اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
خدایا خدایا چه باورهایی چه نگاهی خدایا خدایا آدم چی بگه واقعا تا حالا تو زندگیم انگار هیچ وقت این نگاه نداشتم ک الان از این فایل گرفتم اقلا برام یه چیز خیلی عجیب خیلی فضایی خدای خوبم اصلا برام ی چیز عجیب خدای خوبم چه باورهایی تو چه کسی بودی من نمیدونستم تو اصلی ترین کاری تو اصلی ترین موضوع هستی تو اصلی ترینی.تو اصلی ترین چیزی هستی ک باید پیگیرش بود من پر از غم و افسردگی بودم من پر از افکار بد خدایا من پر از شرک هستم پر از وابستگی ها پر از رنج ها پر از درد ها من پر از تردید ها من خیلی مشرکم من همه رو تو ذهنم بزرگ کردم من ب همه چیز و همه کس فقیر بودم غیر از تو خداوند غیر از تو من در ب در همه چیز و همه کس شدم غیر از تو واقعا بدون تو نمیشه بدون دیدن تو در زندگی هبچ چیزی پیش نمیره خدای مهربونم من سالهای سال وابسته بودم من سالهای سال پر از شرکم واقعا وابستگی میفهمم چرا اینقدر سد مسیر میکنه وابستگی حسش مثل ی غذای سنگین ک کل معده رو میگیره و کل روزنه های ورد غذای جدید به معده رو میگیره آدم حس پری داره حس میکنه زندگی مسدود شده واقعا وابستگی ها بت کردن بقیه مثل این معده سنگین جلوی ورود غذای جدید به معده رو میگیره انرژی ب بدن زندگی نمیرسه ادم هر روز و هر روز ضعیف تر میشه تحلیل میره و من مشرکم و تا حالا اینقدر نفهمیده بودمت خدا من تو زندگیم خیلی غم داشتم خیلی ناراحت بودم من تو زندگیم خیلی درد داشتم دنبال یکی بودم ی چیزی بودم ففیر همه چیز بودم فقیر ادماه بودم اما نخواستم باورکنم ک تو اون چیزی هستی ک من میخوام هیچ. قت توحید درک نکرده بودم توحید چیه ولی ادم حالا میفهمم بی تو نمیشه بی تو واقعا نمیشه اگر تورو از یاد ببریم انرژی زندگی محدود میشه رشدی نیست من باورت نکردم من فهمبدم خدایا تو کلیدی کلیدی خستگی ها رنج ها درد ها تنهایی ها خدا جونم تو اون عزت نفسی و اعتماد بنفسی ک من دنبالش بودم من میگفتم توحید چیه چرته و حالا میگم بی تو هیچ گره ای باز نیست بی تو همه راه ها بی راهه اند بی تو همه راه ها مسدودن بی تو زندگی غم بی تو زندگی کمبود بی تو زندگی سردرگمی و خاری بی تو زندگی رنج و افسردگی خدایا من میگفتم تودچی هستی کی هستی حالا میفهمم من بی تو هیچی نیستم هیچی زندگیم مغز نداره پوچ خدای بی تو بی حضور تو زندگی درد زندگی عذاب اون تنهایی من تو هستی ک پر میکنی خدایا هرکس تورو نداره واقعا فقیرترین پوچ ترین و ضعیف ترین موجود عالم خدایا من بی حضور تو تحقیر شدم ذلیل شدم حالا اینجا چیزهایی میشنوم که نمیدونم چی بگم خدایا اصل تویی بقیه همه فرعم نیستن در مقابل تو، تو عزت نفس گمشده منی ک دنبالش بودم تو اعتماد به نفس گمشده منی ک دنبالش بودم، تو همون خود خود شادی گمشده من بودی که دنبالش بودم تو همون حس فراوانی منی دنبالش بودم تو همون عشقی گمشده ای بودی که دنبالش بودم تو همون تو همون سربلندی بودی ک دنبالش بودم تو همه چیزی خدا من گمت کرده بودم اینقدر کور شده بودم که هرچیز دیدم غیر تو هرکس دیدم غیر از تو
خدایا تو تو دل این جملات و غم ها خودت نشون دادی
گفتی مهمان ماست هرکس بی نواست آشنا با ماست هرکسی بی آشناست
خدایا تو پناه بودی تو آشنا بودی تو عاشق بودی من پی عاشقی دیگر تو پناه بودی من پی پناهگاه دیگر تو، خدای تو سلول های کنده شده قلبم بودی تو پر کننده قلبم بودی من جای دیگه دنبالت میگشتم
خدایا تو میگی من برات همه چی میشم من جان جانانت میشوم :
پــدر می شود، یتیمان را و مادر..
برادر می شود، محتاجان برادری را.
همسر می شود، بی همسر ماندگان را.
طفل می شود، عقیمان را.
امید می شود، ناامیدان را.
راه می شود، گم گشتگان را.
نور می شود، در تاریکی ماندگان را.
شمشیر می شود، رزمندگان را.
عصا می شود، پیران را.
عشق می شود، محتاجانِ به عشق را…
خداوند همه چیز می شود، همه کس را
خدایا من محتاجتم تو یی که همهذچیز میشوی همه کس را
خداوندا تو همیشه وعده فزونی و نعمت میدی اما شیطان وعده فقر و فحشا
تو به مادر موسی میگی که این چه فکر باطل است رهرو ما اینک اندر منزل است
تو خودت میگی وعده ما اتفاق افتاده وعده ها از دیدگاه خدواند اتفاق افتاده شاید در ظاهر چیزی نبینی شاید ظاهر انگار چیزی اتفاق نیفتاده ولی تو میگی قوی تر باش بابا با ایمان تر باش ازچی میترسی
وقتی با ایمان پیش بری بدون که وعده اتفاق افتاد
خدا جون تو میگی ظاهر نبین اگر ایمان داری اگر ارامی اتفاق افتاده، ببین چقدر خوبی ک راه اتفاق افتادن وعده هاتم در مسیر آرامش ماست در مسیر لطافت روح ما نترسیدن ما
تو میگی پرده شک برانداز تا ببینی سود کردی یا زیان
خدایا تو میگی همه چیز تحت سیطره و کنترل ماست همه چیز بر اساس برنامه است
همه چیز تحت کنترل ماست یه قطره کوچیک حتی طی فرمان و ماموریتی که ما بهش میدیم پیش میره هیچ چیز اتفاقی نیست، قدرت دست تو تو قدرتی نه من خدایا من باید آروم باشم من باید رها کنم بره من حالا میفهمم که مشرک ترین مشرکانم مقابلت
میفهمم تو عشقی که دنبالشم
میفهمم تو رو باید سپاس بگم تو در خوبی ی غذای گرمی تو در گرمای بخاری توی زمستونی تو در لباس زیبایی هستی ک وقتی میپوشمش کیف میکنم
