار تکرارش میکنم و به آن نمی رسم؟ چرا برای درخواست ثروت برای یک فرد فقیر و یا سلامتی برای یک فرد مریض اینقدر آسان نیست و پاسخ درخواستمان از قبل برایمان محیا نشده است؟
سلام و درود
چقدر از داستان پست چی
الهام قبل از آمدنش عالی بود
گاهی حسی داریم و کاری انجام میدهیم
درواقع اون برنامه ای برای انجام شدن و کاری راه افتادن است
داستان ظرف و ساحل و جمع کردن صدف
خدایی داریم که اینقدر قشنگ راه رو باز میکنه و اجازه میده بهترین ها رقم بخوره
بدستان خدا اعتماد کنیم
و بدانیم
آنچه میخواهیم تو جهان هست فقط،ما باید تو مسیر باشیم و دریافت کنیم
شاد و موفق و ثروتمند باشید
به نام خداوند یکتا
سلام پر از عشق پر از سپاسگزاری به استاد عزیزم و بانو شایسته
سلام خانواده عزیزم
استاد داری چی کار میکنی با ما؟
من چرا دارم بی اختیار اشک میریزم
چقد چند وقته همه چی عالیه احساس کمبود ندارم
چرا دارم دنبال دکلمه این شعر پروین میگردم بذارمش تو پلی لیستم؟
هر وقت خدا رو ول کردم و “من” اومد وسط چقد همه چی بهم ریخت و آشفته شد.
چطور بعضی وقتا یادم میره بابا در مورد همه مسائل اگه بخوای هدایتت میکنه ها… تو هیچ کاره ای تو فقط باید بنده ای باشه که انقدر اطمینان داره به ندای الله قدم به قدم عمل میکنه.
تو فقط باید به پاس سپاسگزاری از وجود این سیستم زیبا به زیبایی های بیشتر توجه کنی، ورودی هات رو کنترل کنی و بقیه اش با اون بالاییه ها
هر تجربه ای که تبدیل به نقطه قوت من شده رو وقتی به یاد میارم یادمه رها بودم، همه چیو سپرده بودم به خدا و منو میبرد.
بخدا من اندازه یه شاخه گل به خدا بها پرداخت میکردم خدا یه دسته گل به من میداد.
چطور میتونم هنوز در بعضی موارد بترسم بی ایمان باشم.
من خدارو دیدم دیگه تا آخره عمرم نمیتونم منکر این سیستم بشم، دست منو گرفته بار ها و بار ها
احساس میکنم خیلی کم میشناسمش، احساس میکنم این سه چهار سال اخیر فقط مقدمه ای بوده برای حس و حال این یک ماه اخیر انگار من زمینی بودم که داشت آماده میشد و شخم زده میشد تا آماده کاشت بشه، چقدر خدای من قشنگه این روزا، چقد عاشق این زندگیم، تازه بهتر از اینم هست من باید خواستن رو بیشتر یاد بگیرم و توکلم قوی تر بشه
هر بار به ندای الله گوش کردم بی نظیر شده نتیجه اش، همین اول هفته من توی مسابقه شرکت کردم در زمینه شغلم، اول که میخواستم شرکت کنم “من” داشت میگفت بابا تو هنوز نو پایی تو مگه تونستی نتیجه ای تو کارت خلق کنی که حالا بری رقابت هم کنی با حرفه ای ها، “خدا” گفت برو درس داره، باور داره توش برو میخوام بهت چیزای جدید یاد بدم گفتم چشم، الان که روز سوم مسابقه اس من فهمیدم بابا من چقد عالیم تو این کار خودم قبول نداشتم، خدایاشکرت یه پله دیگه باورام تقویت شد.
دل و جرئت پیدا کردم از اینکه ازت بیشتر بخوام خدای خوبم.
تازه دارم معنی تعهد رو میچشم، وقتی یه قدم رو برمیدارم و به محض تموم شدنه اعمال اون قدم دوباره بهم میگی حالا دوباره خلوت کن تا بهت بگم برای حرکت بعدی چیکار کنیم.
