توحید عملی | قسمت 9 - صفحه 22 (به ترتیب امتیاز)

1017 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    Bahar گفته:
    مدت عضویت: 1421 روز

    به نام خدای مهربانم

    اول از همه از پروردگارم . رب توانمندم سپاس گزارم که خودش رو از طریق استاد عزیزم به من نشان داد و استاد چقدر قشنگ . چه کلام خدایی که واقعا از کلامشون نور خدا و بوی خدا میاد .

    من اگر بخوام از خودم بگم دقیقا این شخصیت نمرود رو داشتم و الان هم که روی خودم دارم کار میکنم ی جاهایی این شخصیت در من هست هنوز . من ادمی بودم که به خدای دقیقا 90 اعتقاد داشتم یعنی خودم با علم محدودم میزدم همه کارها رو خراب میکردم وقتی که به مو میرسید دست به دامن خدا میشودم یعنی ی خدایی که دلش برام میسوزه دقیقه 90 برای خودم ساخته بودم فارغ از این که از همون اول خدا بود ولی من نمیدیدم . خداروشکر میکنم که الان که دارم فکرش رو میکنم خیلی دیدم نسبت به خداوند بهتر شده . اصلا انقدر باهاش رفیق شدم( البته این 9 فایل توحید عملی استاد عالی بودن و خیلی به من کمک کردن در این که خدا رو بشناسم سپاس گزار استاد هستم از ته قلبم ) خلاصه انقدر باهم رفیق شدیم که من هر خواسته ای ازش داشته باشم به راحتی بهش میگم و یقین دارم که اجابت میشه (برای منی که خدای شک و تردید بودم . اگر کامنت های من رو توی قسمت 8 توحید عملی خونده باشید متوجه میشید که من چقدر ذهنم و مغزم روی منطقه و الان خداروشکر خدا حتی از روی منطق. هم خودش رو بهم نشون داد .) خیلی قشنگه این خدا .

    توی این فایل یک نکته به ذهنم اومد که خالی از لطف نیست بگم . که اصلا خداوند این مهربانی مادر موسی نسبت به فرزندش رو هم خداوند داد بهش . این احساس ترس و نگرانی هم خداوند بهش داد . پس همه چیز خودش و فرزندش از خداست .پس ناراحتی برای چیه . واقعا چه کسی از خداوند به بنده هاش (چه موسی چه نمرود ) مهربان تره . چه کسی میتونه تا این حد مهربان باشه . خیلی قشنگ بود واقعا من که مو به تن سیخ شد به خدا

    و چه جالب استاد وقتی دارن از قدرت خداوند صحبت میکنند هم خداوند داره با شدت گرفتن بارون قدرتش رو اثبات میکنه و نشون میده که بنده ی من ( یعنی استاد) کلامش درسته و چه نشونه قشنگی .

    من خودم چون جدیدا با خدا زیاد صحبت میکنم این نشونه ها رو هم زیاد میبینم مثلا

    دیشب همین نشونه رو دیدم . داشتم کلیپ های ذخیره شده اینستام رو پاک میکردم که مسیر تکاملی خودم و فراز ونشیب های زندگیم با این ذخیره کردن کلیپ ها یادم اومد (وقتی که من توی رابطه بودم کلیپ های ذخیره ای اینستام. ناخود آگاه همه عاشقانه بود چون تو این مسیر بودم و وقتی فارغ شدم و از اون رابطه بیرون اومدم کلیپ هام خودسازی بود . و الان که در مسیر خداشناسی هستم . کلیپ هایی که ذخیره میکنم خداشناسی ها هست چون توی این مسیرم و چه جالب بود برام مسیر زندگیم با این کلیپ ها بهم نشون داده شد و اتفاقی دیدم که یک کلیپی رو ذخیره کرده بودم که

    این آیه از قران بود

    لَا تَدْرِی لَعَلَّ اللَّهَ یُحْدِثُ بَعْدَ ذَلِکَ أَمْرًا

    (تو چه میدانی ؟ شاید خدا بعد از این حادثه وضع بهتری پدید اورد)