تو در مهر و محبتی دوستانمی تو در سلامتی تنمی تو در پولی هستی ک بهم راحتی میده تو در پتو گرممی تو در طبیعتی صدای پرنده ها تو در نعمت هامی تو در نفس هامی در قلبم ک میزنه در دستم من ولی ناسپاس خدایا کفر تو باشه دیدن کمبودها کفر تو هست تمرکز بر نکات منفی کفرتو هست ناسپاسی کردن در روزهای سخت در مشکلات مالی در گاهی کمبودها در نبود سلامتی کفرتو هست اگر ناله کنیم شکایت کنیم چون درست همون لحظه تو پشت دری خدایا واقعا چقدر بزرگی چقدر بخشنده ای هیچ انسانی هیچ وقت نمیتونه یک درصدم ب خوبی های وجود تو نزدیک بشه خدایا میخوام قلبم جایگاه دیدن خوبی ادمها قرار بدم میخوام کلمامم رو برای گفتن خوبی ها و سپاسگزاری ها باز کنم اگر چیزی جز این دارم سکوت انتخاب میکنم که بهترین دوستم خدایا چشمانم رو برای شمردن نعمت هات باز میکنم اگر برای دیدن بدی ها غصه ها بازش میکنم هدایتم کن این یعنی خود گمراهیی خدای بزرگم نمیدونم چی بگم چون زیاد اولین بار اینقدر عمیق هست میکنم اما خلاصه همش اینه تو تو اون گمشده ای بودی ک سالها پیش دویدم افتادم پام شکست باز دویدم ولی حالا میگی دخترجاااان چته آروم باش قلبت جایگاه منه قلبم داره اینه بهم میگه چون دیگه ظرفیت نداره میگه قلب رو پاک کن از نفرت ها از کینه ها رنجش ها از گذشته از رفتار ادمها قلبت رو پاک کن از هر آنچه که بوده تو میگی من هیچی ازت نمیخوام فقط تو این لحظه باش و خودت رو سرشار از احساسات خوب کن حتی بهترین پدرهای دنیا هم اینقدر مهربان نیستن
خدایا پناهی در بی پناهی تو عشقی در درد عاشقی تو مالی در زمان کمبودها تو دقیقا اونجایی تو همون صدایی ک میگی ببخش رها کن خدایا قلبم جایگاه تو و من چه راحت دادمش ب غم، به وابستگی، به کینه ها به نفرت ها حالا قلبم پاک میکنم تا بیشتر حست کنم میبخشم درد ها و رنج هام چون تو گفتی حتی ی قطره کوچک به فرمان و برنامه ما پیش میره تو گفتی ما ناخدا این کشتی هستیم دختر جون هر اتفاقیم ک تو زندگیت افتاده باشه بی دلیل نیست نبینم ناراحتی اون اتفاق اومده رشدت بده بهم میگی بابا جون ساکت چه خبرته هیاهو چی داری
رودها از خود نه طغیان میکنند
آنچه میگوئیم ما، آن میکنند
ما، به دریا حکم طوفان میدهیم
ما به سیل و موج فرمان میدهیم
بابا جونم تو میگی هیچی اتفاقی نیست هرچیزی هست برای رشد تو شناخت خود رشد کردن پیشرفت کردن راستی باباجون تو خیلی مهربونی خیلی زیاد مهربونیت هیچ جای دنیا نیست بخدا ک من کلی زور بزنم یک درصد مهربونی و بخشندگیت ندارم ما در مقابلت هیچی نیستیم خدا جونم هیچی ای خدا ای خدا تو اون یوسف گمگشته همه مایی تو پای ما بودی ما دنبالت پی سراب می دویدیم میبخشم خودم گناهانم رو اینکه ندیدمت چون خودت میگی همه چی تحت سیطره من هیچی اتفاقی نیست این دردهای دخترت این بدو بدوهاش این رنج هاش جزئی از مسیر تکاملیش بود مسیر رشدش باباجون خیلی خوبی خیلی بزرگی.
آروم باش یواش خبری نیست همه چیز اتفاق افتاده شرط دیدنش نترسیدن آرام بودن،تو همین الانم ثروتمندی، تو همین الان سلامت کاملی تو همین الان خود هرچیزی هستی ک میخای چته؟ چته؟ چته باباجون خودت داری حرص میزنی خودت داری میدویی مگه من بهت گفتم؟ ببین باباجون گوش نمیدی ها بهت میگم آروم باش باز میدوی.
خدایا شکرت میکنم زین پس بخاطر نعمت هات کوچکترین دارایی هام تا بزرگترین ها چون تو در دل همه اینهایی خدایا شکرت میکنم بخاطر رنج هام درد هام غم ها چون تو اون روزهای سخت همه این روزها شکرت که این رنج ها در نهایت مارو رشد میدن مارو با تاریکی هامون روبه رو میکنن باعث میشن تورو پیدا کنیم بخشی از برنامه و مسیر رشد و تکامل من بوده
ببین اینه قشنگی های جهانت خدایا شکرت فرمانروای جهان فرمانروای جهان رب العالمین
چقد این ویدیو حال منو خوب کرد، اصلا همه چیز با هم خوب شده، جاده ی باصفا سرسبز، باران رحمت، سخنان چون در و گوهر استاد که مثل بانو اعتصامی سخن میگه، همین که استاد اهل ادبیات اهل خواندن شعر هم هستند برای من بسیار بسیار شیرین و جذاب هستن. چون کسی که بتونه شعرها رو بخونه توجه کنه بهش ادم عمیقی هست. روح بانو اعتصامی شاد. استاد تا حالا دوتا شعر قوی از بانو رو برامون بسیار بسیار زیبا خوندن و بهمون توی همین اشعار توحید و قدرت الله رو شرح دادن این از جذابیت های استاد هست که همیشه فقط با مطالب و جمله های تکراری حرف نمیزنه از شعرها داستان ها از تاریخ از هنر و…. همه چیز برای ما میگه و در همه ی اونا از الله سخن میگه. چقد مریم جان نعمت های خوبی داره، سلامتی که داره،توانایی رانندگی، توانایی همراهی با استاد،خدا رو شکر میکنم برای نعمت هایی که در زندگی مریم جان هست، مثل نعمت استاد، مثل نعمت بهترین خودرو، مثل سفری که با عشق شون میرن، مثل عشقی که از کلمات زیبای استاد بهش تعلق میگیره همون کلمه عاشقتم، مثل تمام امکاناتی که مریم جان در سفر دارن در خونه دارن، قطعا لایقشون بوده قطعا در مدار درستی بوده که شامل این نعمت ها شده. راه کسانی که به انان نعمت داده ای رو رفته نه گمراهان، قطعا در مدار بسیار خوبی بودن که شامل این همه موفقیت عشق امکانات شدن. خدایا شکرت برای نعمت های مریم خانم، خدایا شکرت برای اینکه ما هم میتونیم قطعا با نشان دادن مریم بهمون میگی این جهان و مواهب نعمات برای همه ی بنده هاست شما هم میتونید در چنین شرایطی باشید.
خدارو شکر برای نعمت های استاد، نعمت وجود عشق شون مریم جان که انقد دوسش داره استاد، نعمت وجود ماشین پر از امکانات، نعمت سفر، سلامتی، نعمت جاده های لاکچری، نعمت اگاهی، نعمت زندگی در بهترین لوکیشن های دنیا.
سلام خدمت استاد عزیزم و تمام خانواده سایت عباس منش.
خدای من بعد از سالها گوش دادن و متاسفانه عمل نکردن به آموزههای استاد، این زیباترین پرمفهومترین و فکر میکنم مهمترین اصل آگاهی بوده که استاد با ما به اشتراک گذاشته. که اساسیترین جنبه سعادتمندی رو به ما میگه. این از اون فایلهاست که باید ملیونها بار آدم گوش بده و هر بار نکته جدیدیو متوجه بشه. اما قطعاً متوجه شدن به تنهایی کافی نیست. عمل کردن در کنار متوجه شدن آنچنان قدرتی داره که سرنوشت موسی و مادرشو به یکی از زیباترین داستانهای تاریخ بشریت تبدیل میکنه.
و در عجبم که بانو پروین اعتصامی در آن زمان چقدر به خداوند تقرب داشته که اینقدر زیبا آگاهیهای خداوند با هنر خودش به ما عرضه داشته.