بعضی احساسات رو آدم میترسه در جمع های معمولی بیان کنه ولی اینجا خداروشکر راحتیم برای گفتن احساساتمون
” رهروی ما اینک اندر منزل است ” احساس میکنم تمام اهدافم تیک خورده اند و انجام شدن من فقط دارم لذت میبرم، اصلا نمیتونم با کلمات بگم که چقدر این زندگی رو دوست دارم، همین دیشب با دوستم رفتیم یه دوری بزنیم داشتیم راجع به قوانین حرف میزدیم گفتم علی احساس میکنم همه چی انجام شده من تو مسیر فقط دارم لذت میبرم عجب همزمانی داشت با این فایل الله اکبر
برگشتم به خدا به اصل و چقدر راحته همه چی با خدا
اللَّهُ لَطِیفٌ بِعِبَادِهِ یَرْزُقُ مَنْ یَشَاءُ وَهُوَ الْقَوِیُّ الْعَزِیزُ ﴿19﴾
شوری – 19
خدا را به بندگان لطف و محبت بسیار است، هر که را بخواهد روزی میدهد و او توانای مطلق و مقتدر و غالب است
عاشقتونم استاد چقدرررررررر این فایل عالی بود خداروشکر که با شما آشنا شدم دستتونو میبوسم استاد عزیز ممنونم از خدای خوبم که من شاگرد بنده بی نظیرش هستم
عاشقتونم بچه ها کامنتاتون هر روز منو یاد خدا میندازه و زندگی واقعی همینه و غیر از این نیست
آرزوی بهترینا
به اندازه ای که سرم در برابر خداوند پایین هست و سپاسگزار نعمتهای بییییییی نهایت خداوند هستم خدا به همون اندازه منو سربلند میکنه
توحید توحید توحید همه چیییییزه
اااااستاااااد عععععجب فااااایلی
کلی اشک منو در آورد
تحسین میکنم درک و فهم پروین رو که اینقدر زیبااااو قشنگ قوانین الهی رو درک کرده و من از زبان استاد عزیزم این مفاهیم ناااااب رو دارم میشنوم و ذره ذره سلول های بدنم پر میشه از درک لطف خداوند به این بنده ناتوان در مقابل حتتتی یه پشه
چققققققدر شعر عمیق و فوووق العاده ای بود
از اینکه چقدر راحت ترس و غم و شک و تردید در ذهن واسه آدم بزززززررررگ و عظیم میشه و خدایی که قدرتش و قوانین دقیق و فوووق العاده عاااادلانش باااالاتر از همه این ترس ها و غم ها شک و تردید هاست
چقدر من بنده ناسپاسی هستم که باااا اینکه از بدو تولد همه چییییی برای من عااااالی پیش رفته ولی بازم اسیر ذهن و ترسهای واهی اون میشم
چقدر من ذهنی در من هست که باید ازش دور بشم و به نور الهی در قلبم زنده بشم و منم منم نکنم که من هررررررچی داااااارم حتی حضورم در این سایت و مسیر آگاهی و در آمدن از جهل من ذهنی همممممش لطف جان جانان بوده و بسسسسسس
اینکه به خودم یااااد آوری کنم که در مسیر هدایت الله هر آنچه درک کردم قدم بردارم و شک نکنم به مسیری که هدایتگر اون جهاااااان رو داره مدیریت میکنه و جهان و قوانین کیهان سرگرم کارند تا من هر لحظه در مسیر خوشبختی باااااشم و من هنوووووز درگیر این ذهن و نجواهای اووون هستم
داستان موسی و مادرش و آنچه براش رقم میخوره بااااید درسی باشه واسه ایمان هر لحظه من که در پناه خرد الهی رب عااااالم هستم همونی که همیشه حواسش به من هست و نه خوابش میبره نه فراموشکاره
خدای منننننن خودت توان و قدرت عالی به من و قدم های من بده که در این مسیر تووووحیدی ثااااابت قدم بمونم و مثل استاد عزیزم هر لحظه رو به جلو حرکت کنم و یه لحظه هم به سمت پایین نیام چون جهان ایستا نیست اگه بالا نرم حتما دارم سقوط میکنم
خدایا شکررررررت برای درک این آگاهی ها و این شعر به جا در مسیر زندگی من
استااااد ممنون و سپاسگزار برای بودن و موندن در این مسیر توحیدی که مسیر آگاهی شده واسه میلیون ها نفر
سلام به استاد عباس منش عزیزم و مریم خانم شایسته پر از انرژی و دوستان هم فرکانسیم انشالله که همیشه حالتون خوب و عالی ترین باشه
به نظرم علاوه بر کل سایت بخش نشانه های روزانه دقیقا میزنه به هدف
به هدفی که تو رو بیدار و هوشیار میکنه و یک تلنگر میزنه به تو که بلند شو و مسیر خودت رو پیدا کن
برای من دقیق این اتفاق افتاد چند روزی بود که قلبم سنگینی میکرد و انرژی مثبتم کم شده بود تا اینکه این فایل رو امروز نگاه کردم و یکبار دیگه بیدارم کرد که پسر تو نگران چی هستی وقتی خودت رو سپردی به ما اگر واقعا به ما ایمان داری و کل وجودت رو سپردی به ما دیگه خیالت راحت باشه و فقط کاری که از دستت میاد انجام بده و برو جلو
همان طور که حضرت موسی رو از رود نیل نجات دادیم و مادر خودش رو دایه اش کردیم و اون رو به عرش رسوندیم به همان اندازه که تو ایمان داشته باشی تو رو به عرش میبریم فقط کافی هست با ایمان کارت رو انجام بدی
همان طور که حضرت یوسف رو از چاه از فرش به عرش رسوندیم و همه رو کردیم دستی از دستان خدا تا حضرت موسی بشود عزیز مصر مطما باش تو هم به جایی که لایقش باشی میرسی
همان طور که حضرت یونس رو در شکم نهنگ اون مسیر زیبا رو براش رقم زدیم تو هم میتوانی به خواسته و اهدافت برسی
همان طور که آتش رو بر ابراهیم گلستان کردیم و….