    و چقدر قشنگ انگار خدا جوابم رو داد (مثل استاد خدا در تایید حرفاشون بارون شدت گرفت)

    من هم خدا جوابم رو داد که من اون موقع نمیدونستم که توی چه رابطه ای بودم و چقدر ناراحت شدم و دقیقا وقتی که از اون رابطه اومدم بیرون به سمت خدا اومدم و خدا رو شناختم. و دقیقا مصداق همین آیه هست که خدا وضع بهتری رو برام پدید اورد (که آشتی کردن و شناخت خودش بود و قدرت دادن فقط به خودش هست و احساس کردن خودش و اصلا رفیق شدن با خودش بود ) و چه وضعیت قشنگی برام پدید اورد که هیچکدوم از اون آدم ها هم نمیتونن چنین رابطه قشنگی که با خدا دارم رو با خودشون بسازم . و حتی خدا شاهده از وقتی که اومدم به سمت خداون و خدا شناسی رزق و روزی من هم زیاد شده (من در مغازه پدرم کار میکنم و برکت مغازه هم زیاد شده ) خیلی خوشحال شدم و انقدر ذوق کردم . خیلی حس الانم رو دوست دارم و فقط به خودش توکل میکنم که اون همه چیزه . اون کامله. همه چیزه من شده . خیلی خوشحالم از خداوند زیبایی که در ذهنم. و قلبم به وجود اوردم یعنی خودش توی ذهنم و قلبم به وجود اورد . من تسیلمم در برابر این خداوند پاک و زیبا و قدرتمند و رئوف و کامل . و کامل . و کامل (منی که همیشه به دنبال ادم های بودم که بیان من رو خوشبخت کنند و فرشته نجاتم و خوشبختیم بشن . هیچکدومشون نتونستن من رو اینگونه که الان خوشبختم . خوشبخت کنند . ) به خدا قسم هیچکس. به خدا قسم هیچکس من این حرفا رو از ته وجودم و قلبم دارم میگم. هیچ کس از خداوند بهتر نیست و بالاتر نیست . هیچکس هیچ کسی رو خوشبخت نمیکنه غیر از خداوند . غیر از خداوند .که واقعا برازنده فرمانروایی بر کل کائنات و کیهان رو داره. خدایا هزاران مرتبه سپاس گزارتم که حس الانم هم از توست و من خودم از خودم هیچی ندارم و پوچم در مقابل عظمتت .

    من بارها گفتم و باز هم میگم و اول هم به خودم میگم

    فقط روی خدا حساب کن و وقتی هم حساب کردی تا اخر روی حرفت بایست .

    دوستتون دارم . در پاه حق خوشبخت و سعادتمند و سالم و ثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  2. -
    حدیثه اسماعیلی گفته:
    مدت عضویت: 743 روز

    سلام به استاد عزیزم

    وروشای عزیز که این متن زیبا رو نوشته

    من چندین مرتبه این فایل رو گوش کردم ولی امروز ازته قلبم درکش کردم چون منم مثل مادر موسی نا امید از درگاه الهی به شک افتاده بودم

    چون یه کاری رو قراره با همسرم شروع کنیم ‌وهمسرم مدام از خرج و مخارش وهزینه هایی که باید برای زایمان من جور کنه کمی دلهره داره چون من الان هشت ماهه باردار هستم ‌وبچه ی سومم رو دارم به دنیا میارم،امروز منم شاکی و بی توکل شدم

    ووقتی دوباره فایل استاد رو گوش کردم و نوشته ی خانم روشا رو خوندم اشکم سرازیر شد که چه بنده ی کوته بینی هستم،وقتی نگام به شعرِ پروین افتاد که

    ما بسی گم گشته باز آورده ایم صدای گریه ام رفت بالا……

    سعی کردم به خاطر فرزندم که خدا به سلامت اونو در رحم من قرار داده سریع خودمو جمع و جور کنم

    وشکر که خونه تنها بودم و ‌فرصتی داشتم که با خودم خلوت کنم

    وازش سپاسگزارم که منو به خودم وا نمیگزاره

    برام نشونه میاره ومنو راهنمایی میکنه

    سپاسگزارم خدا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  3. -
    میثم رخشان گفته:
    مدت عضویت: 1947 روز