استاد استاد استاد عزیزم من دیوانه ی این شعرم خدارو صد هزار مرتبه شکر میکنم که شما از زبان شما هم شنیدم و هدایت شدم به این کلیپ زیبا این شعر پروین اعتصامی عزیز که انشاالله روح بزرگش با حضرت محمد (ص) و اولیای خداوند باشه با پوست و استخوانم لمسش میکنم و هر بار که میخونمش و گوشش میدم چهار ستون بدنم به لرزه در میاد ،، چی از این قشنگ تر که من جای حضرت موسی هستم و خداوند اینطور تو آغوش گرمش منو محافظت میکنه آخ آخ این دعای حضرت علی علیه السلام که میفرماید منو تو گهواره امن و مطمئن خودت محفوظ نگاه داشتی تا به برکت و سعادت خودت رساندی ،،، دیوانه کننده اس مهربانی پروردگا به بزرگی خودش قسم که نمیتونیم با ذهن خودمون درکش کنیم این کریم بودن و این بزرگی رو این همه این همه این همه بخشندگی و مهربانی و الله اکبر ،، خدایا صد هزار مرتبه شکرت که منو تو آغوش گرم و امن و پر برکت خودت محفوظ نگاه داشتی تا روز وصال به خودت ای یگانه رب من ای رب العالمین ،، خداجونم منو ببخش اگر ندیدمت اگر نشناختمت توی مشکلاتم اگر ترسیدم اگر کفر ورزیدم اگر شرک ورزیدم خداجونم تو که این همه مهربونی تو که این همه خطا از من دیدی و به روم نیاوردی باز دستمو گرفتی بلندم کردی خداجونم ای مهربانترین مهربانان ای صاحب تمام صفات نیک ای سرچشمه تموم زیبایی ها و خوبی ها صد هزار مرتبه شکرت شکرت شکرت خدااااجونم برای این دریا این اقیانوس بی کران رحمتت این جهان هستی فوق العاده و شگفت انگیزت که به تسخیر من درآوردی تا تجربه کنم تا انتخاب کنم بهم قدرت دادی اجازه دادی دعا کنم لذت ببرم در تمام هستی ات گردش کنم لمس کنم، ببویم ،بچشم، ببینم ، ای صاحب تمام زندگی من ای مدیر و مدبر تک تک لحظات هستی و زندگی من صد هزار مرتبه شکرت که تو همیشه خدای من بودی و هستی و خواهی بود ای عشق مطلق ، ای قدرت مطلق ، ای روشنایی محض ای نور مطلق ،، خدایا صد هزار مرتبه شکرت برای حضورت توی تک تک لحظات و نفس های زندگیم ،، خداجونم شکرت برای این همه زیبایی و فراوانی و حااااال فوق العاده ای که عطا کردی ثروت فراوان و سلامتی بی نظیر برای دوره مقدس قانون سلامتی برای تک تک نعمت های هر روز و هر لحظه ات شکر شکر شکرت ای کریم ای سخاوتمندی محض،،
هیچی اندازه این فایل نمیتوانست دوباره منو میخکوب و مجذوب صحبتای استاد کنه
چقدر زیبا بیان کردین این شعر زیبا رو استاد
چقدر این تیشرت و این کلاه و این طبیعت و این فراوانی و این زیبایی میخورد به این فایل
خدارو شکر
واقعا من انسان ناسپاسیم
اعتراف میکنم اینجا در مقابل پروردگارم در مقابل ربم واقعا ناسپاس بودم
اون چیزی که قرار بوده باشم نیستم
اون توحید عملی که باید بهش عمل میکردم رو نکردم
ولی مجذوب این صحبت ها شدم
دوباره ی سری چیزا توی ذهنم شروع کرد به متجلی شدن
چقدر زیبا این خانم پروین اعتصامی این شعر رو گفته یعنی خدا از زبان پروین به صورت خیلی رسا و به صورت کاملا با مفهوم بیان کرده
چقدر استاد قدرت الله رو درک کردم وقتی داشتین میگفتیم به سنگ گفتم خم شو به نور گفتم لبخند بزن به قطره گفتم این کار رو بکن به صخره گفتم این کار رو بکن .شاید توی اوج بیماری همه کیر من با آموزشهای شما آشنا شدم و اون ایمانی که خداوند در دلم گذاشت باعث شد دستی از دستان خداوند باشم برای کمک کردن به خانواده برای گذر از بیماری
دقیقا یه نفر اومد در مغازه که گفت من مسوول فلان درمانگاهم من هم تشکر کردم و توی دل خودم گفتم من که قرار نیست مسأله ای برام پیش بیاد شماره این برای چیه منه و رفت
چند روز بعد مادرم دچار اون بیماری شده بود انکار تمام مغزها از کار افتاده بود بغیر مغز من
ی آشنایی داشتیم باجناق همین آدم بود که اومده بود در مغازه بهش زنگ زدم و ی نوبت از کسی گرفتم که با نسخه مادرم خوب شد
پشت سر مادرم پدرم بود که کاملا مسالش برطرف شد و الان میبینم این که چطور دستانش رو فرستاد تا محافظت کنه از عزیزانم و از خودم و بچه هام
تمام مردم ایران بدون استثنا میگفتن که ما کلا گرفتیم ولی خدا شاهده یادم نمیاد که من یا بچه های من گرفتن یا اکه گرفتن به این شکلی که اینا میگن سخت نبود
و اینا اون ایمانی بود که با گوش دادن به فایل های توحیدی درک کردم
اون عمل به آگاهی ها
و واقعا الان استاد شاد بگم و بعضی موقع به هم بریزم چرا اینجوری داره پیش میره ولی اونجا که گفتین که کل نتیجه رو در نظر بگیر وقتی میبینم در کل من سود کردم در کل من خیلی بهتر شدم از هر لحاظ
حالا میتونه خیلی بهتر باشه میتونه خیلی از هر لحاظ عالی تر بشه اما مسأله حال الان منه
خدارو صدهزار مرتبه شکر برای این آگاهی جا داره خیلی بهتر باشم خیلی روی توحید کارکنم و خدارو شکر
خیلی وقته که دیگه هیچ دیدگاهی نذاشتم و امروز دوست دارم دوباره شروع کنم از معجزات زندگیم بگم شش ماه پیش من تصمیم گرفتم برای زندگی مهاجرت کنم به مازندران اما نه پولی داشتم نه ایده ای شهودم گفت بگردم از سایت دیوار توی شهر های مازندران دنبال کار که یه کار خیلی خوب پیدا کردم در شهر متل قو پرستار یه خانم سن بالا که قرار بود از تهران بخاطر اب و هواش بیاد ویلای پسرش شهر سلمانشهر زندگی کنه این خانم سالم بودن اما چون تنها بودن پسرشون برای تنهایی مادرشون یه پرستار میخواستن حقوق بالا جای خواب تو یکی از پنج تا اتاق ویلا و خلاصه من تما گرفتم صحبت کردیم چند روزی گذشت و این اقا برای اینکه خاطرش جمع بشه گفت باید با بزرگترم صحبت کنند ببینن خونواده راضی هستن در جریان هستن که من میخوام مهاجرت کنم چون پدر ندارم شماره مادرمو دادم و با مامانم صحبت کردن و ایشون خواستگار مامانم شدن خلاصه کلی پیگیری و التماس درخواست و بعد از یه ماه اشنایی با مامانم قرار شد مامان چند روزی بره شمال که از نزدیک بیشار با هم اشنا بشن من و برادرم هم موافق بودیم چون ادم خوب و موقعیت خوبی داشتن ایشون اینم بگم ما اصلاتا