تو هم بنده خوب ما هستی فقط کافی هست با ما باشی و به ما ایمان داشته باشی و توکل زیاد کنی
بعد ببین چکارا که برای تو نمیکنیم
من چند روزی بود که حالم زیاد مساعد نبود و احساس سنگینی روی قلبم میکردم و امروز علاوه بر اینکه این فایل رو دیدم و کل مسیر رو به خدا سپردم دیشبم یک فایل دیگر روی صفحه اصلی سایت اومد که موضوعش توجه و تمرکز به خواسته ها و ناخواسته بود که امروز که داشتم فکر میکردم دیدیم نگرانی چند روز من علاوه بر اینکه خدا رو کمتر میدیم تو زندگیم توجه به نگرانی خودش نگرانی بیشتر تولید میکرد
و دفتر شکرگزاریم رو برداشتم و شروع کردم به شکر گزاری خواسته هام و حالم بهتر و بهتر شد
از اونجایی که شخص خود من آدم انرژیکی هستم وقتی احساسم خوب نیست واقعا استپ میکنم و وقتی هم خدا کمک میکنه و هدایتم میکنه به سمت روشنایی و نور سعی میکنم زودتر خودم رو پیدا کنم و با تلاش بیشتر خودم رو برسونم به حالت قبلی و ادامه مسیر روشنایی و نور
یادم میاد استاد توی بعضی از فایل گفتید که حق داری وایسی و استراحت کنی ولی دوباره بلند شو و شروع کن
و من بازم به یاری خود خداوند و سیستم قانونمندش شروع میکنم و مطمینا خدا هم کمک زیادی میکنه و من رو هدایت میکنه تا با قدرت بیشتر و بهتری دوباره شروع کنم و انجام بدم راه رو
خدایا هزاران مرتبه شکرت بابت وجود استاد عباس منش عزیزم و مریم خانم شایسته پر از انرژی و دوستان هم فرکانسیم
سلام سلام و سلام
یادمه یه حدیث بود یه شعربود نمیدونم که خیلی ساله پیش شنیدمش
و یجورایی این حرف برام اینطور بود که خب حالا یه چیزی میگن ،نمیدونم باورمیکردم ولی درعین حال نمیفهمیدمش
محتواش شامل این بود:
«که خدا خیلی به من محبت داره که اجازه میده من شکرشو بگم »
و الان با تکتک سلولهای بدنم میفهمم اینو
که چه نعمتیه که بتونی شکر خدارو بگی چقد میخوادت که اجازه میده باهاش حرف بزنی ،نمیدونم چی میشه گاهی انقد حس و حالم باهاش خوبه گریه میکنم انقد گریه میکنم و فقط تو گریه هام میگم اجازه بده من هرشب این حجم از حس خوبو تجربه کنم
میدونم که اون بایداجازه بده
یکی از شیرین ترین حسای زندگیمه زمانیکه ازش تشکر میکنم واشک میریزم
انگار زلالی قلبمو حس میکنم
اینکه داره پاکش میکنه اینکه هرثانیه باهامه
این مواقع تازه میفهمم مولانا تو شعراش چیمیگه….