    به نام الله یکتا

    هیچی اندازه این فایل نمی‌توانست دوباره منو میخکوب و مجذوب صحبتای استاد کنه

    چقدر زیبا بیان کردین این شعر زیبا رو استاد

    چقدر این تیشرت و این کلاه و این طبیعت و این فراوانی و این زیبایی میخورد به این فایل

    خدارو شکر

    واقعا من انسان ناسپاسیم

    اعتراف میکنم اینجا در مقابل پروردگارم در مقابل ربم واقعا ناسپاس بودم

    اون چیزی که قرار بوده باشم نیستم

    اون توحید عملی که باید بهش عمل میکردم رو نکردم

    ولی مجذوب این صحبت ها شدم

    دوباره ی سری چیزا توی ذهنم شروع کرد به متجلی شدن

    چقدر زیبا این خانم پروین اعتصامی این شعر رو گفته یعنی خدا از زبان پروین به صورت خیلی رسا و به صورت کاملا با مفهوم بیان کرده

    چقدر استاد قدرت الله رو درک کردم وقتی داشتین می‌گفتیم به سنگ گفتم خم شو به نور گفتم لبخند بزن به قطره گفتم این کار رو بکن به صخره گفتم این کار رو بکن .شاید توی اوج بیماری همه کیر من با آموزشهای شما آشنا شدم و اون ایمانی که خداوند در دلم گذاشت باعث شد دستی از دستان خداوند باشم برای کمک کردن به خانواده برای گذر از بیماری

    دقیقا یه نفر اومد در مغازه که گفت من مسوول فلان درمانگاهم من هم تشکر کردم و توی دل خودم گفتم من که قرار نیست مسأله ای برام پیش بیاد شماره این برای چیه منه و رفت

    چند روز بعد مادرم دچار اون بیماری شده بود انکار تمام مغزها از کار افتاده بود بغیر مغز من

    ی آشنایی داشتیم باجناق همین آدم بود که اومده بود در مغازه بهش زنگ زدم و ی نوبت از کسی گرفتم که با نسخه مادرم خوب شد

    پشت سر مادرم پدرم بود که کاملا مسالش برطرف شد و الان میبینم این که چطور دستانش رو فرستاد تا محافظت کنه از عزیزانم و از خودم و بچه هام

    تمام مردم ایران بدون استثنا میگفتن که ما کلا گرفتیم ولی خدا شاهده یادم نمیاد که من یا بچه های من گرفتن یا اکه گرفتن به این شکلی که اینا میگن سخت نبود

    و اینا اون ایمانی بود که با گوش دادن به فایل های توحیدی درک کردم

    اون عمل به آگاهی ها

    و واقعا الان استاد شاد بگم و بعضی موقع به هم بریزم چرا اینجوری داره پیش میره ولی اونجا که گفتین که کل نتیجه رو در نظر بگیر وقتی میبینم در کل من سود کردم در کل من خیلی بهتر شدم از هر لحاظ

    حالا می‌تونه خیلی بهتر باشه می‌تونه خیلی از هر لحاظ عالی تر بشه اما مسأله حال الان منه

    خدارو صدهزار مرتبه شکر برای این آگاهی جا داره خیلی بهتر باشم خیلی روی توحید کارکنم و خدارو شکر

    خیلی سپاسگذارم استاد عزیز بابت همه چیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  4. -
    میلاد گفته:
    مدت عضویت: 3851 روز

    سلام به استاد عزیز وخانم شایسته مهربان

    خیلی خیلی جالبه که دقیقا دیشب درمورد همین موضوعاتی که شما توی این فایل مطرح کردین داشتم به پسرخالم توضیح میدادم که جریان حزن درقران چطوریه جریان مشیت چیه و جریان ظلم چیه و شما دقیقا درمورد همین مسایل حرف زدین و ما فایل رو نگه میداشتیم و با تعجب بهم نگاه میکردیم و خیلی خداراشکر میکنم که اینقد باشما همفرکانس شدم و این بخاطر اگاهی ها و تمرین های جلسات دوره کشف قوانین هست که بنظرم بی نظیرترین دوره این سایت هستش