مشهدی هستیم و میشهد زندگی میکردیم مامان رفت و چند روزی اونجا بود و بع دقیقا روزی که مامان داشت میرفت تهران که از اونجا بلیت پرواز داشت به مشهد تو راه صابخونمون زنگ زد به مامانم و گفت خانم ولی زاده باید خونه رو خالی کنید یه ماه دیگه قرار داد خونمون بود که پسرم میخواد خانومشو بیاره اونجا مامان به اون اقا گفت و ایشون پیشنهاد دادن ما بریم با ایشون زندگی کنیم مامان اومد مشهد و داداشم گفت مامان پریسا که میخواد بره همش میگه دوست دارم برم شمال خب بیاین با هم برین اونجا یه خونه بگیرید و مستقل زندگی کنید تا این اقا رو هم بیشتر بشناسی که اگه نخواستی به هر دلیلی رابطه ادامه بدی خونه از خودت داشته باشی با اینکه ما پول کافی نداشتیم اما چون به خداوندی که تا اینجا هدایتمون کرده بود اعتماد کردیم و گفتیم خودش درست میکنه مامان بعد 20 روز دوباره رفت شمال دنبال خونه دومین خونه ای که دیده بود رو با یه قیمت خیلی خوب رهن و اجاره کرد و پولش اصلا همینطوری خداوند رسوند ما خونرو گرفتیم اونم چه خونه ای چه جایی نزدیک دریا که پیاده میشه رفت دریا نزدیک کوه و کل مسیر خونمون یعنی خیابون خونمون یه طرفش یه رودخونه بزرگ داره که میشه با قایق تو رودخونه رفت از کوه به دریا رودخونه میریزه و کل مسیر خونمون یه طرف دریاس یه طرف جنگل و کنار رودخونه اصلا یه جای رویایی هدایت شدیم که هنوزم باورم نمیشه یه همچنین جای زیبایی خونمون باشه خلاصه مامان خونه موند من و داداشم لوازم رو بار ماشین کردیم فرستادیم برادرم بخاطر قرار داد کاریش شال اینده قرار شده بیاد و منم چند روز بعد بلیط گرفتم و اومدم جالب اینجاس خونمون کلا یه طبقه دربسته که پایینش یه پارکینگ بزرگ داره و تو کوچه ای که هستیم تنها خونه ما پارکینگ داره و هر وقت مهمون میاد کیف میکنه کا ماشسن رو تو پارکینگ میزاره ما تنها کاری که کردیم به خدا اعتماد کردیم و خودمون رو سپردیم به جریان الهی و به راااحتی به راحتی مهاجرت کردیم به جایی که تصورشم نمیکردیم کوچه ای که کل خونه هاش برای یه خونواده اس خواهر و برادرن از امنیتش که نگم مثلا میرن یکی دو روز نیستن کلید رو در خونشونه ما اول فکر کردیم فراموش کردن کلید رو دره بعد متوجه شدیم که نه اینجا انقدر امنیت داره که کلید همیشه رو در خونشونه خونه ها حیاط نداره خیلی باحاله مامان همیشه میگفت دوست دارم خونه ای داشته باشیم که حیاطش دیوار نداره و ما تو کوچه ای هستیم که حیاط خونه ها دیوار نداره الهی شکررر واقعا اگر هزار سال میگذشت ما نمیتونستیم فکر کنیم به این راحتی از 900 کیلومتر دور تر تو یه شهر دیگه به سرعت 2 روز ما خونه بگیریم اون هم با این همه امتیاز هیچ کس خبر نداشت ما قراره مهاجرت کنیم هیچ کس جز خودمون 3 نفر وقتی رفتیم مستقر شدیم مامانم به همه گفت و همه گفتن شما دیونه اید دوتا زن تنها بدون هیچ پول و درامدی چطور جرات کردید اما اگر این دیوانگی هست من عاشق این دیوانگی هستم البته هر چند که بعدش همه تحسین کردند این شجاعت و جسارتمون رو من اسمش رو شجاعت نمیزارم میگم ایمان به رب و قدرت رو تنها دادن به پروردگار همه چیز رو اینقدر آسان و رویایی میکنه واسه اهل ایمان
نمیدونم باید چی بنویسم،فقط خیلی این فایل عالی بود برام و الان در حال اشک ریختن و آرامش هستم به خاطر بهترین پشت و پناهی که داریم و گاهی اوقات خیلی راحت فراموشش میکنیم.
استاد خوبم من اولین باری هست که دارم در مورد فایلی که از شما دیدم دیدگاهم رو تو سایت میزارم
خیلی وقته که فایلهاتون رو گوش میدم ولی هنوز گاهی اوقات حالم بد میشه …
و امروز بهترین حال رو دارم به خاطر آرامش عمیقی که وجودم رو فرا گرفته …فقط میتونم بگم متشکرم به خاطر همه ی آگاهی های عالی که در اختیارمان قرار میدید…خدا پشت و پناهتون
نمیدونم باید چی بنویسم،فقط خیلی این فایل عالی بود برام و الان در حال اشک ریختن و آرامش هستم به خاطر بهترین پشت و پناهی که داریم و گاهی اوقات خیلی راحت فراموشش میکنیم.
استاد خوبم من اولین باری هست که دارم در مورد فایلی که از شما دیدم دیدگاهم رو تو سایت میزارم
خیلی وقته که فایلهاتون رو گوش میدم ولی هنوز گاهی اوقات حالم بد میشه …
و امروز بهترین حال رو دارم به خاطر آرامش عمیقی که وجودم رو فرا گرفته …فقط میتونم بگم متشکرم به خاطر همه ی آگاهی های عالی که در اختیارمان قرار میدید…خدایا و پناهتون
چقدر لذت بردم از گوش دادن به این فایل و چقدر چیزای ارزشمندی یاد گرفتم
مادر موسی ایمان و توکل خودش رو نشون داد و خداوند قدم به قدم هدایتش کرد و کارها انجام شد که موسی به خواست خدا شیر نخورد و به این طریق مادر رو به بچه میرسونه در بهنرین حالت و شرایط ممکن
چقدر همه چی منظمه و درست پیش میره وقتی که خدا میخواد کاری انجام بشه و اتفاقی بیفته.
چیزی که خیلی برام جالبه این بود که ابتدای این مسیر و استارت این مسیر هدایت از کجا شروع شد. از جایی شروع میشه که مادر موسی قدم اول رو برداشت و توحید ایمان و توکل خودش رو به خدا نشون میده و بعد خدا هم به وعده ای که الهام کرده بود بهش عمل کرد و بقیه قدم هارو خدا به بهترین شکل ممکن انجام داد.
چقدر درس بزرگی برای ما داره این موضوع
اگر این توکل و ایمان رو نشون نمیداد و شک و تردید به دلش راه میداد خدا میدونه که چه اتفاقات تلخی در انتظار موسی بود.
از خدا میخوام که این جنس ایمان و توحید رو در وجودم پررنگ کنه و کمکم کنه که هیچوقت شرک نورزم و شک و تردید که نجواهای شیطانی هست رو به دلم راه ندم.
چیزی که بارها در گوشه کنار زندگی استاد عزیزم هم به وضوح میشه دید و درک کرد. مثل اون زمانی که با امید زیاد به خدای مهربان و توکل بهش از اون شرایط خوب که قم داشتن رها میکنن و میان بندرعباس و بعد که دوباره در بندرعباس یه زندگی خوب رو برای خودشون ساختن باز هم هرچه داشتن بخشیدن و رها کردن و اومدن تهران و ….