یادمه مدرسه بودیم هرشعری که راجع به عشق و…صحبت میشد دبیرادبیات میگفت منظور عشق به خداونده
و همه بچه ها پیش هم میگفتن ای بابا منظورش عشق آدمیه الکی میپیچونه
و تا سالیان سال نظرمن همین بود
انقدر برام عشق به خداوند دور بود
بااینکه من تقریبا غالب عمرم بعنوان یه ادم باخدا و….شناخته میشدم ولی درکم از عشق به خدا چبزی حدود صفربوده….
امیدوارم ازش درخوااااست میکنم این لیاقتو بهم بده بتونم عاشقش باشم بتونم شکر بگم بتونم گریه شوق کنم براش
که از زیباترین حسای جهانمه….
امروز یه مورد جسمی برام پیش اومد و داشتم بهش فکر میکردم که یعنی ویتامین باید بخورم یعنی بدنم به چی نیازداره؟
و به این فکر کردم که بیماری ها و همه چیز از روح ادم میاد اگه روح ادم سالم باشه جسمش سالمه
و اونوقت بود که دوباره از خداوند درخواست کردم برای حلش
فکر کن یکیهست که تو هرررررساعتی هرموقعیتی هرررطوری میتونی راحت ازش بخوای و میدونی که نمیتونم و نمیدونم و بلدنیستم و هیچ حرف منفی برات نمیاره و فقط انجامش میده
فکر کن
این نعمت دراختیار ماااست
کاش یادبگیریم یکم بار زندگیو برداریم از رو دوشمون و رو شونه خدا سوارشیم و زندگی کنیم
اون میگه باااابا من سوارت میکنم بعد ما واسه راه رفتن از مورچه ها کمک میگیریم…..
امشب شب سی و سه چله من
باسلام و درود
سپاس از استاد گلم و خانم شایسته پرتلاش و تیم حرفه ای شون.
خدایا شکرت، دوست دارم ، عاشقتم، خیلی گلی، عزیزمی خدا جونم.
وقتی آدم شرایط مختلف رو تجربه میکنه و بعد مقایسه میکنه، تازه تفاوتها رو احساس و درک میکنه.
میخام از تجربه خودم در تکیه به آدما و بعد تکیه به خدای مهربون بگم، امیدوارم مفید واقع بشه.
من خودم قبلا بیشتر دنبال راضی کردن آدما بودم از دوست بگیر، همکار تا همسر و فرزند، اونقدر خودم رو به زحمت مینداختم که روح و روانم بهم میخورد،مریضتر میشدم داغون تر میشدم و بی ارزشتر .
وقتی دلم میگرفت میرفتم دنبال آدما تا پیش شون درد دل بکنم تا خالی بشم تا به آرامش برسم ولی مضطربتر و ناآرام تر میشدم.
وقتی پول نداشتم میرفتم پیش آدما، پول قرض میکردم یا بهتره بگم گدایی میکردم، میرفتم دنبال آدما تا بهم چک تضمین بدن تا بتونم وام بگیرم و من خورد میشدم ، وقتی از بانک زنگ میزدن و تهدید میکردن که چون قسط هام عقب افتاده از ضامن ها کسر میکنیم و اون لحظه من تحقیر میشدم و میترسیدم که آبروم بره،
وقتی روابطم خراب بود و نمیدونستم باید چیکار کنم و از این و اون مشورت میگرفتم ولی باز رابطه خرابتر میشد.
وقتی بدنم قاطی کرده بود و هی دنبال طب سنتی و ایرانی و کلاسیک و انواع دمنوش ها و از این جور چیزا بودم ولی باز خوب نمیشدم.
وقتی گناه میکردم و از خودم و خدا خجالت میکشیدم و جایگاهم رو جهنم میدونستم و آرامش نداشتم.
اما
حالا چی….