    یه نکته دیگه هم که داشت برای من و خیلی جالب بود زمانی که شما بیت آخر شعررو خوندید که کلمه ” نور ” داخل بیت بود همون موقع چندتا رعد و برق زد و لباس شما نورانی شد :)

    ممنون بابت این فایل زیبا و پر اگاهی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  5. -
    fatemeh saeeidi گفته:
    مدت عضویت: 1794 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام خداجونم خدای عزیزم که چقدر زود صدایم را میشنوی و چقدر زود پاسخ می‌دهی خدایا بینهایت سپاسگزارم

    سلام خدمت استاد عزیزم که پیامبر زمان ما هستند و پیام خداوند را دریافت می‌کنند و به ما می‌گویند

    سلام خدمت مریم شایسته عزیزم که رانندگی کردند و باعت شدند استاد این فایل بینظیر را ضبط کنند

    سلام خدمت تمام دوستانم در سایت عباس منش

    خدایا مگه داریم واقعا حضورت را در تمام لحطه های زندگی ام با گوشت و خون و پوستم درک میکنم.

    استاد دیشب یه اتفاقی برام افتاد خیلی برآشفتم

    یه سوء تفاهم بین من و پسرم اتفاق افتاد من یه اشتباهی کردم پسرم رفت توی اتاقش در را بست دیگه بیرون نمی آمد

    چقدر دیشب خدارا صدا زدم گفتم خدایا این پیامد نا مناسب را خودت مدیریت کن خدایا من به خودت میسپارم من اشتباه کردم

    دیشب تمرین ستاره قطبی ام را انجام دادم خودم و فرزندم و همسرم را به خودش سپردم و از خودش یاری خواستم

    صبح که از خواب بیدار شدم دوباره به محض بیدار شدنم تمرین ستاره قطبی را انجام دادم سپاسگزاری با تمام وجودم نوشتم و بعد به خاطر حضور استاد عباس منش و مریم شایسته در زندگی ام از خداوند تشکر کردم

    و بعد گفتم خدایا این کارها را برایم انجام بده

    خدایا من و همسرم و فرزندانم را در پناه خودت حفظ کن خدایا من و همسرم و فرزندانم را به صلح برسان

    خدایا فرزندم علیرضا را با خودش به صلح برسان

    خدایا فرزندم مبین را با خودش به صلح برسان

    و بعد آمدم سراغ گوشی موبایلم گفتم بزار تمرین‌های جلسه ششم حل مسائل را دوباره مرور کنم برم سراغ جلسه آخر حل مسائل

    بعد گفتم بزار اول برم سراغ سایت ببینم استاد فایل جدید گذاشته اول اون و ببینم انرژی بگیرم بعد

    خدایا باورم نمیشه این فایل فقط برای من مادری که مانند مادر موسی فرزندانم را به رود نیل سپرده ام و از خداوند خواستم از آنها محافطت کنه آمده بود

    حال عجیبی پیدا کردم

    خدا به من گفت آنچه به تو وعده دادم اتفاق خواهد افتاد خداوند به من گفت مگه فرزندانت را به من نسپرده ای من خودم مانند موسی از آنها مراقبت میکنم

    نترس و غمگین نباش

    خداوند به من گفت :

    وعده ی خداوند حق است.

    کار انجام شده فقط تو نمیبینی چون تو داری با چشم سرت وقایع را نگاه میکنی

    وقتی توکل کردی

    وقتی ایمان داری وقتی احساست خوبه

    وقتی نه غم داری نه ترس

    نتیجه اتفاق افتاده

    شک و تردید نکن شک و تردید کار شیطان هست.

    خداوند به من گفت قدم ها برداشته شده خداوند به من گفت ما گرفتیم

    ایمان داشته باش و مطمئن باش مثل مادر موسی.