خدایا شکرت برای همه نعمت هایی که بهمون دادی
خدایا شکرت برای هدایتم به سایت استاد عباسمنش
خدایا شکرت برای تمام روزهای خوبی که با امید و توکل به خودت در انتظارمه
خدایا خدایا چه باورهایی چه نگاهی خدایا خدایا آدم چی بگه واقعا تا حالا تو زندگیم انگار هیچ وقت این نگاه نداشتم ک الان از این فایل گرفتم اقلا برام یه چیز خیلی عجیب خیلی فضایی خدای خوبم اصلا برام ی چیز عجیب خدای خوبم چه باورهایی تو چه کسی بودی من نمیدونستم تو اصلی ترین کاری تو اصلی ترین موضوع هستی تو اصلی ترینی.تو اصلی ترین چیزی هستی ک باید پیگیرش بود من پر از غم و افسردگی بودم من پر از افکار بد خدایا من پر از شرک هستم پر از وابستگی ها پر از رنج ها پر از درد ها من پر از تردید ها من خیلی مشرکم من همه رو تو ذهنم بزرگ کردم من ب همه چیز و همه کس فقیر بودم غیر از تو خداوند غیر از تو من در ب در همه چیز و همه کس شدم غیر از تو واقعا بدون تو نمیشه بدون دیدن تو در زندگی هبچ چیزی پیش نمیره خدای مهربونم من سالهای سال وابسته بودم من سالهای سال پر از شرکم واقعا وابستگی میفهمم چرا اینقدر سد مسیر میکنه وابستگی حسش مثل ی غذای سنگین ک کل معده رو میگیره و کل روزنه های ورد غذای جدید به معده رو میگیره آدم حس پری داره حس میکنه زندگی مسدود شده واقعا وابستگی ها بت کردن بقیه مثل این معده سنگین جلوی ورود غذای جدید به معده رو میگیره انرژی ب بدن زندگی نمیرسه ادم هر روز و هر روز ضعیف تر میشه تحلیل میره و من مشرکم و تا حالا اینقدر نفهمیده بودمت خدا من تو زندگیم خیلی غم داشتم خیلی ناراحت بودم من تو زندگیم خیلی درد داشتم دنبال یکی بودم ی چیزی بودم ففیر همه چیز بودم فقیر ادماه بودم اما نخواستم باورکنم ک تو اون چیزی هستی ک من میخوام هیچ. قت توحید درک نکرده بودم توحید چیه ولی ادم حالا میفهمم بی تو نمیشه بی تو واقعا نمیشه اگر تورو از یاد ببریم انرژی زندگی محدود میشه رشدی نیست من باورت نکردم من فهمبدم خدایا تو کلیدی کلیدی خستگی ها رنج ها درد ها تنهایی ها خدا جونم تو اون عزت نفسی و اعتماد بنفسی ک من دنبالش بودم من میگفتم توحید چیه چرته و حالا میگم بی تو هیچ گره ای باز نیست بی تو همه راه ها بی راهه اند بی تو همه راه ها مسدودن بی تو زندگی غم بی تو زندگی کمبود بی تو زندگی سردرگمی و خاری بی تو زندگی رنج و افسردگی خدایا من میگفتم تودچی هستی کی هستی حالا میفهمم من بی تو هیچی نیستم هیچی زندگیم مغز نداره پوچ خدای بی تو بی حضور تو زندگی درد زندگی عذاب اون تنهایی من تو هستی ک پر میکنی خدایا هرکس تورو نداره واقعا فقیرترین پوچ ترین و ضعیف ترین موجود عالم خدایا من بی حضور تو تحقیر شدم ذلیل شدم حالا اینجا چیزهایی میشنوم که نمیدونم چی بگم خدایا اصل تویی بقیه همه فرعم نیستن در مقابل تو، تو عزت نفس گمشده منی ک دنبالش بودم تو اعتماد به نفس گمشده منی ک دنبالش بودم، تو همون خود خود شادی گمشده من بودی که دنبالش بودم تو همون حس فراوانی منی دنبالش بودم تو همون عشقی گمشده ای بودی که دنبالش بودم تو همون تو همون سربلندی بودی ک دنبالش بودم تو همه چیزی خدا من گمت کرده بودم اینقدر کور شده بودم که هرچیز دیدم غیر تو هرکس دیدم غیر از تو
خدایا تو تو دل این جملات و غم ها خودت نشون دادی
گفتی مهمان ماست هرکس بی نواست آشنا با ماست هرکسی بی آشناست
خدایا تو پناه بودی تو آشنا بودی تو عاشق بودی من پی عاشقی دیگر تو پناه بودی من پی پناهگاه دیگر تو، خدای تو سلول های کنده شده قلبم بودی تو پر کننده قلبم بودی من جای دیگه دنبالت میگشتم
خدایا تو میگی من برات همه چی میشم من جان جانانت میشوم :
پــدر می شود، یتیمان را و مادر..
برادر می شود، محتاجان برادری را.
همسر می شود، بی همسر ماندگان را.
طفل می شود، عقیمان را.
امید می شود، ناامیدان را.
راه می شود، گم گشتگان را.
نور می شود، در تاریکی ماندگان را.
شمشیر می شود، رزمندگان را.
عصا می شود، پیران را.
عشق می شود، محتاجانِ به عشق را…
خداوند همه چیز می شود، همه کس را
خدایا من محتاجتم تو یی که همهذچیز میشوی همه کس را
خداوندا تو همیشه وعده فزونی و نعمت میدی اما شیطان وعده فقر و فحشا
تو به مادر موسی میگی که این چه فکر باطل است رهرو ما اینک اندر منزل است
تو خودت میگی وعده ما اتفاق افتاده وعده ها از دیدگاه خدواند اتفاق افتاده شاید در ظاهر چیزی نبینی شاید ظاهر انگار چیزی اتفاق نیفتاده ولی تو میگی قوی تر باش بابا با ایمان تر باش ازچی میترسی
وقتی با ایمان پیش بری بدون که وعده اتفاق افتاد
خدا جون تو میگی ظاهر نبین اگر ایمان داری اگر ارامی اتفاق افتاده، ببین چقدر خوبی ک راه اتفاق افتادن وعده هاتم در مسیر آرامش ماست در مسیر لطافت روح ما نترسیدن ما
تو میگی پرده شک برانداز تا ببینی سود کردی یا زیان
خدایا تو میگی همه چیز تحت سیطره و کنترل ماست همه چیز بر اساس برنامه است
همه چیز تحت کنترل ماست یه قطره کوچیک حتی طی فرمان و ماموریتی که ما بهش میدیم پیش میره هیچ چیز اتفاقی نیست، قدرت دست تو تو قدرتی نه من خدایا من باید آروم باشم من باید رها کنم بره من حالا میفهمم که مشرک ترین مشرکانم مقابلت
میفهمم تو عشقی که دنبالشم
میفهمم تو رو باید سپاس بگم تو در خوبی ی غذای گرمی تو در گرمای بخاری توی زمستونی تو در لباس زیبایی هستی ک وقتی میپوشمش کیف میکنم
تو در مهر و محبتی دوستانمی تو در سلامتی تنمی تو در پولی هستی ک بهم راحتی میده تو در پتو گرممی تو در طبیعتی صدای پرنده ها تو در نعمت هامی تو در نفس هامی در قلبم ک میزنه در دستم من ولی ناسپاس خدایا کفر تو باشه دیدن کمبودها کفر تو هست تمرکز بر نکات منفی کفرتو هست ناسپاسی کردن در روزهای سخت در مشکلات مالی در گاهی کمبودها در نبود سلامتی کفرتو هست اگر ناله کنیم شکایت کنیم چون درست همون لحظه تو پشت دری خدایا واقعا چقدر بزرگی چقدر بخشنده ای هیچ انسانی هیچ وقت نمیتونه یک درصدم ب خوبی های وجود تو نزدیک بشه خدایا میخوام قلبم جایگاه دیدن خوبی ادمها قرار بدم میخوام کلمامم رو برای گفتن خوبی ها و سپاسگزاری ها باز کنم اگر چیزی جز این دارم سکوت انتخاب میکنم که بهترین دوستم خدایا چشمانم رو برای شمردن نعمت هات باز میکنم اگر برای دیدن بدی ها غصه ها بازش میکنم هدایتم کن این یعنی خود گمراهیی خدای بزرگم نمیدونم چی بگم چون زیاد اولین بار اینقدر عمیق هست میکنم اما خلاصه همش اینه تو تو اون گمشده ای بودی ک سالها پیش دویدم افتادم پام شکست باز دویدم ولی حالا میگی دخترجاااان چته آروم باش قلبت جایگاه منه قلبم داره اینه بهم میگه چون دیگه ظرفیت نداره میگه قلب رو پاک کن از نفرت ها از کینه ها رنجش ها از گذشته از رفتار ادمها قلبت رو پاک کن از هر آنچه که بوده تو میگی من هیچی ازت نمیخوام فقط تو این لحظه باش و خودت رو سرشار از احساسات خوب کن حتی بهترین پدرهای دنیا هم اینقدر مهربان نیستن
خدایا پناهی در بی پناهی تو عشقی در درد عاشقی تو مالی در زمان کمبودها تو دقیقا اونجایی تو همون صدایی ک میگی ببخش رها کن خدایا قلبم جایگاه تو و من چه راحت دادمش ب غم، به وابستگی، به کینه ها به نفرت ها حالا قلبم پاک میکنم تا بیشتر حست کنم میبخشم درد ها و رنج هام چون تو گفتی حتی ی قطره کوچک به فرمان و برنامه ما پیش میره تو گفتی ما ناخدا این کشتی هستیم دختر جون هر اتفاقیم ک تو زندگیت افتاده باشه بی دلیل نیست نبینم ناراحتی اون اتفاق اومده رشدت بده بهم میگی بابا جون ساکت چه خبرته هیاهو چی داری
رودها از خود نه طغیان میکنند
آنچه میگوئیم ما، آن میکنند
ما، به دریا حکم طوفان میدهیم
ما به سیل و موج فرمان میدهیم
بابا جونم تو میگی هیچی اتفاقی نیست هرچیزی هست برای رشد تو شناخت خود رشد کردن پیشرفت کردن راستی باباجون تو خیلی مهربونی خیلی زیاد مهربونیت هیچ جای دنیا نیست بخدا ک من کلی زور بزنم یک درصد مهربونی و بخشندگیت ندارم ما در مقابلت هیچی نیستیم خدا جونم هیچی ای خدا ای خدا تو اون یوسف گمگشته همه مایی تو پای ما بودی ما دنبالت پی سراب می دویدیم میبخشم خودم گناهانم رو اینکه ندیدمت چون خودت میگی همه چی تحت سیطره من هیچی اتفاقی نیست این دردهای دخترت این بدو بدوهاش این رنج هاش جزئی از مسیر تکاملیش بود مسیر رشدش باباجون خیلی خوبی خیلی بزرگی.