وقتی استاد عباسمنش عزیزم ، این استاد توحیدیم، منو با خدای قشنگ و زیبا و مهربون و عاشق آشنا کرد
ورق برگشت
الان ناصر، فقط دنبال اینه که خواسته ها و قوانین خدا رو بشناسه و اجرا کنه و فقط و فقط خدا رو راضی بکنه و الان خدا هم خیلی خیلی داره منو راضی میکنه
الان ناصر، وقتی میخاد آرامش پیدا بکنه با خدای نازنینش حرف میزنه و ازش هدایت میخاد و آرامش بی نظیری رو در هر لحظه از زندگیش تجربه میکنه
الان ناصر، فقط خدا رو منبع رزق روزی میدونه و هر روز از اون طلب گشایش روزی میکنه و صد البته که تا حالا عالی کمکم کرده و خودش حسابمو شارژ میکنه با عزت و احترام
الان ناصر، عاشقانه عزیزانه سو دوست داره و اونا رو واسطه عشق خداوند میدونه و ازشون در هر لحظه لذت میبره وسعی نمیکنه عوضشون بکنه
الان ناصر ، به لطف خدای مهربون دیگه هیچ دارویی نمیخوره هیچ مطبی نمیره، بدنش خیلی سالم تر شده،بدنش خود به خود داره عضله میسازه ، خواب آرام و عمیق داره ، انرژییش داره زیادتر میشه.
ببین خدا با آدم چیکار میکنه
به قول ملاصدرا ،
* مگر از زندگی چه می خواهید
که در خدایی خدا یافت نمی شود؟
خداوند همه چیز می شود همه کس را*
آآآآآآآآآه خدایا شکرت
چقدر سبکم
چقدر آرامم
چقدر امیدوارم
چقدر شادم
چقدر ثروتمندم
چقدر سالمم
چون تو را دارم.
یاحق
با سلامی پر عشق ونور خداوند در دلم
درود خدمت استاد عزیز ومریم بانو
چقدر با شنیدن این فایل بینظیر و هدایتی لذت بردم واشک از چشمانم سرازیر شد بینهایت با گوش دادن این شعر زیبا دلم باز شد ونور خداوند رودر وجودم احساس کردم
لذت بردم از ماشین زیبای استاد لذت بردم از منظره هایی که در مسیر دیدم
اونقدر از شعر ومسیر غرق شدم که خودم رو در اون مکان حس میکردم
چقدر از هماهنگی لحظات حیرت زده شدم درست همون لحظه که فایل رو میدیدم در شهر ما هم مقدار هوا ابری وکمی باران بارید تا بتوانم درک بهتری از قدرت خداوند پیدا کنم
من با گوش دادن این فایل زیبا وشعری که پر از هدایت های بزرگ وبینظیر بود
در تمام لحظات دیدن فایل خداوند رو شکر میکردم ولبخند میزدم وخوشحال هستم که دارم این آگاهی ها رودرک میکنم
من لحظه به لحظه ای که استاد این طور با شوق وعشق خدا رو شکر میکنن یاد میگیرم ومیفهم چه طور وچگونه باید شکر گزاری کنم
گاهی با خودم فکر میکنم که استاد با این که به تمام خواسته های خودش رسیدن وشاید خواسته ای ندارن ولی باز هم شکر گزاری از زبانشون هست وگاهی هم خیلی عمیقتر وبهتر شکر گزاری میکنن
شاید گاهی من ودوستان با خودم بگیم خب شکر گزاری کافی هست ولی اینطور نیست ما لحظه به لحظه مثل ثانیه های نفس کشیدن باید شکر گزاری کنیم چون هر لحظه به یاد خداوند هستیم واز بزرگی ولطف خداوند فراموش نکنیم
با تشکر فراوان از استاد عزیز ومریم بانو با عشق
ب نام خدای مهرباااان!
سلام ب استاد عزیزم ومریم جانم ..
.استاد بااین فایلتون چ کردید باما واقعا این فایل توحیدی و شعر پروین اعتصامی روح آدم جلا میده این فایل بارها بارها گوش دادم وهرچقدر گوش بدیم بازکمه ..استاد بعد ازگوش دادن این فایل قشنگ چنان چشام بارونی شد واقعا حالم دلم خدایی شد ب خودم اومدم ک چقدر نعمتها داریم ولی ما غافل از شکر آن یادمون میره چی بودیم چی هستیم ازکجااومدیم اونقدر غرق افکار منفی زندگی روزمره هستیم ک الهامات خدا همه چی یادمون میره انگار ن انگار از وجود خداییم و خلاصه اینکه اگ خودمون ب خدابسپاریم همه چی درست پیش میره باخدا باش پادشاهی کن بی خداباش هرچ خواهی کن . واقعا یادآوری ایجور مباحث توحیدی برای انسان هرروز لازمه زندگیه ..استادعزیزم بی نهایت ازتون سپاسگزارم بابت این فایل قشنگتون واقعا حال دلم خدایی کردید ! تحسینت میکنم استاد جانم ..بهشت و نعمتهاش گوارای وجودتون ..