    خداوند به من گفت :

    من درکت میکنم که تو به خاطر عشق مادریت نگرانی هایی داری و قابل درک هست به همین دلیل هم ما سعی می‌کنیم به تو آرامش دهیم و قلبت را محکم میکنیم. خدایا بینهایت سپاسگزارم

    خداوند به من گفت همه چیز در کنترل ما هست

    وعده ی خداوند حق است

    بچه ات را بسپار به ما و برو دنبال زندگیت و آنچه به تو گفته شد انجام بده

    خداوند به من گفت من خودم برای فرزندانت پدر میشم من خودم برای فرزندانت مادر میشم خدایا بینهایت سپاسگزارم

    خداوند به من گفت

    تو وقتی به دنیا آمدی حتی قدرت نداشتی گردنت را نگه داری

    این سلامتی و قدرت و تمام نعمت‌ها را ما به تو داده ایم

    خدایا من فرزانه حتی هر چقدر تلاش کنم هم نمیتوانم شکر نعمتهایت را آنطور که باید انجام دهم

    و حالا این دعا را برای خودم میکنم.

    خدایا قدرت سپاسگزاری بیشتر را به من بده خداوندا من می‌خواهم سپاسگزاری واقعی تو را انجام دهم خدایا یاری ام کن

    و در ادامه دوباره خداوند به من گفت

    ما که به نمرود این چنین محبت کردیم و از بلاها در طول زندگی اش نجاتش دادیم تا بزرگ شد

    آنوقت تو که دوست من هستی فراموشت کنم مگه میشه

    خداوند به من گفت این سخنان که به تو گفتم نوری از انوار خداوند است که به این وسیله به تو رساندم

    خدایا بینهایت سپاسگزارم

    آخه من چطوری شکر نعمتهایت و الطافت را به جا بیارم

    خدایا شکرت این جهان و این قوانین هست و ما می‌توانیم از آنها استفاده کنیم

    و زندگی مان را آنطور که می‌خواهیم تغییر دهیم

    و دوباره خداوند به من گفت :

    به انداز ای که نعمت‌ها را می‌بینی و درک میکنی و سپاسگزاری میکنی به همان اندازه خداوند تو را در مقابل غیر خدا سربلند و سر افراز می‌کند.

    به اندازه ای که سرت در مقابل خداوند پایین است به همان اندازه خداوند به تو جبروت می دهد

    به اندازه ای که در مقابل خداوند فروتن هستی به همان اندازه خداوند سرت را بالا نگه می‌دارد در مقابل غیر خداوند

    خدایا بینهایت سپاسگزارم بابت فایل ارزشمند امروز

    واقعا استاد درست گفتید چه بارانی داره میباره

    خداوند داره قدرتش را نشان می‌دهد

    خدایا شکرت

    استاد تمام این سخنان یک طرف اون سخن که خداوند به همه‌ی ما گفت.

    این سخنان نوری از انوار خداوند هست.

    به یک طرف

    خدایا عاشقتم

    مهربانم دوستت دارم

    خدایا من می‌خواهم عزیزت باشم

    خدایا من می‌خواهم خوب باشم و دنیا را جای بهتری برای زندگی کنم

    خدایا من می‌خواهم عشق به همه عالم بدهم

    خدایا سر افرازم کن خدایا سربلند کن.

    خدایا من می‌خواهم بنده خوب تو باشم

    خدایا باران رحمتت را بر سرمان مثل همیشه ببار

    خدایا من روزی حلال می‌خواهم.

    خدایا من فقط خود خودت را می‌خواهم خدایا خودت را به من بده

    در پناه نور و عشق الهی باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  6. -
    سعید گنجی گفته:
    مدت عضویت: 1844 روز

    به نام خدای بزرگ

    سلام استاد و خانم شایسته عزیز و سلام به همه ی دوستان جان

    فایل های توحیدی فایل های بسار قشنگی هستن که حس خیلی خوبی داره حس ارامش قلبی

    من توی عقل کل سوالی پرسیدم که در جواب کامنت خانم ریحانه رحمتی این بود که فایل توحید عملی 9 رو نگاه کنید . من این فایل رو قبلا نگاه کرده بودم و دوباره امروز نگاه کردم ، خواستم بگم الان که پشت میزم نشستم تا این کامنتو بنویسم هوای بیرون بارونی شدید هست درست دقیقا مثل هوای بارونی که استاد توی ماشین بود ، و چقدر بوی بارون رو من دوس دارم ، خدایاشکرت

    وقتی احساسمون خوبه و غم و ترس توی وجودمون نیست یعنی ایمان قلبی داریم به خدا و اونقدر مطمئن با توکل به خدا مسیرمون را میریم که نتیجش اینه که اتفاق خوب افتاده ما فقط نمیدونیم چطور و چگونه ، فقط میدونیم به بهترین شکل این اتفاق خوب شکل گرفته ، و وقتی میرسیم به اون نقطه چگونگی و چطور بودنش رو میفهمیم .