آروم باش یواش خبری نیست همه چیز اتفاق افتاده شرط دیدنش نترسیدن آرام بودن،تو همین الانم ثروتمندی، تو همین الان سلامت کاملی تو همین الان خود هرچیزی هستی ک میخای چته؟ چته؟ چته باباجون خودت داری حرص میزنی خودت داری میدویی مگه من بهت گفتم؟ ببین باباجون گوش نمیدی ها بهت میگم آروم باش باز میدوی.
خدایا شکرت میکنم زین پس بخاطر نعمت هات کوچکترین دارایی هام تا بزرگترین ها چون تو در دل همه اینهایی خدایا شکرت میکنم بخاطر رنج هام درد هام غم ها چون تو اون روزهای سخت همه این روزها شکرت که این رنج ها در نهایت مارو رشد میدن مارو با تاریکی هامون روبه رو میکنن باعث میشن تورو پیدا کنیم بخشی از برنامه و مسیر رشد و تکامل من بوده
ببین اینه قشنگی های جهانت خدایا شکرت فرمانروای جهان فرمانروای جهان رب العالمین
رب رب رب رب رب رب رب رب
بنام پروردگار بزرگ
چقد این ویدیو حال منو خوب کرد، اصلا همه چیز با هم خوب شده، جاده ی باصفا سرسبز، باران رحمت، سخنان چون در و گوهر استاد که مثل بانو اعتصامی سخن میگه، همین که استاد اهل ادبیات اهل خواندن شعر هم هستند برای من بسیار بسیار شیرین و جذاب هستن. چون کسی که بتونه شعرها رو بخونه توجه کنه بهش ادم عمیقی هست. روح بانو اعتصامی شاد. استاد تا حالا دوتا شعر قوی از بانو رو برامون بسیار بسیار زیبا خوندن و بهمون توی همین اشعار توحید و قدرت الله رو شرح دادن این از جذابیت های استاد هست که همیشه فقط با مطالب و جمله های تکراری حرف نمیزنه از شعرها داستان ها از تاریخ از هنر و…. همه چیز برای ما میگه و در همه ی اونا از الله سخن میگه. چقد مریم جان نعمت های خوبی داره، سلامتی که داره،توانایی رانندگی، توانایی همراهی با استاد،خدا رو شکر میکنم برای نعمت هایی که در زندگی مریم جان هست، مثل نعمت استاد، مثل نعمت بهترین خودرو، مثل سفری که با عشق شون میرن، مثل عشقی که از کلمات زیبای استاد بهش تعلق میگیره همون کلمه عاشقتم، مثل تمام امکاناتی که مریم جان در سفر دارن در خونه دارن، قطعا لایقشون بوده قطعا در مدار درستی بوده که شامل این نعمت ها شده. راه کسانی که به انان نعمت داده ای رو رفته نه گمراهان، قطعا در مدار بسیار خوبی بودن که شامل این همه موفقیت عشق امکانات شدن. خدایا شکرت برای نعمت های مریم خانم، خدایا شکرت برای اینکه ما هم میتونیم قطعا با نشان دادن مریم بهمون میگی این جهان و مواهب نعمات برای همه ی بنده هاست شما هم میتونید در چنین شرایطی باشید.
خدارو شکر برای نعمت های استاد، نعمت وجود عشق شون مریم جان که انقد دوسش داره استاد، نعمت وجود ماشین پر از امکانات، نعمت سفر، سلامتی، نعمت جاده های لاکچری، نعمت اگاهی، نعمت زندگی در بهترین لوکیشن های دنیا.
به نام خالق زیبایی ها
همه چیز در دستان خداوند است
اگر فکر کنی کسی بیرون از درون ما خارج قدرت خداوند زندگی ات رو از دست میدی
همه چیز در سیطره فرمان خداوند است اون لحظه که استاد داشتن اون قسمتی که می گفت :
صخره را گفتم، مکن با او ستیز
قطره را گفتم، بدان جانب مریز
امر دادم باد را، کان شیرخوار
گیرد از دریا، گذارد در کنار
سنگ را گفتم بزیرش نرم شو
برف را گفتم، که آب گرم شو
صبح را گفتم، برویش خنده کن
نور را گفتم، دلش را زنده کن
لاله را گفتم، که نزدیکش بروی
ژاله را گفتم، که رخسارش بشوی
خار را گفتم، که خلخالش مکن
مار را گفتم، که طفلک را مزن
رنج را گفتم، که صبرش اندک است
اشک را گفتم، مکاهش کودک است
گرگ را گفتم، تن خردش مدر
دزد را گفتم، گلوبندش مبر
بخت را گفتم، جهانداریش ده
هوش را گفتم، که هشیاریش ده
تیرگیها را نمودم روشنی
ترسها را جمله کردم ایمنی
ایمنی دیدند و ناایمن شدند
دوستی کردم، مرا دشمن شدند
کارها کردند، اما پست و زشت
ساختند آئینهها، اما ز خشت
واقعا داشت گریه ام میگرفت چقدر زیبا گفت همه چیز در دستان خداوند است قدرت جهان و آسمان در دستان خداوند
و تازه نباید فکر کنیم خودمون هم کار هارو انجام میدیم چون اینم شرکه این هم شرکه
همه چیز در دستان خداوند است خدایا شکرت
سلام خدمت استاد عزیزم و تمام خانواده سایت عباس منش.
خدای من بعد از سالها گوش دادن و متاسفانه عمل نکردن به آموزههای استاد، این زیباترین پرمفهومترین و فکر میکنم مهمترین اصل آگاهی بوده که استاد با ما به اشتراک گذاشته. که اساسیترین جنبه سعادتمندی رو به ما میگه. این از اون فایلهاست که باید ملیونها بار آدم گوش بده و هر بار نکته جدیدیو متوجه بشه. اما قطعاً متوجه شدن به تنهایی کافی نیست. عمل کردن در کنار متوجه شدن آنچنان قدرتی داره که سرنوشت موسی و مادرشو به یکی از زیباترین داستانهای تاریخ بشریت تبدیل میکنه.
و در عجبم که بانو پروین اعتصامی در آن زمان چقدر به خداوند تقرب داشته که اینقدر زیبا آگاهیهای خداوند با هنر خودش به ما عرضه داشته.
سلام سلام سلام به روی ماه تک تک دوستان عزیزم ،،
استاد استاد استاد عزیزم من دیوانه ی این شعرم خدارو صد هزار مرتبه شکر میکنم که شما از زبان شما هم شنیدم و هدایت شدم به این کلیپ زیبا این شعر پروین اعتصامی عزیز که انشاالله روح بزرگش با حضرت محمد (ص) و اولیای خداوند باشه با پوست و استخوانم لمسش میکنم و هر بار که میخونمش و گوشش میدم چهار ستون بدنم به لرزه در میاد ،، چی از این قشنگ تر که من جای حضرت موسی هستم و خداوند اینطور تو آغوش گرمش منو محافظت میکنه آخ آخ این دعای حضرت علی علیه السلام که میفرماید منو تو گهواره امن و مطمئن خودت محفوظ نگاه داشتی تا به برکت و سعادت خودت رساندی ،،، دیوانه کننده اس مهربانی پروردگا به بزرگی خودش قسم که نمیتونیم با ذهن خودمون درکش کنیم این کریم بودن و این بزرگی رو این همه این همه این همه بخشندگی و مهربانی و الله اکبر ،، خدایا صد هزار مرتبه شکرت که منو تو آغوش گرم و امن و پر برکت خودت محفوظ نگاه داشتی تا روز وصال به خودت ای یگانه رب من ای رب العالمین ،، خداجونم منو ببخش اگر ندیدمت اگر نشناختمت توی مشکلاتم اگر ترسیدم اگر کفر ورزیدم اگر شرک ورزیدم خداجونم تو که این همه مهربونی تو که این همه خطا از من دیدی و به روم نیاوردی باز دستمو گرفتی بلندم کردی خداجونم ای مهربانترین مهربانان ای صاحب تمام صفات نیک ای سرچشمه تموم زیبایی ها و خوبی ها صد هزار مرتبه شکرت شکرت شکرت خدااااجونم برای این دریا این اقیانوس بی کران رحمتت این جهان هستی فوق العاده و شگفت انگیزت که به تسخیر من درآوردی تا تجربه کنم تا انتخاب کنم بهم قدرت دادی اجازه دادی دعا کنم لذت ببرم در تمام هستی ات گردش کنم لمس کنم، ببویم ،بچشم، ببینم ، ای صاحب تمام زندگی من ای مدیر و مدبر تک تک لحظات هستی و زندگی من صد هزار مرتبه شکرت که تو همیشه خدای من بودی و هستی و خواهی بود ای عشق مطلق ، ای قدرت مطلق ، ای روشنایی محض ای نور مطلق ،، خدایا صد هزار مرتبه شکرت برای حضورت توی تک تک لحظات و نفس های زندگیم ،، خداجونم شکرت برای این همه زیبایی و فراوانی و حااااال فوق العاده ای که عطا کردی ثروت فراوان و سلامتی بی نظیر برای دوره مقدس قانون سلامتی برای تک تک نعمت های هر روز و هر لحظه ات شکر شکر شکرت ای کریم ای سخاوتمندی محض،،
به نام الله یکتا
هیچی اندازه این فایل نمیتوانست دوباره منو میخکوب و مجذوب صحبتای استاد کنه
چقدر زیبا بیان کردین این شعر زیبا رو استاد
چقدر این تیشرت و این کلاه و این طبیعت و این فراوانی و این زیبایی میخورد به این فایل
خدارو شکر
واقعا من انسان ناسپاسیم
اعتراف میکنم اینجا در مقابل پروردگارم در مقابل ربم واقعا ناسپاس بودم
اون چیزی که قرار بوده باشم نیستم
اون توحید عملی که باید بهش عمل میکردم رو نکردم
ولی مجذوب این صحبت ها شدم
دوباره ی سری چیزا توی ذهنم شروع کرد به متجلی شدن
چقدر زیبا این خانم پروین اعتصامی این شعر رو گفته یعنی خدا از زبان پروین به صورت خیلی رسا و به صورت کاملا با مفهوم بیان کرده
چقدر استاد قدرت الله رو درک کردم وقتی داشتین میگفتیم به سنگ گفتم خم شو به نور گفتم لبخند بزن به قطره گفتم این کار رو بکن به صخره گفتم این کار رو بکن .شاید توی اوج بیماری همه کیر من با آموزشهای شما آشنا شدم و اون ایمانی که خداوند در دلم گذاشت باعث شد دستی از دستان خداوند باشم برای کمک کردن به خانواده برای گذر از بیماری
دقیقا یه نفر اومد در مغازه که گفت من مسوول فلان درمانگاهم من هم تشکر کردم و توی دل خودم گفتم من که قرار نیست مسأله ای برام پیش بیاد شماره این برای چیه منه و رفت
چند روز بعد مادرم دچار اون بیماری شده بود انکار تمام مغزها از کار افتاده بود بغیر مغز من
ی آشنایی داشتیم باجناق همین آدم بود که اومده بود در مغازه بهش زنگ زدم و ی نوبت از کسی گرفتم که با نسخه مادرم خوب شد
پشت سر مادرم پدرم بود که کاملا مسالش برطرف شد و الان میبینم این که چطور دستانش رو فرستاد تا محافظت کنه از عزیزانم و از خودم و بچه هام
تمام مردم ایران بدون استثنا میگفتن که ما کلا گرفتیم ولی خدا شاهده یادم نمیاد که من یا بچه های من گرفتن یا اکه گرفتن به این شکلی که اینا میگن سخت نبود
و اینا اون ایمانی بود که با گوش دادن به فایل های توحیدی درک کردم
اون عمل به آگاهی ها
و واقعا الان استاد شاد بگم و بعضی موقع به هم بریزم چرا اینجوری داره پیش میره ولی اونجا که گفتین که کل نتیجه رو در نظر بگیر وقتی میبینم در کل من سود کردم در کل من خیلی بهتر شدم از هر لحاظ
حالا میتونه خیلی بهتر باشه میتونه خیلی از هر لحاظ عالی تر بشه اما مسأله حال الان منه
خدارو صدهزار مرتبه شکر برای این آگاهی جا داره خیلی بهتر باشم خیلی روی توحید کارکنم و خدارو شکر
خیلی سپاسگذارم استاد عزیز بابت همه چیز
خیلی وقته که دیگه هیچ دیدگاهی نذاشتم و امروز دوست دارم دوباره شروع کنم از معجزات زندگیم بگم شش ماه پیش من تصمیم گرفتم برای زندگی مهاجرت کنم به مازندران اما نه پولی داشتم نه ایده ای شهودم گفت بگردم از سایت دیوار توی شهر های مازندران دنبال کار که یه کار خیلی خوب پیدا کردم در شهر متل قو پرستار یه خانم سن بالا که قرار بود از تهران بخاطر اب و هواش بیاد ویلای پسرش شهر سلمانشهر زندگی کنه این خانم سالم بودن اما چون تنها بودن پسرشون برای تنهایی مادرشون یه پرستار میخواستن حقوق بالا جای خواب تو یکی از پنج تا اتاق ویلا و خلاصه من تما گرفتم صحبت کردیم چند روزی گذشت و این اقا برای اینکه خاطرش جمع بشه گفت باید با بزرگترم صحبت کنند ببینن خونواده راضی هستن در جریان هستن که من میخوام مهاجرت کنم چون پدر ندارم شماره مادرمو دادم و با مامانم صحبت کردن و ایشون خواستگار مامانم شدن خلاصه کلی پیگیری و التماس درخواست و بعد از یه ماه اشنایی با مامانم قرار شد مامان چند روزی بره شمال که از نزدیک بیشار با هم اشنا بشن من و برادرم هم موافق بودیم چون ادم خوب و موقعیت خوبی داشتن ایشون اینم بگم ما اصلاتا مشهدی هستیم و میشهد زندگی میکردیم مامان رفت و چند روزی اونجا بود و بع دقیقا روزی که مامان داشت میرفت تهران که از اونجا بلیت پرواز داشت به مشهد تو راه صابخونمون زنگ زد به مامانم و گفت خانم ولی زاده باید خونه رو خالی کنید یه ماه دیگه قرار داد خونمون بود که پسرم میخواد خانومشو بیاره اونجا مامان به اون اقا گفت و ایشون پیشنهاد دادن ما بریم با ایشون زندگی کنیم مامان اومد مشهد و داداشم گفت مامان پریسا که میخواد بره همش میگه دوست دارم برم شمال خب بیاین با هم برین اونجا یه خونه بگیرید و مستقل زندگی کنید تا این اقا رو هم بیشتر بشناسی که اگه نخواستی به هر دلیلی رابطه ادامه بدی خونه از خودت داشته باشی با اینکه ما پول کافی نداشتیم اما چون به خداوندی که تا اینجا هدایتمون کرده بود اعتماد کردیم و گفتیم خودش درست میکنه مامان بعد 20 روز دوباره رفت شمال دنبال خونه دومین خونه ای که دیده بود رو با یه قیمت خیلی خوب رهن و اجاره کرد و پولش اصلا همینطوری خداوند رسوند ما خونرو گرفتیم اونم چه خونه ای چه جایی نزدیک دریا که پیاده میشه رفت دریا نزدیک کوه و کل مسیر خونمون یعنی خیابون خونمون یه طرفش یه رودخونه بزرگ داره که میشه با قایق تو رودخونه رفت از کوه به دریا رودخونه میریزه و کل مسیر خونمون یه طرف دریاس یه طرف جنگل و کنار رودخونه اصلا یه جای رویایی هدایت شدیم که هنوزم باورم نمیشه یه همچنین جای زیبایی خونمون باشه خلاصه مامان خونه موند من و داداشم لوازم رو بار ماشین کردیم فرستادیم برادرم بخاطر قرار داد کاریش شال اینده قرار شده بیاد و منم چند روز بعد بلیط گرفتم و اومدم جالب اینجاس خونمون کلا یه طبقه دربسته که پایینش یه پارکینگ بزرگ داره و تو کوچه ای که هستیم تنها خونه ما پارکینگ داره و هر وقت مهمون میاد کیف میکنه کا ماشسن رو تو پارکینگ میزاره ما تنها کاری که کردیم به خدا اعتماد کردیم و خودمون رو سپردیم به جریان الهی و به راااحتی به راحتی مهاجرت کردیم به جایی که تصورشم نمیکردیم کوچه ای که کل خونه هاش برای یه خونواده اس خواهر و برادرن از امنیتش که نگم مثلا میرن یکی دو روز نیستن کلید رو در خونشونه ما اول فکر کردیم فراموش کردن کلید رو دره بعد متوجه شدیم که نه اینجا انقدر امنیت داره که کلید همیشه رو در خونشونه خونه ها حیاط نداره خیلی باحاله مامان همیشه میگفت دوست دارم خونه ای داشته باشیم که حیاطش دیوار نداره و ما تو کوچه ای هستیم که حیاط خونه ها دیوار نداره الهی شکررر واقعا اگر هزار سال میگذشت ما نمیتونستیم فکر کنیم به این راحتی از 900 کیلومتر دور تر تو یه شهر دیگه به سرعت 2 روز ما خونه بگیریم اون هم با این همه امتیاز هیچ کس خبر نداشت ما قراره مهاجرت کنیم هیچ کس جز خودمون 3 نفر وقتی رفتیم مستقر شدیم مامانم به همه گفت و همه گفتن شما دیونه اید دوتا زن تنها بدون هیچ پول و درامدی چطور جرات کردید اما اگر این دیوانگی هست من عاشق این دیوانگی هستم البته هر چند که بعدش همه تحسین کردند این شجاعت و جسارتمون رو من اسمش رو شجاعت نمیزارم میگم ایمان به رب و قدرت رو تنها دادن به پروردگار همه چیز رو اینقدر آسان و رویایی میکنه واسه اهل ایمان
سلام به استاد خوب و مهربانم
نمیدونم باید چی بنویسم،فقط خیلی این فایل عالی بود برام و الان در حال اشک ریختن و آرامش هستم به خاطر بهترین پشت و پناهی که داریم و گاهی اوقات خیلی راحت فراموشش میکنیم.
استاد خوبم من اولین باری هست که دارم در مورد فایلی که از شما دیدم دیدگاهم رو تو سایت میزارم
خیلی وقته که فایلهاتون رو گوش میدم ولی هنوز گاهی اوقات حالم بد میشه …
و امروز بهترین حال رو دارم به خاطر آرامش عمیقی که وجودم رو فرا گرفته …فقط میتونم بگم متشکرم به خاطر همه ی آگاهی های عالی که در اختیارمان قرار میدید…خدا پشت و پناهتون
سلام به استاد خوب و مهربانم
نمیدونم باید چی بنویسم،فقط خیلی این فایل عالی بود برام و الان در حال اشک ریختن و آرامش هستم به خاطر بهترین پشت و پناهی که داریم و گاهی اوقات خیلی راحت فراموشش میکنیم.
استاد خوبم من اولین باری هست که دارم در مورد فایلی که از شما دیدم دیدگاهم رو تو سایت میزارم
خیلی وقته که فایلهاتون رو گوش میدم ولی هنوز گاهی اوقات حالم بد میشه …
و امروز بهترین حال رو دارم به خاطر آرامش عمیقی که وجودم رو فرا گرفته …فقط میتونم بگم متشکرم به خاطر همه ی آگاهی های عالی که در اختیارمان قرار میدید…خدایا و پناهتون
به نام خدای مهربان و هدایت گر
سلام به استاد عزیز
چقدر لذت بردم از گوش دادن به این فایل و چقدر چیزای ارزشمندی یاد گرفتم
مادر موسی ایمان و توکل خودش رو نشون داد و خداوند قدم به قدم هدایتش کرد و کارها انجام شد که موسی به خواست خدا شیر نخورد و به این طریق مادر رو به بچه میرسونه در بهنرین حالت و شرایط ممکن
چقدر همه چی منظمه و درست پیش میره وقتی که خدا میخواد کاری انجام بشه و اتفاقی بیفته.
چیزی که خیلی برام جالبه این بود که ابتدای این مسیر و استارت این مسیر هدایت از کجا شروع شد. از جایی شروع میشه که مادر موسی قدم اول رو برداشت و توحید ایمان و توکل خودش رو به خدا نشون میده و بعد خدا هم به وعده ای که الهام کرده بود بهش عمل کرد و بقیه قدم هارو خدا به بهترین شکل ممکن انجام داد.
چقدر درس بزرگی برای ما داره این موضوع
اگر این توکل و ایمان رو نشون نمیداد و شک و تردید به دلش راه میداد خدا میدونه که چه اتفاقات تلخی در انتظار موسی بود.
از خدا میخوام که این جنس ایمان و توحید رو در وجودم پررنگ کنه و کمکم کنه که هیچوقت شرک نورزم و شک و تردید که نجواهای شیطانی هست رو به دلم راه ندم.
چیزی که بارها در گوشه کنار زندگی استاد عزیزم هم به وضوح میشه دید و درک کرد. مثل اون زمانی که با امید زیاد به خدای مهربان و توکل بهش از اون شرایط خوب که قم داشتن رها میکنن و میان بندرعباس و بعد که دوباره در بندرعباس یه زندگی خوب رو برای خودشون ساختن باز هم هرچه داشتن بخشیدن و رها کردن و اومدن تهران و ….
خدایا شکرت برای همه نعمت هایی که بهمون دادی
خدایا شکرت برای هدایتم به سایت استاد عباسمنش
خدایا شکرت برای تمام روزهای خوبی که با امید و توکل به خودت در انتظارمه