    ایمان واقعی یعنی همین یعنی اطمینان خاطر داشتن و حرکت کردن

    وقتی اینو باور داریم که همچیز تحت کنترل خداوند است چقدر راحت میتونیم قدم اول رو برداریم ، قدم اول رو برداشتن برای خیلیا سخته و شک و تردید و ترس را داره . اونی میتونه قدم اول رو برداره که توی قلبش خداوند و خودش را باور داره و همون فرد که ایمان داره به خداوند نتیجش رو میبینه ، خداوند بهش پاداش هارو میده .

    خداوندی که ما به ما این همه نعمت و سلامتی داده و مارو همیشه از خطرها محافظت کرده و نگهدار ما بوده و مارو رشد داده و به ما قدرت داده رو باز توی شرایط سخت از یاد میبریم و با هزاران ترس ازش کمک میخوایم درصورتی که یادمون میره ایمان قلبی به خداوند نه ترسی داره نه غمی . یادمون میره مگه برگی بدون اذن خداوند به زمین میفته ؟ خیلی از ادم ها و حتی من خیلی قشنگ صحبت میکنم ولی خودم هم توی شرایطی میفتم این ایمان واقعی رو ندارم و همیشه باز به خودم باید یاداور بشم که سعید خدارو فراموش نکن ، و این فایل دوباره به شکلی بهم توی جواب سوالم آمد که خدا باهام صحبت کنه بگه باز داری کم ایمان میشی منو بیشتر باور کن و نترس و غمگین نباش .

    خدایا منو ببخش اگه ازت کمک خواستم تو کمکم کردی و من به راحتی از روش گذشتم و قشنگ درک نکردم که باعث موفقیات من تو بودی . منو ببخش اگه شکرگزار کامل تو نیستم منو ببخش که باز در بعضی اتفاقات میترسم و تورا فراموش میکنم .

    خدایا شکرت که اونقدر نزدیک منی و حواست بهم هست که توی این شرایط ها باز یاداور میشی که من هستم و منوهدایت میکنی به این فایل تا باهام صحبت کنی .

    خدایاشکرت

    استاد چقدر جمله ی قشنگی گفتی اینو مینویسم که همیشه به یادم بمونه

    به اندازه ای که در مقابل خداوند سرمون پایینه و فروتن هستیم ، به همون اندازه سرمون را بالا نگه میداره در مقابل غیر خداوند و مارو بزرگ میکنه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  7. -
    زهرا گفته:
    مدت عضویت: 1464 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام به استاد عزیزم و مریم جان و تمام دوستان هم فرکانسی

    مدتی بود از خدای مهربانم فقط خودش را درخواست میکردم خدایی که در کودکی می‌شناختم و خدایی که مرا تا این سن و سال پرورش داد اما من او را فراموش کرده بودم ، خدایی جدید در ذهنم شکل گرفته بود که بسیار از او میترسبدم

    اکنون که این متن را می‌نویسم از خداوند ممنونم که باری دیگر مرا از گرداب گمراهی نجات داد و مرا به سوی خودش خواند اکنون که با خود فکر میکنم میگویم من چگونه توانستم خودم را قلبم را روحم را از همچین خدای مهربان و با عظمتی محروم کنم

    جایی خوانده بودم که هر گاه به سمت خدا کشیده شدید بدانید خداوند اول شما را به سوی خود خوانده

    من نمیدانم چطور توانستم این همه مدت از خدایم از خالقم دور بمانم درحالی که او همچنان با اینکه من در گمراهی و کفر بودم مرا به سوی خودش خواند

    خداوند را هزاران هزار بار سپاس گزارم که مرا دوباره به سوی خود خواند و نیز مرا این سایت و استاد عزیز هدایت کرد

    از خداوند برای همه ی شما عزیزان و خودم درخواست هدایت همیشگی در این مسیر الهی دارم و امیدوارم که همیشه غرق در نور خداوند باشید که این نور آرامشی شود در لحظه لحظه زندگیتان ،سلامتی شود در جسم پاکتان ، روشنی شود در قلبتان و ثروتی شود که با آن خدا را بیشتر بشناسید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  8. -
    ALi گفته:
    مدت عضویت: 1545 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام به همه دوستان

    میخوام یه خاطره تعریف کنم

    دو سال پیش خودم برای خودم بیمه رد میکردم هفته اخر بود که باید پرداخت میکردم

    که اگر انجام نمیشد کلی اداره بازی داشت و وقتمو میگرفت

    گفتم پول بیمه رو جور کن و دیگه رها کردم ولی خدایش ته دلم یک کم میترسیدم و بعضی دقتا نجوا ها میمد

    تا اینکه روز آخر ظهر روی تخت دراز کشیده بودم

    (مثل همین الانم)

    گفتم خدا امروز روز آخره ها

    پس دیگه کی داره دیر میشه

    باهام حرف زد و گفت برو از خونه بیرون دم عابر بانک پرداخت کن

    منو میگی پیش خودم خوشحال ولی از اون طرف آخه چطوری

    به خودم گفتم پاشو برو

    از خونه زدم بیرون تو راه دپرس بودم و اخه من هیچی ندارم پول از کجا بیارم

    مادرمم میدونست پول ندارم گفتم میرم برای بیمه گفت پول نداری گفتم اوکی شده

    اومدم بیرون با کلی حالت مات و مبهوت

    منتظر اتوبوس بودم که برم همون بانک که باید بیمه رو میدادم

    گفتم خوب حالا چیکار کنم

    ندا آمد زنگ بزن به فلانی بگو پول میخوام انقدر هم میخوام

    منم زنگ زدم حال و احوال و گفتم انقدر میخوام گفت همین الان اوکی میکنم ریخت بحسابم

    رفتم پرداخت کردم

    بعدش برادرم زنگ زد گفت یه شماره کارت بده گفتم برا چی گفت اون اجناسی که پیشم داشتی رو فروختم و پولشو واریز کردن

    منم گفتم باشه قطع کردم

    وسط خیابون راه میرفتم و اشک میریختم

    از بس ذوق داشتم از بس عالی بودم حسم حس خداگونه بود

    فارغ از اینکه مردم چه فکر میکردن فقط اشک میریختم و میگفتم خدایا شکرت خدایا ممنونتم فوق العاده بود چون تجربه اولم بود و همیشه هر کجا ترسی میاد تو زندگیم این روز رو برای خودم به یاد میارم

    خونه اومدم مادرم گفت چیکار کردی گفتم واریز شد

    گفتن از کجا گفتم خدا اوکی کرد برام

    فکر میکردن شوخی میکنم گفتن دوباره انداختی رو مسخره بازی گفتم نه و جریان از دم اتوبوس رو گفتم که به کی زنگ زدم و پرداخت شد و بعد فروش اجناس در مغازه برادرم

    مادرم گفتن چه قشنگ جور شد

    من تو دلم ذوق خدامو میکردم که بهش تکیه کردم و باور کردم البته یه مقداری ترس بود ولی حرکت رو زدم بهش اعتماد کردم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  9. -
    پروانه کاکویی گفته:
    مدت عضویت: 1314 روز

    سلام

    چقدر این فایلها تاثیرگذارن‌ ,چقدر قشنگ استاد عمق مطلب رو بیان میکنن

    دیدگاه من اینه که شما نمیتونید وقتی به اینده نگاه میکنید نقطه هارو به هم متصل کنید.

    فقط

    بانگاه به گذشته میتونید نقطه هارو به هم متصل کنید ,

    باید اطمینان داشته باشید که نقطه ها یه جورایی دراینده بهم متصل میشن.

    باید به یه چیزی باورداشته باشی

    به قلبت , به سرنوشت , زندگی یاهرچیزی

    چون باور به اینکه

    نقطه ها در انتهای مسیر بهم متصل خواهند شد ,

    به شما این اطمینان رومیده

    که از ^ قلبتون ^ پیروی کنید. و همین باعث تمام تفاوتها میشه

    اینکه کاریو انجام بدی که باور داری ,کار بزرگیه

    و

    تنهاراه

    برای اینکه کار بزرگی انجام بدی اینه که

    کاری که انجام میدی رو بهش باورداشته باشی و عاشقش باشی. :)))

    توموقعیت مادرموسی بودن شجاعت میخواد که دست به عمل بزنی و

    به قول استاد وقتی هدایت خدارو میبینی ازش رو برنگردونی

    وگرنه وقتی همه چیز به بهترین شکل جلومیره که

    توکل و ایمان داشتن خیلی کار راحتیه.

    مادر موسی نترسید

    ترس به دلش راه نداد

    ترس…

    رویاهارو میکشه.

    ترس…

    امید رو میکشه.

    اگر به ترس میدون بدی میتونه تورو از انجام کاری متوقف کنه

    که در درون خودت

    {{{میدونی}}}

    که از عهده اش برمیای.

    جمله ای به خودم میگم و توی دفترم مینویسم اینه:

    {شجاعت پیروی از قلبت

    رو داشته باش

    فقط اون دقیقا میدونه

    که میخوای به چی تبدیل بشی}

    اون بارون اخر ویدیو دل منو برد

    خدایا من پاییز میخوام. :)))))))

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  10. -
    سولماز ستاری گفته:
    مدت عضویت: 2306 روز

    با سلام ووقت به خیر خدمت استاد گرامی و خانم شایسته گل و همه دوستان خوبم:

    اول از همه میخوام بگم چقدر خانم پروین اعتصامی ،تونسته قانون رو درک کنه و اون رو در اشعارش به این زیبایی بیان کنه.روحش شاد.

    بحث توحید و شرک هست.

    میخوام بگم من خودم از اونهایی هستم که به راحتی اب خوردن ،یعنی به اندازه یک پلک زدن ،در کسری از ثانیه ،مشرک تمام عیار میشدم.

    البته این شاید برمیگرده به عدم اعتماد به نفس و ارزش مند دونستن خودم.

    مثالش اینکه از دوران دبستان تا دانشگاه به شدت به توجه بعضی از معلمان یا حتی اساتید محتاج میشدم و دوست داشتم ازم تعریف کنن،این درحالی بود که واقعا در سطح یه دانش آموزخوب بودم نه عالی آنچنانی .یعنی نابغه نبودم که توقع تعریف داشته باشم .میگم فقط دوست داشتم به شدت مورد تشویق اون استاد یا معلم قراربگیرم و حتی کلی تصویرسازی میکردم.

    شاید باورتون نشه ،اما بدترین ضربه ها رو از همون ادمها خوردم.

    میگم اینقدر جایگاه اون ادمها در ذهن من بالا میرفت که دیگه اونا برام خدا بودند.

    و من بارها و بارها و بارها وقتی که کاملا کارم گیر افتاده بود،اون ادمها محل هم ندادند،من با چشمانی گریان برگشتم به سوی خدا،و خدای ارحم الراحمین نجاتم داد و گره گشایی کرد.

    خداوند منو پس نزد که آره برو پیش همونهایی که بت ساخته بودی ازشون.

    وواقعا بعدازاینکه این قضیه اینقدر برام تکرار شد و من هی مشت ولگد خوردم،به این نتیجه بزرگ رسیدم که از آدمها نباید بت ساخت ،حالا جالب بدونید اصلا اونایی که من در ذهنم بت کرده بودند اصلا جایگاه آنچنانی هم نداشتند و چه قدر حقیر بودم زمانی که محتاج اون بندگان خدا بودم.

    واقعا خداوند ستارعیوب هس و غفارذنوب هست.

    اینکه بخوای یه استاد یا معلم جوری بهت توجه کنه که کل کلاس ،به به کنن برات ،اصلا چقدر خواسته پوچی هست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای: